در میانه بهار 1401 بود که خزانِ زندگی بر دامن فرزند فرزانه ایران نشست و محمدعلی اسلامی ندوشن را در 97 سالگی با مرگ آشنا کرد تا مام وطن نا امید از بازشنیدن صدای نفس‌های فرزندش در سوگ فرو رود و سیمرغ در مجالی هجده ماهه، بی‌نفس سر بر زمین غربت بگذارد تا سرانجام در اواخر آبان 1402 به زادگاهش منتقل و در آغوش آن آرام گیرد. مردی که ایران را هرگز از یاد نبرده بود، در یادها ماند تا در دومین سالِ رفتنش، مشتاقان خود را در سالن موسسه فرهنگی و تحقیقاتی اخوان دستمالچی یزد گردهم جمع کند و فکر ایران و غمش را یادآوری نماید از آن رو که روزی گفته بود: «در روزگاری که گویی ایران در ابری از فراموشی پیچیده شده است اگر کار دیگری از دست ما بر نیاید لااقل بکوشیم تا فکر او و غم او را در دل خود زنده نگاه داریم.» آنچه می‌خوانید گزارش سخنرانی دکتر جواد عباسی و سیدمحمد بهشتی در این مراسم است. همچنین در این محفل فرهنگی، پیام سرکار خانم استاد دکتر شیرین بیانی استاد برجسته تاریخ و همسر استاد اسلامی ندوشن قرائت شد و در پایان از دو تابلوخط استاد محمود رهبران، یکی دست‌نوشته ایشان برای سنگ مزار اسلامی ندوشن و دیگر یک قطعه رباعی از آن فرزانه‌ فقید رونمایی شد: گر حکمِ طبیعت است و گر حکمِ خدای/ نامرد به جای مرد، نگذارد پای// هر چند بر فرازِ این کهنه سرای/ گه سایه‌ی کرکس است و گه فرِّ همای

خدمت به ایران
جواد عباسی
استاد تاریخ
 اینکه شرایط جسمی ایشان در آخرین سال‌های زندگی به گونه‌ای بود که امکان سفر به ایران را نداشت اما همواره در فکر ایران بود و دغدغه آن را داشت. با وجود دوری از ایران، اسلامی ندوشن همیشه به دنبال ترویج خردورزی، امید، ایرانیت و هویت ایرانی بود و نبودش در ایران خللی را در اهدافش به وجود نیاورده بود. امروزه با وجود فناوری‌هایی که هست، زیستن و درگذشتنِ نخبگان فرهنگی در داخل و خارج از کشور چندان تفاوتی نمی‌کند و هرجای دنیا که باشند می‌توانند حرف‌شان را منتقل کنند. اسلامی ندوشن طی سال‌های اقامتش در خارج کشور دايما با ایران در ارتباط بود و کسانی هم که از ایران به تورنتو می‌آمدند با ایشان دیدار و گفت‌وگو داشتند و پیام‌ها را رد و بدل می‌کردند. درِ خانه اسلامی ندوشن به روی همه باز بود و هرگونه خدمتی که از دستش برمی‌آمد برای فرهنگ و مردم ایران انجام می‌داد. در سال 96 حدود 40 میلیون تومان در حساب بانکی او بود که درخواست کرد آن را صرف فردوسی و خردسرای آن کنند. حدود صد هزار ایرانی در تورنتو زندگی می‌کنند که تعداد زیادی از آنها خواهان برگزاری جلسه و مراوده فرهنگی با او بودند. هر کس از ایران به تورنتو می‌رفت، استاد از او جویای توس، فردوسی، ایران و... بود. بخش عمده‌ای از کتاب‌های کتابخانه اسلامی ندوشن و خانم بیانی در زمان اقامت آنها در کانادا به خردسرای فردوسی اهدا شد. درآمد حاصل از فروش کتاب‌هایش را برای بلوار منتهی به آرامگاه فردوسی اختصاص داده بود و با وجود اقامت در خارج از کشور، فکرش در ایران بود. پیش از مرگش، همه امور را سر و سامان داده بود و هیچ زحمتی را برای دیگران نگذاشته بود.
