یكی از رویدادهایی كه در سیرهی پیامبر (ص) روی داده است و متأسفانه مورد سوء استفادهی دو طیف خشونتطلب اسلامی و دشمنان اسلام قرار میگیرد، مسألهی كشتن شدن یهودیان بنیقریظه و كعببنالاشراف یهودی است. از سویی تندروهای اسلامی در جهت تأیید و وجهی دینی دادن به كارهای خود این بخش از سیرهی پیامبر (ص) را مورد استناد قرار داده و در سایهی آن، بسیاری از رفتارهای نامطلوب خود، اعمّ از ترورها و كشتارهارا موجّه جلوه میدهند و از سوی دیگر دشمنان و مغرضان دین اسلام، با استناد به این كه بانیان و بنیانگزارانش دست به چنین اعمال خشونتآمیزی زدهاند، به شیوههای مختلف سعی در كریه نشان دادن این دین در اذهان مینمایند. هرچند سیرهنویسان و تاریخنگاران بر این امر صحه نهادهاند، كه پیامبر (ص) بعد از غزوهی بنیقریظه طبق داوری سعدبن معاذ، همپیمان بنیقریظه، تعدادی از مردان یهودی را در مدینه سربرید. (1) و ممكن است این حكم در نگاه اول به دور از رأفت اسلامی و در نهایت خشونتآمیزتلقّی شود ولی با بررسی همجانبه و اتفاقات صورت گرفته در آن زمان، افراد منصف اجرای این حكم را عین عدالت تلقّی نموده و آنرا یكی از دلایل تحكیم دولت اسلامی برای اتفاقات بعد از آن به شمار میآورند. تصوّر كنید یك جامعه نوپای اسلامی در حال شكلگیری است، جامعهای كه تنها جرمشان این است كه ادّعا دارند بایستی حاكمیت بندگان در زمین از بین رفته و از طریق حاكمیت الله تمام افراد یكسان باشند. افراد این جامعه در سایهی این جهانبینی از خانه و كاشانهی خود رانده شده و نبردهای بیشماری بر آنان تحمیل میشود، بهگونهای كه در جریان جنگ بدر پیامبر (ص)دست به دعا برداشته و میفرمایند: «خداوندا، اگر این جماعت امروز از دست بروند، دیگر كسی تو را نخواهد پرستید، خداوندا اگر خواهی از پس امروز دیگر هرگز پرستیده نشوی ... » و آنقدر تضرّع و زاری و التماس مینمایند كه ردا از شانههایش به پایین میافتد. همین جامعهی نوپا با تحریك یهودیان نبرد احزاب بر آنان تحمیل میشود. 10 هزار مرد جنگی از قبائل مختلف قریش جمع میشوند تا چنان ضربتی بر مسلمانان وارد كنند، كه مرگ حتمی اسلام و مسلمین را به دنبال داشته باشد. لشكریان اطراف مدینه را احاطه نموده و خندق اطراف مدینه تنها حایل میان مسلمین و مشركین است. مسلمانان در اسفناكترین و سختترین شرایط قرار دارند.
ابوطلحه گوید: «نزد رسول خدا رفتیم تا از گرسنگی به ایشان شكایت كنیم. ما پیراهنمان را بالا زدیم تا آن حضرت بنگرند كه هر یك از ما تخته سنگی را بر شكم بستهایم آن حضرت پیراهنشان را بالا زدند و دیدم دو تخته سنگ بر شكمشان بستهاند. »
در این اثنا كه مسلمانان مشغول كندن خندق و محافظت از مدینه بودند و زنان و فرزندان خود را رها نمودهاند، بزرگ تبهكار بنینضیر، حی بن اخطب به منطقه سكونت بنیقریظه میشتابد و سراغ كعب ابن اسد قراظی میرود كه سرور و پیشوای بنیقریظه است. این شخص نمایندهی عهد و پیمان با رسولالله (ص) میباشند مبنی بر اینكه هرگاه جنگی پیش بیاید از ایشان پشتیبانی كند. پس از اصرار فراوان، حی میگوید: «برای تو عزّت جاویدان را همراه با یك دریای بیكران آوردهام. قریشیان را همگی با فرماندههان و سروران آوردهام و با من عهد بستهاند تا ریشهی محمد و اطرافیانش را از جای نكَنَند، از این منطقه بیرون نروند. »
كعب به اصرار حی بن اخطب پیمانش را شكسته و با مشركان در جنگ با مسلمانان همدست میگردد و از لحاظ تداركات و پشتیبانی، كمك رساندن به مشركان را آغاز مینماید. سعدبن معاذ به دستور پیامبر (ص)جهت یادآوری به میان بنیقریظه میرود ولی آنان میگویند عهد و پیمانی با محمد نداریم. مسلمانان در شرایط بسیار دشواری قرار میگیرند و هیچ حائلی میان آنان و ضربت زدن بنیقریظه وجود ندارد. روبروی آنان هم لشكری بیحدّ و حصر، پیوسته در تكاپو است، كه نمیتوانستند ازآن غافل شوند.
خداوند وضع مسلمانان را چنین توصیف میكند:
«إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الأبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (١٠) هُنَالِكَ ابْتُلِی الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاشَدِیدًا» (احزاب:10ـ11)
«و آن هنگام كه چشمها از حدقه درآمده و دلها از سینه بیرون پریده بود، دربارهی خداوند چه گمانها كه نمیكردید! در آنجا و در آن اوان، خدا باوران سخت گرفتار آمده بودند و به سختی به خود میلرزیدند. »
در آن موقع منافقان هم كه در كنار مسلمین بودند، شروع به سست كردن روحیهی مؤمنان نموده و به عنوان سومین دشمن، شرایط را برای مسلمین سختتر كرده بودند.
وَإِذْیقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَاوَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلا غُرُورًا (١٢)وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ یاأَهْلَ یثْرِبَ لا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَیسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِی یقُولُونَ إِنّ بُیوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَاهِی بِعَوْرَة ٍإِنْ یرِیدُونَ إِلا فِرَارًا (احزاب:12ـ13)
«و آن هنگام كه منافقان و آن كسانی كه بیمار دل بودند، میگفتند: خدا و رسول خدا جز فریب به ما نوید ندادهاند! و آن هنگام كه طایفهای از آنان گفتند: ای اهل یثرب! چه نشستهاید؟ بیدرنگ بازگردید! و گروهی از آنان از پیامبر (ص) اجازه بازگشت میخواستند و میگفتند: خانههای ما آسیبپذیر و خانوادهی ما بیپناهاند. در حالی كه هرگز چنین نیست، اینان فقط میخواهند از صحنهی كارزار بگریزند. »
به شیوهای معجزهآسا و در سایهی الطاف خداوند، آنچنان كه در كتب سیره آمده است، توسط مردی از قبیله غطفان به نام نعیم بن مسعود بن عامر اشجعی بین یهودیان و سپاهیان مشركین اختلاف و تفرقه افتاده و مشركان بعد از یك ماه محاصره مدینه در ماه ذیقعده به محاصره آن پایان دادند. در همان روزی كه پیامبر (ص) به مدینه بازگشتند، فرمان خداوند بر رسول اكرم (ص) نازل شد كه برای جنگ با بنیقریظه روانه شود. روایت شده است وقت ظهر جبرئیل نزد آن حضرت آمد و گفت: ای محمد مگر اسلحه بر زمین گذاشتهاید؟ فرشتگان هنوز اسلحه بر زمین ننهادهاند و خداوند به تو فرمان میدهد كه به سوی بنیقریظه بروی.
به این ترتیب لشكریان اسلام، فوجفوج به سوی بنیقریظه رهسپارگردیدند. سپاهیان اسلام كه 3 هزار نفر بودند و 30 اسب داشتند، در كنار قلعههای بنیقریظه مستقر شده و آنان را مدت 25 روز به محاصره خویش درآوردند، پس از آنكه حلقههای محاصره تنگتر شد و رعب و وحشت در میان یهودیان افتاد. رئیس آنان كعب بن اسد یهودیان را در انتخاب 3 راه مخیر گردانید، یا اینكه مسلمان شوند و خون و مال و فرزندان و زنانشان در امان بماند. چنانكه به آنان گفت كه: به خدا برای شما به روشنی معلوم شده كه او نبی مرسل و همان پیامبری است كه نام و نشان او در كتاب آسمانی خودتان آمده است. راه دوم اینكه فرزندان و زنان خویش را با دستهای خود كشته و به سپاه پیامبر حمله و با او كار را یكسره كنند و یا پیروزی و یا تا آخرین نفر كشته شوند. یا اینكه در روز شنبه به پیامبر و یارانش یورش برند؛ زیرا آنان مطمئناند كه یهودیان در روز شنبه دست به حمله و كارزار نمیزنند. یهودیان از پذیرش هر سه پیشنهاد خودداری كردند. سرانجام یهودیان حكمیت سعدبن معاذ رئیس قبیله اوس را كه هم پیمان بنیقریظه و در جنگ احزاب زخمی شده بود، پذیرفتند. سعد هم حكم كرد كه مردان بنیقریظه كشته شوند، كودكان و زنانشان اسیر و اموالشان میان مسلمانان تقسیم شود. »2
در کتاب سیاست نبوی چنین آمده است:
در نهایت سعد بر اساس سفر تثنیه باب بیستم تورات حکم کرد که مردان بنیقریظه کشته شوند و زنان و کودکانشان اسیر گردند، نوشته شده است که حدود 600 یا 700 نفر کشته شدند. غلو در مورد تعداد کشتهشدگان بهشدت آشکار است. بهنظر امیر علی، اندیشمند هندی تعداد کشتههای بنیقریظه از 200 یا حداکثر 250 تن بیشتر باشد. استاد سید جعفر شهیدی، قتل این تعداد از مردان بنیقریظه را نمیپذیرد و معتقد است این داستان از همان ابتدا به دلیل رقابت اوس و خزرج دچار تحریف و غلو شده است و هدف آن بوده که بگوید حرمت طایفهی اوس نزد پیامبر به اندازهی خزرج نبوده است؛ زیرا پیامبر (ص) همپیمانان خزرج را نکشت ولی همپیمانان اوس را گردن زد. همچنین خواستهاند رئیس قبیله، اوس را مورد سرزنش قرار دهند که جانب همپیمانان خود را رعایت نکرده است. به هر حال به چند دلیل آمار کشتههای این واقعه مخدوش است:
اول) نقلهای متفاوت تاریخی: این واقعه را ابن اسحاق و طبری هر کدام بهگونهای نوشتهاند. واقدی (متوفای 207 ق) از یکسو مینویسد اسیران را کنار گودالی گردن زدند و از سوی دیگر مینویسد اسیران را بین خانههای اوس تقسیم کردند تا صاحب هر خانه اسیرانش را بکشد. ابنشهاب زهری(124-51ق) از شمار محکومان چیزی ننوشته و فقط قتل حییبناخطب را تصریح کرده است.
دوم) تعداد جمعیت: اگر مردان بنیقریظه 600 تا 700 نفر بوده باشند، بایستی جمعیت آنان حدود 5000 نفر باشد و اگر جمعیت یک قبیلهی کوچک در یک قلعه این تعداد باشد، جمعیت مدینه سر به میلیون میزند و این درست نیست.
سوم) سیرهی پیامبر (ص): سیرهی رسول اکرم (ص)در جنگها، چه قبل از بنیقریظه و چه بعد از آن، اساساً مبتنی بر بخشش و عطوفت و مطلقاً بهدور از خشم و انتقام بوده است که کشته شدن این تعداد هم با سیرهی پیامبر (ص)و هم با مبانی اسلام و قرآن سازگاری ندارد.
چهارم) بسیاری از تواریخ نام، نسب و قبیلهی تمام کشتهشدگان و جزئیات مربوط به آنان را در جریان غزوات پیامبر ذکر کردهاند. نگارنده به رغم جستجوهای فراوان، هیچ کتاب تاریخی نیافت که بیش از ده اسم از کشتهشدگان بنیقریظه را ذکر کرده باشد.
