«وَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلاً»

و بر آنچه می‌گویند شکیبایی کن و از آنان به نیکویی دوری کن‌.

پیامبرش را به صبر امر کرده است و صبر در قرآن کریم فراوان آمده است. بسیاری از مردم فضیلت صبر را نمی‌دانند و اگر از انسان‌های بزرگ را موفقیت‌شان را بپرسیم همه بر صبر توافق دارند. به همین خاطر خداوند صفات نجات‌یافتگان را با صبر به پایان برده است: «وتواصوا بالصبر» ایمان به صبر نیاز دارد؛ عمل صالح نیز به صبر نیاز دارد؛ حق با صبر به دست می‌آید و خود صبر هم به صبر نیازمند است. 

به رسولش دستور داده است در برابر گفته‌های دشمنان صبر کند زیرا آنان سخنان ناروا و دردآوری بر زبان می‌راندند مانند ساحر، شاعر، کاهن؛ دیوانه...  در حالی که او پاک‌ترین، راستگوترین، خردمندترین و کامل‌ترین مردم بود. بنابراین بسیار بر او گران می‌آمد. ما نیز از تکرار این اقوال احساس بیزاری می‌کنیم حال چگونه بود که پیامبر خدا این تهمت‌ها را از زبان مردم می‌شنید یا به گوشش می‌رساندند حتی از نزدیک‌ترین افراد خویش هم آزار می‌دید. 

وظُلْمُ ذَوِي القُرَبى أَشَدُّ مَضاضَةً   *  على المَرءِ مِن وَقعِ الحُسامِ المُهَنَّدِ

ستم نزدیکان بر انسان سخت‌تر از ضربه‌ی شمشیر هندی است.

صبر را به سخنان ناروا اختصاص داده است زیرا بیش از همه با زبان او را آزار می‌دادند و گمان می‌کردند که با این کار خواهند توانست جلوی دعوتش را بگیرند. از سوی دیگر تأثیر سخن ناروا از بسیاری از کارها بیشتر است و تجربه این را ثابت کرده است. سخن گفتن از عهده‌ی همگان بر می‌‌آید بر خلاف رفتار و آزار بدنی که تنها از افراد قدرتمند ساخته است. 

در این آیه صبر و رویگردانی را در کنار هم آورده است و این از رازهای شگرف آیه است.

روش برخورد با مردم از دو حالت خارج نیست؛ یا با آنان می‌آمیزیم و بر کارهایشان صبر می‌کنیم و یا از آنان روی می‌گردانیم و جان به سلامت می‌بریم. نخست به پیامبرش امر کرده است که در برابر سخنان ناروا صبر کند یعنی با آنان بیامیزد و در برابر آزارشان بردبار باشد. رسول خدا نیز بر همین مهم تأکید می‌کرد: "المؤمنُ الذي يخالطُ الناسَ، ويصبرُ على أذاهم، خيرٌ من الذي لا يخالطهم، ولا يصبرُ على أذاهم".

مؤمنی که با مردم می‌آمیزد و بر آزارشان صبر می‌کند بهتر از کسی است که با آنان نمی‌آمیزد و بر آزارشان صبر نمی‌کند.

آزار و اذیت یکی از صفات مردم است مگر کسی که در سایه‌ی رحمت خدا باشد. تو هم یکی از مردم هستی و گاهی مورد آزار قرار می‌گیری؛ از همسرت شکوه می‌کنی یا او از تو شاکی می‌شود. از همسایه‌ات می‌نالی یا او از تو ناراحت می‌شود. گاهی از همکارت دل خوشی نداری یا او از تو ناراحت می‌شود. برادر تنی از تو شکایت می‌کند یا تو از او شاکی می‌شوی. هر انسانی یا اذیت می‌کند یا اذیت می‌بیند مگر کسی که رحمت خدا شامل حالش شود. گاهی نیز بدون قصد و از روی بی‌خبری و گرایش نفس بشری مورد اذیت قرار می‌گیری.

