ایراد: بنا به دلایل زیر زندگی در عصر علوم با دیندار بودن تناسب ندارد:
۱- تمدن بدون علم ثبات ندارد و دین مخالف علم است، چرا که اروپا پس از دوری از دین به پیشرفت نائل شد.
۲- نظریه «آگوست کنت»: بشریت در دورانهای اول دیندار بود بعد فلسفه قدم به میدان گذاشت و سپس رهبری علم شروع شد.
۳- مارکس: دین افیون تودهها است و برای دست یافتن به حقوق خود باید دین را کنار نهاد.
پاسخ:
علم و تمدن
دین با علم سر دعوا ندارد و این دین کلیسا (نه مسیحیت) بود که به محرومیت اهل علم انجامید.
موضع اسلام نسبت به علم
اسلام به تفکر در آیات آفاق و انفس امر میکند و کسب علم را بر حسب نیاز واجب کفایی و یا عینی قرار داده است.
«مکسیم رودنسون» نویسندهی مارکسیستی: «قرآن کتاب مقدسی است که عقلانیت جایگاه بس بزرگی را در آن اشغال کرده است. در این کتاب خداوند پی در پی با مردم مجادله و گفتگو و حسابرسی میکند...»
عَقَلَ: افکار را باهم ربط داد و با دلیل و برهان عقلی پیرامون آنها قضاوت کرد. که بیش از ۵۰ بار در قرآن آمده است.
ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِکُمْ هَلْ لَکُمْ مِنْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ مِنْ شُرَکَاءَ فِی مَا رَزَقْنَاکُمْ فَأَنْتُمْ فِیهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُون
(روم/۲۸)
افزون بر اینها
۱- قرآن با ذکر داستان یوسف بر اصل مدیریت و برنامهریزی (که با اصل قضا و قدر تضاد ندارد) تأکید دارد.
۲- بهکارگیری اصول حسابرسی و آمارگیری: پیامبر بعد از هجرت به مدینه برخی را مأمور سرشماری ایمان آوردگان کرد.
۳- به رسمیت شناختن اصل تجربه: مسأله بارور ساختن درخت خرما که به دنیا دیدگان فرمود: «انتم اعلمُ بِأمورِ دیناکُم»
۴- تشویق به اقتباس اسباب و اصول نافع در امور دنیوی و قانونی جز در عقیده و اخلاق و آداب، تا جایی که مغایر اسلام نباشد. (حفر خندق به تقلید از فارسها)
۵- پرده برداشتن قرآن از پیرامون ارزش صنعت و نقش آن در زندگی، تا جایی که بعضی از پیامبران جزو صنعتگران مهم بودهاند.
نوح: کشتیسازی
ابراهیم و اسماعیل: بنایی
داود: کار با آهن و طلاسازی
ذالقرنین: استفاده از آهن مذاب برای ساختن سد
رینه میله دانشمند غربی: همانا مسلمانان مبنای کاوش جدیدی را ابداع کردهاند که از دین سرچشمه میگیرد و آن اصول تحقیق و تفکر است.
نقش علوم اسلامی در بنای تمدن
مسلمانان در چنین فضای علمی پرورش یافتند و توانستند با در هم آمیختن علم و ایمان دین و دنیا را در هم آمیزند و بهترین روش رسیدن به کشف حقایق بعضی آزمایش و تجربه را بنیان نهند.
گوستاولوبون: بسیاری گفتهاند: «پیکون» اولین کسی است که آزمایش و تحقیقات را جایگزین کتاب و استاد کرد، اما امروز باید اعتراف کنیم که همهی پیشرفتها مرهون زحمات مسلمانان عرب است و بس...»
اروپاییها در قرون وسطی
متکی بر کتاب و تکرار درس
برنامهی اعراب مسلمان: مبنی بر آزمایش و تحقیق: اشاره به پیشرفتهای اسلام در قرون اولیه است. اکثر تحقیقات ممتاز علمی در خلال این قرون چهارگانه به زبان عربی نگاشته شده (احداث دانشگاهها)
اعراب قبل از اسلام فقط به سخنوری اهمیت میدادند اما در سایه تشویقات اسلام به چنین پیشرفتی دست یافتند.
دکتر سامی نشار: دو نتیجه را از تحقیقات خود در مورد روش تحقیق متفکران مسلمان یادآور میشود. ۱- متفکران حقیقی مسلمان که نمایانگر روح پاک اسلامی هستند، منطق صوری ارسطویی را قبول نکردهاند، زیرا روش آن قیاسی است و به روش استقرایی، یا روش تجربی اعتراف نمیکند.
