مفهوم «اندیشه تربیتی اسلامی» ( سیر تحول، فلسفه و جایگاه آن ) (بخش دوم)
فلسفهی تربیت:
فلسفهی تربیتی، مطالعهی فلسفی تعلیم و تربیت و چالشهای مربوط به آن است، اما این مطلب از موضوعات فلسفه نیست، بلکه موضوعی تربیتی است که در مؤسسات مختص به آن مطالعه شده و در ادبیات مربوط بدان مورد بحث و واکاوی قرار میگیرد پس موضوع آن تربیت است، اما روشهای مطالعه آن از نظر تحلیل و تبیین مفاهیم، مسائل، نظریهها و نوع زبان مورد استفاده در کار تربیتی، با فلسفه مرتبط است.
فیلسوفان نظریههای تربیتی یا اقتصادی را وضع نمی کنند، بلکه نظریههای وضع شده را تحلیل کرده و نقدهائی را متوجه آنها میگردانند که در نهایت منجر به لغو یا اصلاح آنها میشود. محققان غربی پیرامون فلسفههای تربیتی صحبت کردهاند از فلسفههای سقراط (متوفی: 399 ق. م. )، افلاطون (متوفی: 347 ق. م. ) و ارسطو (درگذشت: 322 ق) شروع کرده تا نظریات فلسفی قرن هجره ونوزده به ویژه عقاید لاک (متوفی: 1706 م)، روسو (متوفی: 1788 م. )، کانت (متوفی: 1804 م)، جان استوارت میل (متوفی: 1873 م)، تا فلسفه جان دیویی. (متوفی: 1952 م. ) پراگماتیسم طبیعی، و تا نظریههای غربی که در قرن بیستم تولد توسعه یافتند و فلسفههای معاصر مانند: گرایشهای فلسفی تحلیلی، وجودی، پدیدارشناختی، انتقادی، هرمنوتیکی، فمینیستی و پست مدرن پیش آمدهاند؛ آنها به ندرت به دوران اسلامی و توسعه چارچوبها، قواعد نظری و شیوههای عملی در تربیت درآن اشاره کردهاند.
اهمیت فلسفه تربیتی از آنجا ناشی میشود که عمده مسائلی که تربیت مطرح میکند اساساً جنبه فلسفی دارند از قبیل: ماهیت فرد انسان، مقتضیات رشد و آمادگی او برای رویارویی با مسئولیتهای زندگی، ماهیت جامعه و زندگی مطلوب در آن و اطلاعات، مهارتها و ارزشها لازم برای فرد و جامعه برای عرضه دانش و تجربیات تربیتی؛ همه اینها مسائل فلسفی هستند بنابراین، فلسفه تربیتی وظیفه تفكر فلسفی را در این موضوعات انجام می دهد از نظر تعمق، تحلیل انتقادی، تعیین معیار زندگی فردی و اجتماعی انسان، ماهیت دانشی که برای او الزامی است و ارزشهایی که زندگی او را هدایت میکند؛ وظیفه دیگری را انجام میدهد که مربوط به بکارگیری آنچه که از این تحلیل بر میآید از نظر جهت دهی و راهنمایی برای سیاستها و عملکردهای تربیتی برای دستیابی به اهداف تربیتی مورد نظر.
شکی نیست که فلسفه تعلیم و تربیت برگرفته از فلسفه عمومی جامعه، مراجع فکری، باورهای دینی، زمینههای فرهنگی و آرمانهای تمدنی آن است از این رو، تردیدی نیست که فلسفه تربیتی اسلامی برگرفته از آموزه اسلام و نظام کلی آن و هرآنچه که این باور ایمانی شامل آن میگردد از قبیل: ارکان ایمان و انحصار رسالت انسان در عبادت خدا و خلافت در زمین همراه با ارزشهای توحیدی و تزکیه وعمران و توسعه آزادی و گسترش خیر و اقامه عدالت؛ هنگامی که جامعه اسلامی خود را با فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی همسو میکند، باید به تفاوت وضعیت موجود و وضعیت مطلوب و تلاش لازم برای گذار از واقعیت کنونی به چشم انداز مطلوب و بازنمایی این تلاش و شیوههای آموزشی که این نظریه برای دستیابی به این تحول به آن نیازدارد توجه نماید.
