درگیری و منازعات فرقهای، بخش جداییناپذیری در جنگ داخلی سوریه بود كه هنوز هم سنگینی سایه آن در دوره پسا اسد نیز احساس میشود. مذهب نصیریه (منسوب به محمد بن نصیر بصری) در اواسط قرن سوم هجری در بصره ظهور كرد؛ بعدها این مذهب با عنوان علویه شهرت پیدا كرد. فضای سیاسی- اجتماعی بیثبات دستگاه خلافت عباسی در این عصر، بستر جدیدی را برای ظهور قرائتها و خوانشهای مختلف از دین فراهم آورد كه بیشتر مرهون ترجمه كتب فلسفی روم و یونان باستان و اختلاط عرفان شرقی در فرهنگ اسلامی آن زمان بود. اگر پیروان مذهب علویه در عراق به توفیق چندانی دست نیافتند اما شرایط سیاسی در سرزمین شام، بستری مناسب برای گسترش دعوت این مذهب بود. حكومت شیعه حمدانیان كه قدرت را ازشمال عراق تا بخشهایی از بلاد شام و فلات آناتولی در قبض و بسط خود داشتند؛ به محیط مناسبی برای فرقه نوظهور علویه تبدیل شد خصوصا بعد از اینكه حسین بن حمدان خصیبی از موسسان این فرقه، از عراق به حلب مركز حمدانیان شام نقل مكان كرد و نزد سیفالدوله حمدانی حاكم این سلسله به موقعیت و مكانت رفیعی دست یافت. حكومت حمدانیان با وجود اینكه پیرو مذهب شیعه اثنیعشری بودند اما مشروعیت سیاسی خود را از خلافت بنیالعباس در بغداد میگرفتند كه در دوره ضعف به سر میبردند. حمدانیان در ازای مشروعیتی كه از خلفای بغداد دریافت میكردند؛ متعهد شدند تا از قلمرو اسمی عباسیان بر بلاد شام در برابر دستاندازیهای امپراتوری بیزانس، دفاع نمایند. شرایط سیاسی حاكم بر سرزمین شام و نزدیكی حاكمان سلسله حمدانیان به بزرگان فرقه علویه، شهر حلب را به یكی از قطبهای دعوت آنان تبدیل كرد. اما دیری نپایید كه سلسله حمدانیان در نبرد با اتابكان سلجوقی در عراق و شام تضعیف و در نهایت توسط صلاحالدین ایوبی برچیده شد. در دوره حمدانیان، علویان از موقعیت سیاسی اجتماعی ممتازی برخوردار بودند اما بعد از سقوط این سلسله، حملات امرای محلی ترك و كرد باعث شد آنان به مناطق كوهستانی غرب بلاد شام كه بر دریای مدیترانه نیز اشراف دارد؛ كوچ كنند و دیری نپایید كه این مناطق به یك پایگاه قوی برای علویان تبدیل شد.
علویان سوریه بین دیروز و امروز
كوهستانهای غربی سرزمین شام به مثابه دژ طبیعی بود كه قرنها علویان را از گزند دشمنانشان در امان نگه داشت اگر چه در عهد ممالیك حملات به این مناطق انجام گرفت اما موانع طبیعی و موقعیت جغرافیایی این مناطق مانع از پیروزی و غلبه نهایی بر علویان گشت. از زمان برچیده شدن سلسله حمدانیان تا آغاز قیمومیت فرانسه بر سوریه در دهههای نخستین قرن بیستم، علویان عملا نقش چندانی در تحولات منطقه لوانت ایفا نكردند و به یك انزوای خودخواسته تن دادند. فرانسه از زمان امپراتوری ناپلئون سوم مداخله سیاسی خود را در منطقه لوانت و در جریان جنگ مذهبی میان مسیحیان مارونی و دروزیها، بهطور جدی آغاز كرد. از دهه 1860 تا اواسط دهه 1940 فرانسه رسالت حمایت از اقلیتهای دینی در منطقه شامات را برای خود ملزم میدید و شاید این مساله، یكی از اسباب تقسیم سوریه (آن زمان لبنان جزو این كشور بود) بر اساس تنوعهای فرقهای و مذهبی باشد كه در دهه 1925 با اعتراضات و مخالفتهای جدی مواجه شد و سرانجام، مقامات فرانسوی را به تجدید نظر وادار نمود. انقلاب بزرگ عربی (الثوره العربیه الكبری) در سال 1916 و خیزش افسران آزاد در 1952 كه نقش اساسی را در به قدرت رسیدن جمال عبدالناصر داشت؛ به مثابه موج اول و دوم بیداریهای عربی بودند كه نقش اساسی را در رشد و ترویج اندیشههای پان عربیسم در بین تودههای اجتماعی ایفا نمود. این دو موج بزرگ ملیگرایی عربی، برای اقلیتهای دینی و در راس آنها علویان این بزنگاه حساس تاریخی را فراهم نمود تا فارغ از اختلافات فرقهای و مذهبی، حیات سیاسی و اجتماعی جدیدی فراتر از انزوای خودخواستهای كه چند قرن در میان آنان حاكم بود؛ آغاز نمایند.
