برادران سلفی - که امیدوارم ما و ایشان هر دو مورد مغفرت خداوند قرار گیریم - از چند جهت بر سخنان امام حسن البنا انتقاد دارند.
اول: او دیدگاه علمای متقدم را در مورد آیات و احادیث مربوط به اسماء و صفات، خودداری از بیان معنا و سپردن معنای حقیقی آنها به خداوند میداند؛ زیرا انسان ناتوانتر از آن است که به ابعاد صفات و اسمای خداوند معرفت پیدا کند. اما برادران سلفی میگویند: نسبت دادن این دیدگاه به علمای متقدم و سلف صحت ندارد؛ زیرا دیدگاه ایشان اثبات معانی آنها برای خداوند است، نه تفویض و محول نمودن معنای آنها به خداوند.
دوم: تلاش امام بنا برای هر چه به یکدیگر نزدیک کردن دیدگاه دو طرف و این که شکاف میان آن¬ها چندان زیاد نیست؛ زیرا در دیدگاه علمای مقدم (سلف) به نوعی تأویل وجود دارد.
سوم: این که امام بنا کسانی از علمای متأخر که معانی آن آیات و احادیث را تأویل مینمایند، گناهکار و گمراه نمیشمارد و آنها را در این مورد معذور میداند. در حالی که به نظر آنها کسانی که اقدام به تأویل مینمایند از راه اصحاب و تابعین منحرف میشوند.
دیدگاه امام حسن البنا از سلامت و صلابت کافی برخوردار است. به چند دلیل او از جانب خود مطلبی را سر هم ننموده، بلکه از ائمه و پیشگامان و نظرات ایشان تبعیت کرده است.
تفویض و اثبات:
دلیل اول: امام بنا در نسبت دادن «تفویض» به علمای سلف تنها نیست، بلکه این سخن از بسیاری از علما و ائمهی بزرگوار علم نقل شده است.
علامه مرعی بن یوسف مقدسی حنبلی متوفای (1032 ﻫ) در کتاب «أقاویل الثقات فی تأویل الأسماء و الصفات» این موضوع را به وضوح بیان نموده است. او پس از بیان مبحث محکم و متشابه و تأویل و عدم تأویل میگوید:
«وقتی این موضوع مسلم شد باید دانست که آیات مربوط به صفات خداوند جزو متشابهاتی هستند که تأویل در آنها بعید است و تفسیر هم نمیشوند. اکثر اهل سنت از جمله علمای سلف و متقدم و اهل حدیث بر این باورند که باید به معنی ظاهر آنها ایمان داشت و معنی حقیقیشان را به خداوند سپرد.
یعنی ما آنها را تفسیر نمیکنیم ولی بر این باوریم که خداوند از معانی حقیقی آنها منزه است.
امام حافظ لالکائی در «السنة» از ام سلمه - رضی الله عنها - در مورد آیهی «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» نقل میکند که گفته است: «استواء و قرار گرفتن معلوم و کیفیت مجهول، ایمان به آن واجب و پرسیدن از آن بدعت و بحث و جدل راجع به آن منجر به کفر میشود.»
این سخن در حد حدیث مرفوع است؛ زیرا چنین سخنی را نمیتوان چیزی از قبیل رأی و نظر شخصی دانست.
امام ترمذی در مورد حدیث رؤیت میگوید: دیدگاه و مسلک ائمه اهل علم مانند سفیان ثوری و ابنمبارک و مالک و ابن عیینه و وکیع و دیگران بر این است که آن احادیث را همچنان که آمدهاند نقل نماییم و به آنها ایمان داریم و این پرسش که چگونهاند، ضرورت ندارد. همچنین آنها را تفسیر مینماییم و از توهم تبعیت نمیکنیم.
