تسبیح و نیایش در لحظات پایانی شب و رفتار برادرانه دو پایه‌ی اصلی جماعت مسلمان است؛ دو چشمه‌ی جوشان است که سرشار از خیر و نیکی برای داعیان است و هیچ وقت خشک نمی‌شود. جماعت مسلمان با این دو پایه ایفا نقش می‌کند و اگر یکی از آنها فرو ریزد دیگر جماعتی پا بر جا نمی‌ماند.

نخست تقوا و خداترسی

تسبیح و ستایش نشان ایمان و تسلیم در برابر خداوند است؛ ایمان نشان تصور و برداشت زیبا و ضامن ثبات و پایداری در برابر خطرات راه است. 

پایه‌ی ایمان و تقوا... تقوایی که انسان را به ایفای حق خدا برساند؛ تقوای دایمی و هوشمندی که در هیچ لحظه‌ای از لحظات عمر سست و لرزان نمی‌شود تا آن گاه که اجل آدمی از راه برسد:

 "يا أيها الذين آمنوا اتـقوا الله حقَّ تُـقاتـه..." 

ای کسانی که ایمان آورده‌اید آن گونه که شایسته است از خدا پروا کنید. 

از خدا بترسید چنان که باید بترسید بنابراین، بدون محدودیت، به قلب اجازه دهید برای رسیدن به چنین تقوایی سخت بکوشد آن گونه که تصورش می‌کند و در حد توانی که دارد. هر چند قلب در این راه بیشتر برود افق‌های تازه‌ای در برابرش گشوده می‌شود و شوقش افزون می‌گردد. هر چند به تقوای خدا نزدیک شود به مقام بالاتر اشتیاق پیدا می‌کند و به جایی می‌رسد که قلبش بیدار است و خوابش نمی‌برد. 


"ولا تموتُن إلا وأنتم مسلمون" والبته نباید جز مسلمان بمیرید.

 مرگ جزء امور غیبی است و انسان نمی‌داند چه وقت از راه می‌رسد. هر کس بخواهد جز با مسلمانی نمیرد باید از همین لحظه مسلمان و تسلیم امر الهی باشد. تسلیم را پس از تقوا آورده است تا به معنای عمیق آن اشاره کند؛ یعنی تسلیم در برابر خدا و اطاعت از او و پیروی از برنامه‌ی او و حکم کردن بر اساس کتاب او. همان معنایی که در جای جای سوره‌ی آل عمران به آن اشاره شده است. این نخستین پایه‌ی جماعت مسلمان است که با آن وجودش محقق می‌شود و می‌تواند ایفای نقش کند. زیرا بدون این پایه، هر تجمعی تجمع جاهلی است. اگر مردم بر سر برنامه‌ی الهی گرد هم نیایند برنامه‌ی جاهلی را در پیش خواهند گرفت و بشریت رهبری خردمندانه‌ای نخواهد داشت بلکه رهبری‌اش جاهلی است. 

باید به خدا ایمان داشته باشیم تا ارزش‌ها در جایگاه صحیح آن قرار گیرد و نیکی و بدی درست معنا شوند. اصطلاح جماعت کافی نیست گاهی فساد چنان فراگیر می‌شود که معیارها به هم می‌خورد و مختل می‌شود در آن صورت باید تصور ثابتی از خیر و شر و نیکی و بدی داشته باشیم  غیر از تصور و برداشت مردم در یک عصر. 


اینجاست که ایمان با داشتن تصور درستی از جهان هستی و ارتباط آن با خالق و انسان و هدف از آفرینش او در این جهان محقق می‌شود. از این تصور کلی قواعد اخلاقی پدید می‌‌آید. انگیزه‌ی خشنودی خداوند و دفع خشم اوست که مردم را به اجرای این احکام برمی‌انگیزد. با حاکمیت شریعت خدا در جامعه از این قواعد پاسداری می‌شود. آنگاه باید ایمان وجود داشته باشد تا به دعوتگران برای امر به معروف و نهی از منکر انگیزه دهد و بتوانند این راه دشوار را طی کنند و سختی‌های آن را به جان بخرند. با انواع طاغوت از شر و شهوت و غیره روبرو می‌شوند. با رکود معنویت و سستی همت و سنگینی طمع روبرو می‌شوند. زاد و توشه‌ی آنان فقط ایمان است و تکیه‌گاهشان فقط خداست. هر توشه‌ای غیر از ایمان از بین می‌رود، هر ذخیره‌ای غیر از ایمان تمام می‌شود و هر تکیه‌گاهی غیر از خدا فرو می‌ریزد. 

