اشتباه هواپيماي اوكرايني را تكرار نكنيم
مسموميتهاي اخير كار كدام فرد و جريان است؟ اين پرسش اين روزها كه بحران مسموميت دانشآموزان ايراني هر روز ابعاد و زواياي تازهاي ميآفريند نقل صحبتهاي مردم و كارشناسان است. مردم ميخواهند بدانند پشت پرده حوادث اخير كدام فرد و جريان نشسته است، اما هر اندازه عطش مردم براي آگاهي بيشتر ميشود، هنوز دادههاي اطلاعاتي مستندي در اين زمينه وجود ندارد. صدا و سيمايي كه طبيعتا ميبايست به مرجع خبري جامعه بدل شود و ابعاد پنهان موضوع را با تحليلهاي مستند و اخبار جذاب روشن كند، در شبكه افق از زبان يك فرد ظاهرا كارشناس اين بحران را زاييده «توهم نوجوانانه» به دليل «بويايي قويتر دختران» دانشآموز ايراني ارزيابي ميكند! رسانههاي نزديك به دولت هم دامنه وسيعي از اخبار ضد و نقيض را بدون هيچ سند و مدركي ارايه ميكنند. در يك چنين اتمسفر مشوش رسانهاي طبيعي است كه چشم مردم به رسانههاي آن سوي آبها دوخته شود تا خوراك خبري برايشان فراهم سازند.
اما بسياري از خانوادهها در جريان تماس با خبرنگاران «اعتماد» از آنها ميخواهند كه دقيقتر موضوعات مرتبط با اين بحران را تشريح كرده و پاسخي براي اين پرسش كليدي پيدا كنند كه سيستمي كه مدتي قبل در جريان رخدادهاي اعتراضي اخير همه نيرو و توانش را به كار گرفته بود تا تجمعات اعتراضي مردم را مهار كند، چرا اين ظرفيتها را امروز به كار نميگيرد تا ريشه بحران مسموميت دانشآموزان را شناسايي و با آنها برخورد كند؟ خانوادههايي كه نميدانند آيا بايد فرزندان خود را به مدرسه بفرستند يا بايد دست نگه دارند تا ابعاد پنهان موضوع روشن شود؟ «اعتماد» با توجه به اهميت موضوع سراغ بيژن عبدالكريمي استاد فلسفه ايراني رفته تا درخصوص ماهيت موضوع، ابعاد بحراني آن و چرايي به وجود آمدن آن گفتوگو كند. عبدالكريمي با بازخواني ماجراي هواپيماي اوكرايني از مسوولان ميخواهد كه در مواجهه با اين بحران به گونهاي متفاوت عمل كرده و مردم را در جريان واقعيتها قرار دهند.
موضوع مسموميت دانشآموزان سر و صداي زيادي ايجاد كرده است. برخي تحليلگران آن را در زمره بحرانهاي بزرگ از جنس جنگ 8 ساله، تحريمها و... ارزيابي ميكنند. شما اين رخداد را هم از نظر ماهوي و هم از منظر رسانهاي و ميداني چطور ارزيابي ميكنيد؟
واقع آن است كه من يك معلمم و در جايگاهي نيستم كه اطلاعات امنيتي خاصي داشته باشم. بنابراين در يك كلمه بايد به شما بگويم كه نميدانم. اما با توجه به شواهد و قرائن و عدم واكنش نيروهاي اطلاعاتي ايران، مشخص است كه اين رخداد از پيچيدگيهاي بسياري برخوردار است و يك معادله جدي است. با توجه به اينكه در تمام كوچه و پسكوچههاي ايران دوربين وجود دارد، اما هنوز، افراد مهاجم ديده يا دستگير نشدهاند. به نظر ميرسد اين حركات تروريستي، كار اسراييليها باشد. در واقع وارد مرحله جديدي از جنگ شدهايم كه اينبار در داخل مرزهاي كشور به جريان افتاده است.
