چکیده: یکی از امور غیبی که انسان از طریق حواس، عقل و تجربه به شناخت آن دست نمییابد، و تنها راه شناخت آن وحی میباشد، عالم مربوط به جنّ است. جنّ موجودی است که قبل ازآفرینش انسان آفریده شده؛ و از توانایی و نیروی خارق العادّهای برخوردار است. اعتقاد به همین نیروی فوق العادّه و دورشدن از منبع وحیانی، باعث شده بود که مشرکین قبل اسلام، جنّ را شریک خدا قرار دهند؛ قرآن کریم این امر را این گونه بازگو میکند: وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ [الأنعام /۱۰۰] و براى خدا شریکانى از جنّ قرار دادند، هرچند خداوند آنان، ملائکه و شیاطین را آفریده است. جنّیان همانند انسان دارای اراده و اختیار بوده و حق انتخاب مسیر خود را دارند، و بنابراین به دو دستهی مؤمن و غیر مؤمن تقسیم میشوند. قسمت غیر مؤمن جنّ که به اسم شیاطین مشهورند، دشمنان قسم خوردهی اولاد آدمند و بسیار وسوسهگرند و برای اغواء و گمراه نمودن اولاد آدم هر مشقتی را به جان میخرند.
کلید واژه: جنّ، انسان، وارد شدن جنّ به بدن انسان.
مقدّمه
بعد از اقامهی نماز جمعه، جوانی به من مراجعه نمود و گفت: من جنّ در بدن دارم؛ بنده هم در عین ناباوری از او پرسیدم از کجا میدانی؟ ایشان در جواب گفت: من نسبت به همسر خود بدبین هستم! گفتم: خوب این در دایرهی وسوسههای شیطان قرار میگیرد! گفت: در هنگام خواب کسی بر شانههای من زند و مرا بیدار میکند! گفتم: این کار اگر کار جنّ باشد دلیل برآن است که جنّ در کنار تو قرار دارند نه در داخل بدن تو!
به هر حال این قضیه و امثال آنکه بحث از آنها امروزه شایع شده، مرا وادار نمود که در حد بضاعت علمی خود، در این مورد تحقیقی نمایم و اینک حاصل تحقیقات خود را تقدیم خوانندگان عزیز مینمایم، امیدوارم که توانسته باشم که حق مطلب را ادا کنم و گرهی از گرههای فکری جوانان را باز کرده باشم.
در قرآن کریم از همان ابتدای آفرینش انسان سخن از جنّ و نمایندهی آنان یعنی ابلیس به میان میآید و خداوند متعال در یک خطاب ملائکه و ابلیس را مکلّف به سجده برای آدم و همکاری کردن با او در مسیر جانشینی خداوند و آباد کردن زمین مینماید، ملائکه از ابتدای امر با طیب خاطر، گوش به فرمان خداوند آمادگی خود را برای هرگونه همکاری با آدم ابراز میدارند، امّا ابلیس دچار خود برتربینی شده و از اجرای دستور خداوند سر باز میزند و خود را در جبههی مخالف آدم قرار میدهد. بنا براین خداوند او را لعن و نفرین نموده و از رحمت خودش بیرونش میکند، ابلیس هم که خود را بیبهره از رحمت خدا میبیند از خداوند درخواست عمر طولانی نموده تا بتواند عقدهی خود را بر سر آدم و اولاد آدم خالی کند. هنگامی که خداوند این مهلت را به او میدهد در حضور خداوند سوگند یاد میکند که برای گمراه کردن اولاد آدم از هیچ کوششی دریغ نورزد.
دانشمندان اسلامی از دیرباز تا به امروز از این خط و نشان کشیدن ابلیس برای اولاد آدم، برداشتهای متفاوتی نمودهاند. عدّهای میپندارند که چون جنّیها از توانایی فوق العادّهای برخورداند و اساساً در جبههی مخالفین انسان قرار دارند، و عزم بر دشمنی با انسان جزم نمودهاند؛ پس هر گونه کاری در این زمینه از دستشان بر میآید و حتّی میتوانند به بدن انسان وارد شوند و در او اختلال ایجاد کنند. در نتیجه بعضی از مرضهای انسان را به جنّیها ربط داده و لابدّ برای پیشگیری و مداوای آن چارهاندیشی نموده و راهکارهایی هم ارائه دادهاند. البتّه ناگفته نماند دوستان نادان و دشمنان دانا از اینگونه برداشت، سوء استفاده نموده؛ و آن را به راهی برای چپاول نمودن جیب مردم تبدیل نموده؛ و سقف معیشت خود را براین ستون برافراشتهاند؛ و از این طریق ارتزاق مینمایند. و کسانی هم طبق مثل مشهور «الغَرِیقُ یَتَشَبَّثُ بِکُلِّ حَشِیشٍ ـ غرق شده به هر خار و خسی آویزان میشود» برای مداوای مریضیهای خود به این انسانهای سودجو مراجعه نموده و مینمایند.
در مقابل عدّهای با وجود اذعان به توانایی و نیروی جنّ، معتقدند چون نیروی بزرگی همانند ملائکه در جبههی همکاری بنیآدم قرار دارد، در نتیجه قسمت عمدهای از نیروهای اجنّه خنثی شده و قدرت جنّ فقط در وسوسهی انسانها منحصر میشود.
