۶ـ جنّیان از پس‌مانده‌ی انسان‌ها می‌خورند.

در احادیث نبوی وارد شده است، که جنّ از بقایای خوراک بنی‌آدم می‌خورند، بنی‌آدم گوشت می‌خورند و جنّ استخوان می‌خورند و همچنین مدفوع حیوانات بنی‌آدم، خوراک حیوانات جنّیان هستند. در سنن ترمذی به سند صحیح از ابن مسعود-رضی الله عنه-روایت شده که رسول الله-صلى الله علیه وسلم - فرمود: «لَا تَسْتَنْجُوا بِالرَّوْثِ وَلَا بِالْعِظَامِ فَإِنَّهُ زَادُ إِخْوَانِکُمْ مِنْ الْجِنِّ» با استخوان و مدفوع حیوانات استنجاء نکنید، همانا آن توشه برادران جنّ شما هستند). پس چگونه خداوند انسان‌ها را با این کرامت و منزلت محکوم به قوانینی می‌کند که جنّ آن‌ها را تسخیر کنند و به بدن آنان وارد شوند و بر سر زبان آنان سخن بگویند. 

۷ـ ملائکه حامی انسان‌ها هستند.

در مقابل جنّی‌ها و شیاطین که عزم بر مخالفت انسان‌ها جزم نموده‌اند، خداوند موجوداتی به نام ملائکه آفریده که پشتیبان، یار و یاور بنی‌آدم هستند، پس آن نیرو به وسیله‌ی این نیرو خنثی می‌گردد، خداوند متعال می‌فرماید: وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَیُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً [الأنعام: ۶۱] خداوند بر بندگان خود کاملاً چیره است. او مراقبانی (از فرشتگان را برای حسابرسی و نگارش اعمال شما) بر شما می‌فرستد و می‌گمارد. 

امام ابن کثیر در تفسیر آیه‌ی «وَیُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً» ‎می‌گوید «اَی: مِنَ الْمَلائِکَةِ یَحْفَظُونَ بَدَنَ الْإِنسانِ» یعنی مراقبان از فرشتگان هستند و بدن انسان را حفظ می‌کنند. 

مخالفان در این زمینه دلائلی عقلی هم ذکر کرده‌اند که به خاطر اجتناب از اطناب و پرهیز از اطاله‌ی کلام، از ایراد آن صرف نظر می‌کنیم و به انتقاداتی که مخالفان بر دلائل موافقان وارد نموده‌اند، می‌پردازیم: 

نقد دیدگاه موافقان

 ۱ـ آیه‌ی «الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ» [البقرة/۲۷۵] که برای اثبات جنّ‌زدگی به آن استناد می‌کنند به هیچ عنوان در این مورد صریح نیست، زیرا که این آیه همانطور که برخی از مفسرین گفته‌اند، در راستای اعتقاد و پندار عرب‌ها نازل شده است. زیرا زدن شیطان جزو پندار عرب‌ها بوده است و آنان می‌پنداشتند که شیطان انسان را می‌زند، در نتیجه دچار صرع می‌شود؛ و قرآن کریم برای اینکه یکی از صحنه‌های قیامت را برای مخاطبین خود به تصویر بکشد از ضرب المثل‌ها و معتقدات متعارف میان آنان استفاده می‌کند. تا آن صحنه را به ذهن آنان نزدیک و فهم آن را برایشان آسان گرداند؛ و این روش نه اینکه برای قرآن نقص محسوب نمی‌شود، بلکه یکی از وجوه اعجاز قرآن است. و اینکه قرآن در راستای پندار عرب‌ها نازل شده است چیز عجیبی نیست؛ زیرا که در آیات دیگر هم این روش صورت گرفته است، آنجا که قرآن در مورد زقّوم که درختی است در جهنّم، می‌فرماید: «طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّیَاطِینِ» [الصافات/۶۵] ‏ شکوفه و میوه‌ی آن انگار کلّه‌های شیاطین است. درحالی که هیچکدام از انسان‌ها نه زقّوم را دیده‌اند و نه کلّه‌های شیاطین را! امّا چون در بین آنان متعارف بود که چیزهای زشت و قبیح را به کلّه‌های شیاطین تشبیه می‌کردند، خداوند متعال هم برای به تصویر کشیدن آن درخت، از این تشبیه استفاده می‌نماید. 

۲ـ و امّا قصّه‌ی ایّوب، «إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ» [ص/۴۱] ‏ بدان‌گاه که پروردگار خود را به فریاد خواند و گفت: اهریمن مرا دچار رنج و درد کرده است. بعضی از مفسرین در تفسیر این آیه گفته‌اند: «ونَسَبَ ذلِکَ إلى الشّیطانَِ وَإِن کانَت الأَشیاءُ کلُّ‌ها مِنَ اللهِ تأدّباً مَعَهُ تعالى. این نشانگر ادب ایّوب در حضور خداست که این درد و رنج را به خدا نسبت نمی‌دهد بلکه آن را به شیطان نسبت می‌دهد. هرچند فاعل حقیقی تمام کار‌ها خداوند است. ‏

