مقدمه:
در آموزههای قرآنی، تحلیل و تحریم از جایگاه ویژهای برخوردار است، این جایگاه آنچنان حساس و خطیر است که قرآن کریم آنرا در متن عقیده و در محدودهی حریم خصوصی باریتعالی قرار میدهد، بهطوری که تجاوز به این حریم، انسان را از دایرهی اسلام خارج و او را در دایرهی شرک تشریع و دروغ بستن بر ذات أحدیت وارد میکند.
تحلیل و تحریم حق خداست
تحلیل و تحریم خط قرمز شریعت اسلام و ادیان آسمانی است و کسی جز خداوند عزوجل از این حق برخوردار نیست، خداوند حریمهایی دارد که ورود به آن ممنوع است، مانند حریم الوهیت و ربوبیت؛ و همانطور که ربوبیت و الوهیت از ویژگیها و اختصاصات باریتعالی است تحلیل و تحریم نیز از اختصاصات و ویژگیهای اوست.
قرآن کریم دربارهی اختصاص ربوبیت به باریتعالی میفرماید: (قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا وَهُوَ رَبُّ کلِّ شَيْءٍ)[اﻷنعام:164]
بگو آیا جز خداوند پروردگاری جویم، و او پروردگار همه چیز است؟
دربارهی اختصاص ألوهیت به خداوند، بهنقل از موسی-علیهالسلام- خطاب به بنی اسراییل میفرماید: )قَالَ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِيکمْ إِلَهًا وَهُوَ فَضَّلَکمْ عَلَى الْعَالَمِينَ([اﻷعراف:140]
گفت آیا جز خداوند را خدای شما بپسندم؛ و حال آنکه او شما را بر جهانیان [هم زمانتان] برتری بخشیده است.
میفرماید: (وَمَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْکافِرُونَ([المؤمنون:117]
و هر کس در جنب خداوند خدایی دیگر بپرستد که در این کار حجتی ندارد، جز این نیست که حسابش با پروردگارش است، آری کافران رستگار نمیشوند.
حق تحلیل و تحریم نیز مانند حق الوهیت و ربوبیت از آنِ خداست، خداوند دربارهی اختصاص این حق به خود؛ و نکوهش کسانی که به این حریم تجاوز میکنند، میفرماید: (قُلْ أَرَأَيْتُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ لَکمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرَامًا وَحَلَالًا قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکمْ ۖ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ([يونس:59]
بگو بیندیشید که در رزقی که خداوند برایتان فرستاده است [چرا] چیزی را حرام و چیزی را حلال میگردانید بگو آیا خداوند به شما اجازه داده است، یا آنکه بر خداوند دروغ میبندید؟
و یا میفرماید:) أَفَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَکمًا وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْکمُ الْکتَابَ مُفَصَّلًا)[اﻷنعام:114]
آیا کسی جز خداوند را داور گیرم و او کسی است که کتاب [قرآن] را شیوا و روشن بر شما نازل کرده است.
و یا میفرماید: (وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکمُ الْکذِبَ هَذَا حَلَالٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکذِبَ لَا يُفْلِحُونَ([النحل:116]
و با هر دروغی که به زبانتان میآید، مگویید که این حلال است و این حرام، تا بر خداوند دروغ بسته باشید؛ زیرا کسانی که بر خداوند دروغ ببندند رستگار نمیشوند.
ملاحظه میشود که قرآن کریم کسانی را که بدون اذن و اجازه خداوند و بدون علم و آگاهی، حلال خدا را حرام یا حرام خدا را حلال میکنند سرزنش کرده و این عمل را دروغ و افترا بستن به خود تلقی میکند.
نکوهش علمای أهل کتاب بهخاطر تحلیل و تحریم
در همین زمینه خداوند یهود و نصاری را بهخاطر دادن حق تحلیل و تحریم به أحبار و رهبان خود (روحانیون یهودی و مسیحی) مورد سرزنش قرار میدهد؛ و میفرماید: (تَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابنمَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرکونَ([التوبة:31]
یعنی: اينان دانشمندان و راهبان خود و مسيح پسر مريم را به جاى خدا به الوهيّت گرفتند، با آنکه مأمور نبودند جز اينکه خدايى يگانه را بپرستند که هيچ معبودى جز او نيست. منزه است او از آنچه [با وى] شريک مىگردانند.
در روایتی از عدی بن حاتم طایی-رضیاللهعنه- آمده است که گفت: به خدمت رسول خدا-صلیاللهعلیهوسلم- رسیدم در حالی که صلیبی در گردن داشتم؛ و رسول خدا-صلیاللهعلیهوسلم- این آیه را میخواند، به او عرض کردم: ای رسول خدا! ولی ما آنها را عبادت نمیکنیم!؟ آن بزرگوار فرمودند: «مگر نه این است که وقتی چیزی را بر شما حلال میکنند، حلال میدانيد؛ و وقتی چیزی را بر شما حرام میکنند، حرام میدانيد؟» عرض کردم: بلی! فرمودند: «پس همين پرستش آنهاست».
این مسأله به نوعی در امت اسلامی نیز مطرح است؛ و هیچ مجتهد یا فقیه مسلمانی حق ندارد که حلال خدا را حرام و یا حرام خدا را حلال نماید.
تکلیف حلال و حرام قبل از ورود شریعت
یکی از مسایل اختلافی که از دیر باز بین فقها مطرح بوده این است که: قبل از ورود شریعت، تکلیف حلال و حرام چیست؟ آیا همه چیز حرام است تا وقتی که خدا حلال بودن آنرا اعلام کند؟ یا برعکس؛ همه چیز حلال است مگر چیزی که خدا حرمت آنرا به ما اعلام نماید؟ و یا اینکه توقف میکنیم تا تکلیف روشن شود؟
جمهور فقهای اسلام نظر دوم را باور دارند، یعنی همه چیز حلال است مگر چیزی که خدا حرمت آنرا به ما اعلام نماید؛ لذا آنرا بهصورت قاعدهی اصولی در آوردند که میگوید: «الأصل في الأشياء الإباحة» یعنی اصل در أشیاء بر جایز و مباح بودن است.
دلیل جمهور هم آیاتی از قرآن وهم واقع حال است:
در اينجا جهت اختصار تنها به یک آیه از قرآن اشاره میکنم؛ خداوند میفرماید: (وَسَخَّرَ لَکمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مِنْهُ إِنَّ فِي ذَلِک لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَکرُونَ([الجاثية:13]
و آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است به سود شما مسخر کرد؛ همه از اوست. قطعاً در اين [امر] براى مردمى که مىانديشند نشانههايى است.
وجه استدلال جمهور از آیه چنین است که از آنجا که خداوند همه چیز در آسمان و زمین را در اختیار ما گذاشته، پس این بدان معناست که ما مجازیم از همه آنها استفاده کنیم؛ و همه آنها برای ما حلال است، مگر آنهایی که خدا تحریم آنرا به ما اعلام کرده است؛ و گرنه تسخیر معنایی ندارد.
واقع حال هم این دیدگاه را تأیید میکند؛ چرا که قرآن کریم نیامده تا لیست حلالها را به ما معرفی کند، چون در آن صورت باید حجم قرآن، صدها برابر قرآن فعلی باشد و این کار عملاً غیرممکن است، بلکه از آنجا که اصل بر حلال بودن است، قرآن تنها به محرمات و منهیات اشاره کرده؛ و حلالها را به اصل خود واگذاشته است؛ و این بدان معناست که همه چیز منهای چیزهایی که خداوند به حرام بودن آنها تصریح کرده است، حلال میباشد؛ و با این حساب دایرهی حلالها در شریعت به مراتب بسیار بزرگتر از دایرهی حرامهاست.
یکی از بحثهایی که بر قاعدهی «اصالت اباحه» مترتب میشود این است؛ اگر کسی مدعی شود که چیزی حلال است و شریعت هم به حرمت آن تصریح نکرده است، برای اثبات ادعای خود نیاز به دلیل ندارد، چون قایل به اصل است؛ و اصل بر این است که آن چیز حلال است؛ ولی اگر کسی خلاف آنرا مدعی شد، باید دلیل قطعی از قرآن یا سنت بیاورد.