وزهَّدني في الناس معرفتي بهم    *   وطُولُ اختباري صاحبًا بعدَ صاحبِ

فلم تُرِني الأيامُ خِلًّا تسـرُّني   *    مباديه إلا ساءني في العواقبِ

ولا صِرتُ أدعوهُ لدفعِ ملمَّةٍ    *   من الدهر إلا كان إحدى النوائبِ

به خاطر شناختی که از مردم دارم از آنان کناره می‌کشم چون دوستان را یکی پس از دیگری آزموده‌ام.

روزگار دوستی را به من نشان نداده است که اولش خوشحالم کند و سرانجام به من بدی نکند. 

هر گاه برای دفع زیانی از کسی کمک خواسته‌ام خود به مصیبتی برایم تبدیل شد. 

مسأله‌ی دوم: مقصود از ترک مردم این نیست به طور کلی از آنان روی بگردانی؛ به هیچ وجه! زیرا رسول خدا مأمور بود تا در مجالس و محافل‌ آنان شرکت کند و به سوی خدا دعوت کند. منظور رویگردانی مطلق نبود که با آنان سخن نگوید. بلکه رویگردانی از سخنان ناروا و بحث و جدل با آنا بود که نبایست با وارد بحث‌های بیهوده شود. 

این شبیه سفارش خداوند به مریم عذرا است که فرمود: 

"فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا" [مريم: 26].

آنگاه اگر انسانی را دیدی بگو برای خداوند رحمان روزه‌[ی سکوت‌] گرفته‌ام و هرگز امروز با هیچ انسانی سخن نمی‌گویم‌.

چنان که پیامبرش را به صبر جمیل دعوت کرده است، از او خواسته است رویگردانی‌اش نیز زیبا باشد نه با ستم و تندی و دشنام.

گاهی یک فرد به خاطر مسائل دنیایی برادر مسلمان خود را ترک می‌کند حتی اگر همکار یا دوست‌ باشد؛ نه با او سخن می‌گوید و نه دعوتش را می‌پذیرد در حالی که این کار حرام است و در حدیث آمده است: "لا يحلُّ لمسلم أن يهجرَ أخاه فوقَ ثلاث" برای مسلمان روا نیست بیش از سه روز با برادرش قهر کند. 

برخی از مردم ترک‌ و قهرشان زیبا نیست زیرا اگر در مجلسی نامی از برادر مسلمانش برده شود او را به باد ناسزا می‌گیرند و زبان به غیبت می‌گشایند. اگر هوشیار باشند و نخواهند غیبتش کنند می گویند رهایش کنید خداوند عیوب ما و او را بپوشاند.  این هم غیبت پوشیده است مثل کسانی که می‌گویند نمی‌خواهیم از او غیبت کنیم. این خود بدتر از غیبت است زیرا می‌خواهند بگویند غیبت از او جا دارد اما ما هوشیار و اهل بخشش و گذشت هستیم اگر بخواهیم بگوییم خیلی حرف‌ها برای گفتن وجود دارد. 

وقد وَجَدتَ مكانَ القَولِ ذا سَعَةٍ   *   فإن وَجَدتَ لِسانًا قائِلًا فَقُلِ

جای سخن گفتن را گسترده یافتی پس اگر زبان گویایی داری بگو.

این یکی از بزرگ‌ترین رهنمودهای ربانی برای دعوتگران است؛ زیرا بسیاری از صالحان وارد این میدان می‌شوند و تلاش و وقت‌شان را به هدر می‌دهند در حالی که عمر محدود است و زمان اندک. وارد شدن به بحث‌ها یا تبلیغات بیهوده انگیزه برای توضیح و پاسخ را زیاد می‌کند. در حالات اندکی این کار مباح و چه بسا مشروع است اما گرایش‌های نفسانی آن را تباه می کند و باعث می‌شود دعوتگر زیان ببیند و دفاع او به جای آن که در راستای بیان حق و نقض باطل باشد در راستای دفاع از خود است و کسی که تجربه کرده است به خوبی می‌داند. 