مرگ برای اسلامی ندوشن چیز عجیب و غریبی نبود و مساله کاملا حل شده‌ای به حساب می‌آمد چون کارنامه کاملی داشت و هرکاری که توانسته بود برای خانواده و ایران و هویت و فرهنگ ایرانی انجام داده بود بنابراین وجدان آرام و آسوده‌ای داشت و مرگ را بدیهی می‌دانست چنان‌که در شعری گفته است: 
 از مرگ، خطا مبین، که گر مرگ نبود / بر شاخِ درختِ عُمر، یک برگ نبود
 نه صولتِ حُسن بود و نه دولتِ عشق/ آرایش باغ و زیب گلبرگ نبود
آخرین دیداری که با اسلامی ندوشن صورت گرفت و آخرین صحبتی که از او به یاد دارم این بود: ایران خواهد ماند.

مسوولیت ایرانی بودن
سیدمحمد بهشتی 
پژوهشگر میراث فرهنگی
 در اولین دیدار رو در روی خود با دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن، زمانی که ریاست سازمان میراث فرهنگی را برعهده داشتم و دکتر اسلامی ندوشن برای پیگیری تاسیس خردسرای فردوسی به من مراجعه کرده بود، ایشان درخواستی داشتند که در حیطه وظایف سازمان ما جا نداشت اما من به تجربه یاد گرفته بودم که وقتی توفیق زیارت بزرگان دست می‌دهد حتما باید بهره‌ای هم برد. عصاره گفت‌وگوی من با ایشان در آن دیدار یک جمله بود: مسوولیت ایرانی بودن. ایشان یک زمانی گفته بودند که ایران تنهاست. من معتقدم این تنهایی به خاطر این نبوده که دیگران با ایران قهر کرده‌اند یا ایران با کسی قهر کرده. تنهایی‌اش از جنس آن تنهایی است که الماس کوه نور دارد. منحصر به فرد بودن و یگانگی باعث می‌شود تا ایران در ردیف دیگران قرار نگیرد. این تنهایی حاصل موقعیت جغرافیاییِ استثنایی آن است.ایران سرزمینی مستعد است که در آن هرچیزی به صورت بالقوه است. آن‌قدر همه چیز بالقوه است که حتی آن چیزهایی هم که در ظاهر بالفعل به نظر می‌آیند، مثل رودخانه زاینده رود، باز هم ما به آن به مثابه امر بالقوه نگاه می‌کنیم. ما فهمیده‌ایم در پسِ هر چیزی گوهری وجود دارد. بدان دلیل، آن رودخانه را زاینده‌رود نام نهاده‌اند که یک رود معمولی نیست و در پس آن گوهری قرار دارد.
هنر زیستن در یک سرزمین بالقوه این است که بتوانیم قوه را به فعل دربیاوریم. کشورهای اروپایی، چین، هند، مصر و... سرزمین‌های بالفعل هستند. تنها بخش کوچکی از جهان به عنوان سرزمین بالقوه محسوب می‌شوند و ایران یکی از این سرزمین‌هاست. هر چیزی در حیات بشر که موکول به از قوه به فعل درآوردن است، نقطه آغازش این سرزمین است، مثل اهلی کردن گیاهان و حیوانات، اولین آثار یکجانشینی، اولین باری که انسان با فلز آشنا شد، اولین سفالسازی، اولین نان پختن و... اولین آلیاژ را ایرانی‌ها درست کردند اما بزرگ‌ترین آثار مفرغی جهان را چینی‌ها ساختند. برنج اولین‌بار در مکران اهلی شد اما بزرگ‌ترین مزارع برنج در چین وجود دارند. ایران مثل آزمایشگاهی است که در آن هر چیزی را از قوه به فعل در می‌آورد و دیگران آن را الگو قرار داده و از آن استفاده می‌کنند. 
