قطعاً بزرگترین خطایی که مسلمانان و مخالفانش در آن فرو افتادهاند زمانی بود که مسایل اسلامی را به طور فرعی مورد بررسی قرار میدادند، به نحوی که هر مسئلهی جزئی را بنا به تعریفی جدای از کل و به طور منقطع و بدون آنکه آن را در جایگاهشان از کل مجموعه، و نظام جای دهند تا به صورت طبیعی تبیین گردد و امکان قضاوت بر مبنای همان واقعیت در روندی درست انجام پذیرد، مینگرد.
اما وقتی که افکار و اندیشههای اروپاییان مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار میگرفت هرگز جزئیاتشان را منفرداً و موردی مورد بررسی قرار نمیدادیم. بلکه تنها دریافتها و مبانی اصولی را که حاکم بر جزئیات بوده و سایر فروعات از آنها منشأ میگرفت، مورد تجزیه و تحلیل واقع میشد. همین سبک و روش واقعی و درست بررسی، در برابر هر ایدئولوژی و نظامی است، زیرا به طور اجمال برای هر پدیده ای شناخت معین و معلومی وجود دارد و بر مبنای همین شناخت و علم اجمالی تمام فروعات به طور تفصیلی ساخته میشوند شایسته است که در مورد اسلام نیز همین گونه تجزیه و تحلیل و فحص و بررسی انجام گیرد زیرا هر نظریه و ایدئولوژی هر چند عمیقتر و گستردهتر باشد قبل از بحث در تمام تفصیلاتش درک صورت کلی و واقعی آن لازم است. اسلام عظیمترین و گستردهترین ایدئولوژی است که در سراسر طول تاریخ آن را شناختیم و نیز بزرگترین دریافت¬های ذهنی و مفاهیمی است که تمام شئونات زندگی انسان را میپوشاند.
به این جهت پسندیده میدانیم قبل از آن که بپرسیم جامعهی مسلمان و زن و مرد مسلمان در آن جامعه چگونه است، باید دیدگاه اسلام را دربارهی «انسان» بشناسیم که چگونه خواهد بود.
انسان در مکتب اسلام
آنکه موقعیت و جایگاه و موضع خاص انسان را در فرایند نظام و مفاهیم اسلام تبیین و تثبیت میکند خداست، خدایی که او را آفرید و هم او داناتر به آفریده اش است.
و این خداست که میفرماید:
(وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً) الاسراء: 70
« ما آدمیزادگان را (با اعطاء عقل، اراده، اختیار، نیروی پندار و گفتار و نوشتار، قامت راست، و غیره) گرامیداشتهایم، و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکبهای گوناگون) حمل کردهایم، و از چیزهای پاکیزه و خوشمزه روزیشان نمودهایم، و بر بسیاری از آفریدگان خود کاملاً برتریشان دادهایم. »
بنابراین انسان از همان نخستین روز پیدایش موجودی با کرامت و با ارزش و در مرتبت رفیع و بلند، و والا بوده است و خدا در این زمینه چنین میفرماید:
(إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ) ص: 71- 72
« وقتی (این گفتگو در ملأ اَعلی و عالَم بالا درگرفت) که پروردگارت به فرشتگان گفت: من انسانی را از گِل میآفرینم. هنگامی که آن را سر و سامان دادم و آراسته و پیراسته کردم، و از جان متعلّق به خود در او دمیدم، در برابرش سجده (بزرگداشت و درود) ببرید. »
چنین تثبیت و تبین میکند که انسان، از مشتی خاک است که با کرامت و شرافت از سایر موجودات برتری داده شده است، یعنی نفخه ای از روح خدا، را کسب کرده است. بنابراین انسان آمیخته ای از دو عنصر است نه یک عنصر، در کلیهی امور، او دو طبیعتی و دو فکری و دو بعدی است:
(وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا) شمس: 7- 10
