طبیعت زندگی دنیا و طبیعت حضور بشر در صحنه زندگی، اقتضای این است که محال است انسان در گیر و دار زندگی دچار سختیها و گرفتاریهای نشود. و دشواریهایی به سراغش نیاید. بسیار می شود که کاری به سامان نمیرسد، آرزوی جامعه عمل نمیپوشد، دوستی میمیرد، بیماری بدنی عارض میشود، ثروتی از دست میرود، اینها همه چیزهایی است که در جویبار زندگی یافت میشود.
نگرش و بینشی که خداوند به انسان از نظام زندگی به بندگانش میدهد این است که میدان دنیا، میدان آزمون و ابتلا است، و محل و مقر آسودن نیست، زندگی دنیا آزمایشگاه است نه آسایشگاه.
و به تعبیر دیگر دنیا محل الم و امل است.
دنیا سرای (الم) است از آن رو که با بلا و سختی در هم پیچیده شده، و بلا در دنیا اصالت دارد، یک مسئله گذرا نیست. و دیگر اینکه دنیا سرای( امل) است. بدین معنا که خداوند دنیا را زینتکدهایی قرار داده، و این سبب میشود محل امید و آرزوی انسان قرار گیرد. و شیطان هم در این میان، به تزیین این زینتکده میپردازد. بر اساس این نگرش به زندگی دنیا خود سبب میشود که انسان مومن به این باور خود را برای پذیرش دشواریها و رنجها آماده کند.
نکته مهمی لازم است تبین شود این است که خداوندی هیچ نیازی ندارد که بندگانش را مورد اذیت و آزار قرار دهد. یکی از صفاتش غنی بودن اوست. بینیاز از همهکس و همهچیز است. و ذاتش پر از بینیازی است چون صمد است. «مَا يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذَابِكُمْ» [النساء/147]
(خدا را به عذاب شما چه کار است؟)
و خداوندی که رحمتش بر غضبش سبقت گرفته، و همیشه به دنبال دستگیری بندگانش است، تا مچ گیری آنان، خدایی که صفت حکمتش اقتضاء میکند. کار عبث و بیهوده انجام ندهد. خداوندی که بارها و بارها در کلامش بیان داشته به بندگانش ظلم نمیکند.
«مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» [ق/29]
(سخن من [مبنی بر عذاب دادن کافران] دگر نمیشود و من به بندگان ستمگر نیستم)
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» [فصلت/46]
(هر کس کاری شایسته انجام دهد، به سود خودش است و هرکس کاری بد انجام دهد، به زیان اوست و پروردگار تو در حق بندگان ستمکار نیست)
«ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» [الحج/10]
([به او گفته میشود:] این [کیفر بزرگ] به سزای آن چیزی است که پیشتر [انجام داده و] فرستادهای، و اینکه خدا به بندگان [خود] ستمکار نیست)
«ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» [اﻷنفال/51]
(این [کیفر] به سبب کاری است که از پیش انجام دادهاید، و [بدانید] که خدا به بندگانش [هرگز] ستمکار نیست)
«ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» [آل عمران/182]
(این [عذاب] به [سزای] آن کاری است که پیشتر انجام دادهاید، و اینکه خدا به بندگان ستمگر نیست)
حتی به اندازه فتیل و نقیر هم ظلمی در حق انسان صورت نمیگیرد.
«وَلَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا» [اﻹسراء/71]
(و به اندازهی نخک هستهی خرمایی به آنان ستم نمیشود)
«وَلَا يُظْلَمُونَ نَقِيرًا» [النساء/124]
(و به اندازهی چاهک هستهی خرما به آنان ستم نمیشود)
از یک منظر از نگاه دیگر معمولا آن کسی که دست به افعال قبیح و ظلم میزند با دو انگیزه و عامل روبرو میشویم:
۱- احتیاج: مثلا کسی که دزدی میکند انگیزهاش رفع حاجات خود است و یا کسی که از از روی عصبانیت به شخص دیگری ضربه و جرح وارد میکند برای رسیدن به نفس و خاموش کردن شعله آتش درونی خود است که به آن نیازمند است.
