«مایندفولنس» یا توجه‌آگاهی در گفت‌وگو با دکتر مرتضی کشمیری

چندی پیش در یک مهمانی دوستانه، چند تن از رفقا گفتند که «مایندفولنس» (mindfulness) می‌کنند و این کار به آنها بسیار کمک کرده. پیش‌تر این مفهوم را از زبان بابک عباسی شنیده بودم، با ترجمه «توجه‌آگاهی»، اما خیلی به معنای آن دقت نکردم. حالا برایم جالب شد. دوستم امیرحسین خداپرست گفت که نشر کرگدن کتابی مختصر و مفید منتشر کرده با عنوان «معجزه توجه‌آگاهی» نوشته تیک نات هان، استاد ذن بودایی، آن را بخوانی خوب است. کتاب را با ترجمه مشترک مرتضی کشمیری و پیوند جلالی یافتم و خواندم. همان‌طور بود که امیرحسین گفته بود، ساده و سودمند. دریافتم که مترجمان کتاب خود روانشناس هستند. با دکتر مرتضی کشمیری تماس گرفتم و به او ماجرای مایندفولنس دوستانم را گفتم. گفت قضیه خیلی رایج‌تر از چیزی است که شما شنیدید. قرار شد با او درباره چیستی مایندفولنس یا توجه‌آگاهی و چرایی رواج آن گفت‌وگو کنیم، در این باره که این کار چقدر ضروری یا سودمند است و آیا مشکلات و آسیب‌هایی هم دارد، حاصل گفت‌وگوی پیش رو است.

 

‌خیلی ممنون از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید. نخست به اختصار بفرمایید مایندفولنس چیست و چرا شما آن را توجه‌آگاهی ترجمه کردید؟

خیلی ممنونم از توجه‌ شما. مایندفولنس به روش‌های مختلفی تعریف شده، اما معمولا در منابع به تعریفی که جان کابات‌زین ارایه کرده است، اشاره می‌شود به این صورت که مایندفولنس نوع خاصی از توجه کردن است، توجهی است ارادی و هدفمند که لحظه به لحظه تداوم دارد و غیر‌قضاوتی است. تعاریف دیگری نیز وجود دارد مثل مایندفولنس آگاه بودن از تجربه است همراه با پذیرش یا آن‌طور که تیک نات هان می‌گوید بیدار نگهداشتن هوشیاری فرد است نسبت به واقعیت حاضر. من این تعریف راب نارین را هم دوست دارم که مایندفولنس دانستن این است که در هر زمان چه چیزی رخ می‌دهد، بدون اینکه تجربه‌ای را به تجربه دیگر اولویت دهیم. توجه‎آگاهی معادلی است که دکتر حسن حمیدپور پیشنهاد داده‌اند در مقاله‌ای که در مجله بازتاب دانش منتشر کرده‌اند، چرایی آن را مفصل توضیح داده‌اند. همان‌طور که در تعریف مایندفولنس گفتیم اصلی‌ترین مولفه توجه است و تاکید این معادل بر توجه، به نظر من آن را ارجح‌تر از بقیه معادل‌ها می‌سازد. علاقه‌مندان به انتخاب معادل‌های این کلمه می‌توانند به مقاله دکتر حمیدپور مراجعه کنند.

‌تا چند سال پیش (فکر می‌کنم هنوز هم چنین باشد) یوگا و تمرین‌های آن خیلی رایج بود. آیا مایندفولنس هم نوعی یوگاست؟ اگر با آن تفاوت دارد، لطفا کوتاه به شباهت‌ها و تفاوت‌های آنها اشاره کنید.