استاد مرعی میگوید: در کتاب «البرهان فی تفسیر القرآن» در رابطه با تفسیر آیهی (هَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ أَن یَأْتِیَهُمُ اللّهُ فِی ظُلَلٍ مِّنَ الْغَمَامِ) بقره: 210
«آیا آنان انتظار دارند که خدا و فرشتگان (آشکارا در برابر دیدگانشان ظاهر گردند و) در زیر سایهبانهای ابر به سوی ایشان بیایند.»
پس از بیان آرای تأویلگران گفتهام: رأی سلف در این موارد بر پرهیز از تعمق و سکوت و تفویض علم آن به خداوند است.
ابن عباس میگوید: «این جزو اسراری است که تفسیر نمیشوند.» در مورد این آیه و امثال آن بهتر است که انسان به ظاهر آنها ایمان بیاورد و علم آنها را به خداوند محول کند، روش علمای سلف این چنین بوده است.
زهری، مالک، اوزاعی، سفیان ثوری، لیث بن سعد، ابن مبارک، احمدبن حنبل و اسحاق در مورد این آیه و امثال آن میگویند: «به آنها همانگونه که نازل شدهاند، ایمان داریم.»
سفیان بن عیینه که جایگاه خاص خود را دارد میگوید: «همهی آن چه را که خداوند خود در قرآن با آن توصیف نموده، تفسیرش همان خواندن و سکوت در مورد آن است و هیچ کس غیر از خداوند و پیامبرش حق تفسیر آنها را ندارند.
از امام ابن خزیمه در مورد اسماء و صفات خداوند سؤال شد. او گفت: هیچ یک از پیشوایان مسلمان و ائمه مذاهب مانند مالک، سفیان، اوزاعی، سافعی، احمد، اسحاق، یحیی بن یحیی، ابن مبارک، ابوحنیفه و محمد بن الحسن و ابویوسف در این مورد اظهار نظر ننمودهاند. آنان پیروان خود را از کنجکاوی در موردشان برحذر داشته و آنها را به پیروی از قرآن و سنت فرا خواندهاند.
امام احمد از یک نفر شنید که حدیث نزول خداوند را به آسمان دنیا نقل میکرد و میگفت: بدون حرکت و انتقال از مکانی به مکان دیگر و بدون تغییر وضع و حال نازل میشود. امام احمد بر او خرده گرفت و فرمود: «همان چیزی را بگو که رسول خدا فرموده است؛ زیرا او خداوند را از تو بهتر میشناخته و بر معرفت صحیح او پایبند بوده است.»
همهی منقولات و روایات بیانگر آن است که سلف و متقدمین وارد جزییات تفسیر این نصوص نمیشده و در موردشان سکوت میکردهاند. بدون تفسیر و تأویل آنها را میپذیرفتهاند و علم به معنای حقیقی آنها را به خداوند میسپردهاند؛ زیرا میدانستهاند که عقل انسان محدود و علم او اندک است و خداوند متعال فرموده است که: (یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً) طه: 110
« خدا میداند آنچه را که (مردمان) در پیش دارند و (در آخرت بدان گرفتار میآیند، و میداند) آنچه را که (در دنیا انجام دادهاند و) پشت سر گذاشتهاند، ولی آنان از (کار و بار و حکمت) آفریدگار آگاهی ندارند.»
تقرب دیدگاه متقدمان و متأخران:
در مورد تلاش برای تقرب دیدگاه متقدمان و متأخران، امام حسن البنا آغازگر آن نبوده است بلکه بسیاری از بزرگان علم و دانش و مجتهدین و محدثین در گذشته، گامهایی را در این راه برداشتهاند که میتوان به بزرگانی همچون: علّامه واسطی سلفی صوفی (ت 712 ﻫ) که امام ابنتیمیه در رسالهی «النصیحة» او را جنید عصر خود به شمار می¬آورد. او در مورد قرار داشتن خداوند در جایگاهی بلند یا به عبارت و اصطلاح خاص خود «علوّ و فوقیّت» از نظر سلفیان سخنانی را در نهایت قوت و سنجیدگی بیان نموده و به گونه ای آن دو دیدگاه را به یکدیگر نزدیک نمودهاند که چیزی به برداشته شدن فاصله میان آنها باقی نمانده بود.
