پیش‌تر نقش و وظیفه‌ی پیامبران از دیدگاه استاد ناصر سبحانی را توضیح دادیم، که در حقیقت مقدمات بیان شده شرح این آیه می‌باشد:

«‏لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ»(آل عمران:۱۶۴)

«به درستی، خدا بر مؤمنان منت نهاد [که] پیامبری از خودشان در میان آنان برانگیخت، تا آیات خود را بر ایشان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد…»

وظیفه‌ی پیامبر (ص) که خداوند او را از میان انسان‌ها برانگیخت، این است: « یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ». آیات خداوند را بر آنان می‌خواند، ـ آیات آفاق و انفس را ـ سپس: «َو یُزَکِّیهِمْ»، یعنی ایشان را ترغیب و ترهیب دهد، « وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ »: یعنی قواعد کلی و عمومی را بدیشان بیاموزد، « وَالْحِکْمَهَ»: یعنی چگونگی اجرای این قواعد کلی و عمومی را بدیشان آموزش دهد. این خلاصه و چکیده‌ی نقش و وظیفه‌ی پیامبران است.

در این‌جا نیز استاد همین مباحث را تکرار نموده در بحث «منزله الحدیث» بیان می‌نماید.

قرائت و خواندن آیات خدا که استاد تحت عنوان: «حقایق ثابت ایمانی» از آن نام می‌برد ـ این حقایق ثابت بوده و متغیر نیستند ـ، همگی در قرآن بیان شده و لذا حدیثی وجود ندارد که از چیزی سخن بگوید که در این آیات قرآنی (که خود از حقایق ثایت سخن می‌گویند) بیان نشده باشد. اگر چنین حدیثی وجود داشته باشد بایستی با مفهوم و محتوای این «حقایق ثابت» ایمانی موافق باشد ،قابل قبول نیست حدیثی داشته باشیم که با این ثوابت ایمانی موجود در قرآن مخالف باشد.

در این صورت حتی احادیثی که سند آن‌ها صحیح بوده و با این ثوابت ایمانی هم مخالف نیستند، ما مکلف به اطاعت و پیروی از آن‌ها نیستیم، امکان ندارد در حدیث چیزی آمده باشد که در قرآن «از نظر ثوابت ایمانی» سخنی از آن ذکر نشده باشد.

به همین خاطر [در این رابطه] ما مکلف به پیروی از حدیث نیستیم، گرچه آن حدیث صحیح هم باشد. البته وقتی [گفته می‌شود این حدیث]صحیح است، بدون شک از نظر روایت صحیح است، زیرا عنوان داشتیم اگر در حدیث مسأله‌ای وجود دارد، باید با قرآن موافق باشد، ما مکلف به اطاعت و پیروی از آن نیستیم، زیرا در این مسأله بر انسان واجب است که از نظر ایمانی به چیزی که یقینی است باور بیاورد. حدیث صحیح هم به تنهایی برای انسان «یقین» ساز نیست؛ زیرا «ظنی» می‌باشد. پیداست حدیث صحیح هم به علت عدم تواتر یقین‌ساز نیست. علمای عقائد ـ اگر ادعای اجماع بر مسأله را نداشته باشیم ـ تا حدی بر این مسأله اتفاق‌نظر دارند. پس این مسأله که استاد سبحانی فرموده‌اند: «ثوابت ایمانی تنها با «یقین» اثبات می‌شوند و اولین جایی که یقین در آن هست، قرآن می‌باشد.»، مسأله‌ی جدیدی نیست و پیش‌تر از سوی متکلمین بدان اشارت رفته است.

احادیث آحاد گرچه صحیح هم باشند، ما مکلف به باور و ایمان بدان‌ها نیستیم، زیرا احادیث آحاد[۱] «ظنی الورود» بوده و یقینی نیستند. پس برای ما در موضوعات ایمانی؛ «کتاب خدا و احادیثی که موافق کتاب خدا هستند کافی می‌باشند».