اقبال درباره‌ی تأثیر این ایمان در راستای تصوری که سید قطب به آن رسیده بود می‌گوید: 



وُحِّد الرئي لنا و الفكرة  /   كسهَام جمعتها جعبة

نحن فكر و خيال واحد   /   ورجاء و مآل واحد 

ما یک فکر و خیال هستیم و امید و آرمان ما یکی است. 

دیدگاه و ایده‌ی ما یکی شد مانند تیرهایی که در یک خشاب است. 

این بالاترین اتحادی است است که با کمترین وسایل به وجود می‌آید؛ دیدگاه و فکر و خیال یکی است؛ امید و آرمان یکی است و همه‌ی اینها محصول ایمان است. چه آسان است دست یازیدن به این ایمان ساده با هدایای گرانبهای آن. 

اما برادری...

پایه‌ی دوم برادری است؛ برادری به خاطر خدا و بر اساس دین خدا و برای پیاده کردن برنامه‌ی خداوند: 

"واعتصموا بحبل الله جميعاً ولا تـفرقوا واذكروا نعمة الله عليكم إذ كنتم أعداء فألف بين قلوبكم فأصبحتم بنعمته إخواناً , وكنتم على شفا حفرة من النار فأنقذكم منها ، كذلك يبين الله لكم آياته لعلكم تهتدون" 

و به ریسمان الهی چنگ زنید و پراکنده مشوید؛ به یاد آورید نعمت خدا بر شما را آنگاه که دشمن هم‌دیگر بودید و خداوند دل‌هایتان را به هم نزدیک کرد و به واسطه‌ی نعمت او برادر هم شدید. و شما بر لبه‌ی آتش بودید نجاتتان داد این گونه خداوند نشانه‌های خود را برای شما بیان می‌کند تا هدایت شوید. 

این برادری از تقوا و اسلام بر می‌خیزد... از رکن نخست؛ اساس آن پایبندی به ریسمان الهی یعنی عهد و پیمان و دین و آیین الهی؛ نه با پذیرفتن هدف و برداشت‌ دیگر و نه به واسطه‌ی ریسمان‌های فراوان جاهلی... { واعتصموا بحبل الله جميعاً ولا تفرقوا }

این برادری که با ریسمان الهی پیوند خورده است نعمتی که خداوند با آن بر نخستین جماعت مسلمان منت نهاد؛ نعمتی است که آن را به بندگانی که دوست دارد می‌بخشد. 


آری نخستین جماعت مسلمان این گونه در مدینه شکل گرفت؛ بر اساس این دو رکن. بر اساس ایمان به خدا.. ایمانی که از شناخت خدا و تجلی صفات او در درون انسان شکل می‌گیرد. تقوا و پارسایی و هوشیاری کامل مگر در موارد نادر؛ ایمانی بر پایه‌ی محبت.. محبت و صمیمیت و هم‌بستگی عمیق... آن جماعت به چنان جایگاهی رسید که اگر در عالم واقعیت نبود جزء رؤیاها به حساب می‌آمد. 

داستان برادری بین مهاجرین و انصار داستانی است از عالم واقعیت اما در ماهیت به رؤیا شباهت دارد؛ داستانی است که در این کره خاکی رخ داده است اما با ماهیت آن جهانی و بهشتی!

دین خدا در هر زمانی در سایه‌ی چنان ایمان و چنین اخوتی برپا می‌شود. 


بازگشت به مفهوم برادری بخشی از احیای فقه دعوت است؛ برادری سرآغاز دعوت و شعار و عنوان آن است. منشوری است که به آن پایبندیم و کتابی است که برای خود نوشته است. دعوت مبارک ما همواره افق‌های جدیدی از تجربیات مکرر خود به ارمغان می‌آورد و با شتاب از هر وسیله‌ای برای دستیابی به این فضایل و جمع کردن یاران بر محبت و هم‌بستگی و مدارا استفاده می‌کند. مکمل این قله‌های بلند و کمال آن، دیدن وحدت رویه و اندیشه و امید و سرانجام است: وحدت قلب و روح بلکه وحدت لفظ نیز همراه آن است. در نتیجه تنها یک فریاد از یک مفهوم می‌گوید چنان که اقبال از آن پرده برمی‌دارد:

نحن من نعمائه حلف إخاء  /   قلبنا و الروح و اللفظ سواء

فلم يقنع بوحدة القـلب  /  حتى توحدت الألفاظ 

 ما به واسطه‌ی نعمتی الهی برادران هم‌دیگریم

قلب و روح و سخن‌مان یکی است 

با وحدت قلب قانع نشدیم تا این که الفاظ ما هم یکی شد.

