گفتگو پیرامون سنّت و سیر تاریخی آن، خواه نا خواه موضوع تدوین حدیث را به میان میآورد. پیش از این با اشارهای کوتاه خطر نشان ساختیم که سنّت نیز مانند قرآن، علاوه بر اینکه در حافظهی دانشمند و کاردان محفوظ مانده بود، به صورت مکتوب در مصاحف و کتب مخصوصی نیز جمع آوری میشد. و توجه مفرطی که مسلمین در قرن اول اسلام به حفظ و یادداشت ذهنی احادیث از خود نشان میدادند، هرگز آنان را از پی بردن به اهمیت نوشتن احادیث و دست یازیدن به آن باز نداشت. در این فصل سعی خواهیم کرد در این مورد مطالب و حقایق سودمندی برای خوانندگان بیان نماییم.
آیا احادیث در قرن سوم تدوین یافتهاند؟
سوال فوق ریشه در یکی اشکالات بزرگ منکرین سنّت دارد. یکی دیگر از دستاویزهای منکرین مبنی برغیر قابل اعتماد پنداشتن احادیث، این است که، تدوین احادیث در قرن سوم صورت گرفته است و تا آن موقع برای منافقین و دروغ پردازان به اندازهی کافی فرصت حدیث سازی وجود داشته و مسلماً تا شروع تدوین، مجموعهی بزرگ سنّت آمیخته با هزاران احادیث ساختگی شده بود، و با این وضع اعتماد به حدیث روی هم رفته از احتیاط به دور است!.
از مفهوم کلی این شبهه، کاملاً آشکار میگردد که منکرین، نوشتن را تنها راه حفاظت سنّت قلمداد کرده و فقدان این پدیده را در اوایل اسلام (به زعم خویش)، یکی از کاستیهای مهلک شمردهاند که نتیجتاً به بیاعتباری ذخیرهی مهم سنّت انجامیده است. به هر حال یافتن جواب برای این اشکال، از عواملی است که پرداختن به تاریخچهی تدوین حدیث را برای ما مهم و جالب میسازد.
مدارک و دلایل روشنی که در دست ماست، تنهی این اشکال را کاملاً سست و لرزان نشان میدهد. در پرتو این دلایل، آغاز مسیر کتابت و تدوین حدیث را، در زمان پیامبر (صلّیالله علیهوسلّم) میبینیم که در طول قرون به تدریج مترقیتر و منظمتر شده است.
کتابت حدیث در عهد رسالت
با مطالعهی احوال زمان پیامبر ج، دربارهی نوشتن احادیث، به دو نوع روایت متضاد بر میخوریم: روایات منع از نوشتن حدیث و روایات امر به نوشتن.
با اولین نگاه، ممکن است برای بعضیها، موضع سر در گم کننده نماید و شاید همین نکته بوده است که بسیاری از ساده اندیشان را در این دام انداخته که اصلاً نمیتوان برای موجه و جایز بودن کتابت حدیث در زمان رسول الله(ص)، روایتی محکم و بلامنازع یافت.
برای اینکه خوانندگان عزیز در جریان واقعیات امور به اصل مطلب پی ببرند، قبل از هر چیز باید نوعیت و محمل اصلی این دو نوع روایات به ظاهر متفاوت برای آنان مشخص شود. لذا، ابتداءً باید دانست که هر کدام از این دو نمونه احادیث، مربوط به دورهای معین و مستقل از عهد رسالت میباشد و محال است بتوانیم حدیثی را که حاکی از منع کتابت باشد، در دورهای بیابیم که آن حضرت (صلّیالله علیهوسلّم) به نوشتن دستور دادهاند و این خود استواری و استحکام احادیث مثبت را میسازند. حال میپردازیم به بیان نمونههایی از این روایات و تعیین دورههای آن و کند و کاو در علل و اسباب ورود آنها.