۲- مسلمانان همین روش علمی را با تمام جزئیاتش بنیاد نهادهاند که از طریق اسپانیا از جهان اسلام به اروپا انتقال یافت.
همبستگی دین و علم در اسلام
در اسلام دین علم است و علم دین: دین علم است بدین معنی که به وجدان محض بسنده نمیکند بلکه بر نظر و رأی درست تاکید میکند. علم نیز دین است، زیرا تحصیل آن بر هر زن و مرد مسلمان واجب است و از دو حال خارج نیست یا فرض عین است یا کفایه؛ و کسب علم سودمند، اعم از دنیایی یا دینی، اگر در راه خدا باشد، عبادت و جهاد محسوب میشود.
هورتن (دانشمند غربی) «تنها در مکتب اسلام است که دین و علم با هم همبستگی دارند و اسلام تنها دینی است که علم و دین را با هم عجین کرده است.»
تضاد علم و دین و ریشهی آن
اسلام به کسب علم تشویق میکند و این به دور از فضای اسلامی ایجاد شده است. علم مسائل مادی و محسوس را با روش استقرایی و آزمایش مورد بررسی قرار داده است و در امور معنوی دخالت ندارد و علم هیچ دخل و تصرفی نه در جهت تثبیت و اقرار و نه از جهت نفی و انکار در امور دین ندارد.
علم ترکیبات و نوع قوانین حاکم به هستی را کشف میکند که خوراک و وعاظ و خطابی میگردد که مثلاً جهان مرهون تصادف نیست...
سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (فصلت/۵۳)
علم با دین تضاد ندارد
علم و دین دو موضوع جدا هستند که فرض تضاد آنها به سبب جدا بودنشان باطل است. علم را اگر به صورت افزایش تدریجی و ترتیب تصاعدی تقسیم کنیم متوجه میشویم که هر رده و شاخهای از علم، شامل موضوعات و ویژگیهای شاخهی ما قبل خود و خصوصیات و عناصر جدید است:
حیات گیاهی: تعریف وجود جسم با اجزای آن و جزئیات عناصر، ذرات و نیرو و توان آن به علاوه ویژگیهای جدید دیگری مانند رشد و نمو است.
حیات جانوری: در برگیرندهی ویژگیهای گیاهی به اضافهی احساس و غریزه و... است حیات انسانی مجموعه صفات قبل اراده اوست.
رابطهی علم و دین رابطهی وحدت دو موضوع و اشتراک در اهداف نیست اگر علم مشکلاتی را حل میکند اما مشکل دین را که دربارهی مبدأ و معاد و در بحث میکند حل نمیکند علم وسیلهای است در اختیار دین و هم چنانکه هدف از وسیله، و دعاوی از استدلال بینیاز نیست، دین نیز از علم بینیاز نیست.
سپس اگر تعاون و همکاری نیز بین دین و علم موجود نباشد حداقل باید تفاهم و حس هم جواری همچون سایر شاخههای متعدد فنون وجود داشته باشد.
تحلیل برخوردهای علم و دین
به دو طریق روی میدهند (آنانی که از روی حسن نیت به معارضه پرداختهاند. نه از روی سوءنیت یا مبارزه بین میل به معنویات و میل به دنیا)
۱- یکی از دو طرف بدون دلیل و برهان با تکیه بر خواهشهای نفسانی ادعای طرف مقابل را رد کند این پرتگاهی است که فقط تودههای مغرور و عامیهای عالم نما به آن گرفتارند.
دانشمندان متخصصی هستند که نتایج متخصصین دیگر را مورد اعتبار قرار داده و تجارب آنها را تجربه نمیکنند و امکان ندارد هر کس همه چیز را تجربه کند.
وقتی که در مورد علوم تجربی وضع چنین باشد، چرا ما تجارب معنوی و روحی انبیاء و صالحان را که بارها آن را آزمودهاند دو باره بیازماییم. وقتی که موضعگیری ادیان استفاده از دستاوردهای بشری در مورد علوم است. علوم نیز باید این را آزاد گردانده تا کمبودها را تکمیل و فراخهای بشری را با حقایق روحی سرشار گرداند.
انکار جملگی دین انکار واقعیتهای بزرگی است که تمام ادیان از آن خبر دادهاند. هیچ علمی توانایی احاطه بر آن واقعیتها را ندارد.
