«وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ» (المائدة: ۴۴)
«مَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (المائدة: ۴۵)
«وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» (المائده: ۴٧) که گروههای جهادی آنها را از دلایل و مستندات بلامنازع وجوب تشکیل حکومت اسلامی و مبارزه با حکومتهای به قول آنها طاغوتی و احیای خلافت میدانند چیست؟ برای رسیدن به این جواب ابتدا باید بدانیم که مقصود از «مَا أَنزَلَ اللَّهُ» چیست؟
بنا به معنای لغوی و اصطلاحی «مَا أَنزَلَ اللَّهُ» یعنی احکامی که خداوند آنرا بر پیامبرانش موسی، عیسی و محمّد (علیهم الصلاة والسلام) در تورات و انجیل و قرآن وحی فرموده است، پس ما انزل الله طبق ظاهر لفظ (آنچه را که خداوند فروفرستاده یعنی وحی کرده بوسیله فرشتهی وحی) همان آیات احکام هستند آنهم آیاتی که در مدلول خود صریح و روشن و به اصطلاح اصولیون نص میباشند که نیازی به تأویل و تفسیر ندارند. و معنا و مفهوم و مدلول آنها بر همگان واضح و آشکار است و نیازی به تبیین ندارد، حال با توجه به آنچه گفتیم «ما انزل الله» شاید از صد حکم بیشتر نباشد، اکنون باید دید آیا یک حکومت میتواند مملکت را تنها با صد حکم اداره کند؟ کشوری اسلامی که رئیس آن خلیفهی رسول الله(صلّی الله علیه وسلّم) و امام مسلمین است و بیش از یک میلیارد نفر جمعیت دارد چگونه با صد حکم اداره میشود؟ چنین مملکتی نیاز به هزاران مادهی قانونی دارد و این مواد دائماً در حال گسترش و جرح و تعدیل خواهند بود. حتّی اگر مفهوم حکم را فقط به داوری بین مردم تقلیل دهیم باز صد حکم برای داوری بین این جمعیت میلیاردی که هر روز حادثه و حوادث جدیدی خلق میشود کاری از پیش نمیبرد، ممکن است کسی بگوید احادیث پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) نیز ما انزل الله است ودر مواردی که قرآن سکوت کرده احادیث راهنما و راهگشای مشکلات جامعه اسلامی است. تا چه اندازه میتوان به این سخن خوشبین بود؟ آیا میتوان احادیث مروی از پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) را «ما انزل الله» دانست؟ اگر مقصود از ما انزل الله کلام مستقیم خداوند باشد، مسلّم است که فقط شامل وحی که جبرئیل آنرا به قلب پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) نازل کرده میباشد و شامل سخنان پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) چه در مقام تشریع و چه در مقام تبیین آیات نمیگردد، و چنانچه سخنان پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) را از این جهت که خداوند سبب آنها است مَجازاً و به علاقهی سببیت به خدا نسبت دهیم و بگوییم این احادیث هم وحی هستند، اوّلاً این انتساب سخنان کفّار را هم شامل میشود؛ زیرا خداوند خالق کفّار و مُعطی حواس و زبان به آنها نیز هست، و ثانیاً احادیث احکام نیز کافی نیست، اگر کافی بود فقها به اجماع و قیاس واستحسان و استصحاب و مصالح مرسله و قول صحابی و عرف و شرع من قبلنا و مقاصد الشریعة روی نمیآوردند، اکنون مسلّم شد که برداشت فقهی فقیهان «ما انزل الله» نیست، اگر چنین بود اینهمه اختلاف در آن راه نمییافت.
حال باید پرسید، اگر احکام الهی تا این حد محدود است! پس امر به داوری به «ما انزل الله» چه معنایی دارد؟ در اینجا است که حقیقت مکشوف میگردد، «ما انزل الله» حکم به عدالت و انصاف و اجتناب از ظلم و ستم است، به دلیل اینکه در قرآن احکام الهی در مقابل احکام جاهلی قرار دارند
«وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ ۖ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ ۖ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ ۚ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا ۚ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَٰكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ ۖ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ ۚ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿٤٨﴾ وَأَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ ۖ فَإِن تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ ۗ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ ﴿٤٩﴾ أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ ۚ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ ﴿٥٠﴾» (سوره مائده)
این آیات دنبالهی آیات فوق است که در آن از داوری به هوای مردم نهی شده در آیات ۴٨ و ۴٩ امر به داوری به ما انزل الله و نهی از تبعیت اهواء مردم شده و در آیهی ۵٠ تبعیت از هوی، حکم جاهلی خوانده شده است، پس حکم جاهلی یعنی تبعیت از هوی، و هوی: همان خروج از اعتدال و انصاف است، چون هوی یعنی ترجیح منافع شخصی و گروهی و قبیلهای و حزبی بر حق و حقانیت و «ما انزل الله» که در مقابل آن است یعنی حکم به عدالت و ترجیح حق و حقانیت بر منافع شخصی، گروهی، قبیلهای و حزبی، این معنی را آیهی ٢۶ سوره مبارکهی صاد تأیید میکند.
«یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ»
این آیه حضرت داود(علیه السلام) را به داوری به حق امر کرده و وی را از تبعیت از هوی باز داشته، یعنی حق (عدالت و انصاف) در مقابل هوی (خروج از عدالت) قرار دارد
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» (مائده : ٨)
این آیه، مفسّر آیات فوق است؛ وظیفهی فرد مؤمن و حاکم اسلامی به شرح زیر است:
1- قیام برای خدا یعنی اقدام برای اقامهی عدالت و انصاف؛
2- ادای شهادت برای خدا یعنی شهادت عادلانه بدون جانبداری از منافع شخصی یا حزبی؛
٣- اجرای عدالت یعنی صدور حکم عادلانه بدون در نظر گرفتن سوابق و پیشینهی خصومت و دادن حق به صاحب حق.
با توجّه به آنچه بیان شد مقصد شارع یعنی قصد و غرض خداوند از امر و فرمان مردم به داوری بر «ما انزل الله» اقامهی عدل و قسط و ازالهی ظلم و جور است، و وقتی مقصد اقامهی عدل است شکل و شیوهی اجرا تفاوت ندارد؛ زیرا عدالت به هر شیوهای اجرا شود نیکو است و مقتضیات زمان بهخودی خود شیوههای اجرایی را دگرگون میسازد. شیوهی اجرای عدالت باید متناسب با رشد فکری، فرهنگی و اجتماعی جامعه باشد و نوع حکومت هم باید متناسب با نیاز زمان و همگام با رشد فرهنگی اجتماعی و اقتصادی جامعه؛ حاکم خلیفه باشد یا امیر و پادشاه یا رئیسجمهور؛ نوع حکومت جمهوری پارلمانی یا مشروطهی سلطنتی یا فدرالی، آنچه اهمیت دارد غایت و هدف است یعنی اقامهی عدل و داد. والله اعلم بالصواب
نظرات