سپاس خدای را پروردگار جهانیان، پایان نیک از آنِ پرهیزگاران است، من برآنم که خداوند سرپرست و همراه نزدیک نیکوکاران است و محمد بنده و فرستادهی امین اوست – درود بر او و بر یارانش- او پیشوای پرستندگان و سرور همهی آدمیان است، پرستش و بندگی در بالاترین درجه و والاترین شکل آن در او تجلّی یافت، یکی از مظاهر بندگی «خوف» است.
در این دوره از این زنجیره پژوهش، زنجیره کارهای دل، موضوع پژوهش ترس است از خداوند میخواهیم ما را از امیدواران به او و از ترسندگان از او قرار بدهد.
تعریف ترس (خوف)
این واژه از ریشهی «خاف، یخاف، خوف» گرفته شده که در زبان عربی بر هراس و ترس دلالت میکند، میگویند: خِفتُ الشیءَ خَوفاً و خیفَةً و خوّف الرجل یعنی کاری کرد که مردم از او میترسند. خداوند در کتاب خود میفرماید: ﴿إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ يُخَوِّفُ أَوۡلِيَآءَهُۥ﴾ [آل عمران: ١٧٥] «همانا آن شیطان است که پیروان خود را میترساند».
یعنی کاری میکند که از پیروانش بترسید، یا به عبارت دیگر با پیروانش شما را میترساند.
ترس عبارت است از انتظار رویدادی بد از روی نشانی مشخص یا موهوم. این مفهوم ضد واژهی «أمن» است هم در امور دنیایی و هم در امور اخروی به کار میرود. انتظار پیش آمدن واقعهیی بد یا از دست رفتن رویدادی خوب، پریشانی و تکان قلب، یا هراس قلب از رخدادی ناگوار است که بر آن وارد میشود یا رویدادی خوب که از دست میرود.
ابن قدامه گفت: بدان ترس یعنی دردمندی و نگرانی دل به سبب انتظار اتفاقی بد در آینده.
مانند: هرکس بر ضد پادشاهی جنایتی کند و سپس به دستش بیفتد و دستگیر شود، هم از کشته شدن میترسد، هم احتمال میدهد بخشیده شود، اما نگرانی و دردمندی قلبی او به اندازهی شناختش از عواملی است که منجر به قتلش میشود یا زشتی و ناپسندی جنایتش و تاثیری که بر پادشاه دارد.
به میزان ضعف عوامل ترس نیز کمتر و ضعیفتر است، گاهی ترس ناشی از سبب جنایت نیست، بلکه ناشی از ویژگی کسی است که از بزرگی و شکوهمندی او ترس در همهی دلها نشسته است. و چون دریابد که خداوند سبحان اگر تمام جهانیان را نابود سازد، برایش سخت نیست و هیچکس یا هیچ چیزی مانعش نمیشود، پس ترس انسان بر اساس شناخت او نسبت به نارساییها و عیبهای خویش و شکوهمندی الله و بینیازی او و اینکه خداوند هر کاری بکند از او بازخواست نمیشود، است. ترس مشاهدهی خشم و غضب خداوند است از سوی قلب که در نتیجهی آن ترسی در دل ایجاد میشود. این نوع ترس را وعید گویند.
ترس (خشیت)
این نوع ترس (خشیة) نسبت به خوف خصوصیتر است، چرا که خشیت از سوی دانشمندان به خداوند است. در قرآن آمده است: ﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ﴾ [فاطر: ٢٨] «از میان بندگان خداوند تنها دانشمندان از او ترس(خشیت) دارند». این ترسی است که با شناخت همراه است.
پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) فرمود: «إنّی أَتقاكم لله و أَشدّكم له خشیةً»: «من پرهیزگارترین شما نسبت به خداوندم و بیشتر از همهی شما از او میترسم». [78]پس خوف برای همهی ایمانداران است، اما خشیت مخصوص دانشمندان آگاه است. خوف و خشیت به میزان دانش و شناخت خواهد بود. کسی که خوف دارد پا به فرار میگذارد، اما آنکه خشیت دارد به تمسک به دانش پناه میبرد.
ابن قیم رحمه الله دربارهی نزدیکی تفاوت میان معنای خوف و خشیت گوید: «مانند کسی که هیچ دانشی از پزشکی ندارد در مقایسه با کسی که خود یک پزشک ماهر است. اولی به خاطر عدم شناخت به پرهیز و فرار روی میآورد، اما دومی به دارو پناه میبرد». [79] بنابراین خشیت ترسی است آگاهانه و بر اساس علم.
خوف در قرآن
در قرآن خوف به چند صورت آمده است، از آن شمار:
١- قتل و شکست: ﴿وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ﴾ [النساء: ٨٣] «هنگامی که خبر امیدبخش یا بیمآور به آنها برسد». و مانند فرمودهی خداوند: ﴿وَلَنَبۡلُوَنَّكُم بِشَيۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ﴾ [البقرة: ١٥٥] «مسلماً شما را با میزانی از خوف آزمایش میکنیم».
٢- کارزار و نبرد: ﴿فَإِذَا ذَهَبَ ٱلۡخَوۡفُ سَلَقُوكُم بِأَلۡسِنَةٍ حِدَادٍ﴾ [الاحزاب: ١٩] «وقتی موجبات ترس و جنگ برطرف شد با زبان تند شما را میرنجانند». یعنی آن گاه که آتش کارزار فروکش کرد. نیز مانند: ﴿فَإِذَا جَآءَ ٱلۡخَوۡفُ رَأَيۡتَهُمۡ يَنظُرُونَ إِلَيۡكَ تَدُورُ أَعۡيُنُهُمۡ كَٱلَّذِي يُغۡشَىٰ عَلَيۡهِ مِنَ ٱلۡمَوۡتِ﴾ [الاحزاب: ١٩] «زمانی که ترس آنها را فرا گیرد میبینی که به تو نگاه میکنند در حالی که دیدگانشان میگردد مثل اینکه از سکرات مرگ بیهوش شدهاند».
٣- دانش و شناخت: مانند فرمودهی خداوند: ﴿فَمَنۡ خَافَ مِن مُّوصٖ جَنَفًا﴾ [البقرة: ١٨٢] «هر کس بترسد که از وصیت کنندهیی خطایی سر بزند». یعنی بداند، و مانند ﴿إِلَّآ أَن يَخَافَآ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ ٱللَّهِ﴾ [البقرة: ٢٢٩] «مگر اینکه نگران این باشند که حدود الهی را اجرا نکنند». یعنی بدانند و ﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تُقۡسِطُواْ فِي ٱلۡيَتَٰمَىٰ﴾ [النساء: ٣] «اگر بترسید که دربارهی یتیمان عدالت را زیر پا بگذارید... » یعنی اگر دانستید، اگر پی بردید.
٤- نقص: ﴿أَوۡ يَأۡخُذَهُمۡ عَلَىٰ تَخَوُّفٖ﴾ [النحل: ٤٧] «یا به صورت کاهشی آنها را بگیرد».
٥- به معنای وحشت و هراس از شکنجه و مجازات: ﴿يَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا﴾ [السجدة: ١٦] «با بیم و هراس پروردگارشان را میخوانند».
جایگاه شناخت خوف و اهمیت آن
ابن قدامه رحمه الله میگوید: «بدان که خوف تازیانهی خداوند است که به آن بندگانش را بر مواظبت دانش و عمل هوشیار میسازد، تا بدین وسیله به مقام نزدیکی به خداوند برسند. خوف چراغ روشنی بخش دلهاست، با آن میتوان خیر و شر نهفته در آن را دید.
آدمی از هرکس بترسد یعنی خوف داشته باشد از او میگریزد جز خداوند، وقتی از او خوف دارد به سویش میگریزد. بنابراین صاحب خوف از پروردگارش به سوی خود پروردگار میگریزد، و البته مگر گریزگاه دیگری هست؟! خوف از هر دلی رخت بربندد، تباه میشود، و چون در دلی جای بگیرد جایگاههای شهوت در آن را میسوزاند و انگیزههای دنیوی را از آن میزداید.
چه بسا خوف کسانی را که اسیر لذت بودند و در بند سرمستی آن، آزاد کرد! چه بسا کسانی که گرفتار هوای نفس بودند و توان و نیروی خود را در آن تباه گرداندند، از قید و بند رهانید. . . . و چه قدر کسانی را بیدار کرد که در پوششی از شهوت به خواب غفلت فرو رفته بودند... و چه قدر کسانی را که با پدر و مادر خود قطع رابطه کرده بودند، خوف آنها را از آن کار بازداشت و به شیوهی درست باز گرداند... چه بسا کسی که در فساد غرق بود، خوف او را از خوابش بیدار کرد... چه بسیار عابدی که از خشیت خداوند گریه کرد... و چه بسیار کسانی که به سوی خدا بازگشتند خوف خواب را از چشمان آنها ربود... چه بسا کسی که در راه خدا سفر کرد و خوف همراهیاش کرد... چه بسا کسی که عشق خدایی در دلش جای گرفته و از اشک چشمانش زمین سیراب شد... پس چه بزرگ است جایگاه خوف برای کسی که آن را بداند و بشناسد!
خوف خود مقصود اصلی نیست، منظور از ترسیدن و خوف داشتن این نیست که بترسیم، بلکه بترسیم تا خوف ابزرای باشد برای اصلاح حالمان.
اگر خوف خود مقصود به ذات بود از دل بهشتیان برداشته نمیشد، اما چون رفتن آنها به بهشت پایان دهنده به مسأله است، در حالی که این از آنها خواسته نشده، و در آنجا نه عملی هست و نه تلاشی در انجام عبادات و مقابله با هوی و هوس و شهوتها، به خاطر این خوف از آنها برداشته شده است، و در همین راستا خداوند فرموده: ﴿وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ﴾ [البقرة: ١١٢] «نه ترسی بر آنها هست و نه اندوهی دارند».