نمونههايي از اين نوع حملات، قبلا هم در خاورميانه تجربه شده است. پيش از اين در فلسطين، افغانستان، اردن و... نمونههايي از يك چنين حملاتي ثبت شده است. دليل خاصي دارد كه اين حملات در خاورميانه صورت ميگيرد؟
اين گزاره هم نشان ميدهد كه جهان وارد مرحله جديدي شده است و حكومتها و دولتها براساس منافع خود از تكنولوژيهاي بسياري استفاده و سوءاستفاده ميكنند. تكنولوژي چه در حوزه فناوريهاي الكترونيكي و چه در حوزه ابزارهاي شيميايي و بيولوژيكي توسعه يافته و قدرتها از اين ابزارها براي تسلط هژموني خود استفاده ميكنند.
متوليان امر و مسوولان در مواجهه با اين بحران چگونه بايد عمل كنند؟
من از قدرت سياسي كشور صراحتا ميخواهم اشتباهاتي را كه درخصوص هواپيماي اوكرايني مرتكب شدند دوباره تكرار نكنند. سقوط هواپيماي اوكرايني نتيجه رفتار بچههاي ايران نبود، بلكه حاصل شكست ما در جنگ سايبري بود. قدرت سياسي اما به خاطر غرورش و به خاطر اينكه نميخواست شكست را در عرصه سايبري بپذيرد به شكست سنگينتري تن داد. يعني سقوط هواپيماي اوكرايني به گردن نيروهاي داخلي انداخته شد و به يك حربه عليه منافع ملي ما بدل شد. در صورتي كه اگر قدرت سياسي در روز نخست واقعيت را مطرح ميكرد و در عرصه رسانهاي درستتر عمل ميكرد، امروز هم كشور با بحرانهاي كمتري مواجه ميشد. قدرت سياسي بايد بداند كه ميدان نبرد امروز وارد مراحل ديگري شده است.
اما براي پيروزي در اين نبرد تكنولوژيكي كه شما ميفرماييد قلمروي متفاوتي پيدا كرده است، چه بايد كرد؟
اگر شرايط به همين شكل بماند، من فكر ميكنم مردم ما و جامعه ما به سمت يك شكست حركت ميكنند. يعني شرايط به گونهاي است كه ما به سمت يك شكست سوق داده ميشويم. قدرت سياسي و گفتمان انقلاب ما، ديگر گفتوگويي با جامعه ندارد. وقتي گفتوگو نباشد، تفكر هم وجود نخواهد داشت. تفكر عبارت است از گفتوگو و تبادلنظر. وقتي جريان فكري، امكان گفتوگويش را با واقعيتها، جامعه، ديگران و حتي با خيرانديشان از دست بدهد، قدرت تفكر خود را از دست ميدهد. وقتي سيستم، قدرت تفكرش را از دست بدهد، ناچار است، عكسالعملي برخورد كند. به همين دليل من گفتمان انقلاب و قدرت سياسي كشور را به دليل فقدان گفتوگو و عدم اراده براي گفتوگو محكوم كرده و آن را عامل مهمي براي بروز بحرانها ميدانم. نقد بعدي من متوجه روشنفكران و مردم است. در كمتر مرحله تاريخي ميبينيم كه مردم يك كشور با دشمنانش همسو شود. براي من به عنوان يك معلم فلسفه بسيار بسيار دردآور است كه در ذهنيت مردم ايران اينگونه جا افتاده كه اين ترور (مسموميت دانشآموزان) يا كار خود حكومت، جا افتاده است يا اگر هم كار خارجيها باشد نشاندهنده ضعف سيستم و ناكارآمدي سيستم باشد. امروز بخشي از مردم، طبقه متوسط، بسياري از روشنفكران و اپوزيسيون اينگونه ميانديشند. اما نظام سلطه به عنوان عاملان اصلي در پشت صحنه پيروزمندانه به ما ميخندند و پيروزي را جشن ميگيرند. آينده يك چنين مردمي با يك چنين روشنفكران و سياستمداراني، چندان روشن نخواهد بود. اميدوارم اين فرياد انتقادي من به جايي برسد.