روایات نهی از کتابت حدیث
این گونه روایات، متعلق به دورههای اولیهی اسلام میباشند؛ مربوط به سالهایی که هنوز سرحدهای آنچنانی میان مصادر قانونی اسلام وجود نداشت. این مطلب از این ناحیه مستفاد میگردد که، سلسلهی نوشتن احادیث تا رحلت آن حضرت ادامه داشته است. بر این اساس نمیتوان گمان داشت که ممکن است عکس قضیه جریان داشته و اجازهی نوشتن حدیث در اوایل بوده و بعدها ممنوع گشته است.
دستور رسول الله (صلّیالله علیهوسلّم) به نوشتن نصایحش برای ابوشاه(رضی الله عنه) و همچنین ارسال فرامینی مکتوب به عاملین در ولایات تحت نفوذ اسلام، که در تاریخ به کتاب الصدقة معروف است، از حالات پس از فتح مکه هستند؛ حتی هنوز کتاب موصوف به گماشتگان در بلاد نرسیده بود که آن حضرت (صلّیالله علیهوسلّم) به سرای باقی شتافت. از جمله، در اینکه ممنوعیت کتابت حدیث قبل از اجازهی آن بوده است، کسی حرفی ندارد.
به نمونههایی از احادیث منع کتابت توجه کنید:
1- از حضرت ابو سعید خدری(رضی الله عنه) روایت است، رسول الله (صلّیالله علیهوسلّم) فرمود:
«لاتكتبوا عنی إلا القرآن! فمن كتب عنی غیر القرآن فلیمحه! حدثوا عنی ولاحرج...»[99]. «از من چیزی دیگر جز قرآن ننویسید! و هر که از من چیزی غیر از قرآن نوشته است، محوش سازد! از من شفاهی روایت کنید و در این هیچ اشکالی نیست...».
2- حضرت ابو سعید خدری(رضی الله عنه) تعریف میکند: «كنا قعوداً نكتب ما نسمع من النبی غفخرج علینا فقال: ما هذا تكتبون؟ فقلنا: ما نسمع منك. فقال: أكتاب مع كتاب الله؟ امحضوا كتاب الله وأخلصوه! قال فجعلنا ما كتبناه فی صعید واحد ثم أحرقناه بالنار...»[100]. «روزی نشسته بودیم و آنچه را که از پیامبر (صلّیالله علیهوسلّم) شنیده بودیم، مینوشتیم. در این هنگام رسول خدا (صلّیالله علیهوسلّم) بر ما وارد شد و پرسید: این چیست که مینویسید؟ گفتیم: سخنانیست که از شما میشنویم. فرمود: آیا با وجود کتاب خدا، نوشتهای دیگر مینویسد؟! کتاب خداوند را با چیزی دیگر مخلوط نکنید و آن را از اضافات پاک سازید! (راوی میگوید:) به دنبال این نهی، نوشتههایمان را یکجا جمع نمودیم و همه را آتش زدیم».
مجموع احادیثی که دال بر ممنوعیت کتابت حدیث هستند، شمارشان از تعداد انگشتان دستها هم تجاوز نمیکند. بعلاوه، دلایل و اسبابی که موجد این ممانعت بودهاند، چنان بدیهی و مسلم هستند که راه را در مقابل هر گونه انتقاد و برداشت منفی مسدود مینمایند.
علل ممانعت از کتابت حدیث
بازداشتن صحابه از نوشتن احادیث در بادی امر، مانند اقدامات و فرامین رسول اکرم ج، کاملاً بر اساس حکمت و مصلحت بینی استوار بود. مواردی که در این سطور به طور اختصار مینویسیم، از مهمترین علل و اسباب منع نوشتن احادیث به شمار میرفتند:
خطر آمیختگی! زمان، زمان نزول وحی بود؛ آیات قرآنی به تدریج نازل میشد و کاتبان وحی آن را مینوشتند. اگر در آن موقع نوشتن حدیث نیز رواج مییافت، احتمال میرفت، قرآن و حدیث با همدیگر مختلط گردند و فرق واضحی در میان آن دو باقی نماند. قرآن اگر چه به نظم خویش معجز است، و لیکن زمانی بود که قرآن به تازگی نازل میشد، آن هم بر قومی که بیسواد بودند؛ بر ایشان وجوه اعجاز، حقایق، معارف، دقایق و اسرار قرآنی هنوز به طور کامل کشف نشده بود و نیز تا آن زمان مسلمانان با قرآن به طریق احسن مناسبت و ممارست نداشتند. از طرف دیگر، حدیث اگر چه به لحاظ نظم، معجز نیست، اما محتوا و مفهوم آن همه وحی الهی است و کلام از آن شخصیت پاکی است که فصیحترین عرب و مصدر جوامع الکلم بود. با توجه به این وضع، خطر اختلاط در میان قسمتهایی از قرآن و حدیث حس میشد[101]. و بر این مبنا، آن حضرت (صلّیالله علیهوسلّم) در آغاز کار، از نوشتن احادیث منع فرمود[102].