اگر گرایش به فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی محقق شود، کارکردهای مورد انتظار در زمینه سازی مبانی نظری تربیت اسلامی و عناصر آن، به ویژه اهداف و مقاصد تربیتی در جامعه، تعیین ویژگیهای تربیتی اسلامی به آسانی انجام میگرفت. ما تمامی فاکتورهای لازم جهت تربیتی مطلوب از قبیل: سیستم، اجزاء، عناصر و ویژگیهای آن، تعیین منابع دانش و ابزار کسب آن و آشکار ساختن ارزشهایی که کنترل کار آموزشی، رسیدگی به مشکلات ناهماهنگی ارزشی بین دستههای مرتبط با آموزش و پرورش و کارکنان آن و رسیدگی به مشکلات ناشی از این ناهماهنگی را میتوانیم با مراجعه به منابع مورد نظر اسلام یعنی: قرآن کریم، سنت پیامبر، میراث اسلامی، و تجربه بشری دریافت کنیم.
به نظر میرسد که نگارش کتابهای اندیشه تربیتی اسلامی با آغاز قرن بیستم در قالب یک حوزهی معرفتی متمایز تبلور یافت و در اواسط قرن و نیمه دوم قرن بیستم بر حضور آن افزوده شد توجه داشته باشیم که برخی ازاین طرحهای اولیه، پایان نامههای دانشگاهی بودند که در دانشگاههای غربی نوشته شده بودند و ایده این پایان نامهها به برخی دانشگاههای عربی انتقال یافت؛ در هر دو حال بعد تاریخی، محتوای این رسالهها بود خواه در مورد موضوعات تعلیم و تربیت و موسسات آنها باشد یا در مورد منابع و بزرگان آنها؛
از نویسندگان اولیه در اندیشه تربیتی میتوان به این افراد اشاره نمود: خلیل طوطح در کتاب «التربیة عند العرب، احمد فؤاد الاهوانی، عطیه علی، فتحیه حسن سلیمان، عبدالله عبدالدایم، محمد امین المصری
در حال حاضر نوشتههای زیادی در مورد اندیشه تربیتی معاصر اسلامی مییابیم که افزایش روزافزون آنها باعث افزایش مستمر تعداد دانشگاهها و دانشکدههای تربیتی مرتبط به آنها، ظهور تعدادی از مجلات علمی تخصصی ادواری در زمینه آموزش و پرورش – که برخی مشخصا در مورد آموزش اسلامی است- تأسیس انجمنهای تخصصی آموزشی و پرورشی و تشکیل همایشهای بین المللی و منطقه ای و محلی پیرامون قضایای تربیتی اسلامی واندیشه تربیتی اسلامی شده است اینها علاوه بر حضور اندیشه اسلامی در میدان نبرد زندگی کنونی است.