اما به وجود آمدن يك چنين شرايطي بيشتر از اينكه تقصير مردم باشد، تقصير راهبردهاي اشتباهي است كه حاكميت قبلا در پيش گرفته است. مردم پيش از اين ديدهاند كه در ماجراهايي چون هواپيماي اوكرايني، قتلهاي محفلي كرمان، اسيدپاشي اصفهان و... در حوزه با مردم روراست رفتار نشد و مردم بدبين شدهاند. آيا مردم حق ندارند به يك چنين سيستمي بدبين باشند؟ اساسا انداختن توپ به زمين مردم، آيا درست است؟
من نميخواهم مردم را نقد كنم، اتفاقا جهتگيري انتقادي من متوجه روشنفكران از يك طرف و قدرت سياسي از سوي ديگر است. روشنفكران و قدرت سياسي به يك اندازه در به وجود آمدن يك چنين فضايي مقصرند. مردم بيتقصيرند و قرباني شرايطاند. وحشتناك است كه مردم ايران ناچارند پاي رسانههايي نشسته و خط بگيرند كه شبانهروز عليه منافع ملي گام بر ميدارند. فراگيري بيبيسي فارسي و ايران اينترنشنال و... در اذهان عمومي ناشي از يك چنين واقعيتي است. اين وضعيت نشانگر شكست عميق قدرت سياسي در عرصه رسانهاي و در درك مسائل سوبژه مدرن و انسان روزگار ماست. اين شكاف اجتماعي، امروز امنيت ملي ما را به خطر انداخته است.
اگر اين شكاف پُر نشود بايد منتظر چه رخدادهايي باشيم؟
قدرت سياسي اگر به اين شكاف توجه نكند نهايتا با خون و خونريزي اين شكاف بايد پُر شود يا با تسليم مطلق است كه اين شكاف پر ميشود. حتي اگر در برابر نظام سلطه زانو بزنيم، نميپذيرد و به ما ميگويد، دراز بكشيد و اين چهارتا موشك و پهپادهايي را كه ساختهايم را بايد تسليم كنيم. اين شكاف امنيت ملي ما را به خطر انداخته است. بنابراين هم روشنفكران و هم نظام سياسي بايد بكوشند تا اين شكاف پر شود. احمقانهترين مساله هم اين است كه روشنفكران بگويند تقصير قدرت سياسي است و قدرت سياسي بگويد تقصير روشنفكران است. وقت پيدا كردن مقصر نيست، وقت اين است كه براي ترميم اين شكاف تلاش شود.
كدام جريان يا طيف سياسي يا مدني ميتواند اين شكاف را پر كنند؟
فكر ميكنم هيچكدام از نيروهاي موجود نتوانند اين شكاف را پر كنند. ما نيازمند نيروهاي تازهنفسي هستيم كه بتوانند يك روح مسيحايي را به اين كشور بدمند. نه اپوزيسيون و نه نيروهاي انقلاب توانايي دميدن اين روح تازه را ندارند. شرايط به اندازهاي بد شده كه حتي نيروهاي سلطنتي زمينه بازگشت به كشور را پيدا كردهاند. اين وضعيت پيروزمندي غرب را نشان ميدهد. يا واقعا آلترناتيوي ساختهاند يا اين آلترناتيو در حكم چماقي بر سر جامعه و قدرت سياسي فعلي خواهد بود. قدرت سياسي و اپوزيسيون و پوزيسيون در حكم 2 تيغه يك قيچي واحد هستند كه منافع ملي ما را قرباني ميكنند. يكي با عدم استقبال از گفتوگو و ديگري با حادتر كردن شكافهاي اجتماعي.
مردم اما درخصوص ريشه بحران مسموميت دانشآموزان فكر ميكنند كه برخي طيفهاي تندرو و متعصب در اين رخدادها دست دارند. طرفداران اين ايده به تاريخ مقابله با مدرسه رشديه در قرون قبلي اشاره ميكنند و ميگويند ممكن است پاي اين طيفها در ميان باشد؟
نه نه نه. اين آدرس اشتباه دادن است. در جمهوري اسلامي كه رشد بيش از 60درصدي در تحصيلات زنان داشته و من به عنوان استاد دانشگاه همواره از بالا بودن آمار دختران دانشجو شور و شعف دارم، امكان ندارد كه يك چنين رويكردي وجود داشته باشد.