مشکل بیسوادی؛ یکی از بزرگترین موانعی که نمیگذاشت کتابت حدیث مقام مطلوبش را کسب نماید، امی بودن عموم مردم و دوری از خط و نوشتن بود. علماء چنین گفته اند: در دوران نزول قرآن آنان که میتوانستند با مهارت کامل بنویسند، بسیار کم بودند و اگر در نوشتن (عربی) بیداری کامل به خرج داده نشود، گاه با کوچکترین تغییری، مفهوم مطب به کلی عوض میشود. مثلاً لا برای نفی است و بر هر جملهای که داخل گردد، آن را منفی میکند. حال اگر الف لا انداخته شود، فقط ل باقی بماند، مضمون جمله منعکس و منقلب میگردد. یعنی به جای نفی، اثبات و در عوض مفهوم منفی، مفهوم مثبت بدست میآید[103]. به علت وجود همین مشکل بود که آن حضرت، از ترویج عمومی کتابت حدیث منع فرمود تا به سبب نقص کتابت، از این قبیل اشتباهات پدید نیاید[104].
ناگفته نماند که در امر نوشتن قرآن، این مشکل دامنگیر نبود؛ زیرا برای این کار از چندین صحابهی ماهر در نوشتن کار گرفته میشد و وظیفهی نوشتن قرآن فقط منحصر به همین گروه بود. از جانب دیگر، حافظهی قوی اصحاب (رض) به خوبی از پس حفاظت حدیث بر میآمد و پیامبر (صلّیالله علیهوسلّم) آنها را به روایت حدیث آزاد گذاشته بود.
اندیشهی اعتماد نوشتهها و ترک حفظ؛ برخی نهی از کتابت را برای کسانی ذکر کردهاند که از فراموش شدن احادیث، ایمن بودند[105]. و این شائبه وجود داشت که اگر به نوشتن حدیث روی میآوردند، به نوشتهها دل خوش کرده، رفته رفته از حفظ احادیث دست برداشته و از فواید بیشمار آن محروم میماندند. پیامبر (صلّیالله علیهوسلّم) با توجه به این مورد، صحابه (صلّیالله علیهوسلّم) را از نوشتن احادیث بر حذر داشت و اجازه داد فقط شفاهی سخنانش را تکرار نموده و به دیگران برسانند.
اندیشهی فاصله گرفتن از اعمال؛ اصلی مسلم است اینکه، هرگاه سلسله قواعد و دستوراتی در ذهن آدمی ذخیره شده باشد، اگر مربوط به رفتارها و آداب خارجی شخص باشند، انعکاس ظاهری بیشتری خواهند داشت از ضوابط و فرامینی که به صورت مکتوب، کنار گذاشته شدهاند.
مقام رسالت چنین تقاضا میکرد که مردم فرمودههای رسول الله (صلّیالله علیهوسلّم) را در قالب اعمال بریزید و بدین طریق میزان حفظ سنّت نیز بالا برود. اگر تنها به نوشتن روی میآوردند، این ارشادات بیشتر به صورت فرامینی صامت و بیتحرک جلوه میشدند تا به شکل علم اعمال و تحرک آفرین. و قطعاً معارف و علومی که از زندگانی مردم فاصله داشته باشند، در معرض فرسایش زودرس قرار دارند.