جنّ در لغت و اصطلاح شرع
«اَلْجِنّ» در لغت از «جَنََّ» گرفته شده که این مادّه دلالت بر استتار و پوشیدگی و مخفی بودن میکند، گفته میشود: «جَنَّ اللیلُ الشیءَ وعَلَیْهِ» یعنی شب او را در خود پنهان کرد، همچنان که در قرآن آمده است: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَى کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ» [الأنعام /۷۶] (از جمله) هنگامی که شب او را در برگرفت (و تاریکی شب همهجا را پوشاند) ستارهای را دید (بر سبیل فرض و إرخاء الْعِنان) گفت: این پروردگار من است! امّا هنگامی که غروب کرد (برای ابطال عقیدهی ستارهپرستان موجود در آن محیط) گفت: من غروبکنندگان را دوست نمیدارم (و به عبادت چیزهای تغییرپذیر و زوالپذیر نمیگرایم).
همچنین میگویند: «لا جِنَّ بِهذَا الاَمرِ» یعنی پوشیدگی و ابهامی در این کار نیست.
کلماتی دیگر نیز از این ماده گرفته شده مانند: «مَجْنُون» یعنی دیوانه چون عقلش پوشیده و مخفی است، «مِجَنّ» سپری که جنگجو خود را پشت آن پنهان میکند، «جَنیِن» بچهای که در شکم مادر قرار دارد، «اَلْجَنّة» باغ دارای درخت؛ زیرا که با سایهی خود زمین را میپوشاند.
«جنّ» در اصطلاح شرع، به مخلوقی نامرئی گفته میشود که اوصاف آن بعداً به طور اختصار ذکر میشود.
اعتقاد به وجود جنّ
اعتقاد به وجود جنّ، جزء ضروریات دینی است، چون در قرآن و سنّت دلائل بر وجود آن بسیار زیاد و متواتراست. همین کافی است که در قرآن سورهای به نام «اَلْجِنّ» وجود دارد و در این سوره از جنّ و تواناییهایش سخن به میان آمده است.
امام فخر رازی میگوید: «وَأَمَّا جُمْهُورُ اَرْبَابِ الْمِلَلِ وَالْمُصَدِّقیِنَ لِلْأَنْبِیاءِ فَقَدْ اِعْتَرَفُوا بِوُجُودِ الْجِنِّ وَاعْتَرَفَ بِهِ جَمْعٌ عَظِیمٌ مِنْ قُدَمَاءِ الْفَلاسِفَةِ وَأَصْحَابُ الرُّوحَانِیّاتِ وَیُسَمُّونَهَا بِالْاَرْواحِ السُّفْلیَّةِ» جمهور مذاهب و پیروان پیامبران به وجود جنّ اعتراف میکنند و بسیاری از فلاسفهی قدیم و کسانی که با روح سرو کاردارند به وجود جنّ معتقد بوده؛ و آن را ارواح پایینی نامیدهاند.
دلیل عمدهی کسانی که وجود جنّ را انکار میکنند این است که میگویند: چون با حواس خود جنّ را درک نمیکنند، پس موجودی به نام جنّ وجود ندارد، غافل از اینکه عدم ادراک دلیل بر عدم وجود نیست و راههای کسب یقین منحصر در درک حسی نیست، بلکه عقل و خبر صادق نیز از مسالک یقین هستند.
حقیقت و اوصاف جنّ
جنّ، همانند «روح» از امور غیبی است، که حقیقت و اوصاف آن بجز از طریق خبرصادق (وحی) برای ما روشن نمیشود. از طریق خبر صادق ـ یعنی از پیامبر خدا (ص) ـ برخی از حقایق و اوصاف جنّ به مارسیده و قرآن کریم صفاتی از آنان را برای ما ذکر نموده که خلاصهوار آنها را یادآور میشویم:
۱ـ از آتش آفریده شدهاند.
«وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ» [الرحمن/۱۵] و جنّ را از زبانهی شعلهور آتش خلق نموده است.
۲ـ قبل از انسان آفریده شدهاند.
«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍوَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ» [الحجر/۲۶و۲۷] ما انسان را از گِل خشکیدهی فراهم آمده از گِل تیره شدهی گندیدهای بیافریدیم و جنّ را پیش از آن از آتشِ سراپا شعله بیافریدیم. داستان آدم که بیش از یک دفعه در قرآن وارد شده، بیانگراین نکته است که ابلیس که از جنس اجنّه است؛ او قبل ازآدم وجود داشته است.
۳ـ تولید مثل میکنند و دارای فرزند میشوند.
«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا» [الکهف/۵۰] (ای پیغمبر! آغاز آفرینش مردمان را برایشان بیان کن) آنگاه را که ما به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید. آنان جملگی سجده کردند مگر ابلیس که از جنّیان بود و از فرمان پروردگارش تمرّد کرد. آیا او و فرزندانش را با وجود اینکه ایشان دشمنان شمایند، به جای من سرپرست و مددکار خود میگیرید؟! ستمکاران چه عوض بدی دارند!
۴ـ میخورند و میآشامند.
ابْنِ عُمَر روایت میکند که رَسُولَ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- فرمود: «إِذَا أَکَلَ أَحَدُکُمْ فَلْیَأْکُلْ بِیَمِینِهِ وَإِذَا شَرِبَ فَلْیَشْرَبْ بِیَمِینِهِ فَإِنَّ الشَّیْطَانَ یَأْکُلُ بِشِمَالِهِ وَیَشْرَبُ بِشِمَالِهِ» هرگاه کسی از شما طعام میخورد، با دست راست بخورد و هرگاه مینوشد با دست راست بنوشد، زیرا شیطان با دست چپ میخورد و مینوشد.
۵ـ آنها انسان را میبینند ولی انسان آنها را نمیبیند.
«إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ» [الاعراف/۲۷] شیطان و همدستانش شما را میبینند، در صورتی که شما آنها را نمیبینید.
۶ـ از نیروی اراده و اختیار برخوردارند، بنابراین به دو دستهی مؤمن و غیرمؤمن تقسیم میشوند.
«وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِکَ کُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا» [الجنّ/۱۱] برخی از ما تسلیم فرمان خدا و پرهیزگارند، و بعضی از ما جز این، (یعنی نافرمان و بیدین). اصلاً ما فرقهها و گروههای متفاوت و گوناگونی هستیم.
«وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِکَ تَحَرَّوْا رَشَدًا وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا [الجنّ/۱۴و۱۵] در میان ما، فرمانبرداران، و منحرفان و بیدادگرانند. آنان که فرمانبردارند، هدایت و خیر را برگزیدهاند. و امّا آنان که ستمگر و بیدادگرند، هیزم و هیمهی دوزخ هستند.
۷ـ از توانایی و مهارتهای فراوانی برخوردارند.
خداوند متعال جنّ را برای سلیمان (علیه السّلام) مسخّر نموده بود که کارهای خارق العادّهای برای او انجام میدادند؛ «فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَیْثُ أَصَابَوَالشَّیَاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ» [ص/۳۶و۳۷] پس ما (دعای سلیمان را برآورده کردیم و) باد را به زیر فرمان او درآوردیم. باد برابر فرمانش به هر کجا که میخواست، آرام حرکت میکرد. و به زیر فرمان او درآوردیم همهی بنّاها و غوّاصان دیو را.
«قَالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ» [النمل/۳۹] عفریتی (نیرومندترین جنّیان. دیو قوی و درشت هیکل) از جنّیان گفت: من آن را برای تو حاضر میآورم پیش از اینکه (مجلس به پایان برسد و) تو از جای برخیزی. و من بر آن توانا و امین هستم.
«یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاءُ مِنْ مَحَارِیبَ وَتَمَاثِیلَ وَجِفَانٍ کَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَاسِیَاتٍ» [سبأ/۱۳] آنان هر چه سلیمان میخواست برایش درست میکردند، از قبیل: پرستشگاههای عظیم، مجسّمهها، ظرفهای بزرگ غذاخوری همانند حوضها، و دیگهای ثابت (که از بزرگی قابل جابه جائی نبود.)
۸ـ جنّیها غیب نمیدانند.
قرآن کریم درآیات متعددی به صراحت بیان میدارد که علم غیب مخصوص خداوند است و بس؛ و در سورهی جنّ از زبان جنّیهایی که حاضر قرائت قرآن پیامبر (ص) بودند و ایمان آوردند و به عنوان دعوتگر به سوی قوم خود بازگشتند، میفرماید: «وَأَنَّا لَا نَدْرِی أَشَرٌّ أُرِیدَ بِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا» [الجنّ/۱۰] و ما نمىدانیم که آیا براى کسانى که در زمیناند بدى خواسته شده یا پروردگارشان برایشان هدایت خواسته است. با توجّه به این آیه جنّیها از آیندهی انسانها و ساکنان زمین هیچگونه اطّلاعی ندارند.
جنّیان مکلّف هستند
جنّیان نیز همانند انسان مکلّف به ایمان و عبادات هستند و از کفر و معصیت نهی شدهاند، زیرا که خداوند متعال در بسیاری از خطابهای تکلیف و تحدّی در قرآن، انسان و جنّ را با هم مورد خطاب قرار داده است: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» [الذاریات/۵۶] من پریها و انسانها را جز برای پرستش خود نیافریدهام.
«یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَیُنْذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَى أَنْفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ» [الأنعام/۱۳۰] (در آن روز خداوند بدیشان میگوید:) ای جنّیان و ای انسانها! آیا پیغمبرانی از خودتان به سوی شما نیامدند و آیات مرا برایتان بازگو نکردند و شما را از رسیدن بدین روز بیم ندادند؟ میگویند: ما علیه خود گواهی میدهیم زندگی جهان، آنان را گول زد و علیه خود گواهی میدهند که ایشان کافر بودهاند.
«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا» [الإسراء/۸۸] بگو: اگر همهی مردمان و جملگی پریان گرد آیند و متّفق شوند بر اینکه همچون این قرآن را بیاورند، نمیتوانند مانند آن را بیاورندو ارائه دهند، هرچند هم برخی از ایشان پشتیبان و مددکار برخی دیگر شوند. بنابراین در روز قیامت زنده میشوند و محاسبه میگردند و جزا و سزاداده میشوند: «وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَقَالَ أَوْلِیَاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلْتَ لَنَا قَالَ النَّارُ مَثْوَاکُمْ خَالِدِینَ فِیهَا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ» [الأنعام/۱۲۸] روزی را که در آن همهی آنان را در کنار هم گرد میآوریم. ای گروه جنّیان! شما افراد فراوانی از انسانها را گمراه ساختید. پیروان ایشان از میان انسانها میگویند: پروردگارا! برخی از ما از برخی دیگر سود بردیم. و به مرگی گرفتار آمدیم که برای ما معیّن و مقدّر فرموده بودی. میگوید: آتش جایگاه شما است و همیشه در آن ماندگارید، مگر مدّت زمانی که خدا بخواهد. بیگمان پروردگار تو حکیم آگاه است.
«وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ» [هود/۱۱۹] و سخن پروردگار تو بر این رفته است که: دوزخ را از جملگی جنّیها و انسانهای (پیرو نفْسِ امّاره و اهریمن مکّاره) پُر میکنم. عقوبت و سزایی بجزهنگام سرپیچی از انجام تکالیف صورت نمیگیرد.
آیا از میان اجنّه پیامبری مبعوث شده؟
خداوند متعال در قرآن کریم یکی از صحنههای روز قیامت را اینطور به تصویر میکشد: «یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَیُنْذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَى أَنْفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ» [الأنعام/۱۳۰] (در آن روز خداوند بدیشان میگوید:) ای جنّیان و ای انسانها! آیا پیغمبرانی از خودتان به سوی شما نیامدند و آیات مرا برایتان بازگو نکردند و شما را از رسیدن بدین روز بیم ندادند؟ میگویند: ما علیه خودگواهی میدهیم زندگی جهان، آنان راگول زد و علیه خود گواهی میدهند که ایشان کافر بودهاند.
عدّهای از دانشمندان اسلامی از سیاق این آیه اینطور برداشت نمودهاند که از جنّ نیز انبیاء مبعوث شدهاند، چون آیه میفرماید: «یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ»ای جنّیان و ای انسانها! آیا پیغمبرانی از خودتان به سوی شما نیامدند؟
استاد «محمّد ربیعی» دانشمند نامدار کُرد، این نظریه را ترجیح داده و با دلائلی دیگر از قرآن کریم آن را تقویت نموده است. اما بسیاری از دانشمندان اهل سنّت قائل به بعثت انبیاء در میان جنّیان نیستند و معتقدند که بعثت انبیاء فقط مخصوص انسان است. و میگویند: منظور از رُسُل جنّ، همان دعوتگرانی است که از جنس اجنّه هستند و پیام را از پیامبر انسان میشنیدند و به عنوان دعوتگر به میان قوم خود باز میگشتند. و در این زمینه به این دو آیه استناد میکنند که میفرماید: «وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَرًا مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ قَالُوا یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَابًا أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ» [الأحقاف/۲۹و۳۰] (ای پیغمبر! خاطرنشان ساز) زمانی را که گروهی از جنّیان را به سوی تو روانه کردیم تا قرآن را بشنوند. هنگامی که حاضر آمدند، به یکدیگر گفتند: خاموش باشید و گوش فرا دهید. هنگامی که (تلاوت قرآن) به پایان آمد، به عنوان مبلّغان و دعوتکنندگان (همجنسان خود، به آئین آسمانی) به سوی قوم خود برگشتند. اینان گفتند: ای قوم ما! ما به کتابی گوش فرا دادیم که بعد از موسی فرستاده شده است و کتابهای پیش از خود را تصدیق میکند (و هماهنگ با کتابهای آسمانی پیشین است)، و به سوی حق رهنمود میکند و به راه راست راهنمایی مینماید.
ابن عباس میگوید: «الرُّسُلُ مِن بنیآدم، ومِنَ الجِنِّ نُذُرٌ» . پیامبران از میان بنیآدم مبعوث شدهاند و دعوتگران پیامآور جنّیان بودهاند.
آیا جنّ توانایی وارد شدن به بدن انسان را دارد؟
این سؤال از دیرباز تا به امروز مطرح بوده و همچنان مطرح است، دانشمندان اسلامی برای پاسخ این پرسش به دو دسته تقسیم میشوند: عدّهای معتقدند جنّ میتواند وارد بدن انسان شود و عدّهای معتقدند که جنّ نمیتواند وارد بدن انسان شود. در میان موافقان از گذشتگان دانشمندانی همچون احمدبن حنبل، ابو حامد محمّد الغزالی، احمد ابن تیمیّه، ابن القیّم الجوزیّه و از معاصرین دانشمندانی همچون سعید حوّی، عمر سلیمان عبدالله الاشقر، علی باپیر و اکثر دانشمندانی که سلفیّه مسلک هستند دیده میشوند. و در میان مخالفان از گذشتگان دانشمندانی همچون محمّد بن علی القفّال الشّافعی، ابن حزم الاندلسی، عبد الله بن عمر بن محمّد بن علی الشّیرازی البیضاوی صاحب تفسیر بیضاوی، أبو السّعود محمّد بن محمّد بن مصطفى العمادی الحنفی صاحب تفسیر ابو السّعود، قاضی ابو یعلی الحنبلی و امام فخر رازی و از معاصرین دانشمندانی همچون شیخ محمود شلتوت، و شیخ طنطاوی جوهری و شیخ أحمد مصطفى المراغی، و شیخ محمّد غزالی مصری و دکتر یوسف قرضاوی دیده میشوند؛ و هرکدام از طرفین برای تقویت دیدگاه خود دلائلی ارائه نمودهاند. قبل از ارائهی دلایل طرفین یک قاعدهی فقهی را که با مسئلهی مورد نظرما مرتبط است، یادآور میشوم: درمباحث فقهی قاعدهای وجود دارد، به نام «اَلْاَصْلُ اَلْعَدَمُ» اَوْ «اَلْاَصْلُ فِی الصِّفاتِ اَوِ الْاُمُورِ الْعارِضَةِ اَلْعَدَمُ» یعنی هنگام اختلاف بر ثبوت صفتی عارضی یا عدم آن صفت، اصل بر عدم و نبودن آن صفت عارضی است و کسی که خلاف آن اصل را ادّعا کند باید دلیل ارائه دهد. هرچند این اصل کلّی مربوط به فقه است اما در قضیهی مورد نظر ما صدق میکند. در اینجا اصل بر عدم دخول جنّ به بدن انسان است، مگر دلیلی خلاف آن را ثابت کند؛ طبق این قاعده، موافقان باید دلایل برای اثبات این نظریه ارائه بدهند، زیرا که آنان ادّعایی برخلاف اصل نمودهاند. البتّه این سخن به معنی این نیست که مخالفان برای اثبات مدّعای خود دلیل ندارند.
و اینک دلائل موافقان:
موافقان برای ورود جنّ به بدن انسان دلائل متعددی ذکر کردهاند، که از این قرار است:
۱ـ خداوند متعال در قرآن کریم اوضاع رباخواران را در قیامت اینطور به تصویر میکشد: «الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ» [البقرة/۲۷۵] کسانی که ربا میخورند (از گورهای خود به هنگام دوباره زنده شدن، یا از مشی اجتماعی خود در دنیا) برنمیخیزند مگر همچون کسی که شیطان او را سخت دچار دیوانگی سازد (و نتواند تعادل خود را حفظ کند).
۲ـ قرآن کریم هنگام بازگو کردن قصّهی ایّوب (علیه السّلام) از زبان ایّوب نقل میکند که از مریضی و درد و رنج آن درحضور خداوند شکایت میکند و ناراحتی و بیماری خود را به شیطان نسبت میدهد: «وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ» [ص/۴۱] (ای محمّد!) خاطر نشان ساز (سرگذشت) بندهی ما ایّوب را، بدانگاه که پروردگار خود را به فریاد خواند و گفت: اهریمن مرا دچار رنج و درد کرده است (و سخت زار و نزار و بیمارم).
۳ـ پیامبر (ص) میفرماید: «إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنْ الْإِنْسَانِ مَجْرَى الدَّمِ» همانا شیطان بسان جریان خون در بدن انسان جریان مییابد.
۴ـ عُثْمَانَ بْنِ أَبِی الْعَاصِ میگوید: پیامبر (ص) مرابرای رسیدگی به امورشهرطائف به کار گرفت (استخدام نمود)، مشکلی برایم پیش آمد، نمیدانستم که چند رکعت نماز خواندهام، هنگامی که این حالت برایم تکرار شد به نزد رسول خدا برگشتم، پیامبر از دیدن من تعجّب کرد و فرمود اینجا چکار میکنی؟ عرض کردم مشکلی برایم پیش آمده و آن وسوسهای است که نمیدانم چند رکعت نماز خواندهام! فرمود: «ذَاکَ الشَّیْطَانُ ادْنُهْ فَدَنَوْتُ مِنْهُ فَجَلَسْتُ عَلَى صُدُورِ قَدَمَیَّ قَالَ فَضَرَبَ صَدْرِی بِیَدِهِ وَتَفَلَ فِی فَمِی وَقَالَ اخْرُجْ عَدُوَّ اللَّهِ فَفَعَلَ ذَلِکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ قَالَ الْحَقْ بِعَمَلِکَ» این کارشیطان است! به من نزدیک شو! به ایشان نزدیک شدم و روی سینهی پاهایم ایستادم، ایشان با دست به سینهام زد و در دهانم فوت کرد و فرمود: ای دشمن خدا بیرون شو! این کار را سه دفعه تکرار کرد و فرمود برو به کارهایت برس! عثمان میگوید: «فَلَعَمْرِی مَا أَحْسِبُهُ خَالَطَنِی بَعْدُ» به آیینم سوگند! دیگر دچار چنین حالتی نشدم.
۵ـ یَعْلَى بْنِ مُرَّةَ از پیامبر روایت میکند که زنی پسر بچهی خود را که دچار جنّزدگی شده بود نزد آن حضرت آورد پیامبر-صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- فرمود: «اخْرُجْ عَدُوَّ اللَّهِ أَنَا رَسُولُ اللَّهِ»ای دشمن خدا بیرون شو من پیامبر خدا هستم. راوی میگوید: پسر بچّه بهبودی یافت و آن زن دو رأس گوسفند و مقداری کشک و روغن تقدیم پیامبر (ص) نمود؛ پیامبر (ص) فرمود:ای یَعْلَى کشک و روغن و یک رأس از گوسفندان را بگیر و دیگری را به خودش برگردان. طرفداران این نظریه با استناد به این حدیث میگویند: اگر شخص معالج در مقابل مداوا (بیرون راندن جنّ) اجرتی هم بگیرد، اشکالی ندارد.
۶ـ عَطَاءُ بْنُ أَبِی رَبَاح میگوید: ابْنُ عَبَّاسٍ به من گفت: آیا زنی از اهل بهشت را به تو نشان ندهم؟ گفتم: چرا که نه! گفت: این زن سیاه پوست نزد پیامبر خدا (ص) آمد و گفت: من دچار صرع میشوم و در آن هنگام خودرا برهنه میگردانم! برایم دعا کن، پیامبر فرمود: «إِنْ شِئْتِ صَبَرْتِ وَلَکِ الْجَنَّةُ وَإِنْ شِئْتِ دَعَوْتُ اللَّهَ أَنْ یُعَافِیَکِ قَالَتْ أَصْبِرُ قَالَتْ فَإِنِّی أَتَکَشَّفُ فَادْعُ اللَّهَ أَنْ لَا أَتَکَشَّفَ فَدَعَا لَهَا» اگر میخواهی بر این بیماری صبرکن و این وضعیّت را تحمّل کن و در مقابل بهشت را به دست آور و اگر میخواهی برایت دعا کنم تا خداوند تو را تندرست گرداند. آن زن گفت: صبر میکنم! امّا برایم دعا کن که خود را برهنه نگردانم، پیامبر برایش دعا کرد.