علّامه سفارینی حنبلی (ت 1188 ﻫ) در کتاب عقیدتی مشهور «لوامع الأنوار الإلهیة» خلاصه ای از آن را در مقام تأیید دیدگاه او نقل نموده است. علامه رشید رضا نیز آن را در تفسیر آیهی هفتم سورهی آل عمران در تفسیر المنار ضمن تأییدش آورده و سپس میگوید: آن چه که ذکر شده با تأویل متکلمین مشابهت دارد که میگویند: «علو» خداوند به معنای علو منزلت و مرتبه است یا چیزی از همین قبیل.
استاد رشید رضا اظهار میدارد که در ماهیت موضوع با او موافق است، اما در ارتباط با عدم منع استعمال آن چه در نصوص برای عام و خاص آمده همراه با اعتقاد به تنزیه و تقدس با او نظر موافق ندارد.
در این صورت فاصله میان آن دو گروه آن گونه که برخی از نویسندگان و انسانهای احساساتی طرفین فکر میکنند، چندان زیاد نیست.
علامه جمال الدین قاسمی (ت 1343) مصلح سلفی در تفسیر «محاسن التأویل» میگوید: ابن کثیر در مورد آیهی (وَجَاء رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفّاً صَفّاً) میگوید: یعنی خداوند متعال برای صدور حکم و قضاوت نهایی بر اساس ارادهی خویش آمد در حالی که ملایک در حضور او به صف ایستاده بودند.
ابن جریر طبری نیز چنین مطلبی را پیش از او بیان نموده است. به روایات و آثاری از ابن عباس و ابوهریره و ضحاک در مورد نازل شدن خداوند در آن روز درهاله ای از ابر و در حالی که در حضور او هستند و زمین از نور او روشنایی مییابد، استدلال مینمایند.
اما دیدگاه علمای متأخر در این رابطه معروف است که می¬گویند: در مقام اهمیت و حساسیت آن شرایط، قایل به حذف مضافی از این کلام هستند، بدین معنی که «جاء ربّک» یعنی «جاء امر ربّک أو قضائه» یا استعارهی تمثیلیه است در جهت ظهور آیات اقتدار و تبیین آثار قهر و سلطان خداوند.
زمخشری می¬گوید: این وضع و حال خداوند را میتوان به وضع و حال فرمانروایی تشبیه نمود که حضور همهی سربازان و فرماندهان و وزیران و نزدیکان به اندازهی حضور خود او دارای عظمت و هیبت در کشورداری نباشد و به همین دلیل خود او حضور پیدا نماید.
علّامه قاسمی می¬گوید:
تقریباً میتوان مدعی شد که اختلاف میان آن دو دیدگاه لفظی و ظاهری است؛ زیرا اساس مذهب و دیدگاه علمای متأخر بر این است که ظاهر کلمات مورد نظر نیستند.
منظورشان از ظاهر این است آن چه را که برای مخلوقات است و نسبت دادن آن به خالق ممنوع میباشد، باید تأویل نمود. اما متقدمان این را منکر میشوند که آن چه از معنای ظاهر آن فهمیده میشود برای مخلوق وجود دارد. بلکه چیزی همانند این است که در ذهن انسان مؤمن وجود دارد که ذات خداوند با ذات هیچ چیز دیگری شباهت ندارد و صفات او نیز با صفات مخلوقات متفاوت میباشد؛ زیرا در مورد ذات و صفات خداوند کیفیت موضوعیت ندارد و به هیچ وجه معرفتشان ممکن نیست زیرا حقیقتی است که به خداوند تعلق دارد و شایسته اوست و همچون علم و قدرت میباشد که مشابهت و تعطیل و بی اثر نمودن آن معنی ندارد.
