جنایات صهیونیستها نتیجه تنزلِ اخلاقی غربِ پساهیتلری
غرب علیه غرب
«من چشم خود را بر این واقعیت نبستهام كه عصر نوین زور و قدرت كه با دو جنگ جهانی آغاز شده، به هیچوجه به پایان نرسیده است.» (كارل پوپر، حدسها و ابطالها، ترجمه رحمتالله جباری، شركت سهامی انتشار، چاپ دوم؛ 1397، ص711)
جهانی كه امروز در مقابل چشمان ما قرار دارد ثمره آن چیزی است كه در گذشته به وقوع پیوسته است؛ گذشتهای كه دو جنگ جهانی را در خود جای داده و ما امروز همچنان میراثدار آنیم.
چنانكه آگوست كنت - پدر جامعهشناسی در قرن نوزدهم اهل فرانسه - معتقد بود جهانی كه ما در آن زندگی میكنیم، بیش از آنكه ساخته و پرداخته زندگان باشد، مردگان نقش موثرتر و مهمتری در ساختن آن داشتهاند.
یعنی آنچه امروز در دنیا پیش روی ما قرار دارد بیشتر حاصل كنشها و سیاستهای گذشتگان است و البته كنشها و سیاستهای امروزیان، بیتردید سازنده جهان فردا خواهد بود.
جنگهای پایان نیافته
آری دو جنگ بینالملل همچنان آثار خود را به رخ جهانیان میكشد و به قول فیلسوف اتریشی قرن بیستم هنوز پایان نیافته است. پوپر كه خود از تباری یهودی برخوردار بود اما آنقدر آزادگی داشت كه چشم خود را نبندد روی توحش غرب یا توحشی كه غربیها حامی و پشتیبانش بودند. لذا ضمن محكوم دانستن خوی استكباری و زورگویی مبتنی بر خشونت سعی كرد به تشخیص، شناسایی و معرفی عوامل آن نیز بپردازد.
امروز كسی در جهان نیست كه بربریت صهیونیستی را نبیند یا آن را محكوم نكند. عقلای عالم از هر گروه، كیش و ملیتی كه هستند در سراسر دنیا نسبت به این حجم از جنایت وحشیانه و ددمنشانه رژیم صهیونیستی در شوك هستند و آن را به صد زبان محكوم میكنند. نگاهی به اظهارات بیسابقه مقامهای جهانی از قبیل دبیركل سازمان گرفته تا رای دادگاه لاهه و... همه گواهی بر این مدعا است.
بنابراین امروز از بربریت اسراییل نوشتن، توضیح واضحات است و گفتن در مورد چیزی كه شهره عام است نیز وجهی ندارد. اما آنچه در این میان مهم مینمایاند پرداختن به علل و عواملی است كه موجب بروز و ظهور این حجم از وحشیگری آنهم در مقابل دیده جهانیان شده است.
گفتمان نژادگرایانه «باغ و جنگل»
جهانی كه بخشی از آن خود را صاحب تمدن میداند كه وظیفه مدیریت و متمدن ساختن باقی دنیا را نیز برعهده خویش میپندارد. علاوه بر آن حتی مدعی است كه ممكن است این بخش متمدن جهان مورد تعرض و تزاحمِ بخشِ نامتمدن قرار گیرد و لذا باید برای مدیریت آن بخش ساز و كارهایی در نظر گرفته شود.
این نگاه آپارتایدی و تبعیض نژادی چیزی نیست كه مدفون در قرون ماضی باشد یا تصور شود كه نهایتا با مرگ هیتلر و پایان نازیها در آلمان، پایان یافته باشد. نه! همین دو سال پیش بود كه یك مقام رسمی اتحادیه اروپا - كه از قضا مشهور به اتخاذ مواضع معتدلانهای هم هست - در اظهارنظری بیپروا از ماهیت درك غربی نسبت به مردم سراسر جهان پرده برداشت. جوزف بورل مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا همین دو سال پیش در مراسم افتتاحیه دانشگاهی در بلژیك گفت: «اروپا مانند باغ میماند و سایر كشورهای جهان مانند جنگل است و جنگلیهای وحشی به باغهای زیبا حمله میكنند. جنگل رشد بالایی دارد و دیوار نمیتواند از باغ محافظت كند پس باغداران باید به سراغ جنگل بروند».
تشویق جلاد غزه برای جنایت در «جنگل»
حال در سایه سخنان دو سال پیش بورل شاید بتوان آنچه این روزها در غزه و لبنان میگذرد را بهتر فهمید و همچنین درك عمیقتری نسبت به معنای تشویق ایستاده اعضای كنگره ایالاتمتحده امریكا برای جلاد غزه پیدا كرد.
اروپاییها و امریكاییها امروز اسراییل را مامور موفقی در پاكسازی بخشی از آن «جنگل» میدانند كه ممكن است حیات «باغ»شان را تهدید كند. به اظهارنظرهای گاه و بیگاه شبه انسانیشان توجه نكنید. این سخنان غیر واقعی را از سر اكراه و اجبار بر زبان میآورند. چراكه این نوع اظهارات صرفا از سر اضطراری بیان میشود كه در نتیجه فشار بیسابقه افكار عمومی جوامع خودشان شكل گرفته است.