نقطه تحول
در دوران قیمومیت فرانسه، شرایط سیاسی و اجتماعی خاصی در سوریه، ایجاد شد كه آینده سیاسی این كشور را از دوران پسا استقلال تا امروز، متاثر نموده است. علویان برای قرنهای متمادی در مناطق غرب سوریه كنونی زندگی میكردند، سرزمین آنها توسط دریای مدیترانه و كوهستانهایی با پوشش گیاهی انبوه احاطه شده است. این شرایط طبیعی جغرافیایی، آنان را از تهدید همسایگان و رقبای مذهبی و سیاسی در امان نگه داشت اما سبك زندگی آنان را نیز متاثر نمود. علویان عمدتا به كشاورزی مشغول بودند و وضعیت معیشتی مناسبی نداشتند؛ بعد از قیمومیت فرانسه به تدریج به عضویت نظامیان مسلح محلی تحت اشراف و اداره افسران فرانسوی در آمدند و این امر یك نقطه تحول بزرگ در زیست اجتماعی علویان به شمار میرفت. بعد از پایان قیمومیت فرانسه و استقلال سوریه، علویان همچنان جایگاه خود را در ارتش حفظ كردند. تاسیس حزب بعث در سال 1947 توسط میشل عفلق و همقطار سیاسیاش، صلاح بیطار و در نهایت وحدت مصر و سوریه در سال 1958 تا 1961، موقعیت سیاسی و اجتماعی علویها را ارتقاء داد. این دوره مقارن بود با آغاز موج دوم بیداریهای عربی كه جمال عبدالناصر پرچمدار آن بود. بعد از وحدت مصر و سوریه، عبدالناصر برای كسب مشروعیت سیاسی در بین اقلیتهای مذهبی عرب، علمای الازهر را مجبور كرد تا با صدور فتوایی مذهب علوی را یك فرقه اسلامی قلمداد نمایند. البته ناگفته نماند كه محمد امین الحسینی از حامیان پادشاهی عربی متحده به رهبری فصیلبنالحسین و مفتی سابق بیتالمقدس جزو اولین علمای اهلسنت معاصر بود كه علویان را در زمره مسلمانان قرار داد. او متولد شهر جبله در استان لاذقیه كنونی بود و در محیطی با جمعیت قابل توجه علوی زیسته بود و علاوه بر آن تمایلات ملیگرایانه او در اتخاذ چنین فتوایی بیتاثیر نبود. بهطور كلی، ناسیونالیسم عربی دروازه جدیدی را به روی دیگر اقلیتهای مذهبی بهطور عام و علویها بهطور خاص گشود و به آنان فرصت زیست سیاسی و اجتماعی جدید در كنار رقبا و دشمنان دیروز را فراهم نمود.