مایندفولنس نوعی توجه کردن است با کیفیت‌هایی که گفتیم. این کیفیت‌های به روش‌های مختلفی قابل تقویت شدن هستند که یکی از آنها می‎تواند یوگا باشد. البته من اطلاعات چندانی درباره یوگا ندارم. تا جایی که می‌دانم فراتر از آساناها یا همان حرکات بدنی است. در بعضی از پروتکل‌های مایندفولنس از جمله برنامه کاهش استرس مبتنی بر مایندفولنس از حرکات بدنی استفاده می‌شود. در اینجا منظور آوردن توجه کنجکاوانه به حرکات بدن است نه انجام ورزش.در یوگا هم موضوع توجه و تمرکز اهمیت بالایی دارد و مدام توجه به حرکاتی که انجام می‌شود، برگردانده می‌شود. برگرداندن توجه و کنجکاو بودن به تجربه‌ای که در لحظه داریم همان مایندفولنس است. شما می‌توانید توجه را مدام به حرکات بدنی برگردانید یا به چایی که می‌نوشید یا به نفس‌تان یا به افکار‌تان. موضوع توجه اهمیتی ندارد. مساله ارادی و هدفمند بودن توجه و وجود کیفیت غیرقضاوتی بودن و کنجکاوی است.

‌توجه‌آگاهی یا مایندفولنس چه اهمیتی یا به بیان ساده‌تر چه فایده یا فوایدی دارد؟

وقتی به‌طور شفاف با آنچه در درون و بیرون‌مان می‌گذرد در تماس هستیم، می‌توانیم پاسخ مناسب‌تری به مسائل زندگی بدهیم و رنج کمتری برای خودمان و دیگران تولید کرده و در عین حال غنی‌تر و با معناتر زندگی کنیم. چطور می‌توانیم پدر یا مادر باکفایتی باشیم وقتی با فرزندمان هستیم آنجا حضور نداریم و توجه‌مان در محل کارمان مانده است یا معلم باکفایتی باشیم وقتی سرکلاس حضور نداریم، بدن‌مان آنجا با دانش‌آموزان است، اما توجه‌مان در خانه است یا مدیر باکفایت، ورزشکار، هنرمند، پزشک و غیره. این روزها از تمریناتی که این کیفیت توجه، تمرکز و حضور ما را افزایش می‌دهند هم در روان‌درمانی استفاده می‌شود و هم در بیماری‌های جسمانی از جمله سرطان تا بهتر با استرس‌های بیماری و درمان کنار بیایند. در مدیریت و لیدرشیب در سازمان‌ها. حتی اخیرا کتابی دیدم درباره کاربرد این تمرین‌ها برای کسانی که تریدر هستند. دامنه کاربرد این تمرین این روزها بسیار گسترده شده است؛ از مهدکودک‌ها تا بازارهای سرمایه.

‌ می‌دانیم که کارها یا روش‌ها یا تکنیک‌هایی مثل توجه‌آگاهی، عمدتا از فرهنگ‌ها و ادیان شرقی مثل بودایی می‌آید و مبتنی بر یک جهان‌نگری و جهان‌بینی است. اگر ممکن است برای مخاطبان کمتر آشنا درباره این ریشه‌ها و خاستگاه‌های فرهنگی به اختصار توضیح دهید؟

بخشی از این نگاه می‌تواند به این خاطر باشد که کسانی که در غرب، تمرینات مایندفولنس را در زمینه‎هایی که گفتیم به کار گرفتند مثل خود جان کابات زین، بیشتر با آن در فرهنگ‌های شرق دور آشنا شده بودند وگرنه اهمیت توجه و حضور داشتن در تجربیات لحظه به لحظه، تقریبا در تمام ادیان، مذاهب و فرهنگ‌های مختلف به گونه‌های مختلفی مورد تاکید بوده است. مثلا در اسلام بر متوجه بودن و حضور قلب داشتن حین عبادت‎ها تاکید شده است، حتی در سایر فعالیت‌های روزمره که با حضور انجام دادن، می‎تواند آنها را تبدیل به عبادت کند. من تخصصی در این زمینه‌ها ندارم، اما هر جایی که از مایندفولنس صحبت می‌کنیم اگر متخصصی از ادبیات یا الهیات و سایر رشته‌های مرتبط حضور داشته باشد معمولا به معادل‌های آن در فرهنگ ایرانی یا ادیان و مکاتب مختلف اشاره می‌کنند و موضوع برای‌شان بسیار آشناست.

