مقدمه:
پنج چیز تباهکننده دلها هستند:
۱- زیادهروی در آمیختن با دیگران
۲- امید و آرزوهای دور و دراز
۳- دلبستگی و وابستگی به غیر خداوند
۴- اسراف و تبذیر در خورد و خوراک
۵- افراط در خواب و استراحت
این امور پنجگانه از جمله مهمترین مفسدات قلباند، ما در این فصل به بیان پیامدهای مشترک و خاص هریک از آنها خواهیم پرداخت.
باید فهمید که قلب زمانی به سوی خداوند و دنیای پس از مرگ روی میآورد و راه حق و روش صحیح را کشف میکند، و به آفات نفس و عمل و راهزنان راه آگاهی مییابد که از نور، حیات، قوت، سلامت، عزیمت و صحت سمع و بصیرت برخوردار باشد، و دلمشغولیهای کاذب و بازدارنده او را به خود مشغول ننمایند.
این پنج عامل نور قلب را خاموش نموده و بصیرت آن را از بین برده و سبب سنگینی شنوایی آن میشوند. اگر به تمامی آن را کر و کور نگردانند همه تواناییهایش را تضعیف و صحت و سلامتش را دچار اختلال و ارادهاش را به شدت کاهش میدهند و او را به ارتجاع و ایستایی دچار مینمایند.
اگر انسانی این امور را احساس ننماید، قلب او دچار مرگ معنوی گردیده است، زیرا آدم مرده زخمی شدن جسم خود را احساس نمیکند، این عدم احساس دلمردگی مانعی اساسی بر سر راه تکامل آدمی میشود، و مانع از آن میگردد که به سوی هدفی که برای آن آفریده شده گام بردارد. و لذت و سعادت و مسرت خود را در وصول به آن بداند.
هیچ نعمت و لذتی. و شادمانی و مسرتی و گامنهادن در راه رشد و تکاملی جز از طریق معرفت و محبت خداوند و آرامش به وسیله ذکر و یاد او و سرور و شادمانی به وسلیه قرب او و شوق دیدارش ممکن و میسر نیستند، و این بهشت اولی و ابتدایی صاحبان قلب سلیم است.
همانگونه که تنها از طریق ایمان و عبودیت و اطاعت صادقانه و خالصانهی خداوند است که میتوان به نعمتهای بیحد و حساب آخرت دست یافت: یعنی صاحبان قلب سلیم را دو بهشت است یکی در دنیا و دیگری در آخرت، اگر در دنیا خود را از آن محروم کنند، در آخرت نیز از آن محروم میشوند.
از شیخ الاسلام احمد بن تیمیه -رحمه الله- شنیدم که میفرمود:
«در این جهان بهشتی هست که اگر کسی وارد آن نشود، به بهشت آخرت هم برده نخواهد شد».
یکی از عارفان گفته است:
«گاهی قلب را حال و هوی و سرور و شادمانی آن چنانی است که میگویم: خداوندا! اگر بهشتیان هم در چنین حال و وضعی قرار دارند، به راستی از زندگی پرنعمت و سعادتی برخوردارند».
یکی از دوستان خداوند گفته است:
«بیچاره دنیاپرستان که بدون بهرهمندشدن از بهترین لذتها از دنیا خارج شدند!
سؤال شد: بهترین لذت دنیا کدام است؟
گفت: محبت، الفت و اشتیاق به دیدار خداوند و رویآوردن به او و پشتکردن به غیر او، نعمتی است که با هیچ لذت و نعمت دیگری قابل مقایسه نیست».
هرکس که دلی زنده و بیدار داشته باشد، با ذوق خویش آن را احساس میکند و به صحت آن شهادت میدهد.
اما آن اسباب و عوامل پنجگانه این راه را بر انسانها میبندند، میان قلب و آن لذتها نعمتها سد و دیوار بلندی را ایجاد و او را از حرکت بازمیدارند، بیماریها و ناهنجاریهایی را برایش به وجود میآورند، و اگر انسان دردمند دل خویش را از آنها معالجه ننماید، هلاک و نابودی در انتظارش خواهد بود.
تباهکنندهی اول: زیادهروی در آمیختن با دیگران:
اثرات و پیامدهای افراط در روابط با دیگران عبارتند از:
انباشتهشدن قلب از شنیدن و دیدن گفتار و کردارهای ناپسند دیگران و سخت و سیاهشدن آن، که باعث پریشانی و پراکندگی و دلمشغولی و غم و غصه و تضعیف تواناییهای آن میگردد. و باری بیش از حد توان آن بر دوشش نهاده میشود، و ناچار میگردد بیشتر به مشکلات دوستان و نزدیکان بدمشغول بگردد و خیر و مصلحت خویش را از دست بدهد، و فکر و اندیشه او در دشت و دمن خواستهها و باروهای آنان پریشان و سرگردان شود و برای اندیشه و عمل خود و کسب قرب خداوند و تهیه توشه برای جهان آخرت توانی و وقت چندانی برای او باقی نماند!