«تزکیه» عبارت است از «ترغیب و ترهیب»، وپیش تر عنوان داشتیم که تزکیه از دیدگاه استاد ناصر سبحانی عبارت است از: آنجه روی داده است، یعنی پیشینیانی که گناه‌کار بوده‌اند چه بر سرشان آمده و وقتی که نیکوکار بوده‌اند عاقبتشان چگونه بوده است؟! و اکنون وقتی انسان برخورد و عملی ایمانی و دینی دارد، چه نتایحی در پی خواهد داشت؟ و هنگامی که برخورد زشت و بدی دارد، به چه نتایجی دست خواهد یافت؟ هم چنین در آینده و پیش از مرگ نیز. به عنوان مثال به هنگام مرگ در جهنم و بهشت نیز وضعیت انسان در زندگی برزخ چگونه خواهد بود؟

تزکیه خلاصه و چکیده این مجموعه مسائل است. آنچه که پیشتر روی داده، آنچه اکنون و در آینده پیش از مرگ روی می‌دهد و آنچه بعد از مرگ و در جهان برزخ و پس از آن در بهشت و جهنم روی می‌دهد. تشویق برای وجه نیکوکاری آن را «ترغیب» می نامند و ترساندن انسان از وجه و رویه‌ی بد آن را «ترهیب»نامند. و به مجموعه‌ی آنها ـ ترغیب و ترهیب ـ «تزکیه» گفته می‌شوذ. مجموعه‌ی این مسائل در قرآن ثابت می‌باشد.

به همین خاطر مکلف به نقل حدیثی نیستیم ـ (به عنوان یک اصل) اگر حدیثی با قرآن مخالف بود چون آحاد بوده و ظنی می‌باشد آن را نقل نمی‌کنیم، حتی اگر موافق نیز باشد ـ ما مکلف به پیروی و اطاعت از آن نیستیم. چون در قرآن آمده است که: آن چه پیامبر خدا بیان می‌دارند، تبیین مساله برای مردم با تعیبراتی دیگر است که گمان می‌رود اصل  مساله در قرآن را درک نکرده‌ا‌ند، پس هریک از احادیث ایشان که در باب تزکیه گفته شده باشد، در کتاب (قرآن) وجود دارد. اما اگر مخالف (اصول) قرآنی بود؟ آنگاه مطمئن می‌شویم که فرموده پیامبر نیست.

این مسائل قواعدی هستند که استاد در اختیار ما قرار می‌دهند، چون این مسائل به خودی خود تبدیل به بخشی از علم‌الحدیث می‌شوند. اگر مسأله‌ای  در قرآن بیان شده باشد، و مسأله‌ای تحت عنوان حدیث با این مسأله قرآنی مخالف باشد ،چنین چیزی پذیرفتنی نیست. به همین خاطر مطمئن هستیم که پیامبر خدا چیزی مخالف قرآن بیان نمی‌فرمایند.

و اما، اصول عمل و قواعد کلی: مسائلی ثابت و محصور هستند و چون ثابت هم هستند لذا از زمانی و عصری به زمان و عصر دیگر دچار تغییر و تبدیل نمی‌شوند و محصور نیز هستند، می‌توانیم آن‌ها را مشخص و تعیین کنیم و این موضوع در قرآن بیان شده است و آن‌چه در حدیث آمده است تبیین مسأله برای افرادی است که احتمال می‌رود مسأله را درک نکرده باشند و از فهم آن عاجز باشند.

پس از آن نوبت به حکمت می‌رسد. حکمت همان احکام تفصیلی هستند، احکام تفصیلی متخذه از قواعد کلی، که خود به دو دسته تقسیم می‌شوند. دسته‌ای از آن‌ها ثابت بوده و از زمان و عصری به زمان و عصر دیگر تغییر نمی‌کنند، به عنوان مثال وضو مسأله‌ای تفصیلی است که در قرآن بیان شده و و بیش‌تر علما از آن سخن گفته‌اند، خداوند متعال وضو را در قرآن کاملاً توضیح داده‌اند.

می‌بایست قواعد کلی و عامه وضو در قرآن بیان می‌شد و پیامبر خدا (ص) تفاصیل آن را بیان می‌نمودند، اما این مسأله چون از فردی به فرد دیگر و از زمانی به زمان دیگر تغییر نمی‌کند. و حکمی ثابت بوده حکم تفصیلی آن در قرآن آمده است.

