در بدو امر ذکر چند نکته برای خوانندگان گرامی لازم و ضروری به نظر می‌رسد: 

نکته اول؛ مقاله حاضر حاصل تصمیم مبارکی است که در ابتدای سال ۱۳۹۳ گرفته شد. تصمیم بر آن شد که در دنیای مجازی گروهی را به اسم «تدبر در قرآن» راه اندازی کنم، بعد از راه اندازی، اعضاء بر سر موضوع قرآنی، که باید در دستور کار قرار می‌گرفت تبادل نظر کردند. از میان موضوعات پیشنهاد شده «انسان‌شناسی در قرآن» گوی سبقت را از بقیه موضوعات ربود و تعهد بر آن شد که اعضاء هر کدام با توجه به توان خود، خروجی آن را بعد از بررسی موضوع، در قالب مقاله، کتاب، یا مباحث علمی به نمایش گذارند. بنده نیز از سر وفا به عهد قرار گذاشتم نتیجه‌ای را که خود از آن حاصل کرده‌ام برای خوانندگان و علاقه مندان به پژوهش در امر قرآنی به رشته تحریر در آورم. 

نکته دوم؛ آدم ابوالبشر، زمانی پا به عرصه وجود گذاشته است که خداوند همه مخلوقات را از جمله زمین از قبل مهیا کرده بود و آیات قرآن از جمله آیه ۳۰ سوره بقره «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً» و آیه ۷ سوره سجده «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ» حکایت از آن دارد. 

نکته سوم؛ با توجه به عملکرد انسان دردنیای امروز، که جنگهای خانمانسوز را به راه انداخته وموجب اوارگی هزاران انسان بیگناه وویرانی مملکت‌ها شده بحث از انسان و انسانیت، بسیار سنگین و از زاویه دیگر شاید شرم آور به نظر برسد و شاید تنها نکته تسکین دهنده و جرأت بخش در راستای ورود به این موضوع تأیید ضمنی یکی از ویژگیهای انسان یعنی «فساد و خونریزی» از طرف خدا و تأیید صریح آن از سوی ملائک است، که می‌توان گفت تنها دارو و پادزهر آن را در اجرای «خلافت» به آن معنی تسبیح و تقدیس خدا و «کاربردی کردن علوم» و آن هم نه به طور مطلق بلکه به طور نسبی دانست. 

نکته چهارم؛ با توجه به اینکه موضوع «انسان‌شناسی» بسیار حساس و بحث برانگیز بوده و هست و از زوایای عقلی و نقلی می‌توان به آن پرداخت «فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ» انتخاب عنوان مقاله یعنی «انسان‌شناسی در قرآن» می‌تواند انتظار خواننده را از آن معقول و منطقی جلوه دهد زیرا ارائه این موضوع تنها از دید بنده وان هم از دریچه آیاتی است که کلمه «انسان» در آن به چشم خورده است. 

نکته پنجم؛ انسان‌شناسی جنبه تفنن و سرگرمی ندارد بلکه از دستورات صریح قرآن و اجرای آن بسیار لازم و ضروری است. «فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ» سوره طارق آیه ۵ و «وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ» سوره ذاریات آیه ۲۱، اگر چه تفکر در این دو آیه منجر به بیداری انسان، از خواب غفلتی است که جهان بشریت را در برگرفته است و می‌تواند به اثبات معاد و پی بردن به قدرت و عظمت خدا بیانجامد، اما می‌توان گفت آیه ۵ سوره طارق به جنبه آفرینش اجباری انسان و سیستم بدن وی و مواد تشکیل دهنده آن نظر دارد و آیه دومی یعنی آیه ۲۲ سوره ذاریات به فلسفه وجود او در عالم هستی و رابطه‌اش با پیرامون خود نظر دارد. 

بعد از ذکر نکات لازم در مقدمه، «انسان» این موجود سر سبد هستی، همچنان که در سوره انسان آیه ۱ و سوره مریم آیه ۶۷ آمده است، مدت زمان طولانی در عالم هستی وجود خارجی نداشته است. بعد از آنکه حکمت و اراده خدا مقتضی وجودش گشت، بدون کمترین اختیار و کاملاً جبری پا به عرصه وجود گذاشت و خداوند در قرآن درباره آفرینش او با تعبیرات مختلف و به صورت تفصیل سخن فرموده است؛ که اگر آیات مورد نظر در آن زمینه، جنبه موضوعی به خود نگیرد ذهنیت «تناقض» در آن محتمل است. لذا برای جلوگیری از این ذهنیت محتمل، آفرینش انسان را آنچنان که در قرآن آمده مرحله به مرحله مورد بررسی قرار می‌دهیم. 