هرکس امروز خوف در دل داشته باشد، فردا در امان خواهد بود... و آن کس که امروز خود را در امان بداند، فردا ترس او را بیقرار میکند.
خوف به کارها و رفتارها مربوط میشود، اما دوست داشتن به ذات و صفات، از این روی ایمانداران چون وارد سرای جاوید میشوند، بیشترو بیشتر پروردگارشان را دوست دارند و هیچ خوفی دامنگیر آنها نمیشود.
ابن رجب میگوید: «خداوند مردم را آفرید تا او را بشناسند و بپرستند و خشیت او را در دل داشته باشند، نشانههایی دال بر بزرگی و عظمت خویش قرار داد تا از او بترسند و جایگاه جلال و بلندی مقامش را دریابند، شدت عقاب خویش را برایشان توصیف کرده و همچنین سرای شکنجهای را که آن را برای کسانی که از او نافرمانی کنند، آماده کرده، توصیف کرده است، تا از او بهراسند و ضمن انجام کارهای نیک پروای او را داشته باشند». [80]
به هیمن سبب خداوند در کتابش سخن از آتش و آزار و شکنجهی آماده شده برای دشمنانش را بسیار تکرار کرده است.. وآتش سخت، خار خشک، آب داغ، زنجیر و ؟؟؟ و دیگر ترسها و هراسهای بزرگ را که در آن هست در چند جا آورده است.... بدین گونه بندگانش را به ترس و پروای خود و سرعت عمل در اجرای فرمانهایش آن چه دوست دارد و از آن خشنود است... و پرهیز از آن چه از آن نهی میکند و زشت میداند، فرا میخواند. هرکس در این کتاب کریم بنگرد و در آن اندیشه کند شگفتیها در آن میبیند. همچنین است سنت درست که خود مفسر و بیانگر معانی کتاب (قرآن) است، نیز اخلاق و رفتار پیشینیان نیکوکار، اهل دانش و ایمان از یاران پیامبر و تابعین آنها. هرکس در سنت تأمل کند احوال اینان را در مییابد و پی میبرد که به چه خوف و خشیت و فروتنی آراسته بودهاند و این بوده که آنها را به چنان حالتهای پاک و مقامهای والا بالا میبرد، در نتیجهی تلاش زیاد در طاعت و پرهیز از کارهای مکروه هر چند کوچک.
جایگاه و درجههای خوف
خوف اندازههایی دارد، مناسب و نامناسب. اندازهای واجب خوف همان قدر است که شخص را به انجام فریضهها و پرهیز از کارهای حرام وا دارد، بیشتر از آن اگر چنان باشد که انگیزهیی بشود برای انجام عبادتهای نافله و خودداری از کارهای بسیار جزئی مکروه، این اندازه خوفی است ستودنی، اما اگر افزایش یابد به طوری که منجر به بیماری، مرگ یا اندوهی همیشگی یا بازماندن از عملی شود چنانکه تلاش برای کسب نیکیهایی که خداوند دوست دارد، منقطع گردد، خوفی ستودنی نخواهد بود، بنابراین هر خوفی پسندیده و قابل ستایش نیست.
برخی از مردم از شدت انتظار وعید و خوف از شکنجه و آتش دچار ناامیدی و دلسردی میشوند واز هر گونه کاری باز میمانند، میگویند: بیهوده است...! این البته خوف پسندیده نیست، چنین زیادتی ناپسند است.
اما خوف پسندیده و مطلوب آن است که اول شخص را بر انجام واجبات و آن گاه آن مستحبات، و قبل از وانهادن اعمال حرام وا دارد، سپس به پرهیز از شبههها و مکروهات، این است خوف مطلوب.
نوعی دیگر خوف وجود دارد ضعیفتر از این. نه به ترک کامل همهی کارهای حرام میانجامد و نه به انجام همهی و اجبات، بر این اساس خوفی ناقص است، پس روشن شد که خوف یا ناقص است یا زاید و یا مطلوب که به آن اشاره شد.
بخاری رحمه الله در صحیحش باب «خوف از خداوند»آورده است: ابن حجر گوید: «خوف از مقامهای والا و از اسباب ایمان است». [81] خداوند میفرماید: وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ﴾ [آل عمران: ١٧٥] «اگر ایمان دارید از من بترسید». چنانکه فرمود: ﴿فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِي﴾ [البقرة: ١٥٠] «از آنها نهراسید بلکه از من بترسید». و ﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾ [فاطر: ٢٨] «از میان بندگان خدا تنها دانشمندان از او میترسند». همچنین پیشتر از این حدیث هم یاد شد: «أنا أعلمكم بالله و أشدّكم له خشیةً»: «من از شما بهتر خدا را میشناسم و بیشتر از همه پروای او را دارم»[82] هر چه بنده به خدا نزدیکتر باشد، خشیت از او بیشتر و بیشتر میشود. خداوند این چنین فرشتگانش را وصف میکند:
﴿يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ﴾ [النحل: ٥٠] «از خدای مسلط بر خود میهراسند» و پیامبرانش را چنین: ﴿ٱلَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَٰلَٰتِ ٱللَّهِ وَيَخۡشَوۡنَهُۥ وَلَا يَخۡشَوۡنَ أَحَدًا إِلَّا ٱللَّهَ﴾ [الاحزاب: ٣٩].
«آنان که سفارشهای خدا را به جهانیان میرسانند و از او میترسند، و جز از الله از هیچکس دیگری نمیهراسند».
خوف مقربین بدین خاطر استوارتر و شدیدتر است که از آنها چیزهایی خواسته میشود که از کسان دیگری خواسته نمیشود، لذا آداب آن جایگاه را رعایت میکنند، و به خاطر اینکه از جمله واجبات خداوند سپاسگزاری به خاطر آن جایگاه است، لذا به نسبت والایی آن افزایش مییابد.
پس بنده اگر راست رو باشد، از چه چیزی هراس دارد؟
چنین بندهیی از پذیرفته نشدن کارهایش میهراسد، کما اینکه از بدفرجامی میترسد، ترسش از بدفرجامی به دلیل فرمودهی خداست:
﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يَحُولُ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَقَلۡبِهِۦ﴾ [الانفال: ٢٤].
«بدانید که خداوند بین انسان و قلبش حایل میشود». همین طور از نقصان درجه میترسد، چرا که او خواستار مراتب والا در بهشت است و میترسد از آن مراتب پایین بیاید.
اگر او از راه به در و نافرمان باشد، خوفش از بدکرداری خویش است، که آن با وجود پشیمانی و دست برداشتن از نافرمانی به او سود میرساند نه با ادامه و اصرار بر گناه.
خوف چه زمانی سودمند است؟
خوف همراه با پشیمانی و کوتاه آمدن سود میرساند، زیرا خوف یا ناشی از شناخت زشتی جنایت، باورداشت وعید و ترس از محروم ماندن از توبه است، یا ناشی از این است که از آنهایی نباشد که مورد بخشش خداوند واقع میشوند. . . یعنی مشمول ارادهی بخشش خداوند نگردد... و شکنجه شود!
نافرمانان در روز رستاخیز چند دستهاند: گروهی مشمول خواست بخشش خدا میشوند، و گروهی نمیشوند و به سوی عذاب رانده میشوند.
خوف از خدا چه حکمی دارد؟
خوف ازخدا واجب است و از والامقامترین درجات مسیر و سودمندترین آن برای قلب است چنانکه ابنقیم گفته بر هر انسانی فرض است. پس باید از خداوند ترسید و هرکس از او نترسد دچار گناه شده است.
ابن وزیر گفت: «هیچ راهی به ساحل امنیت وجود ندارد، و این شعار نیکوکاران است».
دلایل وجوب خوف
١- خداوندأ فرموده:
﴿إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ يُخَوِّفُ أَوۡلِيَآءَهُۥ فَلَا تَخَافُوهُمۡ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ١٧٥﴾ [آل عمران: ١٧٥].
«بیگمان تنها شیطان است که پیروانش را میترساند، پس شما از آنها نترسید و اگر ایمان دارید از من بترسید». سعدی در تفسیر این آیه گفت: «در این آیه وجوب خوف تنها از خداوند و اینکه آن از لوازم ایمان است بیان گردیده است، پس ایمان بنده به اندازهی ترس او از خداوند است».
٢- خداوند میفرماید: ﴿فَإِيَّٰيَ فَٱرۡهَبُونِ﴾ [البقرة: ٤٠] «فقط از من بترسید» این دستور است ولازم الاجرا.
٣- ﴿فَلَا تَخۡشَوُاْ ٱلنَّاسَ وَٱخۡشَوۡنِ﴾ [المائدة: ٤٤] «از مردم نترسید بلکه از من بترسید».
سعدی در تفسیرش آورده است: «خداوند دستور داده است که از او خشیت داشته باشیم و این اصل هر گونه خیری است، چرا که هرکس ازا و نترسد از نافرمانیاش ابایی ندارد و دستورش را اجرا نمیکند».
٤- خداوند اهل خوف را ستوده و فرموده است: ﴿ٱلَّذِينَ هُم مِّنۡ خَشۡيَةِ رَبِّهِم مُّشۡفِقُونَ﴾ [المؤمنون: ٥٧]. «آنهایی که نگران خوف پروردگارشان هستند» تا آنجا که میگوید: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَهُمۡ لَهَا سَٰبِقُونَ ٦١﴾ [المؤمنون: ٦١]. «آنان در کارهای نیک شتاب میکنند و بر دیگران پیشی میگیرند».
