هوش مصنوعی در خدمت یا اسارت آموزش؟
در عصر دیجیتال امروز كه همهچیز به صورت فزاینده و با سرعتی باورنكردنی در حال تغییر است، دو حوزه كودكان و هوش مصنوعی نیز از قاعده مستثنا نمانده و با سرعتی بیسابقه در حال همگرایی هستند، تا جایی كه این تلاقی، مسیر آینده بشریت را شكل خواهد داد، اما شاید نه آنطور كه فكر میكنیم و این مهم ما را به تأمل بیشتر در این باب اجبار میكند. كودكان امروز به عنوان معماران فردا، با جهانی روبهرو خواهند شد كه هوش مصنوعی در تار و پود آن تنیده شده است. از سویی دیگر، این فناوری انقلابی، توانایی دگرگون كردن مسیریادگیری و رشد نسل آینده را در درون خود داراست. این پیوند دوسویه، ضمن ارایه فرصتهای بینظیر، چالشهایی جدی همچون پدیده «بابل فیلتر» را نیز به همراه دارد، پدیدهای كه اگر از كنترل خارج شود و بهصورت افراطی مورد استفاده قرار بگیرد میتواند دسترسی نوجوانان به جهان متنوع اطلاعات را محدود سازد. ناگفته نماند كه در واقع هوش مصنوعی، فراتر از یك فناوری صرف، در حال تبدیل شدن به ابزاری قدرتمند برای تحول آموزش تبدیل خواهد شد و این امر گریز ناپذیر است. مثلا در چند مورد این فناوری با قابلیت شخصیسازی تجربیات یادگیری، امكان ایجاد مسیرهای آموزشی متناسب با نیازها، علایق و سرعت یادگیری هر فراگیر را فراهم خواهد ساخت. در دنیای كنونی، سیستمهای آموزشی هوشمند میتوانند با تحلیل الگوهای یادگیری، نقاط قوت و ضعف دانشآموزان را شناسایی نموده و محتوا را بهگونهای تنظیم نمایند كه برای هر فراگیر مناسب باشد. این ویژگی، دگرگونی اساسی در رویكرد آموزش یكسان برای همه خواهد نمود و به سمت آموزش فردیمحور حركت میكند.
با این وجود، این همگرایی، یقینا چالشهایی را نیز به همراه خواهد داشت كه مهمترین آنها همانطور كه پیشتر گفته شد «بابل فیلتر» یا به فارسی همان فیلتر حباب است. این اصطلاح به وضعیتی اشاره دارد كه در آن الگوریتمهای هوشمند با پالایش اطلاعات براساس علایق و رفتارهای پیشین كاربر، او را در حبابهای اطلاعاتی محدود نگه میدارند. این پدیده برای خردسالان كه در مرحله شكلگیری جهانبینی خود هستند، میتواند به محدودیت افق دید و كاهش مواجهه با دیدگاههای متنوع بینجامد. باروخ اسپینوزا، فیلسوف برجسته قرن هفدهم و از پیشگامان عصر روشنگری، اندیشههایی مطرح ساخت كه امروز در رویارویی با چالشهای هوش مصنوعی و آموزش، راهگشا به نظر میرسد. او بر این باور بود كه آزادی واقعی انسان در گرو «درك» و «عقلانیت» است. از منظر این فیلسوف، تنها با فهم عمیق طبیعت و قوانین حاكم بر آن است كه انسان میتواند به آزادی حقیقی دست یابد. این دیدگاه در عصر هوش مصنوعی معنایی ژرفتر پیدا میكند، در نظر بگیرید اگر نونهالان از همان ابتدا بیاموزند كه چگونه دادهها را با دیدی نقادانه تحلیل نمایند و از دانش خود برای تمیز حقیقت از غیرحقیقت بهره گیرند، میتوانند در برابر محدودیتهای ناشی از بابل فیلتر ایستادگی كنند. اسپینوزا با تأكید بر مفهوم «كاناتوس» (Conatus)، كه به معنای تلاش ذاتی هر موجود برای حفظ و ارتقای هستی خویش است، الهامبخش نگاهی نو به فلسفه آموزش شد، در واقع او در پرتو این مفهوم یادآوری كرد تعلیم و تربیت باید به فرزندان كمك نماید تا توانمندیهایی را در خود پرورش دهند كه به بقا و شكوفایی آنها در جهانی با فناوریهای پیشرفته یاری رساند.