این موضوع نیز به نوبهی خود میتوانست از بزرگترین دلایلی باشد بر این امر که آن حضرت (صلّیالله علیهوسلّم) در سالهای نخستین بعثت خویش، موقتاً اجازهی نوشتن احادیث را به تعویق بیندازد و برای اینکه مردم بهتر ارزش اعمال و تعالیم آسمانی را درک نمایند، آنها را به حفظ احادیث وادارد.
- علامه نووی دربارهی منع مزبور، توجیهی دیگر دارد. او میگوید: نوشتن حدیث در هیچ زمانی مطلقاً ممنوع نشده بود. بلکه عدهای از اصحاب (رض) عادت داشتند به همراه نوشتن آیات قرآن کریم، تشریحات مربوط را نیز در کنار آیهها یادداشت نمایند. البته که این کار بسیار خطرناکی بود؛ زیرا در این صورت اندیشهی آمیختگی و تداخل میان آیات قرآنی و احادیث رسول الله (صلّیالله علیهوسلّم) بسیار قوی بود. به همین دلیل بود که آن حضرت از نوشتن احادیث به شیوهی مذکور، ممانعت به عمل آورد. نوشتن احادیث، جدای از قرآن هیچ ممنوعیتی نداشت[106].
سخن نووی، نمونهای از انواع تطبیقاتی است که بعضی علماء در میان احادیث منع و جواز کتابت، قایل شدهاند.
خلاصهی کلام اینکه، با نظر به علل منع و انواع تطبیقاتی که در این مورد به عمل آمده است، ثابت میشود که موضع منع کتابت در صدر اسلام، اصلاً پایههای ثابت و دائم نداشته و همواره معلول به علل و موقت و دارای دامنهای محدود و منحصر بوده است و در مقابل، کتابت پدیدهای مانوس و پذیرفته شده بود. و در واقع ممانعت از نوشتن در اوایل، مقدمه و یک نوع زمینه سازی برای ترویج کتابت حدیث بود.
وجود علل و اسباب سابق الذکر در محیطی از جهان کنونی ما نیز، شاید در مراحل اولیه مسئولین امر و کارشناسان را ناچار از منع نوشتن موضوع مطلوب سازد. بنابراین، نهی پیامبر (صلّیالله علیهوسلّم) در آن محیط ابتدایی و به دور از خط و کتابت، بیتردید جنبههای معقول داشت و به خوبی حکایت از ژرف نگری و وقت شناسی او میکند.
احادیث امر به نوشتن
به محض هموار شدن زمینه و رفع موانع مذکور، رسول خدا (صلّیالله علیهوسلّم) دستور نوشتن علم[107] را صادر فرمود. برای تعیین دقیق زمانی که ممنوعیت نوشتن احادیث مرتفع گشت و به جای آن تشویق به نوشتن شروع شد، دلیلی در دست نیست؛ اما واقعیت روشن این است که در بیش از نیمی از سالهای زندگی در مدینه، کتابت حدیث هر چند به طور پراکنده و محدود، مروج بوده و این وضعیت تا آخرین لحظات زندگی پیامبر (صلّیالله علیهوسلّم) ادامه داشته است.
به تعبیر مصطلحتر: احادیث امر به کتابت، ناسخ احادیث منع میباشند و از زمان صدور اجازهی نوشتن به بعد، کتابت حدیث سکه رایج در میان مسلمین بوده است.
شمار روایاتی که مثبت نوشتن احادیث هستند، به مراتب بیشتر از روایات منع میباشند. در اینجا چند نمونه از این نوع احادیث را ذکر میکنیم:
1- حضرت عبدالله بن عمرو بن عاص(رضی الله عنه) روایت میکند، رسول الله (صلّیالله علیهوسلّم) فرمود: «علم را مهار سازید! پرسیدم: رمز مهار کردنش چیست؟ فرمود: نوشتن آن»[108].
2- از انس(رضی الله عنه) منقول است، آن حضرت (صلّیالله علیهوسلّم) فرمود:
«قیدو العلم بالكتاب!» «علم را به نوشتن مقید سازید!».