از طرف دیگر در آمیختن بیش از حد با دیگران چه نقمتهایی را که سبب نشده و چه نعمتهایی را که از بین نبرده است؟!
به راستی معاشرت بیش از حد لازم با دیگران محنتساز و سعادتسوز و سلبکنندهی آسایش و مانع از آرامش است.
مگر بلای جان و آفت آفرین برای سعادت انسان، جز از طریق کردار و گفتار و معاشرت بیش از حد لازم با دیگران، ممکن است؟
مگر این نزدیکانی ناسالم نبودند که – حتی در دم مرگ مانع از آن شدند که ابوطالب پدر حضرت علی -رضی الله عنه-کلمهای را بر زبان بیاورد که سعادت ابدی او را تضمین نماید، چه زیانی و خسرانی بدتر از این؟!
این معاشرت و در آمیختن که غالباً در قالب دوستی و رفاقت دنیوی و ارضای کششهای نفسانی طرفین است، وقتی و زمانی که حقایق واقعیت پیدا کردند به دشمنی و عداوت تبدیل میشوند و سبب ندامت میگردند.
همانگونه که خداوند متعال میفرماید:
﴿وَیَوۡمَ یَعَضُّ ٱلظَّالِمُ عَلَىٰ یَدَیۡهِ یَقُولُ یَٰلَیۡتَنِی ٱتَّخَذۡتُ مَعَ ٱلرَّسُولِ سَبِیلٗا ٢٧ یَٰوَیۡلَتَىٰ لَیۡتَنِی لَمۡ أَتَّخِذۡ فُلَانًا خَلِیلٗا ٢٨ لَّقَدۡ أَضَلَّنِی عَنِ ٱلذِّکۡرِ بَعۡدَ إِذۡ جَآءَنِیۗ﴾ [الفرقان: ۲۷- ۲۹].
«در آن روز ستمکار (کفرپیشه) هردو دست خود را (از شدت حسرت و ندامت) با دندان میگزد. و میگوید:ای کاش با رسول خدا راه (بهشت را) برمیگزیدم!ای کاش فلانی را به دوستی نمیگرفتم. به ویژه زمانی که قرآن به دستم رسیده بود. (آن دوستی) مرا گمراه کرد».
همچنین میفرماید:
﴿ٱلۡأَخِلَّآءُ یَوۡمَئِذِۢ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوٌّ إِلَّا ٱلۡمُتَّقِینَ ۶٧﴾ [الزخرف: ۶۷].
«در آن روز دوستان (و همکیشان) به غیر از پرهیزگاران دشمن یکدیگر خواهند شد».
حضرت ابراهیم خلیل خطاب به قوم خویش فرمود:
﴿وَقَالَ إِنَّمَا ٱتَّخَذۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡثَٰنٗا مَّوَدَّةَ بَیۡنِکُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ ثُمَّ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یَکۡفُرُ بَعۡضُکُم بِبَعۡضٖ وَیَلۡعَنُ بَعۡضُکُم بَعۡضٗا وَمَأۡوَىٰکُمُ ٱلنَّارُ وَمَا لَکُم مِّن نَّٰصِرِینَ ٢۵﴾ [العنکبوت: ۲۵].
«(ابراهیم به قوم خود) گفت: شما غیر از خدا بتهایی را برای خویش برگزیدهاید، تنها به خاطر محبت (بزهکارانهای) که در زندگی دنیا میان خودتان دارید، سپس در روز قیامت برخی از شما از برخی دیگر بیزاری میجویید و بعضی از شما بعضی دیگر را نفرین میکنید، و بالأخره جایگاه شما آتش دوزخ خواهد بود، و هیچ یار و یاوری نخواهید داشت؟»
این وضع و حال تمامی کسانی است که براساس هدفی مادی، دنیوی و غیر مشروع باهم دوست و همکار میشوند. مادامی که غرض و هدف آنان تأمین بشود به دوستی خویش ادامه میدهند و هرگاه آن هدف قطع گردید، ندامت و درد و اندوه را در پی خواهد داشت و آن مودت به عداوت تبدیل خواهد شد.
دو طرف یکدیگر را مورد لعن و نفرین قرار خواهند داد و آن هدف و غرض به غم غصه مبدل خواهد گردید. این چیزی است که در این جهان و در میان دوستان و رفیقانی که بر پایه پیوندهای ناپسند و ناپایدار باهم دوست و شریک میشوند، مشاهده میشود. هرگاه آن دو مورد بازخواست قرار گیرند، غالباً هردو بر باطل بوده و دوستی آنان بر پایهای پوشالی قرار داشته و طبیعی است که چنین مودتی بیریشه به عداوتی ریشهدار تبدیل شود.
قاعده و ضابطه معاشرت مطلوب و مفید این است که در ارتباط با امور خیر و نیک مانند شرکت در نماز جمعه و جماعت و اعیاد، حج، کسب علم و دانش، جهاد و امر به معروف و نهی از منکر با اهل ایمان و تقوا همراه شویم.