فلسفه اسپینوزا به ما میآموزد كه آزادی در انتخاب آگاهانه نهفته است. در عصر هوش مصنوعی، این آزادی به معنای توانایی دانشآموزان در گزینش آگاهانه محتوا، تشخیص سوگیریها و مقاومت در برابر حبابهای اطلاعاتی است كه الگوریتمها پدید میآورند. نظریه سازندهگرایی (Constructivism) كه با نامهای بزرگی چون ژان پیاژه و لو ویگوتسكی شناخته میشود، دیدگاهی است كه در تقاطع با هوش مصنوعی، افقهای جدیدی در آموزش گشوده است. این نظریه بر این اصل استوار است كه یادگیرندگان، خود سازندگان فعال دانش هستند، نه دریافتكنندگان منفعل اطلاعات.
در چارچوب این دیدگاه، هوش مصنوعی میتواند به عنوان ابزاری برای ایجاد محیطهای یادگیری تعاملی و پویا عمل نماید. محیطهایی كه در آنها نوآموزان با آزمون و خطا، همكاری و اكتشاف، به ساخت دانش خود بپردازند. به عنوان نمونه، بازیهای آموزشی مبتنی بر هوش مصنوعی قادرند سناریوهای مختلفی را شبیهسازی كنند كه نوجوانان در آنها با چالشهای متنوع روبهرو شده و راهحلهای خلاقانه بیابند.
سازندهگرایی اجتماعی ویگوتسكی، با تأكید بر نقش تعاملات اجتماعی در یادگیری، تكمیلكننده این رویكرد محسوب میشود. در این زمینه، پلتفرمهای یادگیری مشاركتی كه از هوش مصنوعی بهره میگیرند، قادرند فضاهایی برای همكاری و تبادل نظر میان دانشآموزان از سراسر جهان فراهم آورند. چنین تعاملاتی نه تنها دانش آكادمیك، بلكه مهارتهای ارتباطی، همدلی و درك فرهنگی را نیز در آنان تقویت مینماید.
بابل فیلتر، اصطلاحی كه توسط الی پریزر، فناور و نویسنده امریكایی، مطرح گردید، به وضعیتی اشاره دارد كه در آن الگوریتمهای پیشنهاددهنده، با پالایش اطلاعات براساس رفتارها و ترجیحات پیشین كاربر، او را در حبابی از اطلاعات مشابه محصور میسازند. این پدیده، بهویژه برای نوباوگان كه در حال شكلگیری شخصیت و جهانبینی خود هستند، میتواند تأثیرات منفی عمیقی بر جای گذارد.
تصور كنید كودكی كه علاقه اولیهای به موضوعی خاص، مثلا دایناسورها نشان میدهد. بدون مدیریت هوشمندانه، الگوریتمهای هوش مصنوعی ممكن است پیوسته محتوایی مرتبط با دایناسورها به او پیشنهاد دهند، در حالی كه وی را از موضوعات متنوع دیگر محروم میسازند. این محدودیت، دید فراگیر را باریك كرده و او را از تجربه گسترده جهان باز میدارد. علاوه بر این، بابل فیلتر میتواند به تقویت پیشداوریها و كلیشهها منجر گردد. برای مثال، اگر الگوریتمها براساس جنسیت یا پیشینه فرهنگی نوآموز، محتوای خاصی را به او پیشنهاد نمایند، ممكن است ناخواسته كلیشههای جنسیتی یا فرهنگی را تحكیم بخشند.
مخاطره جدی دیگر كه در همین راستا شكلی جدیتر به خود میگیرد و در نهایت جامعه مدنی را هدف قرار میدهد، كاهش تفكر انتقادی است. وقتی خردسالان تنها با دادههایی روبهرو میشوند كه با دیدگاههای موجودشان همسو است، توانایی بررسی نقادانه ایدهها و دیدگاههای متفاوت در آنها رشد نمییابد. این امر میتواند به شكلگیری نسلی منتهی شود كه در برابر اطلاعات متناقض با باورهایشان، واكنش منفی نشان داده و قادر به گفتوگوی سازنده نیستند.برای مقابله با چالش بابل فیلتر و بهرهگیری هوشمندانه از هوش مصنوعی در آموزش، راهكارهای عملی متعددی امكان اجرا دارد، سیستمهای آموزشی هوشمند باید بهگونهای طراحی شوند كه عمدا تنوع را در محتوای پیشنهادی خود لحاظ نمایند. این سیستمها قادرند ضمن در نظر گرفتن علایق نوآموز، محتوایی از حوزههای متنوع دیگر نیز به او ارایه دهند. به عنوان نمونه، پلتفرمهایی مانند «Kiddle » و «BrainPOP » كه برای خردسالان طراحی شدهاند، میتوانند الگوریتمهایی را پیادهسازی كنند كه ضمن ارایه محتوای مرتبط با جستوجوهای دانشآموز، پنجرههایی به موضوعات متنوع دیگر نیز بگشایند.