« و سوگند به نفس آدمی، و به آن که او را ساخته و پرداخته کرده است (و قوای روحی وی را تعدیل، و دستگاههای جسمی او را تنظیم نموده است)! سپس بدو گناه و تقوا را الهام کرده است (و چاه و راه و حسن و قبح را توسّط عقل و وحی به او نشان داده است). (قسم به همه اینها!) کسی رستگار و کامیاب میگردد که نفس خویشتن را (با انجام طاعات و عبادات، وترک معاصی و منهیّات) پاکیزه دارد و بپیراید (و آن را با هویدا ساختن هویّت انسانی رشد دهد و بالا برد). و کسی ناامید و ناکام میگردد که نفس خویشتن (و فضائل و مزایای انسانیّت خود را در میان کفر و شرک و معصیت) پنهان بدارد و بپوشاند، و (به معاصی) بیالاید. »
(أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَیْنَیْنِ وَلِسَاناً وَشَفَتَیْنِ وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ) بلد: 8- 10
« مگر ما برای او دو چشم راترتیب نداده و نساختهایم؟ و زبانی و دو لب را نیافریدهایم؟ (و او را به دو پستان رهنمود نکردهایم؟) و راه خیر و شرّ را بدو ننمودهایم؟ »
(إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً) الانسان: 3
« ما راه را بدو نمودهایم، چه او سپاسگزار باشد یا بسیار ناسپاس. »
و به او کرامت و فضیلت داده شده و از مشتی خاک و نفخه ای از روح خدا، او را درآمیخته، لذا فقط پیوستگی به زمین ندارد، این گونه نفخهها از سایر خاکیها فاصله گرفته و تمیز داده شد و نیز به خاطر همین سرشت و وجود در پیشگاه خداوند کریم و با فضیلت به رسمیت شناخته شده است. مادام که همراه با فطرت و بر طبق کیان و سازمان اصیلش پیش برود نه پلیدی در او وجود دارد و نه برایش پلشتی است. خواستهها و شهواتش ناشی از عنصر وترکیبات شیمیایی خاکی است، شهوات خوراک و غرایز جنسی و سایر خواستههای جسمیای که امروز، دانش میگوید، ازترکیبات شیمیایی است وجود این غرایز و خواستهها در انسان، نه از ارزشش میکاهد و نه هم مقام و رتبه اش را تنزل میدهد. تنها به یک شرط، تنها به این شرط که همهی این غرایز و خواستهها تحت تأثیر هیئت اصلی و بر طبق فطرت انسانی که آیخته به نفخه ای از روح خداست باشد نه جدای از آن و نه هم چسبیده به خاک:
(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِیَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِی لِلَّذِینَ آمَنُواْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ) اعراف: 32
« (ای محمّد! زشتی کارِ افتراء تحلیل و تحریم را بدیشان خاطرنشان ساز و به آنان) بگو: چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگانش آفریده است و همچنین مواهب و روزیهای پاکیزه را تحریم کرده است؟ بگو: این (نعمتها و موهبتهای حلال و) چیزهای پاکیزه، برای افراد باایمان در این جهان آفریده شده است (و دیگران نمیبایست از آن استفاده کنند. ولی در این دنیا بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست، و این هم از رحمت واسعه خدا و لطف او است. امّا) در روز قیامت اینها همه در اختیار مؤمنان قرار میگیرد (و دیگران به کلّی از آن محروم میگردند). این چنین آیات (خود را درباره احکام حلال و حرام) برای کسانی توضیح و تشریح میکنیم که آگاهند و میفهمند. »
(زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِینَ) آل عمران: 14
« برای انسان، محبّت شهوات (و دلبستگی به امور مادی) جلوه داده شده است، از قبیل: عشق به زنان و فرزندان.»
نبی مکرم اسلام (ص) فرموده است: البته که در اجرای زناشویی برای هر کدام از شما پاداش است. به حضرت عرض کردند: آیا یکی از ما تمایلات جنسی و شهوی اش را برآورده میکند، شما میفرمایید برای او اجر و پاداش است؟ حضرت فرمودند: اگر این اطفاء و اجراء تمایلات شهوی در حرام باشد آیا برای او گناه نوشته نمیشود؟ گفتند: بلی، فرمود: پس اگر در جهت حلال باشد برای او نیز اجر و پاداش خواهد بود.