پنجم) مختصر بودن حادثه: در تمام تواریخ آمده که پس از حکم سعد، یهودیان بنیقریظه را آوردند، پس از کندن چند گودال سر آنان را زدند در حالی که کشته شدن این تعداد به دست یک یا دو نفرـ چنانچه نوشتهاند ـ و دفن آنان به چند روز زمان نیاز دارد.
ششم) ناسازگاری با عقل و عرف: میانگین تعداد کل آنچه جنگهای پیامبر نامیده میشود ـ اعم از غزوهها و سریههاـ بر اساس اقوال مختلف 74 فقره است. میانگین مجموع کشتههای دو طرف در 73 جنگ و مأموریت نظامی(غیر از بنیقریظه) 540 نفر است در حالی که گستره و اهمیت غزوهی بنیقریظه از بسیاری از جنگهای دیگر کمتر بوده است.
همچنین در این کتاب آمده است: ابولبابه که به یهودیان گفته بود در صورت تسلیم شدن، پیامبر (ص) آنان را میکشد به این نتیجه رسید که با این سخن خود چه خیانتی در حق خدا و رسولش مرتکب شده است؛ به همین دلیل توبه کرد و خود را به ستون بست و تا فرمان خدا مبنی بر بخشش او نازل نشد اجازه نداد از ستون باز شود. اگر سخن ابولبابه با آنچه در واقعیت اتفاق افتاد سازگاری داشت خیانت تلقی نمیشد. به عبارتی دیگر ابولبابه عملی را به پیامبر (ص)نسبت داده بود که هیچگاه پیامبر آن را انجام نمیداد. همچنین رفتار بنیقریظه چه در زمان جنگ خندق و چه پس از آن و محاصره شدن قلعههایشان، نشان میدهد که آنان نگران و مضطرب نبودند و از مسلمانان هراسی به دل نداشتند. اگر پیامبر (ص)و مسلمانان گروهی خشن، مستبد و خونریز بودند این حد از آسودگی خاطر و چنین رفتارهایی از بنیقریظه و سایر یهودیان مشاهده نمیشد. (سیاست نبوی، علیاکبر علیخانی و همکاران، صص289-285)
بررسی و نگاهی به داوری سعدبن معاذ
الف)یهودیان با مسلمانان سر جنگ داشتند و در موضع جنگ بودند و این موضع را تا آخرین لحظه حفظ كردند و بعداً كه دریافتند راهی جز شكست ندارند، خود خواهان آن شدند كه سعد در مورد آنان داوری كند. سعد قبل از این در هنگام محاصرهی مشركین و سختیهای جنگ احزاب به میان یهودیان رفته بود و آنان را از شكستن و نقض پیمان خود با رسول خدا بر حذر داشته بود و آنان پاسخ شدید اللحنی به او داده بودند و سعد دریافته بود كه آنان خواهان از میان رفتن اسلام و كشته شدن مسلمانان هستند. (همچنین سعد در طی جنگ احزاب مجروح شده بود و بر اثر همین جراحت شهید شد. )
ب) درطی لشكركشی اعراب علیه مدینه، یهودیان بنیقریظه چنین به خود اجازه دادند كه پیمان خود را شكسته و برخلاف آن عمل كنند و بكوشند تا نقاط ضعف و رخنهگاههای مدینه را به دشمن اطلاع دهند یا خود از آن استفاده كنند و حتی حملاتی علیه خانه پیامبر (ص)و خانههای دیگر مؤمنان ترتیب داده و قصد تعرض به زنان و كودكان مسلمان را داشتند.
ج) اگر پیامبر (ص) آنان را مورد عفو قرار میداد بهطور حتم پایههای نوپای حكومت اسلامی به خطر میافتاد و آنان با بازسازی قوای خود، دوباره درصدد نابودی و ریشهكنی حكومت اسلامی بر میآمدند. همچنین عفو و گذشت را میتوان با كسانی در پیش گرفت كه امید خیر و اصلاح آنان وجود داشته باشد و این در حالی بود كه آنان نه تنها پیمانشكنی كرده بودند؛ بلكه با پافشاری روی تعصبات دینی خود در بحرانیترین شرایط از پذیرش اسلام امتناع كرده بودند. خداوند میفرماید:
«كَیفَ وَإِنْ یظْهَرُوا عَلَیكُمْ لایرْقُبُوا فِیكُمْ إِلا وَلا ذِمَّةً یرْضُونَكُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَى قُلُوبُهُمْ وَأَكْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ» (توبه: 8)
«چگونه میتوان با آنان عهد و پیمانی نگه داشت در حالی كه اگر آنان بر شما چیره شوند حرمت هیچ عهد و پیمانی را درباره شما نگه نمیدارند. »
اگر رسول خدا (ص) مردان آنان را به قتل نمیرساند ـ در حالی كه اگر آنان توان مییافتند پیامبر (ص)و همه مسلمانان را میكشتند و اسلام را از میان میبردند و با وجود اینكه گذشت در مورد جنایتكاران خود یك ستم بر بشریت است، پس چه باید میكرد؟
در واقع یهودیان بنیقریظه دست به اقدامی زده بودند كه در صورت موفقیت در آن حكومت نوپای اسلامی متلاشی و تمامی بشریت از انوار هدایت آن محروم میشدند و با اقدام آنان جامعه بشری بعد از دوران پیامبر (ص)را متضرّر مینمودند. پس عدالت اقتضا میكند كه گروهی جنایتكار كه امید به اصلاح آنان نیست در راستای تحكیم پایههای اسلامی و خیر رسانی به جامعهی بشری فدا شوند. (اینكه گفته میشود امید به اصلاح آنان نیست، بر اساس عملكرد خودشان و از سوی دیگر چون در عصر پیامبر (ص)این اتفاق روی داده است و دوران نزول وحی الهی بوده، درواقع قضاوت در مورد اصلاح آنان وابسته به علم لایزال بوده است. )