شاید یکی از رویدادهای مهمی که انگیزه ای برای توجه به موضوع اندیشه تربیتی اسلامی ایجاد کرد، برای مثال، اولین کنفرانس جهانی تعلیم و تربیت اسلامی بود که در فاصله 12 تا 20 ربیع الثانی 1397ق برابر با 31 مارس تا 8 آوریل 1977 میلادی زیر نظر دانشگاه ملک عبدالله عبدالعزیز در مکه مکرمه برگزار شد. بود که در آن 313 متفکر واندیشمند و محقق از 40 کشور جهان شرکت داشتند و علاوه بر بررسیهائی که از وضعیت آموزش و پرورش در کشورهای مختلف اسلامی انجام شد150 مقاله پژوهشی در آن ارائه گردید. آنچه جدید بود، علاقه زیاد به لزوم اتخاذ موازینی برای توسعه مدارس اسلامی و آموزش دانشگاهی به عنوان راهی برای اصلاح واقعیت جوامع اسلامی بود. نتیجه این کنفرانس تأسیس یک مرکز بینالمللی برای تعلیم و تربیت اسلامی در دانشگاه ملک عبدالعزیزدر جده و یک نشریه انگلیسی زبان در زمینه تعلیم و تربیت اسلامی مستقردر بریتانیا و تشکیل مجموعهای از کنفرانسهای تخصصی متعاقب آن بود. آثار این کنفرانس در شش جلد به زبان عربی پس از ترجمه مطالب نوشته شده به زبان عربی و شش جلد مشابه آن به زبان انگلیسی پس از ترجمه مطالب نوشته شده به زبان انگلیسی منتشر شد. ( این کنفرانس با چهار کنفرانس دیگری که در پاکستان (1979م)، بنگلادش (1981م)، اندونزی (1980 م) و قاهره (1987 م) دنبال شد که هر یک به موضوع خاصی از تعلیم و تربیت اسلامی اختصاص داشت. این کنفرانسها انگیزه قابل توجهی برای علاقه مندی به جهت گیری اسلامی در زمینههای اصلاحات آموزشی، تأسیس دانشگاههای اسلامی در تعدادی از کشورها، توسعه برنامهها و پروژههای دانش اسلامی و ریشه یابی و گرایش اسلام به علوم و غیره ایجاد کرد.
مطالعات اسلامی در سرزمینهای غیر اسلامی:
جایگاه آموزش اسلامی در كشورهای اروپایی و آمریكای شمالی بسیار حائزاهمیت وتوجه است. در این مناطق یک تفکرتربیتی اسلامی وجود دارد که چگونگی آن به گونه ایست که میراث تربیتی با تجربیات آموزش معاصر متوازن میگردد و عناصرحضور فعال هویت اسلامی با شهروندی فعال در جامعه اروپا و آمریکا یکدیگر را کامل میکنند. در آمریکای شمالی، تعداد مدارس اسلامی از 250 مدرسه فراتر رفته است، اینها علاوه بر مدارسی هستند که به نوعی میتوان آنها را از نوع مدارس آخر هفته، مدارس عصرگاهی وآموزش در خانه برشمرد.
برای خدمت به تعلیم و تربیت اسلامی در این مدارس، تعدادی شورا، انجمن و گروههای تخصصی در زمینه تعلیم و تربیت اسلامی و آموزش پیرامون اسلام در ایالات متحده و کانادا تأسیس شد، از جمله: شورای آموزش اسلامی در آمریکای شمالی و انجمن مدارس اسلامی در آمریکا، که برخی ازامتداد همان «خانههای علم» شناخته شده در هند وپاکستان میباشند. برخی از آنها مؤسسات محلی در شهرهای بزرگ آمریکا وبرخی دیگر مؤسسات تخصصی در ترویج گرایشهای فکری، مذهبی و فرقه ای میباشند. پیدایش برخی از این مؤسسات به کوشش مهاجرین کشورهای اسلامی و تعدادی دیگر با تلاش مسلمانان آمریکایی به ویژه مسلمانان آفریقایی الاصل به وجود آمد و مؤسساتی برای خدمت به این مدارس جهت تولید برنامههای درسی، کتاب و مواد درسی و انتشار بسیاری از تحقیقات و مطالعات در زمینه تعلیم و تربیت اسلامی در ایالات متحده آمریکا پایه گذاری شد.
اگر تلاشهای مستمر «تربیت اسلامی» عمدتاً متوجه فرزندان مسلمانان است، پس تلاش در راستای «آموزش اسلام» از اهمیت بالایی برخوردار است. در برخی از جوامع غیراسلامی، بحث ادیان در آموزش مدرسه در چارچوب مطالعه تاریخ و مطالعات اجتماعی قرار میگیرد.
