نظر به اینکه بنده نیازمند آگاهی از تحلیل مؤلف، در مورد حرکتهای اسلامی بودم، قبلا کتاب را خریدم و به دقت آن را مطالعه نمودم، حال که درخواست نقد و نظر کرده بودید، ملاحظاتی در ابعاد مختلف داشتم، که تقدیم حضورتان مینمایم:
ملاحظهی اول:
دکتر سلطان، در صفحهی ١٤کتاب، اشاره به توفیق و تجربه دو جریان فکری موفق در «مالزی و ترکیه» میکند؛ و در خلال بحث توفیق ترکیه را ادای حقوق کردها و ادای حقوق شهروندی بیان میکند؛ این اقرار ایشان گویای این است که تمام جریانات اسلامی، بحرانزده نبودهاند؛ بلکه در میان آنها جریاناتی هستند کارنامه آنها قابل دفاع است.
ملاحظهی دوم:
مؤلف محترم، در صفحهی20 به «تمامیتخواهی» اخوان و جریانات اسلامی اشاره میکند، فراموش کرده مگر جریانات سکولار تمامیتخواه نیستند؟ کنار نهادن دولت قانونی در تونس؛ و در مصر، مگر بدست احزاب سکولار شکل نگرفت؟
حزب "لیکود" در اسرائیل، و احزاب راستگرا در آلمان، در حال حاضر دو الگوی حزبی تمامیتخواهی و اقتدارگرا نیستند؟ نمیدانم چرا نویسندهی محترم این حقایق را نادیده گرفته، و توپ را پیوسته به زمین اسلامگرایان شوت میکند؟
ملاحظهی سوم:
دکتر جاسم سلطان، در صفحهی ٣٦ مسلمانان و احزاب اسلامی را متهم میکند که ناکامی و عدم توفیق خویش را توطئهی غرب عنوان میکنند!
این هم چشمپوشی از حقایق و حوادث تاریخی در قرن بیست و بیست و یکم است!
مگر کودتای مصر توطئهی غرب در میان مسلمان نیست، که عوارضش ویرانی غزه و قتل عام عمومی مردم فلسطین را به دنبال دارد؟
مگر طرح کودتای ترکیه توطئهی غرب در ممالک اسلامی نیست؟
مگر هجوم به افغانستان ویرانی بیست ساله، توطئهی غرب نبود؟ ویرانی غرب در سوریه، عراق، افغانستان و فلسطین بر هر صاحب بصیرتی پوشیده نمیماند!
ملاحظهی چهارم:
مؤلف، در صفحهی ٤٧ به نقد اندیشهی «رشید رضا» در انحراف نواندیشی میپردازد، مبنی بر اینکه بجای تداوم راه و اندیشهی شیخ عبده؛ رشید رضا بازگشت به سنت را استراتژی خود قرار میدهد و «امام حسن بنا» به دنبال آن گامی عقبتر مینهد و این را مبنای انحراف فکری اخوان تلقی میکند!
در صورتی که اغلب متفکران اسلامی بر این باورند «رشید رضا» پل ارتباطی بین نواندیشی و نقلگرایی یا به قولی راه میانهای بین عقل و نقل بوده است، نه اندیشهی انحراف؛ حتی کسی چون «حسن حنفی» که خود از پیشگامان نواندیشی در دنیای عرب است، چنین نظری دارد.
ملاحظهی پنجم:
نویسنده، در صفحهی ٧١ از انقلاب در کشورهای اسلامی نام میبرد؛ و آنها را به «انحصاری و تهی از معنا» معرفی میکند، بدون اینکه مصداقی از این انقلابات تهی از معنا را ذکر کند!
به قول خودش ترکیه و مالزی دو الگوی موفق هستند، غیر از ایران و افغانستان، ما انقلاب اسلامی دیگری نداشتیم، لذا یا بیخبر از جریانات ایدئولوژی به قدرت رسیده چون ایران و افغانستان بوده، یا از آنان نام برده، اما در ترجمه قربانی شده است؟!
ملاحظهی ششم:
نویسندهی محترم؛ در صفحه ٨٩ از نفی نظام سیاسی در دوران آغازین اسلام صحبت میکند؛
یا تعریف ایشان از نظام سیاسی غیر از تعریف صاحب نظران سیاسی و فلسفهی سیاسی است و یا حقایق تاریخی را انکار میکند، مصالحهی نمایندگان خلفاء در زمان "عمر بن خطاب" با نمایندگان روم و ایران، مصداق نظام سیاسی و حکومت متناسب فضای سیاسی اجتماعی آن روز میباشد(ر- کتاب سیمای صادق عمر خطاب).
ملاحظهی هفتم:
دکتر سلطان، در صفحهی ٩٠ از تعیین «امام و پیشوا» توسط یکی از بزرگان سخن میگوید: «ما بر وجود امام و پیشوا اتفاق نظر داریم» معلوم نیست این بزرگ کیست؟ و معلوم نیست قید«امام و پیشوا» به چه کسی بر میگردد، گویی مطالب قیچی؛ و قسمتهای از آن حذف شده است.