د) حتّی پس از صدور حكم سعد، همان كسانی كه خود توطئه كرده و اكنون محكوم داوری او بودند، نیز به داوری او تن داده و دریافتند كه این جزای كردار خود آنان است. تا آنجا كه روایت شده است وقتی حی بن اخطب را برای اعدام حاضر كردند وی به رسول خدا (ص) میگفت: «به خدا سوگند از اینكه با تو دشمنی كردهام خود را سرزنش نمیكنم، اما این حقیقت را دریافتهام كه هر كس به خدا پشت كند خدا نیز او را خوار خواهد نمود. » وی سپس به مردم رو كرد و گفت: « ای مردم! ایرادی به حكم خداوند نیست كه این تقدیری نوشته شده و حماسهای است كه خداوند آن را مقرر داشته است. » 3
و) اگر دشمنان اسلام در راستای دفاع از یهودیان بنیقریظه و در جهت دلسوزی با آنان نداها سر میدهند، بایستی به آنان حق داد، چون آنان هماكنون درصدد همان كاری هستند كه نیاكان و اجدادشان 15 قرن قبل میخواستند آنرا به انجام برسانند، ولی جای تعجّب بسیار دارد كه این انسانهای مدافع حقوق بشر چرا در برابر اینهمه استثمار و جنایتی كه فرزندان این یهودیان از زمان انتفاضه، روزانه در فلسطین انجام میدهند سكوت اختیار نمودهاند؟ چرا اینهمه جنایت و كشتارهای كودكان و زنان بیدفاع تحت عناوین استعمار، جهانیسازی، نازیسم، قوم برگزیده و ... حسّ بشردوستی آنان را تحریك نمیكند؟
همچنین مصطفی حسینی طباطبائی دلایل زیر را در راستای تأیید حكم قتل جنگجویان بنیقریظه ارائه میدهند:
اولاً: این گروه پیش از پیمانشكنی، تعهّد نموده بودند كه اگر با دشمنان مسلمین همراهی كنند و مدینه را به خطر افكند، جانشان هدر و اموالشان مصادره گردد. آنان خود پذیرفته بودند كه اگر راه خیانت در پیش گیرند، پیامبر (ص)در اجرای این حكم محق است.
ثانیاً: بنیقریظه هنگامی به خیانت دست زدند كه مدینه در محاصره دشمن قرار داشت آنان در چنین وضعی آهنگ شبیخون به مسلمانان كردند و یك گروه ده نفری و پیشتاز از ایشان نیز وارد عمل شدند. و ما میدانیم كه خیانت و سازشكاری با دشمن در زمان جنگ جرمی بزرگتر از پیمانشكنی عادی، به شمار میآید و كیفر سختتر دارد و مرتكبین به این كار در تمامی دادگاههای نظامی جهان (چه قدیم چه جدید) به مرگ محكوم میشوند و هیچ قانونگذاری این حكم را ظالمانه نشمرده است.
ثالثاً: كتاب آسمانی یهودیان یعنی تورات دستور میدهد كه اگر قومی روش بنیقریظه را با یهودیان در پیش گیرند محكوم به مرگ خواهند بود، چنانكه در سفر تثنیه میخوانیم «چون به شهری نزدیك آیی تا با آن جنگ نمایی آن را برای صلح ندا كن و اگر تو را جواب صلح دهد و دروازهها را به رویت گشاید، آنگاه تمامی قومی كه در آن یافت شوند به تو جزیه دهند و تو را خدمت نمایند و اگر با تو صلح نكرده و با تو جنگ نمایند پس آنان را محاصره كن و چون یهود خدایت آن را به دست تو بسپارد، جمیع ذكورانش را به دم شمشیر بكُش. لیكن زنان و اطفال و بهائم و آنچه در شهر باشد، یعنی تمامی غنیمتش را برای خود به تاراج ببر» بنابراین حكم، سعدبن معاذ حق داشت كه جنگجویان یهود را به مرگ محكوم كند. (یعنی در حقیقت، حكم كتاب مقدس خودشان را برایشان جاری سازد. )زیرا پس از آن كه بتپرستان در جنگ خندق از مدینه دور شدند، و پیامبر (ص) یارانش را به سوی دژهای بنیقریظه فرستاد و یهودیان به جای استقبال از ایشان به ناسزاگویی پرداختند و از اعلام جنگ به مسلمانان خودداری نكردند؛ چنانكه نخستین بار نیز هنگام خبر آوردن از پیمانشكنی یهود، به همین شیوهی ناپسند عمل شد یعنی بنیقریظه فرستادگان پیامبر (ص)را كه دعوت به صلح و وفای به عهد میكردند، جز با دشنامهای پست و اعلام جنگ پاسخ ندادند.
رابعاً: ابوسفیان رهبر سپاه مشركان، چون خواست از مدینه دور شود، نامهای به پیامبر (ص) نوشت و ضمن آن، تهدید كرد كه: «ما اگر اینك (به مكّه) باز میگردیم ولی روزی همچون روز احد از سوی ما برای شما پیش خواهد آمد، كه گریبان زنان در آن روز دردیده خواهد شد. » با توجه به این تهدید، مسلمانان نمیتوانستند، بنیقریظه را آزاد بگذارند تا به سایر یهودیان ملحق شوند و به همراه قریش بر مدینه یورش آورند و این بار همهی مسلمانان را به قتل برسانند. همچنین نمیتوانستند آنان را در مدینه سكونت دهند تا اگر مشركان دوباره یورش آوردند و به درون شهر راه یافتند، بنیقریظه خیانت را از سر گیرند. لذا هیچ راه خردپسند و عادلانهای جز در هم شكستن سپاه كینهجوی یهود، برای مسلمانان وجود نداشت.