این از قوه به فعل درآوردن مراتبی دارد. یکی از این مراتب، کیمیاگری است. ما در این مرتبه، خاک را به جواهر تبدیل می‌کنیم و پخت غذاهای‌مان و بافت پارچه‌ها کیمیاگرانه است. کیمیاگری یعنی چیزهای کم‌ارزش را به چیز باارزش تبدیل کنیم و گوهرها را از پسِ پرده بیرون بیاوریم. مرتبه بعدی، مرتبه شاعری است یعنی بتوانیم شعرِ هر چیزی را بسراییم. شاعران ما فقط مولانا، عطار و فردوسی نیستند بلکه ترمه‌باف یزدی هم شعرِ پارچه را می‌سراید و کسی که پل، حمام و خانه را می‌سازد، شعر این بناها را می‌سراید. در تمام سرزمین‌های اسلامی مسجد وجود دارد اما مسجد شیخ لطف‌الله و مسجد شاه اصفهان و دیگر مساجد ایرانی دارای شعر هستند. این شاعرانگی به خاطر بالقوه بودن سرزمین ماست. 
ایران سرزمین بی‌قراری است. سرزمینی است که که چه در مرتبه طبیعی و چه در مرتبه بشری و معنایی دايم در معرض تهدید و بحران قرار دارد. مثل دیگی است که روی اجاق دايم قُل‌قُل می‌زند. آمارها در سال 1398 نشان می‌دهند تعداد 5800 رویداد طبیعی مخرب مثل زلزله، سیل و توفان اتفاق افتاده است. این کشور پنج، شش‌بار توسط اقوام مختلف مهاجم به ‌طور کامل تصرف شده اما باز کمر راست نموده است. ایران بحران‌های مختلفی را پشت سر گذاشته، اما باز به حیات خود ادامه داده چون هنرِ قرارِ در بی‌قراری را یاد گرفته است. ایران مثل بندبازی می‌ماند که نه تنها با هنرمندی، خود را از طرفی به طرف دیگر می‌رسانده بلکه در مسیرش هم آکروبات بازی و کارهای محیرالعقول انجام می‌داده است. از جمله کارهای محیرالعقول آن وجود یزد است، جایی که میزان تبخیر بیشتر از بارندگی اتفاق می‌افتد.90درصد شهرها و روستاهای کشور ما در مناطق سیل خیز و زلزله خیز به وجود آمده‌اند. علت این کارهای عجیب و محیرالعقول، هنرِ قرارِ در بی‌قراری است. ما می‌توانیم چیزهای متضاد را در یکجا جمع کنیم چنان که حافظ فرموده: 
در خِلاف‌آمدِ عادت بطلب کام که منکسب جمعیت از آن زلفِ پریشان کردم
شرایط زیستن در سرزمین ایران، در ما تاب‌آوری‌ای به وجود آورده که بتوانیم علی‌رغم همه بلایایی که سرمان می‌آمده نه تنها زنده بمانیم بلکه به اعتلا هم دست یابیم. ایران سرزمینِ میانه جهان است و شرق و غرب را به هم وصل نموده است. میانجی و میاندار بودن ایران باعث شده تا هند و اروپا اندیشه همدیگر را بفهمند. اگر ایران نبود زبان هند و اروپایی به وجود نمی‌آمد و گفت‌وگوی چین و جاهای دیگر انجام نمی‌شد. ویژگی دیگر ایران این است که اکثر زیستگاه‌ها، نقطه‌ای هستند، نه پهنه‌ای و نواری.این نقاط به‌طور خاصی توانایی زیستن دارند. این نقطه‌ای بودن زیستگاه‌ها باعث شده تا خصوصیتی در ایران به وجود بیاید به نام قائمیت به ذات، یعنی هر زیستگاهی بتواند روی پای خود بایستد و هر منظومه زیستی و کل سرزمین بقای خود را حفظ کرده و به مثابه یک پیکر واحد عمل کند. نمونه و اسطوره این ویژگی آرش، اسلامی ندوشن و دهخدا هستند که یک تنه کارهایی را کردند و معطل کسی نماندند.