ما برخی کتابهای درسی پیرامون اسلام و مسلمانان را میبینیم که به صورت غیر ریشه ای وغیر واقعی صحبت میکنند که این به سبب ناآگاهی نویسندگان از حقیقت و یا به دلیل تحریف عمدی آنهاست و وضعیت مدرسین هم بهتراز این نیست. فلذا دانش آموزان مسلمان و والدین آنها با مشاهده چنین حالاتی به طور خودجوش داوطلب شدهاند تا اطلاعات مناسبی را برای اصلاح این چهره تحریف شده از اسلام ارائه نمایند این اصلاحات مورد استقبال مدرسان و ادارات آموزشی قرار گرفت بطوریکه موجب تشویق مؤسسه بین المللی اندیشه اسلامی در ایالات متحده آمریکا جهت اجرای پروژههایی برای بازنگری کتب درسی مطالعات اجتماعی و کشف مکانهای نقص یا خطا در اطلاعات مربوط به اسلام و مسلمانان و ایجاد راهنمای اصلاح و اضافات لازم به مدرسان گردید. شواهد این بررسیها در هفت جلد منتشر شده است، که در مدارس آمریکایی به بازار عرضه شده است این موسسه همچنین برای برگزاری جلسات آگاهی بخشی معلمان برای بهره مندی آنها، سازماندهی کرده است.
در همین راستا فراخوانهائی به منظور آموزش دادن مبانی و تعالیم اسلام برای غیر مسلمانان در جوامعی با اقلیت مسلمان افزایش یافته است. برخی از تصمیم گیران تربیتی وبرخی محققان و پاره ای مؤسسات علاقه مند، به تعمیق این معنا در نوشتهها و عملکردهای خود توجه نمودهاند؛ مثل کاری که توسط مجله بین المللی آموزش و پژوهش در استرالیا منتشر میشود که از مطالعه یک محقق مالزیایی در مورد آنچه که « راهبرد استراتژیک تربیت اسلامی» نامیده میشود، با هدف رشد این تربیت صحبت میکند. تا به آنچه برای ساختن انسان با فضیلت در نظام زندگی لازم است توجه نشان داده و خاطر نشان سازد که باور مسلمانان براین اساس است که اسلام و تربیت بر اساس اسلام «رحمت للعالمین» است نه فقط برای مسلمانان. راهبرد پیشنهادی محقق مستلزم آن است که پیشرفت وتحول تعلیم و تربیت اسلامی که براساس مبانی فلسفی و شناختی اسلام که مشخصه نظام، اداره و عملکرد فرآیند تعلیم وتعلم و تحقیق آن است، بازسازی شود؛ سپس همین تربیت اسلامی و بروندادهای آن با تلاشها و كوششهای خلاقانه، در مقام راهبری و پیشگامی قرار گرفته و از تقلید و مقایسه با معیارهای دیگر و رقابت با آنان رهایی یابد، تا به رسالت خود برای گشودن موقعیتی جذاب جهت تلاشهای اصلاحی در خود جهان غرب دست یابد.
اصلاح آموزش تربیتی:
اصلاح آموزش تربیتی یک نیاز اساسی برای دستیابی به پیشرفت تمدنی امت اسلامی بود، زیرا این امر کلید اصلاح و تغییر در سایر زمینهها است. مطالبات اصلاحی در دو جهت میباشد. اول: نوسازی برنامههای درسی و روشهای تدریس علوم اسلامی در مؤسسات آموزشی سنتی در مراکز: ازهر، زیتونه، قراویین و مؤسسات دیگر در ترکیه، ایران و هند. جهت دوم: فراخوان برای افزودن مواد آموزشی جدید به برنامههای درسی آموزش این موسسات سنتی، چرا که مدافعان این جریان معتقدند که این مواد علمی مدرن (مدنی، عملی و کاربردی) است که سبب شده تا سایر مردم به قدرت، شکوفایی و برتری صنعتی و تمدنی دست یابند. جا دارد از تعدادی از مبلغان این دو جهت آموزشی نام ببریم:جمال الدین افغانی، محمد عبده، شکیب ارسلان، عبدالرحمن کواکبی، محمد رشید رضا، حسن بنا، ابو الاعلی مودودی، ابوالحسن ندوی، عبدالحمید بن بادیس، بشیر ابراهیمی و محمد طاهر بن عاشور و دیگران.