اما به رسم ادب از پدر بزرگمان یعنی «آدم» ابوالبشر شروع می‌کنیم: 

خداوند در سوره سجده آیه ۷ و ۸ این چنین می‌فرماید «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ ﴿۷﴾ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاء مَّهِینٍ ﴿۸﴾» همچنانکه قبلاً اشاره شد انسان بعد از جهان هستی پا به عرصه وجود گذاشته و به قرینه آیه ۸ سوره سجده ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ... معلوم می‌گردد که منظور از انسان در این آیه «آدم» علیه السلام است که از «طین» (گل) آفریده شده است، که اگر به مواد تشکیل دهنده «گل» دقت کنیم آنچه که برجسته به نظر می‌رسد ترکیبی است از خاک و آب که در قرآن به صورت جداگانه به هر دوی آن‌ها اشاره شده است. إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ آیه ۵۹ سوره آل عمران، وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ آیه ۳۰ سوره انبیاء، وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا آیه ۵۴ سوره فرقان، وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِن مَّاء آیه ۴۵ سوره نور؛ اگر چه «تراب» خاک و «ماء» آب از جنبه لغوی بیشتر به صفات آن تعریف شده تا به ماهیت، اما از لابلای ریشه «تراب» و «ماء» که در کتابهای «العین» و «مقیاس اللغة» می‌توان برداشت کرد. «تراب» عبارت است از ماده محکم و خالص و دست نخورده و برجسته و «ماء» عبارت است از ماده‌ای سیال و جاری که بیشتر در وقت نیاز و مواقع ضروری به کار می‌آید و با چیزهای لازم آمیخته می‌گردد. 

به هر حال آنچه که ازجهت نقل جای بحث دارد مخلوقی همچون «آدم» علیه السلام ا ز مخلوقاتی هم چون «خاک و آب» و آن هم با خواست و اراده و قدرت خداوند پروردگار پدید آمده است. 

البته در رابطه با «ماء» یا‌‌ همان آب که اصل خلقت همه اشیاء است و در آیات به آن اشاره گردید بعضی از مفسرین آن را به «نطفه» انسان تفسیر کرده‌اند؛ اگر چه در رابطه با نسل و ذریه آدم می‌تواند سازگار باشد اما در رابطه با خود «آدم» ابوالبشر نمی‌تواند صحت داشته باشد زیرا خود «آدم» به عنوان پدر همه انسان‌ها نه پدری داشته است و نه مادری. بنابراین می‌توان گفت که «آدم» از‌‌ همان ماده اصلی و خالص «آب و خاک» خلق شده است. نکته دیگر به نظر نمی‌رسد که حکمت خدا بر آن باشد که «گل سر سبد هستی» یعنی «آدم» پدر همه انسان‌ها از مواد مستعمل و به درد نخور و بدل درست شده باشد. بلکه «صنع» خدا مقتضی آن است که از پاک‌ترین و خالص‌ترین و اصیل‌ترین مواد، این موجود پیچیده را که می‌تواند با محیط زیست خود سازگار باشد درست کرده است. صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ آیه ۸۸ سوره نمل. 