جهت توضیح بیشتر، نظر «محمّد طاهر ابن عاشور» صاحب تفسیر «التحریر و التنویر» را می‌آوریم که می‌گوید: مفسرین در بین معنی این آیه و آیات دیگری که هرگونه سلطه و سیطره‌ای از شیطان بر انسان را بجز وسوسه نفی می‌کنند؛ متحیّر و گرفتار مانده‌اند. و برای حل این معضل دست به دامن تأویلاتی شده‌اند که عمدتاً دلچسب نیستند. به نظر من این معضل از آنجا شروع شده که «باء» «بنُصْبٍ» را برای متعدی کردن فعل «مَسّنِی» دانسته‌اند و یا آن را باء آلت مثل: «ضَرَبَهُ بالعصا ـ او را با عصازد» ویا «نُصبٍ وَ عَذابٍ» را به منزله‌ی مفعول دوّم باب اعطی در نظر گرفته‌اند؛ در نتیجه آیه را اینطور معنی کرده‌اند: اهریمن مرا دچار رنج و درد کرده است. اما به نظر من اگر «باء» را به معنی سببیّه یا به معنی مصاحبت و همراهی می‌گرفتند به هیچ وجه به چنین مشکلی برخورد نمی‌کردند. در این حالت باید آیه را اینگونه معنا کرد: شیطان مرا به سبب نُصْب و عذاب وسوسه می‌کند، یعنی شیطان آن درد و رنج را نزد ایّوب بزرگ و بزرگ‌تر می‌نمود و به ایّوب القاء می‌کرد که تو مستحقّ چنین عذابی نیستی، تا در دل او سوء ظن نسبت به خدا ایجاد کند و او را از خدا خشمگین نماید. 

۳ـ و امّا حدیث اوّل که موافقان برای اثبات مدّعای خود مورد استناد قرار داده‌اند، که پیامبر (ص) می‌فرماید: «إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنْ الْإِنْسَانِ مَجْرَى الدَّمِ» همانا شیطان بسان جریان خون در بدن انسان جریان می‌یابد. 

برای فهم دقیق این حدیث، اگر خاستگاه و سبب این حدیث را بررسی کنیم به خوبی می‌یابیم که این حدیث به هیچ عنوان جنّ‌زدگی را تأیید نمی‌کند و اینک متن کامل حدیث: 

عَنْ صَفِیَّةَ بِنْتِ حُیَیٍّ قَالَتْ «کَانَ النَّبِیُّ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- مُعْتَکِفًا فَأَتَیْتُهُ أَزُورُهُ لَیْلًا فَحَدَّثْتُهُ ثُمَّ قُمْتُ لِأَنْقَلِبَ فَقَامَ مَعِیَ لِیَقْلِبَنِی وَکَانَ مَسْکَنُهَا فِی دَارِ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ فَمَرَّ رَجُلَانِ مِنْ الْأَنْصَارِ فَلَمَّا رَأَیَا النَّبِیَّ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- أَسْرَعَا فَقَالَ النَّبِیُّ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- عَلَى رِسْلِکُمَا إِنَّهَا صَفِیَّةُ بِنْتُ حُیَیٍّ فَقَالَا سُبْحَانَ اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنْ الْإِنْسَانِ مَجْرَى الدَّمِ وَ إِنِّی خَشِیتُ أَنْ یَقْذِفَ فِی قُلُوبِکُمَا شَرًّا أَوْ قَالَ شَیْئًا» از‌ام المؤمنین «صفیه بنت حیی» رضی الله عن‌ها، روایت شده که گفت: پیامبر - صلّى الله علیه وسلّم - در حال اعتکاف بود، شب بمنظور ملاقات، نزد ایشان آمدم و با وی گفتگو کردم، سپس بلند شدم و برگشتم. رسول الله - صلّى الله علیه وسلّم - چند قدم همراه من آمد تا مرا بدرقه کند ـ محل سکونت صفیّه در خانه اسامه بن زید بود ـ دو نفر انصاری از آنجا گذشتند. وقتی آنان رسول الله - صلّى الله علیه وسلّم - را دیدند گامهای خود را تند تند برداشتند که سریع‌تر بگذرند. رسول الله - صلّى الله علیه وسلّم - فرمود: عجله نکنید، بحالت عادی راه بروید، این زن، «صفیّه بنت حیی» (همسرم) است. آن دو مرد انصاری گفتند: سبحان الله یا رسول الله (مگر ما در حق شما گمان بدی داشته‌ایم؟) پیامبر (ص) فرمود: همانا شیطان بسان جریان خون در بدن انسان جریان می‌یابد، و من ترسیدم که در دل شما شرّی را بیندازد. و شما را به بدگمانی وادارد. 

بدیهی است که این حدیث هیچ ارتباطی با اشغال جسم انسان توسط جنّ ندارد، پیامبر (ص) با این گفتار خود می‌خواهد به مسلمانان بفهماند که شیطان بسیار بسیار وسوسه گر است؛ و در زمینه‌ی ایجاد فتنه از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزد. 

