مارتین لوتركینگ نیز برای پایان دادن به تبعیض نژادی و آزار دادن سیاهپوستان در امریكا و هدایتِ جنبش حقوق مدنی، با تكیه بر خشونتپرهیزی بهطور تدریجی توانست همدلی و همراهی سیاهپوستانی كه در پی پاسخ دادن خشونت با خشونت بودند و سفیدپوستانی كه در مواجهه با آزار دادنِ سیاهپوستان بیاعتنا بودند و همچنین برخی سیاستمداران را برانگیزاند و رویاهای نیكی كه در سر داشت را بر اساس گفتوگو، مذاكره و مقاومتی چشمگیر عملی سازد. مقاومت اصلاحگرایانه و بدون خشونت الكساندر دوبچك در چكسلواكی (1968) نیز به بهار پراگ انجامید بلكه دموكراسی، آزادی و فضای آزاد سیاسی در درون اردوگاه سوسیالیسم مجالی پیدا كند اما این حركت پرشور، آرام و مداراجویانه با وحشیگری ارتش شوروی و همراهانش متوقف شد. ولی 21 سال بعد، با هدایتِ واسلاو هاول (نمایشنامهنویس، نویسنده و سیاستمدار اخلاقمدار) و مردمی كه خواهان آزادی و رهایی از بند دیكتاتوری بودند موجی دیگر برخاست و در مبارزهای بر اساس خشونتپرهیزی، دولت كمونیستی چكسلواكی كنار گذاشته شد. پس از 21 سال، دوبچك و هاول در بالكنی و در برابر مردم كشورشان ایستادند. دوبچك كه نماد مبارزهای شرافتمندانه بود وقتی در مقابل مردم ایستاد، قبل از هر سخنی، بهطور نمادین آغوش خود را گشود و هموطنان شاد و امیدوار خود را در آغوش كشید. نلسون ماندلا كه برای مبارزه با آپارتاید در آفریقای جنوبی 27 سال از زندگی خود را در زندان (جزیر روبن) گذرانده بود پس از آزادی، مبارزهای بر اساس خشونتپرهیزی را آغاز كرد و جنبشی بزرگ با هدایت او به پیروزی رسید. برچیدن دیوار برلین و آزادسازیهای سال 1989 در اروپای شرقی نیز تجربههای شیرینی در تاریخ امید و آزادی به شمار میآیند.
اما شاید بتوان گفت، مهمترین قلهها در تاریخ مبارزهها و مقاومتهای بدون خشونت، نخست گاندی و سپس مارتین لوتركینگ بودند كه اندیشهها، روشها و شیوه مبارزه آنها برای بسیاری الهامبخش بود. این دو، آموزگاران و مبارزان بزرگی بودند كه عدم خشونت را به عنوان یك اصل و آیین در زندگی خود قرار دادند و با نگرشی اخلاقگرایانه، قدرت مبارزه بدون خشونت را به جهانیان نشان دادند. شخصیتهایی كه اخلاق و سیاست را جدا از هم تعریف نمیكردند و به تعبیر مری كینگ: « هر دو، آیین رواداری و گفتوگو را تبلیغ میكردند و با آن میزیستند.» خوشبختانه ما در كتاب «مهاتما گاندی و مارتین لوتركینگ: قدرت مبارزه عاری از خشونت» اثر «مری كینگ» كه با ترجمه شهرام نقشتبریزی منتشر شده است، میتوانیم با بخشی از دیدگاههای این دو شخصیت بزرگ و ستودنی آشنایی یابیم كه بسیار مغتنم است. با این وجود، برخی نیز مدعی هستند كه چهرههای خشونتپرهیز و صلحجو انسانهایی ضعیف هستند، اهل مبارزه نیستند و آنها را اخلاقمدارانی مینامند كه با كار سیاسی آشنایی چندانی ندارند و... در حالی كه اگر اندكی با تاریخ خشونتپرهیزی (و پیامدهای جداسازی اخلاق از سیاست) آشنا باشیم برایمان روشن خواهد شد كه مبارزه برای «انسان بودن» دشوارترین مبارزه است. مبارزهای كه با مبارزه خشن، چریكی و جنگجویانه ارتباطی ندارد، اما بسیار نفسگیرتر است. مبارزهای شرافتمندانه برای آزادی، عدالت، انسانیت و صلح. مبارزهای منهای دیگرستیزی و خونریزی كه كشتن و كشته شدن، انتقامجویی و كینهورزی، جایی در آن ندارد. فدریكو مایور در پیشگفتار كتاب «مهاتما گاندی و مارتین لوتركینگ: قدرت مبارزه عاری از خشونت» مینویسد: «فرهنگ صلح به هیچ وجه مترادف با فرهنگ انفعال نیست. عدم خشونت، ترفندی برای حركت است، نه بهانهای برای رخوت یا فرمانبری. ویژگیهای این روش، صراحت، تقید به نظم، تصمیم قاطع و آنچه اغلب از یاد میبریم، درصد بسیار بالای موفقیتآمیز بودن آن است... فرهنگ صلح، تعهدی است جدی و همیشگی به بیان صریح اعتقادات و به دوستداشتن همسایگان و سهیم ساختن آنها در ایدهآلها و آرزوها.»
مصطفی ملكیان (آموزگار عقلانیت و معنویت) نیز در یكی از سخنرانیهای قدیمی خود درباره موضوع خشونت، به نكتهای اشاره دارد كه بسیار جای اندیشیدن دارد: «نداشتن دلیل برای مدعا، نخستین زمینه برای خشونتورزی است كه نخست در گفتار و سپس در رفتار، خود را نشان میدهد. واقعیت این است كه افراد یا با استدلال میتوانند طرف مقابل را اقناع كنند، یا اگر استدلال كافی و متقن ندارند به فریب متوسل میشوند، اما چنانچه گاهی به دلیل علم، قدرت تفكر و تعقل در طرف مقابل، نتوان به فریب او دست یافت، خشونت راهكار پایانی است. كسی كه با فقدان استدلال مواجه است به خشونت متوسل میشود. از اینرو خشونت میتواند ناشی از ضعف قدرت استدلال باشد... اگر من در برابر دشمن و مخالفم احساس ضعف كنم و دست به خشونت بزنم، دلیل بر ضعف من است نه اینكه قدرتمند هستم. كسی كه خودش را در مقابل حریف ضعیف میبیند دست به خشونت میزند، اما وقتی كه یك شخصی در مقابل حریفی، آگاه و مطلع است پس قدرتمند هم است. فرد آگاهی كه طمأنینه و آرامشی دارد كه فرد ضعیف برای اینكه او را قانع كند مجبور میشود تا او را تهدید كند. بنابراین رژیمهایی كه طمأنینه دارند قدرتمند هستند، اما قدرتهایی كه مدارا ندارند، ضعیف هستند و درنهایت فاقد اعتماد به نفس هستند.»
نظرات