قبض و بسط قدرت
كودتای 8 مارس 1963 كه توسط شاخه سوری حزب بعث علیه حكومت ناظم القدسی انجام شد؛ بزرگترین گام برای قبض و بسط قدرت در سوریه توسط علویان بود. بعد از كودتا، گفتوگوها و مذاكراتی برای وحدت مجدد سوریه و مصر و وحدت سوریه با همسایه شرقی خود عراق انجام گرفت؛ اما اختلافات و چند دستگیهای سیاسی مانع از تحقق این اهداف شد. سرانجام جنگ شش روزه 1967 میان اعراب و اسراییل و در نهایت شكست ارتشهای عربی، تنش و لفاظیهای سیاسی میان مصر و سوریه و تشدید تضاد منافع در درون حزب بعث سوریه را بیش از پیش آشكار كرد و این امر زمینه را برای یك كودتای درون حزبی در سال 1970مهیا نمود كه بعثیها از آن با عنوان اقدامات اصلاحاتی (الحركه التصحیحیه) یاد میكنند؛ این كودتا حافظ اسد را به حاكم بلامنازع سوریه تبدیل كرد و خاندان اسد برای بیش از نیم قرن قدرت را در سوریه در اختیار گرفتند. حافظ اسد در سالهای نخست به قدرت رسیدن خود چالشهای جدی با برخی مخالفان خود در درون حزب بعث، ناصریستها و اسلامگرایانی داشت كه در ارتش هنوز نفوذ خود را حفظ كرده بودند. جنگ 1973 كه به جنگ یوم كیپور نیز شهرت داشت، سومین جنگ بزرگ میان اعراب و اسراییل بود. این جنگ نیز با شكست ارتشهای عربی پایان یافت اما بستر سیاسی مناسبی را برای حافظ اسد ایجاد نمود تا ارتش و دستگاههای اطلاعاتی- امنیتی را از مخالفان و مظنونان به عدم وفاداری محض پاكسازی نماید. این عملیات پاكسازی گسترده در نیروهای مسلح از اوایل دهه 1970 تا اواسط 1980 ادامه پیدا كرد و مجال را برای قبضه كامل نیروهای مسلح توسط علویان وفادار به اسد فراهم نمود. در كنار علویان وفادار به حكومت اسد، گروهی از خاندانهای متنفذ از اكثریت اهلسنت نیز مناصب حساسی در ارتش داشتند مانند ژنرال مصطفی طلاس و وزیر دفاع سابق و فرزندش مناف طلاس كه از افسران عالیرتبه گارد ریاستجمهوری بود.
علویان بین تشكیك و تردید
شرایط حاكم بر سوریه، در نهایت آغازگر جرقه اعتراضات مردمی در سال 2011 گشت. این اعتراضات صرفا سیاسی بود و شعارهای ملیگرایانه سر داده میشد و هیچ رگههایی از فرقهگرایی در آن دیده نمیشد. اما تنها پنج ماه بعد، اعتراضات مردمی به یك جنگ داخلی تمام عیار تبدیل شد كه برخی از عوامل داخلی و خارجی نقش كاتالیزور را در این رخداد ایفا نمودند. با وجود اینكه خاندان اسد علوی بودند؛ اما از شرایط موجود رضایت نداشتند اما ترس آنها از آینده سیاسی نامعلوم در سایه فقدان انحصار قدرت توسط این اقلیت از یك سو و هراس از انتقامجویی اكثریت، در خوشبینانهترین حالت آنان را در برابر تحولات سوریه منفعل كرد. ظهور گروههای چند ملیتی سلفی نیز شاید از جمله عواملی بود كه علویان را بیش از پیش نسبت به آینده خود در سوریه پسا اسد مردد و نگران كرد.
سقوط حكومت اسد، آغازگر فصل جدیدی در تاریخ علویان سوریه است. تنها ساعاتی قبل از سقوط اسد، نیروهای ارتش سابق كه عمدتا علوی بودند به مناطق خود در شهرها و روستاهای استان طرطوس و لاذقیه بازگشتند و جمع قابل توجهی از آنان نیز مشمول عفو حكومت جدید شدند. اقدامات حكومت دمشق، دوستان قدیمی را به دشمنان جدید و دشمنان دیروز را به دوستان امروز تبدیل كرد. احمد الشرع رییسجمهور دولت موقت سوریه با به حاشیه راندن متحدان رادیكال و شبه رادیكال خود از یك سو و تلطیف افكار عمومی خصوصا اقلیتهای مذهبی درصدد است تا علاوه بر رفع تحریمهای بینالمللی علیه سوریه، برای حكومت خود مشروعیت سیاسی خریداری نماید. اما صدق و كذب نیات الشرع و توانایی و عدم توانایی او در مدیریت اوضاع سیاسی سوریه بیشتر مرهون زمان است. فضای شبه آنارشی حاكم بر سوریه و در سایه ضعف حكومت مركزی در تثبیت حاكمیت خود بر شرق و جنوب سوریه و عملیاتهای نظامی و امنیتی فزاینده اسراییل در جنوب این كشور، اقلیتهای مذهبی را نسبت به آینده سوریه و نیات نخبگان جدید آن بیاعتماد نموده است. در مناطق علوینشین سوریه، هنوز بخش قابلتوجهی از افسران و نظامیان ارتش سابق حضور دارند؛ این مناطق یكی از اصلیترین پایگاههای اجتماعی حكومت اسد بود كه در دوران جنگ داخلی هزاران تن از فرزندان خود را در جنگ با مخالفان مسلح سوری از دست داد. در مقابل، بسیاری از مخالفان سوری، فرزندان و نزدیكان خود را در این جنگ از دست دادند و این مساله میتواند آغازگر یك صفآرایی جدید و باز تولید خشونتهای فرقهای در سوریه باشد.