امام ابنتیمیه میفرماید: «به این مطلب باید آگاه بود که برخی از متأخرین میگویند اساس دیدگاه متقدمان بر اقرار و پذیرش آیات و احادیث مربوط به ذات و صفات به همان صورت که آمدهاند قرار دارند، با این اعتقاد که ظاهر آنها مورد نظر نیست. اما این سخن کلی است؛ زیرا این کلام که ظاهر آنها مورد نظر نیست احتمال دارد که مقصودش از ظاهر صفات مخلوقات و پدیدهها باشد. مانند این که تصور شود خداوند روبه روی انسان نمازگذار قرار دارد یا این که در دیوار روبه روی او قرار گرفته و (إنّ الله معنا) ظاهرش این است که خداوند در کنار ما قرار دارد و نمونههای دیگر. تردیدی وجود ندارد که چنین چیزی مورد نظر نیست و هر کس گفته است دیدگاه علمای متقدم بر این است که چنین چیزی مقصود نیست، موضوع را به درستی دریافته است؛ اما در این مورد که این ظاهر آیات و احادیث است دچار اشتباه گردیده؛ زیرا چنین موضوع محالی نمیتواند همان ظاهر تلقی شود. این مطلب را ما در موارد دیگری مورد بحث قرار داده ایم. مگر این که معنای ممتنع و پوشیده بر بسیاری از مردم ظاهر شده باشد، به این اعتبار گویندهی این سخن و در این اطلاق معذور شمرده میشود؛ زیرا ظاهر و باطن گاهی با توجه به احوال و اوضاع مردم متفاوت و جزء امور نسبی است.»
امام ابنتیمیه - رحمه الله - در «الرسالة المدینة» در این مورد به تفصیل سخن گفته و توضیح داده است که کلام در مورد صفات فرع کلام راجع به ذات است و بر همان روال و تابع مثالهای آن است. هرگاه اثبات ذات به معنای اثبات وجود باشد به اثبات کیفیت، اثبات صفات هم به همین صورت، اثبات وجود است نه اثبات کیفیت.
او در برخی از فتاوای خود گفته است: ما قایل به مجازی همراه با دلیل هستیم و به تأویلی که بر همان نهج صورت بگیرد و در کلام من و سخن هیچ کس دیگری چنین چیزی نیست که ما قایل به مجاز و تأویل نیستیم و خداوند شنوای سخن هر سخن گویی است. اما در این مورد ما با آن چه که با حق و صواب سازگار نباشد و در را بر روی نابودی کتاب و سنت و گرایش به طرف تحریف کنندگان باز نماید، مخالف هستیم. از امام احمد و اکثر شاگردان و نزدیکان او به طور نص نقل شده که در قرآن موضوع مجاز وجود دارد. اما در مورد این مسأله چنین چیزی از دیگر ائمه نقل نشده است.
گروهی از شاگردان او مانند ابوبکر بن داود و ابواحسن خزری و ابوالفضل تمیمی و ابن حامد – اگر اشتباه نکنم- قایل به وجود مجاز در قرآن نیستند. دلیل این که ایشان چنین ادعایی را بنمایند آن بوده که دیدهاند عده ای به بهانهی مجاز دست به تحریف قرآن زدهاند و برای مقابله با آنها مسأله را فیصله داده و گفتهاند اساساً در قرآن مجازی وجود ندارد و بهترین کار برگزیدن اعتدال و میانهروی در همهی امور است.»
بدین صورت میبینیم که حسن البنا از نهج ائمه اهل تحقیق آنهایی که همه تلاش خود را برای سازندگی و سازش و پرهیز از ویرانی و پراکندگی به کار گرفتهاند، منحرف نشده است.