3- «رافع بن خدیج س» میگوید: به رسول الله (صلّیالله علیهوسلّم) عرض داشتم: یا رسول الله! ما از شما سخنان زیادی میشنویم. آیا میتوانیم آنها را بنویسیم؟ فرمود: «اكتبوا ولا حرج»[109]. «بنویسید، حرجی نیست».
4- یک نفر انصاری نزد رسول اکرم (صلّیالله علیهوسلّم) آمد و گفت: یا رسول الله! من از شما حدیث میشنوم و از آن بسیار خوشم میآید، اما فراموشش میکنم. آن حضرت (صلّیالله علیهوسلّم) فرمود: «استعن بیمینك»![110] از دست راستت کمک بگیر. (راوی میگوید رسول خدا (صلّیالله علیهوسلّم) در این هنگام با دست مبارکش اشاره به نوشتن فرمود.)
5- در زمان فتح مکه رسول خدا (صلّیالله علیهوسلّم) سخنانی پیرامون حقوق متقابل انسانها و سایر موارد مهم ایراد فرمودند. یکی از اصحاب به نام ابوشاه یمنی(رضی الله عنه) از آن حضرت درخواست نمود تا ارشادات آن روز را برایش بنویسند. آن حضرت اجابت نمود و خطاب به اصحاب (رض) فرمود:
«اكتبوا لأبی شاه»[111]! «برای ابوشاه (خطبهام را) بنویسید»!.
6- عبدالله بن عمرو ب یک مرتبه به محضر رسول الله (صلّیالله علیهوسلّم) شتافت و عرض کرد: یا رسول الله! میخواهم احادیث شما را روایت نمایم. برای همین قصد نموده ام به همراه یادداشت قلبی، از نوشتن هم کمک بگیریم، تا نظر شما چه باشد؟ رسول الله (صلّیالله علیهوسلّم) فرمود: «اگر حدیث من باشد، (ایرادی ندارد) پس به همراه قلب خود از دستت نیز کمک بگیرد».
نتیجهی ارشادات پیامبر (صلّیالله علیهوسلّم)
جنب و جوش برای کتابت احادیث، بازتابی بود که صدور جواز نوشتن احادیث، در میان صحابه (رض) ایجاد کرد؛ فعالیتی که موجب گرد آمدن بسیاری از احادیث در زمان پیامبر (صلّیالله علیهوسلّم) گردید.
دیدیم که صحابه ش، در اوان کار هم به اهمیت و ضرورت ثبت و ضبط سخنان رسول خدا (صلّیالله علیهوسلّم) واقف بودند و چون شرایط نوشتن چیز دیگری غیر از قرآن تا آن زمان فراهم نشده بود، آن حضرت آنها را با نظر به مصالحی که ذکر گردید، از نوشتن احادیث بازداشت.
اعلام جواز کتابت از مقام رسالت، سر آغازی گشت برای پیاده کردن یکی دیگر از تدابیر حمایتی و حفاظتی سنّت. اصحاب که تا آن موقع از این کار منع شده بودند، با صدور اجازهی آن، مشتاقانه قلم را در راه خدمتی بزرگ به اسلام عزیز و حفظ و نگهداری تعالیم آن، بدست گرفتند و تحت رهنمودهای پیامبر خدا (صلّیالله علیهوسلّم) ، به نوشتن آموزشهای روشنایی بخش سنّت پرداختند.
نمونههای زیادی از کتابت حدیث در عهد رسالت وجود دارد که مجموعاً نشان دهندهی جایگاه ویژهی کتابت حدیث در نظر رسول الله (صلّیالله علیهوسلّم) و اصحاب وی میباشد. حضرت عبدالله بن عمرو(رضی الله عنه) میگوید: یک روز در محضر نبی اکرم (صلّیالله علیهوسلّم) نشسته بودیم و هر چه ارشاد میفرمود، مینوشتیم. این صحابی از گروه کسانی بود که همیشه سخنان پیامبر را کتباً یادداشت میکردند. از مشورتی که در این باره با پیامبر (صلّیالله علیهوسلّم) نمود، معلوم میگردد که کارش به مشورهی خود پیامبر بوده است. خودش میگوید: من هر چه را که از رسول الله (صلّیالله علیهوسلّم) میشنیدم، مینوشتم تا نزد خود محفوظ نمایم....
