در این رونمایی طی بررسی كتاب استادان دانشگاه و محققان تاریخ سخنانی بر زبان راندند كه با تكیه بر منابع دست اول بخشی از تاریخ رسمی درباره قاجاریه، زندیه و افشاریه را زیر سوال برد. مولف تلاش كرده روایتی متفاوت و بیطرف از تاریخ و بازیگران این دوره ارایه كند. شالوده كتاب بر این پرسش استوار است كه انگیزه تلاشهای آقامحمدخان غارت بود یا حصول به یكپارچگی دیرپای ایران زمین؟ او در پاسخ به این فرضیه با اتكا بر منابع متعدد دغدغه اصلی خان قاجار را و فرمانروایی در ایران یكپارچه و تجدید وحدت ارضی كشور میداند. هر چند كه كشته شدن آقامحمدخان به او فرصت نداد تا آمال خود را برای بازگرداندن ایران به مرزهای دیرین به ویژه در ماوراءالنهر، قفقاز و خلیجفارس عملی كند. جانشینان او به جز عباسمیرزا هم به دلیل افتادن در كام خوشگذرانی، جهل و گرفتار شدن در شورشهای خانهای سراسر كشور و رقابتهای استعماری نتوانستند راه و رسم پایهگذار فرمانروایی قاجار را ادامه دهند.
یكپارچگی ایران
غلامحسین زرگرینژاد: من تاریخ قاجاریه را با این نیت شروع كردم كه یك دوره تاریخی قاجار را از تشكیل قدرت از سوی آقامحمدخان قاجار تا مشروطیت حداقل و حداكثر تا برآمدن رضاشاه بنویسم. میدانید آقامحمدخان، 10 سال كمتر یا بیشتر اسیر كریمخان و تحتنظر در شیراز بود و در این زمان فرصت پیدا كرد از محافل ادبی (شاهنامهخوانی) روشنفكران، منورالفكران و دانایان آن زمان بهره بگیرد. از پدربزرگ فتحعلیخان و محمدحسنخان به وجود آمد. محمدخان كه غیر از آنها بود،قصد غارت نداشت و میخواست ایران را یكپارچه كند و موفق هم شد. بنابراین قصد دارم با این انگیزه زندگی این خان بزرگ كه اندیشه ساختن ایران را وجه همت خودش قرار داده بود، ترسیم كنم. من قصد دارم مشروطیت كتاب را دنبال كنم و دو جلد آن آماده است؛ جلد دوم از «از قتل آقامحمدخان تا قرارداد گلستان» و جلد سوم «از قرارداد گلستان تا مرگ فتحعلیشاه» آماده است و امیدوارم توفیق داشته باشم این كار را دنبال كرده و به علاقهمندان تقدیم كنم. من آقامحمدخان را جانوری وحشی، آدمكش و خونریز میدانستم و مطابق تاثیرات سوابق قبلی و مطالعاتی قبلی یاد گرفته بودم تا اینكه سراغ منابع دست اول و متنوع مربوط به دوره قاجار رفتم و متوجه شدم كه پدر و پدربزرگ آقامحمدخان دزد بودند اما خودش تحت تاثیر زمانی كه در شیراز تحتنظر كریمخان بود، با معاشرتی كه با روشنفكران و بزرگان آنجا داشت، شخصیت دیگری پیدا كرد، اما درباره لطفعلیخان زند همین بس كه سعی داشت جواهر كوه نور و دریای نور را به سرهارد جونز بفروشد كه آقامحمدخان سر رسید. نكته دیگر درباره عباسمیرزاست، او پرورش یافته مكتب میرزا آقا بزرگ فراهانی، پدر قائممقام فراهانی است، او فردی فقیه، مجتهد، ادیب و سیاستمدار بود كه عباسمیرزا را از كودكی پرورش داد و اگر او نبود عباسمیرزا هم مانند سایر فرزندان قاجارها از آب درمیآمد. اگر میرزابزرگ زنده بود قرارداد تركمانچای و گلستان امضا نمیشد.