از عایشه همسر پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) نقل است که فرمود: دربارهی این آیه: ﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡتُونَ مَآ ءَاتَواْ وَّقُلُوبُهُمۡ وَجِلَةٌ أَنَّهُمۡ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ رَٰجِعُونَ ٦٠﴾ [المؤمنون: ٦٠] «آنان که از آن چه به آنها داده شده میبخشند و دلهایشان نگران و بیمناک است، به راستی به سوی پروردگارشان باز میگردند». از پیامبر سؤال کردم: آیا اینان همانهایند که شراب مینوشند و دزدی میکنند؟ فرمود: نه ای دختر صدیق، بلکه آنهایند که روزه میگیرند، نماز میخوانند، صدقه میدهند و باز نگرانند که از آنها پذیرفته نشود». [83]
خداوند همچنین فرمود: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ﴾ [المؤمنون: ٦١] «آنها در کارهای نیک شتاب میکنند». حسن در این باره گفته است: «طاعات را برای خدا انجام داده و در آن نهایت تلاش کردهاند و با این وجود میترسند پذیرفته نشود... انسان ایماندار نیکی و ترس را با هم دارد و انسان دورو کار زشت و امنیت را». [84] یعنی زشتی در کردار و امنیت از عذاب!
٥- ترساندن از عذاب الهی یکی از مأموریتهای فرستادگان خدا بود: ﴿وَمَا نُرۡسِلُ ٱلۡمُرۡسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ﴾ [الانعام: ٤٨] «ما پیامبران را جز برای مژده دادن و هشدار دادن نفرستادیم».
هشدار دادن نشان دادن چیزهایی است که باعث ترس میشود. انذار در زبان عربی -چنان که راغب اصفهانی در مفرداتش میگوید- خبردادنی است که در آن ترساندن وجود دارد، همان طور که تبشیر خبردادنی است که در آن خوشحالی هست.
خداوند پیامبرش محمد را در جاهای زیادی از کتابش به عنوان نذیر(هشدار دهنده) یاد میکند.
- پیامبر قومش را در کوه صفا گرد آورد و به آنها گفت: «إنّی نذیر لكم بینَ یدَی عذاب شدید»: «من در برابر یک عذاب سخت به شما هشدار میدهم». [85]
نیز فرمود: «أنا النذیر العریان»: «من هشدار دهندهی عریان هستم». [86]
تفسیر این سخن چنین است که عرب در دوران جاهلیت اگر یکی از آنها لشکری ر ا میدید که به قبیلهاش هجوم میآورد و نزدیک شده است و قبیله خبر ندارد، دوان- دوان میآمد و لباسش را از تن در میآورد و فریاد میزد تا خطرناکی مصیبتی که به زودی بر آنها فرو میآید و ناگوار بودن آن را برایشان بیان کند، این سختترین و شدیدترین هشدارها در میان مردم عرب بود. پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) در سخن با آنها این قضیه را به استعاره گرفته و آن را به حالتی که خود درک میکنند برای آنها گفته است تا سختی و پرخطری چیزی که آورده برایشان بیان کند.
- ﴿وَقُلۡ إِنِّيٓ أَنَا ٱلنَّذِيرُ ٱلۡمُبِينُ ٨٩﴾ [الحجر: ٨٩] «بگو من تنها هشدار دهندهیی روشنگر هستم».
- ﴿فَفِرُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۖ إِنِّي لَكُم مِّنۡهُ نَذِيرٞ مُّبِينٞ ٥٠﴾ [الذاریات: ٥٠] «پس به سوی خدا بگریزید که من هشدار هندهی روشنگر برای شما هستم».
- از نخستین دستورهای خدا به پیامبرش هشدار دادن بود... فرمود: ﴿يَٰٓأَ يُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ ١ قُمۡ فَأَنذِرۡ ٢﴾ [المدثر: ١ – ٢] «ای دستار بر سر کشیده، برخیز و هشدار بده». مردم را از عذاب الهی، از جهنم، از خشم خدا و انتقامش در دنیا و آخرت بترسان. قرطبی گوید: مردمان مکه را اگر اسلام نپذیرفتند بترسان وآنها را از عذاب برحذر دارد. [87]
خداوند در چندین جایگاه از کتابش به منظور تحقق بخشیدن ترس در جانهای بندگانش عذاب را وصف کرده است تا از آن بپرهیزند، چنانکه میفرماید: ﴿لَهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ ظُلَلٞ مِّنَ ٱلنَّارِ وَمِن تَحۡتِهِمۡ ظُلَلٞۚ ذَٰلِكَ يُخَوِّفُ ٱللَّهُ بِهِۦ عِبَادَهُۥۚ يَٰعِبَادِ فَٱتَّقُونِ ١٦﴾ [الزمر: ١٦] «از بالای سرشان تودههایی از آتش هست و از پایین هم تودههایی، این چیزی است که خداوند بندگانش را ازآن میترساند، پس ای بندگان من از من بترسید و تقوا پیشه کنید».
ابن کثیر گوید: ﴿ذَٰلِكَ يُخَوِّفُ ٱللَّهُ بِهِۦ عِبَادَهُۥ﴾ [الزمر: ١٦] «خداوند با آن بندگاش را میترساند». خبر این موجود را تنها بیان میکند تا با آن آنها را بترساند، برای اینکه از حرام وگناه دوری گزینند،و بیزار شوند. ﴿يَٰعِبَادِ فَٱتَّقُونِ﴾ [الزمر: ١٦] «ای بندگان من از من بترسید» یعنی ازقدرت و قهر من و عذاب و انتقام پروا داشته باشید. [88]
خداوند این مطلب را روشن کرده است که نشانهها ومعجزههایی که برای تصدیق پیامبرانشﻹ- مانند شتر صالح- میفرستد، به خاطر ترساندن است. فرمود: ﴿وَءَاتَيۡنَا ثَمُودَ ٱلنَّاقَةَ مُبۡصِرَةٗ فَظَلَمُواْ بِهَاۚ وَمَا نُرۡسِلُ بِٱلۡأٓيَٰتِ إِلَّا تَخۡوِيفٗا﴾ [الاسراء: ٥٩] «به ثمود شعر را به عنوان نشانهیی روشنگر دادیم، اما در حق آن ستم روا داشتند ما جز به خاطر ترساندن نشانهها را نمیفرستیم».
همین طور نشانههای مربوط به جهان هستی، مانند خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی و... گرفتن خورشید و ماه در این دنیا تنها یادآور سرای آخرت است چرا که خورشید و ماه در آن دنیا نور و روشنایی خود را از دست میدهند و تاریک میشوند. از ابوهریره از پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) نقل است: «الشمسُ و القمُر مكوّران یومَ القیامة»: «روز رستاخیز خورشید و ماه تاریک میشوند». [89]
خداوند نیز دربارهی رعد و برق فرموده است: ﴿هُوَ ٱلَّذِي يُرِيكُمُ ٱلۡبَرۡقَ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَيُنشِئُ ٱلسَّحَابَ ٱلثِّقَالَ ١٢﴾ [الرعد: ١٢] «اوست که برق را که هم ازآن میترسید و هم به آن طمع دارید، به شما نشان داد و هم اوست که ابرهای سنگین بار را میآفریند» بدین گونه خداوند با برخی از نشانههای مربوط به جهان هستی بندگانش را میترساند.
از جمله فایدههای خوف
١- خداوند آن را از جمله شرطهای ایمان شمرده است: ﴿فَلَا تَخَافُوهُمۡ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ﴾ [آل عمران: ١٧٥] «از آنها نترسید بلکه اگر ایمان دارید از من بترسید». ابن جریر در تفسیر آن گوید: «ای ایمانداران از مشرکان نهراسید، مسألهی آنها نباید بر شما سنگین آید، با وجود طاعت شما به من از جمع و هم دستگی آنها نترسید، تا زمانی که از من اطاعت کنید و از سفارشهای من پیروی کنید. من یاری و پیروزی شما را به عهده میگیرم. اما از من بترسید و اگر ایمان دارید بپرهیزید از اینکه از من سرپیچی کنید یا با دستورهای من مخالفت بورزید، که هلاک میشوید». [90] پس خداوند بلند مرتبه شایستهتر است که از او بترسید تا مشرکان و کافران.
٢- خداوند یاران پیامبر را سخت آزمایش کرده است، تا مشخص کند چه کسانی از او میترسند و چه کسانی نمیترسند. برای نمونه آنها را در امر آشکار آزموده است، فرموده:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَيَبۡلُوَنَّكُمُ ٱللَّهُ بِشَيۡءٖ مِّنَ ٱلصَّيۡدِ تَنَالُهُۥٓ أَيۡدِيكُمۡ وَرِمَاحُكُمۡ لِيَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن يَخَافُهُۥ بِٱلۡغَيۡبِۚ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِيمٞ ٩٤﴾ [المائدة: ٩٤] «ای کسانی که ایمان آوردهاید خداوند شما را به اندکی شکار که با دست و نیزهی خویش فرا چنگ میآورید، میآزماید تا بداند چه کسی در باطن از خدا میترسد، هرکس از آن پس تجاوز کند، عذاب دردناک در انتظار اوست». صید در حالت احرام چه حکمی دارد؟ بدانید که جایز نیست.
خداوند این چنین ایمانداران را میآزماید. آنان که از او میترسند شکار نمیکنند، زیرا از او خوف و خشیت در دل دارند، اما آنان که از او نمیترسند، به شکار میپردازند.
ای گروه ایمانداران خدا شما را به مقداری شکار در حال احرام میآزماید تا معلوم کند چه کسانی اهل طاعت الهی و ایمان به او هستند و به قوانین و دستورهای او عمل میکنند، و مشخص کند چه کسی از او میترسد و چه کسی نمیترسد: ﴿لِيَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن يَخَافُهُۥ بِٱلۡغَيۡبِۚ﴾ [المائدة: 94]. «تا خدا معلوم کند چه کسی از باطن از او میترسد» یعنی تا به وسیلهی شکار آنها را بیازماید، آنها چه پنهانی چه آشکارا میتوانند با دست و نیزه از آن برگیرند، در حالی که در حال احرام بر آنها حلال نیست، این چنین خدا میخو اهد روشن کند چه کسی در نهان و آشکارا از او اطاعت میکندیا از او نافرمانی.