۷ـ أَبِی الْیَسَر روایت میکند که پیامبر -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- اینطور دعا مینمود: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ الْهَدْمِ وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ التَّرَدِّی وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ الْغَرَقِ وَالْحَرَقِ وَالْهَرَمِ وَأَعُوذُ بِکَ أَنْ یَتَخَبَّطَنِی الشَّیْطَانُ عِنْدَ الْمَوْتِ» پروردگارا به تو پناه میبرم از زیر آوار قرار گرفتن، و از پرتگاه سقوط کردن، و از غرق شدن و از سوختن و از پیری؛ و به تو پناه میبرم از اینکه شیطان در لحظهی مرگ مرا دچار دیوانگی کند!
۸ـ عن عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَیْسٍ میگوید: پیامبر -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- از طاعون سخن گفت؛ و فرمود: «وَخْزٌ مِنْ أَعْدَائِکُمْ مِنْ الْجِنِّ وَهِیَ شَهَادَةُ الْمُسْلِمِ» طاعون از گزش دشمنان شما، جنّ است، و طاعون برای مسلمان شهادت محسوب میشود.
۹ـ یکی دیگر از دلائل موافقان، استناد به آثار جنّزدگی در شخص جنّزده میباشد، که به اعتقاد آنان شخص جنّزده دچار صرع میشود، و ایشان صرع را به دو نوع تقسیم نمودهاند:
الف: اَلصَّرْعُ مِنَ الْاَخْلاطِ الرَّدِیئَةِ.
صرع اخلاط همانطور که ابن القیّم تعریف کرده، عبارت است از: «عِلَّةٌ تَمْنَعُ الْاَعْضاءَ النَّفْسِیَّةَ عَنِ الْاَفْعالِ وَالْحَرَکَةِ وَالْإنْتِصابِ مَنْعاً غَیْرَ تامٍّ وَسَبَبُهَ خَلْطٌ غَلِیظٌ لَزِجٌ یَسُدُّ مَنافِذَ بُطُونِ الدَّماغِ سَدَّةً غَیرَ تامَّةٍ، فَیَمْتَنِعُ نُفُوذَ الْحِسِّ وَالْحَرَکَةِ فِیهِ وَفِى الْاَعْضاءِ نُفُوذاً تامّاً مِنْ غَیْرِ انْقِطاعٍ بِالْکُلِیَّةِ» علتی است که از کارکردن و حرکت و ایستادن اعضاء نفسی تاحدودی جلوگیری میکند. و سبب آن «خونی» است غلیظ و چسبناک که گذرگاههای درون مغز را تا حدودی میبندد و از نفوذ حس و حرکت جلوگیری میکند و به درون اعضاء به طور کلّی و بدون انقطاع نفوذ میکند، سپس دلائلی دیگر برای این نوع صرع ذکر میکند و در پایان میگوید: «فَیُتْبِعُهُ تَشَنُّجٌ فِى جَمِیعِ الْاَعْضاءِ، وَلا یُمکِنُ أنْ یَبقَى الإنسانُ مَعَهُ مُنتَصِباً، بَلْ یَسْقُطُ، وَیَظْهَرُ فِى فِیهِ الزَّبَدُ غالِباً» سپس تشنّجِ تمام اعضاء را درپی دارد و در این حالت انسان نمیتواند سرپا بایستد و تعادل خود را حفظ کند، بلکه به زمین میافتد و غالباً در دهانش کف ظاهر میشود.
ب: اَلصَّرعُ مِن الاَرواحِ الخَبِیثَةِ.
«وَاَمَّا الصَّرعُ مِنَ الاَرواحِ الخَبِیثَةِ، هُوَ تَسَلُّطُ الاَرواحِ الخَبِیثَةِ مِنَ الشَّیاطِینِ عَلَی بَعضِ النَّاسِ یَفقِدوُنَ عَلَی اَثَرِ ذلِکَ عُقُولَهُم وَیَتَخَبَّطُونَ فِی حَرَکاتِهِم وَرُبَّما یَتَکَلَّمُ الشَّیطانُ عَلَی لِسانِهِم»
صرع ارواح خبیثه، عبارت است از تسلط شیاطین بر بعضی از انسانها که در اثر آن عقل خود را از دست میدهند؛ و در حرکات تعادل ندارند و گاهی اوقات شیطان بر سر زبان آنان سخن میگوید.
خلاصه چون شخص مصروع در آن حالت سخنانی را بر زبان میآورد که در حالت عادّی و سلامت همچنین سخنانی را نمیگوید، و یا گاهی اوقات شخص مصروع مرد است، درحالی که صدای زن از زبان او شنیده میشود و یا برعکس، در نتیجه این صدای شیطان است که بر سر زبان شخص مصروع جاری میشود.