پژوهشگر و استاد تاریخ
حلقه شیراز
علیرضا ملاییتوانی:این كتاب مانند مجموعه آثاری كه زرگرینژاد منتشر كرد و ادامه هم دارد؛ یكی از آثار جدی و تعیینكننده در مطالعات تاریخ ایران به ویژه تاریخ معاصر ایران است و من در این مجال قصد دارم به برخی از ویژگیهای این كتاب اشاره كنم و طبیعتا این كتاب دارای برجستگیهای فراوانی است كه فرصت بیشتری میطلبد و من اكنون به بعضی از نكات ویژه آن اشاره میكنم. نخستین ویژگی كتاب در این است كه وضعیت ایران را در آستانه عصر جدید نمایش میدهد و مشخص میكند كه ایران با چه ظرفیتها، قابلیتها، توانمندیها و پتانسیلهایی وارد دوره جدید خودش شده بود. به نظرم مطالعه این كتاب یك نگاه واقعبینانهای به مخاطبان خواهد داد. از این لحاظ كه میتوانیم دو نگاه داشته باشیم؛ نگاه آرمانگرایانه و نگاه واقعگرایانه. نگاه آرمانگرایانه كه امروز در میان نسل جوان ما و در گذشته همینطور رواج داشته كه چرا قاجارها نتوانستند از تمامیت ارضی ایران دفاع كنند؟ چرا ایران در برابر قدرتهای نوظهور شكست خورد؟ چرا ایرانیان نتوانستند راه ترقی و پیشرفت خود را پیدا كنند؟ به نظرم در این كتاب مولف نشان میدهد كه ظرفیتهای ما چه بود؟ آیا با كشوری كه 10 سال مدام درگیر جنگ، غارت و درگیری بود و بسیاری از زیرساختهای سیاسی و اجتماعی آن ویران شده و كاروانسراهای آن نابود و تجارتش به پایینترین سطح رسیده بود. كشاورزی و منابع آب و... تخریب شده بود، آیا میشد كشور قدرتمندی ساخت كه بتواند در برابر قدرتهایی كه سیصد، چهارصد سال جلوتر از ما وارد این دوره شده بودند، ایستاد و مقاومت كرد؟ دومین ویژگی كتاب بحثی درباره یك جریان فكری و فرهنگی در دوران معاصر ایران سخن میگوید، یعنی برآمدن حلقه فكری شیراز كه تحت همین تعبیر مولف به موضوع پرداخته است كه این مقدمات نهضت بازگشت ادبی ایران را فراهم میكند. به عبارتی مجموعهای از اندیشمندان، صاحبنظران، متفكران، شاعران و مورخان كه از زمان فروپاشی صفویه به شیراز مهاجرت كردند و در آنجا در اندیشه بازسازی ایران بودند كه چگونه میتوان این سرزمین را دو بار احیا كرد؟ این قلمرو یكپارچه را دوباره تحت حاكمیت واحد درآورد؟ این گفتمانی بود كه از درون آقامحمدخان قاجار برآمد. به گمانم این موضوع یكی از ظرفیتها، قابلیتها و یكی از نوآوریهای این كتاب است كه چنین بحثی تاكنون صورت نگرفته است، البته در اینكه در حلقه شیراز چه شخصیتهایی به طور مشخص دخالت داشتند و چه بحثها و گفتوگوهایی درباره ایران و آینده ایران بین آنها شكل گرفت هنوز اطلاعات روشنی نداریم، اما شواهد و قرائن نشان میدهد آنچنان كه مولف هم در «برآمدن قاجار؛ تاریخ ایران از پایان صفویه تا قتل آقامحمدخان» نشان داده، چنین محفلی بوده و به نظرم این موضوع خیلی مهم است برای بحث هویتیابی در ایران.