گناه کار ندانستن تأویل کنندگان:
امام جهت سوم، گناهکار و فاسق نشمردن و گمراه ندانستن کسانی است که آیات و احادیث مربوط به ذات و صفات خداوند را تأویل میکنند. در حالی که خود امام ابنتیمیه و شاگرد بزرگوارش امام ابن القیم همین نگرش را به موضوع دارند و کسی را که در مسائل اصولی و علمی (منظور مسائل متعلق به اصول عقاید است.) اقدام به تأویل مینمایند و در تأویل خود دچار اشتباه میشود، گناهکار به شمار نمیآورند.
امام ابنتیمیه نظر کسانی را که مجتهدین دچار اشتباه شده را در احکام فرعی عملی، معذور میشمارند، مردود میداند و بر این باور است که آنها در کنار معذور بودن از اجر مجتهد مخطی برخوردارند. آن را جزو اجتهاد خطا در مسائل علمی و اعتقادی به شمار نیاوردهاند و بر روی این موضوع تأکید میورزند که هر انسان عالم مجتهدی که در جهت فرمانبرداری خداوند و پیامبرش و معرفت دین اعم از علمی و عملی و اصول و فروع اقدام به اجتهاد بنماید و در اجتهاد خود حق را در یابد یا دچار اشتباه بشود، کار او در محدودهی کسب دو یا دست کم یک اجر قرار دارد.
یکی از فضایل استاد مرعی در کتاب «أقاویل الثقات» که پیشتر مطالب را از او نقل کردیم، این است که در مورد پاره ای از نقل قولهایی که در کتاب خود آورده به این دلیل که با روش سلف مورد قبول او سازگاری ندارد، توضیحی نداده است. به ویژه در رابطه با مطالبی که از ابن الجوزی (ت 597 ﻫ) که دیدگاه او در مورد مسألهی صفات چندان منسجم نیست؛ زیرا گاهی در مسألهی اثبات پای خود را در جای پای متقدمین میگذارد و گاهی هم با ایشان مخالفت میورزند و به تأویل متوسل میشود. در این رابطه از استاد خود، ابوالوفاء بن عقیل که با معتزله همنشینی داشته و تحت تأثیر ایشان قرار گرفتهاند و با برخی از آراء ایشان موافق بوده، تبعیت نموده است. در عین حال از جانب علمای حنبلی و دیگر علمای امت اسلامی مورد تقدیر و احترام بوده است.
شیخ الاسلام ابنتیمیه - رحمه الله- در کتاب «درء تعارض العقل و النقل» میفرماید: «ابن عقیل دارای سخنان بسیاری است؛ زیرا یکی از نوابغ جهان و یکی از ژررف اندیشان و محققان در مورد دیدگاههای دیگران بوده است. گاهی راه و مسلک نفی کنندگان صفات خبری را در پیش میگیرد و از این که آنها را صفات می¬نامند مردود میشمارد و در جهت موافقت با رأی معتزله میگوید: آنها صفات نیستند بلکه اضافات به شمار میروند.
در کتاب «ذم التشبیه و اثبات التنزیه» و دیگر کتابهایش همین گونه عمل کرده است. ابوالفرج بن الجوزی نیز در کتاب «کف التشبیه و بکف التنزیه» و کتاب «منهاج الأصول» از او تبعیت نموده است.
گاهی هم قایل به صفات خبری است و سخن نفی کنندگان و معتزله را با دلایلی واضح و متعدد مردود می¬شمارد. گاهی هم تأویل را واجب میشمارد. همچنان که در کتاب «الواضح» و دیگر کتابهایش این روش را در پیش گرفته است. در مواردی نیز قایل به تحریم تأویل میباشد و آن را مذموم میشمارد و دیگران را از آن برحذر میدارد. همچنان که در کتاب «الانتصار لاصحاب الحدیث» این گونه عمل کرده است. در واقع در لابه¬لای سخنان سنجیده و رسای او مطالب مهم و ارزشمند و قابل تقدیری وجود دارد. از طرف دیگر سخنانی دارد که با سنت و حقیقت مخالفت دارد و نامطلوب و مردود است.
