در مقاله هفته گذشته عرض شد که بدعت یک مفهوم وصفی است نه معیاری و به اتفاق علما، عموم وارد شده در حدیث "کل محدثة بدعة وکل بدعة ضلالة" نباید به ظاهر آن حمل شود. گاهی گفته می‌شود که مقصود از بدعت در اینجا کل بدعة سیئة یا کل بدعة في العبادات و مانند آن است. برخی از علما بدعت را به انواع گوناگونی تقسیم کرده‌اند و به همان قسمت دوگانه حسنه و سیئه باز می‌گردد که از برخی از صحابه و امام شافعی نقل شده است. این یعنی بدعت به یک صفت اضافی به نام "ارزیابی" نیاز دارد تا آن را از وصف خالی به ارزیابی منتقل کند. وقتی می‌گوییم بدعت یا حسنه است یا سیئه، این تقسیم بر اساس قانون فقه با اختلاف مذاهب رواج دارد و به شرح آن خواهیم پرداخت.
احادیثی نیز وجود دارد که در تشخیص بدعت حسنه از سیئه اصل است مانند این دو حدیث: 
"من أحدث في أمرنا هذا ما ليس منه فهو رد". هر کس در امر دین چیزی بیاورد که در اصل وجود نداشته است مردود است.
"من رغب عن سنتي فليس مني". هر کس از سنت من روی برگرداند از من نیست.
هر دو حدیث تأکید دارد که بدعت یک مفهوم توصیفی است نه معیاری و بیان می‌کند که مطلق احداث، حکم محسوب نمی‌شود. بنابراین بر یک عمل ابداعی یا اختراعی گفته‌ نمی‌شود که چون ابداعی است حرام یا مکروه است؛ بلکه باید علت دیگری داشته باشد. 

حدیث اول معیاری را برای محدثات مذموم قرار می‌دهد و به صفت آن فعل می‌پردازد؛ یعنی کاری که در دین نباشد و این به دو شکل است: 
نخست: کاری که بر خلاف سنت باشد و مخالفت کار ابداعی با سنت به حدی صریح و آشکار باشد که برای رد آن کافی باشد که این مورد اتفاق است. دوم: فعل محدث در یک اصل عام جای نگیرد؛ بنابراین عمومیات یا اصول کلی صورت‌های بی‌شماری را شامل می‌شود. پس اگر محدث در یک اصل شرعی نگنجد مردود است. 
اما حدیث دوم معیاری را وضع می‌کند که با قصد فاعل آن فعل محدث ارتباط دارد؛ در آن صورت احداث، اگر هدف از آن سرپیچی از سنت نبوی باشد مذموم می‌شود یعنی زهد داشتن نسبت به سنت یا استقلال داشتن در آن. چنان که در حدیث آن سه گروه آمده است که نزد همسران رسول آمدند و درباره عبادت پیامبر اکرم پرسیدند و وقتی از حقیقت آن خبردار شدند عمل خود را کم و ناقص پنداشتند. سرپیچی از سنت گاهی از حوزه فقه به حوزه عقیده منتقل می‌شود و در ایمان انسان تأثیر می‌گذارد. زیرا پیامبر اکرم الگوی کاملی است که در کارهای خود به کمال رسیده است. به همین خاطر کامل‌ترین تعریف سنت این است: آنچه در متون آمده است تا به آن اقتدا شود. 