پیوند برادری

برادری باید تقویت میشود تا به پیمانی تبدیل شود که وفای آن واجب است. ابن تیمیه از این نوع پیمان برادری می‌گوید و بیان می‌کند که حقوقی که این برادری ایجاد می‌کند اگر از جنس همانی باشد که رسول خدا در احادیث خود، آن را برای مؤمنان مصوب کرده است پس به محض ایمان جزء حقوق واجب می‌شود و پایبندی به آن مانند پایندی به نماز و زکات و روزه و حج است. وفای به آن همانند وفا به عهدی است که خدا و رسولش واجب کرده‌اند. این حقوق برای هر مؤمنی ثابت است اگر چه میان آنها پیمان برادری صورت نگرفته باشد. 

آری این پیمان برادری است و هیچ اختلافی در آن نیست مگر در بحث میراث هنگامی که قرابتی در میان نباشد؛ همچنان که مهاجرین و انصار با همان پیمان برادری که پیامبر اسلام در میان‌شان بسته بود از هم اثر می‌بردند. با این که اکثر فقها آن را منسوخ می‌دانند اما ابو حنیفه و احمد در یک روایت چنین ارثی را جایز دانسته‌اند.

این پیوند برادری مسؤولیت ایمانی را بیشتر می‌کند؛ سلمه بن اکوع بار دوم بیعت کرد تا تأکیدی بر بیعت اولش باشد؛ آنان در روز حدیبیه در زیر درخت با رسول خدا بیعت کردند. در صحیح بخاری آمده است: ما در زیر درخت با پیامبر اکرم بیعت کردیم؛ به من فرمود: ای سلمه آیا بیعت نمی‌کنی؟ گفتم: ای رسول خدا یک بار بیعت کرده‌ام. فرمود بار دوم هم بیعت کن.  

اسلام برای مسلمانان حقوقی قرار داده است که باید آن را نسبت به یک‌دیگر مراعات کنند. در بیعت دوم بر خیرخواهی و اعتماد و تذکر بیعت می‌کنند. تا جماعت مسلمان یک‌پارچه و هماهنگ و مستحکمی که اقبال وصف کرده است ایجاد شود:

كل فرد بأخيه ائتلفا  /  مثل در في سموط ألفا

لفهم في عيشهم معترك  /  كل فرد بأخيه ممسك

من جذاب تتوالى الأنجم   / كوكب من كوكب مستحكم

هر کس با برادرش هم‌پیمان شده است مانند مرواریدی که به رشته درآمده است.

اتحاد آنان در زندگی مانند رزمگاهی است که هر یک از آنان با برادرش پیوند خورده است.

مانند ستارگانی که از مسافت‌های دور گویی به صورت پیاپی در هم تنیده‌اند. 


به این ترتیب برای شخص دعوتگر هیچ هیچ چیز بهتر از بامدادی نیست که برای انجام دعوت حرکت کند و پیمان برادری خود را محکم کند و دعوتگران را به شگفتی آورد و کفار را خشمگین سازد. 

معیار هم‌نشینی

به این ترتیب پیوند برادری در میان دعوتگران رکن مهمی در تربیت ماست و پس از نماز و تسبیحات قرار داد؛ هر بخشی از حرکت اسلامی که در میدان عمل معنی برادری ایمان را نچشیده باشد، وبال کاهلی و سستی را در اعضای خود احساس خواهد کرد. ناگزیر باید خود را در مسیر ایمان قرار دهد و از لحظات گرانبهای شب استفاده کند و ادب برادری در آن نمودی از خیرخواهی و هم‌بستگی و محبت باشد و دل‌ها را گرد هم جمع کند.

امام بنا این ادب دعوتگران را دوست داشت و برای آن شیوه‌ای تدوین کرد که برادری آنان را از سطح سخن و نظریه به سطح کردار و عمل می‌رساند. او عاشق اخوت و برادری نسل اول مسلمین بود و نشان وفاداری دوستدارانش این بود که همواره نیکی‌های این ادب را پاس می‌داشتند و هنگامی که در غوغای دنیا لحظه‌ای از آن غافل می‌شدند به آن رجوع می‌کردند.