امام نووی در شرح این حدیث از قاضی عیاض ودیگران نقل می‌کند، که گفته‌اند: «وَقِیلَ: هُوَ عَلَى الِاسْتِعَارَة لِکَثْرَةِ إِغْوَائِهِ وَوَسْوَسَته، فَکَأَنَّهُ لَا یُفَارِق الْإِنْسَانَ کَمَا لَا یُفَارِقهُ دَمُهُ». گفته‌اند: این گفته از باب استعاره است، به دلیل فراوانی و کثرت اغواء و وسوسه‌ی شیطان، انگار همانند خون از انسان جدا نمی‌شود. 

ابن حزم اندلسی می‌گوید: «إنَّهُ یُلقِی الوَساوِسَ عَلَى الإنسانِ مِنَ الخارِجِ بِلا سَرایَةٍ» شیطان بدون اینکه به بدن انسان وارد شود، وسوسه‌ها را از بیرون به او القا می‌کند. 

 ۴ـ حدیث «عثمان بن ابی العاص» و حدیث «یعلی بن مرّه» که در هر دو، عبارت «اخْرُجْ عَدُوَّ اللَّهِ» به کار رفته است، اولاً: هیچکدام از این دو حدیث با این تعبیر در صحیحین نیامده‌اند. حدیث «عثمان بن ابی العاص» که در صحیح مسلم وارد شده، عبارتش با این تعبیر که در سنن ابن‌ماجه وارد شده، کاملاً متفاوت است؛ عبارت صحیح مسلم اینچنین است: «عَنْ أَبِی الْعَلَاءِ أَنَّ عُثْمَانَ بْنَ أَبِی الْعَاصِ أَتَى النَّبِیَّ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ حَالَ بَیْنِی وَبَیْنَ صَلَاتِی وَقِرَاءَتِی یَلْبِسُهَا عَلَیَّ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- ذَاکَ شَیْطَانٌ یُقَالُ لَهُ خَنْزَبٌ فَإِذَا أَحْسَسْتَهُ فَتَعَوَّذْ بِاللَّهِ مِنْهُ وَاتْفِلْ عَلَى یَسَارِکَ ثَلَاثًا قَالَ فَفَعَلْتُ ذَلِکَ فَأَذْهَبَهُ اللَّهُ عَنِّی» ابی العلاء می‌گوید: عثمان پسر عاص نزد پیامبر -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- آمد و عرض کرد:‌ ای پیامبر خدا (ص) شیطان در بین من و نماز و قرائتم قرار می‌گیرد، و نمازم را به هم می‌زند. پیامبر (ص) فرمود: این شیطانی است به اسم «خنزب»، هرگاه این حالت را احساس کردی، از او به خداوند پناه بگیر، و سه دفعه به طرف چپ تف کن. عثمان می‌گوید: این کار را انجام دادم، خداوند این شیطان را از من دور کرد. 

این حدیث در صحیح مسلم تحت این عنوان قرار گرفته است: «بَاب التَّعَوُّذِ مِنْ شَیْطَانِ الْوَسْوَسَةِ فِی الصَّلَاةِ» باب پناه جستن به خداوند از شیطان وسوسه‌گر در نماز. 

امام نووی در شرح این حدیث می‌گوید: «وَفِی هَذَا الْحَدِیث اِسْتِحْبَابُ التَّعَوُّذِ مِنْ الشَّیْطَانِ عَنْ وَسْوَسَته مَعَ التَّفْلِ عَنِ الْیَسَارِ ثَلَاثًا، وَمَعْنَى (یَلْبِسهَا) أَیْ یَخْلِطهَا وَیُشَکِّکنِی فِیهَا، وَمَعْنَى (حَال بَیْنِی وَبَیْنهَا) أَیْ نَکَّدَنِی فِیهَا، وَمَنَعَنِی لَذَّتهَا، وَالْفَرَاغَ لِلْخُشُوعِ فِیهَا». این حدیث دلیل است برای استحباب پناه جستن به خداوند و سه دفعه به طرف چپ تف کردن از وسوسه‌ی شیطان، «یَلْبِسُهَا» یعنی آن را به هم می‌زند و در نماز من را به شک و تردید می‌اندازد، «حَال بَیْنِی وَبَیْنهَا» یعنی نماز رابرمن دشوار می‌گرداند، و مرا از لذّت و خشوع در نماز باز می‌دارد. پس اگر روایت صحیح مسلم را معیار قرار دهیم ـ باید هم همین کار را بکنیم ـ مشکل عثمان وسوسه‌ی شیطان بوده، و پیامبر (ص) استعاذه را به او یاد می‌دهد. ثانیاً: دانشمندان علم حدیث‌شناسی، حدیث «یَعلَی بن مرّه» را به دلیل انقطاعی که در سند آن وجود دارد، ضعیف دانسته‌اند. پس برای اثبات جنّ‌زدگی نمی‌توان به این حدیث استناد نمود. ثالثاً: اگر روایت سنن ابن ماجه را معیار قرار دهیم، می‌توانیم بگوییم: پیامبر خدا (ص) به عنوان یک روان‌شناس تمام عیار، در این احادیث با شخص مریض همراهی کرده و توهّمی که شخص مریض به آن مبتلا است انکار نمی‌کند؛ بلکه مطابق آن پیش می‌رود و طوری جلوه می‌دهد که شیطانی که تو معتقد هستی در بدنت وجود دارد؛ من بیرونش کردم، چون طبق روایت صحیح مسلم، عثمان خودش ابراز می‌دارد که شیطان نمازش را برهم می‌زند و ایجاد اخلال می‌کند، و در بعضی از روایت‌ها آمده که شخص مراجعه کننده می‌گوید: «یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ ابْنِى هَذَا یَأْخُذُهُ الشَّیْطَانُ کُلَّ یَوْمٍ ثَلاَثَ مِرَارٍ» ‌ای پیامبر خدا، شیطان هر روز سه بار این پسرم را می‌گیرد، و ترکش نمی‌کند. و این روش که پیامبر (ص) برای مداوای این قبیل بیمارانی به کار برده، در مداوای بیماران از جهت روانی کاملاً جوابگو بوده است. و نباید فراموش کنیم که پیامبر (ص) در محیطی به پیامبری مبعوث شده که قبل از اسلام کاملاً به تأثیرات جنّ در جهان هستی معتقد بودند و حتی جنّ را شریک خدا می‌دانستند. و بسیار طبیعی است که برخی از رسوبات اعتقاد قبلی در قلب عدّه‌ای باقی مانده باشد و هنوز هم بعضی از آنان دچار چنین توهّماتی بشوند. رابعاً: در حدیث «عثمان بن ابی العاص» به هیچ عنوان مسئله‌ی صرع و جنون وجود ندارد؛ درحالی که اکثریت دانشمندانی که طرفدار دخول جنّ به بدن انسان هستند تنها نوعی از مریضی صرع و جنون را به نفوذ جنّ نسبت می‌دهند، بنابراین مشکل عثمان (رض) وسوسه‌ی شیطان و یا توهّمی بیش نبوده که پیامبر (ص) به خوبی از پس مداوای آن بر آمد. 