ایجاد پلتفرمهایی كه نوباوگان را با چالشهای متنوع و چندوجهی روبهرو میسازند، میتواند به گسترش افق دید آنها كمك نماید. برای مثال، بازیهای آموزشی مانند «Minecraft: Education Edition » كه از هوش مصنوعی برای ایجاد چالشهای متناسب با سطح فراگیر استفاده میكنند، قادرند دانشآموزان را با موضوعات گوناگونی از معماری گرفته تا فیزیك و تاریخ درگیر سازند. باور عمومی در كشورهای توسعه یافته بر این اساس است كه آموزش مهارتهای تفكر انتقادی و سواد رسانهای باید جزو جداییناپذیر برنامههای آموزشی باشند. درهمین راستا نوجوانان باید بیاموزند كه چگونه اطلاعات را ارزیابی نمایند، منابع را بسنجند و سوگیریها را تشخیص دهند. برنامههایی مانند «Common Sense Education » ابزارهایی برای آموزش این مهارتها عرضه میدارند. در ادامه همین روند پلتفرمهایی كه امكان همكاری میان فراگیران از پیشینههای متنوع را فراهم میآورند، میتوانند به شكستن حبابهای اطلاعاتی یاری رسانند. به عنوان نمونه، «ePals » پلتفرمی است كه به نوآموزان امكان میدهد با همتایان خود از سراسر جهان همكاری كنند و دیدگاههای متنوعی را تجربه نمایند. در كنار همه این مثالهای موجود مهمترین نكتهای كه ضرورت دارد مورد توجه ویژه قرار گیرد مساله معلمان و خانواده است، مربیان و والدین باید نقشی فعال در هدایت تعامل خردسالان با فناوری ایفا كنند، كه این خود مستلزم فراگیری آموزشهای جدید و همسو با رشد فناوری است. در صورت آموزش دیدن، آنها قادرند با معرفی منابع متنوع، تشویق به جستوجوی دیدگاههای مختلف و گفتوگو درباره محتوای مصرفی، به كودكان كمك نمایند تا از دام بابل فیلتر رهایی یابند. البته ناگفته نماند كه در سالهای اخیر، نمونههای موفقی از كاربرد هوش مصنوعی در آموزش به وجود آمدهاند كه با در نظر گرفتن چالش بابل فیلتر، راهكارهای هوشمندانهای ارایه كردهاند:
DreamBox Learning از هوش مصنوعی برای شخصیسازی آموزش ریاضی بهره میگیرد. الگوریتمهای این پلتفرم با تحلیل لحظه به لحظه عملكرد فراگیر، محتوا و روش آموزش را متناسب با نیازهای او تنظیم مینمایند. نكته قابل توجه در این سیستم، تلاش برای ارایه مسائل متنوع از زمینههای مختلف است كه علاوه بر تقویت مهارتهای ریاضی، افق دید نوآموز را نیز گسترش میدهد.
«خان آكادمی » (سازمان آموزش غیر انتفاعی كه توسط سلمانخان در سال 2008 تأسیس شد) با استفاده از هوش مصنوعی، مسیر یادگیری شخصیسازی شده برای هر دانشآموز ایجاد مینماید. این پلتفرم بهگونهای طراحی شده كه علاوه بر پیشنهاد محتوا براساس نیازهای یادگیری نوآموز، او را تشویق مینماید تا موضوعات متنوعی را كاوش كند. ویژگی «Knowledge Map » در این سیستم، به فراگیران كمك میكند تا ارتباط میان موضوعات مختلف را درك نمایند.