گاهی اوقات برخی از حکمت‌ها وسیله‌ی امر دیگری هستند و آن‌گاه بر اساس غایت و هدف آن چیز، بر آن حکم صادر می‌کنی، که آیا این نیک است یا بد؟ این را «احکام متغیر یا الاحکام المتطوره». احکامی که تغییر و تبدیل یافته، نامیده می‌شوند.

احکام ثابت در قرآن بیان شده‌اند و حکم آن‌ها همانند مورد قبلی است. همانند مسأله‌ی تزکیه‌اند. احکام ثابتی که نیک و یا بد بودن آن‌ها در ذات خودشان است. به عنوان مثال (زنا، غیبت کردن و…) مواردی هستند که با وجود آن که به تفصیل و با جزئیات در قرآن آمده‌اند، اما چون ذاتاً «بد» هستند، احکام آن‌ها ثابت است.

اما برخی امور وجود دارند که «نیک» یا «بد» بودن آن‌ها ذاتی نیست و در خودشان قرار ندارد، بلکه مقید و وابسته به هدفی است که برای آن‌ها تعیین شده است. در این‌جا نمی‌توان به خود آن چیز گفت «نیکو»ست یا «بد» است، زیرا نیک و بد بودن آن ذاتی نیست، بلکه به سبب چیز دیگری است. اگر هدفی را که برای آن تعیین شده است، متحقق ساخت، در این صورت تو آن حکم را خواهی شناخت، گاهی اوقات هدف «بد» است، از آن حذر کنیم و گاهی هدف نیکو است، این حکمت متطور و تحول‌یافته می‌خواهد هدف ما به سرانجام برسد، قصد دارد آن نیکی به وقوع بپیوندد، برای صدور حکم درباه‌ی آن‌ها باید به غایات و اهداف آن‌ها نظر انداخت و نه به خودشان.

به عنوان مثال آیات متعددی در قرآن وجود دارند که از زکات ـ سیستم اقتصادی اسلامی ـ سخن می‌گویند: « وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ » از تو می‌پرسند که چه چیزی را ببخشند؟ «قُلِ الْعَفْوَ» بدیشان بگو: افزون بر نیازتان را. آن‌چه از حد متوسط جامعه بیش‌تر است را ببخشید. این حد متوسط یا سطح بر اساس جوامع مختلف، متغیر است. به عنوان مثال در این دوره‌ی زمانی کسی که اتومبیل نداشته باشد فقیر است؛ زیرا اکثریت مردم آن را دارند. کسی که تلفن همراه نداشته باشد فقیر است، اما در دوره‌ی زمانی دیگر چنین نبوده است.

این جا هدف رفع فقر است، هدف و غایت امر این است که تو به مردم یاد بدهی که انفاق کنند، اما تحقق این هدف از دوره‌ای به دوره دیگر متفاوت است.

در اسلام فقر دارای معنای ثابتی نیست، هر کسی که نان نداشت و گرسنه بود فقیر است. فقیر بر اساس دوره‌های زمانی متغیر است، در این‌جا منظور دستیابی به آن مقصد و هدف است، اما حکم این مقصد و هدف از دوره‌ای به دوره‌ی دیگر متغیر بوده و دچار تغییر و تبدیل می‌شود.

به عنوان مثال در دوره‌ی پیامبر (ص) خداوند در قرآن دستورات و اوامری صادر فرموده‌اند مبنی بر این که ما باید انفاق نماییم:

«خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا…» (توبه/۱۰۳)

«بگیر از اموالشان زکاتی را که پاک می‌سازی ایشان را و…»

«وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ…» (بقره/۲۱۹)

آیات عدیده‌ای وجود دارند که از «أنفقوا» = «بخشش کنید و صدقه دهید» سخن می‌گویند. این آیات در ذات خود احکام متطور و متغیر هستند و از زمان و عصری به زمان و عصر دیگر متفاوت هستند.