۵ـ در مورد حدیث «عَطَاءُ بْنُ أَبِی رَبَاح» و آن زن سیاه چَرده که دچار صرع می‌شد و در آن هنگام بدنش را برهنه می‌نمود، به هیچ عنوان در این مقوله نمی‌گنجد و در اینجا موضوعیّت ندارد، زیرا ابن القیّم که سخت طرفدار دخول جنّ به بدن انسان است بعد از آنکه «صرع اخلاط» را توضیح می‌دهد در ادامه می‌گوید: «فَهذِهِ الْمَرأةُ الّتِى جاءَ الْحَدِیثُ اَنَّ‌ها کانَتْ تُصرَعُ وتتکشَّفُ، یَجُوزُ اَنْ یَکُونَ صَرْْعُ‌ها مِنْ هذا النوعِ» این زن که دچار صرع می‌شد و در آن هنگام بدنش را برهنه می‌نمود، احتمالاً صرعش از نوع صرع اخلاط بوده، نه از نوع جن‌زدگی! پس در این مورد نباید به این حدیث استناد نمود. و اگر برخلاف نظر ابن القیّم بگوییم: صرع آن زن از نوع صرع جنّ‌زدگی بوده در آن موقع این حدیث از چند جهت، با حدیث «عثمان بن ابی العاص» تعارض پیدا می‌کند، وآن اینکه اولاً: چرا پیامبر (ص) حاضر به مداوای عثمان می‌شود در حالی که مشکل او به نسبت مشکل آن زن، آنچنان حادّ نبود ولی آن زن را به حال خود می‌گذارد و او را در بین صبر و به دست آوردن بهشت، و دعای بهبود یافتن مخیّر می‌گرداند، درحالی که سخت مریض بوده و دچار صرع می‌شد و حتی بدن خود را برهنه می‌نمود؟! ثانیاً: حدیث «عطاء» در صحیحین وجود دارد و بر حدیث «عثمان و یعلی» که در سنن ابن ماجه و مسند امام احمد وارد شده‌اند، ارجحیّت دارد، و می‌بینیم که پیامبر (ص) آن زن مریض را با فوت کردن و «اخْرُجْ عَدُوَّ اللَّهِ» مداوا نکرد. پس برای جمع و توفیق این حدیث با حدیث «عثمان بن ابی العاص» دوراه بیشتر نداریم، یا همانند ابن القیّم بگوییم: مریضی این زن از نوع صرع اخلاط بوده نه جنّ‌زدگی، که در این حالت حق استناد به این حدیث برای اثبات جنّ‌زدگی نداریم، یا بگوییم: مریضی عثمان در اثر وسوسه‌ی شیطان و یا توهّماتی بوده و مداوای آن برای پیامبر (ص) آسان‌تر از مریضی آن زن که یک مریضی حادّ بوده، می‌باشد. 

