کلمهی جهانى شدن یعنى اینکه یک جهاننگرى خاصى یا یک شیوه زندگى خاصى چنان تعمیم پیدا کند که همه مردم روى زمین را در بر گیرد و پوشش دهد. در فرایند جهانى شدن، برخى ابعاد دین تقویت مىشوند و برخى تضعیف و برخى اثر نمىپذیرند.
هر دینى هفت بُعد دارد: ...
1. بعد شعائرى: این بعد، همان بعد عبادى و نمادین دین است.
2. بعد عقیدتى: این بعد به مسائل نظرى یک دین و توصیف آن دین از جهان هستى و موضع انسان در آن مربوط مىشود.
3. بعد نقلى و اسطورهاى: مراد از اسطوره، افسانه یا سخن خلاف واقع نیست؛ بلکه چیزى است که ظاهراً به وقایعى که در طول تاریخ اتفاق افتاده یا اتفاق خواهد افتاد، اشاره مىکند؛ ولى در واقع به هیچ واقعه تاریخى اشاره ندارد؛ بلکه مىخواهد با بیان خاصى یک واقعیت ماورایى را بیان کند.
4. بعد اخلاقى و حقوقى: هر دینى یک سلسله احکام اخلاقى و یک سلسله احکام حقوقى صادر مىکند و از پیروانش مىخواهد که این احکام را رعایت کنند.
5 . بعد تجربى و عاطفى: این بعد، به شور و شوقها، اشتیاقها، التهابها، راز و نیازها، مناجاتها، تجربههاى درونى و حوادث خاصى که در زندگى یک متدین حادث مىشود و متدین تفسیر دینى از آنها مىکند، مربوط مىشود.
6. بعد اجتماعى و نهادى: هر دینى داراى نهادهایى مانند کلیسا، مسجد، مؤسسات خیریه و... است.
7. بعد مادى: ساختمانهایى که متدینان مىسازند، آثار هنرىاى که بر جاى مىگذارند، بعد مادى و فیزیکى دین است.
در روند جهانى شدن، بعد تجربى و عاطفى دین بیش از همه تقویت مىشود. بعد عقیدتى نیز ممکن است تقویت شود. ابعاد اخلاقى و حقوقى و مادى دین از این حیث خنثى هستند. اما سه بعد دیگر، یعنى بعد اجتماعى و نهادى، بعد نقلى و اسطورهاى و بعد شعائرى و عبادى، در روند جهانى شدن امکان تضعیف شدنشان خیلى شدید است. در واقع هر چه به ابعاد معنوىتر دین نزدیک شویم، به جنبه ماندگارترى روى کردهایم و در روند جهانى شدن نیز این ابعاد معنوىتر باقى مىمانند.
معنویت، لباللباب دین، گوهر اصلى و مرکزى و اجتنابناپذیر دین است. همه ادیان به این گوهر مشترک دعوت مىکنند. براى رسیدن به معنویت، به گمان من باید کارهاى نظرى و عملى جدىاى بر روى دین نهادینه تاریخى انجام شود. مجموع این کارها هشت چیز است:
1. تا آنجا که ممکن است باید از تعبدگرایى پیروان ادیان و مذاهب کاست و بر عقلانیت افزود.
2. تا مىتوانیم از اتکاى بر حوادث تاریخىاى که پیروان ادیان و مذاهب بر وقوع آنها اصرار دارند، کم کنیم. اتکا بر حوادث تاریخى دو عارضه دارد: یکى اینکه در حوادث تاریخى، درصدى از احتمالپذیرى (Probability) وجود دارد و درباره هیچ حادثه تاریخىاى نمىتوان نظرى قطعى داد و نباید سعادت ابدى را بر اعتقاد به چند فقره حادثه تاریخى مبتنى کرد که قطعیت ندارند. دوم آنکه واقعههاى تاریخى ادیان معمولاً توسط کسانى نقل مىشوند که پیرو همان دیناند. مورخ سکولار معصوم نیست؛ اما بىطرف است.
3. باید به سنخشناسى (تیپولوژى) انسانها نیز توجه کنیم. دین یک نوع طب و طبابت است؛ یک طب روحانى است؛ بنابراین نباید از آن انتظار داشت نسخهاى واحد را براى همه انسانها کپى کند. انسانها به لحاظ تیپولوژى روانى بسیار با هم تفاوت دارند.
4. دین در عین حال که به زندگى پس از مرگ قائل است، احکام و تعالیمش در بهبود زندگى این جهان، در فرو کاستن درد و رنجهاى این جهان هم باید کاملاً آزموده شود.
5 . اسطورهزدایى از دین نیز از کارهاى لازم است. باید سعى کنیم گزارههایى که در متون مقدس آمدهاند و معلوم است که نمىتوان آنها را به معناى حقیقىشان اخذ کرد، به معناى استعارى، مجازى کنایى و رمزىشان اخذ کنیم و به پیام اصلى آنها نقب بزنیم؛ نه آنکه بخواهیم معناى جعلى خودمان را بر آنها تحمیل کنیم.
6. باید بتوانیم هر چه مربوط به ذهن و زبان و فرهنگ مردم زمان ظهور دین است، از دین بزداییم.
7. باید چیزهایى را نیز که به وضع جغرافیایى منطقه ظهور دین مربوط مىشود از دین بزداییم.
8 . باید تا مىتوانیم از شخصیتهاى یک دین درس بیاموزیم؛ نه آنکه یک هاله تقدس و کیش شخصیت (cult) پیرامونشان ایجاد کنیم. آنها را اعلامالهدى و نشانههاى راه بدانیم؛ نه تابلویى که باید در خود آنها خیره شد و متوقف ماند.
اگر این هشت فرایند را طى کنیم، مىتوانیم از وراى تمامى این تنوع و تکثرهایى که ادیان و مذاهب دارند به آن گوهر اصلى برسیم. اگر مراد از دین این معنویت باشد، روند جهانى شدن هیچ ضررى به آن نخواهد زد.
این هشت فرایند جنبه سلبى دارند. از جنبه ایجابى باید به مؤلفههاى معنویت توجه کرد. معنویت سه مؤلفه اصلى هستىشناختى، انسانشناختى و وظیفهشناختى دارد و هر کدام داراى نکات و بخشهایى هستند که مىتوان آنها را در نمودار زیر نشان داد:
اگر مىتوانستیم عقلانیت را به طور کامل پاس بداریم، یعنى حاضر بودیم که رأى خودمان را به مواجهه با واقعیتها و آراى مخالف ببریم و هر چه برهان اقتضا مىکرد قبول کنیم و از سخن خودمان به هنگام ضعف آن سریعاً و صریحاً دست برداریم و از طرف دیگر هم مىتوانستیم یک جهاننگرى معنوى را پاس بداریم، در آن صورت ناسازگارى میان عقلانیت و معنویت از میان مىرفت. هم کسانى که ادعاى عقلانیت مىکنند و هم کسانى که ادعاى دیانت مىکنند باید حاضر شوند آراى خودشان را جامعتر و عمیقتر کنند. عقلانیت غربى به نظر من عقلانیت جامع و جهانى نیست؛ گاهى یک بام و دو هواست.
نظرات