۲- جهل: یا گاه کسی بدون آگاهی در حد شخص دیگری ظلم میکند یا بدون توجه، مرتکب امر قبیح میگردد. از اینرو انگیزههای فاعل در فعل شر و قوی به یکی از این دو برمیگردد.
و در حالی که خداوند نمیتواند فاعل امر قبیح و فعل ناروا گردد. زیرا هیچ یک از این دو انگیزه در وجود خداوند قابل تصور نیست. (خدا و مسئله شر، حسن قدردان قراملکی، بوستان کتاب قم، ص ۲۴۹)
خداوند با چنین صفاتی این سؤال رو برای ما مطرح میکند، که حکمت درد و رنجهایی که انسان در این دنیا محتمل میشود چیست؟
پاسخ به این سؤال رو اگر بخواهیم از نگاه عقل بشری مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم طبعا به نتیجه قانع کنندهایی شاید نرسیم. و اصولاً حل بعضی از مسائل با نگاه عقلانی قابل حل نیست. هر چند متکلمان و فلاسفه برای شرور در زندگی بشر جوابهای متعددی دادهاند. اما توجیهاتی که در مساله شر بیان شده چندان برای همه قانع کننده نیست. و به گفته هگل میگوید: بیگمان همین غیرمنطقی بودن ظاهری شر، آن را برای ما در زمره اسرار درمیآورد. آنچه ما به راستی میخواهیم بدانیم این است که چگونه وجود شر در جهان میتواند منطقی باشد.
ولتر هم میگوید:
شر و بدی هم در عالم بسیار است و نتیجه مادی بودن جهان است و این مشکلی است که حل آن برای ما میسر نیست. (خدا و مسئله شر، ص ۱۴)
و کسانی که با اندیشههای دینی مخالف هستند. با طرح این شبهه و سؤال اگر خداوند قادر همهتوان، عالم همهدان، و خیرخواه و عادل محض است، چگونه اجازه داده و میدهد که بعضی انسانها در این دنیا با فلاکت و تیرهبختی زندگی کنند. به دنبال این هستند که
الف: صفات خداوند را محدود کنند به اینکه خدا، یا عالم مطلق، و یا قادر مطلق نیست. و یا این که خیر خواه محض نمیتواند باشد.
ب: اثبات ناسازگاری وجود شر و بدی با اصل وجود خدا. به این معنا که میگویند: یا باید خدایی باشد با جهانی خالی و بدون شر، یا اگر در جهان شری هست خود دلیلی بر وجود خداست.
و همین نگاه باعث شده سؤالات جدی در باب خدا برای بعضی از انسانها ایجاد شود مثلا موریس مترلینگ میگوید:
من هر چه فکر میکنم نمیتوانم قبول نمایند که یک خداوند کریم و با دل و قلب و با ذکاوت رضایت دهد که در این جهان موجودات ناقص الخلقه و یا بدبخت بیافریند نه حقیقت غیر از این است که به چشم ما میرسد و محال است که خداوندی که ما میپرستیم نادان و دیوانه باشد و قطعاً اصل موضوع در جای دیگری است که بدان پینبرده و شاید تا ابد پینبریم.
کاپلستون در مورد دیدگاه راسل و میل میگوید: این دو نفر آشکارا چنین میاندیشند که وجود شر و رنج در جهان ایرادی پاسخناپذیر در اعتقاد به خدایی که به خیرخواهی نامتناهی و قدرت مطلقه وصف شده است ایجاد میکند.
و فردریک کاپلستون هم میگوید:
وجود شر در جهان که یکی از ایرادهای عمده به خداشناسی مسیحی است اعم از اینکه این فرضیه پذیرفته یا رد شود به صورت یک واقعیتی بغرنج و لاینحل باقی میماند.
و اقبال لاهوری هم به وجود چنین دیدگاهی اشاره میکند و میگوید: چگونه ممکن است که میان نیکی و قدرت مطلقه خدا با حجم عظیم بدیهایی که در آفریدههای او وجود دارد سازگاری برقرار کنیم؟ این مسئله دردناک واقعا معمایی در خداپرستی شده است. (خدا و مسئله شر، ص ۱۵- ۱۶)
و اینجا رسالت و نقش دین برای حل این مسئله پر رنگ میشود، و از طریق دین میتوان پاسخ داد. و این است که
کلیفورد گریتس معتقد است که دین، جهان و انسان را معنادار میسازد. انسان نمیتواند جهانی را بپذیرد که هرجومرج آمیز و مبتنی بر تصادف باشد. و از این جهت بدین رجوع میکند۱- که را از سرگردان سردرگمی نجات میدهد.