از لحاظ حقوقی نیز چنین است برای نمونه؛ هیچ کس برای اثبات بیگناهی خود نیاز به دلیل و مدرک ندارد؛ چون اصل بر برائت (بیگناهی) افراد است، (اصل برائت ذمه) ولی اگر کسی مدعی شد که شخصی مرتکب جرم شده است، باید برای اثبات ادعای خود دلیل محکمه پسند بیاورد؛ و گرنه دادگاه اتهام او را ناشنیده میگیرد؛ و متهم میتواند با تمسک به اصل برائت ذمه، خود را بیگناه معرفی کند.
تحریمزدگی در مسایل اجتهادی
این مقدمه برای ورود به مبحث تحریمزدگی لازم بود؛ چرا که يکي از آفتهایی که در طول تاريخ و بهویژه در عصر حاضر دامنگیر فقه اسلامی شده، گرایش تحریمی فقه و فقها در مسایل خلافی و اجتهادی بوده است.
مسایل اجتهادی به مسایلی اطلاق میشود، که قرآن و سنت درباره آن یا ساکت است، و یا دلالت آن صریح نیست، و یا دلالت آن صریح است؛ اما از لحاظ روایی به درجهی قطعیت نرسیده است، لذا میتوان از آن قرائتهای مختلف برداشت کرد، که این مورد آخر فقط در مورد احادیث آحاد صدق میکند؛ چون قرآن همهاش متواتر و از لحاظ روایی به درجه قطعیت رسیده است.
حال این سؤال پیش میآید که تحریمزدگی از کجا نشأت میگیرد؟
واقعیت آنست که تحریمزدگی در فقه ناشی از تفاوت بین دو دیدگاه است:
دیدگاه اول انسان را اصالتاً موجودی مجرم و شرور معرفی میکند، لذا تمام سعی خود را بهکار میگیرد، تا دست و پای او را ببندد، تا جلو شرارت و تبهکاری او را بگیرد.
دیدگاه دوم انسان را موجودی مکرَّم، گل سرسبد موجودات در نزد خداوند معرفی میکند؛ اما به این واقعیت نیز اعتراف دارد که در نهاد انسان برخی از خصلتهای منفی به ودیعه نهاده شده، که میتوانند در صورت برخورداری از زمینه مناسب فعال شده؛ و مشکل ساز گردند، لذا این دیدگاه در صدد اصلاح و جهت دادن صحیح به خصلتهای انسانیست.
دیدگاه اول بر این باور است که انسان ذاتاً موجودی شرور است پس باید دست و پای او را بست و او را هر چه بیشتر محدود کرد؛ چون در غیر اینصورت تبدیل به موجود افسار گسیختهای میشود که کسی را یارای مقابله با او نیست.
دیدگاه دوم معتقد است که انسان ذاتاً شرور نیست؛ اما پتانسیل انجام شر را دارد، برای این منظور عقل و وحی دست به دست هم داده تا انسان را از شر و بدی در امان نگه دارند.
دیدگاه اول؛ دیدگاه حقوقدانان در طول تاریخ است که معتقدند از آنجا که انسان موجودی شرور و قانونگریز است باید قانون طوری تنظیم شود که امکان سواستفاده از آن بهوسیله انسانها به حداقل برسد.
دیدگاه دوم؛ دیدگاه انبیاء و داعیان إلی الله و مصلحان دینی است، که معتقدند انسان هم پتانسیل خیر دارد و هم پتانسیل شر: )فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا)[الشمس:8]
اما خداوند در این مسیر او را آزاد گذاشته تا خود راه سعادت و راه شقاوت را انتخاب کند: (قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکىٰهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّىٰهَا([الشمس:10-9]
متأسفانه دیدگاه تحریمگرا در فقه اسلامی نیز تا حدود زیادی متأثر از دیدگاه دوم است، شاید به همین خاطر است که در برهههایی از تاریخ اسلام و بهخصوص در قرن اخیر وقتی فقها با تکنولوژی مدرن مواجه شدند، در مقابل آن موضع تحریمگرایانه گرفتند؛ اما پس از مدتی آنرا تجویز نمودند.
