مبادى شریعت، حقوق و اقسام چهارگانهی آن، حقوق خداوند متعال، حقوق شخصى، حقوق مردم، حقوق سایر مخلوقات، شریعت دائمى جهانى.
در این فصل مبادى شریعت و احکام مهم آنرا تشریح میکنیم تا بدانید چگونه شریعت اسلام حیات انسان را به ضابطهاى محکم و استوار، مقید مىسازد و چه حکمتها و مصلحتهائى در این ضابطه گنجانیده شده است.
مبادى شریعت:
وقتى که در وضع خود تان تأمل کنید، خواهید دانست که شما در حالى به این دنیا آمده اید که بسیارى از نیروها از جانب خداوند متعال در نهاد شما به ودیعت گذاشته شده است و اقتضا دارد که هر یک از این نیروها را در راه خودش بکار برید و هیچ یک از آنها را مهمل نگذارید.
شما به خوبى مىبینید که در نهاد شما عقل و تصمیم و میل و رغبت و نیروى دید و شنید و نیروى چشیدن وجود دارد، و دست و پاى شما هر یک نیروئى دارند، و همچنین عاطفهی نفرت و غضب و شوق و محبت و ترس و طمع در خود احساس میکنید، و به خوبى تشخیص میدهید که هیچ یک از این نیروها بىفایده نیست، و این نیروها بیجهت به شما داده نشدهاند، بلکه محتاج به همه این نیروها بودهاید.
نکتهاى که باید به آن توجه داشت این است که:
رستگارى و موفقیت شما در این دنیا منوط به این است که آنچه فطرت و طبیعت ذات شما مىطلبد آنرا عملى سازید، لیکن اجراى این منظور انجام پذیر نیست جز اینکه نیروهائی که به شما داده شده است مصرف شود یعنى هر یک از این نیروها را به موقع و در راه خودش بکار برید.
این معنى بر شما پوشیده نیست که:
وسایلى نیز در دست دارید و براى شما امکان دارد که این نیروهائى را که در نهاد شما به ودیعت گذاشته شده است، با این وسایل به کار برید. اولین وسیله از این وسایل بدن شما است؛ که کلیهی اسباب و ابزارى را که لازم دارید در بدن شما هست، گذشته از این اسباب و ابزارها، وسایل و اسباب بىشمارى در این دنیاى وسیع به صورتهاى گوناگون پخش شده و همه در اختیار شما است. ملاحظه میکنید، این همه افراد بشر که همه از جنس شمایند براى مساعدت شما آماده اند و این همه چهارپایان مهیاى خدمت شما و این همه گیاهها و جمادات و زمین وآب و هوا و حرارت و نور و امثال این وسایل که شمارهی آن را غیر از خدا کسى نمیداند همه در اختیار شما گذاشته شدهاند: و خداى متعال این همه اشیاء را در این جهان فقط براى این منظور آفریده که آنها را استخدام کرده و براى برگذار کردن احتیاجات خودتان از آنها استفاده نمائید:
سپس در واقع امر از وجههی دیگر نگاه کنید.
شما میتوانید به خوبى تشخیص دهید که این همه نیروها فقط براى نفع و استفادهی شما، برای تان داده شده است نه براى ضرر شما. پس شکل صحیح براى استخدام این نیروها، همان صورت نفع و استفاده است نه شکل ضرر و اگر احیاناً در مواردى صورت ضرر داشته باشد، باید تلاش ورزید و خویشتن را از آن نگهداشت.
عقل میگوید: هر شکلى و هر صورتى غیر از اینکه هست درست نیست، از هر چیز باید استفادهی درست شود. مثلاً: وقتی که عمل مضرى را دربارهی خودتان مرتکب میشوید، خطائى مرتکب میشوید. و همچنین وقتی که هر یک از نیروهائى را که دارید بصورتى به کار برید که به دیگران ضرر برسانید، البته از خطاکاران محسوب خواهید شد. و نیز اگر یکى از نیروهائى را که در اختیار دارید بصورتى به کار برید تا یکى از وسائلى را که در نهاد شما به ودیعت گذاشته شده، مهمل بگذارید، باز خطاکار شناخته خواهید شد.
عقل شما گواهى میدهد که ضرر، هر نوعی که باشد باید از آن دورى کنید، و اگر دورى کردن از آن براى شما غیر ممکن باشد، یا در ازاى آن فایدهی زیادى باشد، بر تحمل ضرر صبر کنید سپس که گامى به جلو برداشتید، میدانید که در دنیا مردم دو نوع اند:
نوع اول از مردم کسانى هستند که پاره اى از نیروهای شان را عمداً در راههائى به کار مىبرند که قوایشان را فاسد و تباه میکند، یا اینکه باعث ضرر و زیان به افراد دیگر مىشود، یا اینکه نیروها و اسباب و ابزار و ادواتى که در نهادشان به ودیعت گذاشته شده مهمل میگذارند.
نوع دوم کسانى هستند که همه این کارها را انجام می دهند؛ مگر بدون قصد، ایشان محض از راه خطاکارى مرتکب این همه کارها مىشوند.
مردم نوع اول اشرار و بدکارانند و براى جلوگیرى از شرارت و بدکارى آنها قوانین سختى لازم است تا آنها را از شرارت باز دارد.
افراد نوع دوم جاهلانى هستند که هیچچیز نمیدانند؛ زیرا صورت صحیح بکار بردن نیروهائى را که دارند نمیدانند، اینها محتاج به علم و دانشى هستند که راه بکار بردن صحیح نیروها را به آنها بیاموزد.
شریعت اسلام بدین منظور آمده است که این حاجت را سد کند و این مقصود را تحقق دهد؛ زیرا از شما نمیخواهد که هیچ نیرویى از این نیروها را ندیده بنگارید و مهمل بگذارید، یا رغبتى از رغبتهاى خودتان را محو کنید یا اینکه عواطف تان را از بین ببرید.
شریعت اسلام بشما نمیگوید:
دنیا را ترک کنید، و در کوه و جنگل و غار بسر برید، و زندگى را بر خود سخت بگیرید و نیروى حیات را در هم شکنید و نفوس خودتان را به وسیلهی مصائب و شداید خوار کنید.
و نمیگوید: زینت حیات دنیا و لذتهاى آنرا بر خود حرام کنید، هیچوقت چنین چیزى نیست؛ زیرا آن خدایی که همه این دنیا را براى انسان آفریده، این شریعت را وضع کرده است، در اینصورت چگونه راضى میشود که دنیائى را که او آفریده خراب کند و نابود سازد، و از بین ببرد؟
خداى متعال در نهاد انسان نیروئى به ودیعت نگذاشته که در آن نفعى نباشد و احتیاجى به آن نباشد. و همچنین در آسمانها و زمین چیزى را بیهوده نیافریده است بلکه میخواهد که این دستگاه عالم وجود بر اساس نظامى آمیخته باتدابیر، سیر مستمرى داشته باشد تا اینکه انسان از هر چیزى استفاده کند و اسباب و وسایل گوناگون این جهان را استخدام کند. لیکن این استخدام باید بصورتى باشد که نه کسى بخود ضررى برساند و نه بدیگرى.