اما در رابطه با امور شر و ناروا و مسایل مباح و غیر ضروری لازم است از معاشرت با آنان خودداری نماییم!
اگر ضرورت ایجاب میکرد که در کارهایی ناپسند با آنان همراه شویم و هیچ راهی برای عدم همراهی وجود نداشت، باید با عزم و اراده کامل از موافقت و مشارکت با ایشان خودداری نمود و اذیت و ملامت ایشان را به جان خرید. اگر او از قوت خویش و نصرت دیگران محروم باشد، آنان غالباً او را مورد اذیت و آزار قرار خواهند داد، اما اذیتی است که عزت، محبت، احترام و تمجید خداوند رب العالمین و مؤمنین متقین را در پی خواهد داشت.
اما موافقت و مشارکت با اهل باطل، ذلت و درماندگی، ملامت و لعنت خداوند رب العالمین و مؤمنان و صالحان را به دنبال خواهد داشت.
صبر بر اذیت و آزار اهل باطل، بهتر و خوش عاقبتتر و آیندهدارتر است.
اما چنانکه در ارتباط با اموری مباح و غیر ضروری، انسانی ناچار بود با اهل باطل معاشرت و همراهی نماید، سعی کند که آن مجلس و همراهی را در حد امکان به مجلس نصیحت و اطاعت خداوند تبدیل نماید و به خود قوت قلب بدهد و ارادهی خویش را استوار بگرداند. و به وسوسهها و دامهای شیطانی که این کار تو خودنمایی و اظهار علم خویش و ریا است، توجه نکند! با آن به مقابله برخیزد و از خداوند یاری بطلبد و در حد امکان معاشرت و همراهی خویش را با آنان در جهت خیر و مصلحت سوق بدهد.
اگر چنین چیزی برای او ممکن نبود، همچون بیرونکشیدن تار مویی از میان خمیر، قلب خویش را از میان آنان بیرون بکشد. و در بین آنها همچون حاضری غایب، نزدیکی دور و خوابیدهای بیدار باشد که در عین نگریستن و گوشفرادادن، آنان را نبیند و سخنانشان را نشنود! زیرا دیدن و شنیدن کار قلب است و او قلبش را از میان ایشان بیرون کشیده و آن را به ملکوت آسمانها اوج داده و همراه با ارواح پاک و والا بر گرد عرش خداوند به تهلیل و تسبیح مشغول گردانیده است.
این کار بر نفس انسان بسیار سخت و گران است، اما بر کسانی که توفیق الهی رفیق راهشان باشد، آسان میگردد. همین کافی است که رابطه انسان با خداوند رابطهای عالمانه و صادقانه باشد و مدام به او پناه برد و سر خود را عاجزانه در بارگاه با عظمتش بر سجده بگذارد.
این تنها محبت خالصانه و ذکر قلبی، زبانی و پرهیز از موارد تباهکننده چهارگانه دیگری که باقی ماندهاند، میباشد که میتوانند به انسان نیرو و توان بدهند و در این راه او را همراهی کنند و با توسل به توشهای پاک و توان افزا از جانب خداوند و عزم و ارادهای صادقانه و آزادی از اسارت قید و بندهای غیر الهی است که میتوان به آن هدف متعالی دست یافت.
آنچه که بر انسان است، معاشرت و مشارکت با دیگران به اندازه احتیاج است، اما باید به این حقیقت معرفت پیدا نمود که در ارتباط با معاشرت مردم به چهار دسته تقسیم میشوند، و هرگاه دستهای را با دستهای دیگر درآمیزیم و آنان را اشتباه بگیریم به شر و زیان مبتلا خواهیم گردید:
گروه یکم: کسانی هستند که معاشرت با ایشان همچون غذا ضروری است و در شبانه روز از آن نمیتوان بینیاز بود. هرگاه کسی در حد رفع نیاز با ایشان درآمیخت پس از آن به معاشرت به ایشان خاتمه بدهد، و بعد از آن هرگاه نیاز پیدا کرد، بار دیگر با ایشان همنشینی نماید و این کار را مدام تکرار کند.
ارزش معاشرت با این گروه از طلا ارزشمندتر است، آنان عالمانی هستند که از اوامر خداوند و مکاید دشمنان دین خداوند و امراض قلوب و ادویه آنها آگاهند، ناصحان مشفقی که به وسیله کتاب خداوند و به روش رسول خدا مردم را نصیحت مینمایند، معاشرت با این دسته همهاش خیر و منفعت است.
گروه دوم: آنانی هستند که معاشرت با ایشان همچون دارویی است که به هنگام بیماری به آن نیاز پیدا مینماییم. تا وقتی که در حال صحت و سلامت قرار داریم نیازی به آنان نداریم، اما کسانی هستند که در جهت تأمین مصلحت معاش و معاد و ادای مسؤولیات و انجام انواع معاملات و مشارکات و مشاوره و معالجه امراض از ایشان نمیتوان احساس بینیازی نمود.
