جريانهاى مختلف فكرى، عقيدتى و مذهبى در درازاى تاريخ امّت اسلامى در قالب نحلهها و گونههاى متنوع وجود داشته و اكنون نيز در آسمان اين امّت چشمنوازى مىكنند. بايد اين تنوع را مصداق كثرت در عين وحدت ديد و آن را در ضمن امّت واحده تفسير و جستجو كرد.
«إِنَّ هَٰذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ» (انبياء:٩٢)
كاتب اين سطور به حكم انتساب به مدرسهی فكرى اعتدال و ميانهروى، از آن رويكرد دعوى استقبال مىكند كه بر همبستگى امّت اسلامى تاكيد دارد و از غالب نمودن نگاههاى هويتى مخصوصاً با پشتوانهی جهل، زور و تعصّب به شدّت بيزار است.
متأسّفانه گزارشهاى غير منقّح تاريخى، فرصت را براى دوستان غافل و دشمنان مغرض فراهم مىآورد تا بى توجّه به مطالعات علمى با گذشته كاوى و بدون التفات به مقتضيات زمانه، بر تار احساسات مذهبى نواخته، فاصلهها را در ميان امّت اسلامى بيشتر كنند. اين در حالى است كه قرآن در ارتباط با تاريخ بر دو اصل حقيقت محورى و عبرت اندوزى تاكيد مىكند.
«تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ ۖ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ ۖ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ» (بقره:١٤١)
«لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُولِي الْأَلْبَابِ»(يوسف:١١١)
در اين ميان مؤسسه مبرّة الآل والأصحاب با تلاشى متفاوت و آموزنده توجه نگارنده را از چند سال گذشته به خود جلب نموده است.
اين مؤسّسه كه در كشور كويت فعاليت مىكند، از كارنامهاى موفق و در خور تقدير برخوردار است. لازم به ذكر است كه در كشور كويت شيعه و سنى در كنار هم زندگى مىكنند. بمنظور آشنايى بيشتر توجه خوانندگان را به بخشى از اساسنامه اين مؤسّسه جلب مىكنم؛ در اساسنامه آمده است؛
مقدمه:
این مؤسّسه بر مبنای قوانین سازمانها و نهادهای عام المنفعه دولت کویت، و با مصوبه شمارهی ٨٢ / ٢٠٠٥ م وزیر کار و امور اجتماعی تأسیس شده و مقر آن در شهر کویت است. این مؤسّسه در ادارهی سازمانهاى خیریه وزارت کار و امور اجتماعی، با نام «مبرّة الآل والأصحاب» و به شماره ٣٢ ثبت گردیده است.
اهداف مبرّة:
فعاليت در راستاى نهادينه كردن محبت اهل بیت و صحابه در قلوب مسلمانان؛
نشر علوم اسلامی در جامعه، خصوصاً میراث اهل بیت و اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم در زمینهی عبادات و معاملات.
معرفی نقش اهل بیت و اصحاب و خدماتی که برای یاری اسلام و دفاع از اسلام و تحقق بخشیدن آموزههاى قرآن کریم و سنّت شریف نبوی، تقدیم نمودهاند.
تحکیم وحدت ملی و تقریب طیفهاى گوناگون جامعه در پرتو شفاف سازی باورها و مفاهیم اشتباهی که در مورد اهل بیت و صحابه در اذهان برخی از مسلمانان رسوخ کرده است.
راههاى رسيدن به اهداف مذكور:
از راهکارهای مبرّه در تحقق اهداف خویش می توان موارد زیر را برشمرد:
برپایی کنفرانسها و سخنرانىهای علمی، انتشار کتابها و نوارهایی که در پیشبرد اهداف مبرة مؤثر باشند و هم چنین تأسیس گاهنامهی تخصصی که به امور متعلق به میراث عظیم علمی- فرهنگی باقيمانده از اهل بیت و صحابه کرام بپردازد و ایجاد موسوعهای علمی و بزرگ از اهل بیت و صحابه کرامش که علمی بودن و عدم تعصّب در آن نمودار باشد.
سیاستهای مبرّه:
مبرّه از وارد شدن به امور سیاسی اجتناب ورزیده و از منازعات و جنجالها و هر آنچه باعث بر انگیخته شدن مسائل قومی، زبانی و نژادی باشد خود را دور نگه می دارد و میخواهد با این روش، به همه اقشار جامعه، اعمّ از مرد و زن، در کویت و در کشورهای دیگر جهان اسلام خدمات شایانی تقدیم نماید.
آنچه از مؤسّسه مبرّة الآل والأصحاب آموختنى است، مىتوان آن را در دو مطلب خلاصه نمود:
مطلب اول اينكه، بايد بين تاريخ به معنى نقل حوادث گذشته و فهم علمى و تحليلى تاريخ تفاوت قائل شد. در واكاوى حوادث تاريخى اضافه بر اينكه بايد مطالعات پژوهشى تخصصى را اصل قرار داد، لازم است به سنّتهاى حاكم بر نفس انسانى و سنّتهاى تاريخى و اجتماعى كه در قرآن كريم به آن پرداخته شده است نيز توجه شود. اين مؤسّسه با چنين رويهاى تا الان موفق شده است، چندين تحقيق وزين علمى در اختيار انديشمندان قرار دهد و به اثبات برساند كه بين اهل بيت و صحابه رابطه دوستى و خويشاوندى حاكم بوده است.