به همین منظور است که خداى متعال قواعد شریعت و ضوابط آن را وضع کرده است و از اینجاست که هر چیزى را که براى انسان مضر باشد، این شریعت حرام کرده و آنچه را براى انسان نفعى در برداشته باشد و بدیگرى ضررى نداشته باشد، حلال کرده است. کارهایى که از ارتکاب آنها انسان بخود ضرر رساند یا بدیگرى زیان مىدهد، شریعت آن همه کارها را ممنوع قرار داده است و همچنین شریعت آن همه کارها را که براى انسان مفید اند و به هیچ وجه ضرر رسان نیستند، درست و راست قرار مىدهد.
آن مبدئى که قوام بناى شریعت اسلام بر آن استوار است این است که انسان حق دارد براى تحقق دادن به رغبتها و خواستهها و احتیاجاتش بکوشد و در راه تحصیل منفعت ذاتى خودش هر طور بخواهد تلاش کند.
ولى در عین حال بر او واجب است که از این حق بهرهمند نگردد مگر به شکلى که حقوق دیگرى بر اثر نادانى او ضایع نشود بلکه باید تا جائیکه میتواند یار و مددگارشان باشد.
لیکن درکارهائی که جنبهی نفع و جنبهی ضرر هر دو در آن متصور است، شرع اسلام میگوید: انسان باید ضرر کم را براى نفع زیاد تحمل کند و براى احتراز از ضرر شدید، از نفع جزئى صرف نظر کند.
مسلّم است که، براى هیچ انسانى امکان ندارد که در هر زمانى، راجع به هر چیزى یا هر عملى، تمام جنبههاى نفع و ضرر آنرا بداند. بدین جهت خداى متعال که دانا و خبیر است و هیچ سرّى از اسرار عالم وجود بر او پوشیده نیست، نظام کامل و صحیحى را براى زندگى وضع کرده است، و مردم در قرنهاى قدیم براى پى بردن به بسیارى از مصالح این نظام آگاهى نداشتند، لیکن پیشرفت علم در این زمان پرده از روى آن برداشته، با اینحال هنوز مردم بسیارى از مصالح آنرا نمیدانند و به هر اندازه علم پیشرفت و رشد کند، مصالح این نظام در نظر مردم روشنتر خواهد شد. کسانی که بر علم ناقص و عقول ضعیف خود شان تکیه داشتند، پس از اینکه قرنها ذلیل و درمانده در تاریکى جهالت و خبط و خطا و گمراهى فرو رفته بودند، در آخرکار ناچار شدند، قاعده اى از قواعد همین شریعت را انتخاب کنند.
لیکن کسانی که بر پیغمبر خدا صلى الله علیه وسلم اعتماد کردند و به هدایت و ارشاد او رهنمائى شدند و از نور ارشادات او صلى الله علیه وسلم روشنائى گرفتند، از عواقب نادانى و مضرات آن مأمون ماندند.
این اشخاص همیشه در اجراى قانونی که بر اساس قواعد علم صحیح و خالص، وضع شده، چه مصالح آنرا دانسته و منافع پیروى آنرا درک کرده باشند و چه درک نکرده باشند، مواظب وکوشان بودهاند.
حقوق و اقسام چهارگانه آن:
به حکم شریعت اسلام، بر هر فردى از افراد بشر رعایت چهار قسم حقوق فرض است:
1- حقوق الله
2- حقوق شخصى
3- حقوق مردم
4- حقوق مربوط به آنچه در این دنیا تحت استخدام شخص قرار گرفته تا از آن استفاده کند.
بر هر مسلمان واقعى فرض است که این چهار قسم حقوق را بداند و با کمال اخلاص و امانت و صدق آنرا رعایت کند و انجام دهد.
شریعت اسلام هر یک از این اقسام را جداگانه تشریح کرده و براى اجراى آن طرق و برنامههاى روشنى وضع کرده است تا اینکه بشر را در اجراى تمام مواد آن در آن واحد کمک کند، به طوریکه در حدود امکان هیچگونه حقى از این حقوق ضایع نشود.
حقوق خدا (حقوق الله):
اولین حق از حقوق خداى متعال بر ذمهی مسلمان این است که به خداوند متعال ایمان داشته باشد و به او شرک نورزد و هیچ کس غیر از او را (إله) و پروردگار خود قرار ندهد و این حق ایمانى بوسیلهی کلمه (لا إله إلا الله) ادا مىشود که تفصیل آن را قبلاً بیان کرده ایم.
حق دوم از حقوق خدا، این است که مسلمان کاملا اعتراف کند به اینکه آنچه از جانب خدا آمده حق است و هدایت. اداى این حق، به طوری که قبلاً توضیح دادیم به تکمیل مىرسد از ایمان به اینکه: محمد صلى الله علیه وسلم فرستادهی خدا است. حق سوم از حقوق خدا این است که اطاعت او بجا آورده شود و اداى این حق به عمل مىآید از اجراى قانونی که کتاب خداى متعال، یعنى قرآن کریم آنرا بیان کرده و بطوریکه قبلاً اشاره کردیم، سنت رسول اکرم صلى الله علیه وسلم آنرا توضیح داده و تشریح کرده است.
حق چهارم از حقوق خدا این است که او را پرستش کند، و براى اداى این حق فرائض و واجباتى که ذکر آن در فصل پنجم گذشت بر انسان واجب شده است، و چون رعایت این حق نسبت به پاره اى از حقوق دیگر اولویت دارد براى اداى آن بایستى تا حدى سایر حقوق را فداى آن کرد.
مثلاً انسان وقتی که براى اداى فریضة نماز یا روزه قیام میکند، بسیارى از حقوق نفس یا حقوق شخصى را از قبیل بیدار شدن صبح به موقع و وضو گرفتن با آب سرد و صرف نظر کردن از بسیارى کارهاى مهم و گرفتاریهاى ضرورى روز یا شب، براى چندین بار فداى فریضه نماز مىکند و همچنین در مورد روزه که از خوردن و نوشیدن خوددارى میکند و یکماه تمام در رمضان لجام بر نفس میزند، چنان است که از بسیارى حقوق شخصى صرف نظر کرده و آنرا فداى روزه مینماید.
در مسئلهی زکات نیز قسمتى از حقوق شخصى فداى آن میشود به این معنى که دوستى خدا را، بر دوستى مال ترجیح میدهد. و در مورد سفر حج نیز ملاحظه میشود که مشقت سفر را بر عهده میگیرد و مال زیادى را در این راه خرچ میکند و همچنین وقتی که پاى جهاد به میان مىآید، جان و مالش را فداى آن می نماید.
صرف نظر کردن از حقوق شخصى براى اداى حقوق خداوند متعال، و کم و بیش به نفع مردم، نیز از همین قبیل فداکارىها است.
در مسئلهی نماز، مثلاً فلان مستخدم که خدمت شخص معینى را بر عهده دارد و از او حقوق میگیرد، در موقع معین از خدمتگزارى آقائی که دارد صرف نظر میکند، براى اینکه آقاى بزرگش را (که خداوند متعال است) عبادت کند تا بدینوسیله حق او را ادا کرده باشد، و در سفر حج نیز از شئون و مصروفیتهاى معاش و تجارتش دست مىکشد و زن و فرزندش را مىگذارد و به خانهی خدا مسافرت مىکند.