به عنوان مثال اگر در دوره‌ای فردی نیازمند پیراهنی بوده باشد، و لباس زیبایی به تن نداشته باشد ـ وقتی عامه‌ی مردم آن نوع لباس را دارند ـ فقیر محسوب می‌شود، غایت و هدف ورای آن این است.

در این صورت «حد نصاب»هایی که پیامبر خدا (ص) در دوره‌ی زمانی خود تعیین فرموده‌اند مبنی بر این که فلان چیز این مقدار زکات دارد، ـ آن‌گونه که در احادیث و عملکرد خلفای راشدین آمده است ـ نباید تنها بدان‌ها توجه کرد، بلکه باید هدف و غایت ورای این احادیث و عملکردها را نگریست. هدف و غایتی را که این «حد نصاب»ها در آن دوره متحقق ساخته‌اند را باید در نظر داشت، امروزه اگر آن هدف و غایت به وسیله‌ی چیز دیگری متحقق شود باید آن چیز را بکار گرفت. این را حکمت متطور گویند.

در این صورت مفاهیم سه‌گانه‌ی تلاوت آیات، تزکیه و قواعد عام و کلی در قرآن، جزو ثوابت می‌باشند. اما وضعیت حکمت چگونه خواهد بود؟

حکمت که عبارت است از: «اجرا نمودن حکم یا تفاصیل آن»، خود دو بخش است. بخشی از آن ثابت بوده و از دوره‌ای به دوره دیگر دچار تغییر و تحول نمی‌شود. مثال آن وضو می‌باشد. تفاصیل وضو در قرآن بیان شده است. چون وضو ثابت می‌باشد قرآن آن را بیان کرده است، اما بخشش و انفاق از دوره‌ای به دوره‌ی دیگر متفاوت بوده و بر اساس تحقق هدف و غایتی است که برای آن مشخص شده است.

حکمت زندگی ثابت است یا متغیر؟ و همان گونه که در تغییر حکمی، قرار دادن یک حکم به جای حکم ثابت قانون‌گذاری و تشریعی است که خداوند متعال بدان اجازه نداده است، ماندن بر حکمی متغیر و متحول نیز ـ حکم متطور بوده، چون زمان آن به سر رسیده، باید آن را تغییر دهی، در حالی که تو بر همان حکم باقی مانده و بدان عمل می‌کنی ـ این حکم نیز همان حالت قبلی را داشته ـ تشریع است و خداوند متعال بدان اجازه نداده است. به طور خلاصه درست همان‌گونه که نمیتوان حکمی را جایگزین حکم ثابتی نمود، حکمی هم که زمان آن دچار تطور و تحول شده و زمینه‌ی اجرای آن دچار تغییر و دگرگونی گردید، نباید بر همان منوال و زمینه‌ی قبلی باقی بماند. در صورت ماندن بر همان منوال تشریعی است که خداوند بدان اجازه نداده است.

اکثریت مسلمانان در جهان اسلام بدین درد مبتلا هستند. ایشان به زور و اجبار می‌خواهند همان حکم و زمینه‌ی قبلی را باقی بگذارند. خداوند متعال بدین خاطر احکام متطور را قرار داده است تا به محض تغییر و تحول زمان حکم، تو نیز حکم متطور را به کار بگیری، نه این که بر همان حکم قبلی باقی بمانی، درست همان‌گونه که نمی‌توان حکمی را با حکم دیگری جایگزین نمود، حکمی را نیز که زمان آن تغییر و تحول یافت و دچار تطور شد، نباید به همان صورت و منوال سابق گذاشت و بدان عمل نمود. در صورت انجام چنین کاری، این نیز خود تشریعی است که خداوند متعال بدان راضی نیست!

به سبب آن که تغییر حکمی به جای حکمی ثابت یا به سبب جهل به حقیقت فعل می‌باشد یا خود بر اثر هوی و هوس و از این دو حالت خارج نیست، پس مردمی که قصد تغییر دین خدای متعال را دارند یا جاهل و نادان هستند و یا تابع هوی و هوس.حکم «ما بعد ذلک» هم چون «ماقبل» است.