وقتی که سلفیان را به خاطر تکفیر و فاسق و گناهکار شمردن برخی از تأویل کنندگان مسلمان مورد ملامت قرار میدهیم، از طرف دیگر برخی از مخالفین سلفیان را به متهم نمودن آنها و حتی ائمه و بزرگان ایشان به گمراهی و انحراف از دین و نسبت دادن سخنان ناروا به دین خداوند و آنان را به قایل شدگان به «تجسیم و تشبیه» مورد سرزنش قرار میدهیم؛ زیرا خود ایشان بارها در کتاب¬هایشان به همهی آن اتهامات پاسخ داده و از آنها اعلام برائت کردهاند. تا آن جا که در مورد امام ربانی و علامهی امت اسلامی شیخ الإسلام ابنتیمیه چیزهایی گفتهاند که به هیچ وجه روا، پسندیده و مشروع نیستند.
من سخنان برادرمان، استاد شعیب ارناؤوط در مقدمه ای که بر کار تحقیق خود راجع به کتاب «اقاویل الثقات» تألیف استاد مرعی نوشته، کاملاً موافقم. در آن خالصانه آن¬هایی را که بخش زیادی از عمر خود را به مطالعه کتاب¬های علمای متأخر گذرانیده و در آنها مهارت پیدا نمودهاند، اما هیچ کدام از کتابهایی را که صادقانه بیانگر آراء و دیدگاههای علمای سلف و متقدم است و با ارئهی دلایل عقلی و نقلی قانع کننده صحت دیدگاه ایشان را اثبات مینماید، مطالعه ننمودهاند، نصیحت میکند که این کار را هم انجام بدهند تا بتوانند آن دو مذهب را با هم مقایسه کنند و آن چه را که محکمتر و سالمتر و علمیتر است انتخاب کنند. اگر چنین میکردند برای آنها و پیروانشان که از ایشان خط و نشان میگیرند و تحت تأثیر ایشان قرار دارند، بسیار بهتر میبود. از طرف دیگر از ایراد ملامت بر عالمانی که راه و رسم سلف را در مورد اثبات پیش گرفته و در زمینهی آن اقدام به تألیف کتاب نموده و چیزهای را که ایشان گفتهاند به آنها نسبت دادهاند، خودداری میکردند و به ناحق سخنانی را که ایشان نگفتهاند معیاری برای داوری در موردشان قرار نمیدادند. آنها را به کفر و انحراف و کج¬روی متهم می¬کردند.
از طرف دیگر آن پیشوایان به طور واضح آن الزامات را در کتاب¬هایی که در آنها راجع به مسألهی صفات و دیگر مسائل اعتقادی بحث شده نفی کردهاند.
اهل علم در این مورد اتفاق نظر دارند که بر اساس الزام و اتهام - به ویژه اگر متهم آن را انکار و نفی نماید – حکم تکفیر جایز نیست.
نمی¬دانم که انسان اهل علم چگونه به خود اجازه میدهد کسانی را که در اسلام دارای منزلت، معرفت، دانش، پرهیزکاری و پیشگامیاند به کفر و انحراف و فسق متهم کند؟! آن هم کسانی که در عرصههای علوم مختلف و مفید، علومی که احیاگر اندیشهها و دلها و ارشاد مردم، به جانب حقیقت و سرای آخرت هستند. آن هم در حالی که از هیچ دلیلی قانع کننده برای صدور حکم خود برخوردار نیستند و تنها بر نقل قول¬های پراکنده و تحریف شده توسط کسانی متکی هستند که کینهی ایشان را در دل داشته و به آنان رشک ورزیدهاند.
سخنانشان را به قصد تشویش اذهان دیگران و باب طبع و میل خود و ایجاد نفرت در مردم و تضعیف اطمینان به ایشان، تحریف کردهاند.