بارى بدون تردید اداى حق خدا با بسیارى از حقوق شخصى تماس دارد، و در موضوع جهاد نیز که انسان دست بکار جنگ مىشود، کشتن یا کشته شدن او صرفاً براى رضاى خدا است و همچنین انسان براى اداى حق خدا، بسیارى از چیزهائى را که دارد و در اختیار او است فدا مىکند، مانند حیوانى که مال شخصى او است و آنرا قربانى میکند یا پولى که مال او است و از آن صرف نظر میکند و آنرا در راه خداوند متعال انفاق مینماید.
ولى باید دانست که خداى متعال براى حقوق خودش حدودى معین کرده است تا اینکه حقوق دیگران فداى حق او نشود مگر در حد معینى که از آن گزیرى نیست.
مثلا ًموضوع نماز را در نظر بگیرید، ملاحظه میکنید که خداوند متعال در این کار نظر سختگیرى ندارد بلکه (یسر) یعنى سهولت و آسایش بنده اش را میخواهد، به این معنى که اگر براى وضو آب در دسترس شما نباشد یا مریض شوید عوض آب از خاک میتوانید استفاده کنید و تیمم بزنید. و اگر مسافر بودید باید نماز تان را (قصر) یعنى کوتاه بخوانید و موقعی که مریض باشید میتوانید نشسته یا درازکشیده نماز بخوانید و آنچه در نماز خوانده شود آن هم چنان مقدار کم است که اداى نماز شما چند دقیقه بیشتر طول نمیکشد.
شریعت اسلامی مىگوید:
وقتی که فرصت دارید و از اطمینان خاطر برخوردارید هر مقدار از آیات قرآن که میتوانید مانند سورهی البقره یا آل عمران یا النساء یا یکى از این قبیل سورههاى طولانى را بخوانید، ولى وقتى که کار دارید طول دادن نماز جایز نیست.
و همچنین اینکه هرگاه انسان داوطلبانه و به طیب خاطر به نیت (قربت) یعنى به قصد نزدیک شدن به خداى متعال بعد از نماز هاى واجب، نمازهاى نافله را بخواند باعث خرسندى خداوند متعال است. ولى هیچ وقت راضى نیست که شما خواب شب و راحتى روز را بر خود حرام کنید، یا اینکه وقت کسب و کارتان را به خواندن نوافل بگذرانید، یا اینکه آنقدر مشغول نماز خواندن بشوید که از کلیه شئون زندگى باز بمانید و از مسئولیتى که در برابر بندگان خداوند متعال بر عهده دارید بىاعتنا شوید.
در مسئلهی روزه نیز خداى متعال براى شما تسهیلات زیادى قائل شده است به دلیل اینکه در تمام دورهی سال فقط یکماه روزه را واجب قرار داده و حتى در موقعی که مریض یا مسافر باشید میتوانید روزه را به تأخیر اندازید. روزهدار اگر سخت بیمار شد و ترس به ضیاع جان داشت براى او اجازت است که روزهی خود را افطار کند و بر وقت معین روزه، جائز نیست که یک دقیقه اضافه شود.
به شخص روزهدار اجازت است که خوردن و نوشیدنش را تا وقتى جارى دارد که
(خط ابیض از خط اسود) یعنى رشتهی سفیدى صبح از تاریکى شب جدا و مشخص شود و به عبارت ویگر وقت سحر از سپیده دم تشخیص داده شود و سپس همین که آفتاب غروب کرد و مغرب فرا رسید باید فورى افطار کند.
و باز، هر چند خداى متعال از بندههایى که پس از سپرى شدن ماه رمضان که مخصوص روزه است، داوطلبانه و به طیب خاطر روزه بگیرند، خرسند و شاد میشود ولى هیچوقت دوست ندارد که بندههایش همیشه روزهدار باشند و بنیه و طاقتشان را از دست بدهند و از کار هاى دنیوى عاجز بمانند.
و همچنین خداى متعال انفاق مال را در حد معینى که به میزان نصاب برسد واجب قرار داده و آن نیز مقدار ناچیزى است ولى اگر کسى پس از پرداخت زکات داوطلبانه و با رضاى خاطر بیشتر از آن مقدار بخواهد در راه خداوند متعال انفاق کند، یقیناً خداوند متعال از او راضى میشود و عاطفهی او را مىپسندد.
ولى با اینحال اجازه نمیدهد که تمامى حقوق شخصى و حقوق اهل و عیالش را فداى دیگران نماید و همه دارائىهاى خودش را در راه او تعالى انفاق کند و خودش را در میان مردم دستخالى و حسرتزده نگهدارد، بلکه در این باب نیز بر او واجب است که اعتدال و میانهروى را از دست ندهد.
مسئلهی حج نیز همینطور است؛ زیرا همه میدانند که خداى متعال حج را فقط بر عهدهی کسانى مقرر داشته که زاد کافى داشته باشند و قادر بر تحمل زحمت و مشقت سفر باشند، و زاید بر این نیز تسهیل دیگرى رعایت شده و آن این است که این فریضه نیز در طول عمر فقط یکبار بر عهدهی شخص واجد شرایط فرض شده است، و مقرر گردیده که اگر امنیت نباشد یا ترسى درکار باشد باید از سفر حج صرف نظر کند تا اینکه امنیت حکمفرما شود.
نکتهی دیگرى که در این باره رعایت شده این است که مطابق مقررات اسلامى هر فردى موظف است که با داشتن پدر و مادر پیر و از کار افتاده قبل از سفر حج رضایت آنها را تحصیل کند و مطمئن شود که غیبت او باعث زحمت و ناراحتى پدر و مادرش نخواهد بود.
از این بیانات روشن شد که خداى متعال رعایت حقوق دیگران را در حین اجرای حقوق خودش تا چه حد لحاظ داشته است.
بزرگترین فداکارى حقوق شخصى بر حق خداى متعال آن است که شخص مسلمان در موقع جهاد بر عهده میگیرد؛ زیرا انسان در موقع جهاد جان و مال شخصى و جان و مال دیگران را محض رضاى خدا از دست میدهد ولى بطوری که قبلاً اشاره شد قواعد و مبادى اسلام حکم میکند که شخص مسلمان براى احتراز از زیان زیاد، زیان کم را تحمل کند.
وقتیکه در بارهی این مبدأ و این اصل فکر کنید تصدیق خواهید کرد که کشتن چند صد یا چند هزار نفر در برابر امحاى حکومت باطل و غلبه دین حق خداوند متعال بر نیروهاى اهریمنى کفر و شرک و الحاد و از بین بردن گمراهى و هرج و مرج و اباحیه یعنى نبودن حلال و حرام، در حکم تحمل زیان کوچکى است در برابر چنان زیانهاى سنگین.
و با توجه به این زیانهاى سنگین است که خداى متعال براى احتراز از آن به بندگان مؤمنش امر فرموده که بنام او و در راه او این زیانهاى سبک را تحمل کرده و جان و مال شان را فدا سازند، با این حال به آنها امر کرده که فقط آن کسى را بکشند که از کشتن او گزیرى نباشد و بر اشخاص عاجز و زنان و کودکان و مجروحان و بیماران تعدى نکنند و جز آن کسانى را که براى حمایت از باطلشان دست بکار جنگ میشوند کسى را نکشند.
و وقتیکه سرزمین دشمن را تسخیر میکنند بدون سبب و جهت و بدون احتیاج فسادى به راه نیندازند و پس از آنکه دشمن مغلوب و کشورش تسخیر شد، در میان دشمنان مغلوب و شکست خورده به عدالت رفتار کنند و هر نوع تعهدى را که بر عهده میگیرند انجام دهند و مطابق پیمانی که با دشمن مغلوب مىبندند، رفتار کنند و همینکه دشمن از معارضه و دشمنى با حق دست برداشت، و از حمایت باطل منصرف شد، به او کارى نداشته باشند.
این معانى دلیل بر آن است که خداى متعال براى حق خودش اجازه فداکارى به کسى نداده مگر اینکه آن فداکارى در راه تأمین حقوق انسانیت و خیر و صلاح عامهی بشر باشد.
حقوق شخصى:
اینک میتوانید دومین قسمت حقوق را که انسان بر ذمه دارد و حقوق شخصى نامیده میشود مورد مطالعه قرار دهید.
اگر بگویم: انسان بیشتر از آنکه بر دیگران ظلم کند بر خودش ظلم میکند، شاید تعجب کنید؛ زیرا هر کس چنین احساس میکند و تصور مینماید که خودش را بیشتر از دیگران دوست می دارد و تصور نمیکند هیچکس اقرار کند که دشمن شخص خودش است، ولى کمى در این موضوع فکر کنید حقیقت امر بر شما روشن خواهد شد.
یکى از بارزترین موارد ضعفى که فطرى و جبلى انسان است این است که اگر یکى از شهوتها و خواستههایش بر او غلبه کند، از هر جهت مطیع و منقاد آن خواهد شد، و از این رهگذر هر چه به او ضرر برسد باکى نخواهد داشت، چه آنرا احساس کند و چه نکند.
شخصى را در نطر بگیرید که دلباختهی مستى شده است، این دلباختگى چشم او را کور میکند و در راه تحصیل مستى زیانهاى سنگینى به سلامتى جسم و جان و مال و عرضش میرساند.
شخص دیگرى را در نظر بگیرید که به غذاهاى لذیذ علاقهمند است، و این علاقه موجب آن میشود که هر نوع غذاى مفید یا غیرمفیدى را بخورد و خودش را در این راه هلاک کند.
شخص سومى را ملاحظه میکنید که بنده شهوتهاى نفسانى خودش گردیده و کارهائى میکند که او را به هلاکت و نابودى میرساند.
شخص چهارمى را در نظر بگیرید که براى نجات جان و نفس خودش میکوشد و به عبارت دیگر میخواهد تهذیب نفس کند، در این مورد به نام تزکیه روح و براى ترقى دادن آن گوشهنشینى اختیار میکند تا جائی که با خودش دشمنى میکند و میخواهد همه لذتها و شهوتها و خواستههایش را زیر پا بگذارد و از تحقق دادن احتیاجات نفس امتناع میکند، مثلاً از ازدواج خوددارى میکند و خوردن و نوشیدنش را بىاندازه تقلیل میدهد، لباس خوب نمىپوشد بلکه از پوشیدن آن بدش میآید و حتى از نفسکشیدن در این دنیائى که پر از گناه است خوشش نمىآید بدین جهت به مغارههاى کوه و درون جنگلها پناه میبرد و خیال میکند این دنیا اصلا براى او ساخته نشده است.
اینها نمونهها و شواهد کوچکى است براى افراط و تفریط انسان در این جهان و اگر بخواهیم در این زمینه بحث کنیم نمونههاى بسیار زیادى را در گوشه و کنار خود مىبینیم.
ولى از آنجائی که شریعت اسلام خواستار رستگارى و سعادت انسان است او را به یک حقیقت ثابتى توجه مىدهد و میگوید: «ولنفسک علیک حق» (نفس تو بر تو حقى دارد)
این تذکره انسان را از هر کارى که موجب ضرر و زیان وى باشد از قبیل:
نوشیدن شراب و کشیدن حشیش و افیون و سایر چیزهاى مستکننده و از خوردن گوشت لاشهی مرده، و خون و گوشت خوک و خوردن گوشت سایر درندگان مضر و موذى و مسموم و حیوانات نجس، باز مىدارد و هر کس مىداند که این چیزها در تندرستى و اخلاق و نیروهاى عقلى و روحى انسان آثار زشتى دارند.
و بجاى این چیزهاى ناروا، چیزهاى مفید پاک و پاکیزه را حلال مىشمارد و به انسان مىگوید:
(خودت را از چیزهاى حلال محروم مکن؛ زیرا بدن تو بر تو حقى دارد).
و باز شریعت اسلام انسان را از لخت زیستن منع مىکند و به او امر مىکند که او از زینتهائى که خداى متعال در این دنیا براى او آفریده برخوردار شود و آن قسمت از اعضاى بدن را که لخت بودن آن باعث رسوائى و دلیل بىشرمى است بپوشاند.
در مورد تحصیل رزق و کسب روزى به انسان امر میکند که آنچه میتواند بکوشد و میگوید:
(در خانه بیکار منشین و دست حاجت به طرف مردم دراز مکن و از آنها چیزى مخواه و در عین حال خودت را گرسنه مگذار و از نیروهائى که خدا به تو اعطا کرده است استفاده کن، و از راههاى مشروع براى رسیدن به آنچه خداى متعال در زمین و آسمان براى آسایش و تربیت تو آفریده بکوش، و وسایل راحتى خودت را فراهم کن.
در بارهی شهوات نفسانى نیز به شما اجازه نمىدهد که آنرا یک سره سرکوب نمائید بلکه براى جوابگوئى به شهوت جنسى به شما امر میکند که زنى را به نکاح بگیرید.
و باز براى حفظ عزت نفس به انسان اجازه نمىدهد که (نفس) را خوار کند و خود را از لذتهاى زندگى و نعمتهاى حیات محروم سازد و به انسان میگوید:
اگر تو طالب ترقیات روحانى هستى و میخواهى به خداوند متعال نزدیک شوى و در آخرت نجات یافته باشى، احتیاج ندارى و مجبور نیستى که دنیا را ترک کنى؛ زیرا در یاد خداوند متعال بودن و از لذتهاى زندگى برخوردار شدن و اجتناب از معصیتهاى خداوند متعال کردن و پیروى از قانون و شریعت خدا؛ اینها همه بزرگترین وسیله و نافذترین اسباب و موجبات رستگارى و نیکبختى در دنیا و آخرت است.
و بالآخره شریعت اسلام خودکشى را بر انسان حرام کرده و به انسان میگوید:
این (نفسى) را که بتو داده اند مال تو نیست بلکه مال خدا است، این امانتى است که به تو سپرده شده است تا آنرا براى مدت معینى استخدام کنى و این امانت بازیچهی تو نیست و نمىتوانى آنرا نابود کنى.
حقوق بندگان خدا: (حقوق العباد)
شریعت اسلام از طرفى به انسان امر کرده که حقوق (نفس) و بدنش را رعایت کند و از طرف دیگر به او امر میکند که این حقوق را طورى اداء کند که حقوق سایر بندگان خداوند متعال در این دنیا متضرر نشود؛ زیرا اگر امیال، شهوات و رغبتهاى خودش را صحیح و بجا استعمال و مصرف نکند مثل این است که روحش را نجس کرده و بدیگرى زیان وارد ساخته است.
بدین جهت غارت و سرقت و ارتشاء و خیانت و تزویر و مکر و عهدشکنى و خوردن ربا را حرام کرده است؛ زیرا نفعى را که انسان با این وسایل بدست میآورد در حقیقت به وسیلهی ضرر رساندن بدیگران حاصل میکند.
و همچنین شریعت اسلام دروغ و غیبت و تهمت زدن را حرام قرار داده است؛ زیرا این کارها به بندگان خدا ضرر میرساند. و نیز قمار و بختآزمائى و شرطبندیهاى نامشروع را از آنجهت حرام قرار داده که تحصیل منفعت از این راهها مستلزم ضرر و زیان هزاران نفر دیگر است، و نیز غل و غش در هر جنسى و غبن در حق دیگران را در کارهاى مالى از جهت اینکه بدیگران زیان میرساند تحریم کرده است.
و همچنین کشتن و فساد در روى زمین و فتنهانگیزى را حرام کرده؛ زیرا براى هیچ فردى از افراد بشر حلال نیست که دیگرى را بکشد یا به امید اینکه مالى را بدست آورد یا دلش را خنک کند، یا به نحوى از انحاء بدیگرى صدمه برساند. و نیز زنا و عمل قوم لوط را حرام دانسته است؛ زیرا اینگونه کارها از طرفى تندرستى و اخلاق را فاسد مىکند و از طرفى دیگر اباحه یعنى بىبند و بارى، و بىشرمى و پردهدرى را در اجتماع رواج مىدهد، و در پایان کار، بیمارىهاى پلید روى مىدهد، و نسل انسان را فاسد مىکند و باعث فتنهانگیزىها مىشود و روابط انسانیت را مختل مىسازد و پایههاى فرهنگ و تمدن را متزلزل مینماید.
اینها قیدهائى هستند که شریعت اسلام بر حیات انسانیت زده است تا اینکه انسان در برابر تأمین حقوق شخصى، حقوق دیگران را سلب نکند و از حقوق دیگران چیزى نکاهد.
ولى باید دانست که براى پیشرفت تمدن بشرى و تأمین سعادت انسان: این اندازه کافى نیست که ضرر انسان به دیگرى نرسد بلکه در عین حال براى تأمین این منظور باید علاقه و ارتباط مردم با یکدیگر بر اساسى استوار باشد که همه در راه خیر با یکدیگر همکارى کنند و در مصالح اجتماعى یار و مددگار یکدیگر باشند. در سطور آینده خلاصه قوانینى را که شریعت اسلام براى تأمین این منظور وضع کرده یادآورى میکنیم.
روابط بشرى از زندگانى خانواده شروع میشود، بدینجهت لازم است در بارهی زندگى خانواده نیز نظرى بیفگنیم.
حقیقت امر این است که خانواده جز مجموعهاى از زن و شوهر و فرزندان شان چیزى دیگرى نیست. و شالودهاى را که اسلام براى خانواده پایهگذارى کرده این است که شوهر موظف است براى تحصیل روزى افراد خانواده به کسب وکار بپردازد و آنچه را خانواده بدان نیازمند است آماده سازد و از افراد خانواده دفاع کند. ولى وظیفهی زن این است که کارهاى داخلى خانواده را به وسیلهی در آمد شوهر اداره کند و حد اکثر امکان راحت و آرامش را براى شوهر و فرزندانش آماده سازد و به تربیت فرزندانش بپردازد.
وظیفهی فرزندان این است که مطیع پدر و مادر شان باشند و آنها را احترام کنند،و وقتى که بزرگ شدند به خدمت پدر و مادر بپردازند ضمناً براى اینکه نظام خانواده بر اساس خیر و پیشرفت مصالح سیر کند، اسلام دو نوع تدبیر را در نظر گرفته است.
اولین تدبیر این است که شوهر و پدر را حاکم خانواده قرار داده و مقرر داشته که کارهاى خانواده را شوهر و پدر اداره کنند و همانطور که نظم هیچ شهر و هیچ کشورى امکان ندارد بدون وجود حاکمى که مسلط بر امور باشد، پیشرفت کند و نظم هیچ مدرسهاى بدون وجود مدیر و رئیس امکان پذیر نیست، به همان دلیل محال است نظام خانواده بدون وجود حاکمى که ناظر و مراقب امور خانواده باشد صورت گیرد. و اگر هر فردى از افراد خانواده داراى فکر و نظر مستقلى باشند و مسئول متوجه کارهایش نباشد، هرج و مرج و آشفتگى در خانوادهی حکومت رخنه خواهد کرد و آسایش و آرامش و سکون و اطمینان خاطر رخت بر خواهد بست، شوهر به جانبى خواهد رفت و زنش به جانبى دیگر و فرزندان شان با انواع مشکلات و مذلتها مواجه خواهندگشت. پس براى از بین بردن و جلوگیرى از وقوع این گونه مفاسد، هر خانواده ناگزیر است حاکمى داشته باشد که ناظر بر امور خانواده باشد، و بدیهى است فقط مرد میتواند مسئول تربیت و حمایت افراد خانواده باشد.
دومین تدبیر این است که چون کارهاى خارج از منزل و معاملات بر عهدهی مرد است وظیفهی زن این است که بدون جهت و بدون داشتن احتیاج شدید از خانه خارج نشود، و از اینجاست که زن از مسئولیت کارهاى خارج از خانه معاف شده است تا اینکه بتواند با کمال آرامش خاطر در داخل منزل بطور بایسته و شایسته، به وظایف خودش قیام کند، و نظم خانواده و تربیت اولاد بواسطهی خارج شدن زن از منزل مختل نگردد.
معنى این عمل این نیست که زن هیچ وقت حق خارج شدن از خانه را نداشته باشد بلکه بالعکس هر وقت احتیاجى باشد مىتواند از خانه بیرون برود و آنچه در این باره مورد نظر شریعت است، این است که منزل براى زن مرکز و دائرهی حقیقى وظایف او است، و آنچه توانائى و هوش و استعداد دارد در اصلاح کارهاى داخلى خانه بکار برد.
دایرهی خانواده به تناسب رابطهی خون و روابطى که ازدواج ایجاد میکند توسعه مىیابد و شریعت اسلام براى اصلاح روابط بین افراد خانواده و بستگان هر خانوادهاى قواعد گوناگونى بر اساس حکمت و مصلحت وضع کرده تا همهی افراد با یکدیگر همکارى کنند و همه یار و یاور یکدیگر باشند:
از جملهی قواعد و مقررات مربوط به نظام خانواده مواد زیر است:
شریعت اسلام ازدواج زنان و مردانى از قبیل مادر با فرزندانش، پدر با دخترانش، همسر مادر با ربیبه، زن پدر و پسر، خواهر و برادر رحمى و خواهر و برادر رضاعى، عمو و دختر برادرش، عمه و پسر برادرش، دایی و دختر خواهرش، خاله و پسر برادرش، مادر زن و شوهر دخترش، پدر زن و زن پسرش، پدر شوهر و زن پسرش، را تحریم کرده است. یکى از فوائد بسیارى که در این تحریم محسوس و مشهود است این است که روابط و علائق بین این مردان و این زنان همیشه پاک و پاکیزه باقى میماند و اینگونه زنان و مردان بدون تکلف و بدون شائبه با یکدیگر مربوط میشوند.
اسلام بعد از حفظ این روابط علاقهی ازدواج بین بقیه افراد خانواده را حلال شمرده است تا اینکه قرابت بر قرابت افزوده شود و محبت در میان افراد افزونى بگیرد.
این معنى روشن و واضح است که علاقهی ازدواج در میان کسانی که به عادات و طبایع و اخلاق یکدیگر آشنائى دارند به موفقیت نزدیکتر است از علاقه بین افرادی که با یکدیگر سابقهی آشنائى نداشته و به خصوصیات یکدیگر معرفتى ندارند، و در بسیارى از موارد مىبینیم ازدواجى که بین بیگانگان صورت میگیرد به خصومت و عدم توافق مىانجامد، بدین مناسبت اسلام ازدواج با کفو کریم، معنى همسر متناسب و موزون را بر دیگران ترجیح میدهد.
خانوادهی انسانها مشتمل مىشود بر همه قسم از افراد بشر چه غنى و چه فقیر و چه خوشحال و چه بدحال، اسلام مطابق نص صریح دستور میدهد که بزرگترین حقوقى را که انسان نسبت به بندگان خدا بر عهده دارد رعایت خویشاوندان نزدیک اوست، و این معنى در زبان شرع به (صلهی ارحام) تعبیر شده است و از اینجاست که در قرآن کریم و سنت نبوى مکرراً توصیه و تأکید شده و قطع این رابطه را (قطع ارحام) مىنامند و آن از گناهان کبیره شناخته شده است.
رعایت حال خویشاوندان و نزدیکان مفهوم وسیعى دارد به این معنى که اگر کسى دچار تنگدستى شود، بر خویشاوندان نزدیک او که قدرت مالى کافى دارند واجب است که به کمک او بشتابند و دست معاونت به سوى او دراز کنند، کما اینکه در مورد صدقه حق خویشاوندان بر دیگران مقدم است.
براى ارث هم اسلام همچنین قانون وضع کرده و دستور داده است که اگر مردى بمیرد و مالى از او بماند چه کم و چه زیاد نباید این مال در یک محل جمع شود، بلکه هر یک از نزدیکترین افراد متوفى باید از مال او سهمى ببرند، و چون پسر و دختر و زن و شوهر و پدر و مادر و برادر و خواهر نزدیکترین کسانى هستند که ذیحق هر شخصى شناخته میشوند، لهذا شریعت اسلام، قبل از اینکه سهم دیگران را تعیین کند، سهم این نزدیکترین افراد را از مال متوفى معین کرده است، و ضمناً دستور داده است که اگر نزدیکان طبقه اول وجود نداشته باشند به خویشاوندان طبقه دوم داده شود بدینطریق ثروت یک شخص معینى بین بسیارى از نزدیکان او تقسیم مىشود وهمه بعد از فوت او از ارثى که گذاشته بهرهمند میشوند.
با توجه به این معانى باید گفت: در میان قوانین عالم قدیم و جدید، قانون اسلام نظیر ندارد، گویا اینکه بعضى ملتها تازه دارند گامهائى در این راه بر مىدارند تا از قانون اسلام بهرهمند شوند.
لیکن تأسف در این است که بعضى از مسلمانان بواسطهی جهالت و سفاهتى که دامنگیر شان شده شروع به مخالفت این قانون کردهاند، تا جائیکه مرض محروم کردن دختران از میراث در بسیارى از نواحى کشورهاى پاکستان و هندوستان مخصوصاً در دهات شایع گردیده، حالانکه این ظلم شنیع و مخالفت صریح و واضح، با احکام قرآن کریم است.
بعد از مسئله روابط خانواده، موضوع روابط با دوستان و همسایگان و اهل محله و همشهریان و هموطنان و همچنین اشخاص دیگرى که در شئون مختلف با آنها سروکار پیدا مىکنیم، پیش مىآید.
اسلام به ما امر میکند که با همه این اشخاص با صداقت و راستى و درستى و عدل و حسن خلق رفتار کنیم و هیچ فردى را اذیت نکنیم و از بدزبانى و بدرفتارى با آنها احتراز کنیم و یار و یاور یکدیگر باشیم و از بیماران عیادت کنیم و در تشییع جنازهی مردگان شرکت کنیم، و اگر فردى از این افراد دچار مصیبتى شود به همدردى و دلدارى او بشتابیم و به بینوایان و نیازمندان و درماندگان محرمانه و آشکارا کمک کنیم و از کودکان یتیم و پیرهزنان دلجوئى کنیم و گرسنگان را اطعام کنیم و برهنگان را بپوشانیم و به بیکاران همراهى کنیم تا اینکه براى خودشان کسب و کارى پیدا کنند.
و اگر خدا به ما فضلى کرد، نعمت خدا را در راه اسراف و عیاشى و خوشگذرانى مصرف نکنیم، و نیز شریعت اسلام خوردن و نوشیدن در ظرف طلا و نقره و پوشیدن جامههاى ابریشمى را حرام کرده و اجازه نمیدهد که پولى را در عیاشى و طرب، بیهوده خرچ کنیم؛ زیرا ثروتى را که ممکن است صدها و هزارها نفر از بندگان خداوند متعال مورد استفاده قرار دهند، سزاوار نیست که یکفرد معینى هر طورى که بخواهد، و هر طور شهوت او حکم کند آنرا مصرف نماید!
مالى را که هزاران نفر از بندگان خدا میتوانند رمق حیاتشان قرار دهند اگر مبدل به یک رشته جواهرات کنید و به گردن تان بیاویزید یا به صورت زینت آلا تى در آورید و روى میزهاى خودتان بگذارید یا به شکل ظروف طلا و نقره در آورید یا بصورت فرشهاى گرانقیمت در آورید و زینت اطاق تان قرار دهید یا در راه آتش بازىهاى مصنوعى که در هوا دود میشود خرج کنید، البته ظلم است.
مقصود از این دستور این نیست که اسلام بخواهد آنچه ثروت دارید از شما بگیرد بلکه کلیه ثروتى را که از طرف پدر و مادر بشما رسیده است مال شما و حق مشروع شماست و استحقاق آنرا دارید که از ثروت تان بهره مند شوید، و جایز است که در لباس و خوراک و منزل و مرکب تان آثار نعمتى را که خدا به شما داده نشان بدهید، لیکن غرض اصلى از تعلیمات اسلام این است که زندگانى پاکیزهاى آمیخته با اعتدال و صرفهجویى داشته باشید و در کمالیات یعنى تشریفات زندگى افراط نکنید بلکه در آنچه خدا به شما عطا کرده، حقوق خویشاوندان و دوستان و همسایگان و هموطنان و همکیشان و همه فرزندان آدم را رعایت کنید.
حالا میتوانید از این دایرهی تنگ خارج شده و به دایرهی وسیعترى که مشتمل بر همه مسلمین جهان باشد، نظر افگنید.
اسلام در این دایرهی وسیع قوانین و ضوابطى را وضع کرده و بدینوسیله همه مسلمانان را طورى قرار داده که همه در کارهاى خیر و نیکوکارى و پرهیزگارى بایکدیگر همکارى کنند و یار و مددگار یکدیگد باشند و تا حدود امکان اجازه ندهند پلیدى و زشتکارى در روى زمین سر بلند کند.
در سطور آینده به پاره اى از این قوانین اشاره مىکنیم:
اسلام براى حفظ اخلاق اجتماعى، امر کرده است که زنان و مردانى که در اجتماع داراى روابط مشروعى نیستند بصورت آزاد با یکدیگر آمیزش نداشته باشند و امر کرده است که زنها محیط جداگانهاى داشته باشند غیر از محیط مردها، و دستور داده است که زنها همت و سعى شان را صرف انجام وظائف مربوط به زندگانى خانواده نمایند، ضمناً اجازه داده است که اگر زنان محتاج به خارج شدن از منزل شدند، زینت و زیورى نداشته باشند بلکه با لباس ساده بیرون روند و حجاب را با کمال خوف از خداوند متعال رعایت نمایند و مادامی که به حقیقت احتیاج شدیدى در کار نباشد صورت و دو دستشان را نیز بپوشانند ولى فقط در موقع لزوم مى توانند صورت و دو دستشان را باز نگاه دارند. این عمل در اصطلاح شرع (حجاب) نامیده میشود.
از جهت دیگر اسلام به مرد امر کرده که از نگاه کردن به صورت زنان دیگر (غیر از زن خودش) اجتناب کند و اگر چشم مرد بدون قصد و عمد بر روى زن دیگرى افتاد، چشمش را بر گرداند و دیگر بار بصورت آن زن نگاه نکند، نگاه کردن بار دیگر معیوب است و کوشش براى آمیزش با زنان غیر، معیوبتر است.
وظیفهی هر زنى و هر مردى حکم مىکند که اخلاقش را حفظ کند و نگذارد در قلبش میل و رغبتى ولو بسیار خفیف، براى شهوات نفسانى خارج از دایرهی ازدواج مشروع، بیدار شودإ چه رسد به آنکه داراى چنین قصدى باشد یا در راه چنان قصدى کوشش کند!.
اسلام به منظور حفظ اخلاق اجتماعى باز گذاشتن فاصلهی ناف و سر دو زانو را براى مرد منع کرده استلإ و هچنین کشف تمام اعضاى بدن زن (جز صورت و پنجهی دست) را حتى براى نزدیکترین خویشاوندان حرام نموده است.
این عمل در اصطلاح شرع (ستر) یعنى پوشش نامیده مىشود، و براى هر زن و مردى واجب است که بر این امر مواظبت کند.
نظر اسلام در این باره این است که اصل و مادهی حیا در نهاد مردم رشد کند و فواحش و منکرات که مرتکبش را به اباحیت - یعنى بىبند و بارى- و انحطاط اخلاقى، مىکشاند، در میان مردم شایع نشود.
اسلام کارهاى طربانگیز و لهوى را که باعث فساد اخلاق انسانى و موجب تهییج شهوات پست و باعث تضییع اوقات و تباهى تندرستى و از بین رفتن اموال شخص میشود نمىپسندد.
بدون تردید تفریح به ذات خود چیزى است ضرورى براى تقویت روح، نشاط و نیروى عمل در انسان، و پرورش روح حیات براى عمل و اقدام امرى است لازم.
لیکن تفریح باید ایجاد نشاط کند و روح را تر و تازه نگاه دارد. و لهو یا تفریح نباید صورتى داشته باشد که روح را تاریک و کثیف نماید. لیکن کارهائى طرب انگیز و تفریحات زشت و پست و پلیدى که هزاران نفر مجتمعاً دور هم نشسته و حوادث فرضى و وقایع موهومى از ارتکاب جرائم و منظرههاى ساختگى مملو از بىبند و بارى و انحطاط اخلاق را روى پردهی سینما مشاهده مىکنند، نتیجه اى جز فساد اخلاق و تقلیدهاى زشت و قبیح و عادتهاى نکوهیدهی دشمن از آن حاصل نمیشود.
اسلام براى حفظ یگانگى و سعادت اجتماعى مسلمانان امر اکید صادر کرده که از مخالفت با یکدیگر بپرهیزند و از عوامل تحزب و تفرقه اجتناب کنند، و دستور داده است که اگر در کارى با یکدیگر اختلاف پیدا کردند با اخلاص و حسن نیت به کتاب خدا و سنت رسول اکرم صلى الله علیه وسلم مراجعه کنند و هر گاه بارى در آن امر اتفاق نظرى حاصل نکردند، امر شان را به خدا وا گذارند و دست از نزاع و دشمنى بر دارند و در کارهائى که متضمن صلاح و رستگارى همگانى و سعادت عمومى است با یکدیگر همکارى کنند و مطیع اولوالأمر باشند. و از مردان شرور و فتنه انگیز دورى کنند و نیروى خودشان را ضایع نسازند و ملت شان را به وسیلهی جنگهاى داخلى بىآبرو و رسوا ننماید.
اسلام به مسلمانان اجازه داده است که علوم و فنون را از غیر مسلمانان فرا گیرند و طرق نافع آنرا بیاموزند: لیکن اجازه ندارند که در زندگى خودشان را تشبیه دیگران بسازند؛ زیرا هیچ ملتى به ملت دیگرى تشبیه پیدا نمىکند مگر وقتی که به ذلت و خوارى و زیردستى خود و به برترى و ترقى دیگران اعتراف کرده باشد.
و اینچنین اعترافى از پلیدترین و کثیفترین انواع عبودیت و بندگى است. و نیز بدیهى است چنین اعترافى حاکى از مغلوبیت و انحطاط است و نتیجهی قطعى آن انقراض مدنیت ملت تقلیدکننده است. و به همین مناسبت رسول اکرم صلى الله علیه وسلم همه مسلمانان را از پیروى ملتهاى بیگانه و اختیار تمدن آنان بر حذر داشتهاند.
و هرکسى که اندک عقلى داشته باشد مىفهمد که قدرت هر ملتى وابسته به لباس یا طرز زندگى آن ملت نیست بلکه منوط به علوم و حسن تنظیم و انضباط و نیروى عمل آنست. در اینصورت کسی که خواستار قدرت و کمال ترقى باشد باىد آنچه را که موجب نیرو و ترقى و کمال شده فراگیرد و به آنچه باعث ذلت و خوارى و سر افگندگى ملتها است رغبت نشان ندهد، و بالآخره اینکه ضمیمهی ملتهاى دیگر نشود و حیات ملى و ارزشهاى آنرا از دست ندهد.
مسلمانان اجازه ندارند که با غیر مسلمانان با تعصب و کوتاهنظرى معامله کنند و به خدایان شان فحش بدهند یا به بزرگان شان طعن بزنند و یا به ادیان آنها اهانت کنند و همچنین اجازه ندارند که با دیگران آغاز خصومت کنند و مادامیکه غیر مسلمانان نسبت به مسلمانان خواستار مصالحت و مسالمت باشند و به حقوق مسلمانان تعدى نکنند. وظیفهی مسلمانان این است که نسبت به آنان با مصالحت و مسالمت یعنى با روح صلحجوئى و سازش رفتار کنند.