… وقتی حکمی بایستی تغییر یافته و دچار تطور و تحول شود، اما فرد بر همان حالت قبلی باقی می‌ماند، یا بر اساس جهل و ناآگاهی است که چنین می‌کند و یا بر اساس هوی و هوس‌پرستی.

پس در این مساله شخص قبل از این که به حکم بنگرد، باید به فعل متعلق (مربوطه) بنگرد که از چه نوعی است؟ به بیان دیگر باید گفت: «قبل از نگریستن به احکام باید در غایات آن‌ها نظر کرد». در این صورت قبل از حکم باید در غایت و هدف آن نگریست. اگر هدف و غابت به گونه‌ای بود که جز با حکم مشخصی تحقق پیدا نمی‌کرد، بایستی بدان حکم تمسک جست و بدان چنگ زد. مادامی که دارای حکم مشخص و ثابت است، بایستی آن را انجام داد.

اگر هدف و غایت و حکم به گونه‌ای بود که در زمان و زمینه و وضعیت‌های متفاوت، خواستار احکام متفاوت بود، در این صورت بایستی حکم را تغییر داد تا هدف و غایت متحقق شود. چون مسأله‌ی مهم غایت و هدف است. اگر غایت و هدف متحقق نشود بایستی احکام را بر اساس زمان تغییر داد. اگر چنین عمل نمود آن را حکمت متطور «حکمت متغیر و متحول» گویند.

————————–

منبع: تحسین محمد غریب، واکاوی مبانی حدیث شناسی(تحلیلی بر رساله فی علوم الحدیث)، ترجمه‌ی کیومرث یوسفی، تهران، احسان.

[۱]: خبر آحاد خبری است که فقط یک نفر به روایت آن پرداخته است و فاقد شرایط متواتر می‌باشد، خبر آحاد، مقید علم نظری و تئوریک است… علمای اصول و علم حدیث، خبر و حدیث را به متواتر و آحاد تقسیم می‌کنند؛ خبر واحد، خبری است که آن را یک راوی، دو یا بیشتر نقل کرده باشند ولی به حد تواتر نرسیده باشد. اختلاف نظر راجع به حجیت حدیث آحاد در فروع و احکام اندک است؛ اما راجع به کاربرد آن در اثبات عقاید و مسائل اعتقادی فراوان است؛ اختلاف تا بدانجا سرایت نموده که استاد آلبانی عدم احتیاج به حدیث آحاد در عقیده را بدعت و خلاف ادله‌ی قطعی کتاب، سنت و سیره‌ی عملی اصحاب تلقی می‌کند؛ این در حالی است که استاد غزالی مصری این نظریه را که خبر واحد همچون احادیث متواتر مفید یقین باشد، نوعی گزاف‌گویی و از ناحیه‌ی عقلی و شرعی، مردود و غیرقابل قبول می‌پندارد. از این اختلاف‌نظرها، استنباط‌های متفاوتی نیز در لابه‌لای کتب حدیثی، فقهی و اصولی به وفور به چشم می‌خورد. میان محدثان راجع به حدیث صحیح آحاد اختلاف است که آیا افاده‌ی ظن دارد یا اینکه مفید یقین می‌باشد؛ نووی (رحمه الله) در کتاب التقریب می‌گوید: «حدیث آحاد مفید ظن است»؛ اکثر محدثان، چنانچه شیخین (بخاری و مسلم) آن را نقل کرده باشند به قطعیت آن معتقدند؛ و برخی از محدثان ترجیح داده‌اند که بگویند حدیث آحاد صحیح، خواهسسشیخین یا غیر آنها روایت کرده باشد، همچون متواتر قطع و یقین می‌رساند؛ ابن حزم می‌گوید: «خبر واحدی که عادل آن را از همانند خود نقل کرده باشد، تا به حضرت رسول (ص) برسد، موجب قطع و یقین می‌شود و باید به آن عمل کرد»؛ صبحی صالح دیدگاه ابن حزم را صحیح‌تر می‌داند و می‌گوید: «معنایی ندارد که تنها احادیث صحیحین را مفید قطع بدانیم؛ زیرا آنچه صحت آن به اثبات رسیده باید دارای همان حکمی باشد که احادیث صحیحین دارند»… مترجم