و انسان از نظر اسلام «انسان» است، در پرتو روح خدایی که در او دمیده شده از همان آغاز ریشهی انسانی، خدایی و علوی دارد و این نسیم خدایی در انسان، همواره به اصل خود متمایل است، طبعاً در صورتی که به سوی خدا منعطف است که دست نخورده باشد اما این انسان به دست خود خسران و ضرر را میطلبد و تاریکی و ظلمت را برمیگزیند و با فریب خود مانع ورداعی بین خود و خدایش ایجاد میکند و مسیر حق را نمیبیند، در چنین وضعیتی است که انحراف و ضلالت پیدا میکند، و هر نوع ظلم و خیانت از او سر میزند: ظلم به خود، ظلم به دیگران، و نیز انواع فساد و ظغیان و سرکشی از او سر میزند. اینجاست که انسان بایستی منش انسانی خود را بپروراند و آن را بگور نسپارد آن را بپروراند و ماهیت آن را متبلور و متجلی سازد تا در نتیجه به سوی خدای آفرینندهی خود راه یابد و از او رهنمود و مدد بگیرد، با پیدایش این چنین وضعیتی، این ذرهی ناچیز و ضعیف و سرگردان و فانی، نیرومندترین و گسترده و قدرتمندترین عنصر و موجود در زمین میگردد و این انسان در واقع خلیفه و کارگزار واقعی خدا در زمین خدا شده و با استمداد از روح خدا و مساعدت و مدد ذات پروردگار در مسیر و اسلوب صحیح راه یافته و دست به آبادانی و عمران و برپایی و تثبیت موقعیت خود رشد و توسعه سطح تولیدات خود میزند و با خلاقیت و آفرینندگی و ابتکار، اموراتش را به نظم میکشد.
بنابراین میبینیم که اسلام نظامی است متعادل و متوازن، آنچنان که بین مشتی خاک و نفخه ای از روح توازن برقرار کرده، آن چنان که با آمیزش این دو، پدیدهی واحدی به وجود آمد و در وجود انسان به طور یکسان بین تمامی استعدادها و توانها و ظرفیتهای مختلف توازن به وجود آورده و در زندگی برونی و خارجی اش نیز توانست توازن ایجاد کند.
اسلام در ارگانیسم وجود انسان بین وضع موجود مادی و معنوی توازن برقرار میکند. میان انگیزههای شهوانی و بلندپروازیهای معنوی و روحی تعادل ایجاد میکند، بین واقعیتهای محسوس و غیر محسوس، بین ادراکات پنهان در وجدان و روشها و سبکهای نمایان و تبلور یافته در ظاهر و خلاصه میان فشار و نمودهای خارجی آن تنگناهای نیازها و آزادی فکر و اراده و اختیار، توازن و تعادل برقرار میسازد.
خلاصه بین نیروهای مادی و اقتصادی و سیاسی و بین نیروهای اخلاقی و معنوی و روحی، بین فرد و اجتماع و بین مصالح این نسل و همهی نسل¬های دیگر، در واقع حیات و زندگی، تعادل و توازن برقرار میکند. همواره بین دین و دنیا، آمیزش و آشتی ایجاد میکند، به طوری که زندگی دنیا و آخرت، هر دو را در این نظام توأمان و یکی میسازد.
اسلام نظامی عملی است
تنها به وعظ و ارشاد و پرورش و پاکسازی روح اکتفا نمیکند. زیرا اسلام به خوبی میداند چنانکه اجتماع فاسد، قوانین و مقررات منحط، وضع اقتصادی بحرانی و جائرانه و اوضاع سیاسی آلوده و مسموم باشد، پرورش و پاکسازی روح به اتمام نخواهد رسید. البته اسلام بین روح و جسم و میان واقعیت خارجی و مثالی هرگز فاصله نمیاندازد.به این علت که اسلام میداند برای رسیدن به ایدهی پاکسازی و صفای روح، ناگزیر به برپایی یک نظام اقتصادی و اجتماعی بر مبنای عدالت دارد و اسلام نیاز به یک نظام و حکومت و سیستم سیاسی آگاه، پیشرو، با رشتهها و پیوندهای محکم و استوار دارد.
با این ویژگی که اسلام و منابع و سرچشمههای رویش این نظام و حکومت را در محدودهی زیباییهای پنداری و خیال پردازانه قرار نمیدهد، به طوری که در آسمان خیالات و اوهام رهایش سازد، بلکه همواره میکوشد ایدئولوژی خود را در جهان واقعیتها، تحقق بخشد و جامعه را با تمام شئون و تفصیلاتش بر اساس و ساختار طرز فکر اسلامی، احیا کرده و بر پای سازد.
بر همین مبنا برای این که یک جامعه مسلمان واقعی باشد و بر معیارهای اسلامی بنا شود، ناگزیر است که بر اساس حکومت، مدرسه و مرکز آموزشی اسلامی، خانواده و فرد مسلمان، رسانههای گروهی و جمعی و مطبوعات و نویسندگان و سینما و بنگاههای خبری، کلمات، واژه و هنر و اقتصاد و خلاصه فکر و اندیشهی درست اسلامی به طوری که همه چیز از اسلام سرچشمه و ریشه بگیرد و همه چیز مقهور روش¬های صحیح اسلام باشد، را بنا کند.
منظور ما از رسانههای جمعی و گروهی و مطبوعات و نویسندگان و سینما و هنر و... اسلامی آن صورت عامیانه ای که از اسم دین فهمیده میشود و به صورت خطابههای منبری و نصایح مذهبی درآید، نیست.
نه هرگز چنین نیست، زیرا اسلام از همهی این تبلیغات غنی و بی نیاز است، اسلام گستردهتر و وسیعتر و فراخناکتر از آن است که همهی این تبلیغات را به صورت خطابههای ملال آور کسالت زا و اخبار تکراری و سخنانی مربوط به قیامت و رستاخیز درآورد.
بلکه اسلام دین زندگی است به حد کمال و در صورت زیبا، با تمام سرشت و شئون زندگی برخورد میکند فطرت و سرشتی که تنها به انجام ضروریات اکتفا نمیکند بلکه در صدد و هدایت به احسان نیکی و تعاون هم هست.
بنابراین هر چیز که منطبق بر این مبنا و مضامین باشد همان نظام اسلامی است.
شعری که بیانگر زیبایی جمال طبیعت و دلربا باشد، شعری که سخن از استعداد و توانمندی گوید، شعری که بیانگر عواطف پاک انسانی باشد، شعری که بیانگر زیباییهای زندگی باشد، همان زندگی در خور انسان که به آن روح حیات و زندگی میبخشد، شعری که از دردهای آدمی سخن گوید، شعری که انسان را برای ریشه کن کردن نظام و اصلاح مفاسد اجتماعی و اقتصادی و سیاسی میخواهد و خلاصه شعری که زندگی را همان طوری که باید باشد، توصیف میکند، وصف تمامی این گونه شعرها همان شعر مورد نظر اسلام است، زیرا همهی اینها تفسیری از فطرت و سرشت پاک، هر چند ولو یکبار هم شده، نامی از دین و از مفاهیم دینی در آن برده نشده باشد.
لکن شعری که مخصوص توصیف انگیزهی طغیانگر جسمی است، شعری که کلاً در اطراف خواب¬های خوش غریزهی جنسی و همخوابگی و یا در میل معشوق دور میزند، شعری که بدن برهنه یا آزمند و شهوتران زن، فقط مورد توجه و ستایشش میباشد، شعری که فقط لحظات نیازمندی، خضوع را وصف میکند نه لحظات ارتقاء و مرتفع شدن نیازها را، و خلاصه شعری که کینهها را برمیانگیزاند، شعری که موقع و جایگاه ضعف و زبونی آدمی را با تمام اقسامش توصیف میکند، شعری که بیانگر تیرگیهای سرشت و درون آدمی و ضعف و حقارت و بی عدالتیهایش میباشد، تمام این گونه شعرها هر چند هم با دین و عقیدهی دینی و مفهوم متداول اخلاقی به ظاهر برخوردی نداشته باشند، اصلاً شعر اسلامی نیستند. زیرا همهی اینها نمایشگر نهاد و غریزه انحراف و ضعف و حقارت آدمی است، به همین جهت است که با هدف اصیل و خط مشی صحیح اسلامی، سازگار نیست.
رئالیست¬ها و مادیون و دیگر همفکرانشان میپرسند: آیا لحظه ضعف و حقارت واقعی آدمی فرا نرسیده است؟ پس دانش و هنر چگونه از آن تفسیر نمیکند؟ پاسخ این سؤال چنین است، اولاً هنر وسیلهی ثبت ونگهداری هر چه که بر سر راهش پیدا شود نیست، بلکه با گزینش و گلچین کردن آنچه را که یافت، دست به ثبت آن میزند. در ثانی لحظات سقوط و هبوط در انسان زیباترین و برترین چیز برای ضبط و ثبت کردن نیست، بلکه آن لحظه ای شایسته ضبط است که عملاً تحقق بپذیرد همان لحظهی آمیزش گل به نفخه و دمی از روح، نه لحظهی جدا و تفکیک گل و اتصالش به زمین، ثالثاً لحظهی سقوط و هبوط ممکن است به صورت علمی و تخصصیترسیم گردد، مگر اینکه بر محور لذت و خودپسندی نباشد. بر این اساس، که محور التذاذ و اعجاب انگیز نباشد.به این معنی که هبوط به صورت قهرمانی بر آن پرتو نیفکنده باشد، بلکه تنها پرتوش در لحظهی خود آگاهی و بیداری از آن وضعیت، جنبهی هنری و فنی به خود میگیرد. همان لحظهی بازگشت انسان به کیان و فطرتش، همان لحظه ای که مشتی خاک با نفخهی و دمی از روح خدا امتزاج مییابد. نمونه بارزش داستان یوسف است در قرآن: داستانی با ویژگیهای ظریف و تصویرهای ابتکاری و هنری اش که سرشار از زیبایی و جلوهها و برجستگیهای فنی و هنری است. این داستان نمایشگر یکی از لحظات خشن و تند زندگی و منش آدمی و انسان رئالیست است لحظهی تحرک و آشوب غریزه و انگیزه شهوت و غلبه اش بر بانگ و فریاد آن؛ با تمام این ویژگیها وصفی است که انگیزه شهوت جنسی را برنمیانگیزد و حس التذاذ را از این دورنما و منظرهی جنسی بیدار نمیکند اگر نگوییم درست نتیجه برعکس آن است، به این معنی که ارتقا و تعالی جویی را از همین لحظهی هبوط و سقوط برانگیخته و به حفاظت و نظارت میگیرد.
آنچه از شعر ونثر و مناظر منطبق بر هنر مطرح میشود، بر سینما و تأتر و رسانههای جمعی و گروهی و تبلیغاتی و مراکز خبری و موسیقی نیز صدق میکند، به اینترتیب عوامل جنون انگیزی که جوانان را به هیجان میآورد و آتش گداختهی برهنگی و شهوت را با خونشان آمیخته و عجین میسازد همهی این عوامل را پنهان میکند. در عین حال، جامعه عنصر و بعد زیبایی و لذت را از دست نمیدهد زیرا این طور نیست که همهی این متاع و سرمایهها عامل تباهی و پلیدی باشند.
با این نگرش واگذاری ارزشها و صفات نیک انسانی بر جوانان مشکل نخواهد بود، نه تنها مشکل نیست بلکه قدرت بر اجرای آن را نیز خواهند داشت، البته در زمان معاصر این واگذاری هم مشکل و هم دشوار خواهد بود زیرا همهی آنها به صورت مجموعه ای از گوشت و خون و انگیزههای غریزهی جنسی درآمدند که شب و روز در بحران و شورشها و انقلابهای جنون آمیزی که دایماً سلسله اعصابشان را تحریک میکند و منکرات و زشتیها و پلشتیها را در برابر دیدگانشان نیکو جلوه میدهد، مردّد و تحریص میشود و آنان را با وسایل مختلف و گوناگون از هر ندای فضیلت بخش و توجیه و تحلیل سالم باز میدارد، اکنون جوانان در یک چنین وضعی زندگی میکنند.
در جامعه اسلامی دختران جوان بیرون بروند یا نروند، کار کنند یا نکنند، با مردان ملاقات و برخورد داشته باشند یا نداشته باشند و به شغلشان توجه و اعتنایی شده باشد و یا نشده باشد، این گونه مسایل ظاهری اصولاً قابل اعتنا نیست، تنها هدف و کیفیت و روش اجرای آن مورد اعتنا و اهمیت است.
وقتی که جامعه ای به عنوان یک نظام بر مبنای و اخلاق اسلامی پا میگیرد در آنجا امکان بررسی در تمام اصول و فروع آن به طور تفصیل وجود خواهد داشت در آن جا موضع و جایگاه زن و مرد و سایر شئون این دو را میتوان مورد نقد و بررسی قرار داد.
اما قبل از همهی این بررسیها نخست لازم است به لزوم برقراری یک جامعهی اسلامی اطمینان پیدا کنیم.
جامعه ای که روی به خدا میآورد و شناخت راه و برنامهی زندگی را از او استمداد میکند و بر طبق رضا و خشنودی وی حرکت میکند.
جامعه ای که تنها معبودش الله است ستایش و عبودیت الله را عملاً نه به صرف زبان، انجام میدهد. عبادات و فرائضش را با این اعتقاد و به عنوان تنها وسیلهی نجات خود بر پای میدارد. زیرا «ایمان به آرزو و خواست نیست، بلکه چیزی است که در دل مینشیند و عمل نیز تبلور عینی و تصدیق کنندهی آن است.»
جامعه ای که تنها به خواندن نماز و پرداختن زکات اکتفا نمیکند، جامعه ای که در آن پلیدیها و زشتیها جایگاهی ندارند، نه تنها کسی مرتکب آنها نمیشود، بلکه رخصت وقوع پلیدیها را هم نمیدهد نه به سوی آن میخواند و نه هم آن را تحسین و تمجید میکند.
جامعه ای که بر پایهی مودت و نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر قوام مییابد.
جامعه ای که انسان در آن نه دزدی میکند و نه دروغ میگوید و نه هم خدعه و غش مینماید.
جامعه ای که غیبت و بدگویی و تجسس در آن راه ندارد و با چشم و ابرو به هم طعن نمیزند.
جامعه ای که فرد در آن، از معامله و خرید و فروش با هر فروشنده ای مطمئن است که غش نمیکند و پول¬ها و سرمایه اش را تاراج نکرده و به غارت نمیبرند.
به منظور تأمین مصالح خویش، کارمندان را مورد بی اعتنایی قرار نمیدهند. در نرخ¬ها و یا در سرمایهها و کالا با تاجر غش نمیکند، و اساتید را آنچنان میپروراند که حجرهها و مراکز علمی و مدارس را به روی شاگردان نمیبندد و شاگرد را به حال خود رها نمیکند، تا به صورت رسوب ته نشین کرده و نیاز به کلاسهای خصوصی داشته باشد. شاگرد و دانشجو را جوری میسازد که در امتحانات و آزمونها تقلب نمیکند و علم را به خاطر ابزاری برای بدی¬ها و زشتیها فرا نمیگیرد.
شوهر را گونه ای میسازد که به همسرش ستم روا نداشته و کیان و انسانیتش را پایمال نسازد، زن را به صورتیتربیت میکند که در عرض و شرف و یا مال شوهر خود خیانت نمیکند. به پدر این مسئولیت را میدهد که هرگز به فرزندانش دروغ نگوید تا آن¬ها نیز دروغگویی را از او نیاموزند و با رفتار خویش به آنها سرمشق و الگوی زشتی عملی نمیدهد. آنان را بر اساسترس و وحشت تواضع بی مورد، ضعف و فتور و منفی باف بودن نمیپروراند. در این جامعه بر فرزند است که به پدرش تقلب و غش نکند و با مادرش خدعه و نیرنگ نورزد و با والدین شیوهی اشرار را به کار نبندد؛ و خلاصه در این جامعه با حاکم و محکوم و کوچک و بزرگ، یکسان نظر دارند و همه را به یک دیده مینگرند.