‌ آیا فهم دقیق این کارها نیازمند شناخت آن جهان‌نگری و جهان‌بینی نیست و آیا بدون شناخت و فهم و زندگی در درون آن فرهنگ و جهان فرهنگی که این امور از دل آن بر آمده، دچار نوعی ساده‌سازی نمی‌شویم؟

به نظرم شناخت هر جهان‌بینی می‌تواند به نگاه ما وسعت بدهد و ما را انعطاف‌پذیرتر کند در عین حال پیشنهادم این است که بیشتر در فرهنگ خودمان به دنبال مصداق‌های مایندفولنس باشیم و بتوانیم نسخه ایرانی آن را حتی به سایر فرهنگ‌ها ارایه کنیم. همان‌طور که گفتم تقریبا در کلاسی نیست که کسی به شعری از مولانا، خیام یا سعدی اشاره نکند یا به ضرب‌المثل یا حکایتی که در فرهنگ خودمان با این مفاهیم اشاره شده است. احتمالا تا همین جای گفت‌وگو هم خوانندگان فرهیخته مثال‌هایی به ذهن‌شان آمده است. می‌دانم علاقه‌مندانی در این زمینه، جسته و گریخته کارهایی می‌کنند. این تلاش‌ها می‌توانند نظام‌مند شوند تا به ثمر بنشینند.

‌مخاطب اولیه و اصلی کتاب خواندنی و کوچکی که شما با عنوان «معجزه توجه‌آگاهی» به همراه دکتر پیوند جلالی ترجمه کرده‌اید، کسانی بوده که در شرایطی بسیار بغرنج در ویتنام کار و زندگی می‌کردند، در حالی که مخاطب امروزین آن در جوامع ما طبقه متوسطی است که عمدتا درگیر معضلات و مصائب روزمره و مشکلات ذهنی و روانی ناشی از هر روزگی است. آیا این تناقضی در کار ایجاد نمی‌کند؟

به نظرم رنج بشر فراگیرتر از آن است که فقط شامل قشر خاصی شود. همه ما ذهن‌هایی داریم که مشوش می‎شود و احساساتی داریم که نمی‌دانیم چطور آنها را درک و تجربه کنیم و در فرار مداوم از آنها هستیم، سرمان را به کار گرم می‎کنیم یا در فضای مجازی وقت تلف می‎کنیم یا به غذا، خرید، سیگار، الکل و مواد پناه می‌بریم. این روزها نداشتن تمرکز و توجه شکایت بسیار رایجی است که مشکلات زیادی به دنبال دارد. در عین حال که در کشور ما افراد بسیاری هستند که در همان شرایط بغرنج به سر می‌برند و آنهایی هم که از رفاه نسبی برخوردارند دچار نارضایتی‌های معمول بشری هستند از جمله همین مواردی که ذکر کردید. اگر چه خیلی جاها تمرین‌های مایندفولنس را راهی برای لذت بردن از لحظه حال معرفی می‌کنند، اما وقتی به تجربه حال حاضرمان برمی‌گردیم بسیاری از لحظات دچار همین رنج‌ها هستیم. تمرین‌ها درک‌ ما را از واقعیت زندگی شفاف کرده و در عین حال که ناپایدار بودن همه پدیده‌ها را به ما یادآوری می‌کنند و تاب‌آوری ما را افزایش می‌دهند، کمک‌مان می‌کنند اقدامات کارآمدتری برای حل مشکلات‌مان انجام دهیم. احتمالات و امکانات بیشتری را مدنظر قرار دهیم و خردمندانه‌تر و هوشیارانه‌تر زندگی کنیم. ارتباط بنیادینی را که بین خودمان با دیگران و همه موجودات هست، درک کنیم و با خودمان و دیگران مهربانانه‌تر و باشفقت‌ بیشتری برخورد کنیم.