همانطور که قبلاً بیان شد مواد اصلی و تشکیل دهنده «آدم» «خاک و آب» بوده که از ترکیب و آمیخته شدن این دو ماده به هم «طین» «گل» بوجود آمده و وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ آیه ۷ سوره سجده. طبیعی است که گل ظرفیت تغییرات مختلفی دارد. بعد از گل شدن یا «طین» به مرحله بعد یعنی «حَمَإٍ مَّسْنُونٍ» را پیدا کرده «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ» آیه ۲۶ سوره حجر. «حَمَإٍ مَّسْنُونٍ» یعنی «گل سیاه بد بو» و این زمانی گل سیاه و بد بو می‌شود که ترشیده گردد و ترشیدن حکایت از ماندگاری هدفمند دارد. بعد از ترشیدن در این وضع و حالت صفت «چسپندگی» یا «لازب» به خود می‌گیرد که به تعبیر قرآن به صورت «طین لازب» یا «گل چسپنده» در می‌آید «إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّن طِینٍ لَّازِبٍ» آیه ۱۱ سوره صافات. طبیعی است که چسپندگی زمینه ساز تغییر و تحول مهم و شکل دهی است و بعد از آن گل سیاه بدبوی ترشیده به خشکی می‌گراید و خشکیدن آن به گونه‌ای است که اگر دست به آن زده شود و یا حرکتی روی آن صورت بگیرد سر و صدای از آن بر می‌خیزد که قرآن از این خشکیدگی سر و صدا دار به «صَلْصَالٍ» تعبیر کرده است «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ» آیه ۲۶ سوره حجر، یعنی آفرینش انسان «آدم» علیه السلام از ««صَلْصَالٍ» گل خشکیده سیاه بد بوی ترشیده بوده است که همچون «فخّار» گشته است «فخّار» یا سفال به گل خشکیده‌ای گفته می‌شود که در ابتدا گل و آب بوده و بعد سیاه و بد بو شده و ترشیده گردیده و چسپنده شده و بعد خشکیده و برای استحکام و خالص گردانیدن آن در کوره گذاشته تا به مرحله پخته شدن و پختگی برسد. «خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ کَالْفَخَّارِ» آیه ۱۴ سوره رحمن؛ یعنی انسان نیز همانند سفال پخته شده و از کوره خارج شده است و شاید تشبیه آدم به «فخّار» یا سفال از آن جهت باشد که دیگر مرحله مادی آدم رو به پایان بوده و با مرحله «تسویه» و بعد از آن مرحله معنوی آدمیت شروع می‌شود که خداوند در سوره سجده آیه ۹ به آن اشاره می‌کند و می‌فرماید: ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالأبْصَارَ وَالأفْئِدَةَ قَلِیلا مَا تَشْکُرُونَ؛ که روحش در آن می‌دمد و به تعبیری دیگر خدایی می‌شود. 

نکته قابل توجه در مراحل آفرینش آدم علیه السلام «زمان» طی کردن این مراحل است که در قرآن اشاره‌ای بدان نشده است و نکته مهم‌تر اینکه آفرینش «آدم» بدست خود خدا صورت گرفته و ظاهراً هیچ احدی جز او در آفرینش آدم دخیل نبوده زیرا در قرآن در سوره ص آیه ۷۵ خطاب به ابلیس می‌فرماید: قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعَالِینَ. 

بعد از آفرینش آدم، آفرینش «فرزندانش» مطرح است که آن هم طبق مراحلی صورت گرفته است که آن مراحل نیز به نوبه خود حائز اهمیت و در قرآن به تفصیل از آن سخن رفته است. که در سوره سجده آیه ۸ می‌فرماید: ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاء مَّهِینٍ؛ یعنی نسل آدم را از چکیده‌ای از آب ناچیز آفریدیم. البته ناچیز بودن ان ازنظر کمیت نه ازنظر کیفیت زیراخداوند دست به افرینش موجود بی‌ارزش وبی هدف نمی‌زند. 

در این آیه به صراحت بیان می‌دارد که فرزندان آدم را از چکیده و خلاصه «آبی» آفریده است که صفت این آب «ناچیز» است. در سوره طارق آیات ۷و ۶ و ۵ می‌فرماید: فَلْیَنْظُرِ الإنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ ﴿۵﴾ خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ ﴿۶﴾ یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ﴿٧﴾؛ انسان باید بنگرد که از چه آفریده شده است؟ آفریده شده از آبی «جهنده» که بیرون می‌آید از میان پشت و استخوان‌های سینه. در آیه ۶ بیان می‌دارد که انسان یعنی فرزندان آدم از آب آفریده شده است، اما صفت این آب «دافق» یعنی جهنده است و در آیه ۷ به صراحت بیان می‌دارد که محل خروج این آب جهنده از میان پشت و استخوانهای سینه انسان است. این آب «مهین» ناچیز و «دافق» جهنده که محل خروج آن نیز مشخص است در سوره انسان آیه ۲ از ان به نطفه امشاج تعبیر شده است إِنَّا خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا؛ یعنی ما انسان را از نطفه «امشاج» ترکیب یافته خلق کرده‌ایم. طبیعی است که آب «ناچیز» و «جهنده» که قبلاً از آن بحث شد توسط مجرای مخصوص خارج شده و بعد از خروج به مکانی معلوم و از پیش تعیین شده ورود پیدا می‌کند و در صورتی که در محل تلاقی به هم برسند و کاملاً با هم آمیخته شوند. آن وقت ابتدای شکل گیری انسان رقم می‌خورد که در سوره قیامت آیه ۳۷از ان شکل گیری پرده بر می‌دارد و می‌فرماید: أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنَى؛ آیا مگر انسان نطفه‌ای از «منی» که ریخته شود نبوده است. بر این اساس می‌توان گفت آب ناچیز و جهنده تا زمانی که به قرارگاه خود نرسد «منی» نام دارد و زمانی که از محل خود خارح شد و به محل تلاقی رسید نطفه نام می‌گیرد و بعد از رسیدن نطفه‌ها به هم و ترکیب شدن با یکدیگر مراحل بعدی را گام به گام طی می‌کنند که در قرآن از این مراحل به نام‌های مختلف تعبیر شده است. أَوَلَمْ یَرَ الإنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ آیه ۷۷ سوره یس. 