۲- رنج را برای بشر تحملپذیر میسازد. تجربه رنج نظر انسانها را درباره نظم و معنیداری جهان مختل میسازد. و دین با تفسیر رنج آن را نه حذف که تحملپذیر میسازد. دین هم از نظر عقلی و هم از نظر عاطفی رنج را برای بشر قابل پذیرش میسازد.
۳ - شرور موجود در عالم یکی از مشکلات بشر است. بشر از شرور بسیار، از جمله نابرابری و بیعدالتی در عالم رنج میبرد. و دین این امور را برای بشر معنادار میسازد برای مثال دین به انسان میگوید که اگر در این جهان دچار بیعدالتی شود در جهان دیگر از عدالت برخوردار خواهد شد. (انتظار بشر از دین، عبدالله نصری، ص ۱۹)
لذا دین میآید برای رنج معنا و هدفی را مشخص میکند، غایتی را در نظر میگیرد. لذا تحمل درد ورنج برای فرد آسان میشود. و به تعبیر نیچه «کسی که چرایی زندگی را یافته است، با هر چگونگی خواهد ساخت» یعنی کسی که هدف زندگی را فهمیده باشد، به اینکه سرای دنیا محل ابتلاء و آزمایش است، دنیا آسایشگاه نیست، بلکه آزمایشگاه میباشد، با هر چگونگی (درد و رنج و سختی) خواهد ساخت.
و آنچه انسانها رو از پای در میآورد رنجها و سختیهای زندگی نیست، بلکه بیمعنا شدن زندگی در نزد آنها است. که باعث مشکلات روحی و روانی متعددی میشود. دکتر فرانکل روانپزشک و نویسنده کتاب انسان در جستجوی معنا گاهی از بیماران خود که از اضطراب و درد رنج میبردند میپرسید (چرا خودکشی نمیکنید) جوابهای که در یافت میکرد در بر گیرنده این مسئله بود که در زندگی هر کسی چیزی وجود دارد که به زندگی فرد معنا میبخشد و وی را امیدوار میسازد. ودر بخشی از کتاب خود میگوید: یکی از اصول لوگوتراپی این است که توجه انسانها را به این مسئله جلب میکند، که انگیزه اصلی و هدف زندگی گریز از درد و لذت بردن نیست، بلکه معنی جوی زندگی است، که به زندگی مفهومی واقعی میبخشد. و به همین دلیل انسانها درد و رنجی را که معنی و هدفی دارد با میل تحمل میکنند. (انسان در جستجوی معنی، فرانکل، ترجمه، صالحیان، میلانی، ص ۱۷۶)
و دقیقا تفاوت نگاه مادی و الهی در اینجا است. در نگاه الهی و دینی اگر کسی در این دنیا به خواستههای خود نرسید در عام دیگر جبران خواهد شد. اما بر اساس نگرش مادی، که به عالم آخرت ایمان ندارد، از جبران خبری نیست. و این خود سبب میشود شخص بیشتر دچار فشار روانی و ناامیدی از زندگی شود.
نگاه دینی به انسان این باور رو در فرد ایجاد میکند که اگر در این دنیا، با انواع سختی مواجه شد. و نتوانست آن را جبران کند، در زندگی دیگر خداوند با دو روش با او معامله خواهد کرد.
و یکی از اسماء الهی اسم جبار به همین معنا و مفهوم است.
اصل کلمه جبار از جبیره گرفته شده است و جبیره همان آلتی است که کسی که دستش شکسته شده است، برای ترمیم شکستگیاش از آن استفاده میکند. جبار کسی است که احوال مخلوقات را اصلاح میکند از هر فکر و نگرانی نجات مییابد. اگر نیازمند بودن را به پیشگاهش عرضه نمودی، یقین دان که به کرمش آن را برطرف مینماید و اگر سختی را نزدش بردی، یقین دان که به فضل و منتش آن را آسان میسازد.