۲- در مورد مسألهی معینی نظرات و دیدگاههای ضد و نقیض بین علم و دین وجود داشته باشد. وقتی ادیان با جنبهی معنوی خود چیزی را مورد توجه قرار دهند و دربارهی آن رأی شخصی ارائه نمایند و آن را بر پیروان خود واجب گردانند.
در این تعارض دیگران میگویند اگر دین و علم بر حق باشند و باید یکی باشند و در غیر این صورت حتماً یکی باطل است. [و با ثابت شدن عینی موضوعی علمی، دین را باطل میشمارند] مانند نظریات کلیسا در قرون وسطی.
مناقشهی نظریه «اگوست کنت»
مرحلهی اول فلسفه لاهوتی یا دینی که عمل سوار بر خیل بوده (مرحلهی طفولیت) مرحلهی دوم فلسفهی متافیزیکی که عقل پا به جلو نهاده و از تفسیر اشیاء با الههای خیالی سرباز زد. (نوجوانی و جوانی) مرحلهی سوم فلسفهی واقعی یا وضعی که دورهی واقعنگری و تحققی ـ عقل، خود را از تحقیق و کنجکاوی دربارهی اصل و مبدأ هستی و مسیر و نهایت و حکمتهای پوشیده کنار زده است و به کشف قوانین پرداخته و به سؤالات چطور و چگونه جواب میدهد نه چرا و به خاطر چه؟ (مرحلهی سپری شدن رفتارهای کودکانه و احساسات جوانی، ورود به مرحلهی رشد کمال و میانسالی).
دلایل رد:
تاریخ را تحریف کرده است چون که قبل از یونان دین و یونان فلسفه و در دورهی ارسطو آزمایش و در قرون وسطی سپس دین حاکم شد.
۱- اگر دورهای دین و دورهای فلسفه و عقلگرایی و دورهای تجربه و آزمایش حاکم بوده است، بنا بر منطق تاریخی کنت که منادی آن است باید دوباره دوران دین باشد.
۲- بر فرض قبول دورههای سهگانهی مزبور جمع بیت تقدیس معنویات و دلبستگی به معقولات کلی و گرایش به حوادث جزئی را در چند شخص در یک زمان یا در یک شخص چه توجهی دارد، مانند: ابنرشد که در فقه مقارن اسلامی متخصص است و شارح فلسفهی ارسطو بوده و کتاب کلیات را در علوم پزشکی دارد.
به قول استاد دراز: «این گرایشهای سه گانه همزمان و در کنار هم در روان هر فردی وجود دارند و هر کدام دارای وظیفهی ویژهای هستند که در اقامهی زندگی انسانی براساس اصول زندگی یکدیگر را تقویت و تکمیل میکنند و هر یک از آنها دارای میدان و زمینهی مناسب خود هستند.»
۳- تفکر کنت مخالف این نظریه است که کودک در اول واقعگراست، یعنی با حس اشیاء را درک میکند و پس از آن باقوت گرفتن قوهی تجرید و تعمیم به کشف علت آن میپردازد و با تقویت این تجرید به مفاهیم دینی میرسد و از طرفی نیز علم متکی بر استقراء جزئیات و ثبت حوادث و پدیدههای ظاهری و روابط بین آنها است که به معنای اوج شناخت نیست، بلکه نیازمند توضیحاتی است که اساس فلسفی دارد.
از طرفی دین هرگز از بین نمیرود ارنست رِنایین به آن اعتراف داشته میگوید: «ممکن است دوران حیات تمام چیزهائی که ما دوست داریم سپری شود و حق استفاده از عقل و علم و صنعت از انسان سلب گردد اما غیرممکن است دینداری از بین برود....»
نگاه اندیشمندانه (کشف بسته ارائه این نظریه)
۱- طرد یاوهگوییهای فلسفهی متافیزیکی
فیلسوفانی که در مورد موجود و مفاهیم بسیاری بحث کردند و در مورد هیچچیز اتفاق نظر پیدا نکردند در مورد چیزی بحث میکنند که عقل بدون استمرار از وحی قدت راهیابی به آن را ندارد و به قول فیلسوف آلمانی «کانت» عبارات متافیزیکی را به اسکناسهای بیپشتوانه «بعضی سخنان بدون اعتبار» تشبیه کرده است.
۲- مراد از دین، آیینهای کشیشهای غرب است، که عقل و علم آن آیین را محکوم میکرد.
کسانی که آن دین را رها کردند خود به دینی دیگر ایمان آوردند؛ بهترین شاهد خود کنت است که در پایان به صورت صوفی درآمد و آیین جدیدی طبق سازمان کلیسای کاتولیک طرحریزی نمود که بزرگترین معبود آن، انسان است.