ملاحظهی هشتم:
دکتر جاسم، در صفحهی ١١٤جریانات اسلامی، و در رأس آنان اخوان را «به غلبه هویت دینی» به جای «پاسداشت هویت دینی» متهم میکند؛ که جریان اخوان در تمام دولتهای که فعالیت داشتهاند:
اولاً؛ اغلب تحت ستم و سرکوب بودهاند، در مصر، در سوریه و واقعه «حمأ» در امارات و در یمن.
ثانیاً؛ حرکت اخوان در اقلیت اجتماعی زیسته نه اکثریت؛ تا هویت دینی خود را غالب کند.
ثالثاً؛ اخوان در جاهایی که حضور داشته، فاقد قدرت بوده است، و اگر مردم از روی آگاهی هویتپذیر بودهاند، این حق مردم است نه تحمیل!
حزب ایدئولوژیک تنها در ایران، افغانستان و لبنان دارای قدرت بودهاند، اگر منظورش آنان است، جای پرسش است چرا در مسند قدرت آنان، نسبت به اخوان داوری میکند!؟
ملاحظهی نهم:
مؤلف، در صفحهی ١٣٨ از بحران کشورهای عربی اسلامی در زمینههای مختلف صحبت میکند، در صورتی که این مشکلات حکومتهاست؛ و ربطی به جریانات دینی چون اخوان ندارد، چرا «عبدالفتاح سیسی» با سرکوب اخوان، توانست به بحران مصر خاتمه دهد؟
آیا سکولارها در تونس اخوان را به قوهی قهریه از صحنهی مدیریت سیاسی کنار نهادند، بحران اقتصادی و اجتماعی آنان حل شده است؟
ملاحظهی دهم:
دکتر جاسم؛ در صفحهی ١٤٧ رهبران اخوان را به وعدهی «سرخرمن و خیالی» متهم میکند، نفرموده، کدام یک از رهبران چنین خیالبافی کردهاند؟
اما از میان حرکتهای دینی ایدئولوژیک، غیر از «حزب الله لبنان»، «طالبان» و اندیشهی اسلامی در ایران، جریان دیگری اسلامی به قدرت نرسیدهاند؛ و اگر اینها وعدهی تحقق نیافته دادهاند، جریانات دینی به قدرت نرسیده، چه گناهی دارند!، با این داوری، انسان بهیاد این ضربالمثل میافتد:
گنه کرد در بلخ آهنگری
به شوشتر زدند گردن مسگری
ملاحظهی یازدهم:
استاد جاسم، در صفحهی ١٥٧صحبت از حسابرسی حرکتهای دینی میکند! مگر احزاب دینی قدرت اجرایی دارند که جامعه آنان را وادار به حسابرسی کند؟
این قصاص قبل از جنایت است. اخوان را به ناکارآمدی در برابر پاسخگویی اجتماعی نقد کردن، قابل دفاع نبوده و به دور از داوری عدالتمحور میباشد.
ملاحظهی دوازدهم:
در صفحهی ١٧٠ استاد سلطان، دو جریان دینی و ایدئولوژیک به قدرت رسیده در سودان و ایران را به بحث گذاشته و جنبههای به قدرت رسیدن آنان را بیان کرده است، اما از کارنامه و توفیقات و عدم توفیقات آنان سخنی به میان نیاورده است و با توجه به اسم کتاب به نام «بحران تشکلهای اسلامی» و اگر قرار باشد جریانات دینی پاسخگوی اجتماعی باشند، که در مسند قدرت قرار دارند، آن دو جریان هستند نه اخوان که فاقد هر گونه مسؤولیت و قدرت اجتماعی واگذار شده بوده است.
ملاحظهی سیزدهم:
مؤلف محترم در صفحهی ١٩٧ الزامات تشکیل حکومت را مطرح کرده و با این مقدمه چنین وانمود میکند که جریانات اسلامی به ویژه اخوان، فاقد چنین الزاماتی هستند؛ این نظریه دارای چند اشکال است:
اشکال اول؛ از نظر حقوقدانان علوم سیاسی، الزامات تشکیل یک دولت - کشور:
1- سرزمین 2 جمعیت 3- قدرت سیاسی است؛ لذا استاد جاسم این ارکان را نادیده گرفته است.
اشکال دوم؛ خود معترف به احزاب اسلامی به قدرت رسیده در ترکیه، مالزی، ایران و افغانستان است، چرا این قاعده استاد جاسم، یک بام و دو هواست؛ و اخوان فاقد این صلاحیت است؟
اشکال سوم؛ در هر کشوری جریانات دینی، به طور مطلق تشیکلدهندهی جمعیت و گروه انسانی نیستند که نسبت به آنان به پیشداوری پرداخت، بلکه بخشی از جمعیت هستند که با هماهنگی سایر احزاب و گروهها اجتماعی قادر میشوند، مدیریت قدرت سیاسی را بدست گیرند.