خامساً: پیامبر (ص)در مرحله اجرای حكم تا آنجا كه ممكن بود از عفو و اغماض دریغ ننمود. چنانكه به گزارش ابن هشام، چند تن از یهودیانی كه به اسلام گرایش نشان دادند، آزاد شدند و نیز رسول خدا (ص)مردی به نام رفاعه را مورد عفو قرار داد. همچنین عمروبن سعدی را كه به یاران خود گفته بود: «هرگز به محمد نیرنگ نمیزنم» از كشته شدن در امان مانده و نیز جوانانی كه در آستانهی بلوغ بودند؛ مانند عطیه قرظی از سوی پیامبر (ص) بخشوده شدند. همچنین تمام خانواده زبیر بن باطا آزاد گشته و اموالشان را به آنان بازپس دادند و تنها مردان جنگجو محارب از پای درآمدند. »(4)
1-سر بریدن در روزگار قدیم احتمالاً یكی از آسانترین و انسانیترین شیوهی اعدام كسانی بوده است كه مستحق مجازات مرگ بودهاند. چون بعد از قطع نخاع ناشی از بریدن سر، ارتباط مركز درد در مغز با اندامهای پائینی قطع شده و شخص بلافاصله حیات دنیوی را ازدست میدهد. بسیاری از مواد مخدّر اعمّ از هروئین، تریاك و كدئین از طریق سركوب درد در نخاع مانع ارسال پیامهای عصبی تولید شده به وسیله محركهای ایجادكنندهی درد میشوند.
2-خورشید نبوت، مؤلف، شیخ صفیالرحمن مباركفوری، ترجمه، محمدعلی لسانی فشاركی، صص604ـ595.
3-خاتم پیامبران، مؤلف، محمد ابوزهره، ترجمه، حسین صابری چاپ سوم، جلد دوم، صص672-663
4-خیانت در گزارش تاریخ «نقد كتاب بیست و سه سال علی دشتی» بخش سوم، مصطفی حسینیطباطبائی، صص170-167.
نظرات
رحمانی
17 شهریور 1391 - 12:24مسلمانان بیش از هرچیز به تفسیری انسانی و رحمانی از اسلام نیازمندند.ماجرای بنی قریظه این تصویر را مخدوش میکند.توجیهات نویسنده ی مقاله با منطق عقلانی عصر جدید سازگاری چندانی ندارد. برای تحکیم حکومت ولو اسلامی و محمدی ریختن خون حتی یک انسان بی گناه یهودی جایز نیست. حتی اگر وجود و تداوم حکومت حضرت رسول «ص» در گرو مرگ یک فرد بیگناه یهودی بود با قاطعیت می توان گفت که آن بزرگوار نابودی حکومت را براین عمل غیر انسانی و غیر اخلاقی ترجیح میدادند چون در منطق محمدی هدف وسیله را توجیه نمی کند. ایشان پیامبر رحمت و عطوفت و مهربانی بودند. در دین ایشان اجباری در پذیرش اسلام نبود.با کمال تاسف هم نویسنده مقاله وهم مصطفی حسینی طباطبایی از پیامبر رحمت چهره ای خشن، نامهربان و با اخلاق سیاسی ماکیاولیستی معرفی کرده اند که هدف وسیله را توجیه میکند. به نظر نگارنده این سطور، نویسنده ی مقاله می بایست در سندیت این تاریخ مجعول تردید می کردند و عمیق تر غزوه ی خندق و حوادث بعد از آن را تحلیل میکردند. پیروز باشید
کریمی
20 شهریور 1391 - 08:51به نظر این جانب سایت اصلاح بخشی به نام پاسخ به شبهات پیرامون اسلام کم دارد تا مقالات این چنینی در آن بخش گنجانده شود.
بدوننام
20 شهریور 1391 - 08:47طبق نظر دوستان برای انسانی و رحمانی نمودن چهرهی اسلام و وجهی عقلانی دادن به آن بایستی در قرآن صحبتی از قتال و مبارزه با دشمنان حربی به میان نمی آمد و مسلمین در مقابل هر ظلم وستمی ذلیلانه گردن کج نموده و تسلیم میشدند. لابد این کاملاً عقلانی است.
ايرانى
30 بهمن 1391 - 12:48جناب رحمانى @ شما خودتان انسان مهربانى هستيد، و ميخواهيد بزور ، بدون استدلال و مدرك و سند معتبر تمام تاريخ اسلام و سيره و سنت پيامبر (ص) رو تحريف نماييد ! گيريم اينكار را هم كرديد ! كه غير ممكن است ! ... با قرآن و آيات آن چه ميكنيد !؟! در قرآن هم آيات جهاد و قتال و دست بريدن و پا بريدن و كنيز داشتن و گردن زدن و غيره داريم !؟! شما (استغفرالله) قرآن را هم ميخواهيد مانند نامتان رحمانى كنيد ؟!؟ از عذاب خدا بترسيد ! از آتش جهنم ... راستى با آتش جهنم و عذاب الهى و كندن پوست و مار غاشيه چه ميكنيد ؟!؟ نكند (نعوذ بالله) ميخواهيد جهنم را هم بهشت كنيد ؟!؟ راستى با بهشت و حوريان هميشه باكره و غلمانهاى همچون مرواريد مكنون چه ميكنيد !؟! نكند ميخواهيد بهشت مردسالارانه ما مسلمين را هم فمينيستى كنيد ؟!؟ خدايا به تو پناه ميبرم از دست شيطان رجيم
بدوننام
21 شهریور 1391 - 07:18آقا یا خانم رحمانی عزیز لطف کن آیهی 4 سورهی محمد را بخوان بعد قضاوت کن
بدوننام
23 شهریور 1391 - 09:36 ( اي پيغمبر ! ) خواهي ديد كه دشمنترين مردم براي مؤمنان ، يهوديان و مشركانند ، و خواهي ديد كه مهربانترين مردم براي مؤمنان ، كسانيند كه خود را مسيحي مينامند ، اين بدان خاطر است كه در ميان مسيحيان ، كشيشان و راهباني هستند كه ( به سبب آشنائي با دين خود و خوف از خدا ، از شنيدن حق سر باز نميزنند و در برابر آن ) تكبّر نميورزند . مائده/82
بدوننام