برای دریافت میزان نفوذ کتابت حدیث در زمان پیامبر (صلّیالله علیهوسلّم) و عمل عمومی صحابه (رض) در قبال آن، اثر عبدالله بن عمرو بن العاص، مدرک خوبیست و میتوان گفت، روزنهای است که دورنمای کلی این پدیده از آن پیداست. او میگوید:
«اصحاب (که من کوچکترینشان بودم،) نزد پیامبر (صلّیالله علیهوسلّم) حضور داشتند. فرمود: هر که دانسته بر من دروغ بگوید، جایگاهش را از آتش بنا میسازد! وقتی از محضرش بیرون آمدند، به آنها گفتم: چطور میتوانید از رسول الله (صلّیالله علیهوسلّم) حدیث بیان نمایید، در حالی که شنیدید آنچه را که فرمود؟ شما را میبینم که کاملاً مشغول روایت حدیث میشوید! از سوال تعجب انگیز من خندیدند و گفتند: ای برادرزادهی! هر چه را که شنیده ایم، نزد ما در کتاب محفوظ است»[112].
نکتهی مهم دیگری که از این روایت بر میآید، این است که نوشتن در دوران رسالت نه تنها رایج، بلکه موثرترین وسیله برای حفظ احادیث پیامبر (صلّیالله علیهوسلّم) به حساب میآمد؛ آن گونه که صحابه (رض) از موفقیت خویش در این زمینه، میخندند و کلمات تسلی آفرین به عبدالله بن عمرو میگویند.
از آنان که در زمان پیامبر (صلّیالله علیهوسلّم) احادیث را مینوشتند، میتوان علی، ابوهریره، عبدالله بن عمرو، ابی بن کعب، انس و... را نام برد. (رضی الله عنهم اجمعین).
احادیثی که به دستور پیامبر (صلّیالله علیهوسلّم) نوشته شدهاند
در زمان رسول خدا ج، دست مایههایی از احادیث نوشته شده توسط اصحاب (رض) پدید آمد. بسیاری از این نوشتهها طبق فرمان خود پیامبر و تحت نظارت دقیق وی املاء شده است. مشهورترین این مکتوبات، بدین قرار میباشند:
1- کتاب الصدقه: نامهای بود مشتمل بر احکامی از قبیل زکات حیوانات و شرایط اداء و اخذ آن، که آن حضرت (صلّیالله علیهوسلّم) پس از فتح مکه به عنوان رهنمودی به سوی عاملین خویش در اطراف مملکت اسلامی ارسال فرمود.
کتاب الصداقة از مجموعهی مکتوبی میباشد که پیامبر خدا (صلّیالله علیهوسلّم) شخصاً آن را به یکی از اصحاب، املاء نموده بود. اما، هنوز به مقصد مقرر نرسیده بود که رسول الله (صلّیالله علیهوسلّم) وفات یافت.
پس از آن حضرت (صلّیالله علیهوسلّم) ، کتاب مزبور بدست ابوبکر صدیق(رضی الله عنه) و بعد از وی، بدست عمر فاروق(رضی الله عنه) افتاد. بعد از شهادت عمر س، نزد دو فرزندش، عبدالله و عبیدالله(رضی الله عنه) ماند و از آنها به عمر بن عبدالعزیز رسید و او آن را نقل نمود و سپس به سالم بن عبدالله (نوهی عمر فاروق ) منتقل شد و امام ابن شهاب زهری از سالم حفظ نمود و برای دیگران قرائت کرد[113].
- وقتی که حضرت ابوبکر س، حضرت انس(رضی الله عنه) را به بحرین فرستاد، یک کتاب صدقه نوشت و به او سپرد. اقتباسات و مضامین مختصر آن در صحیح بخاری وغیره به تکرار میآید. در این کتاب هم کم و بیش همان احکام هستند که در کتاب الصدقهی آن حضرت (صلّیالله علیهوسلّم) وجود داشتند. گمان میرود در اصل این کتاب جداگانهای نیست، بلکه همان کتاب الصدقهی پیامبر (صلّیالله علیهوسلّم) میباشد؛ زیرا بر آن، مهر آن حضرت (صلّیالله علیهوسلّم) ثبت شده بود[114].
