حضور استاد مصطفی ملکیان در سنندج و سخنرانی در سینما بهمن با عنوان هزار راه همسو که به دعوت مؤسسه فرهنگی نژیاروان با مدیریت سرکار خانم اسرین حسامی برگزار شد، فرصت مغتنمی بود تا به مرور برخی از مسائل و موضوعات بپردازم. در این سخنرانی، آقای ملکیان به طرح موضوعاتی پرداختند که مهم‌ترین آموزه‌های آن تأکید بر ارزش‌های بشری مندرج در روح حقوق بشر، دگرپذیری، هم‌زیستی در کنار تفاوت‌ها و احترام به ویژگی‌های متفاوت زبانی، مذهبی و قومی بود. امری که می‌تواند وحدتی در عین کثرت را در جامعه ما تحقق بخشد. از این آموزه‌ها به هزار راه همسو تعبیر شد. تردیدی نیست که در ابعاد اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، این مسئله گمشده‌ی جامعه‌ی ماست.

این نگاه، اگرچه در میان تنوع زبانی و مذهبی موجود در کشور امری بدیهی می‌نماید، اما در مرکز و نزد صاحب‌نظران، فعالان سیاسی و فرهنگی، روشنفکران و البته نخبگان سیاسی حاکم، به این مفهوم غایب است و در حالت عادی با نگرشی امنیتی توأم می‌شود و از درِ انکار آن وارد می‌شوند.

به فاصله‌ی دو روز از سخنرانی آقای ملکیان در سنندج، به‌عنوان نمونه حمیدرضا جلایی‌پور در تهران از امتناع تدریس و تحصیل به زبان مادری صحبت کردند. باید از ایشان پرسید که چگونه شما با زبان مادری‌تان می‌توانید بخوانید و بنویسید، اما دیگران نمی‌توانند؟ خوب، می‌گویند زبان مادری من رسمی است. این درست است، ولی در بسیاری از کشورها در کنار زبان رسمی، زبان‌های دیگری هم به رسمیت شناخته شده‌اند و این امر مشکلی از نظر هویت ملی، هویت سیاسی و تمامیت ارضی ایجاد نکرده است. این در حالی است که پس از انقلاب و در تداوم سیاست‌های دولت پهلوی، همه‌ی امکانات کشور در قالب پژوهشگاه‌ها و فرهنگستان‌های مختلف در خدمت زبان فارسی بوده‌اند و هزینه‌های زیادی برای آن صرف شده است. من اطلاع دقیقی ندارم که این فرهنگستان‌ها با این هزینه‌های فراوان چه نقشی در گسترش زبان فارسی داشته‌اند، اما نشانی از آن نمی‌بینم.

برگردم به بحث اصلی؛ پس از پایان سفر آقای ملکیان به سنندج، حضور ایشان در کردستان و سخنرانی‌های عمومی و خصوصی، از منظرهای مختلف مورد بحث قرار گرفته است. به نوبه‌ی خود، نگاهی گذرا بر این حضور می‌افکنم.

در جلسه‌ی محدودتری که برگزار شد، فرصتی پیش آمد تا سؤالی مطرح کنم. قبل از طرح سؤال، دیدگاه خود را درباره‌ی سخنرانی سینما بهمن که در ابتدای یادداشت آورده‌ام، مطرح کردم. آقای ملکیان این دیدگاه را به‌طور روشن تأیید کردند و افزودند که طرح این مسائل در مرکز و نزد نخبگان دولتی و غیردولتی مستقل با مشکل و مقاومت روبه‌روست. پرسشی که مطرح کردم این بود که در چهارچوب نظریه‌ی عقلانیت و معنویت، چه نسبتی میان فرد معقولِ معنوی با امر سیاسی وجود دارد؟

ایشان در پاسخ گفتند که با توجه به اینکه حوزه‌ی سیاست آلوده به انواع فساد و باندهای فاسد قدرت است، اگرچه امکان حضور اندکی برای فرد معقولِ معنوی وجود دارد، اما بهتر است که در مجموع از سیاست و قدرت دوری و امتناع کند.

این پاسخ را من در مجموع چندان قابل قبول نمی‌دانم، زیرا در تاریخ اندیشه‌ی سیاسی، هر جا تغییر معقولی در حوزه‌ی سیاست و فرمانروایی روی داده است، در نتیجه‌ی حضور و پافشاری افراد معقول و روشنفکری بوده که برای یک سیستم سیاسی منطقی‌تر—از نظر آزادی‌ها، قانونمندی و توسعه و با محوریت حاکمیت مردم—تلاش کرده‌اند. حذف این افراد یا خروج خودخواسته‌ی آنان از این عرصه، راه را برای به قدرت رسیدن افراد نامناسب و ناتوان در این حوزه باز می‌کند و مشکلات جامعه را دو یا چند برابر می‌سازد. امری که در جامعه‌ی خود از نزدیک لمس کرده و دیده‌ایم.

با این وصف و با در نظر داشتن این دیدگاه عمدتاً رواقی، وقتی به سابقه‌ی اندیشه‌ی سیاسی غرب پس از دوره‌ی رواقی می‌نگریم، محافظه‌کارترین فیلسوف سیاسی مانند توماس هابز که محدودیتی برای قدرت حاکم یا لویاتان در برخورد با مردم و جامعه قائل نیست، در نهایت معتقد است که این قدرت نامحدود تا هنگامی مشروع است که دستش به خون شهروندان آغشته نشده باشد.

به عبارت دیگر، می‌توان از حوزه‌ی سیاست دور ماند، پرهیز کرد و خود را از شر و شرور قدرت حفظ کرد تا زمانی که قدرت حاکم، مرزهای اخلاق را با ریختن خون شهروندان مخدوش نکرده باشد. در غیر این صورت، هابز به مقاومت و مبارزه با چنین دولتی حکم می‌دهد.

از این رو، در تکمله‌ی پرسش اصلی خود درباره‌ی نسبت میان معقولیت و معنویت و امر سیاسی، اکنون نمی‌دانم که در ادامه‌ی پاسخ آقای ملکیان مبنی بر اولویت پرهیز از سیاست و قدرت، آیا در چهارچوب این نظریه، خط قرمزی از نوع هابزی وجود دارد که راه مقاومت را برای فرد معقولِ معنوی در برابر قدرت حاکمی که به جان شهروندان خود تعرض کرده است یا می‌کند، باز بگذارد؟

به عبارت بهتر، آیا این نظریه وارد دوران هابز و پس از آن می‌شود، یا در محدوده‌ی رواقی خود باقی می‌ماند؟ البته با در نظر داشتن اینکه، من مسئله را درست طرح کرده باشم.

در مجموع، من حضور آقای ملکیان را بسیار مفید تلقی کرده و معتقدم که تداوم این حضورها و البته برگزاری دقیق‌تر آن‌ها، به‌ویژه از نظر تعامل و تبادل اندیشه‌های مختلف از منظر انتقادی، به گسترش افق دید، توسعه‌ی درونی و بیرونی سطح اندیشه‌ی فردی و اجتماعی و در مجموع، توسعه‌ی اجتماعی و سیاسی کمک می‌کند.