از همه بدتر این است که طالبان علم این اقوال را مقلدانه میپذیرند و قبول زحمت تحقیق را در کتابهای مورد اطمینان به خود نمی¬دهند تا حق و حقیقت برای ایشان معلوم بشود و خود به دروغپراکنی و تهمت زنی و تحریف ورزی آن کینهتوزان شهادت بدهند.
آنان به چنین چیزی اهمیت نمیدهند و به نقل و سخن علمای مورد اطمینانی که با آن بزرگان همعصر بودهاند و از نزدیک با منزلت امامت، پیشوایی علمی، دینی، فضیلت، استقامت، اصلاحگری و دوراندیشی ایشان آشنا بودهاند، بیتوجهی نشان نمی¬دهند.
من فکر نمی¬کنم هر اهل علمی که خوف خداوند را در دل داشته باشد و اهل تقوا و انصاف باشد، حاضر شود در صف آن دسته از کینه توزان و تهمت زنانی قرار گیرد که در راه هدایت گام برنمی¬دارند، آنهایی که برای بیگناهان عیب می¬تراشند و در دام ویران گر تعصب و کینه قرار گرفتهاند.
(رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِّلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ) حشر/ 10
«پروردگارا ! ما را و برادران ما را که در ایمان آوردن بر ما پیشی گرفتهاند بیامرز. و کینهای نسبت به مؤمنان در دلهایمان جای مده، پروردگارا ! تو دارای رأفت و رحمت فراوانی هستی.»
در پیش گرفتن روش و برنامهی قرآنی:
می¬خواهم موضوع بسیار مهمی را در مورد موضوع صفات و ایمان به آن¬ها و آموزش آن¬ها به مردم بر اساس دیدگاه متقدمین، یادآوری نمایم. آن هم این است که آن صفات همان گونه که در قرآن و سنت رسول خدا (ص) آمدهاند مورد توجه قرار گیرند، منظورم این است که به صورت متفرق نه در کنار هم مورد ملاحظه قرار داده شوند. هر مسلمانی آن¬ها را برای خدا آن گونه که آمده قایل شود و به آنها ایمان داشته باشد.
این که آنها در یک ردیف و ساختار قرار داده شوند و تو هم مسائلی را که زیبندهی خداوند سبحان و صاحب کمال نیست به وجود بیاورند با کتاب خداوند و سنت پیامبر (ص) سازگار نیست. همچنان که عده ای میگویند: باید به وجه، عین، دستان، انگشتان و قدم خداوند ایمان آورد؟! این درست نیست؛ زیرا قرار دادن آنها در کنار یکدیگر این توهم را به وجود میآورد که ذات خداوند متعال مجموعه ای مرکب از اجزای مختلف یا جسمی است که داراری اعضای مختلفی میباشد.
در حالی که قرآن و احادیث رسول خدا (ص) آنها را به این صورت عرضه ننموده است. رسول خدا نیز شرط وارد شدن کسی را به دین اسلام، ایمان به وجه و عین و دستان و انگشتان خداوند قرار نداده است.
اصحاب بزرگوار رسول خدا و تابعین ایشان عقیده و ایمان را آنگونه که این صفات در کتابهای عقاید برای خداوند بیان میشود، به مردم آموزش ندادهاند.
اما هرگاه مسلمانی قرآن را قرائت نماید و احادیث رسول خدا را مطالعه کند و به آیه یا حدیثی برسد که یکی از آن صفات در آنها وجود داشت، لازم است به همان صورت و بدون تحریف، تعطیل، کیفیت و مشابهت به آن ایمان داشته باشد.
بدین صورت است که به راستی از سلف و متقدمان تبعیت نموده و جزو پیروان درآمده است که از اصحاب و تابعین پیروی نمودهاند، اصحاب و تابعینی که در بهترین عصر و زمان میزیستهاند.
نظرات