حماد بن سلمه محدث و فقیه بنام میگوید:
از ثمامه (نوهی انس) کتابی گرفتم که میگفت این کتاب را ابوبکر، هنگامی که انس را برای دریافت زکات میفرستاد، برایش نوشته است و بر آن مهر رسول الله (صلّیالله علیهوسلّم) نقش بسته بود[115].
2- صحیفهی عمرو بن حزم س: در سال دهم هجری، هنگامی که آن حضرت (صلّیالله علیهوسلّم) ، عمرو بن حزم(رضی الله عنه) را والی نجران کرد و به آن دیار گسیل داشت، صحیفهای محتوی احادیث خویش را که به خط ابی بن کعب(رضی الله عنه) ترتیب داده بود، به وی سپرد. بعدها این صحیفه، به نام حضرت عمرو بن حزم(رضی الله عنه) معروف گردید و توسط محدثین دیگر انتشار یافت.
در این کتاب، علاوه بر چند نصایح عمومی، احکام شرعی چندی راجع به طهارت، نماز، زکات، عشر، حج، عمره، جهاد، مال غنیمت، مالیات، خونبها، امور نظامی و آموزشی و... بیان شده بود. حضرت عمرو بن حزم(رضی الله عنه) به عنوان والی در یمن، در پرتو این کتاب، وظایف خویش را به بهترین صورت ممکن انجام داد. پس از وفات او، کتاب موصوف بدست نوهاش _ ابوبکر _ افتاد. امام زهری از وی این نوشته را خوانده و ضبط نمود و به شاگردان خویش نیز احادیث آن را یاد میداد[116].
3- بخشنامهها: ابلاغ فرامین به سوی استانداران به صورت مکتوب، یکی از کارهای دینی _ سیاسی در امور مملکت بود. آن حضرت (صلّیالله علیهوسلّم) هر جا که صحابه (رض) را برای اجرای احکام اسلامی و کنترل اوضاع و احوال میفرستاد، بر ایشان دستورات و رهنمودهایی شرعی مینوشت، تا در سایهی آن بهتر بتوانند در حل امور مردم تصمیمگیری نمایند.
حاصل این هدایات و فرامین که گاه هنگام ارسال یاران به دستشان میداد، و گاه پس از رفتن آنان به طرفشان ابلاغ میفرمود، گرد آمدن چندین صحیفه است که مضامین آنها اکنون در دسترس ما قرار دارد.
آن گاه که حضرت ابوهریره(رضی الله عنه) و حضرت علاء بن حضرمی(رضی الله عنه) را، سفیر خویش تعیین فرمود و به طرف زرتشتیان سرزمین هجر روانه کرد، هدایاتی برایشان نوشت که در آنها از زکات و عشر مفصلاً سخن به میان رفته بود[117].
حضرت معاذ بن جبل(رضی الله عنه) و مالک بن مراره(رضی الله عنه) را به یمن فرستاد و به آنها بخشنامهای در مورد احکام شریعت، عنایت فرمود[118].
نوشتهای برای معاذ بن جبل(رضی الله عنه) و به یمن فرستاده شد که در آن عدم زکات بر سبزیجات نوشته شده بود[119].
4- تعلیماتی برای هیئتها: بسیاری از قبایل عرب پس از گرویدن به اسلام، هیئتهایی از افراد برجستهی خویش را به مدینه میفرستادند تا آموزشهای لازم اسلامی را در آنجا فرا بگیرند. این وفود برای مدتی معین در مدینه میماندند و در طی این دوران تعلیمات اسلامی را از قرآن و سنّت، تحت نظارت پیامبر (صلّیالله علیهوسلّم) به کمک اصحاب (رض) فرا میگرفتند. این هیئتهای اعزامی معمولاً، هنگام بازگشت به قبایل خویش، از آن حضرت (صلّیالله علیهوسلّم) متقاضی میشدند تا رهنماییها و احکامی ضروری بر ایشان بنویسد. آن حضرت (صلّیالله علیهوسلّم) و صحیفهای متشکل از مهمترین مسائل را تنظیم میکرد و به آنها میداد.