جامعه ای که اجرای عدالت اجتماعی را برنامهی خویش قرار میدهد نه فقیر از گرسنگی میمیرد و نه ثروت و توانگری قلب توانگر و دولتمند را فاسد میکند.
جامعه ای که در آن بیکاری و بیهودگی نیست، زیرا بیکاری از سرچشمهها و رویشگاههای هر بدی و شری است، اینکه بیکاری و بطالت نیست نه از این جهت که کار و فعالیت صورت نمیگیرد و نه از این جهت که کار در نظرش بی ارزش است.
جامعه ای که بر فرد طغیان و سرکشی نمیکند، و به فرد هم اجازه سرکشی بر علیه جامعه را نمیدهد.
جامعه ای که صلح و آرامش را لازم میداند و بر اساس آن فعالیتها انجام میگیرد: صلح در خانه و خیابان، در میان فرد و در اجتماع؛ جامعه ای که دایماً پویا پر انرژی و فعال، مولد و کارای، مطلع و آگاه به نیازهای روز است.
دورنمای جامعهی اسلامی
این همان جامعهی اسلامی است.
کدام گستاخی این تصویر و چهرهی زیبای اسلامی را کریه و بد جلوه دهد، یا از آن گریزان شود، چنین کسی آیا به جز موجود مسخ شده و از مسیر فطرت منحرف شده است که میخواهد همانند حیوان، از دنیا برخوردار شود یا از مزایای جامعه اسلامی بهره مند گشته بدون اینکه هیچ گونه مسئولیت و تعهدی در قبالش احساس کند؟
طبعاً این تصویر اجمالی شکل گرفته در قالبی از پیشترسیم شده به نظر میرسد که گویا در پندارها و افسانههای خیالی و یک سلسله اوهام و خواب¬های خوش فرو رفته است.
لکن با همهی این ظن و گمانها واقعیتی است که کرهی زمین یکبار با تمام حقایق و واقعیتهای خارجی در برههی جالب و جذابی از دوره و تاریخ گواه آن بود و ممکن هست روزی دوباره به همان صورت بازگردد، به خواست خدا به همین زودی باز خواهد گشت.
در این جامعه مردم به صورت فرشته درنمیآیند بلکه فقط انسانی هستند که سرشت و جایگاه واقعی ایشان در این جامعه شخصاً تحقق میپذیرد. مشتی گل، که با دمی از روح خدا آمیزه یافته است. انسان در این جامعه خود را برتر از آن میداند که به کارهای زشت و ناپسند تن در دهد، اما هرگز به طور طبیعی و عادی همگان چنین نیستند.
حتی در جامعهی ربّانی که محمد بن عبدالله صلی الله علیه و سلم، پیامبر عالیقدر اسلام با آن شخصیت والا و روح بلند پروازش ایجاد کرد، در جریان مشهور افک نخست شخص پیامبر مورد طعن و عیب جویی قرار میگیرد.
هرگز در تمام روی زمین و در تمام مراحل تاریخی، وضعی و جریانی پیش نیامده است که همهی مردم زمانه از نیکان گشته باشند.
با این توصیفات، قاطعانه بین دو جامعه ای که در یکی جرایم و خلافکاری به طور نادر و استثنایی همراه با کراهت انجام میگیرد و در دیگری از فضایل و ارزش¬های انسانی احساس نفرت میشود و اصولاً از جمله نوادر استثنایی به شمار میآید، فرق واضح خواهد بود. از چنین جامعه قرآن این گونه حکایت میکند:
(أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِّن قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ) نمل: 56
«پیروان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید، آنان مردمانی پاکدامن و بیزار از ناپاکیها هستند!»
با این دورنما گمان میرود به همین زودی جامعهی ما نیز به این سرنوشت گرفتار گردد.
در این جامعه موضع و جایگاه مرد و زن را به معرض نمایش میگذاریم، جامعه ای از آزادگان، مرد آزاد و زن آزاده؛
حریت در اسلام به طور واقعی یک معنای وسیع و گسترده ای دارد و به نحوی که تاکنون هیچ واژه ای چه در شرق و چه در غرب نتوانست جایگزین و مترادف آن گردد.