طرفداران این نظریّه به اندازهای از دلائل خود مطمئن هستند که آن را به تمام دانشمندان اهل سنّت و جماعت نسبت میدهند، و مدّعی هستند که این نظریّه در میان مسلمانان مُنکِری ندارد، همچنانکه امام ابن تیمیّه در الفتاوی الکبری میگوید: «وُجُودُ الْجِنِّ ثابِتٌ بِکِتابِ اللهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ و اتفاقِ سَلَفِ الْاُمَّةِ وَاَئِمَّتِها وَکَذلِکَ دُخُولُ الْجِنِّیِّ فِی بَدَنِ الْإنْسَانِ ثابِتٌ بِإتِّفَاقِ أَئِمَّةِ أَهْلِ السُّنَّةِ وَالْجَماعَةِ» وجود جنّ با دلائلی ازقرآن و سنّت و اتّفاق سلف امّت ثابت است و همچنین دخول جنّ به بدن انسان به اتّفاق امامان اهل سنّت و جماعت ثابت است. و در ادامه میافزاید: «وَلَیْسَ فِی أَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ مَنْ یُنْکِرُ دُخُولَ الْجِنِّیِّ فِی بَدَنِ الْمَصْرُوعِ وَغَیْرِهِ وَمَنْ أَنْکَرَ ذلِکَ وَادَّعَى اَنَّ الشَّرْعَ یُکَذِّبُ ذَلِکَ فَقَدْ کَذَّبَ عَلَى الشَّرْعِ وَلَیسَ فِی الْاَدِلَّةِ الشَّرْعِیَّةِ مَا یَنْفِی ذَلِکَ» در میان امامان اهل سنّت کسی منکر دخول جنّ به بدن انسان نیست و کسی منکر این قضیه شود، و ادّعا کند که شرع آن را تکذیب میکند ـ درحالی که ادلّهای شرعی که دخول جنّ به بدن انسان را نفی کند، وجود ندارد ـ شرع را تکذیب نموده است.
و امّا دلائل مخالفان
۱ـ شیطان بجز وسوسه، بر بندگان خداوند هیچگونه تسلّطی ندارد
خداوند متعال در قرآن کریم درآیات متعدد هرگونه سلطه و سیطرهای از شیطان بر انسانها بجز وسوسه و فریب را نفی میکند: وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا * إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَکَفَى بِرَبِّکَ وَکِیلًا [الإسراء/۶۴، ۶۵] و بترسان و خوار گردان با ندای (دعوت به معصیّت و وسوسهی) خود هرکسی از ایشان را که توانستی، و لشکر سواره و پیادهی خود را بر سرشان بشوران و بتازان (و همهی تلاش خویش را برای شکست دادن و گول زدن ایشان به کار گیر) و در اموال آنان (با تشویق و تحریکشان برای کسب آن از حرام و صرف آن در حرام) و در اولاد ایشان (با گول زدن اولیاء و رهنمود فرزندانشان به کفر و فساد در پرتو تربیت نادرستشان) شرکت جوی، و آنان را (به نبودن حساب و کتاب و بهشت و دوزخ، یا به شفاعت خدایان و بتان و بزرگواری خاندان و غیره) وعده بده (و بفریب)، و وعدهی شیطان به مردمان جز نیرنگ و گول نیست. بیگمان سلطهای بر بندگان (مخلص و مؤمن) من نخواهی داشت، و همین کافی است که (ایشان در پناه خدایند و) پروردگارت حافظ و پشتیبان (این چنین بندگان) است.
سیاق آیات بیانگر این هستندکه کینه و دشمنی شیطان و نسل او نسبت به آدم و فرزندانش از مرز وسوسه و نیرنگ فراتر نمیرود.
۲ـ منافات این ادّعا با حقایق قرآنی
ادّعای وارد شدن جنّ به بدن انسان با حقائقی قرآنی و یا به تعبیری دیگر با چند اصل اساسی قرآن کریم منافات دارد؛ که عبارتند از:
الف: ارج نهادن و تکریم خداوند متعال از انسان: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بنیآدم» [الإسراء/۷۰] ما آدمیزادگان را (با اعطاء عقل، اراده، اختیار، نیروی پندار و گفتار و نوشتار، قامت راست، و غیره) گرامی داشتهایم.
ب: خلافت آدم و ذرّیهی او درسرزمین: «اِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» [البقرة/۳۰] من در زمین جانشینی بیافرینم.
ج: مسخّر شدن جهان هستی برای منفعت انسان: «أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً» [لقمان/۲۰] آیا ندیدهاید که خداوند آنچه را که در آسمانها و زمین است مسخّر شما کرده است (و درمسیر منافع شما به حرکت انداخته است)، و نعمتهای خود را - چه نعمتهای ظاهر و چه نعمتهای باطن - بر شما گسترده و افزون ساخته است.
د: آزاد نمودن انسان از تسلّط شیطان، مگر انسانهای که از روی گمراهی از شیطان پیروی کنند: «إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ» [الحجر/۴۲] بیگمان تو هیچگونه تسلّط و قدرتی بر بندگان من نداری، مگر آن گمراهانی که (به وسوسهی تو گوش فرا بدهند و) به دنبال تو راه بیفتند.
ذ: فرمودهی خداوند متعال از زبان شیطان در روز آخرت: «وَمَاکَانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّاأَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ» [إبراهیم/۲۲] و من بر شما تسلّطی نداشتم (و کاری نکردم) جز اینکه شما را دعوت (به گناه و گمراهی) نمودم و شما هم (گول وسوسهی مرا خوردید و) دعوتم را پذیرفتید. پس مرا سرزنش مکنید و بلکه خویشتن را سرزنش بکنید.
واقعاً اگر قائل به دخول جنّ به بدن انسان شویم این حقیقتهای قرآنی را زیر سؤال بردهایم. امام فخر رازی در تفسیر این آیه به نقل از «جبائی» میگوید: «وَهَذا صَرِیحٌ فِی أَنَّهُ لَیْسَ لِلشَّیْطانِ قُدْرَةٌ عَلَى الصَّرْعِ وَالْقَتْلِ وَالْإِیذاءِ» این آیه صریح است در اینکه شیطان قدرتی برای صرع و کشتن و اذیّت نمودن انسانها ندارد.