 «نطفه» که اساس شکل گیری ذریه و فرزندان «آدم» است بعد از استقرار در جایگاه محکم و استوارش مراحل رشدش را اینگونه طی می‌کند، یعنی بعد از «نطفه» به «علقه» (خون بسته) که به دیواره رحم آویزان است تبدیل می‌گردد بعد از «علقه» به «مضغة» گوشت جویده شده تبدیل می‌گردد و بعد از «مضغة» به «عظام» یعنی «استخوان‌ها» تبدیل می‌گردد، بعد از «عظام» «لحم» گوشت، بر استخوان‌ها پوشانده می‌شود، بعد از این مراحل آن «نطفه» به صورت «خلقا آخر» آفرینش دیگر که «طفل» «نوزاد» نام دارد از شکم مادر خارج می‌شود. 

به طور خلاصه اگر به مراحل آفرینش «آدم» و «فرزندانش» باتوجه به آیاتی که اشاره شد دقت کنیم می‌توان گفت که ابتدا «آدم» «آب و خاک» بوده سپس «گل» شده و این «گل» به مرحله سیاه و بد بویی رسیده واین گل سیاه بد بو چسپنده شده و بعد از چسپندگی به «گل خشکیده سر و صدا دار» تبدیل گشته و از آن به بعد همچون «سفال پخته شده» در آمده، بعد از آن به مرحله «تسویه و شکل یافتگی» رسیده و بعد از آن خداوند از «روح خویش» که نماد فرازمین است در او دمیده است و از طریق جفت گیری با همسرش فرزندانی بوجود آمده که ابتدای شکل گیری آن‌ها «نطفه» بوده و این «نطفه» ناچیز و جهنده که از سینه زن و پشت مرد خارج شده به قرارگاه محکم و استوار خویش (رحم) راه پیدا کرده و از آن به بعد به «علقه» «خون بسته شده» در آمده و در ادامه مسیرش به «مضعة» پارچه گوشتی تبدیل و از «پارچه گوشت» به «عظام» «استخوان مبدل گشته و از آن به بعد «لحم» «گوشت» بر استخوان‌ها پوشانده شده سپس به «خلق» دیگر که «طفل» «نوزاد» است تبدیل شده و از شکم مادر خارج شده است. 

آنچه تا کنون از مراحل آفرینش انسان (آدم و فرزندانش) گذشت مربوط به جنبه اجباری اوست که خود هیچ گونه اراده و نقشی در تغییر و تحول خود نداشته اما مرحله بعد که به «جنبه اختیاری» انسان و روابطش با پیرامون خود است به امید خدا با توجه به آیات وارده در این زمینه توضیحات لازم داده خواهد شد. 

و اما جنبه اختیاری انسان «وَ فِی أَنفُسِکُم أًفَلَا تُبصِرُونَ آیه ۲۱ سوره ذاریات». چرا در خود نمی‌اندیشید؟ قبل از اجرائی کردن این دستور خداوند یعنی اندیشیدن در وجود خود؛ لازم است به نکاتی اشاره شود که آیه می‌تواند حامل آن باشد: 

۱)آیه، انسان را در حوزه اندیشه مختار می‌داند و بر همین اساس او را وا می‌دارد که در خود اندیشه کند زیرا نتایجی که از اندیشیدن در خود بدست می‌آورد از عدم اندیشه هیچگاه به دست نخواهد آورد. 