مطلب ديگر كه در سياست مبرّة محل توجه است، درك درست آنها از شرايط ملتهب و آبستن جنگهاى مذهبى در منطقه است. بدون شك يكى از مهمترين عوامل ايجاد چنين كلاف سردرگم، دامن زدن به اختلافات مذهبى است. اختلافاتى كه معمولاً بستر آن به صورت جهل و تعصب در بين مسلمانان وجود دارد و توسط ديگران مديريت و كاناليزه مىشود.
در يك جمع بندى مىتوان گفت: در خصوص ارتباط اهل بيت و صحابه دو نگاه وجود دارد؛ يكى اينكه بين اين دو رابطهی محبت، دوستى و خويشاوندى برقراربوده است و نگاه دوم اينكه رابطهی بين آنها دشمنى و جنگ بوده است. قرآن و سنّت، عقل و دلايلِ متقن تاريخى نگاه اول را تاييد مىكنند. خداوند خشنودى خود را از سابقين اولين - كه اهل بيت و بزرگان صحابه اولين مصاديق آن هستند - اعلام نموده است.
«وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» (توبه: ١٠٠)
اما كسانى كه اهل بيت و صحابه را در مقابل و بر عليه هم قرار مىدهند و اين دو را همچون دو خط موازى در طول تاريخ تاكنون تصوّر مىكنند، چگونه مىتوانند اميدوار باشند كه روزى اين دو خط به هم برسند؟ براستى اين نگاه چه كمكى به همبستگى امّت اسلامى و انسجام ملى مىكند؟
در اينجا به عنوان نمونه يك مورد را بررسى مىكنيم؛ در ساليان گذشته توسط مجلس شوراى اسلامى، در تقويم رسمى كشور وفات فاطمه سلام الله عليها به شهادت تغيير يافت و روز وفات به عنوان تعطيلى رسمى در كشور اعلام گرديد.
در اخبار تاريخى كه مستند آقايان براى اين تغيير بود، عمر رضى الله عنه به عنوان قاتل معرفى شده است. آمده است كه علت وفات فاطمه سلام الله عليها شكسته شدن پهلوى ايشان در اثر اصابتِ در، توسط عمر بن خطاب رضى الله عنه بوده است. چنانكه اشاره رفت، بايد بين گزارشهاى تاريخ و تحقيق علمى تفاوت قائل شويم. تاريخنويسان معمولاً خود را موظّف به نقل اخبار تاريخى بدون توجّه به درست يا نادرست بودن آن مىدانستهاند. به همين دليل گفته شده است كه روايات تاريخى مجموعهاى از راست و دروغ است كه پذيرش آن نياز به بررسى و تحقيق دارد. در اينجا قصد بررسى دقيق اين خبر تاريخى را نداريم. ولى با كمى تأمّل مىتوان بر نادرست بودن اين خبر تاكيد نمود.
اول اينكه چنين رفتارى در بين پرورشيافتگان مكتب رسول خدا صلى الله عليه وسلم با اعلام رضايت خداوند از آنها در قرآن هماهنگ نيست.
دوم اينكه در مقابل اين خبر، اخبار تاريخى فراوانى وجود دارد كه بر رابطه حسنه و نيك اهل بيت و صحابه و به صورت خاص اهل بيت و ابوبكر و عمر رضى الله عنهما دلالت مىدهند.
از طرفى اين سؤال مطرح مىشود كه: آيا منطقى است كه چنين اتفاقى بيفتد و على رضى الله عنه در مقابل آن فقط سكوت را اختيار كنند؟
و باز اين سؤال كه؛ اگر چنين امرى اتفاق افتاده باشد آيا درست است كه على بن ابى طالب رضى الله عنه دختر خود را - ام كلثوم - بعد ازاين حادثه به ازدواج عمر رضى الله عنه در آورد؟
آيا قابل قبول است كه عمر رضى الله عنه مرتكب چنين كارى شده باشد و بعد على رضى الله عنه و بعضى از ائمه فرزندان خود را عمر نام نهند؟
على رضى الله عنه در نهج البلاغة در رثاى عمر رضى الله عنه اين جملات را فرمودهاند؛ آيا معقول است كه ايشان در مورد قاتل فاطمه سلام الله عليها اين گونه بفرمايند:
«ماشاءالله به فلانی! او كجى را راست نمود و بيمارى را معالجه كرد و سنّت را برپا داشت و تباهكارى را پشت سر انداخت و پاك طینت و كم عيب از دنيا رفت. نيكويى خلافت را دريافت و از شرّ آن پيشى گرفت. طاعت خدا را به جا آورد و از نافرماني او پرهيز كرد و حقش را ادا نمود. »
لبّ كلام اينكه آيا اصرار بر امرى كه با اين همه مسائل در تنافى و تضاد قرار مىگيرد و آن هم در زمانهاى كه ما هر چه بيشتر به همدلى و انسجام نيازمنديم، توجيهى دارد؟
نظرات