23 شهریور 1391 - 09:40 يهوديان و مسيحيان هرگز از تو خوشنود نخواهند شد ، مگر اين كه از آئين ( تحريف شده و خواستهاي نادرست ) ايشان پيروي كني . بگو : تنها هدايت الهي هدايت است . و اگر از خواستها و آرزوهاي ايشان پيروي كني ، بعد از آن كه علم و آگاهي يافتهاي ( و با دريافت وحي الهي ، يقين و اطمينان به تو دست داده است ) ، هيچ سرپرست و ياوري از جانب خدا براي تو نخواهد بود ( و خدا تو را كمك و ياري نخواهد كرد ) . بقره/120
عبدالله
23 شهریور 1391 - 10:01در همین عصر جدید است که روزانه صدها نفر در سوریه و سایر کشورها کشته شده و قربانی افکار استعماری و صهیونیستی یهودیان و مسیحیانی میشوند که مقلدانه مرعوب و مقهور افکارشان شده ایم و مدام دست وپا می زنیم تا همه چیزمان از نصوص قطعی، روایات و بدیهیات تاریخی یمان را با عقل بشری آنهاسازگار کنیم. خداوند در کنار اسامی رحمان و رحیم بودن، قهار هم هست. اسلام هم در کنار چهرهی رحمانی اش که وجهی غالبش است به طور حتم مجبور به دفاع سخت گیرانه نیز می باشد.قتال هم تنها مختص عصر پیامبر نبوده و در صورت فراهم شدن شرایطش به همهی عصر اختصاص دارد و این از بدیهیات است کاش به جای دلسوزاندن برای چند یهودی عصر پیامبر(ص) که همه نوع آزار و پیمان شکنی را در حق آن حضرت روا داشتند برای کسانی دلسوزی می کردیم که از زمان تشکیل رژیم اشغالی اسرائیل و حتی قبل از آن قربانی نقشههای شوم آنه شدهاند. به طور حتم اسلام قتال با یهود و نصارا و هر کافری را به سبب نوع اعتقادشان تجویز نمی کند ولی در مقابل پیمان شکنیهای مداوم و مبارزهی مسلحانهی ایشان دفاع با شدت و حدت را حق خویش می داند. براي ( مبارزهي با ) آنان تا آنجا كه ميتوانيد نيروي ( مادي و معنوي ) و ( از جمله ) اسبهاي ورزيده آماده سازيد ، تا بدان ( آمادگي و ساز و برگ جنگي ) دشمنِ خدا و دشمن خويش را بترسانيد ، و كسان ديگري جز آنان را نيز به هراس اندازيد كه ايشان را نميشناسيد و خدا آنان را ميشناسد . هر آنچه را در راه خدا ( از جمله تجهيزات جنگي و تقويت بنيه دفاعي و نظامي اسلامي ) صرف كنيد ، پاداش آن به تمام و كمال به شما داده ميشود و هيچ گونه ستمي نميبينيد .
کریمی
24 شهریور 1391 - 11:37کدام مجتهد، فقیه، سیره نویس، محدث و مورخ مشهور و معتبر جهان اسلام از متقدمین و متأخرین این قضیه را انکار کردهاند تا ما دومیش باشیم کاش آقا یا خانم رحمانی اسم چند نفر از آنها را می بردند.
بدوننام
24 شهریور 1391 - 09:44جناب کریمی، کثیری از متفکران مسلمان متقدم و متاخر منکر اصل قضیه بوده اند۰ از جمله امام مالک و علامه ابن حجر عسقلانی، ۰ابن اسحاق قدیمیترین منبعی است که با جزئیات به شرح ماجرای بنی قریظه پرداختهاست و تاریخنگاران بعدی عموماً از او به عنوان منبع استفاده کردهاند.مورخ مسلمان ابن حجر عسقلانی داستان بنی قریظه و داستانهای مشابه را از اساس رد میکند به دلیل اینکه مالک ابن انس از همعصران ابن اسحاق و بنیان گذار فقه مالکی، ابن اسحاق را «دروغگو» و «دجَال» و «کسی که روایاتش را از یهودیان میگیرد» تعبیر میکند. بگفته ولید عرفات، مورخان و سیره نویسان استانداردهایی که محدثان در ارتباط با احادیث نبوی و امور فقهی رعایت میکردند، را رعایت نمیکردند و برخوردی بسیار سهل گیرانه تر داشتند. محدثان اصرار داشتند که تمام راویان ثقه باشند و از فرد پیش از خود بدون واسطه روایت کرده باشند. مالک ابن انس از همعصران ابن اسحاق و بنیان گذار فقه مالکی، با مقایسه معیارهایی که خود رعایت میکند با روش ابن اسحاق، او را «دروغگو» و «دجَال» و «کسی که روایاتش را از یهودیان میگیرد» تعبیر میکند. ابن حجر عسقلانی میگوید که مشکل مالک ابن انس با ابن اسحاق بخاطر گنجاندن داستانهای عجیبی مانند داستان بنی قریظه در سیره اش بود. ولید عرفات استدلالهایی میآورد تا نشان دهد که ابن اسحاق داستانش را از نوادگان یهودی بنی قریظه اخذ کردهاست و سپس با مقایسه جزئیات داستان بنی قریظه با داستان ماسادا (از داستانهای قدیمی در تاریخ یهود) نتیجه میگیرد که بازماندگان یهودی داستان ماسادا را با داستان بنی قریظه آمیختهاند۰بگفته سید برکات احمد، افرادی مانند مالک و هشام بن عروه ابن اسحاق را قابل اعتماد نمیدانستند۰ اکثریت فقها و مورخین مالکی داستان بنی قریظه را مجعول و ساختگی می دانند۰موفق باشید۰
بی نام
24 شهریور 1391 - 11:43هر چند در تاریخ طبر ی روایات ضعیف و رویدادهای غلط زجود دارد که خود طبری هم به آن اذعان نموده ولی زیر سؤال بردن معتبرترین منبع تاریخی جهان اسلام که حتی مورد استناد تاریخ نگاران غربیست کار درستی نیست.