۲)اندیشیدن در خود، حکایت از استقلال فرد و آزاد منشی او دارد و به تعبیر دیگر «اندیشمندی» یک نوع برائت از تقلید و تعصب است. 

۳)اندیشیدن در خود قطعاً تفاوت اندیشه‌ها را به دنبال دارد و اعتراف به تفاوت اندیشه‌ها یعنی دگرپذیری و به تبع آن تلاش برای تفاهم 

۴)اندیشیدن در خود، یعنی خودیابی به معنی واقعی 

۵)نتیجه اندیشه هر چه باشد مطلوب است زیرا بازخواست انسان در دنیا و آخرت براساس آن است. 

با توجه به موضوع «انسان‌شناسی» در قرآن، یعنی دید نقلانی نه عقلانی محض انسان متوجه می‌گردد که «نفس» او از دو بعد شکل گرفته است، یک بعد معنوی و روحانی و یک بعد خاکی و جسمانی. 

 «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الإنْسَانِ مِنْ طِینٍ ﴿٧﴾ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ ﴿٨﴾ ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالأبْصَارَ وَالأفْئِدَةَ قَلِیلا مَا تَشْکُرُونَ ﴿٩﴾» سوره سجده آیه ۹ و ۸ و ۷. که بعد خاکی و جسمانیش در شکل گیری به ظاهر از بعد معنوی و روحانیش سبقت گرفته است. طبیعی است که قبل از اینکه این دو بعد عجین و همسایه همدیگر گردند و «نفسی» شکل گیرد هر کدام به دنیای خاصی تعلق داشته‌اند. بعد معنوی اوکه نماد فرا زمینی است و بعد جسمانی اوکه به زمین تعلق دارد، اما ازحیث ترکیب موجب شکل گیری «نفسی» شده است که خاصیت و ویژگی هر کدام از ابعاد را با خوددارد «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿٧﴾ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿٨﴾ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا ﴿٩﴾ وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا ﴿١٠﴾» آیات ۱۰ و ۹ و ۸ و ۷ سوره شمس. 

و ترکیب این دو بعد یعنی رعایت بعد جسمانی و خواسته‌هایش و همین طور رعایت بعد معنوی و خواسته‌هایش، یعنی رعایت مصالح هر دو یعنی یکی را فدای دیگری نکردن، بلکه هر دو را برجسته کردن یعنی برآورده کردن خواسته‌های هر دو البته به گونه‌ای که چایگاه هیچ کدام زیر سوال نرود و در عین حال هیچکدام بر دیگری غلبه پیدا نکند. 

آنچه که واقعیت داشته و حق بوده است در طول تاریخ بشریت، «ادیان آسمانی» به «انسانیت» انسان توجه کامل داشته‌اند و او را آنگونه که بوده و هست معرفی کرده‌اند و هر دو بعد انسانی انسان را به رسمیت شناخته است و به خواسته‌های معقول و مشروع هر دو جایگاه داده‌اند و هیچ‌گاه بعدی را فدای بعد دیگر نکرده‌اند و هر دو مد نظر خالق و آفریدگار انسان بوده است، اگر چه پیروان ادیان آسمانی با توجه به دغدغه‌های که داشته‌اند در عمل کم و بیش قضیه معنویت انسان را بر جسمانیتش ترجیح داده‌اند اما آنچه که ملاک و معیار است آموزه‌های دینی و آسمانی معتبر و موثق است که به انسان آموخته است باید هم جوابگوی نیازهای خاکی و جسمانی انسان باشد و هم جوابگوی نیازهای روحانی و معنویت او؛ به همین خاطر کسانی که در میدان عمل به این صورت پیش نرفته‌اند در زندگی فردی و جمعی خویش دچار تناقض گشته و این تناقض در روان و عملکرد او تأثیر نامطلوبی گذاشته است. 