وظیفهی مهمى که شرف و افتخار اسلامیت ما بر عهدهی ما گذاشته این است که بکوشیم تاحد اکثر عواطف محبت و مواسات و اخلاق عالیهی انسانى را نسبت به کسانی که مسلمان نیستند از خود نشان دهیم و همچنان توجه داشته باشیم که رفتار ما با غیر مسلمانان اگر آمیخته با تعصب و بداخلاقى و ستمگارى و کوتاهنظرى باشد، این عمل مخالف احکام اسلام و فطرت مسلمانى است؛ زیرا عامل اصلى و انگیزهی اساسى قیام مسلمانان جز این نبوده و نیست که مسلمانان از لحاظ حسن اخلاق و شرف و سعهی صدر و بلندى نظر و صلاحاندیشى سرمشق باشند تا همه مردم جهان به آنان تأسى کنند و پیرو ایشان بشوند و در عین حال به وسیلهی رفتار نیک، قلوب دیگران را به مبادى پاک و پاکیزهی اسلام که مبنى بر حق و عدالت است جلب کنند.
حقوق سایر مخلوقات:
اینک چهارمین نوع حقوق را براى شما به اختصار تشریح میکنیم و میگوییم:
خداى متعال انسان را بر بسیارى از مخلوقاتش برترى داده و به او اجازه داده است که متصرف و حاکم بر بسیارى از مخلوقاتش باشد و آنها را به وسیلهی قدرت و نیروئى که دارد مطیع ارادهی خودش قرار دهد و آنان را به نفع خودش استخدام کند.
از آنجائی که انسان در روى زمین بهترین و برگزیدهترین مخلوقات خدا است حقى دارد که چنین طرز و روش در برابر سایر مخلوقات بکار برد ولى دیگر مخلوقات هم دارای حقوقى چند در برابر انسان میباشند.
از جمله این حقوق یکى این است که انسان بدون داشتن احتیاج شدید نباید هیچ یک از این مخلوقات را از بین ببرد یا به آنها ضررى یا اذیتى برساند و فقط در موقعی که ناگزیر و لاعلاج باشد میتواند به آنها ضرر و صدمهاى ضرورى وارد سازد، و براى استخدام و بهرهبردارى از این مخلوقات بهترین و عادلانهترین طریق را انتخاب کند.
شریعت اسلام در راه اجراى این منظور احکام متواترى را اضافه کرده، مثلاً به انسان اجازه نداده است که حیوانى را جز براى تغذیه یا براى احتراز از ضرر و زیان به قتل برساند، و با تأکید تمام امر کرده که هیچ حیوانى را جز در مورداحتیاج شدید و بر سبیل تفریح از بین نبرد، و باز در مورد کشتن حیوانات حلال گوشت، طریق خاصى را به عنوان (ذبح) مقرر داشته که براى بدست آوردن گوشت نافع بهترین طریق شناخته میشود.
باید دانست که هر طریق غیر از طریق (ذبح اسلامى) اگر براى حیوان حلال گوشت کمزحمت تر است در عوض بسیارى از فواید گوشت را از بین مىبرد و باز هر طریقى غیر از همین طریق که شریعت اسلام تعیین کرده اگر براى حفظ فواید گوشت نافعتر است زحمت و اذیتى بیشتر براى حیوان دارد.
کشتن حیوان حلال گوشت با قساوت و اذیت در اسلام شدیداً نهى شده است.
کشتن حیوانات درنده و حشرات سمى را بدان جهت مجاز دانسته که قدر و ارزش حیات بشر از حیات درندگان بیشتر است معذلک اجازه نداده است که حتى درندگان را با عذاب و اذیت و شکنجه بکشند.
و نیز اسلام گرسنه نگاهداشتن حیواناتى را که براى سوارى یا بارکشى مورد استفاده قرار میدهیم شدیداً نهى کرده است، و به هیچوجه اجازه نمیدهد که زاید بر طاقت و استعدادى که دارند بارى بر آنها تحمیل شود یا به سختى ضربتى بر آنها وارد آوریم.
و باز اسلام حبس کردن پرندگان را بدون ضرورت مکروه دانسته نه صرف پرندگان بلکه اسلام رضایت نمیدهد که به اشجار هم صدمه و زیانى وارد آوریم، و در این مورد نیز برای ما اجازه داده است که گلها و میوههاى درختها را بچینیم لیکن حق نداریم بدون احتیاج شاخى را قطع کنیم یا درختى را از ریشه در آوریم، از این بالاتر صرف نظر از نباتات که داراى حیاتند، اسلام اجازه نمیدهد که حتى چیزى را که فاقد حیاتست ضایع سازیم، بدلیل اینکه حتى از ریختن آب و ضایع ساختن آن بدون احتیاج منع کرده است.
شریعت جهانى دائم:
آن چه بزبان قلم تشریح شد خلاصهی مختصر و کوتاهى است از احکام و قوانین آن (شریعت بیضاء) یعنى انظمه و مقررات درخشانی که به وسیلهی پیغمبر اسلام محمد صلى الله علیه وسلم از طرف خداى متعال براى کلیهی انسانان و براى هر زمان مرحمت شده است، و باید دانست که در این شریعت هیچ چیز، بشرى را از بشر دیگر جدا نمیکند مگر عقیده و عمل.
و باز باید به این نکته توجه داشت که در حقیقت همه شریعتها و دیانتهائی که بین افراد بشر بر اساس مسئلهی نژاد یا وطن یا رنگ تفاوت قائل شدهاند نمیتوانند شرایع جهانى باشد؛ زیرا به حکم طبیعت محال است فردى از یک نژاد معیّن بصورت فردى از نژاد دیگر شناخته شود کما اینکه براى همه مردم زمین امکان ندارد که همه در هم فشرده شوند و خودشان را محدود به یک سرزمین معینى بدانند و آن سرزمین را وطن خاص شان بشناسند، همانطوری که امکان ندارد سیاهى حبشى یا زردى چینى یا سفیدى فرنگى را از فطرت و طبیعت او زایل کنیم، پس ظاهر امر حکم میکند که چنین دیانتهائى جز در میان ملت معینى نمیتواند دوام بیاورد و باقى بماند ولى در برابر همه این دیانتها اسلام شریعت جهانى آورده است، و هر فردى که به عقیدهی اسلامى بگراید و بگوید:
(لا إله إلا الله محمدٌ رسول الله)
میتواند داخل در امت مسلمان شود و از همان حقوقی که سایر مسلمانان بر خور دارند، بهره مندگردد؛ زیرا در این شریعت نژاد یا لسان و یا وطن هیچ کدام اعتبارى ندارند. از همه مهمتر اینکه: این شریعت شریعتى است دایم و قوانین آن مبنى بر اعتراف و تصدیق امت یا ملت خاص یا بر اساس عادات و رسوم زمان محدود و معینى نیست بلکه مبنى بر مبدأ و اصل فطرى است که ذاتى و جبلى انسان است. و از آنجائی که این فطرت در هر زمان یا حالى ثابت و پایدار است و هیچگونه تغیرى در آن روى نمیدهد پس این سنن و نظامهایی که بر اساس فطرت پایهگذارى شده، در هر زمانى و هر حالى به همین صورت ثابت و پایدار و جاوید خواهد ماند.
و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین
یعنى آخرین دعاى ما این است که بگوییم:
حمد و سپاس مخصوص آن خدایی است که پروردگار جهانیان است.
منبع:
کتاب مبادی اسلام، نشر احسان، تهران، ترجمهی سیدغلامرضا سعیدی
نظرات