یاران پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) در این امر سربلند بودند، اما یهود هنگامی که خدا شکار در روز شنبه را برای آنها حرام گردانید، شکست خوردند، محارم الهی را حلال کردند، روز جمعه تور و لوازم شکار گذاشتند و روز یک شنبه آن را پر از ماهی و صید برداشتند و گفتند: روز شنبه ما شکاری و صیدی نکردهایم، ازخدا نهراسیدند و عاقبت نابود شدند، در حالی که یاران پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) ازخدا ترسیدند و رستگار شدند. از این لحاظ آدمی چه بسا در معرض گناه یا شهوتی قرار میگیرد که ممکن است به آسانی در آن بیفتد و چه بسا از رسوایی در امان باشد. ﴿لِيَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن يَخَافُهُۥ بِٱلۡغَيۡبِ﴾ [المائدة: ٩٤] «تا خدا معلوم بدارد چه کسی در باطن از او میترسد». گاهی بدون خواست، بدون هیچ تلاش یا ترفند و توجهی به منظور آزمایش گناه و سرپیچی به او روی میآورد، چنانکه در داستان یوسف و زن عزیز پیش آمد. آن زن آماده، با رضایت و علاقه به پیش او آمد، دستور داد، درهای رسوایی را بر او بست، اما یوسف از خدای یکتا ترسید، چنانکه بندگان خالص و نزدیک به خداوند میترسند، اینجاست آزمایش و ابتلا...!
اگر بندهیی در معرض چنین آزمایشی قرار گیرد، باید همیشه با دل و زبان بگوید و به یاد آورد این آیه را: ﴿لَيَبۡلُوَنَّكُمُ ٱللَّهُ بِشَيۡءٖ مِّنَ ٱلصَّيۡدِ تَنَالُهُۥٓ أَيۡدِيكُمۡ وَرِمَاحُكُمۡ لِيَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن يَخَافُهُۥ بِٱلۡغَيۡبِۚ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾ [المائدة: ٩٤] «خداوند شمار ا به مقداری صید که با دست و نیزههای خود فراچنگ میآورید میآزماید، تا خدا معلوم کند چه کسی از درون از او میترسد، هرکس زآن پس تجاوز کند عذابی دردناک در پیش دارد».
چه بسا انسان گناهی در پیشاپیش خود میبیند فراهم و آسان، هیچ تلاش و خستگی در آن نیست، بایستی این آیه را به یاد آورد.
٣- خوف از خدا عبادتی است که در دل پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم)برپا داشته شد، لذا نفسش را از محرمات و چیزهای نهی شده باز داشت، چون از آفرینندهی آسمانها و زمین میترسد. خداوند میفرماید: ﴿قُلۡ إِنِّيٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَيۡتُ رَبِّي عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ ١٥ مَّن يُصۡرَفۡ عَنۡهُ يَوۡمَئِذٖ فَقَدۡ رَحِمَهُۥۚ وَذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡمُبِينُ ١٦﴾ [الانعام: ١٥ – ١٦] «بگو من اگر از پروردگارم سرپیچی کنم از عذاب روزی سخت میهراسم آن روز هرکس که عذاب از او برداشته شود خداوند به راستی به او رحم کرده است، البته آن است پیروزی واقعی» او از شکنجهی الهی میترسد لذا از حدودش در نمیگذرد.
٤- خوف از خدای بزرگ از ویژگیهای صاحب خردان است، خدا میفرماید:
﴿۞أَفَمَن يَعۡلَمُ أَنَّمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ ٱلۡحَقُّ كَمَنۡ هُوَ أَعۡمَىٰٓۚ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٩ ٱلَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَلَا يَنقُضُونَ ٱلۡمِيثَٰقَ ٢٠ وَٱلَّذِينَ يَصِلُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ وَيَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ وَيَخَافُونَ سُوٓءَ ٱلۡحِسَابِ ٢١﴾ [الرعد: ١٩ – ٢١].
«آیا آنکه میداند آن چه از سوی پروردگارت آمده، حقیقت است، مانند کسی است که نابینا است، تنها صاحب خردان این را در مییابند، کسانی که به پیمان خدا وفا میکنند و نقض پیمان نمیکنند، و آنان که پیوندهایی که خداوند امر کرده، برقرار میدارند، و از پروردگارشان میترسند و خوف سختی بازخواست را در دل دارند» حقیقت این است که خوف از خدا نشان میدهد که صاحب آن دارای عقل و اندیشه و از خردمندان است، یعنی عقل برتر دارد، چیزی را که به راستی میترساند میداند، و انگیزههای خوف را به خوبی میفهمد، پس از شمار خردمندان است.
ثمرههای خوف از خدا
نخست در دنیا
١- خوف از خدا از جمله اسباب توانایی و استحکامیابی در زمین است. انسان وقتی فواید و ثمرههای چیزی را بداند به سوی آن کشیده میشود، دلبستهی آن میشود و نسبت به آن حرص پیدا میکند. خداوند بلندمرتبه از روی مهربانی خود فایدههایی برایمان در آن چه ما را در دنیا وآخرت به آن امر کرده، قرار داده است. اگر ما به آن دستورها پایبند باشیم بهرههایی، فایدههایی و چیزهایی زودبازده در دنیا وآخرت برای ما میگذراد تا به مقادیر بیشتری علاقهمند گردیم، و آن را از اسباب افزایش ایمان و اطمینان میسازد، چون آدمی وقتی به آن چه وعده داده شده، دست یابد، مطمئنتر و پایبندتر میشود.
خداوند فرمود: ﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِرُسُلِهِمۡ لَنُخۡرِجَنَّكُم مِّنۡ أَرۡضِنَآ أَوۡ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَاۖ فَأَوۡحَىٰٓ إِلَيۡهِمۡ رَبُّهُمۡ لَنُهۡلِكَنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٣ وَلَنُسۡكِنَنَّكُمُ ٱلۡأَرۡضَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡۚ ذَٰلِكَ لِمَنۡ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ ١٤﴾ [إبراهیم: ١٣ – ١٤] «آنان که کفر ورزیدند به پیامبران گفتند شما را از سرزمین خود بیرون میکنیم مگر اینکه به دین ما برگردید، پروردگارشان به آنها وحی فرستاد که بیگمان ستمکاران را نابود میکنیم و بعد از آنها شما را در زمین اسکان میدهیم، این برای کسی است که از من و هشدارم بترسد».
پس خوف از خدا به توانایی در زمین و پیروزی بر دشمنان منجر میشود، خداوند دشمنان آنها را نابود و ذلیل میکند و زمین و وطنشان را به ایمانداران به ارث میگذارد.
٢- خوف انسان را به کار نیک و اخلاص در آن بدون چشمداشت در دنیا وا میدارد تا پاداش آخرت را ناقص نکند ﴿إِنَّمَا نُطۡعِمُكُمۡ لِوَجۡهِ ٱللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمۡ جَزَآءٗ وَلَا شُكُورًا ٩ إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوۡمًا عَبُوسٗا قَمۡطَرِيرٗا ١٠﴾ [الانسان: ٩ – ١٠] «ما شما را تنها به خاطر خدا غذا میدهیم هیچ سپاسگزاری و پاداشی از شما نمیخواهیم، ما از روزی بسیار سخت از پروردگارمان میترسیم». پس از خوف خدا و فقط به خاطر او بینوایان را غذا میدهند. «از روزی سخت و دشوار میترسند» یعنی روزی است دراز، آشفته، پرخطر و هولناک، چهرهها از سختی مصیبتهایی که میبینند، میگیرد، درهم میرود، بلای مردم طولانی و شدید میشود، روزی بس ناگوار و متلاطم است... !
از دیگر آیهها در این باره: ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ ٱللَّهُ أَن تُرۡفَعَ وَيُذۡكَرَ فِيهَا ٱسۡمُهُۥ يُسَبِّحُ لَهُۥ فِيهَا بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ ٣٦ رِجَالٞ لَّا تُلۡهِيهِمۡ تِجَٰرَةٞ وَلَا بَيۡعٌ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَإِقَامِ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءِ ٱلزَّكَوٰةِ يَخَافُونَ يَوۡمٗا تَتَقَلَّبُ فِيهِ ٱلۡقُلُوبُ وَٱلۡأَبۡصَٰرُ ٣٧﴾ [النور: ٣٦ – ٣٧] «در خانههایی که خداوند اجازه داده برپا داشته شود و در آن نام خدا یاد شود شبانگاهان و صبحگاهان در آن خانهها خدای را تسبیح میگویند، مردانی که نه بازرگانی، نه خرید و فروشی آنها را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و دادن زکات باز نمیدارد، از روزی میترسند که دلها و چشمها در آن دگرگون میگردد». پس خوف است که آنها را به سوی کار سوق میدهد، نه کسب و کار، نه مال و دارایی، نه کالا نه تشویقهای دنیوی آنها را از رفتن به مسجد وآباد کردن آن با یاد خدا مشغول نمیکند، زیرا از روزی میترسند که دل و دیده در آن دگرگون میگردد، یعنی به لرزه در میآید، واز سختی و ناگواری آن فرو میریزد، آنها خواستار رستگاریاند، از نابودی میپرهیزند، میترسند که جانب چپ آنها گرفته شود و نامههایشان از چپ به آنها داده شود، بدین خاطر کار نیک میکنند.