عبارات علما در تعیین معیار بدعت حسنه را دنبال کردم و دیدم که از مفهوم حدیث اول که آوردیم خارج نمی‌شود؛ به طور کلی از جهت ایجاب به کاری گفته می‌شود که موافق سنت باشد یا در یک اصل عام بگنجد و قابل مقایسه یا مراجعه یا موافق قواعد شرعی باشد. در کلام امام شافعی هم آمده است که معیار بدعت حسنه آن است که آن فعل در ذات خود نیکو باشد و با کتاب و سنت و اجماع یا اثر مخالفت نداشته باشد. امام ابو شامه شرط ایجاب و سلب را با هم آورده است؛ بنابراین شرط کرده است که فعل باید از یک جهت با قواعد مطابقت داشته باشد و از جهت دیگر همراه با آن حرام شرعی نباشد. حافظ سیوطی هم همین نظر را دارد. اما معیار بدعت سیئه کاری است که ابداع شده و با کتاب و سنت و اجماع و اثر مخالف است یا اصلی در شریعت ندارد که به آن باز گردد یا مخالف اصول سنن یا دستور پیامبر اکرم است. 
این معیارها نشان می‌دهد که مرجعیت ارزیابی یک کار ابداعی خارج از این قاعده است که بگوییم در زمان پیامبر وجود نداشت یا این که آن را انجام نداده است. معیار ارزیابی کار ابداعی تنها به ورود نص یا انجام عمل معمولی پیامبر یا این که بگوییم پیامبر آن را انجام نداده است محدود نمی‌شود. این باعث می‌شود ما دو مسأله بسیار مهم در ارزیابی بدعت را شرح دهیم: 

  • نخست: مفهوم سنت که مخالفت با آن بدعت است
    برای بیان این مطلب سه مسأله را ذکر می‌کنم:
    نخست این که مجرد فعل پیامبر سنت محسوب نمی‌شود زیرا صیغه‌ای (عبارت یا نص) ندارد بنابراین مانند اقوالش نیست و از این رو احتمالات زیادی می‌پذیرد. گاهی مخصوص شخص پیامبر است و اقتدا به آن جایز نیست یا یک عمل طبیعی است که به خاطر قربت الی الله انجام نگرفته است یا در تشریح یک امر قرآنی آمده است و حکم مبین را دارد یا در راستای اجرای امر سابق الهی است. گاهی نیز فعلی است مجرد از قرائن پیشین به طوری که اولین بار آن را انجام داده است. در اینجا بین علما اختلاف است: آیا امت در این فعل با پیامبر مشترک است یا خیر؟ هدف از همه اینها این است که بگوییم مجرد فعل پیامبر دلیل بر سنت بودن آن نیست بلکه جای بحث و ارزیابی است تا بدانیم این کار برای اقتدا است یا خیر. امام شاطبی بین استمرار عمل و عدم آن تفاوت قائل شده است و از نگاه او آنچه را که پیامبر همیشه و یا غالبا انجام داده است سنت محسوب می‌شود. 
  • دوم: اگر بحث پیشین شامل فعل صریح نبوی است پس درباره ترک نبوی چه می‌گوییم که ذاتا بر چیزی دلالت نمی‌کند تا به دلیل آن که چون پیامبر انجامش نداده است، برای بدعت ضلالت بودن به آن استناد کنیم. اما کسی که مفهوم بدعت را فراگیر می‌داند و مطلقا هر بدعتی را گمراهی تلقی می‌کند، ناگزیر باید در حوزه استدلال نیز فراتر رود و مجرد ترک یک فعل توسط پیامبر را دلیل بر ممنوعیتش بداند. اما کار این گونه درست نمی‌شود با این که ضرورتا باید اقرار کنیم که همه کارهای پیامبر کامل و دارای فضیلت است و این ما را بار دیگر به حدیث دوم باز می‌گرداند. بنابراین ابداع یک کار به قصد افزون‌طلبی بر پیامبر یا انجام کامل‌تر آن نسبت به پیامبر نیست؛ زیرا این کار ما را از حوزه عمل به حوزه اعتقاد منتقل می‌کند. 

