هنگامی كه به وضع ایران نگاه می‌كنیم با پدیده‌های عجیبی مواجه می‌شویم. یكی از آنها اتحاد و اشتراك نظر نسبی نزد غالب نخبگان ایران از هر طیفی و هر حوزه‌ای در مساله سیاست است. این اتحاد حداقل در عمل دیده می‌شود، حتی اگر ریشه‌های رسیدن به این نقطه برای هریك از آنها تفاوت‌هایی داشته باشد. به‌طور كلی نخبگان ایرانی به علل گوناگون بسیار ناهماهنگ و پراكنده هستند. بخش مهمی از آنان به‌طور سنتی با حكومت‌ها زاویه دارند، در واقع میان نخبگان سیاسی حاكم با سایر نخبگان شكافی عمیق وجود دارد. نخبگان ایرانی میان خودشان نیز ناهماهنگ هستند و كمتر شرایطی را تجربه كرده‌ایم كه حرف واحدی بزنند. این ناهماهنگی میان نخبگان حوزه‌های گوناگون آشكار است، نخبگان اقتصادی با فرهنگی، هر دو با كارآفرینان، با نخبگان مذهبی، علمی و صنفی و حرفه‌ای، پزشكی با مهندسی و... در ارتباط نیستند. نه ارتباط مستقیم دارند و نه در فضای رسانه‌ای مناسبی زندگی می‌كنند كه از آن طریق ارتباط موثر و وحدت‌بخشی داشته باشند. حتی نوعی خصومت و تحقیر كلامی هم میان برخی از این نخبگان وجود دارد. همچنین میان نخبگان برخی از حوزه‌ها هم این وحدت نظر و اشتراك عملی كمتر وجود دارد كه ناشی از فقدان مجامع صنفی و فعالیت‌های صنفی حرفه‌ای است. از سوی دیگر شكاف ملموسی میان نخبگان ایرانی با توده‌های مردم دیده می‌شود. این پدیده نیز علل خود را دارد. بخشی از نخبگان متاثر از فرهنگ و ارزش‌های فرامرزی هستند و قادر به تعامل موثر با جامعه خود نیستند، ضمن اینكه عدم دسترسی به رسانه آزاد و فعالیت‌های عمومی نیز در این وضعیت موثر است و در ارتباط آنان با توده مردم ایجاد اختلال كرده است. تحلیل دقیق این مسائل را در مقاله «تاثیر متقابل تحولات فرهنگی و نخبگان كشور طی ۲۰ سال آینده در پرتو دو سناریوی ادامه وضع موجود یا وضع مطلوب و عقلایی» در سال ۱۳۸۹ نوشته‌ام كه در كتاب تازه انتشارم با نام شش مقاله سیاسی و اجتماعی چاپ شده است.

در آنجا توضیح داده شده كه بیش از ۷۵ درصد نخبگان ایرانی معتقدند كه در وضع موجود هیچ نوع اثرگذاری در جامعه ندارند یا این اثر كم است و ادامه آن وضع را تیره‌تر هم می‌دیدند. برای رسیدن به وضع مطلوب پیشنهادهایی شده بود كه در حوزه‌های گوناگون باید انجام می‌شد. ولی نكته مهمی كه از سال ۱۴۰۰ به بعد رخ داده است، اتحاد نسبی و باورنكردنی نخبگانی میان نخبگان یك حوزه، یا میان نخبگان حوزه‌های گوناگون و نیز میان آنان و مردم است. این اتحادی بسیار عجیب و حتی اثرگذار است و ریشه آن در رفتار حكومت است كه همه آنان را با تفاوت‌های فراوان به اجبار زیر یك چتر فراگیر جمع كرده است. حتی نیروهای مذهبی و علاقه‌مند به خود را نیز منفعل كرده است. نمونه آن در مساله نحوه مقابله با حجاب است كه بخش‌هایی از مذهبی‌ها را هم عصبانی كرده. البته این اتحاد سلبی است. ریشه آن نیز عملكرد ساختار رسمی است كه با عمل خود آنان را در تقابل با وضع موجود متحد كرده است. این وحدت سلبی اگر قادر به ایفای نقش سازنده نباشد، قدرت تخریبی بسیار بالایی دارد. به عبارت دیگر هر كسی از ظن خود مخالف وضع موجود شده است و هركدام خواب‌های خود را در این مخالفت چنانچه دوست دارند تعبیر می‌كنند. البته تقصیری هم ندارند، زیرا این قدرت و توان عجیب سیاست‌های رسمی در متحد كردن اغلب نخبگان است كه در ایران تجلی یافته است. اكنون در شرایطی هستیم كه بیشتر نخبگان بر اثر جبر زمانه و جریان تند سیاست به ناچار در یك مسیر مشترك در حال شنا كردن هستند، در نتیجه متحد و همسو به نظر می‌آیند. خطر این همسویی و اتحاد سلبی نخبگان برای حكومت و ساختار سیاسی قطعا كمتر از شكاف دولت ـ ملت نیست، زیرا اثرگذاری نخبگان كه تولیدكننده فرهنگ و ادبیات و هنر و شعر و اندیشه و منطق هستند، چون سلاحی بُرنده علیه هر چیزی كه جلوی آنان باشد عمل می‌كند. به علاوه جلب نظر آنان خیلی سخت‌تر از جلب نظر توده مردم است.

در هر حال از ما گفتن بود، خود دانید.