در این كتاب مسالهای طرح شده كه در سخنان سید جواد طباطبایی هم بود كه آیا برآمدن آقامحمدخان قاجار با انگیزه غارت بود یا با انگیزه نجات، استقلال و حفظ تمامیت ارضی ایران؟ این پرسش مهمی است كه در كتاب مطرح شده و این مساله را میپروراند. مولف برای اینكه چنین قابلیتی را خوب نشان دهد یك منبعشناسی عمیقی را انجام میدهد كه این موضوع هم یكی از ویژگیهای كتاب است، یعنی فصلهای آغازین كتاب یك درس منبعشناسانه است كه ما چگونه منابع اصیل این دورهای كه موضوع بحث كتاب است شناسایی، دستهبندی و تحلیل كنیم. جایگاه واقعی و ارتباط روایت آنها را چگونه بسنجیم؟ به نظرم این فوقالعاده خواندنی است از این منظر. ویژگی دیگر كتاب یك نقد پیشینهشناسانه دارد؛ بهطوری كه مجموعه آثاری كه درباره این مقطع (برآمدن آقامحمدخان قاجار) نوشته شده است آنها را دستهبندی و تحلیل میكند و ایدههای آنها را در كنار هم قرار میدهد و نهایتا موضع خودش را در برابر این نوع مطالعات روشن میكند و توضیح میدهد چرا با همه تحقیقاتی كه در این رابطه وجود دارد، نیازمند یك تحقیق مستقل دیگری هستیم و آن تحقیق مستقل همین اثری است كه به نظرم یكی از شاهكارهای تاریخنگاری ایران جدید است.
عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
تاریخ در هم ریخته
داریوش رحمانیان: نكته خیلی مهمی كه زرگرینژاد در كتاب روی آن دست گذاشته، تضادی است كه در روایت مربوط به دوره قاجاریه است و مكرر به آن تاكید كرده است. ذهنیتی كه مولف داشته و مناسباتی كه با قدرت زمانه داشته است. مكان و زمان نگارش كتاب در این روایتها و اختلاف میان گزارشها تا چه حد تاثیرگذار بوده است، مثلا در ارزیابی متون روی نمونههایی دست میگذارد كه مولف در هندوستان تالیف كرده است و دیگر نیازی نبوده كه مجیزی درباره ارباب قدرت بگوید و تفاوت دارد با منابعی كه به دستور فلان پادشاه، شاهزاده یا وزیر در دوره قاجاریه نوشته شده است. این نكته از محاسن بسیار برجسته كتاب است. نكته بسیار مهمتر اینكه تاریخ ایران از انقراض صفویه تا برآمدن قاجار و استقرار آقامحمدخان تاریخی درهم ریخته است، اما در جامعه درهم ریخته تاریخنویسی آن هم آشفته است و در این دوره به جز خوانینی كه میآیند و ملوكالطوایفی را در دوران فترت انقراض صفویه و برآمدن نادر و پس از آن مرگ نادر و بعد ایران زیر سلطه كریمخان درمیآید در واقع ما دو سلسله حكومتی را تجربه میكنیم؛ افشاریه و زندیه اما واقعیت این است كه خیلیها عادت كردند براساس كلیشههایی كه در تاریخنویسی ما شكل گرفته نادرشاه را قهرمان ملی ما میدانند. در ذهن بسیاری از ما نادرشاه قهرمانی است كه ایران را نجات داد و مرزهای كشور را گسترانید. عثمانیها را شكست داد و پس از آن افغانها را بیرون راند، رفت و فاتح دهلی شد. در اذهان عمومی نادر به عنوان یك قهرمان ملی روایت میشود. با این حال، در عظمت نادر از نظر هوش نظامی اصلا شك و تردیدی نیست، اما به لحاظ هوش سیاسی و توان كشورداری نه جهانگیری، نادرشاه نمره بسیار پایینی میگیرد در واقع شاید بشود بر خلاف روایتهایی