برای مثال به چند مورد اشاره میکنم:
زمانی که ساعتهای زنگدار وارد کشورهایی اسلامی شد، بسیاری از فقها به بهانهی شباهت آن با ناقوس کلیسا و موسیقی آنرا تحریم کردند؛ اما پس از مدتی این ساعتها بهصورت انبوه وارد جهان اسلام شد؛ و کمتر فقیهی برای بیدار شدن خود را از ساعت زنگ دار بینیاز میدانست.
روزگاری وقتی دوربینهای فیلمبرداری و عکسبرداری وارد کشورهای اسلامی شد، بسیاری از فقها آنرا تحریم کردند؛ اما اکنون میبینیم که با دوربینهای فیلمبرداری بسیار پیشرفتهتر، نماز جماعت مسجد الحرام و مسجد النبی و مراسم حج و... از صدها کانال ماهوارهای اسلامی پخش میشود.
روزگاری وقتی بحث پیوند اعضا مطرح شد، بسیاری از فقها و مجامع فقهی حکم به تحریم مطلق آن دادند؛ اما پس از مدتی با شرایط و ضوابطی آنرا تجویز کردند.
تا همین چند وقت پیش وقتی ویدئو و ماهواره وارد خانهها شد، فقها با آن به مبارزه برخاستند؛ و آنرا تحریم نمودند؛ اما وقتی متوجه فواید آن شدند، خود از آن بهعنوان ابزاری برای نشر و گسترش اسلام استفاده کردند؛ و کانالهای اسلامی گوناگون در عرصه رسانههای ماهوارهای، شاهدی بر این مدعاست.
خطر تحریم از تحلیل بیشتر است
بهنظر نگارنده صدور حکم جواز و اباحه بهمراتب کم خطرتر و به تقوا نزدیکتر است، چون کسی که به جواز چیزی که دلیلی قطعی بر تحریم آن وجود ندارد قایل میشود، برای اثبات آن از او دلیل مطالبه نمیشود، چون او متمسک به اصل اباحه و برائت ذمه است؛ مگر اینکه مخالف، خلاف آنرا با ادله قطعی اثبات کند.
مقولهی تحریم تا آن حد از حساسیت برخوردار است که پیامبر اسلام-صلیاللهعلیهوسلم- با آن همه قرب و منزلتش در نزد خداوند، بهخاطر تحریم حلالی از حلالهای خداوند، بهسختی مورد بازخواست و نکوهش خدا واقع میشود؛ و در اولین آیه از سورهی تحریم اینچنین مورد خطاب قرار میگیرد: (يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَک تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِک وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(
اى پيامبر چرا براى خشنودى همسرانت آنچه را خدا براى تو حلال گردانيده حرام مىکنى و خدا [ست که] آمرزنده مهربان است.
متأسفانه ذهنیت تحریمگرایانه به نوعی در اذهان عمومی نیز حاکم گشته است، عامه مردم بر این باورند که هر فقیهی که گرایش بیشتری به تحریم دارد باتقواتر و با احتیاطتر است؛ و آنکه به سمت تحلیل گرایش دارد انسانی آسانگیر و لااُبالی است.
اما آیا واقعیت چنین است؟ خیر؛ همانطور که گفتیم تحلیل و تحریم از اختصاصات باریتعالی است؛ و ورود به این محدوده نیاز به دقت و احتیاط زیادی دارد؛ و گرنه خدای ناکرده انسان بهطور ناخواسته وارد دایرهی خدا انگاری و افترا و دروغ بستن به خداوند میشود، پس ورود به دایره تحریم نه دلیل بر تقوی بلکه دلیل بر جسارت بیش از حد شخص بر دین خداست.
