لزوم اصلاح نگاه به زمینه‌های این بحران

 

بحران آب در ایران در دهه‌های اخیر بسیار جدی شده است. فرونشست‌ها و ریزگردهای ناشی از خشكسالی‌های ویرانگر از یك‌سو و آلودگی منابع آب و نزاع‌های بین مناطق و اجتماعات شهری و روستایی پیرامون آب، نشان‌دهنده فراگیری این بحران در جامعه ایران هستند. در گفت‌وگوهایی كه بر سر این بحران، تبیین آن و ارایه راه‌حل برای آن هست، عموما آن را در نقطه نهایی این بحران یعنی مصرف روزمره خانگی و نقش انسان‌های مصرف‌كننده بازنمایی می‌كنند، اما این نوع بازنمایی مساله و فهم آن خودش بخشی از بحران و مسیر غلطی است كه نظام سیاستگذاری در این زمینه طی كرده است. آنچه باید در سطحی عمیق‌تر برای فهم این بحران مدنظر داشت، آن است كه همه عوامل فردی و نهادی بحران آب را باید به صورت جامع دید و دیگر اینكه این بحران را در كنار سایر بحران‌ها و همراه با ساختارهای كلان جامعه و سیاست در ایران و جهان فهمید. از این منظر مساله بحران آب را باید از الگوهای مصرف، فناوری مصرف، سبك زندگی مردم در سطوح فردی و جمعی و مهم‌تر از همه مصرف مستقیم و غیرمستقیم و مصرف مجازی آب و... ساختارهای سیاستگذاری ملی و بین‌المللی و ساختارهای كلیدی ایدئولوژی‌های كلان سیاسی و اجتماعی جامعه با هم فهمید. اینكه فكر كنیم كل داستان بحران آب به شیرهای آب خانگی است كه اضافه باز شده‌اند یا غفلت شهروندان در بستن شیر آب آشپزخانه است، صرفا انحرافی از اصل ماجراست. از سوی دیگر بحران آب به مثابه یك بحران كلیدی در منابع حیاتی جامعه بسیار شبیه بحران هوا، بحران انرژی، بحران نیروی انسانی، بحران مهاجرت و ... است. لذا ما با وضعیت سونامی همه‌جانبه بحران‌ها مواجه هستیم كه نمی‌توان به شیوه تك عاملی و تك بعدی به مساله آب و چالش‌های خشكسالی پرداخت. به همین سبب قبل از هر چیز باید فهم و سطوح بینش ذهنی و فكری ما نسبت به این بحران را اصلاح كرد تا بدانیم پایه‌های این خانه از كجا و چرا ویران شده است. ارجاع بحران آب به خطاهای فردی مصرف‌كننده نهایی نه برای روشن شدن و توضیح، بلكه برای فریب و دستكاری و به عبارت بهتر، پنهان كردن واقعیت است. ارجاع به عاملیت خردترین و كوچك‌ترین واحد موثر و غفلت از عامل‌های اصلی و نهادی و كلیدی، بخشی از شرایط و زمینه‌های تداوم و تشدید این بحران‌های محیط زیستی در ایران است. نقش نظام سیاستگذار و ساختار حكمرانی آب كه مجموعه وسیعی از غفلت‌ها و كم‌كاری‌ها در نظام آموزشی، در نظام قانونگذاری، در نظام قضایی و ... را داشته، نادیده گرفته می‌شود. وقتی می‌بینیم شدت و حدت بحران آب و انرژی و هوا و خاك و ... بسیار شبیه به هم است به نظر می‌رسد پرسش از ساز و كارهای نهادی حكمرانی و حاكمیت در ایران است كه باید مورد توجه قرار بگیرد. به نظر می‌رسد در هسته سخت این نظم سیاسی، طبیعت (منابع آب و هوا و خاك) به مثابه منابع اصلی و بنیادی مورد بازشناسی جدی قرار نگرفته‌اند، ما با وضعیتی مواجه هستیم كه می‌توان آن را ضعف شدید عقلانیت بوم‌شناختی در نظام سیاسی ایران دانست. به همین سبب نظم سیاسی تعهد و تعلقی كه به برخی موضوعات فرعی فرهنگی داشته و میزان انرژی‌ای كه برای كنترل این مساله در راستای تفكر خودش صرف كرده، هیچ‌ وقت برای دفاع از منابع حیاتی جامعه ایرانی مانند آب و خاك و هوا نداشته است .این در حالی است كه طبق آمارها در بیست و پنج سال گذشته بیش از ده هزار روستا خالی از سكنه شده‌اند.

این هزینه‌های مستقیم و غیرمستقیم بحران آن و غفلت سیستماتیك از حل بنیادی آن و پناه بردن به شیوه‌های غلط مانند سد‌سازی و انتقال آب از دریا به جای حل اساسی مساله، بیانگر آن است كه بحران سیاستگذاری جامع كه توسط حاكمیت در حیطه مدیریت، توزیع و تامین منابع و نظارت بر آن در كشور شكل گرفته، عامل اصلی این بحران است. بحرانی كه به واسطه مجوزهای بی‌رویه به چاه‌های آب غیرقانونی، كشاورزی بی‌رویه ذیل ایده مبهم خودكفایی در كشاورزی، الگوهای صنعتی پرمصرف آبی، مهم‌تر از همه سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی كه مصرف غیرمستقیم و مجازی آب را به شیوه‌ای ویرانگر بالا برده، زمینه اصلی سوژه انسانی بی‌مبالاتی در مصرف آب است. زمینه‌ای كه همین قواعد بنیادین بحران‌ساز در عرصه آب را در سایر عرصه‌های هوا، انرژی، صنعت، كشاورزی و... هم ایجاد كرده است.

دانشیار انسان‌شناسی. پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی