از زمان باز شدن هر سوال «نوشتن چیست؟» به عنوان مثال، از بسته شدن خود شواهد دور می‌شود و نظامی از مخالفت‌ها ایجاد می‌شود، دانش از نظر دریدا لزوماً به صورت اشتباه در می‌آید. اما تشخیص خطای او یک قضاوت اخلاقی است، نه یک قضاوت در مورد واقعیت، زیرا دریدا نه به «واقعیت» مخالفت بلکه به ماهیت زبانی آن توجه دارد. تعریف وی از خطا به این بحث روسوگرایانه بستگی دارد که چنین «مخالفتی» نادرست و غیر قابل پشتیبانی است. دقیقاً حوزه اخلاق، خصلت اجتماعی دارد که دریدا با وجود تأیید رابطه بین نوشتن و خشونت بین ذهنی، از بحث علنی در آثارش خودداری می‌کند.

دریدا سه نوع خشونت را برشمرده است. نخسین خشونت اعطای نام است. «این خشونت اصلی زبان است که شامل نوشتن در یک تفاوت و در طبقه‌بندی است. ... فکر کردن در مورد سیستم منحصر به فرد و نوشتن آن در آنجا، ژست آرشه‌نویسی یعنی آرشۀ خشونت است.» دریدا ادامه می‌دهد، مرحله دوم خشونت «جبران کننده، محافظت‌کننده و ایجاد اخلاقی است که تجویز پنهان‌نویسی و تخریب و نابودی نام به اصطلاح مناسب است ...». این همان خشونت منع است که دریدا در انتقاد از باور ساده لوی استروس به بی گناهی نامبیکوآرا تأکید می‌کند، زیرا کسانی که نام مناسب را منع می‌کنند، در تعرض پنهانکاری دخیل هستند. سرانجام، فارغ از «خشونت بارز» زبان و ممنوعیت‌های آن، خشونت سوم ممکن است در آن چیزی که معمولاً شر، جنگ، بی‌احتیاطی، تجاوز به عنف خوانده می‌شود ظهور کند یا نه (یک احتمال تجربی) که شامل آشکار کردن نام به اصطلاح مناسب، خشونت اصلی است که باعث جدا شدن از خودش شده است. . .» (112).

دریدا بیشترین تأکید را در نوشته‌های خود به دو شکل اول یعنی نامگذاری و ممنوعیت‌های پیرامون نامگذاری دارد، زیرا «خشونت تجربی» فقط صحنه این تخلفات قبلی را تکرار می‌کند. بدین ترتیب، بیان سه نوع خشونت توسط دریدا، بیان‌گر بدهی زیاد به منطق روانکاوی است. همانطور که فروید می‌خواهد ریشه روان‌رنجوری جنگ را در مجموعۀ ادیپ جستجو کند، دریدا تقدم نامه را نسبت به خشونت جسمی مقدم می‌داند. جنگ در ساختارشکنی و روانکاوی صرفاً محصول بازگشت سرکوب‌شده خواهد بود.

این یک انحراف جالب از ادعای قبلی است که نوشتن را نمی‌توان خارج از افق خشونت بین ذهنی تصور کرد. تمایزات بین اشکال خشونت با تشویق ما به مشاهده خشونت بین سوژه در یک سطح کاملاً انتزاعی‌تر، اثر این بینش را کاهش می‌دهد، پیش از این‌که به آن از نظر رقابت و جنگ فکر کند، آن را با نامگذاری و ممنوعیت برابر می‌داند. همچنین این امر مسلم است که زبان خشونت فیزیکی را ممکن می‌سازد و این گزینه را که ممکن است در واقع پرخاشگری انسان در یک رابطه متقابل با زبان وجود داشته باشد، نادیده می‌گیرد و بازنمایی‌هایی ایجاد می‌کند که ممکن است شامل تشدید آن باشد یا کانون خشونت را بیشتر تعیین کند.

بحث دریدا در تابع موضوعی «نبرد نام‌های مناسب» و «نبرد سموم» به «یک درس نوشتن» ختم می‌شود. علاقه او به نام‌های خاص، البته به موازات گردش آنها در میان افراد مختلف و لغزش زبان به طور کلی در مورد مرجع ناشی می‌شود. دریدا علیرغم علاقه‌اش به نام مناسب، تمرکز بر «یک درس نوشتن» را به عنوان نمونه‌ای نشان می دهد که همکاری بین نوشتن و خشونت را آشکار می‌کند. انتخاب وی با توجه به عقیم بودن نسبی صحنه در مقایسه با «نبرد نام‌های مناسب» و «نبرد سموم» گیج‌کننده است. توزیع ابزارهای نوشتاری توسط لوی استراوس هیجان اندکی ایجاد می‌کند: فقط یک فرد سعی در تقلید از مهارت نوشتن انسان‌شناس دارد. در نتیجه، این صحنه فضای کمی را در نخستین طرح‌های لوی استراوس از زندگی نامبیکوارا اشغال می‌کند. تز وی، زندگی خانوادگی و اجتماعی سرخپوستان نامبیکوارا، «یک درس نوشتن» را در زمینه‌ای کاملاً متفاوت قرار می‌دهد. در آنجا این قسمت در توصیف رئیس هند (A-1)، ظاهر می‌شود که دانش نوشتن را جعل می‌کند. این صحنه‌ای است که معضل نام‌های خاص را نیز تحمل می‌کند. در این تز، مستقیماً پس از شرح «نبرد نام‌های مناسب»، لوی-استراوس پیروزمندانه اعلام کرد: «در یک روز با اعتماد به نفس بالا، A-1 نام پدر و مادربزرگ و مادربزرگ خود را به ما داد به طوری که در شمارش نهایی لیستی از نامهای مناسب در کل پنج نسل بازیابی شده است» (38). لوی استراوس در کتاب استواییان اندوهگین این واقعیت را سرکوب می‌کند که A-1 به او کمک می کرد تا لیست نام‌های مناسب را تکمیل کند. به طور خلاصه، درگیری در میان دختران جوان «نبرد نام‌های مناسب» تنها حادثه‌ای نیست که در آن ممنوعیت شکسته شده است.