شاید پرسیده شود اگر میدان اینقدر حساس است پس راهکار چیست؟
راهکار این است که یک فقیه در مسایل روزمره و جدیدی که به او عرضه میشود، ابتدا بهدرستی آنرا بررسی و مطالعه کند، بدون اطلاع از چندوچون قضیه، فیالبداهه دربارهی آن حکم تحریم صادر نکند، اگر در بررسی به نتیجه نرسید، تا اطلاع ثانوی حکم جواز آن را صادر کند؛ و یا حداقل در مورد آن توقف کند، در گام آخر اگر به نتیجه قریب به یقین رسید حکم تحریم را صادر کند.
اگر مجتهد نمیتواند حکم جواز را بدهد، لا اقل دربارهی صدور حکم با جمله «نمیدانم» توقف کند، تا حیثیات مسأله روشن شود، آنوقت با بصیرت و علم در مورد آن اظهار نظر کند.
اجتهادات و فتاوای علما، حکم خداوند نیست!
نکته بسیار مهم قابل ذکر در اینجا این است که به هیچ وجه اجتهادات علما با حکم صریح و قطعی خدا یکسان نیست، به عبارت دیگر اگر فقیهی دربارهی مسألهای اجتهادی، با تلاش و زحمات بسیار به نتیجهی خاصی برسد و بر مبنای آن، حکم حلال یا حرام بودن چیزی را صادر کند، بههیج وجه حق ندارد آن اجتهاد یا فتوا را به خدا نسبت دهد؛ یا ولاء و براء شرعی را بر اساس آن مترتب کند، بلکه باید بگوید: «این اجتهاد و دیدگاه من است، که با تلاش به آن دست یافتهام و به نظر خودم درست است؛ اما احتمال خطا در آن راه دارد» هرگز حق ندارد دیگران را ملزم به گرفتن فتوای خود کند، کما اینکه حق ندارد اگر کسی با فتوای او مخالفت کرد، به فسق و فجور و بدعت متهم نماید. بدیهی است که پیروان او از باب اولی چنین حقی را ندارند.
ما میدانیم که پذیرفتن و عمل کردن به قوانین وضعی (بهويژه قوانینی که در تقابل و تضاد با شریعت باشد) و اعتقاد به برتری یا یکسان بودن آن با شریعت الهی، نوعی شرک تشریع به حساب میآید، ولی نباید فراموش کرد که یکسان دانستن آرا و اجتهادات علما با حکم صریح و قطعی خدا و رسول، مترتب کردن ولاء و براء بر اساس آن نیز نوعی دیگر از شرک تشریع است، که متأسفانه بسیاری از عوام و مبتدیان و تندروان مذهبی و أحیانا علما دچار آن میشوند.
ناگفته پیداست که عمل کردن به فتوا یا اجتهاد عالم یک چیز است و اعتقاد به اینکه آن فتوا حکم خداست چیزی دیگر؛ همهی ما در مذاهب مختلف اسلامی به فتوا و اجتهادات مجتهدین خود عمل میکنیم، ولی هر گز نباید معتقد باشیم که این اجتهادات از جانب خدا آمده است.
از امام شافعی روایت شده که فرمود: «مَذْهَبُنَا صَوَابٌ يَحْتَمِلُ الْخَطَأَ وَمَذْهَبُ مُخَالِفِنَا خَطَأٌ يَحْتَمِلُ الصَّوَابَ»
مذهب ما درست است؛ اما احتمال خطا در آن وجود دارد، مذهب مخالف ما خطاست؛ اما احتمال دارد که درست باشد.
امام ابنالقیم الجوزیه در این باره میفرماید: برای مفتی جایز نیست که گواهی دهد که خدا و رسول چیزی را حرام یا حلال یا واجب یا مکروه کردهاند، مگر اینکه یقیناً بداند که خدا و رسول بر حرام یا حلال یا واجب یا مکروه بودن آن چیز تصریح کردهاند؛ اما احکامی که در کتاب امام و مرجع دینی خود مییابد، حق ندارد آنرا به خدا و رسول نسبت دهد، و مردم را با آن بفریبد، در حالی که از حکم خدا و رسول اطلاعی ندارد.