البته اين طيفهاي متعصب راديكال ارتباطي با جمهوري اسلامي ندارند و ممكن است گروههاي خودسر باشند؟
اين نقد را به گفتمان انقلاب ميتوان داشت كه هرگز با خوارج و ظاهرگرايان ديني كه آفتهاي بزرگي حتي بيش از اسراييل داشتهاند، بيتوجهي كرده است. سيستم همواره به دنبال آن بوده كه چهارتا روشنفكر و استاد دانشگاه را تحت فشار قرار دهد، اما هيچگاه به اين نوع خوارج ظاهرگرا كه در بخشها و وزارتخانههاي مختلف رخنه كردهاند توجهي نداشته است. اين افراد متعصب به اندازه سختترين دشمنان كشور هزينهسازي كردهاند بدون اينكه جلوي آنها گرفته شود.
آيا دليلي دارد كه ريشه مسموميت اخير دانشآموزان مدارس دخترانه دبيرستاني است؟
فكر ميكنم اين پروژه تعريف شده است تا چنين احساسي در كشور ايجاد شود. فكر ميكنم سيستم همان خطايي كه در سقوط هواپيماي اوكرايني انجام داد در ماجراي مسموميت دانشآموزان تكرار كرده است. قدرت سياسي بايد بپذيرد كه مهمترين مساله كشور درگيري با نظام سلطه است. از سوي ديگر، فشاري كه امروز به دهكهاي متوسط و محروم وارد ميشود، مسائل مهم و اصلي كشور است. نبايد فشار مضاعفي به اين مردم بر سر موضوعات بياهميتي مثل پوشش و... وارد شود. نبايد سر مسائل فرعي اهداف بزرگ انقلاب را قرباني كنند. كشتي انقلاب با خطرات زيادي مواجه است، بارهاي اضافي را بايد خالي كنند تا كشتي روي آب بماند. جرياناتي هستند كه در پشت انقلاب پنهان شدهاند و ضربه وارد ميسازند. چه خشكهمقدسها و چه جرياناتي كه فقط دلار و پول را ميشناسند. اساسا هر جرياني كه تلاش كند شكاف را بيشتر كرده و مردم را بدبين كند در جهت خدمات به ابرقدرتها عمل كرده است.
اگر اين ضرورتها مورد توجه سيستم سياسي قرار نگيرد و ماجراي مسموميت مدارس ادامه داشته باشد، فاز بعدي بحران چه خواهد بود؟
وقتي فضاي اجتماعي را به سهولت ملتهب ميكنند باز هم بچههاي ما در خطر قرار ميگيرند. بايد از مردم و روشنفكران خواست كه در جهت منافع بيگانگان عمل نكنند. همسويي با قدرتهاي خارجي بچههاي ما را در ورطه خطر مياندازد. با هوشياري بايد بتوان تمام توطئههاي بيروني را خنثي كنيم. اما صداي افرادي مانند من بسيار كم بازتاب پيدا ميكند.
شما از ضرورت مشاركت مردم براي عبور از بحران صحبت ميكنيد، اما نظام حكمران پيش از اين با اشتباهات فراواني كه داشت از طريق ردصلاحيتها و... بر طبل كاهش مشاركتهاي عمومي كوفت. اصولگرايان نزديك به قدرت احساس ميكردند با كاهش مشاركت در انتخابات و... ميتوانند بر صندلي قدرت بنشينند، اما امروز كه به مشاركت مردم نياز است، آنها به سيستم اعتماد نميكنند.
درست است، متاسفانه ما هم در زمينه پوزيسيون و هم درخصوص اپوزيسيون مشكلات فراواني داريم. نه پوزيسيون و نه اپوزيسيون كشور در راستاي منافع ملي گام برنميدارند. طبيعي است سيستمي كه در گذشته نسبت به اهميت مشاركت مردم بيتوجهي كند، امروز نميتواند از آنها توقع حضور و خنثيسازي توطئهها را داشته باشد و اين براي ايران آينده نگرانكننده است.
نظرات