دوران سپری شدن دین اگر در قرون ۱۹ و ۱۸ نیز درست بوده باشد، حداقل در قرن ۲۰ شاهدیم که مردم به رکاب ایمان حقیقی بازگشتهاند. مردی هم چون «توینبی» بزرگترین مورخ معاصر «مطمئن هستم که، دین مهمترین عنصر وجود است.»
نیاز انسان به دین
۱- نیاز خرد به درک حقایق هستی
بسیاری از سؤالات را از جمله از کجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا میروم؟ را دین پاسخ میدهد.
أَلَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ * فَجَعَلْنَاهُ فِی قَرَارٍ مَکِینٍ * إِلَى قَدَرٍ مَعْلُومٍ * فَقَدَرْنَا فَنِعْمَ الْقَادِرُونَ (المرسلات/۲۰-۲۳)
الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى * وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى (الاعلی/۲-۳)
إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ (آل عمران/۱۹۰)
یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ *فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ (الزلزله/۶-۸)
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَأْکُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (آل عمران/۳۰)
وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَبَنًا خَالِصًا سَائِغًا لِلشَّارِبِینَ (النحل/۶۶)
مقایسه عمرخیام و عمربن عبدالعزیز
خیام:
آورد به اضطرارم اول به وجودجز حیرتم از حیات چیزی نفزود!
رفتم به اکراه و ندانیم چه بودزین آمدن و بودن و رفتن مقصود
عمربن عبدالعزیز:
ما برای جاودانگی خلق شدهایم و باید سدهی مرگتنها از منزلی به منزل دیگر منتقل میشویم
۲- نیاز فطرت بشری
انسان تنها عقل محض نیست بلکه وجدانی در درون دارد که با هنر و ادب نیز التهابش اشباع نمیشود. فیلسوف آگوست سیاتیه: «من چرا متدینم؟ هیچگاه لبهایم با گفتن این سؤال به حرکت نیامدهاند، مگر اینکه وجودم را با این پاسخ یافتهام: من دیندارم، زیرا قدرت تحمل بیدینی را ندارم، و دینداری یک نیاز معنوی و لازمهی شخصیت من است. به من میگویند این مسئله ناشی از وراثت یا تربیت و یا طبیعت شخصی است، در جواب به آنها میگویم: نفس من بارها همین اعتراض را بر من گرفته است، اما در هنگام درگیری و نبرد با فطرت و وجدانم شکستخورده و همواره از حل مشکل عاجز بوده است.
و قرآن دین خود را دین فطرت نام نهاده است.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ (الروم/۳۰)
۳- نیاز انسان به بهداشت روانی و تقویت روحی
نیاز به معنویاتی که در هنگام سختی تقویت کنند و مایه امید گردد همچون اعتقاد به خدا و عادل بودن او و اعتقاد به قیامت و حسابرسی آن.
کارل پانج در کتاب خود به نام (انسان معاصر دنبال نفس خود میگردد): سبب بیماری تمام بیمارانی که در مدت سی سال گذشته تاکنون از گوشه و کنار جهان به من مراجعه کردهاند، کمبود ایمان و تزلزل عقیدهی آنان بوده است، و بیماری آنان جز با بازگشت به ایمان بهبود نیافته است».
۴- نیاز جامعه به انگیزهها و ضوابط اخلاقی چرا که قوانین ظاهری و پلیس به تنهایی کافی نیست.
ولتر: اگر خدا هم وجود نداشته باشد باید او را به وجود بیاوریم و با شوخی و تمسخر میگوید: چرا در وجود خدا شک میکنید، چنانچه خدا وجود نداشت زنم به من خیانت و خدمت گذارم از من دزدی میکرد.»
۵- گواهی تاریخ
فرد جهت رسیدن به آرامش و کسب سعادت و تزکیه و پیمودن پلههای وصول به کمال، نیازمند دین است و جامعه نیز جهت رسیدن و استقرار و هماهنگی اجتماعی و پیشرفت و ترقی نیازمند دین و ایمان است.
تاریخ ثابت میکند که هیچ عاملی (مانند روابط عاطفی و...) نمیتوانند جایگزین دین باشند، چرا که دایرهی دین در برگیرندهی تمام جزئیات هستی است و فرد دیندار یا فرد بیدین تفاوت بسیار زیادی دارد.