بیداری وجدانهای خفته در جوامع غربی
آری وجدانهای خفته در ممالك غربی امروز بیدار شده و شاید در حداكثریترین فاصله با دولتهایشان قرار گرفته باشد. امروز سراسر دانشگاههای اروپایی و امریكایی مملو از جوانان و دانشجویانی است كه نمیتوانند مثل دولتمردان خود چشم روی جنایاتی ببندند كه متحد صهیونیستیشان در حال ارتكاب علیالدوام آن است. آنها دیگر خام گزافهگوییهای بیسر و ته و در عین حال نژادپرستانه «باغ و جنگل» نمیشوند و نمیتوانند حضور جلاد و قصابی چون نتانیاهو را تحمل كنند و به احترام همه سلاخیهای وحشیانهای كه كرده او را تشویق كنند یا ناظر تشویق ایستاده دولتمردان خود برای وی باشند!
امروز جوانان و دانشجویان غربی خود را در میان جانوران درندهای میبینند كه برای گسترش قلمرو خود و متحدانشان حاضرند دست به هر جنایتی بزنند یا برای هر جنایتكاری كه تامینكننده مستقیم یا غیرمستقیم منافعشان باشد، دست بزنند!
شبهِ هیتلر بر سراسر غرب
آنها كم و بیش این نكته را دریافتهاند كه گویی شبهِ هیتلر كماكان بر سر اروپا و بلكه مغرب زمین سایه گسترده و منطق حكمرانی همچنان همان منطق نازیستی است. واقعیت این است كه آنچه امروز در غزه و لبنان میگذرد چیزی نیست جز همان نگاه «گزینش طبیعی» كه براساس نظریه تكامل داروین شكل گرفت و در دوره نازیها به نظریه و بلكه ایدئولوژیای سیاسی تبدیل شد.
تراژدی غزه و نظریه «گزینش طبیعی»
از داروینیسم و نظریه «گزینش طبیعی» تا جنگهای جهانی اول و دوم و ظهور نازیسم، اشغال فلسطین و... خط روشنی وجود دارد كه تداوم منطقی آن میرسد به اظهارات «مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا» و صورتبندی جهان به «باغ و جنگل»!
آری هیتلر مُرد اما روح هیتلری همچنان بر غرب سایه افكنده است و این چیزی است كه خیلی پیشتر از اینها برخی متفكران در خود جوامع غربی نیز آن را به نیكی دریافته بودند.
پیروزی در شكست
چنانكه كارل پوپر میگوید نازیسم شكست خورد ولی وحشیگری و بیرحمی شكست نخورده است: «نازیسم (Nazism) یعنی عقاید و مرامِ حزب نازی آلمان و فاشیسم (Fasciam) یعنی ملیت پرستی موسولینی در ایتالیا، یكسره سركوب شده است، ولی باید بپذیریم كه شكست دادن این دو، بدین معنی نیست كه وحشیگری و بیرحمی شكست خورده است بلكه برعكس، نیازی نیست چشمان خود را به روی این واقعیت بربندیم كه این عقاید تنفرآمیز، موجب به دست آمدن چیزی همانند پیروزی در شكست است.» (همان، صص711و712)
این سخنان به غایت مهم پوپر به روشنی آینده غرب را ترسیم میكند؛ «پیروزی در شكست»!
آبروی گفتمانی غرب در معرض اضمحلال
آری غرب به واسطه بیرحمی فزاینده خود یا متحدانش در كشتارها، جنایتها و نسلكشیهای گسترده از سویی و دسترسیاش به برترین تكنولوژیهای روز ممكن است به پیروزیهای بیشتری برای حراست از آن «باغِ» كذاییاش نائل شود، اما بیتردید نبرد گفتمانی را خواهد باخت. آبروی گفتمانی غرب كه سالها برای آن هزینه و تلاش كرده بود امروز بیش از هر زمان دیگری در معرض خطر و بلكه اضمحلال قرار گرفته است.
هیتلر و تنزل رتبه اخلاقی غرب
امروز حقوق بشر و مفاهیم دهان پركنی چون آن بیمعناتر از هر زمان دیگری نزد متولیان دروغینش شده است و این همان شكست گفتمانی غرب است. این شكست را اما باید نتیجه حضور روحیه هیتلری بر فضای غرب دانست. آری هیتلر رفت اما منش و خوی او همچنان بر فرهنگ غرب مستولی است و این همان چیزی است كه یكی از مشهورترین منادیان لیبرالیسم نیز بر آن صحه میگذارد: «باید بپذیریم كه هیتلر در تنزل رتبه معیارهای اخلاقی جهان باختری ما كامیاب شده است و در جهان امروز، شدت زور، و قدرت درنده خویی بیش از آن است كه حتی در دهه نخستین پس از جنگ جهانی اول تحمل شده است. پس از جنگ جهانی دوم در نخستین دهه، هیتلرگرایی میخواست سلاح نوینی را به كار برد. اكنون بدون تردید این گرایش یكسره بر ما تفوق یافته است و شاید در این روند، بنابه احتمال سرانجام تمدن ما با همان سلاح نابود گردد، زیرا پس از شكست دادن آن، سلاحهایی را به كار بردیم كه نازیسم ما را به ساختن و گستردن آنها برانگیخته بود و ما باید به عواقب ناگوار آن بیندیشیم.» (همان، ص712)
نظرات