گروهی از سلف گفتهاند: کسی نباید بگوید که خدا فلان چیز را حلال یا فلان چیز را حرام کرده است، چون خدا در جواب او میگوید: دروغ گفتی، من این را حلال یا حرام نکردهام.
در صحیح مسلم از بریدة بن حصیب روایت شده که رسول خدا-صلیاللهعلیهوسلم- فرمودند: «هرگاه قلعهای را محاصره نمودی و از تو خواستند که مطابق حکم خدا و رسول خدا با آنها رفتار کنی، پس به نام حکم خدا و رسول خدا با آنها رفتار مکن، چون تو نمیدانی آیا بهدرستی حکم خدا و رسولش را در مورد آنها اجرا میکنی یا نه!؟ ولیکن با آنها با حکم خود و یاران خود رفتار کن».[ ]
ابنالقیم میگوید: از شیخ الإسلام ابنتیمیه شنیدم که میگفت: «در مجلسی حاضر شدم که گروهی از قاضیان و غیرهم در آن حضور داشتند، در آنجا مسألهای مطرح شد که یکی از قضات بر اساس نظر امام زُفَر (شاگرد امام ابوحنیفه) حکم صادر کرد، به او گفتم: این چه حکمی است؟ گفت: این حکم خداست!! گفتم: حالا قول زفر حکم خدا شده که مردم ملزم به پیروی از آن هستند؟! بگو این حکم زفر است؛ و نگو این حکم خداست یا چیزی شبیه این».[ ]
ملاحظه میگردد که بزرگان دین در گذشته نسبت به صدور احکام شرعی تا چه حد وسواس بهخرج میدادند؛ و ترجیح میدادند به نادانی متهم شوند؛ اما حکمی را نادانسته صادر نکنند، تا نادانسته به خدا و رسول افترا نزنند.
سیره سلف صالح در تحلیل و تحریم
با نگاهی به سیرهی سلف صالح متوجه میشویم که آنها درباره صدور احکام بسیار با احتیاط و دقیق بودند، در مواردی که حیثیات مسأله برایشان روشن نبود، با عبارت نمیدانم خود را راحت میکردند.
ابوداود میگوید: نمیدانم چند بار شنیدم که دربارهی مسایل خلافی از احمد بن حنبل سؤال شد و او میگفت: نمیدانم. هم او می گوید: کسی مانند سفیان به عیینه را در خوب فتوا دادن ندیدم، بسیار برایش راحت بود که بگوید: نمی دانم.
عبدالرحمن بن مهدی میگوید: مردی از اهل مغرب مسألهای را از مالک بن أنس پرسید، مالک گفت: نمیدانم! مرد گفت: ای اباعبدالله میگویی نمیدانم؟! مالک گفت: بله به همشهریانت هم برسان که من نمیدانم.
امام شعبی میگوید: نمیدانم. نیمی از علم است. سعید بن جبیر میگوید: وای بر کسی که چیزی را که نمیداند بگوید میدانم.
امام مالک میگوید: یکی از نشانههای فقه عالم این است که بگوید نمیدانم، چه بسا که با این کار خیر برایش مهیا شود و باز میگوید: عجله کردن در فتوی نوعی جهل و حماقت است.
متأسفانه امروزه بعضی از مدعیان علم آنچنان با جرأت و بیپروایی احکام تحریم و تفسیق و تکفیر و تبدیع را صادر میکنند، که بسیاری از مردم میپندارند شریعت اسلام صرفاً منظومهای از حرامها و بدعتهاست، و حلالی در اسلام وجود ندارد!