آیا سوریه به سوی یك جنگ داخلی جدید میرود؟!
اختلافات و چنددستگیهای درونی در میان طیفهای سیاسی و نظامی حاكم بر سوریه، ضعف و فقدان اقتدار مركزی و خلأهای امنیتی از جمله مهمترین عواملی هستند كه به مخالفان حكومت جدید فرصت لازم را برای سازماندهی مجدد اعطا كردند. مناطق علوینشین استانهای طرطوس و لاذقیه و منطقه سهلالغاب در شمال غرب حماه میزبان هزاران تن از فرزندان خود است كه در ایامی نه چندان دور، به عنوان افسر و سرباز در ارتش سابق خدمت میكردند. اپوزیسیون دیروز و نخبگان امروز هیچ پایگاه اجتماعی در این مناطق ندارند و نسبت به حكومت جدید بیاعتماد و به آینده سیاسی خود بدبین هستند. شرایط سیاسی و امنیتی در مناطق علوینشین بار دیگر مجال لازم را به نیروهای وفادار به حكومت سابق اعطا كرد تا با انجام یك رشته عملیات چریكی و پارتیزانی، فاز جدیدی از جنگ فرسایشی را علیه حكومت جدید آغاز كنند. جمعه گذشته، درگیریها بین نیروهای وفادار به حكومت سابق و حكومت جدید به اوج خود رسید و برای ساعاتی چندین منطقه مسكونی و مواضع نظامی به تصرف این نیروها در آمد. حكومت مركزی در جریان این درگیریها صدها تن از نیروهای خود را از دست داد و این امر آنان را به انتقامجویی از شهروندان علوی و قتلعام آنان تشویق كرد. امری كه میتواند زنگ خطر جنگ فرقهای جدیدی را در سوریه و حتی شمال لبنان كه اقلیتی علوی را در كنار اكثریت اهلسنت جای داده است؛ به صدا در بیاورد. علویان بر خلاف دروزیها و كردهای سوریه كه از متحدان محلی اسراییل و ایالات متحده به شمار میآیند، متحدان قوی در مجامع بینالمللی ندارند و هنوز هم به حمایت نیروهای روسی مستقر در پایگاه حمیمیم چشم دوختهاند. در جریان دیدار هیاتی از مسوولان سازمان ملل متحد از مناطق علوینشین طرطوس و لاذقیه برخی از مصاحبه شوندگان علوی صراحتا خواستار حمایت مجامع بینالمللی شدند. بهطور كلی، سقوط اسد و خلأ قدرت ناشی از آن، تركیه را به كنشگر بلامنازع سوریه مبدل كرد و اسراییل از این اتفاق چندان خشنود نیست؛ از این رو این احتمال چندان بعید به نظر نمیرسد كه مقامات تلآویو از پرونده علویان سوریه به عنوان برگ برنده علیه تركیه و متحدان آن در دمشق استفاده كنند. كشتار اخیر صدها علوی توسط عناصر حكومت جدید یا نیروهای سر خود؛ حكومت جدید دمشق را با چالشهای جدی در مجامع جهانی روبهرو كرد. احمدالشرع ساعاتی بعد از رخدادهای لاذقیه و طرطوس، درصدد تلطیف افكار عمومی برآمد و قتلعام شهروندان علوی را به عناصر وفادار به رژیم سابق نسبت داد تا پیامدها و عواقب داخلی و بینالمللی این رخداد را به حداقل برساند.
كارشناس جهان عرب
*مقالات منتشرشده در اصلاحوب تنها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و اصلاحوب مسئولیتی در قبال محتوای آنها ندارد.
نظرات