بی نام
25 شهریور 1391 - 08:10 محمّد فرستادهي خدا است ، و كساني كه با او هستند در برابر كافران تند و سرسخت ، و نسبت به يكديگر مهربان و دلسوزند . ايشان را در حال ركوع و سجود ميبيني . آنان همواره فضل خداي را ميجويند و رضاي او را ميطلبند . نشانهي ايشان بر اثر سجده در پيشانيهايشان نمايان است . اين ، توصيف آنان در تورات است ، و امّا توصيف ايشان در انجيل چنين است كه همانند كشتزاري هستند كه جوانههاي ( خوشههاي ) خود را بيرون زده ، و آنها را نيرو داده و سخت نموده و بر ساقههاي خويش راست ايستاده باشد ، بگونهاي كه برزگران را به شگفت ميآورد . ( مؤمنان نيز همين گونهاند . آني از حركت بازنميايستند ، و همواره جوانه ميزنند ، و جوانهها پرورش مييابند و بارور ميشوند ، و باغبانانِ بشريّت را بشگفت ميآورند . اين پيشرفت و قوّت و قدرت را خدا نصيب مؤمنان ميكند ) تا كافران را به سبب آنان خشمگين كند . خداوند به كساني از ايشان كه ايمان بياورند و كارهاي شايسته بكنند آمرزش و پاداش بزرگي را وعده ميدهد . فتح/29
عبدالله
30 شهریور 1391 - 07:50کاش وقتی ادعایی مطرح می شد جهت اثبات ادعا منابعی هم ارایه می گردید امام مالک و ابن خلدون به هیچ وجه منکر غزوه بنی قریظه نشده اند بلکه تنها حضور سعد ابن معاذ در غزوه بنی مصطلق را که در سال ششم هجری روی داده است انکار نموده اند. في مجمع الزوائد: روى الطبراني من طريق ابن إسحاق قال: "كانت غزوة بني المصطلق في شعبان سنة ست".قال الهيثمي: "رجاله ثقات". وتبع ابن إسحاق في هذا خليفة بن خياط وابن جرير الطبري، وابن حزم وابن عبد البر وابن العربي، وابن الأثير وابن خلدون. فقد صرح كل منهم بأن غزوة بني المصطلق كانت في شعبان من السنة السادسة. وقد أدى بهم هذا إلى إنكار وجود سعد بن معاذ في هذه الغزوة (غزوة بني مصطلق) وتوهيم من ذكره فيها من العلماء، بناء على أنه استشهد في غزوة بني قريظة، التي وقعت عقب الخندق مباشرة، وكانت الخندق في السنة الرابعة على رأي ابن حزم وطائفة من العلماء.( منهم: مالك بن أنس وموسى بن عقبة، والبخاري وابن قتيبة، ويعقوب بن سفيان الفسوي، والنووي، وابن خلدون. ) منبع:كتاب:مرويات غزوة بني المصطلق وهي غزوة المريسيع المؤلف : إبراهيم بن إبراهيم قريبي الناشر : عمادة البحث العلمي بالجامعة الإسلامية، المدينة المنورة، المملكة العربية السعودية، جلد 1،ص 90
بدوننام
31 شهریور 1391 - 09:16این منابع را به دقت مطالعه فرمایید شاهدی بر این مدعا هستند که در غزوه بنی قریظه حد اکثر یک یا دونفر از سران یهود که خیانت کرده بودند کشته شده اند حتی امام «اوزاعی» معتقد بودند که حتی یک نفر از یهودیان بنی قریظه کشته نشده اند۰ M.J. Kister, “The Massacre of the Banu Qurayza: A Re-examination of a Tradition” Jerusalem Studies in Arabic and Islam 8 (1986), Barakat Ahmad, Muhammad and the Jews: A Re-examination Akram Diya' Al 'Umari, review of Role of Booty in the Economy During the Prophet's Time by M. Yasin Mazhar Siddiqui, JKAU: Islamic Econ. , Vol. 6, pp. 25-28 (1414 A.H. /1994 A.D.) M. Yasin Mazhar Siddiqui, Role of Booty in the Economy During the Prophet's Time, Journal of King Abdulaziz University: Islamic Economics, Vol. 1, 1409 (1989) W. N. Arafat, New Light on the Story of Banu Qurayza and the Jews of Medina, Journal of the Royal Asiatic Society of Great Britain and Ireland (1976)
ابوبکر
15 مهر 1391 - 10:31تا وقتی که بسیاری از ما مسلمانان ( به ویژه خیلی از رهبران دینی و مدعیان جانشینی !!! پیامبر بزرگوار اسلام " ص " ) با سخنان و مخصوصا عملکرد و نحوه زندگیمان، بدترین، بی منطق ترین و ضد انسانی ترین چهره را از ایشان، قرآن و اسلام به جهانیان معرفی می کنیم، واقعا ساده لوحانه و غیر منطقی نیست که از غیر مسلمانان و مخصوصا مخالفان اسلام، انتظار داشته باشیم که به چهره زشتی که ما مسلمانان از رهبرمان و کتاب آسمانی و دینمان به همگان نشان داده ایم، اعتماد نکنند و بر عکس، اسلام حقیقی را ضد اسلامی بدانند که ما به آنها معرفی کرده ایم؟! " بدء الاسلام غریبا و سیعود کما بدء، فطوبی للغرباء . " به راستی این فرموده پیامبر نور و رحمت ( ص ) سالهای مدیدی است که کاملا در مورد ما مسلمانان، صادق است. ( از دوران بعد از خلفای راشدین " ع " تا کنون ) تنها راه چاره، جستجو و یافتن غربای راستین مورد اشاره در این حدیث شریف و تبعیت آگاهانه و مخلصانه از آنان است.