در نیمه دوم قرن بیستم، دعوت به اصلاح تربیتی به ضرورت فعال كردن حضور تفكر اسلامی در ارائه و آموزش سایر رشتههای علوم اجتماعی، انسانی و طبیعی فراتر رفت تا به ایجاد بینش اسلامی از جهان که بر فلسفهها، نظریات و عملکردهای معطوف به این علوم، منجر شود چرا که تعمیم تعلیم و تربیت مدرن که نظامها، فلسفهها و نظریههای آن از غرب انتقال یافته و باعث ایجاد اسکیزوفرنی(نوعی اختلال روانی) شدید در شخصیت ودر ذهن و روح انسان مسلمان و در نتیجه در ساختارجامعه مسلمانان شده است، نتیجه تفاوت در محتوای درسی تربیت و علوم اسلامی از یک سو و محتوای برنامه درسی علوم اجتماعی و طبیعی از سوی دیگر میباشد به ویژه آنکه واقعیت آموزشی موجب رسوخ این دوگانگی تفکر حتی در یک موسسه گشته است، فلذا در یک دانشگاه، دانشکدههایی با نام اسلامی مییابیم مثل: دانشکده شریعت یا علوم اسلامی یا علوم شرعی یا معارف اسلامی که در کنار آنها دانشکدههایی با نامهای دیگری که هیچ ربطی به اندیشه اسلامی ندارند، وجود دارند مانند: دانشکده هنر، مدیریت، اقتصاد، علوم، پزشکی، فنی و مهندسی و غیره.
فراخوان پرداختن به این واقعیت از طریق توسعه علوم اسلامی برای ایجاد چشمانداز مناسب جهت مواجهه با سایر علوم، وحدت نظام آموزشی اسلامی و غیراسلامی، رفع این تفاوت و توسعه دیدگاه اسلامی در آموزش سایر علوم، ریشهیابی اسلامی آنها یا دستیابی به گرایش اسلامی آنها امکان پذیر است. عرصه روشنفکری اسلام تعدادی از اندیشمندان را میشناسد که بر همین اساس به موضوع «اصلاح آموزش و پرورش» مشغول بودند، به همین منظور به تألیف، تدریس و تأسیس مؤسساتی برای این امر تربیتی پرداختند. این جریان اصلاحی، شخصیتهایی را از رشتههای مختلف دانشگاهی به خود جذب کرده است، ازجمله: محمد مبارک، اسماعیل راجی الفاروقی، محمد نقیب العطاس، سید علی اشرف، عبدالحمید ابوسلیمان، طه جابر العلوانی، محمد بلبشیر الحسنی، جمال الدین عطیه و عمادالدین خلیل، اسحاق احمد فرحان، محمد غزالی، خورشید احمد، یوسف قرضاوی و دیگران.
هدف قرار دادن تعلیم و تربیت اسلامی در آغاز قرن بیست و یکم:
وقایع 11 سپتامبرسال 2001 م یک نقطه عطف تاریخی در جایگاه تعلیم و تربیت اسلامی بود که علاقه شدیدی را به تحقیق، مطالعات و سیاستگذاری پیرامون آن به وجود آورد در تفسیر رسمی آمریکا فرض بر این بود که کسانی که این رویدادها را مرتکب شدند، نتیجه آموزش اسلامی هستند که نفرت و افراط گرایی را ترویج داده و به خشونت و تروریسم دعوت میکند.