۶ـ حدیث ابی الیَسَر که پیامبر (ص) در دعای خود می‌فرمود: «وَأَعُوذُ بِکَ أَنْ یَتَخَبَّطَنِی الشَّیْطَانُ عِنْدَ الْمَوْتِ» شعراوی برای معنی تخبّط می‌گوید: «اَلتَّخَبُّطُ، هُوَ الضَّرْبُ عَلَى غَیْرِ اِسْتِواءٍ وَهُدىً، اَنْتَ تَقُولُ: فُلانٌ یَتَخَبَّطُ، اَی أنَّ حَرَکَتَهُ غَیرُ رَتِیبَةٍ، غَیرُ مَنْطِقِیَّةٍ، حَرَکَةً لَیْسَ لَ‌ها ضابِطٌ» تخبّط به معنی زدن ناهنجارانه و بیراهه رفتن است، «فُلانٌ یَتَخَبَّطُ» یعنی حرکتش نامرتّب و غیرمنطقی است، حرکتش بی‌ضابطه و نامنظّم است. بنابراین کسی که حرکت کردن و راه رفتنش نامرتّب و نامنظّم باشد هر لحظه احتمال دارد که راه اصلی را گم کند و به بیراهه ببرد، بنابراین معنی حدیث این چنین است: پروردگارا به تو پناه می‌برم که شیطان هنگام مرگ مرا وسوسه و گمراه کند و به بیراهه ببرد. 

همچنین احادیثی که دستور به استعاذه و پناه جستن به خدا هنگام همبستر شدن با همسر و هنگام قضای حاجت از شیطان می‌دهد؛ همگی را باید حمل بر معنی وسوسه نمود ولاغیر، استاد «محمّد ربیعی» در مورد دعای قضای حاجت می‌گوید: فلسفه‌ی این دعا آن است که شیاطین بیشتر در اماکن ناپاک آمد و شد دارند و در وقت قضای حاجت بیشتر مردم را وسوسه می‌کنند. 

۷ـ حدیث عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَیْسٍ که پیامبر (ص) از طاعون سخن گفت، و فرمود: طاعون از گزش دشمنان شما، جنّ است. همچنانکه محمّدرشید رضا در مورد این حدیث اشاره به مسئله‌ی میکروب می‌نماید، استاد عبدالهادی افخم‌زاده نیز در کتاب «چهارصد گوهر حکمت»، در شرح این حدیث می‌گوید: در این حدیث شریف و نیز احادیث دیگر مربوط به دیوانه شدن و یا جریان خون استحاضه‌ی زنان که اینگونه بیماری‌ها را به جنّ نسبت می‌دهند، منظور همان جنّ میکروبی است ولاغیر، زیرا بالضروره ثابت و معلوم گردیده که منشأ پیدایش طاعون و بسیاری از بیماریهای دیگر میکروب می‌باشد و هر طفل دبستانی از آن آگاه است، چنانکه باسیل طاعون برای اولین بار در سال۱۸۹۴ میلادی کشف گردید. و یا شاید منظور این است که جنّیان میکروب این بیماری‌ها را منتشر می‌کنند، زیرا این کار امکانپذیر است و حتی انسان‌ها هم می‌توانند میکروب‌ها و ویروسهایی علیه یکدیگر انتشار دهند. و از یاد نبریم که برخی روایات طاعون و بعضی از بیماریهای دیگر را از آثار سوء فحشاء و زنا معرّفی می‌کنند. البتّه نمی‌خواهیم که چیزی به احادیث پیامبر (ص) بیفزاییم که از نظر علمی مبنایی ندارد. امّا همچنانکه استاد محمّد ربیعی می‌گوید: احادیث زیادی در باب حکمت و تندرستی از پیامبر (ص) نقل شده که دلالت بر وجود موجودات میکروبی دارند، ازجمله اینکه بعد از غذا دندا‌‌نهایتان را بشوئید زیرا شیاطین ریزه‌های خوراک را که در لابلای دندا‌‌نهایتان باقی مانده می‌خورد و دندا‌‌نهایتان را فاسد می‌گرداند، دیگر اینکه زیادی ناخنها را بگیرید، زیرا شیاطین زیر آن‌ها گرد آمده سبب آزارتان می‌شوند. دیگر، در ظرف تَرَک‌دار غذا و آب و مایعات نخورید، چون شیاطین در شکاف آن کمین نموده و بیمارتان می‌کند. و می‌توان این حدیث را به مطلب استاد ربیعی افزود، که أَبو سَعِید الْخُدْرِیِّ می‌گوید: پیامبر خدا فرمود: «إِذَا تَثَاءَبَ أَحَدُکُمْ فِی الصَّلَاةِ فَلْیَضَعْ یَدَهُ عَلَى فِیهِ فَإِنَّ الشَّیْطَانَ یَدْخُلُ مَعَ التَّثَاؤُبِ» هرگاه یکی از شما در نماز خمیازه کشید دستش را روی دهان خود قرار دهد؛ زیرا شیطان همراه خمیازه کشیدن وارد می‌شود. راغب اصفهانی به نقل از «ابوعبیده»، می‌گوید: «اَلشَّیْطانُ اِسْمٌ لِکُلِّ عارِمٍ مِنَ الْجِنِّ والْإِنْسِ وَالْحَیواناتِ» شیطان بر هر موجود آزاردهنده‌ای اعمّ از جنّ، انسان و شیطان اطلاق می‌شود. بنابراین می‌توان شیطان مذکور در حدیث «أَبو سَعِید الْخُدْرِیِّ» را حمل بر میکروب کرد. 