نمونههای زیادی از این نوشتههای باقی مانده است. در اینجا دو مورد ذکر میگردد:
دو وفد از دو قبیله به نامهای سماله و حدان، پس از فتح مکه حاضر شدند و مشرف به قبول اسلام گردیدند. رسول خدا (صلّیالله علیهوسلّم) برای آنها صحیفهای نوشت که احکامی مربوط به زکات در آن درج شده بود. حضرت ثابت بن قیس(رضی الله عنه) نویسندهی این کتاب و سعد بن عباده(رضی الله عنه) و محمد بن سلمه س، گواهان آن بودند[120].
وفد قبیلهی خثعم نزد آن حضرت (صلّیالله علیهوسلّم) آمد. اعضای آن گفتند: ما به خدا ایمان آوردیم و نیز به رسولش و آنچه که از طرف خدا آمده است؛ پس برای ما کتابی بنویس تا بر مفادش عمل نماییم آن حضرت ص برای آنها کتابی نوشت و حضرت جابر بن عبدالله(رضی الله عنه) و دیگر حاضرین بر آن گواه شدند[121].
5- نوشتههای دیگر: چهار مورد از مکتوبات ذکر شده، مهمترین نمونهها از نوشتههای متعددی است که اغلب برای بیان مثال از احادیث املاء شده به امر پیامبر ص، ارائه داده میشود. نمونههای دیگری از این طیف نامهها و مصاحف را میتوان در زمینههای دیگری نیز یافت. من جملهی این مکتوبات، احادیثی است که در خصوص دعوت حکمرانان[122] بزرگ دنیا به اسلام، راهنماییهای نظامی و قضایی، پیمان نامهها، امان نامهها، انواع معاملات و... نوشته شده است.
پانوشتها:
[99]- هیثمی، مجمع الزوائد، ج: 1، ص: 156.
[100]- هیثمی، مجمع الزوائد، ج: 1، ص: 156.
[101]- شبیر احمد عثمانی، فضل الباری، ج: 1، ص: 56.
[102]- انور شاه کشمیری، انوار الباری، ج: 1، ص: 18.
[103]- مانند لایعلمون: نمیدانند. حال اگر الف لا حذف گردد، میشود: لیعلمون یعنی: حتماً میدانند.
[104]- فضل الباری، ج: 1، ص: 57.
[105]- سیوطی، تدریب الراوی، ج: 2، ص: 67.
[106]- محمد تقی عثمانی، درس ترمذی، ج: 1، ص: 37.
[107]- قبلاً نیز متذکر شدیم که در زمان پیامبر و صحابه و همچنین چندین قرن پس از آن، لفظ علم به حدیث اطلاق میشد.
[108]- ابن عبدالبر، جامع بیان العلم، ج: 1، ص: 73.
[109]- تدریب الراوی، ج:2، ص: 286.
[110]- جامع ترمذی، به روایت ابوهریره.
[111]- صحیح بخاری.
[112]- مجمع الزوائد.
[113]- درس ترمذی، ج: 1، ص: 39.
[114]- کتابت حدیث، ص: 83.
[115]- سنن ابی داود.
[116]- محمد تقی عثمانی، حجیت حدیث، ص:134.
[117]- محمد تقی عثمانی، حجیت حدیث، ص: 134.
[118]- محمد تقی عثمانی، حجیت حدیث، ص: 134.
[119]- ن. ک: انوار الباری، ج: 1، ص: 22.
[120]- حجیت حدیث، ص: 137.
[121]- همان کتاب، ص: 137-136.
[122]- نامههای تبلیغی آن حضرت (صلّیالله علیهوسلّم) به پادشاه ایران، روم، مصر و... در این باب مشهور هستند.
نظرات