لذا جبار همان کسی است که شکست خوردگان را با جبران تسلی میدهد، این اسم مراد انسانهای اندوهگین است، کسانی که مظلومند، یتیماند و هر کسی که مورد اهانت واقع شده یا مغلوب گشته که او نیز مظلوم است. (زندگی در پرتو اسماءالهی، عمرو خالد، ترجمه ژیلا مرادی، ص ۶۱، اسماءالحسنی، سلیمان محمود، ترجمه، مجتبی دوروزی، ص ۷۷)
بر این اساس خداوند با دو روش جبرانکننده مشکلات و دردها و رنجهای زندگی خواهد شد.
۱- روش اول با قاعده «عوض» تعامل میکند. قانون عوض میگوید: خداوند در مقابل این همه درد و رنجی که متوجه انسان میشود، در این دنیا یا آخرت به اندازهای جزا و پاداش اعطا کند که جبران سختیها و رنجها شود. یکی از پاداشهای خداوند پاک کردن خطاها و گناهان انسان است.
مفهوم اصل عوض رو در داستان مومن آلياسين میتوان لمس کرد. آنجا که بعد از اینکه به طرز بدی به شهادت رسیدن خداوند وصف حال ایشان را اینگونه بازگو میکند. اینکه خداوند در مقابل ستمی که بدو روا داشتن در جهان ابدی خداوند او را گرامی داشته است.
«قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ*بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ» [يس/26 - 27]
([مردم او را به شهادت رساندند و از سوی خدا به او] گفته شد: (به بهشت در آ.) گفت: (ای کاش قوم من میدانستند. [ای کاش قوم من میدانستند] که پروردگارم با چه چیزی مرا آمرزیده و مرا از گرامیداشتهشدگان قرار داده است.)
و اصل عوض را در کلام ساحران فرعون میخوانیم در آن هنگام که فرعون آنان را تهدید به مرگ میکند، میگویند: اشکالی ندارد که حتی به شجیعترین وجه کشته شویم، چرا که خداوند به ما عوض و جایگزین بهتری میدهد، و بخشش خداوند شامل حال ما میشود.
«قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ*قَالُوا لَا ضَيْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ*إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ» [الشعراء/49 - 51]
([فرعون] گفت: (آیا پیش از آنکه من به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردهاید؟ بیگمان او [همان] بزرگ شماست، که به شما جادو آموخته است. پس به زودی خواهید دانست [که چه بلایی بر سرتان خواهد آمد]. بیتردید دستها و پاهایتان را به عکس یکدیگر؛ [دست راست را با پای چپ و دست چپ را با پای راست] میبرّم، و همهی شما را بهدار میکشم. [ساحران] گفتند: (هیچ زیانی [متوجهی ما] نیست، بیگمان ما به سوی پرودگارمان باز میگردیم). ما امیدواریم که پروردگارمان گناهانمان را بیامرزد، [بهرِ] آنکه ما [بینِ قوم خود] نخستین ایمان آورندگان بودهایم.)
در توصیف حال شهدایی که جان خود را فدا کردن و با انواع سختیها در دنیا روبرو شدن، حساب و کتاب انسانها رو تصحیح میکند که فکر میکنن با مرگ آنها همه چیز تمام شده بلکه از وضعیت آنها و رزقی که خداوند برایشان در نظر گرفته و پاداش و عوضی که به آنها داده سخن میراند و میفرماید:
«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» [آلعمران/169]
(هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شدند، مرده مپندار، بلکه [آنان] زندگانی هستند که نزد پروردگارشان روزی داده میشوند)
در فرازی دیگر، خداوند بشارت میدهد که اگر بنا بر مصلحت چیزی از مومن بگیرد، چیزی بهتر از آن را به وی باز خواهد گرداند، و داستان موسی و عبد صالح در به قتل رساندن آن نوجوان، که از نظر موسی کار بسیار ناپسند قلمداد شده بود عبد صالح در جواب اعتراض موسی علیه السلام میگوید:
«وَأَمَّا الْغُلَامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَنْ يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا» [الكهف/80]
(و امّا [دربارهی] آن نوجوان، [باید بدانی] پدر و مادرش مؤمن بودند، و ترسیدیم که آنان را به سرکشی و کفر وادار کند)
اما خداوند در مقابل جایگزین و عوض به آنها میدهد. و میفرماید:
«فَأَرَدْنَا أَنْ يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا» [الكهف/81]
(و خواستیم پروردگارشان برای آنان فرزندی پاکتر و مهربانتر از او جایگزین کند)
یعنی اگر چه در جایی داغ فرزند را بر دل آن پدر و مادر گذاشتن، اما در عوض به جایش فرزندی صالح و شایسته به آنها ارزانی کردند.