و نباید فراموش نمود که در مورد جنّ، و شیاطین احادیثی از پیامبر (ص) روایت شده است که دانشمندان اسلامی آن احادیث را به معنای مجازی گرفته‌اند؛ به عنوان نمونه: پیامبر (ص) در مورد کسی که شب می‌خوابد و برای نماز صبح بیدار نمی‌شود، می‌فرماید: «ذَاکَ رَجُلٌ بَالَ الشَّیْطَانُ فِی أُذُنَیْهِ أَوْ قَالَ فِی أُذُنِهِ» او کسی است که شیطان در گوش‌هایش، ادرار کرده است! امام نووی از «ابن قتیبه» نقل می‌کند که گفته: یعنی شیطان او ر ا فاسد نموده است «یُقَالُ: بَالَ فِی کَذَا إِذَا أَفْسَدَهُ» وقتی کسی که چیزی را فاسد کند گفته می‌شود در آن ادرار کرد. «وَقِیلَ: مَعْنَاهُ اِسْتَخَفَّ بِهِ وَاحْتَقَرَهُ وَاسْتَعْلَى عَلَیْهِ، یُقَالُ لِمَنْ اِسْتَخَفَّ بِإِنْسَانٍ وَخَدَعَهُ: بَالَ فِی أُذُنِهِ» وگفته شده: معنای آن این است که او را سبک شمرد و تحقیرش کرد و بر او چیره شد، به کسی که انسانی را سبک شمارد و فریبش دهد، گفته می‌شود: در گوش‌هایش، ادرار کرده است. 

۸ـ و امّا اینکه آثار جنّ‌زدگی در شخص مصروع دیده می‌شود، و جنّ بر زبان آن شخص سخن می‌گوید، دکتر یوسف قرضاوی می‌گوید: اینگونه اشخاص مبتلا به بیماریهای روانی و عصبی مثل دوگانگی شخصیّت هستند، که در این حالت انسان دارای دو نوع شخصیّت می‌شود: شخصیّتی ظاهری که در حالات عادّی با آن تعامل می‌کند، و شخصیّتی باطنی که حالت، صفت و گفتار آن با شخصیّت ظاهری متفاوت است و این شخصیّت باطنی است که برخی اوقات بر شخص چیره می‌شود و شخصیّت ظاهری را می‌پوشاند و با صدای دیگر سخن می‌گوید، یعنی اگر مرد است با صدای زن سخن می‌گوید و اگر زن است، با صدای مرد سخن می‌گوید، و بعضی گمان می‌کنند که این جنّ است سخن می‌گوید، امّا در واقع با تأمّل و تعمّق آشکار می‌گردد که این خود‌‌ همان شخص است امّا در حالتی دیگر. 

دکتر مصطفی سعید الخن می‌گوید: جوانی پی در پی دچار صرع می‌شد، نزدیکانش او را نزد شخصی می‌بردند که ادّعا می‌کرد با عالم جنّ، ارتباط دارد، این شخص به نزدیکان بیمار گفته بود که جنّ به بدن مریضتان وارد شده و من می‌توانم طی چند جلسه او را بیرون کنم، در یکی از این جلسات نزدیکان مریض چیز عجیبی را شنیده بودند، که منشأ آن را نمی‌دانستند! این مرد معالج می‌گفت: خارج شو! صدای می‌آمد که می‌گفت: نه خارج نمی‌شوم! این مرد گفت: اگر بیرون نیایی آتشت می‌زنم! صدای می‌آمد که می‌گفت: خیلی خوب بیرون می‌آیم! بعد از چند جلسه، این شخص گفته بود: مریضتان شفا یافته و جنّ از بدنش بیرون رفته است. دکتر می‌گوید: یک دفعه من به دیدار او رفتم در همان لحظه دچار صرع شد، از دیدن این حالت بسیار ناراحت شدم، بعد از اینکه به هوش آمد، رفتم، در مسیر به پزشکی برخورد کردم و جریان را برایش بازگو کردم، او گفت: اینکه بسیار ساده است، در مغز این شخص شکافی وجود دارد، هنگامی که این شکاف بیشتر می‌شود شخص دچار صرع می‌شود. این پزشک مرا به متخصّصی راهنمایی کرد، مریض نزد آن متخصّص رفت چند نوع قرص برای او تجویز نموده بود تا زمانی که آن قرص‌ها را مصرف می‌کند دچار صرع نمی‌شود. اُسَامَةَ بْنِ شَرِیکٍ می‌گوید: پیامبر خدا فرمود: «یَا عِبَادَ اللَّهِ تَدَاوَوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ یَضَعْ دَاءً إِلَّا وَضَعَ لَهُ شِفَاءً أَوْ قَالَ دَوَاءً إِلَّا دَاءً وَاحِدًا قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَا هُوَ قَالَ الْهَرَمُ»‌ای بندگان خدا بیماری‌هایتان را مداوا کنید، خداوند متعال دردی را قرار نداده، مگراینکه یقیناً شفای آن را نیز قرار داده است، بجز یک بیماری گفتند: آن بیماری چیست؟ فرمود: پیری! 