اما هرگاه نیاز خود را از ایشان برطرف نمودیم، ادامه معاشرت با آنان همچون معاشرت با گروه سوم است.
گروم سوم: کسانیاند که معاشرت با ایشان – علی رغم تفاوت درجات و انواع قوت و ضعف، همچون مبتلاشدن به درد و بیماری است.
معاشرت با برخی از ایشان همچون مبتلاگرویدن به بیماریهای سخت و مزمن است. آنان کسانی هستند که از معاشرت با ایشان سودی مادی، معنوی، دینی و دنیوی عاید انسان نمیشود. در عین حال ادامه معاشرت با آنان حتماً باعث خسران و زیان دینی و دنیوی یا یکی از آن دو میشود. معاشرت با این گروه اگر محکم و استوار و ادامهدار شود به صورت بیماری مرگآور و هلاککننده درخواهد آمد.
معاشرت با بعضی دیگر از ایشانی همچون درد دندان است که تنها پس از کشیدن آن است که درد هم از بین میرود.
همنشینی با جمعی دیگر از ایشان سبب تب معنوی میشود، آنان آدمهای خشکطبع و سبکمغزی هستند که توانایی سخن سنجیده را ندارند، تا نفعی را به تو برسانند، و از هنر استماع بیبهرهاند، تا از شنیدن سخنان تو بهرهمند گردند.
کسانی هستند که خویشتن را نمیشناسند تا خود را در منزلت مناسب قرار بدهند. اگر سخنی را بر زبان بیاورند سخنانشان همچون پتک بر سر حاضران فرود میآید و در عین حال خود از کلام خویش در شگفت میشوند و شادمان میگردند.
از همانی میگویند که در دل قسوت گرفته خویش دارند، و به خیال خود عطر و گل را در میان مخاطبان تقسیم میکنند! و زمانی هم که ساکت مینشینند حضورشان همچون سنگ آسیای سنگینی است که حمل و نقل آن برای حاضران ممکن و میسر نیست.
از شافعی نقل مینمایند که گفته است:
«هرگاه آدم خشکطبع و سبکمغزی در کنارم مینشیند، فکر میکنم که آن طرفم از طرف دیگرم سنیگنتر شده است».
«روزی آدمی از این نوع را در کنار استاد بزرگوار – ابن تیمیه - / دیدم، استاد به هر زحمتی که بود وجود او را تحمل مینمود. تا اینکه به من رو نمود و فرمود: همنشینی با آدمهای سبکمغز و خشکطبع مایه رنجش روح است.
او در ادامه فرمود: اما متأسفانه از اینگونه آدمها زیاد داریم و دیدهایم و به همین خاطر روح ما به رنج تحمل آنها عادت کرده است».
در مجموع معاشرت با هر آدمی که قلب او را قسوت فرا گرفته مایه تب و رنج روح است، اما تبی عارضی و گاهی دایمی. یکی از بلایایی که ممکن است برای انسانی پیش بیاید. این است که به معاشرت با آنگونه انسانی مبتلا شود و چارهای به جز درآمیختن با او را نداشته باشد. بر چنین کسی است که به گونهای مطلوب با او رفتار نماید و تا زمانی که گشایش حاصل میشود و از دست او نجات پیدا مینماید. راه صبر و شکیبایی را در پیش بگیرد.
گروه چهارم: کسانی هستند که معاشرت و درآمیختن با ایشان همچون سمکشنده است، و اگر خورنده آن را در اسراع وقت با پادزهری مناسب معالجه نکنند، مرگ و هلاک به سراغ او خواهند آمد.
تعداد اینگونه آدمها – متأسفانه – کم نیستند، آنان آدمهای اهل بدعت و ظلالتاند که از سنت رسول خدا -صلّی الله علیه وسلّم- فاصله گرفته و دیگران را به خلاف آن فرا میخوانند، و بر سر صراط مستقیم خداوند سد و مانع ایجاد میکنند و آن را کج و نازیبا معرفی مینمایند، سنت را بدعت و بدعت را سنت و معروف را منکر و منکر را معروف جلوه میدهند.
اگر از توحید خالص با ایشان سخن بگویی، میگویند: مقام و منزلت اولیاء و صالحان را دست کم گرفتهاید!؟
چنانچه از ضرورت تبعیت از سنت رسول خدا -صلّی الله علیه وسلّم- بگویی، میگویند: این سخنان شما توهین به مقام ائمه و پیشوایان است.
چنانچه خداوند را آنگونه که خود خویشتن را توصیف فرموده و فرستادهاش او را تعریف و تمجید نموده، بدون افراط و تفریط توصیف نمایی، میگویند: تو از تفکر اهل تشبیه تبعیت مینمایی؟!
اگر به معروفی که خداوند و پیامبرش به آن امر فرمودهاند، امر نمایی و از منکری که خداوند و پیامبرش از آن نهی نمودهاند، نهی کنی، میگویند: تو داری در بین مسلمانان فتنه و تفرقه ایجاد میکنی!؟
چنانچه از سنت تبعیت نمایی، و با هرآنچه که با آن مخالف است، مخالفت کنی، میگویند: تو اهل بدعت هستی و داری مردم را گمراه مینمایی!؟
اگر با خداوند خلوت کنی و ایشان را با مردارخواری دنیوی خود تنها بگذاری، میگویند: بیچاره فریب خورده و گمراه شده است!؟
اما با تمام توان و با ارادهای استوار باید به خاطر خوشنودی خداوند، خشم ایشان را تحمل کرد و به ملامت و عتاب ایشان نباید خود را مشغول گردانید و به مذمت و عداوت ایشان نباید اهمیت داد، زیرا همچنین روشی عین کمال و بلندهمتی است. همانگونه که شاعری گفته است:
وإذا أتتک مذّمتی من ناقص فهی الشهادة لی بأنی فاضل
«هرگاه آدمی ضعیف و کمخرد مرا نزد تو مورد مذمت قرار داد، این شهادتی است به نفع من که به راستی اهل فضلم».
تباهکنندهی دوم: آرزوهای طولانی:
دومین عامل تباهکنندهی قلب سوارشدن آن بر امواج دریای آرزوهای دور و دراز است، دریایی که دارای هیچگونه ساحلی نیست و تمام درماندگان و مفلسان جهان کارشان سوارشدن بر امواج آن است.
میگویند: آرزوهای دور و دراز تنها سرمایه آدمهای مفلس و درمانده و کالا و ثروت سوارشدگان بر زورق در هم شکسته وعدههای شیطان، عین اوهام و خیالات محال و سرگردانی به دنبال سراب است.
امواج آرزوهای کاذب و خیالات خام مدام سوارشدگان خود را – همچون بازی سگها با لاشهی حیوانات مردار – به بازی میگیرد. امید و آرزوهای خام کالا و سرمایه آدمهای خام، خوار، بیهمت و عزیمت است که از اندک ارادهای برای رویارویی با حقایق زندگی برخوردار نیستند.
بلکه به وسیله خیالات و آرزوهای ذهنی، هریک به گونهای از حقایق دچار غفلت گردیده و برخی در آرزوی دستیابی به قدرت و سلطان، دیگری در امید دستیابی به ثروت و سامان، و کامجویی از مردان و یا زنان، و رفتن به سیر و سفر در ممالک سرسبز و خرم جهان، شب را به روز و روز را به شب میآورند.
مطلوب و محبوب خود را در ذهن مجسم میکنند یا در خواب میبینند و انگار به آن دست یافتهاند و از آن کامجویی مینمایند، اما وقتی که هوشیار و بیدار میشوند، میبینند که آنان هستند و همان گلیم و حصیر و هیچی دیگر.
اما صاحبان همتهای بلند و ارادههای استوار آرزوهایشان بر گرد دایره «علم و ایمان» و کار و تلاش میچرخد، اموری که موجب خوشنودی خداوند میشوند و او را به بارگاه با عظمتش نزدیک مینمایند.
امید و آرزوهای اینان همهاش ایمان و نور و حکمت و آرزوهای آنان چیزی به غیر از خود فریبی و خواری نیست.
رسول خدا -صلّی الله علیه وسلّم- کسانی را که آرزوی خیر و نیکی مینمایند و همراه با آن از کار و تلاش غافل نمیشوند، ستوده و گاهی اجر آنان را همچون اجر و پاداش انجام دهنده آن برشمرده است. مانند کسی که میگوید: کاش من هم مانند فلانی دارای ثروت و سامان میبودم که تقوای الهی را مراعات مینماید و صله رحم را بر جای میآورد و حقوق ثروت خود را میپردازد! میفرماید: اجر و پاداش هردوی آنها یکسان است!
رسول خدا -صلّی الله علیه وسلّم- در حجة الوداع آرزو فرمود که کاش «تمتع» مینمود و لباس احرام را از تن بیرون میآورد و قربانی میکرد – زیرا او به صورت «قران» حج خود را انجام داده بود. به همین خاطر خداوند ثواب حجش را که به صورت «قران» انجام داده بود و همچنین ثواب «تمتع» را که آرزویش را داشت به او عطا فرمود، و هردو اجر را نصیبش گردانید!
تباهکنندهی سوم: دلبستگی به غیر خداوند:
سومین مفسد و تباهکننده از آنهایی که قلب آدمی را فاسد مینمایند، تعلق و دلبستگی به غیر خداوند است که از بدترین اسباب فساد قلب به شمار میآید.
هیچ چیزی از دلبستگی و در آویختن به غیر خداوند برای انسان زیانبارتر نیست، زیرا پیوند او را با مصالح و منافع دینی و دنیوی و سربلندی و سعادت اخروی قطع مینماید. تعلق و پیوند به غیر خداوند، انسان را از هدف اصلی خویش که توحید در عبودیت و استعانت از اوست. دور میگرداند، زیرا او با این انحراف خویش از صراط مستقیم نه توانسته سهم خویش را از نعمت عبودیت خداوند برگیرد و نه به امید و آرزوهای خویشی در تعلق به غیر او دست یافته است.
﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لِّیَکُونُواْ لَهُمۡ عِزّٗا ٨١ کَلَّاۚ سَیَکۡفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمۡ وَیَکُونُونَ عَلَیۡهِمۡ ضِدًّا ٨٢﴾ [مریم: ۸۱- ۸۲].
«به جز خداوند معبودهایی را برای خود برگزیدهاند، تا مایه عزت و احترام (دنیوی و اخروی) ایشان شوند. به هیچوجه این چنین نیست و آن معبودهایی را که میپرستند عبادت ایشان را انکار خواهند کرد و با ایشان دشمن خواهند شد».
همچنین فرموده است:
﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لَّعَلَّهُمۡ یُنصَرُونَ ٧۴ لَا یَسۡتَطِیعُونَ نَصۡرَهُمۡ وَهُمۡ لَهُمۡ جُندٞ مُّحۡضَرُونَ ٧۵﴾ [یس: ۷۴- ۷۵].
«آنان غیر از خداوند معبودهایی را برای خود برگزیدهاند بدین امید که (از سوی ایشان) یاری شوند، اما (معبودهای دروغین) نمیتوانند پرستندگان خود را کمک کنند، بلکه عبادتکنندگان سپاهیان آماده معبودهای (ناتوان) خود هستند».
خوارترین و زینکارترین انسانها کسانی هستند که به غیر خداوند دلبستگی و وابستگی پیدا مینمایند، زیرا سعادت و سربلندی و مصالح و رستگاری را که به خاطر آن از دست میدهند، به هیچوجه با آنچه که به دست آوردهاند قابل مقایسه نیست! و آنان در معرض هلاک و نابودی قرار دارند.
کسی که به غیر خداوند دلبسته و وابسته میشود، همچون کسی است که از گرمای آفتاب سوزان به زیر سایه خانه عنکبوت پناه ببرد که سستتر از آن خانهای یافت نشود.
در مجموع باید دانست که اساس و پایه شرک تعلق و دلبستگی به غیر خداوند است و چنین کسی مستحق ملامت و خواری و درماندگی است.
همانگونه که خداوند متعال میفرماید:
﴿لَّا تَجۡعَلۡ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتَقۡعُدَ مَذۡمُومٗا مَّخۡذُولٗا ٢٢﴾ [الإسراء: ۲۲].
«هرگز با خداوند معبود دیگری را قرار مده (اگر چنین کنی) به دوزخ افکنده شوی و از سوی خداوند و مردم) مورد ملامت قرار میگیری و از رحمت خداوند محروم میگردی».
ملامتشدهای که هیچکس او را مدح نخواهد کرد و درمانده و خواری که هیچکس او را یاری نخواهد داد! زیرا بعضی از انسانها هستند که در عین مورد اهانت قرارگرفتن محبوب و محمودند، مانند آنهایی که به ناحق مورد تحقیر و توهین قرار میگیرند. و گاهی هم هستند کسانی که در عین مورد ملامت و مذمت قرارگرفتن از طرف دیگران مورد حمایت هستند و به ناحق و ناروا مورد سرزنش قرار میگیرند.
از طرف دیگر هستند کسانی که هم مورد ستایش قرار میگیرند و هم از آنان حمایت صورت میگیرد، مانند کسانی که به حق زمام قدرت و حکومت را به دست گرفتهاند.
اما سهم آدم مشرکی که به غیر خداوند دلبستگی و وابستگی پیدا نمود، از میان آنچهار نوع، بدترین و بیارزشترین سهم است، زیرا نه محمود و ستایش شده است و نه منصور و حمایت شده.
تباهکننده چهارم: اسراف در خورد و خوراک
فساد و تباهکنندگی آن دوگونه است:
یک نوع آن به خاطر فساد عین و ذات آن است مانند: محرمات که این نیز خود به دو نوع تقسیم میشود:
۱- محرماتی که جزو حقوق خداوند هستند مانند: مردار، خون، گوشت خوک، حیوانات درنده دارای ناب و پرندگان دارای چنگال شکاری.
۲- محرماتی که جزو حقوق مردم هستند: مانند: اشیای دزدی و غصبی و غارت شده و آنچه که بدون رضایت صاحب آن از طریق زور یا غصب الحیاء و به خاطر جلوگیری از ملامت دیگران تصاحب شده باشد.
گونهی دوم آن اموری هستند که افراط در آنها و تجاوز از حد مشروع باعث فساد و تباهکنندگی آنها میشود، مانند: اسراف در امور حلال، افراط در خورد و خوراک! زیرا پرخوری انسان را از عبادت بازمیدارد، و قلب او را به امور خورد و خوراک و شکمپارگی مشغول میگرداند، و مدام در پی دستیابی به خوراکیهای لذیذتر و متنوعتر است، و هرگاه به مقصود خود رسید، همه هم و غم او از یک طرف لذتبردن و از طرف دیگر نگرانی از ضرر و زیانهای آن است، و از طرفی هم نیروی شهوانی و حیوانی بر او چیره شده و راهای نفوذ شیطان را در او هموار کرده. زیرا شیطان همچون خون در تار و پود وجود انسان میتواند نفوذ نماید.
روزه راههای نفوذ شیطان را میبندد، اما پرخوری و شکمچرانی راه نفوذ او را آزاد و هموار میگرداند، هرکس خوردنی بسیار بخورد به نوشیدن و خوابیدن بسیار هم نیاز پیدا میکند و در نتیجه خیر و منافع بسیاری را از دست میدهد.
در حدیثی مشهور روایت شده است:
«مَا مَلأَ ابْنُ آدَمَ وِعَاءً شَرًّا مِنْ بَطْنِهِ، بِحَسْبِ ابْنِ آدَمَ لقیمات یُقِمْنَ صُلْبَهُ، فَإِنْ کَانَ لاَبُدّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَثُلُثٌ لِنَفَسِهِ» ([۱]).
«هیچ چیزی نیست که بدتر از آن باشد که انسان شکم خود را از غذا انباشته کند، چندین لقمه که توان او را حفظ کنند کافی است، اگر خوردن بیشتر لازم بود، یک سوم را به خوراک یک سوم را به نوشیدنی و یک سوم را به نفسکشیدن خود اختصاص بدهد».
نقل مینمایند که ابلیس لعنه الله! بر یحیی بن زکریا ظاهر شد و زکریا خطاب به او گفت: تاکنون در موردی بر من چیره شدهای؟ شیطان گفت: به غیر از یک مورد نه! و آن این بود که شبی غذایی را برای تو تهیه کردند، اشتهایت را برای پرخوری بیشتر کردم! و سیر خوردی و خواب تو را گرفت و از خواندن نماز و عبادتت بازماندی!؟
یحیی گفت: پس از آن در پیشگاه خداوند متعهد میشوم که هیچگاه پرخوری نکنم!
ابلیس گفت: من هم در پیشگاه خداوند متعهد میشوم که هیچگاه کسی را اینگونه نصیحت نکنم!
تباهکنندهی پنجم: افراط در خوابیدن:
افراط در خوابیدن زمینه مرگ قلب را فراهم میگرداند، بدن را سنگین و عمر و وقت را تباه و موجب غفلت و ناتوانیهای فراوانی میگردد.
برخی از خوابهای نامطلوب و برخی دیگر از خوابیدنها برای جسم زیانبار و غیر مفیدند.
سودمندترین نوع خواب آن است که انسان به آن به سختی نیاز داشته باشد. و خوابیدن اوایل شب از اواخر آن بهتر، و خوابیدن در اواسط روز از خوابیدن در اول و آخر آن مناسبتر است. به هر میزان که زمان خواب به آغاز و پایان روز نزدیکتر باشد به ویژه خواب عصر و صبح هنگام جز برای شب زندهداران ضرر و زیان آن بیشتر است.
از نظر آگاهان خوابیدن پس از نماز فجر تا طلوع آفتاب ناپسند است، زیرا آن زمان فرصتی است برای ذکر و تلاوت قرآن، و این مدت زمان از نظر سالکان دارای مزیت عظیمی است و حتی اگر تمامی شب را بیدار مانده باشند، اجازه نمیدهند سیر و سلوک خود را در آن فاصله زمانی تا طلوع آفتاب متوقف کنند. زیرا طلوع فجر آغاز روز و زمان نزول ارزاق و تحصیل سهم و حلول برکت است، و روز از آن زمان ظهور خود را آغاز میکند، و بهرهبرداری از آن زمان به معنای برخورداری از آن خیر و برکت است، و جز در موارد ضروری نباید آن را به خواب اختصاص داد.
خلاصه سخن این است که متعادل و مفیدترین خواب خواب نیمه اول شب و یک ششم آخر آن است که حدود هشت ساعت میشود. و از نظر پزشکان مناسبترین و مفیدترین روش خواب از نظر زمان و میزان است. و به هر مقدار به آن افزوده یا کاسته شود، از نظر آنان در طبیعت انسان مشکل و ناهنجاری را پدید میآورد.
یکی از انواع خوابهای غیر مفید خوابیدن پس از غروب آفتاب تا قبل از تاریکشدن و فرارسیدن کامل شب است. رسول خدا -صلّی الله علیه وسلّم- آن را مکروه و ناپسند میشمارد و از نظر شریعت و طبیعت نیز مکروه و ناپسند است.
همانگونه که افراط در خوابیدن زمینهساز بروز این آفتها میشود، بیخوابی و کمخوابی نیز سبب بروز آفات بزرگ دیگری میشوند که میتوان به ناهنجاریهای مانند: سوء مزاج، و انحراف نفس، کمشدن توان و انرژی در زمینه اندیشه و عمل، اشاره کرد.
همچنین بیماریهای خطرناکی را باعث میشود که قلب و جسم انسان توانایی تحمل آنها را نخواهد داشت، زیرا قیام و ادامه حیات بر پایه اعتدال است، و هرکس آن را مراعات کند، همه خیر و منافع را به دست آورده است، و از هدایت خداوند باید یاری طلبید.
تباهکنندهی ششم: نگاهکردنهای غیر ضروری:
نظر و نگاه اضافی سبب جلب توجه نگاهکننده میشود، و شمایل طرف مقابل را در قلب به تصویر میکشد و نگاهکننده را به خود مشغول میگرداند و غالباً در مورد دستیابی به آن به فکر فرو میرود.
میتوان گفت که نگاههای نامشروع زمینهساز بسیاری از فتنهها و ناهنجاریهاست. همانگونه که در کتاب «المسند» از رسول خدا -صلّی الله علیه وسلّم- روایت شده که:
«النظرة سهم مسموم من سهام إبلیس، فمن غض بصره، أورثه الله حلاوة یجدها فی قلبه إلى یوم یلقاه».
«نگاه (به نامحرم) تیری مسموم از تیرهای ابلیس است، هرکس به خاطر خداوند، (به نامحرم) نگاه نکند، خداوند لذتی را نصیب او میگرداند که تا روز ملاقات با خداوند آن را در قلب خویش احساس خواهد نمود».
بسیاری از مشکلات بزرگ خانوادگی و اجتماعی از نگاههای نامشروع به وجود آمدهاند، کم نبودهاند نگاههایی که نه یک حسرت و ندامت، بلکه دهها حسرت و ندامت را در پی داشتهاند.
همانگونه که شاعر گفته است:
کل الحوادث مبدئها من النظر ومعظم النار من مستصغر الشرر
کم نظرة فتکت فی قلب صاحبها فتک السهام بلاقوس ولا وتر
«منشاء تمامی رویدادها نگاه نامشروع است، و بیشتر آتشسوزهای بزرگ از یک جرقه به وجود آمدهاند، چه نگاههایی که پارگی (و پراکندگی) را در دل نگاه کنند ایجاد کردهاند، زیرا نگاهها تیرهایی بدون کمان و چلهاند».
تباهکننده هفتم: پرحرفی:
سخن و کلام اضافی و غیر ضروری درهای شر و بدی بسیاری را برای نفوذ شیطان بر روی گویندهی آن میگشاید. اما خودداری از کلام غیر ضروری همه آن درها را بر روی شیطان میبندد.
کم نبودهاند جنگهایی که عامل آن یک جمله و کلام بوده است. رسول خدا -صلّی الله علیه وسلّم- روزی خطاب به حضرت معاذ بن جبل فرمود:
«وَهَلْ یَکُبُّ النَّاسَ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ فِى جَهَنَّمَ إِلاَّ حَصَائِدُ أَلْسِنَتِهِمْ» [۲]
«مگر چیزی به غیر از محصول زبانها مردم را با بینی (و سر و صورت) در آتش سرنگون مینماید؟»
در صحیح ترمذی آمده که مردی انصاری وفات یافت و مردم میگفتند: خوشا به سعادت او! رسول خدا -صلّی الله علیه وسلّم- فرمودند:
«فما یدریک فلعله تکلم بما لا یعنیه أو بخل بما لا ینقصه» [۳]
«از کجا میدانی شاید او سخن بیهوده (برای دین و دنیای خویش) گفته یا در مورد چیزی که از او کم نمیشده، بخل ورزیده باشد».
کلام بیش از حد و نظر حرام منشأ بسیاری از گناهان میباشند. و فراخترین راهها برای نفوذ شیطان هستند. زیرا زخم آنها هیچگاه بهبودی پیدا نمیکنند، اما شهوت شکمچرانی اینگونه نیست و هرگاه پر شده، علاقهاش به غذا کاسته میشود.
اما چشم و زبان اگر به حال خود رها شوند، هیچگاه از نظر و کلام خسته نمیشوند، و جر و انحراف آنها دامنهدار و پیامدهای آن گستردهتر میگردد.
سلف صالح اهل ایمان را از زیادهگویی و نگاههای غیر ضروری برحذر میداشتند، و میگفتند: هیچ چیزی بهتر از زندانینمودن دراز مدت زبان نیست!
ارجاعات
--------------------------------------------------------------------------------
[۱] - اخرجه الترمذی (۲۳۸۰) و ابن ماجه (۳۳۴۹).
[۲] - بروایت ترمذی ۲۶۱۶ و ابن ماجه ۳۹۷۳.
[۳] - بروایت ترمذی ۲۳۱۶ و ضعفه الألبانی.
نظرات