خود رضایتی لوی استراوس با این روز شگفت‌انگیز اما عدم وجود نام A-1 در لیست او بسیار کم می‌شود. ظاهراً با وجود همه اعتماد و تمایلش به افشای نام اقوامش، A-1 هنوز هم به خرافات نسبت به تلفظ نام شخصی خود اعتباری قائل بود.

بنابراین، همه مسیرها با استفاده از نام مناسب و «نبرد نام‌های مناسب» همگرا می شوند. این اپیزود، شاید بیش از «یک درس نوشتن»، در افق خشونت بین ذهنی رخ می‌دهد و پویایی حیرت‌انگیزی را بین پرخاشگری و زبان نشان می‌دهد. من به این مسأله در استواییان اندوهگین استناد می‌کنم:

یک روز، وقتی با گروهی از بچه‌ها بازی می‌کردم، دختربچه‌ای که یکی از همبازی‌هایش او را کتک زده بود در کنار من پناه برد و با صدایی بسیار مرموز، شروع به زمزمه چیزی در گوش من کرد. از آنجا که من نفهمیدم و مجبور شدم چندین بار از او بخواهم این کار را تکرار کند، دشمنش متوجه شد که چه خبر است و به وضوح بسیار عصبانی شد و برای اطمینان به آنچه که به نظر می رسید یک راز بزرگ است، آمد. پس از اندکی تردید و پرسش، معنای واقعه روشن شد. جهت انتقام، اولین دختر کوچک آمده بود تا نام دشمن خود را به من بگوید، و دومی با آگاهی از این موضوع با اعتماد كردن نام دیگری به من تلافی كرد. از آن به بعد، تحریک کودکان علیه یکدیگر و شناختن نام آنها، هرچند کاملاً بی پروا بسیار آسان بود. بعد از آن، با ایجاد فضای مشارکتی خاص، کمی مجبور شدم که نام بزرگسالان را به من بگویند. وقتی دومی فهمید که دردودل ما در مورد چیست، کودکان را سرزنش کردند و دیگر اطلاعاتی در این باره در دسترس نبود. (312)

یک دختر کوچک سیلی دیگری می‌زند که به نوبه خود منع گفتن یک نام مناسب را می‌شکند. خواندن قسمت توسط دریدا بدون کنایه نخواهد بود. در واقع، این روش به طور کلی خواندن او را مشخص می‌کند. او بر فراز لوی استراوس می‌خواند، استدلال‌های خود انسان شناس را تا حد پوچی تکرار و اغراق می‌کند. با این وجود، لحظه خاصی فرا می‌رسد که تقلید پارودیک با موضوع خود ادغام می‌شود؛ به خصوص در مواردی که دستگاه موقعیت خود دریدا را ارتقا می‌دهد، نباید دریغ کنیم که مبالغه را کنار بگذاریم و یک قسمت را به طور جدی بخوانیم. دریدا اعلام کرد که شکستن تابو بیش از هر نوع خشونت دیگر است و با توجه به نگرش او نسبت به زبان، واکنش قابل پیش‌بینی است. او ابراز غم و اندوه انسان‌شناس از قرار دادن دختران در برابر یکدیگر می‌کند، اما پیام پنهان سخنان وی در خدمت استدلال خودش است که خشونت اصلی نامگذاری و منع مقدم بر اعمال پرخاشگری جسمی است. به نظر می‌رسد این واقعیت که ضربه‌ای به تخلف وارد شده بسیار کم معنی است: «این‌که یکی از آنها باید رفیقی را زده باشد، هنوز خشونت واقعی نیست. هیچ یکپارچگی نقض نشده است. خشونت فقط در لحظه‌ای ظاهر می شود که صمیمیت نام‌های مناسب برای ورود اجباری باز شود» (113).

کاتالیزور خشن تخلف به معنای واقعی کلمه در هیاهوی زبان ایجاد شده توسط دختران کوچک و دریدا ناپدید می‌شود. سیلی به عنوان یک عمل خشونت‌آمیز معتبر تلقی نمی‌شود. تخطی از این ممنوعیت بسیار تحسین‌برانگیز است، زیرا باعث نادان شدن لوی-استراوس، دریدا و کودکان نامبیکوآرا می‌شود. بازی زبان هندی‌ها و منتقدان را از خشونت ضربه دور می‌کند.

«نبرد نامهای مناسب» مفهوم تفاوت را با کمال نشان می‌دهد، اما تنها در صورتی که درک کنیم هدف تعویق افتادن خشونت است. در اینجا سیستم نوشتن مانع از افزایش پرخاشگری جسمی می‌شود. تخلف ضربه به یک حوزه بازنمایی را به تعویق می‌اندازد. تفاوت بین ضربه و تخلف، کاهش میزان اذیت در نوع دوم است. خشونت واقعی سیلی به نمایشی فرهنگی منتقل می‌شود که آن را مقهور خود می‌کند. قربانی به جای پاسخ به ضربه و تحریک چرخه خشونت متقابل، از طریق یک سیستم فرهنگی مبادله‌ای تلافی می ‌ند. او با قرار دادن دشمن خود در معرض خشونت کمتر مطمئن و فوری انتقام جراحت خود را می‌گیرد. تخلف بر خلاف ضربه، یک نوع انتقام‌جویی خصوصی نیست، بلکه اجتماعی و عمومی است. خشونت آن به قضاوت قبیله و هوس‌های خطر بستگی دارد.

نقش خطر در اپیزود چیست؟ معروف است که چیزی به نام تصادف در میان افراد «بدوی» وجود ندارد. هر نتیجه‌ای علت خود را دارد و هر علتی، علت خود را دارد. چگونه خطر می‌توان خشونت را از بین ببرد؟

ساده‌ترین راه برای درک نقش خطر در صحنه این است که تخطئه دختر کوچک را یک نفرین بداند. اگر واردات جادویی زبان را در بین نامبیکوارا در نظر بگیریم، تعجب‌آور نیست که آنها از نام مناسب می‌ترسند. در تخمین آنها، نام‌ها حضور را فرا می‌گیرند. نام خدایی اگر گفته شود، ممکن است آن خدای انتقام‌جوی را تحقق ببخشد. لعنت در واقع باعث تصادف می‌شود. در میان نامبیکوارا، نام مناسب دو برابر دارنده آن است. دانستن نام دیگری به فرد قدرت می‌بخشد و بی احتیاطی به گفتن نام به معنای مدیریت و در معرض حمل داشتن دشمن است. در جامعه‌ای که صحبت کردن با نام شخصی ممکن است حامل خود را در زیر قدرت دشمن قرار دهد، چنین طغیانی واقعاً نفرت‌آور است. با این حال، مگر این‌که ما به جادو ایمان داشته باشیم، یک حادثه باید نفرین کند تا کارساز باشد.

از این لحاظ، «نبرد نام‌های مناسب» مورد خوبی در این زمینه است. دختران کوچک با وجود تخطی در سلامت عالی هستند. این صحنه جز سرزنش هیچ شاخه‌ای ندارد. با این حال وضعیت دیگری به راحتی قابل تصور است. اگر آفت قبل از «نبرد سموم» مستقیماً پس از تخلف ظاهر می‌شد، لعنت ممکن بود موثرتر تلقی شود. بعلاوه، نقش لوی استراوس پیچیده‌تر می‌شد. همانطور که بارها و بارها به خواننده می‌گوید، لوی استراوس در حال حاضر موقعیتی حاشیه‌ای و تا حدودی مرموز در میان نامبیکوارا دارد. در واقع، «یک درس نوشتن» پیش‌فرض دارد که رئیس می‌تواند با اتحاد با «مرد سفیدپوست» و «اسرار خود» قدرت را به دست آورد. ساختارهای دو صحنه به طرز قابل توجهی شبیه به هم هستند و «نبرد نام‌های مناسب» در واقع با ارائه مثال واضح‌تری از رابطه شرورانه لوی استراوس با قبیله، «درس نوشتن» را تکمیل می‌کند. به یاد داشته باشید که دختران با «نجوا» کردن نام‌ها به مردم‌شناس به دنبال انتقام‌جویی می‌شوند. به عنوان دارنده جدید نام‌های خاص قبیله، لوی استراوس ممکن است به دلیل ابتلا به طاعون و به دلیل تحقق جرم و شرور اصلی از طریق هدایای جادوگر برای بدست آوردن وسایل آسیب رساندن به قبیله مقصر شناخته شود و به عقب بازگردد.

از آن‌جا که هیچ تصادفی این منطق را بیان نمی‌کند، یعنی تقاضای توضیح با هزینه انسان‌شناس است، لوی استراوس از اتهامات احتمالی فرار می‌کند. حداقل به طور موقت دریدا صحنه را خیلی دیرتر کشف می‌کند و لوی استراوس را مقصر می‌داند که با کودکان مخالفت کرده است. وی صحنه مشاهده را به جرم نقض جنسی تبدیل می‌کند (که به اعتقاد او با گناه لوی استراوس بازی می‌کند)، داستان را تقریباً به همان شکلی که مدافع قبیله برای برائت از دختران مقصر است، روایت می‌کند. توجه کنید که دریدا چگونه داستان را بازگو می‌کند و به آن درام حمله جنسی تزریق می‌کند: «این انسان‌شناس است که یک فضای بکر را نقض می‌کند، صحنۀ یک بازی و یک بازی که دختران کوچک بازی می‌کنند.... بنابراین، صف حضور یک تماشاگر یک تخلف است. اول یک تخلف محض: یک خارجی بی صدا و بی‌تحرک در بازی دختران جوان شرکت می‌کند، دیگران اسامی خاص را صدا می‌کنند، آنها را هجی می‌کنند و منع پوششی آنها را برطرف می‌کنند.»(113). دریدا بعد از اظهارنظر نسبت به سرزنش دریافت شده توسط بچه‌ها، در همان حالت ادامه می‌دهد: «مقصر واقعی مجازات نخواهد شد و این به این مسأله مهر غیرقابل جبران می‌بخشد.» (114).

ظاهراً لوی استراوس، نه ضربه بلکه گناه اولیه را تحریک می‌کند. دریدا خشونت دختران را برای نشان دادن دخالت‌های قومیت‌گرایانه انسان‌شناس در زندگی قبیله‌ای در پرتوهایی بی‌گناه می‌نگرد. تأكید او گیج‌كننده است، زیرا یك جنبۀ عمده از نقد وی به روسوگرایی لوی اشتراوس اختصاص دارد. دریدا تمام تلاش خود را می‌کند تا هر حادثه‌ای را در استواییان اندوهگین نقل کند که ماهیت آشفته نامبیکوارا را آشکار می‌کند و با اعتقاد لوی استراوس در صلح قبیله مغایرت دارد. تنها زمانی که او به آنها اجازه می‌دهد تا معصومیت طبیعی خود را حفظ کنند، این است که لازم است حمله او به قوم‌گرایی لوی-اشتراوس انجام شود.

نبرد سموم

یکی از نمونه‌های سبعیت نامبیکوارا «نبرد سموم» است که دریدا به طور خودکار با «نبرد نام‌های مناسب» موازی می‌کند. مورد دوم بر بی‌گناهی باکره کودکان نامبیکوارا و تمایل ناپسند انسان‌شناس تأکید می کند. ظاهراً «نبرد سموم» این طرح را معکوس می‌کند و حادثه‌ای را برجسته می‌کند که در آن انسان‌شناس از شرکت در خشونت قبیله‌ای امتناع می‌ورزد. این قسمت بیشتر منطق «یک درس نوشتن» و «نبرد نام‌های مناسب» را روشن می‌کند و آن‌قدر به شدت بر استدلال حاضر تأمل می‌کند که ارزش بازگو کردن دارد. لوی استراوس کامل‌ترین گزارش را در تز خود ارائه می‌دهد:

در طول اقامت ما، زهر دوباره برای نقش‌آفرینی در وجود A-6 بود. در آگوست سال 1938، ما در حال دیدار از یک گروه موسیقی مجاور (a-2) بودیم و روابط بین A-6 و میزبان ما به سرعت در مورد آنچه بدون شک در مورد زنان بود، تیره شد، به طوری که او عادت کرد که از یک فضای صمیمانه تر به جستجوی اردوگاه من بیاید. او همچنین وعده‌های غذایی من را تقسیم کرد. این واقعیت به سرعت متذکر شد. یک روز هیئت چهار نفره به دیدن من آمدند و با لحنی تهدیدآمیز از من خواستند که مقداری سم (که با خود آورده بودند) را در ظرف دیگری که به A-6 ارائه دادم، مخلوط کنم. آنها تخمین زدند که حذف سریع او ضروری است زیرا همانطور که به من گفتند، او «بسیار پست» («کاکوره») است و «اصلاً ارزش چیزی را ندارد» (آمپوتین). من بدون این‌که امتناع کنم و به نوبه خود من را در معرض خصومت قرار دهم که به تازگی فهمیدم بهترین کار برای محافظت از خودم است، در از بین بردن بازدیدکنندگان خود مشکل زیادی داشتم. من تصمیم گرفتم که بهترین گزینه این است که مبالغه کنم در مورد ناآگاهی از زبان و تقلب از فهم ادبی. پس از تلاش‌های فراوان، بازدیدکنندگان من به شدت ناامید شدند. من به A-6 که بلافاصله ناپدید شد، هشدار دادم. قرار بود چهار ماه بعد دوباره او را ببینم. (124)

این اپیزود با شیوع یک بیماری عفونی چشم آغاز می‌شود. همسر لوی استراوس آن را گرفت و برای معالجه به خانه رفت. این بیماری جو ناآرامی و تحریک را در بین سرخ‌پوستان ایجاد می‌کند و لوی استراوس برای ادامه سفر خود را ترک می‌کند. در تلاش برای فرار از بیماری طاعون، او دچار موقعیت خطرناک‌تری می‌شود. او با یک گروه بسیار عصبانی از نامبیکوارا روبرو می‌شود که متأسفانه هدف اصلی آنها A-6 است.

فضایی که درگیری در آن جریان دارد به اندازه خود وقایع مهم است. A-6 با رفتن به اردوگاه لوی استراوس برای صرف غذا سعی در جلوگیری از تنش دارد و انسان‌شناس بار دیگر خود را در جمع کسی می‌دید که از نظر اکثریت از وضعیت حاشیه ای برخوردار است. رفتار A-6 بیشتر در مورد وضعیت لوی استراوس نشان می‌دهد تا در مورد وضعیت او باشد. اردوگاه مردم‌شناس به عنوان نوعی زمین بیابانی یا حیاط خلوت محسوب می‌شد. به نظر می‌رسد که A-6 فراتر از دسترس دشمنانش باشد، اما نه برای مدت طولانی، زیرا آنها همچنین فکر بهره‌برداری از قلمرو بی‌طرف اردوگاه خارجی را داشتند. هیئت می‌آید و A-6 را کاکوره می‌نامد، کلمه ای که ماهیت خطرناک یا طبیعت شیطانی برخی افراد را مشخص می‌کند. آنها درخواست می‌کنند که این کاکوره با استفاده از دستگاه‌های سمی آنها حذف شود. هر یک از نامبیکوارا و گروهی از مستعدین با استعداد، قادر به انجام این کار ناپسند بودند. چرا آنها به خارجی که تجربه مسمومیت ندارد، مراجعه می‌کردند؟ چرا آنها از لوی استراوس می‌خواهند که A-6 را بکشد؟

نامبیکوارا دقیقاً به این دلیل که لوی اشتراوس عضو قبیله نیست، به وی متوسل می‌شود. مردم‌شناس به عنوان یک خارجی که در آنجا زندگی می‌کند، توسط همه شناخته شده است، اما هیچ ارتباط خونی با قبیله ندارد. حتی نزدیکترین خویشاوندش یعنی همسرش نیز فرستاده شده است. چیدمان کاملاً منطقی است. اگر یکی از اعضای قبیله مسمومیت را انجام می‌داد، نزدیکان A-6 برای انتقام قتل او را جستجو می‌کردند، عملی که به نوبه خود موجب قصاص بیشتر می‌شود. با این وجود با استفاده از فضای خنثی اردوگاه لوی استراوس و با آوردن «یک انسان بیرونی» از این درگیری احتمالی جلوگیری می‌شود. چرخه انتقام با انسان‌شناس متوقف می شود زیرا او هیچ پیوند خونی در قبیله ندارد. در جامعه قبیله‌ای، استفاده از لوی استراوس برای قتل A-6 یک جنایت کامل خواهد بود.

شباهت چشمگیر این صحنه با «نبرد نام‌های مناسب» (شاید همان چیزی بود که دریدا را ترغیب می‌کرد عناوین مشابهی به آنها بدهد) انگیزه‌های پنهان بچه‌های نامبیکوارا را آشکار می‌کند. دختر کوچک نام مناسب را به لوی اشتراوس زمزمه می‌کند تا صاحب غریبه کاکوره شود. اگر دختربچه نام را فریاد می‌زد، بدون توجه به حضور مردم‌شناس، سرزنش بعدی را متوجه او می‌كردند. بسته به بازی خطر و عدالت قبیله‌ای، اوضاع به طور طبیعی تکامل می‌یافت. به هر حال، این دختر یک قاب باریک‌تر را تعیین می‌کند که در آن باید خطر و عدالت ظاهر شود. او مانند هیأت مسمومین، فرد غریبه را «وسوسه» کرده است تا مرتکب جرم شود. این‌که آیا انسان‌شناس در برابر وسوسه «تسلیم» شده است، سلامت آینده قبیله را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در صورت شیوع طاعون، ممکن است انسان‌شناس در ایجاد آن مشکوک شود.

اقدامات این دختر پرخاشگرانه است نه به این دلیل که تخلف خود خشونت‌آمیز است، همانطور که دریدا مطرح می‌کند، بلکه به این دلیل است که انتخاب وی از لوی-استراوس به عنوان رسانه انتقام‌جویی وی تشخیص تفاوت او است. خشونت وی مربوط به تلاش برای استفاده از انسان‌شناس به عنوان سلاحی برای آوردن «یک فرد بیرونی» است. این منطق قابل بررسی نیست، اما در کد رفتار ضمنی است.

«یک درس نوشتن»، «نبرد نام‌های مناسب» و «نبرد سموم» الگوهای مشابهی را نشان می‌دهند. «یک درس نوشتن» لووی استراوس را به عنوان یک فرد منحصر به فرد که ممکن است قدرت او به او اختصاص یابد، جدا می‌کند. احساس گناه شخصی لوی استراوس در مورد درگیری وی منحصر به فردی که نامبیکیوارا به او نسبت می‌دهد حفظ می‌کند و دریدا سرانجام از او انتقاد می‌کند که بیشتر از خسارت وارده به قبیله به فکر فروتنی و غیرقابل قبول بودن خود است. «نبرد نام‌های مناسب» همان پیکربندی را بازتولید می‌کند. اما در این مورد، این دختر کوچک و دریدا هستند که تفاوت انسان‌شناس را برای رسیدن به اهداف خود به طور ضمنی بیان می‌کنند. سرانجام «نبرد سموم» با ایجاد ارتباط صریح بین اختلاف منتسب به مردم‌شناس و خشونت بیناذهنی، فرایندهای اجتماعی پنهان شده در دو قسمت دیگر را روشن می‌کند.

شباهت حیرت‌انگیز بین رفتار نامبیکاوار و توضیحات لوی استراوس و دریدا این حس را ایجاد می‌کند که فرهنگ‌های غربی و غیرغربی به طور قابل توجهی متفاوت است. هر قسمت با مسئولیت داشتن یک عنصر خاص در قبال خشونت، خواه حضور انسان شناس، تخلف از یک ممنوعیت یا وضعیت خاص «نوشتن» پیشرفت می‌کند. تخطی از تابو علیه نام‌های خاص شامل خشونت کودکان در یک سیستم ممنوعیت است. جنگجویان نامبیکوارا با جبران مسئولیت کسی که خارج از چرخه انتقام قبیله‌ای است، سعی می‌کنند از قصاص به دلیل نقشه قاتل خود فرار کنند. لوی استراوس خود را مسئول رفتارهای فاسد رئیس نامبیکوارا و شیطنت‌های کودکان می‌داند و سرانجام دریدا، لوی-اشتروس را به خاطر تخلفات دختران متهم می‌کند و سپس نوشتن را به طور کلی مقصر خشونت فرهنگی می‌داند.

در حقیقت، فوران خشونت را نمی‌توان در یک منبع جستجو کرد. مردم‌شناس بیش از نوشتن باعث خشونت نمی‌شود. خشونت در چارچوب روابط بین فردی و تلاش‌های جامعه برای تنظیم تمرکز و تخلیه پرخاشگری تکامل می‌یابد. نامبیکوارا خشونت خود را به سمت انسان‌شناس و سیستم نام‌های مناسب معطوف می‌کند تا آن را بیرونی کند. در حالت اول، علت خشونت در شخصی خارج از قبیله واقع شده است. در مرحله دوم، خشونت از طریق نمایندگی مهار می‌شود. در هر دو مورد، غلبه بر علت اشتباه است. آن‌چه خشونت را از بین می‌برد و به عنوان آخرین مکان آن شناخته می‌شود، همیشه منبع آن تلقی می‌شود. لوی استراوس و دریدا وقتی ادعا می‌كنند كه انسان‌شناس و نویسنده قدرت تحقق مصائب قبیله را دارند، در این منطق باقی می‌مانند.

اگر ارزش چنین منطقی در گرایش آن برای جلوگیری از تشدید خشونت بین سوژه نهفته باشد، باید اعتراف کرد که این سیستم شامل توانایی هدایت خشونت علیه افراد یا ایده‌ها در تلاش برای کنترل آن است. به طور خلاصه، سیستم‌های اخلاقی حتی در هنگام ریشه‌کن کردن سایر خشونت‌ها نیز قادر به تولید خشونت خود هستند. ما فرهنگ‌های پیشرفته از نظر اخلاقی را توصیف می‌کنیم که تلاش‌های‌شان را به سمت خشونتهایی که ایجاد می‌کنند علاوه بر اشکال که اصرار آنها برای اولین بار نیاز به اخلاقیات را ایجاد می‌کند، معطوف کرده‌اند.

گشودگی غیراخلاقی اخلاق

اصطلاح «قوم گرایی» به منزله تلاشی اخلاقی برای منع برخورد ناعادلانه با افراد دیگر است. این عمل برای جلوگیری از رقابت ایجاد شده توسط درگیری دو سیستم اعتقادی یعنی گروه‌های غیرغربی و انسان‌شناسان است. اکثریت نخستین انسان‌شناسان خود را در ردیف «بدویان» با عنوان «مبلغ» قرار دادند. آنها کاملاً مجهز به یک سیستم اعتقادی و نه برای آموزش بلکه برای تدریس وارد شدند. آنها با ادعای ایدئولوژی‌های خود از خود در برابر «ذهنیت وحشی» رعایا محافظت کردند. روش مطالعۀ خود مشاهدات را به زبان‌های غربی منوط به مقایسه، تضاد و قضاوت غربی‌ها ترجمه می‌کند. این خصلت در میان انسان‌شناسان به تازگی به عنوان لوی برول یافت شده است که انسانهای «مدرن» و «بدوی» را کاملاً جدا از هم نگه می‌دارد. این برنامه همچنین فعالیت لوی-اشتراوس برای غلبه بر بدرفتاری گذشته با گروه‌های غیرغربی و در نظر گرفتن انسان‌های «اولیه» و «مدرن» را برابر می‌داند.

دریدا ضد قوم‌گرایی انسان‌شناسی مدرن را با روح روسو برابر می‌داند. در تخمین دریدا، انتقاد لوی اشتراوس از رفتار قوم‌گرایانه کمتر به گسترش تعصب مربوط می‌شود تا تمایل انسان‌شناس به تقابل بی‌گناهی بومی با احساس گناه و غیرقابل قبول بودن خودش. او ادعا می‌كند: «نوشته‌های لوی استراوس تأیید می‌كنند كه نقد قوم‌گرایی ... اغلب تنها وظیفه دارد كه دیگری را به عنوان یك الگوی خوب و طبیعی، متهم كردن و تحقیر كردن خود، به نمایش گذاشتن موجودیت خود غیر قابل قبول در یک آینه ضدقوم گرایانه ارائه دهد.» (114) قرائت دریدا از سخنان حاشیه‌ای روسو دقیق است و بدون‌تردید ژست ضدقوم‌گرایی گاهی ممکن است بیشتر به سمت کسب اعتبار باشد تا دفاع از موضوعات مطالعه انسان شناسی. علاوه بر این، تأکید لوی استراوس بر بی‌گناهی نامبیکوارا با دید بزرگ‌تر او درباره «ذهن وحشی» در تضاد است، زیرا این امر بیشتر از تأثیر روسو ناشی می‌شود تا نظریه‌های خودش. «یک درس نوشتن» نامبیکوارا را به عنوان نمادی از برائت اخلاقی، به عنوان راهی پنهان که به حوزه اخلاقی طبیعت بازمی‌گردد، ارائه می‌دهد. این قبیله فرضیه وضعیت اخلاقی امور را نشان می‌دهد که ممکن است در غربت غرق شود و موضوع سوژه‌های آرمان‌شهری قرار گیرد یا در علوم اجتماعی به عنوان امکان اصلاح و عمل اجتماعی ثبت شود. در مورد روسو، نوشتن «قرارداد اجتماعی» غیرممکن بود، اگر فرضیه «وحشی نجیب» هفت سال زودتر در گفتار دوم بررسی نمی‌شد. در واقع، منتقدان ایده او به طور معمول از حضور اثر اول در اثر دوم شکایت می‌کنند: آنها در مورد امکان قرارداد اجتماعی میان افرادی که قبلاً تمدن ندارند، اختلاف نظر دارند. گفته می‌شود که الزامات اساسی در مبنای یک قرارداد اجتماعی پیشینی است.

در لوی استراوس میل به اخلاقیات در نگرانی لحظه‌ای با نفوذ نوشتن بر سیستم سیاسی نامبیکوارا به وجود می‌آید، اما برای بلوغ ساختارگرایی و تلاش برای تحقق آشتی طبیعت و فرهنگ می‌میرد. انگیزۀ سازش از روسو ناشی می‌شود و این توضیح می‌دهد که چرا او در اندیشه لوی استراوس چنین موقعیت افتخاری را به خود اختصاص داده است، اما تنها دلیل روسو برای آشتی دادن طبیعت و فرهنگ، بازیابی فرضیه اخلاقی طبیعت است. نیروی محرکه نوشته‌های زیبایی‌شناختی و اخلاقی روسو، حساسیت شدید وی به خشونت در میان انسان‌ها است. ساختارگرایی تلاش می‌کند تا طبیعت و فرهنگ را آشتی دهد، اما این اثر را با هزینه اخلاق روسو که تنها دلیل تحقق آشتی را انکار می‌کند، به نتیجه می‌رساند.

دریدا استدلال لوی استراوس در اخلاقیات روسو را با حرکتی مضاعف تکرار می‌کند. نخست، وی روحیه ضدقوم‌گرایی را کلیشه‌ای از اندیشه روسو می‌خواند و بی‌رحمی نامبیکوارا برملا می‌کند تا فرضیه برائت طبیعی را خرد کند. وی با تلویح، انتقاد انسان‌شناختی از قوم‌گرایی را به میل خودخواهانه برای دستیابی به جایگاه برتری اخلاقی در فرهنگ‌های غربی تقلیل می‌دهد و بدین ترتیب هر نوع رفتار نوع‌دوستانه از طرف انسان‌شناسان را به طور جدی محدود می‌کند. دوم، او «قوم‌گرایی» را به «لوگوس‌محوری» ترجمه می‌کند. مورد اول در سطح تعاملات اجتماعی در چارچوب کنترل و تعادل رفتار اخلاقی و همچنین در تعدی به اتهامات متقابل وجود دارد، مانند زمانی که دریدا لوی استراوس را به قوم‌گرایی متهم می‌کند و معتقد است که نامبیکوارا ضد قوم‌گرایی است. «لوگوس‌محوری» در واقع نظریه‌ای از زبان است که بازنمایی را با تعصب خاصی برای حضور برابر می‌کند. طرح یک ضدحمله‌گرایی اقدامی اخلاقی و غیرقضایی است، اما دریدا دائماً به ما یادآوری می‌کند که چنین آرزویی به معنای فکر کردن غیرقابل تصور است. نظریه ذهن لوی استراوس، ایده دریدا از لوگوس‌محوری، تفکر خود را با ایجاد سلسله‌مراتب خشونت‌آمیز، مخالفت‌ها، تفاوت‌ها و ساختارهای کنار گذاشتن مشخص می‌کند. در عمل، وفاداری لوی استراوس و دریدا به معادله روسو در برابر نوشتن و خشونت توسط افراطی که آنها به آن تحمیل می‌کنند نادیده گرفته می‌شود. هر دو یک هویت مطلق بین فرهنگ و خشونت یا نوشتن و خشونت ایجاد می‌کنند که نویسنده کتاب «قرارداد اجتماعی» با انرژی آن را انکار می‌کرد، زیرا چنین هویتی مانع از فرضیه اخلاقی است که همه آثار او به دنبال آن است.

دریدا در پایان قرائت خود از استواییان اندوهگین، سرانجام به مبحث اخلاق روی آورد و این نکته قابل توجه است که این بحث در فصلی با عنوان «خشونت‌ نامه» رخ می‌دهد. دریدا اخلاق روسو را با توجه به «اخلاق گفتار» تعریف می‌کند و ادعا می‌کند که این چیزی جز «توهم حضور تسلط‌یافته» نیست (139). شکست اخلاقی آن را می‌توان در رویای آن یافت: «حضور منکر نوشتن، انکار نوشتن» (139). دریدا استدلال کرده است که خشونت در حال نوشتن و عدم حضور آن است. و اخلاق طبق تعریف، جدا از خشونت در نوشتن نمی‌تواند وجود داشته باشد: «هیچ اخلاقی بدون حضور دیگری وجود ندارد، بلکه در نتیجه بدون غیاب، شبیه‌سازی، انحراف، تفاوت، نوشتن وجود ندارد. کمان‌نویسی خاستگاه اخلاق از روی بی‌اخلاقی است. گشودن غیراخلاقی اخلاق. روزنه‌ای خشن. همانطور که در مورد مفهوم مبتذل نوشتن، برای تکرار شجره‌نامه اخلاقیات، باید مصداق اخلاقی خشونت به شدت تعلیق شود»(139-40). اخلاق به عنوان دفاعی در برابر خشونت روابط انسانی ظاهر می‌شود، اما دریدا می‌فهمد که مخالفت‌های اصلی که برای ایجاد نظم ایجاد می‌کند نیز نوعی خشونت است. در نتیجه، گشودن اخلاق غیراخلاقی و خشن است. مشکل یک اخلاق این است که از یک اصطلاح مخالف با اصطلاح دیگر حرکت کند، در حالی که یکسان بودن برابری آنها را حفظ می‌کند. اخلاق برای رسیدن به اهداف خود یک شباهت فرضی به نام برابری ایجاد می‌کند. اما ایده برابری به نسبی‌گرایی اخلاقی ختم نمی‌شود. شر در نمایش‌های کاریکاتوری خیر و شر ناشی از نفرت، خشونت انسانی و رقابت وجود دارد. شر پیمان خشونت است که بشریت در تعهد خود به انواع تعصب و آزار و تهدید این جهان طراحی می‌کند.

کنایه دریدا از «شجره‌نامه اخلاقیات» نیچه در این زمینه بی‌اهمیت نیست. نیچه تلاش می‌کند فراتر از خیر و شر حرکت کند و تقسیمات اساسی ایجاد شده توسط اخلاق را انکار کند، زیرا معتقد است که مخالفت‌ها محصول کینه، رقابت و اراده بیش از حد است این شر افسانه‌ای است که «مرد کینه‌دار» برای تعریف خود استفاده کرده است. از یک سو، نیچه اخلاق‌گرا و شاگرد روسو باقی می‌ماند، زیرا او علیه آن اختلافات و مخالفت‌هایی که منجر به ناسیونالیسم، نژادپرستی و انواع تعصبات می‌شود، مبارزه می‌کند. بازگشت ابدی یکسان بودن ذاتی مخالفتهای آشکار را تأیید می‌کند و بدین‌ترتیب به سمت فرضیه طبیعت روسو پیش می‌رود. روسوگرایی رادیکال نيچه و شايد جنون او، از سوي ديگر نهفته در رها كردن اين عقيده است كه رفتار اخلاقي امكان‌پذير است و در تأييد سرسختانه اراده خود براي قدرت قرار دارد، با وجود توصيف‌هاي اوليه از خودخواهي و منافع آن، طبیعت توصیف نیچه از اسطوره‌های غیراخلاقی فرهنگ به عنوان «زندان»، هم ناامیدی و هم منبع عقلانیت وی را برای اراده مستبدانه جنون نهایی نشان می‌دهد.

دریدا غالباً با نیچه متأخر در ارتباط است و وی کاری نمی‌کند که از مطابقت بین تفسیر اراده به قدرت و تعریف خود از نوشتن دلسرد شود. اگر غیر از این باشد، دریدا شاگرد رادیکال روسو نخواهد بود. با این وجود، ممکن است گفته شود نظریه تفاوت که در نهایت نظریه زبان است، در توصیف اساسی «زندان زبان» با نیچه در تضاد است. زیرا تفاوت فعالیت زبانی را توصیف می‌کند که اختلافات و مخالفت‌هایی را که میله‌های زندان نیچه را تشکیل می‌دهد، بر هم می‌زند. دریدا می‌نویسد: »آیا این كل اندیشه نیچه نیست؟» پیروی از همان منطق-منطق، این واقعیت را که فلسفه در تفاوت و با یکدیگر زندگی می‌کند، مستثنی نمی‌کند، بدین ترتیب خود را به همان کور تبدیل می‌کند که یکسان نیست. دقیقاً همان تفاوت (با a) است، زیرا انتقال منحرف و مبهم از یک تفاوت به دیگری، از یک اصطلاح مخالفت با اصطلاح دیگر رخ می‌دهد. از گسترش این «همان» تفاوت خارج است که یکسان بودن تفاوت و تکرار در بازگشت ابدی ارائه می‌شود («تفاوت»، 148-49).[4]

تفاوت در درون زبان نسبت به «یکسانی که یکسان نیست» پیش می‌رود. به عبارت دیگر، تفاوت درون زبان را به سمت برابری سوق می‌دهد. زبان برای ابداع اصل برابری ضروری است، زیرا فقط زبان فضایی را برای فرضیه اخلاقی در نظر می‌گیرد که تفاوت‌ها ممکن است بدون یکسان باشند. به عنوان یک نظریه ناب در زبان، تفاوت هیچ توضیحی در مورد اخلاق نمی‌دهد، اما به عنوان بازگشت اعتقاد روسو به تمایل به طبیعت برای تضمین برابری اختلافات فردی، فرضیه روسو را در همان نقطه‌ای که شاگردان رادیکال وی بیشترین تهدید را به آن داشته‌اند، احیا می‌کند. نظریه تفاوت باعث می‌شود که ساختار زبان نه یک زندان، بلکه مدل اخلاقی و امضای یک برابری فرضی مبتنی بر تفاوت و نه هویت باشد. در این ادعا که غالباً محتوای اخلاقی خود را انکار می‌کرد و به ندرت مجاز بود، دریدا نه یک شاگرد رادیکال روسو، بلکه یک شاگرد روسو در رادیکال‌ترین اصول خود است.

پانوشت‌ها:

[1] . ارجاعات عمومی به دریدا و لوی-اشتراوس به طور عادی در متن آورده خواهد شد. آنها عبارتند از ژاک دریدا، «تفاوت»، گفتار و پدیده‌ها، ترجمه. دیوید بی. آلیسون (ایوانستون، ایلوشین: انتشارات دانشگاه نورث وسترن، 1973) ، از گراماتولوژی، ترجمه گایتری چاکراورتی اسپیواک، (بالتیمور: انتشارات دانشگاه جان هاپکینز، 1974)، موقعیت‌ها، ترجمه آلن باس (شیکاگو: انتشارات دانشگاه، 1981) و کلود لوی استراوس، هومر (پاریس: پیون، 1971)، یادداشت (پاریس: پیون، 1983)، استواییان اندوهگین، ترجمه. جان و دورین وایتمن (نیویورک: پوکت کتاب، 1977) و مطالعه ای در مورد هندیان نامبیکوارا (پاریس: اجتماع آمریکایی‌ها، 1948). ترجمه‌ها مگر اینکه خلاف آن مشخص شده باشد، از من هستند.

[2] . رجوع کنید به اریک گانس، «قربانی به عنوان موضوع: نظام زیبایی‌شناختی اخلاقی روسو» و «رنه و مدل رمانتیک خود متمرکز سازی»، مطالعات رمانتیسم 21 (1982): 3-31 و 22 (1983): 421 -35 گانس در نوشته‌های روسو منشأ نظام اخلاقی و زیبایی‌شناختی را می‌شناسد که شناخت و تلاش در جهت موقعیت تاریخی مهم قربانی را در پی دارد. علاوه بر این، این سیستم است که پیکربندی شخصیت در رمان رمانتیک و همچنین توانایی آن را برای تأمل در میراث اخلاقی آن بررسی می‌کند.

[3] . لوی استراوس در پاسخ به خوانش اولیه دریدا از استواییان اندوهگین، ساخت هر نوع اندیشه سیستماتیک را انکار می کند و دریدا را متهم می کند که با سخت‌گیری فلسفی بیش از حد «رویاهای یک مردم‌شناس در این زمینه» را خوانده است. وی همچنین بار دیگر بر عقیده خود مبنی بر «ایده جامعه عادلانه غیرقابل تصور» تأکید می کند. به مقاله لوی استراوس در نشریۀ کاهیرس(1967): 89-90 مراجعه کنید.

[4] . برای خوانش جذاب اندیشه‌های اخیر فرانسه در رابطه با تقابل «همان» و «دیگری» به وینسنت دسكومب، فلسفه مدرن فرانسه، ترجمه ال.اسکات فاکس و جی.ام هاردینگ(مینوت، 1979 پاریس) مراجعه كنید.