نتیجه گیری

مسئله‌ی جنّ‌زدگی یا داخل شدن جنّ به بدن انسان، از گذشته تا به امروز مورد اختلاف دانشمندان اسلامی بوده، است. بنابراین هیچکدام از طرفین حق ندارند نظریه و دیدگاه خود را به نام اهل سنّت و جماعت معرّفی کنند؛ و مخالفان خود را، به نام مخالفان شرع و تکذیب‌کنندگان دین خدا جلوه دهند. اگر کسی چنین کند در حق اسلام و مسلمین بی‌مهری کرده است. بنده با توجّه به دلایل و مستنداتی که مخالفان ذکر کرده‌اند به این نتیجه رسیده‌ام که جنّ و شیاطین بجز وسوسه هیچگونه سیطره‌ای بر بنی‌آدم ندارند و جنّ‌زدگی توهّمی بیش نیست. و کسانی که در روزگار ما جنّ‌زدگان را بهبودی می‌بخشند! باید بدانند: 

اولاً: دانشمندان اسلامی حتّی آنان که جنّ‌زدگی را یک حقیقت می‌دانند به هیچ عنوان از این طریق کسب روزی و ارتزاق ننموده‌اند و ازآن به عنوان منبع درآمد استفاده نکرده‌اند. و همچنین اکثریت قریب به اتّفاق دانشمندانی که جنّ‌زدگی را حقیقت می‌دانند فقط بعضی از بیماری‌ها مانند نوعی از صرع و جنون را از جنّ‌زدگی می‌دانستند نه تمام بیماری‌ها را! و برای مداوای این بیماری به هیچ عنوان مردم را به سوی خرافه‌گرایان سوق نداده‌اند؛ بلکه توصیه‌ی آنان همیشه روی آوردن خود شخص جنّ‌زده به تلاوت قرآن و اقامه‌ی نماز و اجرا نمودن دستورات شرع اسلام بوده است. 

ثانیاً: داعیان دین باید مواظب حرکات و سکناتشان باشند، زیرا دیگران از آن الگوبرداری می‌کنند و در این میان کسانی فرصت طلب و سودجو وجود دارند، که کارهای دعوتگران را برخلاف نیّات خیرشان تفسیر می‌کنند، و به نفع خود از آن بهره برداری می‌نمایند. پس باید دعوتگران مواظب باشند مبادا کسانی پیدا شوند با الگوبرداری از کارآنان و تحت عنوان بیرون کردن جنّ از بدن انسان، دکّان باز کنند و فساد ایجاد کنند و «یهلکون الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ» مال و ناموس مردم را به غارت ببرند. و دین اسلام ـ دین علم و دانش ـ را به دیگران بد بشناسانند و چهره‌ی آن را کریه کنند، و از آن دینی مخالف علم و دانش بسازند. 

ثالثاً: به نظر حقیر،  بیرون کردن جنّ از بدن انسان با این روش ابداعی امروزی، روزهای ویژه از هفته را به این کار اختصاص دادن و ارتزاق کردن از این طریق، وارد مقوله‌ی بدعت گذاری در دین می‌شود. وآخِرُدَعوانا اَنِ الْحَمْدُللهِ ربِّ الْعالَمِینَ. 

پی‌نوشت‌ها: 

۱ـ المنجد عربی فارسی ترجمه‌ی محمّد بندر ریگی. مادّه‌ی جَنَّ. 

۲ـ‌‌ همان منبع قبل. 

۳ـ فخر رازی، مفاتیح الغیب ـ (۳۰ / ۱۳۱). 

۴ـ صحیح مسلم - (۱۰ / ۲۹۵) رقم: ۳۷۶۴. 

۵ـ ربیعی محمّد، آئینه اسلام. مسئله‌ی ۱۶۱. 

۶ـ تفسیر ابن کثیر - (۳ / ۳۴۰). 

۷ـ البورنو محمّد صدقی، الوجیز فی ایضاح القواعد الفقه الکلیّة، ص ۱۸۴/زیدان عبدالکریم، الوجیز فی شرح القواعد الفقهیّة، ص ۵۱. 

۸ـ صحیح مسلم - (۱۱ / ۱۵۱). رقم حدیث: ۴۰۴۱. 

۹ـ سنن ابن ماجه - (۱۰ / ۳۸۹)، رقم حدیث: ۳۵۳۸. 

 ۱۰ـ مسند أحمد - (۳۵ / ۴۴۲)، رقم حدیث: ۱۶۸۹۰. 

۱۱ـ صحیح مسلم - (۱۲ / ۴۵۳) رقم حدیث: ۴۶۷۳. صحیح البخاری - (۱۷ / ۳۸۹) رقم حدیث: ۵۲۲۰. 

۱۲ـ سنن أبی داود - (۴ / ۳۵۱)، رقم حدیث: ۱۳۲۸. 

۱۳ـ مسند أحمد - (۴۰ / ۱۹۳)، رقم حدیث: ۱۸۸۷۶. 