حریتی که تنها عبودیت منحصر به فرد خداوند استوار است و بس، و متغیر در جامعهی اسلامی تنها معبود خداوند است، نه مال، مقام، منصب و نه شهوت و هواهای نفسانی و خلاصه نه نفس بشری.
آری تنها الله معبوداست و تمامی معبودهای دیگر به جز الله تباه و باطل و بیهوده است.
زن و مرد هر دو در این جامعه بندهی خدایند و در ماسوای عبودیت خدا آزادند و این حریت و آزادی را تنها از طریق عبادت برای الله به دست میآورند.
بنابراین وقتی که انسان عبادت خداوند را به شایستگی انجام دهد و به شایستگی به او متصل گردد و تنها از او استمداد جوید، از همان لحظه به ناچیزی و حقارت تمام نیروها و ارزش¬ها و جاه و مقامها و سلطهها و قدرت¬های غیر خداوند پی خواهد برد، و در این هنگام احساس آزادگی خواهد نمود؛ و در چنین موقعیت حساسی است که آزاد میگردد.
آزاد از تمام فشارهای درونی و برونی به طور یکسان و برابر از تمام فشارها و تنگناها و انگیزههای شهوانی از طرفی و از فشارهای اجتماعی و نیروهای اقتصادی جامعه از جانب دیگر؛ آزاد میشود زیرا تنها به وسیله «الله» تقویت میشود و توان و نیرو میگیرد؛ به وسیلهی خدا به غنا و بی نیازی میرسد؛ و با استمداد از خدا به قیومیت و تحت الحمایگی مطلق خدا درمیآید.
نه از مرگ میترسد و نه از فقر و بیچارگی واهمه دارد و نه از ظلم و جنایت دیگران هراس میکند و نه از دیگران حزن و اندوه و واهمه ای دارد و خلاصه نه از حال و نه از آینده خوفی ندارد.
هیچ وحشتی ندارد و طمأنینه و آرامش و نترسیدن نه از جهت بی خردی و بی فکری، بلکه چون متصل به نیرو و قدرت واقعی ای است که در طول حیات و زندگی مالک همه چیز است او آمادگی و توان برخورد با تمامی ستم¬هایی که بر وی واقع میشود را دارد، زیرا تنها به خدا استعانت میجوید و تنها پشتوانه و وثیقهی کمک برای خود را خدا میداند.
این حریّت و آزادگی اش به این معنی نیست که در برابر هیچ نظامی خاضع نباشد.
نه هرگز، زیرا امکان ندارد که زندگی به این منوال پیش رود اصلاً امکان چنین توقعی نیست مگر آن وقتی که تبعیت و پیروی از خواستهها و تمایلات نفسانی و شهوانی کرده باشد. این آزادی و آزادگی نیست، زیرا دامنهی این حریت و آزادی حتی آزادی از هواها و خواستههای شهوانی و نفسانی را هم شامل میشود.
و این نوع آزادی تنها وقتی است که در برابر نظام مورد پسند خداوند تسلیم شود البته در واقع این خضوع و تسلیم برای خدا است که از حاکم اسلامی و اولی الامر فرمان میبرد و از حکومت و نظامش که از شریعت سرچشمه میگیرد اطاعت میکند و راهنمایی و نصایحی که موافق با سعادت است برای او متجلی و متبلور میسازد. این حریت و اطاعت به این صورت زیبا و منحصر به فردش که فقط در فرایند نظام توحیدی یافت میشود، به یکدیگر به هم میآمیزد.
و همین جهت است که زن بندگی مرد را نکرده بلکه از او اطاعت میکند. البته تنها در قلمروی که شریعت خداوند برای وی مقرر داشته است و در عین حال که از او اطاعت میکند به او توصیه نیز میکند. از واجبات و فرائض اوست وقتی که ببیند مرد و همسرش از مسیر و جادهی الهی انحراف پیدا کرده او را متوجه و متنبه سازد.
نظرات