‌برخی در توجه‌آگاهی بیشتر بر تمرین‌های تنفسی و اموری از این قبیل تاکید می‌کنند که بیشتر معطوف به خود است، در حالی که به نظر می‌رسد در اصل توجه‌آگاهی معطوف به دیگری و اخلاقی زیستن هم هست. آیا این ارزیابی درست است، یعنی توجه‌آگاهی کمکی به اخلاقی زیستن هم می‌کند و آیا قبول دارید که در اشکال افراطی آن فرد را درگیر خودش می‌کند و از جهان منعزل و گسسته؟

بله، برای رسیدن به توجهی که کیفیت‌های ارادی بودن، منعطف و مداوم و غیرقضاوتی بودن را داشته باشد معمولا تنفس، بدن، افکار یا احساسات را موضوع برگشت توجه قرار می‌دهند و تمرین می‌کنند پیوسته توجه را کنجکاوانه به این موضوعات برگردانند. این تمرین می‌تواند با حواس پنجگانه نیز انجام شود یعنی توجه به صداهای محیط برگردانده شود یا به رنگ، دما، مزه و بوی خوراکی مثل نارنگی. اینها تمرینات هستند نه خود مایندفولنس. با انجام چنین تمریناتی کیفیت‌هایی که گفته شد در توجه ما تقویت می‌شود. مثل نسبت غذا خوردن با سیری است. غذا خوردن، حالت سیری نیست. با غذا خوردن وضعیت سیری در ما رخ می‌دهد. پس تمرینات، مایندفولنس نیستند، بلکه با انجام آنها نوعی از توجه و آگاهی و هوشیاری در ما رخ می‌دهد. وقتی چنین حالتی در فرد ایجاد شد، درک شفافی از وضعیت مشترک بشری و رنج انسان خواهد داشت و نسبت به خودش و دیگران مهربان و مشفق خواهد بود. چنین فردی نه تنها مراقب است رنج بیشتری تولید نکند، بلکه از هر اقدامی برای کاهش رنج دریغ نخواهد کرد. علاقه‌مندان می‌توانند به تحقیقات دکتر ریچاد دیویدسون از برترین پژوهشگران علوم اعصاب مراجعه کنند. ایشان مغز کسانی که مراقبه‌گر بودند را مورد بررسی قرار داد و متوجه شد بیشترین فعالیت‌های مرتبط با احساسات مهربانی و شفقت در مغز این افراد وجود دارد. برای چنین افرادی اخلاقی بودن به خاطر پیروی از قواعد یا بایدها و نبایدها نیست. آنها درک درستی از واقعیت جهان و زندگی دارند و متوجه می‌شوند انجام آنچه از نظر دیگران غیراخلاقی است، چطور رنج تولید می‌کند و چون مهربان و مشفق هستند چنین مسائلی را رعایت می‌کنند.

‌بسیاری از منتقدان کارها یا تکنیک‌هایی مثل توجه‌آگاهی می‌گویند که این کارها خیلی‌خوش‌بینانه‌اند و مستلزم آنکه انسان زندگی مرفهی داشته باشد و وقت داشته باشد که به این کارها بپردازد، یعنی به اصطلاح شکم سیر باشد، نظر شما درباره این انتقادها چیست؟