۱۴ـ زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ابن القیّم الجوزیّه - (۴ / ۷۰). 

۱۵ـ عبیدات، عبدالکریم، عالم الجنّ فی ضوء الکتاب والسنة، ص ۲۹۳. 

۱۶ـ الفتاوى الکبرى، ابن تیمیه - (۳ / ۱۲). 

۱۷ـ تفسیر الرازی - (۴ / ۲۸). 

۱۸ ـ تفسیر ابن کثیر - (۶ / ۱۹۲). 

۱۹ـ سنن الترمذی - (۱ / ۳۳)، رقم حدیث: ۱۸. 

۲۰ـ تفسیر ابن کثیر - (۳ / ۲۶۷). 

۲۱ـ تفسیر البیضاوی - (۱ / ۳۰۵)، تفسیر أبی السعود - (۱ / ۳۳۱). 

۲۲ ـ تفسیر الجلالین - (۹ / ۹). 

۲۳ـ ابن عاشور، محمّد طاهر، التحریر والتنویر - (۱۲ / ۲۳۶)،، با اندکی تصرف واختصار. 

۲۴ـ صحیح مسلم - (۱۱ / ۱۵۱) رقم حدیث، ۴۰۴۱. 

۲۵ـ صحیح مسلم بشرح النّووی، جلد ۱۴، ص ۱۶۳، چاپ اوّل، ۲۰۰۱م، انتشارات مؤسسة المختار، القاهرة. 

۲۶ـ الکشمیری، العرف الشذی شرح سنن ترمذی- (۳ / ۳). 

۲۷ـ صحیح مسلم، بَاب التَّعَوُّذِ مِنْ شَیْطَانِ الْوَسْوَسَةِ فِی الصَّلَاةِ، رقم حدیث: ۴۰۸۳. 

۲۸ـ صحیح مسلم بشرح النّووی، جلد ۱۴، ص ۱۹۸، چاپ اوّل، ۲۰۰۱م، انتشارات مؤسسة المختار، القاهرة. 

۲۹ ـ مسند أحمد بن حنبل - (۲ / ۱۷۳) تعلیق شعیب الأرنؤوط: إسناده ضعیف، المنهال بن عمرو لم یسمع من یعلى بن مرة. 

۳۰ـ دلائل النّبوّة للبیهقی - (۶ / ۱۴۶) رقم حدیث: ۲۲۶۸. به روایت جابر رضی الله عنه. 

۳۱ـ ابن القیّم الجوزیّه، زاد المعاد فی هدی خیر العباد - (۴ / ۷۰). 

 ۳۲ـ تفسیر الشّعراوی - (/ ۲۷۷)، درتفسیر آیه‌ی ۲۷۵ سوره‌ی البقرة. 

۳۳ ـ ربیعی محمّد، باقیات صالحات، ج۱، ص ۵۸، مسئله‌ی ۲۱۵، انتشارات پرتو بیان. 

۳۴ـ غزالی محمّد، نگرشی نو در فهم احادیث نبوی، مترجم داودناروئی، ص ۱۷۹، چاپ اوّل، نشر احسان ۱۳۸۱. 

۳۵ـ باکتری میله‌ای شکل، که بعضی از انواع آن بیماری‌زاست. 

۳۶ـ افخم‌زاده عبدالهادی، چهارصد گوهر حکمت، ص۳۰۵، انتشارات آراس چاپ اوّل، ۱۳۹۰. 

۳۷ ـ ربیعی محمّد، آئینه‌ی اسلام، مسئله‌ی ۳۹۶، ص ۱۶۱. 

۳۸ ـ مسند أحمد - (۲۲ / ۴۴۰)، رقم حدیث: ۱۰۸۹۵. 

۳۹ـ الرّاغب الاصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، مادّه‌ی شطن، ص ۴۵۴، دار القلم دمشق والدّارالشّامیّة بیروت. 

۴۰ـ صحیح البخاری - (۱۱ / ۵۰)، رقم حدیث: ۳۰۳۰ و صحیح مسلم (۴ / ۱۷۴)، رقم حدیث: ۱۲۹۳. 

۴۱ ـ صحیح مسلم بشرح النّووی، جلد ۶، ص ۶۹، چاپ اوّل، ۲۰۰۱م، انتشارات مؤسسة المختار، القاهرة. 

۴۲ـ القرضاوی یوسف، الفتاوی، ص ۷۰۳. 

۴۳ـ سعید الخن مصطفی ودیب مستو محی الدین، العقیدة الاسلامیة ارکانها حقائقها مفسداتها. ص ۵۵۴، انتشارات دارالکتب الطیب. چ ششم ۲۰۰۶. 

۴۴ـ سنن الترمذی - (۷ / ۳۴۹) رقم: ۱۹۶۱، سنن أبی داود - (۱۰ / ۳۴۲) رقم: ۳۳۵۷، سنن ابن ماجه - (۱۰ / ۲۳۴) رقم: ۳۴۲۷. 

توجه! بسیاری از این منابع مذکور از مکتبة الشّامله گرفته شده‌اند، در نتیجه شاید با نسخه‌های چاپی اندکی تفاوت داشته باشند. (جعفری).