نعمت برادری

عمر بن خطاب برادری را بزرگ‌ترین تحفه‌ی الهی می‌داند که پس از نعمت اسلام نصیب انسان می‌شود. می‌گوید: پس از اسلام هیچ نعمتی بالاتر از برادر صالح به انسان داده نشده است؛ هر گاه از برادری محبت دیدید او را از دست ندهید. 

تابعی مالک بن دینار برادری را روح دنیا نامیده است؛ می‌گوید: از روح دنیا تنها سه چیز مانده است: دیدار برادران و خواندن قرآن در نماز تهجد و خانه‌ای خالی که در آن خدا ذکر شود. شاعر نعمت برادری را یک ذخیره و توشه توصیف می‌کند: 

به جانت سوگند مال انسان ذخیره نیست بلکه برادران مورد اعتماد ذخیره هستند. 

به همین خاطر سلف صالح در باب گزینش برادر نیک سفارش فراوان کرده‌اند تا انسان ذخیره‌ی واقعی و روح حقیقی داشته باشد. در وصایای حسن بصری سید تابعین آمده است: تو از دوستت بهره‌ای داری و از یاد و خاطره‌ی کسی که دوستش داری بهر‌ه‌ای داری؛ در انتخاب دوستان و یاران و هم‌نشیان بسیار دقت کن. 


در این باره گفته‌اند: 

أنت في الناس تـقاس /  بالذي اخترت خليلاً

فاصحب الأخيار تعلو  /  و تـنل ذكراً جميلاً 

تو در میان مردم مقایسه می‌شود با کسی که او را به دوستی گرفته‌ای. پس با نیکان دمساز شو تا پیشرفت کنی و یاد و آوازه‌ات نیکو بماند. 

سپس خیر و نیکی را به تقوا و خداترسی معنا کرده‌اند و گفته‌اند: 


نافس ، إذا نافست في حكمة  /   آخ ، إذا آخيت ، أهل التـقى

ما خير من لا يرتجى نفعه   /   يوماً ، ولا يؤمن منه الأذى

هر گاه رقابت کردی در حکمت رقابت کن؛ هر گاه برادری کردی با پارسایان برادری کن.

کسی که سودی ندارد هیچ خیری در او نیست و انسان از آزار و اذیت او هم در امان نمی‌ماند. 

سپس از این هم فراتر رفته‌اند و صفاتی را برشمرده‌اند که در دقت انتخاب به انسان کمک می‌کند. 


بالاترین صفت خوش‌سخنی است. عمر بن خطاب در این باره می‌گوید: اگر حرکت در راه خدا نبود و نشستن بر روی خاک یا هم‌نشینی با گروهی که سخنان نیک را مانند میوه‌ی پاک بر می‌گزینند؛ اگر اینها نبود دوست داشتم به دیدار معبود بشتابم.

از دیگر ویژگی‌های آنان: سنگینی بار را از دوشت بر می‌دارند و دشواری تکلف میان شما برداشته می‌شود. جعفر بن محمد صادق می‌گوید: سنگین‌ترین برادران از نگاه من کسانی هسند که اهل تکلف هستند و من با آنان راحت نیستم. سبک‌ترین آنان بر قلب من کسی است که وقتی با من است گویی تنها هستم. 

از دیگر ویژگی‌های آنان بی‌تفاوتی نسبت به مال و منال دنیا و گرایش به عالم بالا است. 


از دیگر ویژگی‌های آنان یاد آخرت است چنان که حسن بصری می‌گوید: برادران ما برای ما محبوب‌تر از خانواده و فرزندان‌مان هستند؛ زیرا خانواده ما را به یاد دنیا می‌‌اندازند و برادران ما را به یاد آخرت. 

از دیگر ویژگی‌های آنان ایثار و از خودگذشتگی است و این یکی از ارکان بیعت شاعر صالح حیاوی است وقتی که می‌گوید: 


أبداً أظل مع التـقاة ، مع الدعاة العاملين


الناشرين لواء أحمد عالياً في العالمين


المنصفين المؤثرين على النفوس الآخرين


معهم أظل ، مع التـقاة ، مع الدعاة المسلمين


من همواره با پارسایان می‌نشینم با دعوتگران اهل عمل.