Duolingo، اپلیكیشن آموزش زبان، از هوش مصنوعی برای شخصیسازی تجربه یادگیری استفاده میكند. الگوریتمهای این برنامه نهتنها سرعت و شیوه یادگیری را با نیازهای كاربر تطبیق میدهند، بلكه با معرفی عناصر فرهنگی متنوع، به نوآموزان كمك مینمایند تا فراتر از زبان، با فرهنگهای گوناگون نیز آشنا شوند. شركتWonder Workshop روباتهای آموزشی مانند Dash و Dot را طراحی كرده كه به خردسالان اصول برنامهنویسی را میآموزند. این روباتها با استفاده از هوش مصنوعی، خود را با سطح مهارت كودك هماهنگ میسازند و چالشهای جدیدی را معرفی مینمایند. برنامههای آموزشی این شركت بهگونهای طراحی شدهاند كه فراگیران را تشویق میكنند تا از دیدگاههای متفاوت به مسائل بنگرند.
با نگاهی به آینده تعامل نوباوگان و هوش مصنوعی، میتوان چشماندازی امیدبخش ترسیم كرد، مشروط بر آنكه چالشهای پیش رو، از جمله بابل فیلتر، بهدرستی مدیریت شوند. در آیندهای نه چندان دور، میتوان انتظار داشت كه سیستمهای آموزشی هوشمند بهگونهای تكامل یابند كه نه تنها محتوا، بلكه روش آموزش را نیز براساس سبك یادگیری، علایق و نیازهای هر نوآموز شخصیسازی نمایند. این سیستمها قادرند با شناخت عمیق از نقاط قوت و ضعف هر فراگیر، مسیری منحصربهفرد برای رشد و پیشرفت او طراحی كنند. همچنین، میتوان انتظار داشت كه روباتهای اجتماعی و دستیاران هوشمند، نقشی پررنگتر در فرآیندیادگیری ایفا نمایند. این همراهان هوشمند قادرند با درك احساسات و حالات ذهنی نوآموز، تجربه یادگیری را غنیتر ساخته و انگیزه او را تقویت كنند. فناوریهای واقعیت مجازی و افزوده، تقویتشده با هوش مصنوعی، افقهای جدیدی در آموزش خواهند گشود. این فناوریها میتوانند خردسالان را به سفرهای مجازی به اعماق اقیانوسها، فضا یا دورههای تاریخی ببرند و یادگیری تجربی را به سطحی نوین ارتقا دهند.
با این حال، برای تحقق این چشمانداز مثبت، ضروری است كه طراحی فناوریهای آموزشی با محوریت انسان و با هدف پرورش تواناییهای شناختی، خلاقیت و تفكر انتقادی صورت پذیرد. همچنین، باید اطمینان حاصل كرد كه این فناوریها بهجای محدود ساختن نوباوگان در حبابهای اطلاعاتی، به گسترش افق دید آنها یاری رسانند. در مسیر همگرایی كودكان و هوش مصنوعی، درسهای فلسفی اسپینوزا همچنان راهگشا هستند. همانطور كه او معتقد بود آزادی در گرو فهم است، امروز نیز آزادی نسل آینده در جهان دیجیتال، در گرو درك عمیق و توانایی ارزیابی نقادانه اطلاعات است. نظریه سازندهگرایی به ما میآموزد كه یادگیری فرآیندی فعال است و هوش مصنوعی میتواند محیطهایی غنی برای این فرآیند فراهم آورد. با این وجود، چالش بابل فیلتر یادآور این واقعیت است كه فناوری، هر چقدر هم پیشرفته، نیاز به هدایت انسانی دارد.
بهرهگیری هوشمندانه از هوش مصنوعی در آموزش، مستلزم تلفیقی از فلسفه آموزشی، طراحی فناوری با محوریت انسان، و مشاركت فعال همه ذینفعان از جمله نوباوگان، والدین، مربیان و طراحان فناوری است. با چنین رویكردی، میتوان امیدوار بود كه نسل آینده، نه تنها مصرفكنندگان منفعل فناوری، بلكه شهروندانی آگاه، متفكر و خلاق باشند كه توانایی هدایت مسیر پیشرفت فناوری را در راستای ارزشهای انسانی دارا هستند. همانطور كه اسپینوزا معتقد بود، درك عمیق جهان، كلید آزادی است. امروز، در زمانهای كه پردازش كوانتمی درحال ادغام شدن با فناوری هوش مصنوعی است، درك عمیق تعامل انسان و تكنولوژی، كلید پرورش نسلی است كه در جهان پیچیده فردا، آزاد، آگاه و توانا باشند.
منبع: اعتماد
نظرات