كه از نادرشاه یك قهرمان ملی میسازند، در تاریخنگاری او را یك عامل تخریب و ویرانی بیشتر ایران بعد از خودش بدانیم. اساسا افشاریه به دلیل خطاهای مهلكی كه نادرشاه افشار كرد در ایران نتوانست به عنوان یك سلسله مستقر شود. به عبارتی نادر این هوشمندی را نداشت كه پسر خودش رضاقلی میرزا را كور كرد. آن سركوبهای وحشتناكی كه از شورشهایی كه در ایران میشد به عمل آورد در واقع كارنامه سیاهی از خود بر جای گذاشت كه بازماندگان قدرت آن را جمعوجور كردند. درباره زندیه و خود كریمخان زند و لطفعلیخان، یعنی آخرین زندی كه كشته میشود و برمیافتد. در روایتهایی از آنها كه برایمان گفتند و ساختهاند قهرمان معصومی را روایت كردند كه گویی هیچ سیاهكاری و تباهكاری نداشتند، البته درباره كریمخان میتوان تا حدی با این قضاوت همراه شد، اما درباره لطفعلیخان زند جوان مولف چند روایت را در «برآمدن قاجار؛ تاریخ ایران از پایان صفویه تا قتل آقامحمدخان» ذكر كردند؛ از قتلهایی كه كرده و رفتارهای وحشتناكی كه داشته است. ضمن اینكه وقتی كریمخان زند در سال 1293 درگذشت، دچار یك جنگ شدید خاندانی شد و خودشان را نمیتوانستند اداره كنند! چطور انتظار میرفت كشور را بگیرند و اداره كنند! كشوری كه دچار هرج و مرج، آشفتگی و درهم ریختگی بود و در آستانه آن بود كه دوباره به سمت یك وضعیت ملوكالطوایفی گسترده بغلطد.
استاد تاریخ دانشگاه تهران
فرزند شمشیر
احمد محیط طباطبایی: نادرشاه افشار در زمینه نظامیگری تبحر خاصی داشت بهطوری كه ناپلئون در بعضی نبردهایش از شیوه او تقلید كرده بود. اغلب بنیانگذاران یك سلسله در ایران در یك موضوع با هم مشتركند، آنها رهبران ایل بودند و قبل از اسلام و بعد از آن فره داشتند، اما نادر تنها فردی بود كه به طبقه سوم جامعه تعلق داشت و به پادشاهی رسید. مشكلش همین بود و بزرگترین مخالفانش خوانین ایلات بودند، كسانی كه در ترورش هم دست داشتند. نادر كه از اینجا به پادشاهی میرسد، وقتی به هند لشكر میكشد، پادشاه هند كه میداند از او میپرسد تو نسبتت كیست؟ میگوید من فرزند شمشیرم. چارهای جز این نداشت. اما خیلی در تاریخ مهم است كه آدمها بهموقع بمیرند، گاهی این شانس نصیب افراد نمیشود و در واقع با ماندن در صحنه خودشان را مضمحل میكنند. نادر بعد از اینكه به هند رفت و آنجا را تصرف كرد و دچار بیماری شد و پس از آنكه برگشت جنون داشت و با نادر هفت سال پیش متفاوت بود. او تا قبل از رفتن به هند حتی یك نفر را نمیكشد. او حتی وقتی در جنگها پیروز میشد، اسرا را آزاد میكرد. هیچ قتلعامی پس از پیروزی به نام او ثبت نشده است. او در فكر اتحاد اسلام بود و برای سامان دادن به وضع جهان اسلام درصدد گردآوردن همه زیر یك پرچم بود. بزرگان شیعه نادر را دوست نداشتند و به او خرده میگرفتند و او را سنی میدانستند. تاجگذاری نادر در دشت مغان هم به این دلیل بود كه فاقد فره بود و حق پادشاهی نداشت، باید از همه بیعت میگرفت. قطعا زمان همانطور كه به آقامحمدخان وفا نكرد با نادر هم خوب تا نكرد. اگر نادر در هند ترور میشد شاید تاریخ به شكل