ملاحظهی چهاردهم:
در صفحهی ٢٠٣ از امام حسن بنا نقد میکند؛ مبنی بر توصیهی ایشان، بر عدم تقلید از غیر مسلمانان، شاید منظور امام بنا، تقلید فرهنگی باشد، نه علمی و تکنولوژیکی، اینجا هم از سر کملطفی سخن رانده است و اگر استاد جاسم از تقلید فرهنگی غرب دفاع میکند، جامعهشناسان منصف، ویرانی بنیاد اخلاق و خانواده در ممالک اسلامی را، نتیجهی تقلید و تهاجم فرهنگ غرب میدانند.
نکاتی در مورد نقد بر اندیشهی اخوانی
استاد جاسم، در مواردی بر اندیشهی امام بنا ایراد میگیرد و آن را نقد میکند؛ هر چند این تئوری و نظریات مربوط به ٨٠ سال قبل است و هر کلامی و نظری باید در تاریخ تولید و سبب ورود خاص خود، به نقد و تحلیل آن در فضای فکری- اجتماعی پرداخت؛ ولی موافق نظرات استاد جاسم هستم، جریان فکری - دینی با چنین رویکردی، ناتوان از ادامهی فعالیت خواهد بود و اینگونه دیدگاهها نیازمند تجدید نظر بنیادین میباشد.
دیدگاهای نیازمند به تجدید نظر اخوان عبارتند از:
۱ - رویارویی فکر اخوان با اندیشههای جهانی، آنجا که امام بنا میگوید: «اگر ۳۰۰ نفر مبارز داشته باشم، با تمام خودکامگان نبرد میکنم.» (صفحه ۱۸۶)
2- عدم به رسمیت شناختن نظامهایی که مبتنی بر اسلام نباشند.( ص/184)
3- عدم توجه به شایستهسالاری؛ در غیر ضرورت، استفاده نکردن از غیر مسلمانان!( ص/188)
4- محدود کردن دایرهی معاملات و تجارت که میگوید: مواظب باشید که پولهایتان به دست غیر مسلمانان نیفتد.( ص/188)
5- جامعهی امروزی که مبتنی بر شکلگیریهای فکری و دستههای اجتماعی است، لذا نفی حزب و شکلگیری فکری، که امام بنا میگوید:
«اسلام طرفدار حزبگرایی نیست.»( ص/189)
6- کلاننگریهای غیر قابل تحقق در سطح بین الملل:
الف- بازگرداندن خلافت؛
ب - احیای سرزمینهای چون اسپانیا؛ و فتح روم؛(ص/225).
7- تشکیل وطن بزرگ اسلامی، برپایی شعار توحید در تمام مناطق اسلامی( ص/249).
اینها تجدید نظر میطلبد و در دنیای سیاسی- اجتماعی امروز، قابل تحقق نمیباشد.
هدف و فلسفهی نگارش کتاب
هر محققی در تحقیق و نگارش، اهدافی اعم از خورد و کلان دارد، از محتوای کتاب چنین بر میآید استاد جاسم، هدف ابتداییاش نقد و ارزیابی اندیش اخوان به صورت خاص؛ و سایر جریانات به صورت عام باشد.
اما هدف نهایی ایشان بالاتر و مهمتر از این تحلیل است؛ که در صفحهی 241 بدان میپردازد و آن هم اطمینان خاطر به دولت قطر است که نگران اندیشهی اخوانی نباشد در جایی که آنان حضور دارند، جایگاهی برای اندیشهی اخوان وجود ندارد و مینویسد:
«بدین ترتیب مشکل دیگری پیدا میشود و آن اینکه این پروژه [ اندیشه] در خلأ کار نمیکند؛ بلکه در کشور قطر فعالیت مینماید، که نظام و قانون، سازمانها و نهادهای قانونگذاری دارد. راه تعامل قانونی با این نوع فعالیت و هدفها در چارچوب دولت چیست؟
آیا هیچ نظامی کشورداری روی کرهی زمین ممکن است اجازه دهد که یک دولت و پروژهی دولتی فراملی در درون کشور- و به موازات دولت رسمی- وجود داشته باشد؟ در حالی که قانون مشخصی ندارد؟»
دکتر جاسم، در این تحلیل دچار سطحینگری شده است، این اندیشه اگر منشأ آغازین آن، فراملی و خارج از قطر بوده، اما حاملان این اندیشه شهروندان آن سرزمین بوده و همیار و بازوی تربیتی - دینی، در راستای تربیت شهروندان بوده است، که در واقع جاده صافکن حاکمیت، برای حکومت و دولت میباشند؛
در نقد این نگاه دکتر جاسم، بهیاد این گفته پر حکمت فیلسوف آلمانی کانت افتادم که میگوید: «بشریت دارای خلاقیت و ابتکارات فراوان بوده است؛ اما دو ابتکار انسان ستودنی میباشد: تربیت و مدیریت.»
در واقع جریانات دینی«صحیح الفهم» کارشان تربیت و سالمسازی جامعه، برای مدیریت سیاسی است.
با احترام: سقز محمد احمدیان
1402/10/15
نظرات
باهر
23 دی 1402 - 05:18نقد منصفانه و پر مغزی بود، استفاده کردیم. جزاكم الله خيرا