حال می‌خواهیم به طور مشخص از مفهوم سنت از نگاه حنابله مثال بزنیم؛ حنبلیان معتقدند که تلفظ نیت مستحب است با این که عمل پیامبر نیست یعنی یک کار بدعی است. اما ابن مفلح و امام مرداوی که از کبار ائمه مذهب حنبلی هستند درباره نیت گفته‌اند: "تلفظ نیت سنت است" و بین سنت و مستحب تفاوتی قائل نشده‌اند. چنین فعل محدثی – که عبادت هم هست – به مستحب یا سنت تبدیل شده است؛ زیرا معیار بدعت حسنه بر آن صدق می‌کند چون نیت اصلی از اصول دین است و تلفظ آن به همنوایی زبان با قلب کمک می‌کند مخصوصا که برای شخص وسواس هم مفید است. این کار به معنی ایجاد یک هیأت تعبدی در داخل یک اصل عام است و مصلحت شرعی را برای عابد محقق می‌کند. اما این شیوه برای برخی از علمای وهابی معاصر خوشایند نیست و در اینجا نگاه مذهب حنبلی را ضعیف می‌دانند. با وجود آن که در مذهب شافعی هم نیت مستحب است و حتی تعدادی از فقهای شافعی آن را تا درجه وجوب رسانده‌اند. 

  • سوم: ایجاد هیأت و شکل در عموم و اصول کلی که شارع مقرر کرده است جای می‌گیرد و لازم است که محدثاتِ زیر مجموعه اصل عام را شامل شود و با سنت مخالفت نداشته باشد و حکم ممنوعی بر آن صدق نکند چنان که مثلا در تلفظ نیت وجود دارد. علمای حدیث ایده وجود اصل یا عدم آن در تصحیح برخی از احادیث را لحاظ کرده‌اند و می‌گویند این اصل ندارد و آن اصل دارد و آن را به عمومیات سنت یا اصول کلی که مقرر کرده‌اند یا اخباری که از پیامبر نقل کرده‌اند ارجاع می‌دهند. گاهی با وجود ضعف سند به راحتی آن را به قول پیامبر می‌دهند و این گواه آن است که در حدیث "کل بدعة ضلالة" اراده عموم مورد نظر نیست. 

مسأله دوم: تنوع منابع شرعی
منابع شرعی از مجرد بررسی فعل پیامبر گسترده‌تر است و با توجه به این نگاه وسیع به منابع تشریع، مفهوم سنت مورد توافق فقها مشخص می‌شود. بنابراین بدعت گاهی حسنه و گاهی سیئه است و معیار حسن و قبح منابع فراوانی است که برخی نصی و برخی غیر نصی است و شامل قرآن، و سنت، و افعال و آثار صحابه، اجماع، قیاس، مصالح مرسله، استحسان، عرف و غیره و غیره می‌شود. بلکه فقه مذهبی با استناد به تخریج یا قیاس بر نصوص امام یا مذهب، احکام زیادی را تولید کرده است و این با عبارت "هر ابداعی بدعت است" مطلقا سازگار نیست. 

بنابراین در پرداختن به افعال محدثه باید منابع ارزیابی و کیفیت استدلال مورد بحث قرار گیرد: آیا با خطاب شارع سازگاری دارد یا خیر؟ در اینجا میزان فهم و فقهاهت را آشکار می‌شود نه جمود حرفی نسبت به هر آنچه در نصوص آمده است. در کنار آن نباید از عمومیات نصوص و اصول و قواعد شریعت که بسیاری از افعال غیر از مثال سابق را شامل می‌شود، اما گاهی در یک اصل یا مبدأ عمومی مورد توجه شارع جای می‌گیرد غفلت کنیم.
اینجاست که امام عز بن عبد السلام در حین جاری بدعت بر احکام پنج‌گانه بسیار احتیاط می‌کرد. عز که امام نووی او را امامی می‌داند که بر امامت و جایگاه و تسلطش بر انواع علوم اجماع وجود دارد، بر این باور است که قانون فقه مستلزم آن است که بدعت از حوزه موافقت با سنت یا مخالفت با آن خارج نشود. اگر درجات موافقت یا مخالفت را لحاظ کنیم می‌بینیم بدعت در واقع با توجه به درجه نزدیکی فعل به سنت یا دوری از آن به احکام پنج‌گانه (واجب، حرام، سنت، مکروه و مباح) باز می‌گردد.