دوم در آخرت
١- خوف از خداوند انسان را در روز قیامت زیر سایهی خدا قرار میدهد، دلیل این مدعا حدیث آن هفت نفری است که روزی که هیچ سایهیی جز سایهی خدا نیست، آنها را زیر سایه خویش میگیرد: «... ورجلٌ دعته أمراةٌ ذاتُ منصب و جمال فقال إنی أخاف الله»: «و مردی که زنی زیبا و صاحب جاه او را به خود بخواند، و او بگوید من از خدا میترسم». [91] ترسش از خدا که او را از ارتکاب کار زشت بازداشت سببی شد تا روزی که خورشید به سر آدمیان نزدیک میشود چنانکه همه غرق در عرق میگردند او زیر سایهی عرش خدا باشد! اینکه به آن زن گفت: «من از خدا میترسم».
ظاهر حدیث این است که آن را با زبانش میگوید تا زن را نیز از آن کار دور براند و به خودش تذکر بدهد و بر موضع خویش پافشاری کند و پس از اعلام اصول پس نکشد. همچنین « و رجل ذكر الله خالیاً ففاضت عیناه»: «مردی که در خلوت یاد خدا کند و چشمانش پر از اشک گردد» یعنی عذاب خدا و سختی انتقامش را به یاد بیاورد و از این بترسد که از شمار عذاب شوندگان باشد، لذا اشک از چشمانش فرو ریزد، آن ترس مثبت باعث میشود که آتش روز قیامت آن چشم را که از ترس خدا اشک ریخته، گزندی نرساند و به آن نرسد». [92]
٢- همچنین ترس از خدا باعث بخشش است. برای نمونه یک نفر با وجود اینکه بسیار نادان بود، اما ایمانش مستحکم و جای گرفته در دلش بود که خوفی در او ایجاد کرده بود و خواستار انجام کاری عجیب بود. . . با این شرح: «شخصی بود که خداوند دارایی زیادی به او داده بود. چون زمان مرگش نزدیک شد به پسرانش گفت: من برای شما چگونه پدری بودم؟ گفتند: پدر خوبی بودی. گفت: من هیچ وقت کار خیری نکردم. وقتی مُردم مرا بسوزانید و پودر کنید و آن گاه در روزی طوفانی مرا در هوا پخش کنید. . . وآنها این کار را کردند. . . خداوند او را گرد آورد و به او گفت: چه چیزی تو را به این کار وا داشت؟ پاسخ داد: ترس از تو. در ازای این خداوند با مهربانی مخصوص خود او را تحویل گرفت!». [93] این انسان با وجود نادانی، خداوند عذر او را پذیرفت. وگرنه کسی که در برانگیختن پس از مرگ شک دارد کافر است. اما این مرد خوفی زیاد از خدا در دل داشت، هر چند کوتاهی کرده بود، اما ترسش به او سود رساند، و باعث رهایی او شد.
٣- از دیگر فایدههای خوف این است که صاحبش را به بهشت میرساند، زیرا پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم)فرموده: «مَن خافَ أولج، و مَن أولج بلغَ المنزلَ، ألا إنَّ سلعةَ الله غالیةٌ، ألا إنَّ سلعةَ الله الجنةُ»: «هر کس بترسد شبروی میکند و هرکس شبروی کند به سر منزل مقصود میرسد، هان که کالای خدا گران قیمت است، بدانید که آن، بهشت است». [94]
آن کس که از هجوم آغاز شب دشمن میهراسد، حرکت میکند، و هرکس شبانه حرکت کند به جایگاه امن و خواستهی خود میرسد. این مثالی است که پیامبر آن را برای سالک مسیر آخرت آورده است. شیطان سر راه او است. نفس امر کننده به بدی و آرزوهای دروغین یاریگران شیطانند. اگر او در راه خود هوشیار باشد و در عملش نیت خالص داشته باشد. از شیطان و نیرنگش و سد راه شدنش در امان میماند. این کالای خداوند است که هرکس به دست بیاورد از شمار امنیت یافتهگان است.
٤- ترس در دنیا صاحبش را در روز رستاخیر آرامش میبخشد، خداوند (ﻷ) در حدیث قدسی میفرماید: «وَ عزّتی و جلالی، لا أَجمعُ علی عبدی خوفَین و أمَنین، إذا خافَنی فی الدُّنیا، أمنتُهُ یومَ القیامة، و إذا أمننَی فی الدَّنیا أخفتَهَ فی الاخرة»: «قسم به عزت و جلالم، دو ترس و دو امنیت را با هم به بندهام عطا نمیکنم، اگر در دنیا از من بترسد در آخرت او را آرامش و امنیت میبخشم، اگر در دنیا از من در امان باشد، در آخرت او را میترسانم». [95]
٥- ترس از خدا سبب رهایی ازهر گونه بدی است. پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) فرموده است: «ثلاثٌ منجیاتٌ: خشیةُ الله تعالی فی السرّ و العلانیة»: «سه چیز رهایی بخشاند: یکی ترس از خدا در نهان و آشکارا...». [96]
این ترس است که بنده را حفظ میکند و او را از هر حادثهی ناگواری میرهاند. چون او که صادق است فرموده- در حالی که وعدهی خدا خلاف ندارد- «رهایی بخشاند» تعمیم داده است. رهایی هم دنیا و آخرت را در بر میگیرد.
٦- از بهرههای خوف این است که صاحبش مورد ستایش قرار میگیرد و او را همین بس که داخل در دارندگان این اسما و القاب شریف میشود، مانند: ﴿۞ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ مَثَلُ نُورِهِۦ كَمِشۡكَوٰةٖ فِيهَا مِصۡبَاحٌۖ ٱلۡمِصۡبَاحُ فِي زُجَاجَةٍۖ ٱلزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوۡكَبٞ دُرِّيّٞ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٖ مُّبَٰرَكَةٖ زَيۡتُونَةٖ لَّا شَرۡقِيَّةٖ وَلَا غَرۡبِيَّةٖ يَكَادُ زَيۡتُهَا يُضِيٓءُ وَلَوۡ لَمۡ تَمۡسَسۡهُ نَارٞۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٖۚ يَهۡدِي ٱللَّهُ لِنُورِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَيَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَٰلَ لِلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ ٣٥﴾ [نور: ٣٥] «مردان و زنان مسلمان، ایماندار، زاهد، راستگو، شکیبا، فروتن، صدقهدهنده، روزه دار، حافظ حیای خود وآنان که زیاد یاد خدا میکنند، خداوند برای همهی اینها بخشش و پاداشی بس بزرگ آماده کرده است».
این صفتهایی بزرگوارانه است، آنها تلاش میکنند که به دستش بیاورند. به عنوان افتخار و مایهی شرافت همین انسان را بس که وارد این گروه شود. ﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ يَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ ١٦ فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٧﴾ [السجدة: ١٦ – ١٧] «از بسترخواب دوری میجویند، با بیم و امید پروردگارشان را میخوانند و از آن چه به آنها دادهایم میبخشند، هیچکس نمیداند چه پاداشهایی که روشنیبخش چشم است برایشان درنظر گرفته شده، پاداش کارهایی است که کردهاند».
در پیشاپیش همهی اینها پیامبر ما محمد(صلّی الله علیه وسلّم)است، چنانکه عبدالله بن رواحه سروده است:
و فـینا رسـولُ الله یتلو كتابــه
إذا انشقّ معروف من الصبح ساطعُ
أرانا الهدی بعد العمی فقلـوبنا
بـه مـوقـنــاتٌ أنـه مـا قـال واقـعُ
یبیـت یُجـافـی جنبه عن فراشه
إذا استـثقلت بـالمـشركین المضاجعُ
رسول خدا در میان ماست، کتابش را برایمان میخواند وقتی روز به روشنی میگراید. او پس از اینکه مانند نابینا بودیم راه هدایت را به ما نشان داد، دلهای ما ایمان دارد به او و اینکه هر چه میگوید درست و حقیقت است و روی میدهد. شب را در حالی به سر میبرد که از بستر خوابش دوری میگزیند آن گاه که بسترهای مشرکین از وجود آنها سنگینی میکند.
خداوند فرمود:
﴿أَمَّنۡ هُوَ قَٰنِتٌ ءَانَآءَ ٱلَّيۡلِ سَاجِدٗا وَقَآئِمٗا يَحۡذَرُ ٱلۡأٓخِرَةَ وَيَرۡجُواْ رَحۡمَةَ رَبِّهِۦ﴾ [الزمر: ٩].
«آیا کسی که در طول شب عبادت میکند، به سجده میرود، به رکوع میرود، از آخرت میترسد و به لطف ومهربانی پروردگارش امید دارد... » و ﴿وَٱلَّذِينَ هُم مِّنۡ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشۡفِقُونَ ٢٧ إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمۡ غَيۡرُ مَأۡمُونٖ ٢٨﴾ [المعارج: ٢٧ – ٢٨] «آنان که از عذاب پروردگارشان میترسند، از عذاب پروردگار واقعاً کسی در امان نیست».
خداوند نزدیکترین بندگانش را به خود که پیامبرانند، ستوده است چون از او میترسند. ﴿إِنَّهُمۡ كَانُواْ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَيَدۡعُونَنَا رَغَبٗا وَرَهَبٗا﴾ [الانبیاء: ٩٠] «آنان در کارهای خیر شتاب میورزیدند و با اشتیاق و ترس ما را میخواندند» بلکه او دربارهی ملایکه نیز گفته: ﴿يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ۩ ٥٠﴾ [النحل: ٥٠] «از پروردگارشان که مسلط بر آنها است، میترسند، و هر چه دستور یابند انجام میدهند».
ابن قیم رحمه الله گوید: «از بهرههای خوف این است که شهوتها را درهم میکوبد و لذتها را ناگوار میکند، چنانکه گناهان که به ظاهر دوست داشتنی مینماید به نظر او ناپسند و زشت میآید». البته مقصود زشت کردن لذتهای مباح نیست، چون پیامبرج خود به اندازه از مباحهای دنیوی بهره گرفته است. در حالی که او سرور گروه ترسندگان از خداست «و بوی خوش و زن به نزد او دوست داشتنی بوده است». [97]
پس منظور از برهم زدن لذتها، ناگوارکردن لذتهای حرام است. اما این دسته از لذتها چگونه مکرر میشود؟
لذتهای حرام با یادآوری عذاب و هشدار خداوند به کسانی که در آن لذتها افتادهاند، مکدر میشود. با یادآوری شکنجه و آزاری که در آن هست صفای لذتش از بین میرود. برای نمونه زن و مرد زناکار اگر هشدار خدا به آنها را در عذاب آخرت و چرک زخم و خونابهیی که جاری میشود، به یاد بیاورند و اینکه نوشیدنی آنها از این چرک و خونابه است، یا تنها اگر به یاد داشته باشند چه عذابی بلافاصله پس از مرگ در انتظار آنهاست، بیگمان آن لذت ناروا بر آنها ناگوار میشود وآن کار زشت و پست برایشان تیره و تار میگردد. شراب نوش تنها اگر بداند که از بادهی ناب بهشتی محروم میشود، لذت و مزهی شراب دنیایی برایش منغص میشود.
ابن قیم گوید: از بهرههای خوف این است که شهوتها را درهم میکوبد و لذتها را مکدر میسازد، چنانکه نافرمانیهای دوست داشتنی نزد شخص زشت و ناگوار مینماید. آن گونه که عسل برای کسی که اشتهایش کند ولی بداند که در آن زهر ریخته شده، ناگوارا میشود. پس با خوف شهوتها پاره میشود، اندامهای بدن درستکار میگردد، دل رام میشود، غرور و کینه و حسادت از آن رخت بر میبندد، از ترس خدا جایگاه امید و طمع و اندیشه در عاقبت خود میشود. جایی برای غیرخدا در آن نمیماند. آدمی هیچ سرگرمی، هیچ کاری نخواهد داشت جز مراقبت و حساب و کتاب نفس و تحمل رنج تزکیه، و استفاده از لحظهها و حتی نفسها، بازخواست از خود به خاطر اعمال واندیشهها وگفتههایش. درآن صورت حالت او- یعنی صاحب خوف- مانند حالت کسی است که در معرض حیوانی درنده افتاده است، نمیداند آیا او را نمیبیند و در نتیجه به سلامتی میگذرد یا بر او حمله میکند و او را طعمهی خود میسازد، هیچ اندیشهی دیگری ندارد جز آن دامی که در آن گیر افتاده است. میزان مراقبت و حساب و کتاب به اندازهی خوف و سطح شناخت جلال الله و صفات او، و عیبهای مردم وخطرها و نگرانیهایی که در پیش دارد، است.
ابن قدامه میگوید: «فضیلت هر چیزی به میزان استفاده و کاربرد آن چیز در راستای خوشبختی است، یعنی دیدار خانه و نزدیکی به او. هر چه به این کمک میرساند فضیلت است. خداوند خود فرموده است: ﴿وَلِمَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ جَنَّتَانِ ٤٦﴾ [اارحمن: ٤٦] «هرکس از جایگاه پروردگارش بترسد، دو باغ نصیبش خواهد شد».
7- از عواقب و بهرههای خوف خشنودی خدا از بنده و بنده از اوست: ﴿رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ ذَٰلِكَ لِمَنۡ خَشِيَ رَبَّهُۥ﴾ [البینة: ٨] «خداوند از آنها خشنود است وآنها نیز از خدا راضیند، این نصیب کسانی است که از پروردگارشان ترسیدهاند».
عوامل پدیدآورندهی خوف
نخست باید بدانیم عواملی هست که خوف را پدید آورد، چنانکه از اوضاع و احوال دنیا پیدا و آشکار است که انسان اگر صحنهی ناگواری ببیند یا سخن هراسناکی را بشنود، چه بسا ترس وجودش را فرا میگیرد، اما اسباب و عوامل ایجاد خوف از خدا چیست؟
علتهای زیادی هست که این گونه خوف را باعث میشود، پیش از سخن از عوامل و اسباب، یادآوری میکنیم که خوف در ذات خود مقصود نیست، بلکه به خاطر انجام واجبات و عدم ترک آن، پرهیز از کارهای حرام و نپرداختن به آن مقصود است. از اینکه بگذرد میتواند انجام مستحبات و ترک کارهای مکروه را به دنبال داشته باشد، بیشتر از این ناپسند و مورد نکوهش است. اگر از این سطح کمتر باشد نیز ناقص است و به آن نتیجهی مطلوب نمیرسد، با این وصف از جمله اسباب پدیدآورندهی خوف میتوان اینها را نام برد:
١- یادآوری گناهانی که پیشتر انسان دچار آن شده است.
٢- پرهیز از کوتاهی در انجام واجبات، مانند نماز، روزه، حج و...
٣- ترس از اینکه سرنوشت چنان نباشد که انتظار میرود.
٤- تعظیم خداوند منجر به ترس از او میشود. ﴿يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ﴾ [النحل: ٥٠] «از پروردگار که حاکم بر آنهاست، میترسند» ترس ملایکه از خدا بسیار شدید است. ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّكُمۡۖ قَالُواْ ٱلۡحَقَّ﴾ [سبأ: ٢٣] «تا اینکه از ترس دلشان به لرزه میافتد میگویند پروردگارتان چه گفت؟ گفتند: حقیقت». «خداوند وقتی در آسمانها از اوامر خود سخن میگوید، ملایکه در اظهار خضوع نسبت به فرمودهی او بالهایشان را بر هم میزنند، و صدایی مهیب مانند صدای کشیده شدن زنجیری عظیم بر تخته سنگی بزرگ شنیده میشود، در نتیجه موجی از ترس و نگرانی آنها را در بر میگیرد، چون نگرانی آنها برطرف گردد و به حالی باز گردند که بتوانند سخن بگویند، میپرسند: پروردگارتان چه گفت؟ میگویند: او که بلند مرتبه و بزرگ است حق گفت». [98]
پس تعظیم خداوند خوف و ترس از او را باعث میشود. این فایده و بهرهی ارزش شناخت نامها و صفتهای خداوند است، زیرا هرکس بداند که پروردگارش انتقام گیرنده، دارای مجازات سخت، متکبر، چیره و بر همه چیز توانا است... بیگمان از او که جبار منتقم و سختگیر و قوی است میترسد.
ترس از خدا و ترس از عذابش
ترس از خدا به دو مسألهی مهم مربوط میشود:
نخست ترس از عذابش و دوم ترس از خودش (یعنی از الله).
در حالی که مردم عامی بیشتر به ترس از آتش گرایش دارند، اما اهل علم و دانایی پیش از اینکه از آتش بترسند از خدا میترسند. زیرا عامهی مردم چه بسا درک و داناییشان اندک و ساده است. لذا گاهی از کل مسأله جز عذاب آتش را به یاد نمیآورند، سوخته شدن، زنجیر و بندها را به یاد میآورند، گاهی حتی به این هم نمیرسد، نمیدانند که ترس از خدا مقدم بر ترس از آتش اوست، که خوفی بزرگتر و مهمتر است.
از همین روی ابن قدامه دربارهی دو جایگاه خوف گفته است:
«جایگاه نخست: ترس از عذاب الهی که ترس عامهی مردم است، این گونه ترس با ایمان به بهشت و جهنم و پاداش طاعت و گناه بودنشان حاصل میآید». این سخن کاستن از اهمیت جهنم نیست، بلکه ترس از آن واجب است.
اما جایگاه دوم: ترس از خود الله است. این ترس دانشمندان و عرفا است، زیرا آنها را سه کلمه بس است ﴿وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥ﴾ [آل عمران: ٢٨] «خداوند شما را از خودش برحذر میدارد» این کفایت میکند. به همین سبب پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) فرموده است: «أنا أعرفُهم بالله و أَشدُّهم له خشیةً»: «من بهتر از همهی آنها خدا را میشناسم و بیشتر از همه از خدا میترسم». [99]
خداوند نیز فرموده است: ﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾ [فاطر: ٢٨] «در میان بندگان خدا تنها دانشمندان از او میترسند». زیرا وقتی شناختشان نسبت به پروردگار، نامه و صفتهایش کامل شود، خوف در درونشان پدید میآید، و بر دل تاثیر میکند، و آنگاه با این کارها در اندامهای بدنشان نمایان میشود. [100]
5- از چیزهای که ایجاد خوف میکند این است که بنگرید چه کسانی رستگار شدهاند و آن گاه ویژگیهای رستگاران را با خود بسنجید، آیا با آن مطابقت دارید یا خیر؟ مانند: خداوند فرمود: ﴿وَإِنِّي لَغَفَّارٞ لِّمَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا ثُمَّ ٱهۡتَدَىٰ ٨٢﴾ [طه: ٨٢] «من نسبت به کسانی که توبه کنند، ایمان داشته باشند، کار نیک انجام دهند و هدایت گردند، بخشندهام».
خداوند در این آیه یادآوری میکند که بخشش چهار شرط دارد، اما چند نفر از ما این شرطها را داریم؟ پیداست که هر یک به ناچار در هرکدام از این شرطها نقصی دارد.
از این چهار شرط نخستین آن توبه است. بعد ایمان، کار نیک و بالاخره هدایت. چنانکه در سورهی عصر هست آنجا که خداوند سوگند یاد کرده که مردم به روشنی در زیان به سر میبرند. اما گروهی را از آن ها جدا کرده، بدین شکل ﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ ٣﴾ [العصر: ٣] «جز آنها که ایمان آوردند، کار نیک کردهاند یکدیگر را به راستی و شکیبایی سفارش کردهاند».