دیگری درباره نادر قضاوت میكرد و بعد از آن بخشش هفت ساله مالیات، تلاش برای اتحاد اسلام و لشكركشی به هند و غنایمی كه به خود آورد تا به امروز در ایران ماندگار بوده است به شكلی كه تخت طاووسی كه فتحعلیشاه برای همسرش طاووس اصفهانی میسازد، با جواهراتی است كه نادر از هند با خود آورد، در زمان رضاشاه پشتوانه ارزی ما را تشكیل میداد. آخرین باری كه ملكه روس، كاترین از نام ایران میترسد و به منطقه غازان عقبنشینی میكند، زمان نادر است. او بارها میتوانست تا استانبول برود اما دغدغهاش اتحاد اسلام بود و از این حركت حذر كرد. من قصدم نفی رفتارهای نادر نیست او پر از اشتباه بود. سال آخر زندگیاش كه یك تباهی است كه فقط غریزه نظامیاش او را نگه داشت و دیگر عقل حكومتیاش زایل شده بود. در اینجا بحث شد كه تاریخ خاكستری است و ما نباید نسبت دیگران را سیاه و سفید بنگریم چه برایمان مانده، حكومت صفویه در پایان با ورود روسیه، عثمانی و افغانهایی كه از طوایف پشتون بودند كاری كردند كه یك بازگشت و شرایط خاص را میطلبید. در سخنان استادان درباره زندیه هم نكات مفیدی گفته شد؛ مكتب شیراز بررسی و ویژگیهای فرهنگی نیز ذكر شد. مساله جانشینی هم مهم بود و در واقع اگر آقامحمدخان خود صاحب فرزند بود، شاید تاریخ قاجاریه دیگری را به خودش میدید، اما حقیقت این است كه در قرارداد تركمانچای كه نسخه كامل آن در آرشیو وزارت امور خارجه مرمت و نگهداری میشود، تمام بندهای آن نشاندهنده این است كه ما چه چیزهایی را از دست دادیم و روسها بر چه چیزی حاكم و كجا هستند. آنچه میدانید در تاریخ به آن كاپیتولاسیون میگویند و بحث بر سر این نیست كه اگر كس دیگری بود، این وضعیت پیش نمیآمد اما نكته اینجاست كه تنها امتیازی كه قاجاریه از روسیه گرفت، سلطنت عباسمیرزا و القابش بود و همین باعث میشود كه قدرت روسها تا زمان مشروطه باقی بماند. چه چیز باعث میشود كه میرزا رضا كرمانی را برای اعدام به جای میدان توپخانه به میدان مشق ببرند. چون میدان مشق محل مانور قزاقخانه بود و پرچم روسیه بر بالای میدان نصب بود و شاه هم نمیتوانست بدون هماهنگی به آن وارد شود! در اینجا میخواهد قدرت كاپیتولاسیون را نشان دهد. تصور میكنم در دوره معاصر هنوز طعم وجود روسیه را هر زمان میچشیم و فراموش نمیكنیم!
رییس موسسه ایكوم ایران
آقامحمدخان، 10 سال كمتر یا بیشتر اسیر كریمخان و تحتنظر در شیراز بود و در این زمان فرصت پیدا كرد از محافل ادبی (شاهنامهخوانی) روشنفكران، منورالفكران و دانایان آن زمان بهره بگیرد. از پدربزرگ فتحعلیخان و محمدحسنخان به وجود آمد محمدخان كه غیر از آنها بود، قصد غارت نداشت و میخواست ایران را یكپارچه كند و موفق هم شد
نادر تنها فردی بود كه به طبقه سوم جامعه تعلق داشت و به پادشاهی رسید. مشكلش همین بود و بزرگترین مخالفانش خوانین ایلات بودند، كسانی كه در ترورش هم دست داشتند. نادر كه از اینجا به پادشاهی میرسد، وقتی به هند لشكر میكشد، پادشاه هند كه میداند از او میپرسد تو نسبتت كیست؟ میگوید من فرزند شمشیرم. چارهای جز این نداشت
نظرات