بحث آمایش سرزمین بنا دارد تا با اتکا به منابع و ذخایر طبیعی و استفاده از سواحل دریای آزاد و... ایران را آباد کند. تا سال 1335 در توسعه کشور هیچ کدام از اینها ایفای نقش نمی‌کرد و تصور می‌شود که مردم در فقر زندگی می‌کردند. در صورتی‌که در آن زمان‌ها تعداد بسیار زیادی خانه مجلل در شهر یزد و دیگر شهرهای کشور وجود داشت. هر خانه مجللی صحبت از خاندان ثروتمند می‌کند که همه آنها بدون اتکا به پول نفت و از محل کیمیاگری، از قوه به فعل درآوردن، شاعرانگی، در میانه جهان قرار داشتن ایران، قائمیت به ذات، قرار در بیقراری و از ایران بودن ایران ثروتمند شده بودند. ایران یک تعداد کوه و دشت نیست بلکه ادامه ایرانی بودن است. در برخی کشورهای دنیا، مکان‌ها هیچ نام بامسما و تاریخ و هویتی ندارند. اینکه در سراسر ایران هیچ نقطه‌ای نداریم که نام تاریخی نداشته باشد یعنی طی سالیان دراز معمای آن فهمیده شده، حل و فصل شده و برایش نام و قصه و افسانه تعریف شده است. این دارای نام بودن مکان‌ها در ایران یعنی ثروت. یعنی ایران ادامه ایرانی بودن ماست و ما ادامه ایران بودن ایران هستیم و بزرگ‌ترین منبع ثروت طی هزاره‌ها تا قبل از 1335 ایران بودن ایران و ایرانی بودن ایرانی بوده است. 
ایران در نسبت با ایرانیت، در تعامل عاشقانه‌‌ هزار ساله شکل گرفته و هر کدام مدیون و مسوول آن دیگری بوده است، حالا باید دید در هفتاد سال گذشته چقدر بی‌مسوولیتی کرده‌ایم که وضع فعلی پیش آمده است. ایران که سر جای خودش است ما وظیفه خود را به درستی انجام نداده‌ایم. ایران به دلیل یگانه بودنش یک نقشی هم در مقیاس جهانی ایفا می‌کرده است. کیمیاگری، شاعرانگی، صلح و...، همه از ایران سرچشمه داشته است.
 ما از یک جایی در تاریخ در نمایشنامه جهانی نقش نداشته‌ایم و این نمایشنامه بدون حضور ما اجرا می‌شود. ما که در همه زمینه‌ها شعر سروده‌ایم و نشان داده‌ایم که می‌توانیم، چرا در زمینه فناوری‌های جدید و آی‌تی شعری نمی‌سراییم. اگر ما این شعرها را بسراییم در جهان بی‌بدیل هستیم و می‌توانیم جاهای خالی بزرگ را پر کنیم. این اتفاق در سینما و هنرهای تجسمی ما افتاده و ما همان نقشی را ایفا می‌کنیم که در فرش، باغ‌سازی، معماری و... ایفا کرده بودیم. پس ما هم برای ایران و هم در قبال جهان مسوولیت داریم و مسوولیت ایرانی بودن همان دغدغه اسلامی ندوشن است. ایرانی بودن مسوولیتی است که می‌توانیم با آن مشکلات ریز و درشت را حل کنیم. اما مشکل ما این است که چه در مقیاس ملی یا جهانی نسبت به این مسوولیت دچار نسیان گشته‌ایم. ان‌شاءالله که به برکت تلاش‌های افرادی چون اسلامی ندوشن به یاد آوریم که چه کسی هستیم و چه وظیفه‌ای داریم. حالت کنونی ما مانند کسی است که سازش نشکسته است بلکه از کوک خارج شده و باید افرادی چون اسلامی ندوشن کمک کنند که این ساز را مجدد کوک کنیم.