این قانون رو در این فرموده خدا میبینیم که میفرماید: خداوند به کسانی که با هوای نفس خود بجنگد و در راستای رضایت خداوند بر خلاف هوی و هوس خود گام بردارد، و از نزدیک شدن به مال حرام دوری کند، خداوند از جایی که خود شخص هم فکرش نمیکرده رزق و روزی میدهد.
«وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ» [الطلاق/2 - 3]
(هر کس تقوای خدا را پیشه کند، [او] برایش راه برونرفتی [از گرفتاریها] قرار میدهد. و از جایی که گمان نمیبرد، به او روزی دهد)
قران در داستان یوسف علیه السلام بعد از همه سختی و مشکلات او را از چاه به جاه میرساند و حکومت مصر را در اختیارش قرار میدهد، میفرماید:
«وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَاءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَنْ نَشَاءُ وَلَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ*وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ» [يوسف/56 - 57]
(و بدینسان به یوسف، در سرزمین [مصر] تمکّن بخشیدیم [وبه او جایگاهی دادیم] که از هر جا که میخواست منزل میگزید. رحمت خویش را به هر کس که بخواهیم میرسانیم، و پاداش نیکوکاران را تباه نمیکنیم. و به راستی پاداش آخرت برای کسانی که ایمان آوردند و تقوا پیشه میکردند، بهتر است)
هم در دنیا در مقابل سختیهای که متحمل شده به او پاداش میدهد و هم بیان میدارد پاداشی که در آخرت در نظر گرفته بهتر و ارزشمندتر است.
و این به کسانی که یوسف وار زندگی میکنند این وعده را داده است. «وَلَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» اینگونه تعامل میکند.
قانون عوض را در داستان موسی میتوان دید آنجا که قرآن بعد از بیان داستان برتری جویی فرعون و تفرقه افکندن میان مردم مصر، به قتل رساندن پسران آنها و زنده نگه داشتن دخترانشان میگوید:
«وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ» [القصص/5]
(و ما میخواهیم بر کسانی که در زمین به ناتوانی کشیده شدهاند، منّت بگذاریم، و آنان را پیشوایان [مردم] قرار دهیم، و آنان را میراثبرانِ [زمین] گردانیم)
قرآن قانون عوض در داستان صاحبان باغ، بازگو میکند. بعد از اینکه متوجه اشتباه و خطای خود شدند، بعد از بین رفتن باغ قرآن گفتگوی آنان رو اینچنین بازگو میکند.
«فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَلَاوَمُونَ*قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ*عَسَى رَبُّنَا أَنْ يُبْدِلَنَا خَيْرًا مِنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ» [القلم/30 - 32]
(پس سرزنشکنان به یکدیگر روی آوردند. گفتند: (ای وای بر ما! بیگمان ما سرکش [و نافرمان] بودهایم. بُوَد که پروردگارمان بهتراز آن [باغ] را برایمان جایگزین کند. به راستی ما به سوی پروردگارمان [به امید عفو و رحمتش] روی آوردهایم)
و به عنوان یک فرمول و قاعده کلی پیامبر صلی الله علیه و سلم بدین قانون اشاره فرموده است.
«إِنَّكَ لَنْ تَدَعَ شَيْئًا للهِ إلاَّ أَبْدَلَكَ اللهُ بِهِ مَا هُوَ خَيْرٌ لَكَ مِنْهُ» [رواه أحمد (21996)]
ترجمه:
هرگز چيزى را به خاطر خدا رها نكنى، مگر اينكه خداوند بهتر از آن به تو عوض دهد.
نظرات