این مهم است که یادآور شویم دعوت و آموزش و اصلاح جزء مسائل ابتدایی هستند که در زندگی دنیا به آن می‌پردازیم؛ آموزش مردم و گسترش اخلاق و ارزش‌ها و راهنمایی گمراهان و سرگشتگان و پاسخ به خواست‌های مردم گاهی از تعدی و ناسزا خالی نیست. گاهی کسی می‌خواهد گروهی را بر آن گروهی دیگر غالب کند بنابراین مردم را به جان هم می‌اندازد در حالی که دعوت نیازمند صبر و بردباری زیبا و ترک زیبا است. 

"وَذَرْنِي وَالْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَمَهِّلْهُمْ"

و مرا با منکران متنعم واگذار و اندکی به آنان مهلت ده‌.

"ذرني والمکذبین" یعنی به آنان مشغول نشو و کارشان را به من بسپار. از هیچ تکذیب‌کننده‌ای هم نام نبرده است چنان که در سوره‌ی مدثر آمده است: "ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا" مرا با کسی که تنها آفریده‌ام واگذار. بلکه عموم تکذیب‌کنندگان منظور است و در قرآن کریم از میان کافران معاصر پیامبر اسلام هم تنها از ابو لهب نام برده است. به صفات آنان پرداخته است بدون این که اشخاص را معین کند به امید این که شاید ایمان آورند و خود را اصلاح کنند. همچنین رازشان را برای فرزندان و خانواده‌ها حفظ کند تا از نام و آوازه‌ی بد پدران خود آزرده نشوند. 

"أولي النعمة" یعنی صاحبان نعمت؛ افراد مرفه و خوشگذران و برخوردار؛ این کنایه است و نشان می‌دهد که شکر نعمت نکرده‌اند و حق نعمت را ادا نکرده‌اند. بلکه به کبر و سرکشی و گردنکشی آنان افزوده شده است و از این که به دینی ایمان آورند که بینوایان و ضعیفان به آن ایمان آورده‌اند دل خوشی نداشتند. 

"ومهلهم قلیلا" به آنان اندکی فرصت بده و زندگی دنیا کوتاه است. "قل متاع الدنیا قلیل" بگو کالای دنیا اندک است. مشخص نکرده است که کل دنیا منظور است و این فرصت دادن تا زمان مرگ است یا تا روزی است که خداوند به آنان وعده‌ی مجازات شدید داده است در نتیجه مصائب جنگ بدر همان زمانی است که خدواند به آنان وعده داده است؟ 

"إِنَّ لَدَيْنَا أَنْكَالًا وَجَحِيمًا ۝ وَطَعَامًا ذَا غُصَّةٍ وَعَذَابًا أَلِيمًا"

بی‌گمان نزد ما بندها و آتش دوزخ است‌. و خوراکی گلوگیر و عذابی دردناک‌

این از پیامدهای فرصت دادن است اگر چه عذاب آخرت باشد یا در برزخ و پس از مرگ و پیش از برانگیختن؛ در هر صورت جزء همان فرصت است. آری به آنان مهلت بده برای رخدادهای بزرگی که در انتظارشان است. 

یکی از آنها أنکال یا بندها است؛ جمع نکل؛ یعنی بندهایی که بر پاها می‌بندند. گویی این در برابر قدم‌هایی بود که با رفاه و خوشگذرانی در زمین بر می‌داشتند پس در روز قیامت بر پاهایشان بند و زنجیر می‌زنند تا حرکت نکنند. همچنین ما جهنم هم نزد ماست یعنی آتشی که اجسام‌شان را می‌سوزاند و این در پاسخ به کفر و مانع‌تراشی در برابر دین خداست. 

ما خوراکی گلوگیر داریم که راه گلو را می‌بندد ماندن خار و خونابه و زقوم؛ وقتی آن را فرو می‌برد در گلوی آنان می‌خلد و این به جای غذای خوشمزه‌ای است که در دنیا از آن برخوردار بودند. ما عذاب دردناکی داریم اشاره به دردی است که در مقابل لذت در انتظارشان است. این لذت‌ها بود که راه ایمان را بر آنان بست.