خداوند در این سوره برای رهایی از زیانمندی چهار شرط گذاشته است. اکنون جا دارد بپرسیم چند نفر از ما این شرایط را احراز کردهایم؟
در این آیه نیز: ﴿وَلَوۡ شِئۡنَا لَأٓتَيۡنَا كُلَّ نَفۡسٍ هُدَىٰهَا وَلَٰكِنۡ حَقَّ ٱلۡقَوۡلُ مِنِّي لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ ١٣﴾ [السجدة: ١٣] «اگر اراده میکردیم همه کس را هدایت مینمودیم، اما این وعدهی من حق است که جهنم را از جن و انس پر خواهم کرد». این آیه ایجاد خوف میکند چرا که خداوند سوگند یاد کرده که جهنم را پر میکند.
با این آیه دل ایمان دار به حقیقت فرو میریزد که میفرماید: ﴿وَإِن مِّنكُمۡ إِلَّا وَارِدُهَاۚ كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ حَتۡمٗا مَّقۡضِيّٗا ٧١﴾ [مریم: ٧١] «همهی شما بیگمان به آن وارد میشوید، این وعده از جانب پروردگارت اجرا خواهد شد».
به شخص گفتند: چرا گریه میکنی؟ گفت: چون به یقین میدانم که وارد جهنم میشوم، اما یقین ندارم که از آن رهایی یابم.
همچنین در مسألهی قبول خداوند میگوید: ﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡمُتَّقِينَ﴾ [المائدة: ٢٧] «خداوند تنها از پرهیزکاران میپذیرد». اما چند نفر از ما از شمار پرهیزکاران هستیم تا کارهایمان مقبول افتد؟!
وقتی خوف برای بنده حاصل شود، مرحلهی بعدی تلاش برای به دست آوردن اسباب رهایی است یعنی توبه، ایمان، عمل صالح، هدایت و سفارش به درستی و شکیبایی با تقوا، این است حد مطلوب.
6- از دیگر موارد، اندیشه در سخن خدای و پیامبر و تفکر در سیرهی اوست، چون او پیشوای پرهیزکاران و صاحبان خوف است و بیشتر از همهی مردم از پروردگار جهانیان میترسید. وقتی مسلمان در سخن خدا و سیرهی پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم)و روش او اندیشه کند، دلش مواردی ازصفات جلال و عظمت و بزرگی خدا، و خشم وانتقام و خشنودی او را مشاهده میکند و میبیند چه مجازاتهایی برای ملتهای پیشین اجرا کرده و آنها را به عذاب خود گرفتار ساخته است- و عذاب پروردگار سخت و بس دردناک است- و ببیند پیامبران و ملایکه و نیکوکاران چگونه خوف خدا را در دل داشتهاند.
برای آدمی در زندگی دنیا و آخرتش هیچ چیز نزدیکتر به نجاتش و سودمندتر از تفکر در قرآن و اندیشهی دراز مدت در آن، و معنای آیههای آن کتاب گرانمایه نیست. معانی آن پیوسته بندگان را با وعدهی نیک به سوی پروردگارشان بر میانگیزاند، و با هشدار او از عذاب ناگوار آنها را برحذر میدارد و میترساند و آنها را به آمادگی و سبکباری برای روزی بس سخت تشویق میکند. این سخن از ابن قیم است. [101]
ابن جوزی میگوید: «به خدا اگر مؤمن خردمندی سورهی حدید، آخر سورهی حشر و آیۀ الکرسی و سورهی اخلاص را با تفکر و اندیشه بخواند، از ترس خدا دلش پاره میشود و عقلش از عظمتش حیران».
7- علاوه بر این از جمله مورادی که خوف از خدا را ایجاد میکند تفکر در عظمت خداست. هرکس به درستی در این مورد بیندیشد، ناگزیر از او میترسد، چرا که تفکر او را بر صفات و کبریایی خدا میآگاهاند. هرکس از اعماق دل شاهد عظمت و کبریای خدا باشد میزان این هشدار او را در مییابد که میفرماید: ﴿وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥ﴾ [آل عمران: ٢٨] «خداوند شما را از خودش برحذر میدارد». یعنی از او بترسید و به آن چه از صفات و نامها و عدالت خود که بر شما آشکار ساخته است، پروای او را داشته باشید.
خداوند خود دربارهی عظمتش میفرماید: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ﴾ [الزمر: ٦٧] «آنها چنانکه شایسته است خداوند را نشناختهاند، روز قیامت زمین در دست اوست و آسمانهای به هم پیچیده در اختیار قدرت اوست». در حدیث نیز آمد ه است: «یُمجّد الربُّ نفسَه: أنا الجبارُ أنا الملك أنا المتكبر أنا العزیز أنا الكریم»: «پروردگار خودش را ستایش میکند: منم جبار، منم فرمانراو، منم صاحب بزرگی و منم توانای باعزت، منم بخشندهی بیمنت. . . » پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم)این سخن را بر منبر در شرح سخن خداوند فرمود. راوی میگوید: منبر رسول خدا را تکان داد، به گونهیی که ما فکر کردیم میافتد. [102]
پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم)بر منبر در آن حال چنین گفت: «جبار آسمانها و زمینش را با دستش میگیرد- در این حال دستش را گرفت، مشت میکرد و باز میکرد- منم جبار، کجایند ستمکاران و جباران و کجایند خودپسندان؟» پیامبر به راست و چپ مایل میشد، راوی میگوید: دیدم منبر از پایینِ پایین تکان میخرود، تا جایی که گفتم: پیامبر خدا را میاندازد!![103]
همچنین در حدیث آمده است: «ما السّمواتُ السِّیُع فی الكرسی إلّا كحلقةٍ ملقاة بأرض فلاة و فضلُ العرش علی الكرسی كفضل الفلاة علی تلك الحلقة»: «آسمانهای هفتگانه در میان کرسی مانند حلقهیی است که در بیابانی افتاده باشد، بزرگی و برتری عرش بر کرسی همانند برتری و بزرگی آن بیابان در مقایسه با آن حلقه است». [104] چون انسان بزرگی خدا را بشناسد آن ترس برای او پدید میآید.
سوم: اندیشه در مرگ و سختی آن و اینکه هیچ راه گریزی از آن نیست، و اینکه وعدهی مرگ بدون هیچ گونه شک و گمانی میآید، در روز یا شب، زمستان یا تابستان، این مرگ ناچار باید فرا رسد چون خدا میفرمایید:
﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡمَوۡتَ ٱلَّذِي تَفِرُّونَ مِنۡهُ فَإِنَّهُۥ مُلَٰقِيكُمۡ﴾ [الجمعة: ٨].
«بگو این مرگی که از آن میگریزید، حتماً شما را در مییابد» معروف است که آدمی چون از چیزی بگریزد آن چیز پشت سرش قرار میگیرد، امِا دِر مورد مرگ قضیه به این آسانی نیست، فرق میکند، او از مرگ فرار میکند و حال آنکه مرگ در پیشاپیش اوست، چنانکه از آن میگریزد و نمیداند از همان سمت به سویش میآید!
با این شرح یاد مرگ خوف از خدا را به بار میآورد. پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم)هم فرموده:
«أكثِروا مِن ذكرِ هاذِمِِِ اللذاتِ: الموت، فإنَّه لم یَذكرُه أحد فِی ضیقٍ من العیشِ إلّا وسَّعَهُ علیه، ولاذَكرهُ فی سعةٍ إلا ضیَّقَها علیه».
«زیاد به یاد چیزی باشید که زود لذتها را قطع میکند. یعنی مرگ. چرا که هرکس در تنگنایی از زندگی آن را یاد کند برایش گشایش ایجاد میکند و هرکس در فراخی به یاد آن باشد. آن فراخی را بر او تنگ میگرداند». [105]
ابوالعتاهیه گوید:
ألا رُبَّ ذی أجلٍ قدحضر
كثیر التمنی قلیل الحذَر
إذا هزَّ فی المـشی أعـطافَهُ
تَعرّفتَ من منكبیه البطَر
یُؤمّـل أكـثرَ مِـن عـمـره
و یزدادُ یومـاً بـیـومٍ أشَر
هان! چه بسا آدمی که مرگش فر رسیده، و حال آنکه او آرزوهای زیادی دارد و ترسی اندک. چون در راه رفتن خود شانههایش را تکان میدهد و بالا میاندازد، غرور و تکبر را از رفتارش تشخیص میدهید. امید دارد بیشتر زندگی کند و هر روزی را با روزی بدتر بر عمر خود میافزاید.
چهارم: اندیشه در پس از مرگ، در قبر و خطرهای آن. پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم)فرمود:
«كنتُ قد نهیتُكم عَن زیارةِ القبورِ، ألا فَزوروها، فإنّه یُرقُّ القلبَ و تدمعُ العینَ و تذكر الآخرة و لاتقولوا هُجراً».
«پیشتر شما را از رفتن به قبرستان بازداشتم، اما اکنون میگویم: به آنجا بروید، چرا که با این کار دل نازل میگردد و چشم اشک میریزد، و انسان را به یاد آخرت میاندازد و سخنهای بیهوده بر زبان نرانید». [106]
از براء نقل شده که ما در تشییع جنازهیی با پیامبر بودیم، بر کنارهی قبر نشست، آن قدر گریه کرد که زمین خیس شد، سپس گفت: «یا إخوانی! لمِثلِ هذا فَأَعِدُّوا»: «ای برادران! برای چنین چیزی آماده باشید». [107]
آدمی آن گاه که به رستاخیز و وحشتهای آن میرسد و برانگیخته شدن و برخاستن تحقق مییابد، باید در سختیهای پس از برانگیخته شدن تا ذبح شدن مرگ، بیندیشد. یادآوری مینماید که روز قیامت مرگ سربریده میشود ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡ وَٱخۡشَوۡاْ يَوۡمٗا لَّا يَجۡزِي وَالِدٌ عَن وَلَدِهِۦ وَلَا مَوۡلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِۦ شَيًۡٔاۚ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ ٣٣﴾ [لقمان: ٣٣].