کسانی که پرچم محمد را در جهان بر می‌افرازند.

اهل انصافی که بر دیگران تأثیر می‌گذارند. با آنان خواهم بود با پارسایان با دعوتگران مسلمان. 

خیرخواهی: یکی از آنان می‌گوید: آن برادری نیکوکاری که در دین خدا با تو همکاری می‌‌کند و درباره‌ی خدا به تو سفارش می‌کند.


آفات مجالس

آمیختن با مردم باعث نشست و برخاست با آنان می‌شود به همین خاطر باید سیمای هم‌نشین سودمند را شناخت و از معایب و آسیب‌های آن دوری کرد. باید به دنبال نفع دینی باشیم؛ این یک قاعده‌ی جامع و مانع و چکیده‌ی قانون برادری است که زین العابدین علی بن حسین بن علی درباره‌ی آن می‌گوید: باید با کسی بنشینی که برای دینت سودمند باشد. 

هر دعوتگر جوانی باید به مجالسی رفت و آمد کند که به ایمان و عملش بیفزاید و به سود دینش باشد؛ نباید به مجالس لغو و بازی و سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت برود. 

اقبال در چند بیت بر این حقیقت تأکید می‌کند و از ما می‌خواهد پس از آن سخن کوتاه کنیم؛ از خدای متعال می‌خواهد: 


هب نجيّا يا ولي النعمةِ

محرماً يدرك ما في فطرتي

هب نجيا لقِنا ذا جنة

ليس بالدنيا له من صلة

ای صاحب نعمت به من محرم رازی عنایت کن که سرشتم را درک کند.

به من هم‌راز هوشیاری عنایت کن از اهل بهشت که با دنیا ارتباطی نداشته باشد.


کوتاه سخن این است: 

همراه و هم‌نشین دعوتگر مسلمان، دعوتگری دیگری است که با دنیا ارتباطی ندارد. 

ارتباطش با آخرت است و به بهشت عشق می‌ورزد. 

بین او و دنیا گسسته است.

اگر چنین کسی را بجویی خواهی یافت.

او همراه و هم‌نشینت خواهد بود. 

با او برادری کن؛ دوستش بدار؛ با او چنان باش که او با تو چنان است؛ در غیر این صورت تو ناتوانی که گفته‌اند: 

ناتوان‌ترین مردم کسی است که در جستجوی برادرانش کوتاهی کند و ناتوان‌تر از او کسی است که در صورت یافتن برادر، تباهش کند. 

پس در جستجوی برادران باش تا صفت عجز و ناتوانی را از خود دور کنی؛ ابن قیم سخن زیبایی در این باره دارد که نشان از تجربه‌ی یک دعوتگر هوشیار است؛ او کسی است که با خطرات هم‌نشینی آشناست. می‌گوید: نشستن با برادران دو نوع است: 

هم‌نشینی بر اساس طبع اجتماعی و پرکردن اوقات فراغت؛ این کار زیانش از نفعش بیشتر است و کمترین زیانش آن است که قلب را خراب و وقت را تباه می‌کند. 

دوم هم‌نشینی بر اساس همکاری در اسباب رهایی و توصیه به حق و صبر که بهترین و بالاترین غنیمت است اما سه آفت دارد: 

نخست: برادران برای هم‌دیگر آراسته می‌شود.

دوم: سخن بیش از حد نیاز گفته می‌شود.

سوم: به شهوت و عادت تبدیل می‌شود و از مقصد اصلی فاصله می‌گیرد. 

جای تأسف است که این نگرانی‌های ابن قیم به عادت دعوتگران امروز تبدیل شده است؛ باعث خودنمایی برادران شده است و بیش از حد نیاز دعوت با هم می‌آمیزند. به بیهودگی و شهوتی تبدیل شده است که انسان را از مقصود اصلی باز می‌دارد و از تلاش و جدیت برای رساندن پیام اسلام به جامعه جلوگیری می‌کند. 

انسان از حسادت کوچکی شگفت‌زده می‌شود

اگر دو صفت آراستگی و بیکاری در حد خود باشد کار آسان است و با یک تذکر و یادآوری کوچک حل می‌شود اما این دو آفت فراتر می‌رود و باعث می‌شود انسان از بخشش و گذشت دریغ کند در حالی که زندگی اجتماعی به مدارا و نرمش نیاز دارد. 