۳ـ انسان جنّ را مسخّر نموده است
با توجّه به نصوص شرعی، انسان در گذشته جنّ را تسخیر کرده است؛ و هیچگونه نصّی که دلیل بر مسخّر شدن انسان برای جنّ باشد، وجود ندارد. هم چنانکه در قصّهی سلیمان (ص) وجود دارد:، فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَیْثُ أَصَابَ (۳۶) وَالشَّیَاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ (۳۷) وَآخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ (۳۸) هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسَابٍ» [ص/۳۶ـ ۳۹] پس ما (دعای سلیمان را برآورده کردیم و) باد را به زیر فرمان او درآوردیم. باد برابر فرمانش به هر کجا که میخواست، آرام حرکت میکرد. و به زیر فرمان او درآوردیم همهی بنّاها و غوّاصان دیو را. و گروه دیگری از دیوها را در غل و زنجیر به زیر فرمان او کشیدیم (تا از فساد و اذیّت و آزارشان به مردم جلوگیری نماید). (ما بدو وحی کردیم که) این (چیزهائی که به تو دادهایم) عطاء ما است، پس (به هر کس که میخواهی) ببخش یا (آن را از هر کس که میخواهی) بازدار، بدون هیچگونه حساب و کتابی (که در برابر دادن یا ندادن، از تو کشیده شود).
در جایی دیگر قرآن این گونه بیان میکند: «وَمِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ (۱۲) یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاءُ مِنْ مَحَارِیبَ وَتَمَاثِیلَ وَجِفَانٍ کَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَاسِیَاتٍ» [سبأ/۱۲، ۱۳] و پروردگارش گروهی از جنّیان را رام او کرده و در پیش او کار میکردند و اگر یکی از آنها از فرمان ما سرپیچی میکرد (و به سخن سلیمان گوش نمیداد، کیفرش میدادیم و) از آتش سوزان بدو میچشاندیم. آنان هر چه سلیمان میخواست برایش درست میکردند، از قبیل: پرستشگاههای عظیم، مجسّمهها، ظرفهای بزرگ غذاخوریِ همانند حوضها، و دیگهای ثابت (که از بزرگی قابل جابه جائی نبود).
۴ـ خدمت جنّیان به انسان
طبق آیات قرآن جنّیان به سلیمان خدمت میکردند، تا جایی که او مرده بود ولی چون جنّیان هم مانند انسان غیب نمیدانند، ازمرگ او مطّلع نبودند وهمچنان به خدمت گذاری ادا مه میدادند: «فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فِی الْعَذَابِ الْمُهِینِ» [سبأ/۱۴] زمانی که بر سلیمان (که سمبل قدرت و عظمت بود) مرگ مقرّر داشتیم، جنّیان را از مرگ او نیاگاهانید مگر موریانههائی که (مدّتها بود به عصای سلیمان رخنه کرده بودند و) عصای وی را میخوردند. هنگامی که سلیمان (که در میان جنّیان بر عصای خود تکیه زده بود و کارهای ایشان را میپائید) فرو افتاد، فهمیدند که اگر آنان از غیب مطّلع میبودند، در عذاب خوار کننده (ی بیگاری و اسارت) باقی نمیماندند (و راه خود را در پیش میگرفتند).
۵ـ انسان از جنّ نیرومندتر است
با توجه به قصّهی سلیمان وملکهی سبأ که خداوند متعال آن را درسورهی نمل بازگو میکند؛ بعضی از انسانها به دلیل ویژگیهای که خداوند به آنها بخشیده است، از عفریتهای جنّ قویتر ونیرومندتر هستند: «قَالَ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ * قَالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ (۳۹) قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی» [النمل/۳۸ - ۴۰] (سلیمان خطاب به حاضران) گفت:ای بزرگان! کدام یک از شما میتواند تخت او را پیش من حاضر آورد، قبل از آنکه آنان نزد من بیایند و تسلیم شوند (تا بدین وسیله با قدرت شگرفی رویاروی گردند و دعوت ما را بپذیرند). عفریتی از جنّیان گفت: من آن را برای تو حاضر میآورم پیش از اینکه (مجلس به پایان برسد و) تو از جای برخیزی و من بر آن توانا و امین هستم. کسی که علم و دانشی از کتاب داشت گفت: من تخت (بلقیس) را پیش از آنکه چشم بر هم زنی، نزد تو خواهم آورد. هنگامی که سلیمان تخت را پیش خود آماده دید، گفت: این از فضل و لطف پروردگار من است.
امکان ندارد که این شخصِ صاحب علم و دانش ملائکه باشد، چون گفتگوی سلیمان با کسانی بود که در آن مجلس حضور داشتند و آنان جنّیان و انسانها بودند و خداوند متعال ملائکه را برای سلیمان مسخّر نکرده بود؛ «وَحُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ وَالطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ» [النمل/۱۷] لشکریان سلیمان از جنّ و انس و پرنده، برای او گردآوری گشتند، و همهی آنان به یکدیگر ملحق و در نزد هم نگاه داشته شدند.
وقال قتادة: «کانَ مُؤْمِناً مِنَ الْإِنْسِ، وَاسْمُهُ آصِفُ وَکَذا قَالَ اَبُوصالِح، وَالضَّحَاکُ» قتاده و ابوصالح و ضحاک میگویند: این شخص که تخت ملکه را پیش سلیمان آورد، انسانی ایماندار به اسم «آصف» بود.
نظرات