گرچه انتقاد آمریکاییها از تعلیمات اسلامی خیلی زودتر شروع شده بود، اما وسعت وقایع آن روز، توجیهی برای حرکت به مرحله جدیدی در برخورد با معارف اسلامی با هدف خشکاندن منابع آن و تغییر برنامههای درسی آن با شعار«مبارزه با تروریسم» بود که خود بخشی از تلاشهایی بود که بسیاری از کشورهای جهان نیز، موضوع «تروریسم اسلامی» را موضوع اصلی در سیاست داخلی و خارجیشان قرار دادند. ودر برخی موارد این فشارهای خارجی با این واقعیت تلخ همراه شد که برخی رژیمها در کشورهای عربی و اسلامی اقداماتی را انجام دادند و به سمت چنان تغییر برنامههای آموزشی اسلامی پیش رفتند رفتند که بسیار فراتر از آن چیزی که آن فشارها مد نظر داشتند و این بخشی از سیاستهای مقابله با جریانات ملی محلی بود که غرب خواستار اصلاحات درآن بود.
آنچه ما را در این زمینه نگران میکند، میزان علاقه به موضوع «تربیت اسلامی» است; مشخص است که مؤسسات غربی پس از این اتفاقات، مشغول مطالعات گسترده در نظام آموزشی کشورهای اسلامی، به ویژه نظام آموزشی موسوم به «مدارس آموزشی» در کشورهای جنوب آسیا بوده و دهها تحقیق را برای این منظور انجام داده و به شدت تلاش کردهاند تا برکشورهای عربی و اسلامی جهت تغییر نظامهای آموزشی دینی اسلامی به بهانه تشویق نمودن این نظامها برتروریسم و نفرت پراکنی فشار وراد نمایند.
بررسی صدها مرجع ذکر شده در ده فصل از آخرین کتابهای منتشر شده در این زمینه، حجم مطالعات و تحقیقات مربوط به نظامهای تعلیم و تربیت اسلامی در جوامع اسلامی از جمله: هند، پاکستان، بنگلادش، ترکیه، روسیه، مالزی، اندونزی و چین را روشن میکند.
بسیاری از مؤسسات غربی سخاوتمندانه به تأمین مالی این مطالعات کمک کردند و برخی محققان مسلمان نیز در کشورهایی که این مطالعات در آنها و درمورد آنها انجام شد، به خاطر طمع مالی یا اعتقاد به اینکه واقعیت آموزش اسلامی در کشورهایشان نیاز به اصلاح دارد، با این موسسات همکاری نمودند حتی اگر هدفی که مؤسسات تأمین مالی به دنبال آن هستند محقق نمی گردید.
به عنوان مثال، دفتر ملی تحقیقات آسیایی ایالات متحده یک پروژه تحقیقاتی سه ساله را با عنوان: « بررسی ارتباط بین فعالیتهای مؤسسات آموزشی دانشگاهی در پاکستان و بنگلادش و گرایشهای افراطگرایی و خشونت. »حمایت مالی کرد
قابل توجه است که بسیاری از مطالعات غربی، کشورهای جنوب آسیا و نظامهای سنتی تعلیم و تربیت اسلامی در آنها را به دلیل ارتباط این نظامها با پدیده «طالبان» که در آن کشورها شناخته شده بود، هدف قرار دادند و در حوادث پس از شکست اتحاد جماهیر شوروی سابق در افغانستان و رابطه آن با سازمان "القاعده" که حملات علیه اهداف آمریکایی در نقاط مختلف به آن نسبت داده شد، نقش موثری داشتند.
این حرکت شتابان در مطالعات دانشگاهی و رسانه ای، عاملی مهم برای جنگ فکری مورد نظر نهادهای سیاسی با جهت گیری دشمن با اسلام و جهان اسلام بود که با دروغها و اتهامات واهی فراوانی همراه بود که بعدها دستاویزی برای جنگهای ویرانگر مورد نظر شان شد و هنوز هم علیه کشورهای جهان اسلام انجام میشود. با این حال، ما ازشنیدن برخی صداها غافل نشدیم که براین باورند، نتایج مطالعات عینی و ریشه ای هوشیارانه آشکار ساختهاند که اکثر کسانی که به صاحبان افکار افراطی و اعمال خشونتآمیز معروف و مشهور بودند، دانش آموخته تعالیم اسلامی نبودهاند.
نظرات