برخی گمان می‌کنند که این سخن به پند و موعظه‌ی عمومی بیشتر شباهت دارد تا بحث‌ها فقه دعوت؛ اما کسی که از نحوه‌ی مدیریت کارهای روزانه‌ی دعوت اسلامی رنج می‌برد این ضرورت را احساس می‌کند. می‌داند کسی که خود را از این سفارش‌ها بی‌نیاز می‌بیند چقدر خطرناک است. باید هنر تدبیر و کنش سیاسی در گوش کسانی زمزمه کند که عادت ندارند از اشتباه دیگران بگذرند و مدارا پیشه کنند. دعوتگر مسلمان باید تربیت اخلاقی و ایمانی داشته باشد و پا به پای آن حرکت کند. این راز اصرار گذشتگان و معاصران در توصیه به سعه‌ی صدر و محبت برادری است. 

فضیل بن عیاض می‌گوید: هر کس به دنبال برادر بدون عیب باشد، بی‌برادر می‌ماند. پس هنگام بستن پیوند برادری به خاطر داشته باش که به انسان غیر معصوم می‌پیوندی.

 

إذا ما بدت من صاحب لك زلة /  فكن أنت محتالاً لزلتـه عذراً

أحب الفتى ينفي الفواحشَ سمعُه  /   كأن به عن كل فاحشة وقرا

سليم دواعي الصدر لا باسط أذى /  ولا مانع خيراً ، ولا قائل هجرا

شعرا در این باره سفارش فراوان کرده‌اند: 

در خطا و اشتباه جای سرزنش و بدرفتاری نیست. 

هر گاه برادری دچار خطا شد با او مدارا کن. 

اگر هم‌نشینی دچار خطا شود حتما برای لغزش او عذری پیشه کن.

بهترین دوست آن است که گوشش به بدی‌ها نباشد گویی از شنیدن بدی‌ها کر است. 

درون خود را از کینه‌ها خالی کن و به دنبال آزار مباش؛ نه مانع خیر باش و نه کسی را ترک کن.


اما روزگار شاهد هجران‌های فراوانی است؛ کسانی را می‌بینی که اگر آنان را به نرمش فراخوانی روی در هم می‌پیچند و خشمگین می‌شوند. گویی آنان را به منکری فرا می‌خوانی اما این از سادگی و ساده‌لوحی آنان است. ما می‌خواهیم از آنان محافظت کنیم. گویی دشمنی در کمین‌شان نشسته است که می‌خواهم از آنان دور کنیم. چون می‌دانیم که دشمن بر سر راه راست برادران می‌نشیند. بیایید تاریخ‌‌مان را بررسی کنیم؛ چه بسا انسان‌های پیروزی که شتاب ورزیدند و دشمنی کردند و نتوانستند کاری از پیش ببرند. به زندگی دنیا وابسته شدند و تکلیف‌شان را فراموش کردند.

این مردم خشمگین زمانی عقب ماندند و در جریان دنیا تباه شدند که معیارهای برادری از میان رفت؛ اگر بر راه نخست خود پایمردی می‌کردند و بر فقه برادری موروثی می‌ماندند تباه نمی‌شدند. 

در فقهی که از تابعی بکر بن عبد الله مزنی به ارث برده‌ایم آمده است: اگر از برادرانت جفا دیدی، به خاطر گناهی است که کرده‌ای؛ پس به سوی خدا توبه کن. اگر از آنان محبت زیادی دیدی به خاطر طاعتی است که برای خدا کرده‌ای پس شکرگزار باش.

في فؤادي بحران : ملحٌ وعذب  /  وبه صرصر وريح رخاء

فهو مُرّ على البغاة عصوف  /  وهو عذب لصاحبي و صفاء 


پس هر گاه در حقت جفا کردند، پیش از حمله به دیگران خود را متهم کن. عبد الوهاب عزام این نصوص قدیمی از فقه برادری ایمانی در عصر حاضر را در دو بیت خلاصه کرده است: 

در دلم دو دریاست: شور و شیرین

در آن تندباد و نسیم روح‌بخشی است

بر سرکشان تلخ است و بر دوستانم شیرین و ملایم.

ای دعوتگر مسلمان باید قلبت سرشار از احساسات و عواطف برادری ایمانی باشد؛ به همان اندازه که از اهل باطل نفرت داری، به برادران ایمانی محبت داشته باش.