متأسفانه نیروهای منفی و شرّ یا به تعبیر رسای قرآن «نفس اماره» و شیطان و ظالمین از انس و جن با ارسال پیامهای زهرآگین و کشنده برای همدیگر در طول تاریخ در مقابل دعوتگران خیر از پیامبران گرفته تا صالحین، جهت به انحراف کشاندن «انسانیت» انسان قد علم کرده‌اند و تمام تلاش‌ها بر این بود که «انسانیت» انسان را از دو بعدی کردن خارج و به تک بعدی کردن سوق دهند و متأسفانه در این راستا نیز به موفقیتهای چشم گیری دست یافته‌اند و با این تک قطبی کردن، انسان را دچار جنگ‌های خانمانسوز جهانی کرده‌اند و به انسانیت انسان و اعتبار او خسارت‌های جبران ناپذیری وارد کرده‌اند که امروزه آدم از آدم بودن خودش شرم می‌کند و هزار بار احساس پشیمانی می‌کند و ندای اینکه کاش «انسان» خلق نمی‌شدم سر می‌دهد. وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإنْسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ آیه ۱۱۲ سوره انعام. 

ان نیروهای شرور چنان به «انسانیت» انسان لطمه زده‌اند که اگرانسانیت در هر بعدی به تنهایی قرار گیرد خواه بعد جسمانی و خاکی باشد همانند کشورهای متمدن امروزی یا بعد معنوی و روحانی باشد مثل دنیای اسلام؛ بیزاری کامل از خود می‌جوید و فریاد او نسبت به اینکه چرا مسلمان است یا غیر مسلمان از اوسر می‌زند و تمام گرفتاری‌ها و بدبختی‌های بشریت که تاریخ برای او از این تک قطبی کردن بازگو کرده و خود نیز در دوره خود با چشمان خویش دیده است برای او از نو تداعی می‌گردد. وَإِذَا مَسَّ الإنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَسَّهُ کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ آیه ۱۲ سوره یونس. 

و چاره‌ای ندارد جز اینکه با تمام وجود به آفریدگار خویش پناه برد و دیگر از همه کس و همه چیز حتی خودش ببرد. وَإِذَا مَسَّ الإنْسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ مَا کَانَ یَدْعُو إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَنْدَادًا لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلا إِنَّکَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ آیه ۸ سوره زمر. 

بله نیروهای شرّ یا‌‌ همان شیاطین انس و جن با سرکردگی «ابلیس» چنان به «انسانیت» انسان تاخته‌اند که انسان نه از بعد خاکی و جسمانی و دست آورد‌هایش به تنهایی لذت می‌برد و دل خوشی دارد و نه از معنویت و بعد روحانیش. 

وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الإنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِیضٍ آیه ۵۱ سوره فصلت. 

آنچه که حق است و نمی‌توان از آن فرار کرد تا زمانی که «انسانیت» انسان که شیاطین جن و انس در طول تاریخ بشریت و بخصوص در دنیای امروز از انسان ربوده‌اند به «انسان» برنگردد. آش‌‌ همان آش است و کاسه‌‌ همان کاسه و هیچگاه روی خوشبختی به خود نمی‌بیند. 

شاید عقلای دنیا نیز با شعارهای گوش خراش که امروز سر می‌دهند از جمله حقوق بشر، دمکراسی، مبارزه با افراط گرایی، مبارزه با تروریسم و غیره با تجربه بشری خودبه این درک از اموزه‌های دینی رسیده باشند که بدون بازگشت «انسانیت کامل» به انسان، که ادیان بر ان تاکید دارند خوشبختی، امنیت و آرامش، ثبات در تمام ابعاد به ارمغان نمی‌آید و تا تلاش همه جانبه صورت نگیرد و در سطح کلان برای آن برنامه ریزی نشود و به شعار‌ها جامه عمل نپوشند و دست سارقین انسانیت را از انسان کوتاه و ضعیف و ناتوان نکنند نمی‌توانند «انسان» راست قامت و تنومند در جهان را به چشم خود ببینند و قطعاً باید همه روزه شاهد انسان‌های معلولی گردند که تکیه گاه‌شان به خاطر از دست دادن هر دو پای انسانیت یا یکی از ان‌ها از خود آنان نیست؛ بلکه از تکه چوبی یا فلزی است که هیچگاه به انسانیت انسان ربط نداشته و از جوهره آن نبوده است. 

به امید تلاش همه جانبه در سطح جهان از طرف عقلای بشر برای بازگرداندن انسانیت انسان به انسان و محاکمه عادلانه سارقین انسانیت از انسان. 

و السلام علیکم و رحمة الله 

مسلم خدری ۲۲/۹/۹۴