 "يَوْمَ تَرْجُفُ الأَرْضُ وَالْجِبَالُ وَكَانَتِ الْجِبَالُ كَثِيبًا مَّهِيلاً "

روزی که زمین و کوهها بلرزد و کوهها [چون‌] ریگهای روان شود

این عذاب را در روزی می‌چشند که زمین و کو‌ه‌ها به خود می‌لرزند و دیگر زمین را با آن کوه‌های استوار نمی‌بینند. در روز قیامت این زمین می‌لرزد و از هم می‌پاشد و کوه‌ها نیز با آن می‌لرزند. کوه‌هایی که پیشتر مایه‌ی آرامش و ثبات زمین و حفظ توازن آن بودند. 

"وَكَانَتِ الْجِبَالُ كَثِيبًا مَّهِيلاً" یعنی کوه‌ها پس از لرزش به انبوهی از ریگ تبدیل می‌شوند نه ریگی که مردم دیده‌اند بلکه ریگ‌های روان؛ ریگه‌هایی که در هوا مانند گرد و غبار بر زمین می‌نشینند.

در جاهای دیگر کوه‌ها را به سراب و پشم‌های زده تشبیه کرده است و اینها صفات نزدیک برای یک موصوف هستند یا بر دگرگونی کوه‌ها دلالت می‌کند و اوصاف مختلف در اوقات مختلف را نشان می‌دهد. 

"إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَيْكُمْ رَسُولاً شَاهِدًا عَلَيْكُمْ كَمَا أَرْسَلْنَا إِلَى فِرْعَوْنَ رَسُولاً"

ما به سوی شما پیامبری فرستاده‌ایم که بر شما گواه است، همچنانکه به سوی فرعون هم پیامبری فرستادیم‌.

یعنی حق را برای شما بیان می‌کند و پیام خداوند را می‌رساند و ناصح و خیرخواه شماست. در قیامت نیز شاهد و گواه شماست چه ایمان بیاورید یا کفر ورزید. 

"كَمَا أَرْسَلْنَا إِلَى فِرْعَوْنَ رَسُولاً"به لحاظ ترتیب نزول سوره‌ها این نخستین باری است که از فرعون نام می‌برد چون این سوره در اوایل بعثت نازل شده است. 

در اینجا خداوند نام فرعون را آورده است در حالی که نامی از رسول نبرده است زیرا آیه از تهدید کافران به ویژه بزرگان‌شان می‌گوید و ابوجهل فرعون این امت شناخته می‌شود. مشرکان مکه در بسیاری از سخنان خود شبیه فرعونیان بودند؛ این فرعون بود که اعتراض کرد و بر پیامبری موسی خرده گرفت. او می‌گفت:

"أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هَذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ فَلَوْلَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلَائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ" [زخرف: 52-53] 

بلکه من بهترم از این کسی که بی‌مقدار است، و نزدیک نیست که سخن واضح بگوید. پس چرا دستبندهایی زرین برای او نازل نشده، یا چرا با او فرشتگانی نیامده‌اند که همراهی کنند؟

قریش نیز همین را گفتند: َ

"قَالُوا لَوْلاَ نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيم" [زخرف: 31] 

و گفتند چرا این قرآن بر مردی بزرگ از آن دو شهر [مکه و طائف‌] فرود نیامده است؟‌ 

آنان به دارایی خود افتخار می‌کردند و از این که صاحب نعمت هستند سرمست بودند. برخی از بزرگان قریش بودند که با ترفند و توطئه می‌خواستند عقل و خرد مردم را از ایمان منحرف کنند و سخنان بیهوده و ناروا پخش می‌کردند. در اینجا نام بردن از فرعون و سرانجام او مناسب بود در کنار اشاره به پیامبری به نام موسی. با این که داستان موسی و فرعون بیش از همه در قرآن آمده است و این به خاطر شباهت زیاد فرعون با مشرکان است حتی در سرانجام فرعون و نابودی دشمنان موسی و پیش بردن امر دعوت. امت موسی نیز بزرگ بوده است و دعوت او تأثیر شگرفی در میان مردم داشته است و موسی یکی از پیامبران اولو العزم است.