پیامدهای تحریمزدگی
متأسفانه تحریمزدگی آفتی است که دامنگیر بسیاری از فقها و طلاب علوم دینی میشود، گاهی بهصورت آگاهانه یا ناآگاهانه به آنها حس خدا انگاری دست میدهد، بهطوری که میپندارند حکم آنها با حکم خدا برابری میکند، لذا سعی دارند با هر تلاش و زحمتی دیدگاه تحریمگرایانه خود را به دیگران تحمیل کنند، آنها را به اذعان وا دارند. این آفت، پیامدهای بسیار ناخوشایندی هم برای دین و هم برای دینداران دارد، شاید بتوان گفت بیشترین ضربه را در این میان دین متحمل میشود، در ذیل به برخی از این پیامدها اشاره میکنم:
1-ایجاد این تصور در میان مردم که دین مجموعهای از آموزههای تحریمی است، اصل بر حرام بودن است؛ و دایرهی حلالها بسیار تنگ است.
این تصور میتواند تصویری سختگیرانه را از دین در اذهان عمومی ایجاد کند، در حالی که یکی از آموزههای پیامبر اسلام-صلواتاللهوسلامهعلیه- این بوده که به مردم یادآور شود که دین آسان است؛ اگر کسی دین را سخت بگیرد، مغلوب دین خواهد شد؛ «إِنَّ الدِّينَ يُسْرٌ، وَلَنْ يُشَادَّ الدِّينَ أَحَدٌ إِلَّا غَلَبَهُ» بلکه قرآن کریم یکی از رسالتهای رسول خدا را گذاشتن بارهای گرانی که بر دوش مردم سنگینی میکرد، معرفی کرده است.
(وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي کانَتْ عَلَيْهِمْ)[انعام:157]
2-سست شدن و تزلزل ایمان دینداران نسبت به دین و آموزههای دینی
بر کسی پوشیده نیست که وقتی حکمی از جانب عالم و یا کارشناس دینی صادر میشود، در نزد بسیاری از مردم مانند حکم خدا با آن برخورد میشود. وقتی حکمی در برههای از زمان حرام و سپس حلال میگردد، باعث میشود که مردم در حکم خدا شک کنند، در ایمانشان تزلزل پيدا شود؛ و به عالمان دینی بیاعتمادی پیدا کنند؛ و این تصور در آنها بهوجود آید که عالمان دینی به میل خود هر چیزی را حلال یا حرام میکنند.
2- افترا بستن بر ذات الهی و خطر سقوط در وادی شرک تشریع
این مورد از بقيه خطرناکتر است؛ چرا که شرک تشریع منحصر به یکسان دانستن قوانین وضعی با شریعت اسلامی و یا تحاکم در نزد طاغوت نیست، بلکه هر حکمی که از طرف بشری غیرمعصوم صادر شود؛ و با حکم خدا یکسان دانسته شود، و ولاء و براء شرعی بر اساس آن مترتب شود، شرک تشریع به حساب میآید، خواه این فرد حاکم باشد یا عالم و مجتهد.
حکم خدا، حکم خداست و حکم بشر، حکم بشر است، و یکسان دانستن ایندو انسان را در معرض افترا بستن بر ذات الهی قرار میدهد، او را تا دایرهی شرک تشریع پیش میبرد.
3- قرار دادن دین و عالمان دینی در معرض استهزاء و تمسخر دینستیزان
تمسخر و استهزا در ذات خود عادت ناپسندی است و بخش عمدهی گناه آنرا مسخره کننده بدوش میکشد؛ اما نباید از نظر دور داشت کسی که دین را مایهی تمسخر دیگران قرار میدهد، با عملکرد آگاهانه و نادرست خود، دستآویزی را برای تمسخر دینستیزان درست میکند، در گناه آنها شریک خواهد بود.
«اللهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُک الْعَافِيَةَ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ، اللهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُک الْعَفْوَ وَالْعَافِيَةَ، فِي دِينِي، وَدُنْيَايَ، وَأَهْلِي، وَمَالِي، اللهُمَّ اسْتُرْ عَوْرَاتِي، وَآمِنْ رَوْعَاتِي، اللهُمَّ احْفَظْنِي مِنْ بَيْنَ يَدَيَّ، وَمِنْ خَلْفِي، وَعَنْ يَمِينِي، وَعَنْ شِمَالِي، وَمِنْ فَوْقِي، وَأَعُوذُ بِعَظَمَتِک أَنْ أُغْتَالَ مِنْ تَحْتِي»
نظرات