دین جانشین ندارد
نه علم جایگزین دین است و نه ایدئولوژیهای فکری نو:
علم مصطلح غربی تنها وظیفهاش مهیاکردن اسباب و وسایل زندگی است نه تفسیر معماهای حیات؛ و انسان را در حل مشکلات زندگی کمک میکند نه در حل مشکلات هستی و مسایل بزرگ موجود؛ برای نمونه کسانی که پیشرفت زیادی کردهاند در علم از بیماریهای روحی رنج میبرند، علم وسایل مهیا میکند هدف بخش و آرمان بخشی ندارد.
علم جدید همچون پرندگان بال پرواز به انسان بخشیده اما قلب انسانی را به انسان بخشیده است.
علم ظاهر را اصلاح میکند اما توانایی اصلاح باطن را ندارد. علم به زودی کنترل محیط را داده اما قدرت کنترل نفس را ندارد.
که طبق یک آمار ۸۰درصد بیماران شهرهای بزرگ آمریکا از بیماریهای کم و بیش عصبی رنج میبرند.
جامعه جدید میخواهد با علم به خوشبختی کامل برسد اما یقیناً ممکن نخواهد بود.
ایدئولوژیهای نو، بینیاز از دین نیستند
توینبی: «یکی از ویژگیهای اساسی انسان داشتن قوهی ادراک است، این ادراک دربارهی جهانی که در آن زندگی میکند فقط اندکی علم ظاهری دارد و توانایی تفسیر اسرار حیات و هستی را ندارد.
بشر بدون دین نمیتواند زندگی کند و در صورت حذف دین دینهای فردگرایی، جمعگرایی، کمونیستی، سرمایهداری و... را برای خود درست میکنند.
جنگ بین ادیان و ایدئولوژیهای انسانی در گرفت که این ساختن ادیان توسط انسانها به منزلهی پیشرفت نبوده بلکه پسرفتی است به دورههای اولیه تمدن بشری که طبیعت را پرستش میکردند و حالا یا پیشرفت فاصله نیروی انسانی خود را پرستش میکنند نظام کمونیستی در خدا کردن آزادی در راه عدالت خطا کرد و نظام سرمایهداری در خدا کردن عدالت که حقوق فردی دچار خطا گردیده، خلاصه هر کدام در جایی نقطه حقیقی اساسی دارند.
هر انسانی شکست میخورد... میلغزد و... و نیاز عمیق به امداد روحی دارد که جز از دست دین بر نمیآید.
همهی ایدئولوژیها در یک نقطهضعف مشترکاند و آن رقابت با ادیان بزرگ جهت کسب آرای عموم.
پس دین جایگزین ندارد و ایدئولوژیها نمیتوانند جای دین را پر نمایند؛ زیرا به جای محبت و تعاون، بعض و تعصب به ما میبخشند، و چه بسا لقمه نانی به ما میبخشد اما در قبال آن آرامش و آزادی روحی را از ما سلب میکند.
رد ادعای مارکسیسم مبنی بر «دین تریاک تودههاست»
۱-دین صحیح ملتها را بیهوش نمیکند بلکه خصوصاً اسلام یک انقلاب بزرگ انسانی است و در برابر ظلم میایستد
وَلَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ (هود/۱۱۳)
با شعار لاالهالاالله الا الله هر معبود دیگری را طرد میکند. و جهت از بین بردن آن قیام میکند. إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا (النساء/۹۷) حدیث «مَن رأی منکم منکراً فلیخیرُهُ بیدِهِ...» وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ (الانفال/۲۵)
پیامبر بین دو نفر قضاوت نمود، بازنده سر را پایین انداخت و گفت «حسبی الله و نعم الوکیل» پیامبر اکرم فرمود: خداوند عاجز و ناتوان را نکوهش میکند. بنابراین انسان باید هوشیار و زیرک باشد و اگر با وجود آن مغلوب شد آنگاه بگوید: «حسبی الله و نعم الوکیل المومن القویُّ خیرٌ واحُّب الی الله من المومن الضعیف»
مارکس نیز شاید اسلام را نشناخته است و استاد «رشدی فکار» انکار دین مارکس را از جنبه سیاسی میداند نه فلسفی حتی مارکس در آخر عمر خود به دین روی آورده و میگوید «حزب کمونیست به چنین یاوههای خشک و توخالی (الحاد) و ستیز با معبود نیازی ندارد»
تأثیر اسلام در ایجاد حرکات مقاوم و آزادیخواه
در مقابل حملات غرب مهمترین حرکات، فکری، حرکات اسلامی بودند.
نظرات