احمد امين
14 آبان 1391 - 11:17افسانه نسل کشی یهودیان بنی قریظة، از هدایای تاریخ مشکوک و شفاهی بیش از دویست سال نقل قول شفاهی پس از فوت پیامبر مظلوم اسلام بوده که به همت مزدوران یهود، شعوبیه و اهل حدیث نادان جعل و به تدریج وارد مصادر تاریخ و روایی مسلمانان گشت. ریشه تمام این دروغها به یک نفر باز می گردد: محمد بن اسحاق بن یسار. البته اکاذیب و افترائات دیگری چون قتل شاعر یهودی «کعب بن الاشرف»، «غرانیق» و.. هم وجود دارد لکن اکذوبه نسل کشی یهودیان بنی قریظه نقطه اوج جعل و خرافه است. منطق این داستان از ریشه مضحک است چراکه 700یهودی مذکر بین گفتن صوری یک شهادتین خشک و خالی و اعدام، اعدام را انتخاب می کنند!! این در حالیست که قرآن کریم تقیه را حتی برای مسلمانان از ترس جان مجاز شمرده چه برسد به یهودیانی که نسبت به حفظ جان خود از همه حریص ترند: «وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَىٰ حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ ﴿البقرة: ٩٦﴾ دروغ دوم این داستان تخیلی در این نهفته که قرآن نافی قتل اسیر است. تازه این یهودیان حتی جنگ هم نکرده بودند که اسیر شوند بلکه خود را تسلیم کردند یعنی به مراتب از اسیران هم قابل ترحم تر هستند و این حکم اسیر است در قرآن: «فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء»(محمد4) حالت سومی وجود ندارد مگر اینکه نعوذبالله روسل خدا از اجرای فرمان خدا سر باز زده باشد! مسلمانان مدمورند با اسیر رفتار انسانی داشته باشند نه او را اعدام کنند: «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا ﴿الانسان: ٨﴾» همین استدلالت برای دروغ بودن این داستان کافیست لکن برای اذهان حدیثی! لازم است به شخصیت ابن اسحاق هم اشاره کنیم. ابن اسحاق توسط: مالک بن انس، یحیی بن سعید القطان، هشام بن عروة به کذاب بودن متهم است(الضعفاء الکبیر العقیلی ج4 ش1578) ضمن اینکه خود عقیلی هم او را در زمره ضعفا قرار داده است. همچنین احمد حنبل هم روایات او را قبول نداشته است(سیر اعلام النبلاء7/46 ـ مؤسسة الرسالة) النسائی و الدارقطنی هم او را جرح کرده اند(میزان الإعتدال ج3 ش7191) اما شخص مالک بن انس به ویژه بر همین دروغهای ابن اسحاق نقد داشته است. ابن حِبّان البُستي(متوفي354هـ) مي نويسد: «إنما كان ينكر عليه تتبعه غزوات النبي صلى الله عليه وسلم عن أولاد اليهود الذين أسلموا وحفظوا قصة خيبر و قريظة والنضير وما أشبهها من الغزوات عن أسلافهم وكان بن إسحاق يتتبع هذا عنهم: همانا مالك، ابن اسحاق را به اين خاطر انكار مي كرد كه از ماجراهاي نقل شده جنگ هاي نبي عليه السلام توسط نوادگان يهوديان مسلمان شده پيروي مي كرد يهودياني كه قصه هاي خيبر، قريظة و النضير و شبيه به آنها را از گذشتگان خود حفظ مي كردند و ابن اسحاق پيرو اين داستانهاي آنها بود»(الثقات ابن حبان ج7 ش10534) علاوه بر مالک بن انس، د. عبدالکریم سورش، استاد عبدالعلی بازرگان، د. احمد صبحی منصور(استاد تاریخ دانشگاه الازهر)، د محمد الشحرور، د. ولید عرفات، د. برکات احمد و.. هم این داستان را جزء اکاذیب تراث طبقه بندی می کنند. والسلام/عدم اجازه چاپ این نظر از سوی سایت محترم از مصادیق ظلم در حق نبی اسلام علیه اسلام است
باقر
07 اردیبهشت 1392 - 12:28اولا امر به قتل مردان بنی قریظه طبق صریح آیه قرآن است ودر اجرای آن توسط پیامبر نبایدهیچ شک و تردید داشت که ایشان مامور به انجام اوامر الهی بودند در غیر اینصورت رسالت ایشان بی معنا میشد واین امر منافات با رحمانی بودن حضرت ندارد که خداوند رحمه للعالمین نیز جهنم را از جن وانس پر کرده ومعاندان درآن جاودان خواهند بود واین چهره رحمه جلالیه جداوند در راستای عدل الهی انجام پذیر است.در ثانی در این ماجرا یهو د محاصره شده قبل از اسارت تن به حکمیت داده بودند وقتل آنان به منزله قتل اسیر نیست ثالثا منابعی که شما ار آن یاد کردید یا ناقص است به جهت اشاره فقط به منابع اهل سنت وعدم مراجعه به منابع تاریخی همانند سیره ابن هشام ویاارشاد شیخ مفید ویا سایر منابع شیعی که بر گرفته از کلام اهل بیت علیهم السلام میباشد . ودیگر اینکه دلایل شما مستند به نظر افرادی است که تاریخ نگار نیستند مثل سروش وبازرگان و....اما وقایع تاریخی با اقوال به جامانده ازشاهدان عینی ودبگر آثارمکتوب قابل نفی یا اثبات است نه نظرات فردی بدن پشتوانه
بدوننام
21 دی 1393 - 09:55امروز بحث مي كنند درباره حكم قصاص، مي گويند ايا صحيح است يا خير؟ روحيات مردم امروزي خيلي نسبت به زمان قديم نازك نارنجي شده است. در جريان جنگهاي جهاني چقدر آدم كشته شدند، همه گناهكار بودند يا عده بسياري بي گناه بودند. همين فرانسوي ها چقدر انقلابيون را در كشورشان اعدام كردند، در يك برنامه به روايت خودشان بيش از ١٤٠ نفر را در هفته با گيوتين اعدام مي كردند. سئوال از نازك نارنجي ها اين است كه آيا آتش و سرب گداخته جهنم براي كافران زياد نيست؟ زندگي انسانها آميخته است با جنگ، جنگ براي زندگي براي بقا براي حقيقت براي دفاع. لذا دوستان نمي توانند درست وضعيت و فرهنگ آن موقع را درك كنند. اگر يهود و مشركين فاتح جنگ مي شدند با مسلمانان چه مي كردند؟؟؟ اگر برايحفظ حيات كودك خود گرگي را كه در نزديكي منطقه سكونت خود ديده ايد بكشيد كار اشتباهي كرده ايد؟؟؟ ان شا الله با ظهور امام زمان همه مشكلات بشري حل بشود،