همان‌طور که گفتیم این تمرینات کمک می‌کنند در پیوستگی درونی‌مان با همه انسان‌ها و موجودات هوشیار شویم و از تقسیم‌بندی‌های اینچنینی فراتر برویم. هیچ کس از رنج در امان نیست. انسان‌هایی که به قول شما در قشر مرفه قرار می‎‌گیرند هم عزیزان‌شان را از دست می‌دهند، بیمار می‌شوند، پیر می‌شوند و با مرگ روبه‌رو هستند. در عین حال این تمرینات می‌تواند به کسانی که با چالش‌های بیشتری در زندگی دست و پنچه نرم می‌کنند کمک بیشتری بکند. آنها در رنج بیشتر هستند و به حمایت بیشتری نیاز دارند. لازم است با توجه و تمرکز بیشتری با چالش‌های زندگی روبه‌رو شوند. نسبت به احتمالات گشوده‌تر باشند، هوشیارانه‌تر از امکانات محدودی که دارند، استفاده کنند و اندک لحظات خوشی که نصیب‌شان شد را عمیق‌تر تجربه کنند. اینها قابلیت‌هایی هستند که با این تمرینات به دست می‌آیند. یک جمله معروف هست که روزی بیست دقیقه تمرین کن اگر روز شلوغ و سختی در پیش داری چهل دقیقه تمرین کن. وقتی در سختی هستیم لازم است از خودمان بیشتر حمایت کنیم. این تمرینات وقت‌گیر نیستند. در سخت‌ترین و شلوغ‌ترین روزهای زندگی‌مان هم در حال نفس کشیدن هستیم، کافی است از نفس کشیدن‌مان آگاه باشیم، تمرین همین است. در چنین روزهایی هم چای می‌نوشیم کافی است به طعم آن توجه کنیم. در چنین روزهایی هم زیر آسمان هستیم و از کنار درختان عبور می‎کنیم، به آنها توجه کنیم. در این روزها افکار شلوغی داریم تماشای‌شان کنیم. احساساتی داریم کمی با آنها بمانیم تا راه را نشان‌مان بدهند. تمرین‌ها نیازی به وقت ندارند، تمرین آگاهانه زیستن است.

‌در پایان بفرمایید پیشنهاد شما به منتقدان توجه‌آگاهی چیست؟

به خاطر فراگیر شدن این تمرینات، افراد زیادی درباره‌شان صحبت می‌کنند و نقدهای به‌جایی هم وجود دارد که لازم است به آنها توجه شود. مثلا در روان‌درمانی یا کار با افراد دچار بیماری‌های جسمانی ممکن است بدون در نظر گرفتن وضعیت فرد و آماده‎سازی مقدمات از او خواسته شود با احساسات دشواری که دارد، بماند و این از ظرفیت آن لحظه مراجع خارج باشد یا مایندفولنس نوشداروی رنج بشر یا تنها نوشداری رنج بشر جلوه داده شود یا مثلا صرف هوشیار بودن کافی تصور شود و اقدامی برای تغییر وضعیتی که از آن آگاه شده‎ایم، انجام نشود.کسانی که مایندفولنس را کالایی برای فروش می‌دانند معمولا به این موارد دامن می‌زنند. آن را وسیله‌ای برای لذت بردن یا فرار از رنج جلوه می‌دهند تا بتوانند به انسان در جست‌وجوی لذت و در فرار از رنج بیشتر و راحت‌تر آن را بفروشند. در صورتی که گفتیم تمرینات قرار است کمک‌مان کند از تردمیل لذت پایین بیاییم و از رنج‌مان فرار نکنیم، بلکه عوامل آن را بشناسیم و پاسخ مناسب‌تری به آنها بدهیم. خوب است که منتقدان به کارشان ادامه دهند. نقدها می‌تواند از آسیب‌های احتمالی پیشگیری کند. در کنار درخواست از منتقدان که به کارشان ادامه دهند، پیشنهادم به بعضی از آنها که خودشان تجربه‌ای از تمرینات ندارند، این است که به جای تحلیل کردن این حالات، آنها را تجربه کنند. این روزها پژوهش‌های بسیار زیادی در مراکز علمی مهم دنیا اثربخشی این تمرینات را در حوزه‌های مختلف نشان می‌دهند که می‌توان به آنها مراجعه کرد، اما از این عزیزان دعوت می‌کنم به خودشان فرصت تمرین کردن بدهند. این تمرینات آنها را منتقدان کنجکاوتر و آگاه‌تری خواهد کرد. ممنونم از دعوت‌تان و برای همه آرزوی تندرستی و شادکامی می‌کنم.