«ای مردم تقوای پروردگار خود را پیشه کنید و از روزی بترسید که هیچ پدری به جای پسر مجازات نمیشود وهیچ فرزندی کیفر پدر را به عهده نمیگیرد. [و بدانید] که وعدهی خدا حق است. زندگی دنیا شما را فریفته نکند و شیطان فریبکار شما را نسبت به خدا مغرور نکند».
خداوند مردم را به تقوای خود به انجام دستورهایش وپرهیز از نواهی امر میکند وبه آنها یادآوری میکند که از روز رستاخیز بترسند، روز سختی که هرکس به فکر خویش است. بنابراین توجه به این روز ترسانگیز و اهمیت دادن بنده به آن باعث رشد مراقبت او نسبت به پروردگار و خشیت داشتن از او میشود.
ششم: چون جهنمیان وارد آتش شوند، چه خطرهای و ترسهایی در آن میبینند؟ سختی عذاب آتش و اهمیت آن و آن چه خدا برای مشرکان و نافرمانان آماده کرده است. پس انسان باید در ترسها و خطرهای آتش اندیشه کند، آن را در ذهن خود تکرار و در دلش حاضر گرداند. این، خوف از خدا و از آتش که عذاب اوست، برای بنده فراهم میکند. ﴿إِنَّهَا لَإِحۡدَى ٱلۡكُبَرِ ٣٥﴾ [المدثر: ٣٥] «این یکی از بزرگترین نشانههاست» بزرگترین هشدار است، نشانهیی ترساننده، پرخطر و بس بزرگ است، بزرگترین مصیبت است. حسن گوید: «آفریدگان هرگز به چیزی زشتتر و سختتر از این هشدار داده نشدهاند.»
و كیفَ قَرّت لِأهل العَلم أَعیُنهم
أَو استلذُّوا لذیذَ النومِ أَو هَجَعُوا
وَ المـوتُ یُنـذرُهم جهراً عـلانیـةً
لَو كان لِلقوم أَسماعٌ لقَد سمـعُوا
وَ الـنارُ ضاحــیةٌ لابدَّ مـوردُهـم
و لیسَ یَدرُونَ مَن یَنجو و مَن یَقعُ
أَفـی الجـنانِ و فـوزٌ لـا انقطاعَ له
أَم الجــحیم فَلاتبقَــی و لا تــدعُ
لیـنفع العـلمُ قبـلَ المـوتِ عالمَـه
قَد سأل قومٌ بها الرُّجعی فما رجعُوا
چگونه چشمان اهل علم روشن میگردد، یا خوابی را خوش میدانند یا شبی را آرام میگیرند. در حالی که مرگ آشکارا آنها را هشدار میدهد. اگر مردم گوش شنوا داشتند حتماً میشنیدند. و آتش هم آشکار است و بیگمان وارد آن میشوند. و نمیدانند چه کسی رهایی مییابد یا چه کسی در آن میافتد. آیا در بهشت هستند که یک پیروزی بیپایان است، یا در جهنم که نه باقی میگذارد و نه رها میکند. دانش باید پیش از مرگ به دانشمند سود برساند. گروهی خواستار بازگشت شدند. اما هرگز برنگشتند.
هفتم: از دیگر عوامل ایجاد خوف اندیشیدن بنده در گناهان خود است. اینکه او آن را فراموش کرده، ولی خداوند آنها را برشمرده و ثبت کرده و به او نشان میدهد و از او بازخواست میکند، نه گناه کوچک وانهاده است و نه گناه بزرگ را ، بلکه همه را آورده است اینکه خداوند ممکن است در سرای فانی نعمتهایی به او بدهد به صورت تدریجی- هر چند نافرمان باشد- تا بیشتر در نافرمانی بیفتد، او گمان میکند خداوند از او راضی است، میگوید: اگر خشنود نبود به من نعمت ارزانی نمیداشت. ﴿وَلَئِن رُّجِعۡتُ إِلَىٰ رَبِّيٓ إِنَّ لِي عِندَهُۥ لَلۡحُسۡنَىٰ﴾ [فصلت: ٥٠] «اگر به پیش پروردگارم باز گردم حتماً به او گمان نیک دارم». ﴿وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَىٰ رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيۡرٗا مِّنۡهَا مُنقَلَبٗا﴾ [الکهف: ٣٦] «اگر به سوی پروردگارم باز گردانده شوم جایگاهی بهتر از این جا خواهم یافت» چنانکه صاحب آن دو باغ معروف که در این سوره آمده میگوید: ﴿وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ﴾ [الکهف: ٣٦] «گمان نمیکنم قیامتی برپا گردد» تا اینکه به ناگاه عذاب فرا میرسد وآنها سرگردانند».
هشتم: همچنین تفکر در عاقبت گناهان کوچک و ناچیز که مردم آن را بیمقدار میدانند، میتواند باعث ایجاد خوف باشد. پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم)آن را نمایان ساخته است: «[مثلها] بِقومٍ نَزلوا بطنَ وادٍ، فجاء ذا بعودٍ و جاء ذا یعودٍ، حتی جمعُوا ما أَنضجوا به خبزَهم»: «مردمی که در درهیی فرود آمدند، هر یک چوبی آوردند تا مقداری جمع کردند و با آن نانشان را پختند». [108]
پس پیوندی بین چوبها و برافروختن آتش وجود دارد، همچنان که میان گناهان و آن چه باعث سرخ شدن پوست نافرمانان میشود پیوندی هست. ﴿كُلَّمَا نَضِجَتۡ جُلُودُهُم بَدَّلۡنَٰهُمۡ جُلُودًا غَيۡرَهَا لِيَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ﴾ [الانساء: ٥٦] «هر وقت پوستهایشان پخته گردد، پوستهای دیگری به آنها میدهیم تا به طور کامل عذاب را بچشند».
نهم: اینکه بنده بداند ممکن است با مرگ ناگهانی از توبه باز ماند، میتواند خوف را در او پدید آورد، یا به آشوبی گمراه کننده یا به تأخیر افتادن یا شبههها و اصرار بر گناه ازتوبه باز بماند، شبهه و شهوت و در آن زمان حسرت دردی را دوا نمیکند. «تا اینکه مرگ یکی از آنها فرا رسد گوید پروردگارا مرا برگردان تا شاید به جای آن چه وانهادهام کار نیکی انجام دهم». ﴿وَأَنذِرۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡحَسۡرَةِ﴾ [مریم: ٣٩] «آنها را از روز حسرت بترسان».
دهم: اندیشه در بدفرجامی، اگر شخص پایان ناخوشایندی داشته باشد چه خواهد شد؟
﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ يَتَوَفَّى ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَضۡرِبُونَ وُجُوهَهُمۡ وَأَدۡبَٰرَهُمۡ وَذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ ٥٠﴾ [الانفال: ٥٠].
«اگر ببینی هنگامی که ملایکه جان کافران را میستانند، روی و پشت آنها را میزنند و میگویند، عذاب آتش را بچشید». و اگر در خود فرشتهی مرگ بیندیشد که چگونه روح انسان تبهکار را میستاند و هر رگ و عصبی را قطع میکند، و چگونه در کفنی از آتش و موی جهنمی گذاشته میشوند... اگر انسان به اینها بیندیشد تسلیم میشود و از بدفرجامی میترسد و به خود میآید.
از این موراد زیاد شنیده و زیاد دیدهایم که چون سپیدهی روز یکی از آنها بدمد بر میخیزد، و چون خورشید روزهاش رو به غروب بنهد افطار میکند. . . به همین خاطر پیشینیان که سخت در خوف به سر میبردند، همیشه تا آخرین لحظهی زندگیشان در نگرانی و اضطراب بودند... میگفتند: تا دم واپسین از آزمایش خدا در امان نیستیم. آنها میدانستند خدا بین انسان و دلش حایل میشود و هر روز مشغول به کاری است. بالا میبرد، پایین میآورد، راه مینماید و از راه به در میکند. میدیدند که پیشوای راستین آنها(صلّی الله علیه وسلّم)با وجود جایگاه و مرتبهی مخصوص که داشت بیشتر از همه دعا میکرد، میگفت: «اللّهمَّ یا مقلب القلوب ثَبِّت قَلبی علی دیِنك»: «خد ایا ای دگرگون کنندهی دلها دلم را بر دینت استوار بدار».
از دیگر امور ارزشمند و یاریگر همنشینی با آدمهایی است که خوف وخشیت از خدا را در انسان بیدار میکنند، اما اینان چه کسانیاند؟ آنها نیکوکاران و دانشمندان پرهیزگارند.... ﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥ﴾ [الكهف: ٢٨].
«با آنان که شبانگاهان و صبحگاهان پروردگارشان را میخوانند و خشنودی او را میخواهند خود را شکیبا بدار». با اهل خشیت همنشین و همراه باش آنان که دلهای نرم و لطیفی دارند چنانکه چون یاد خدا بشنوند، دلشان به لرز در آید و بگریند. ﴿ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمۡ وَقُلُوبُهُمۡ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ﴾ [الزمر: ٢٣] «آن گاه با یادآوری نام خدا پوست و دلشان آرام گیرد. »
پس دنبال اینها بگردید، زندگی و احوالشان را بخوانید و همهی آنها را بجویید.
أهلُ الحدیت هُم أهل الرَّسولِ و إن
لم یَصحبُوا نفسه أنفاسَه صحبوا
اهل حدیث همان یاران پیامبرند، هرچند با خودش همراه و دوست نبودند، اما نفسهای او را همراهی کردند.
اگر در اطراف خود گروه نیکوکاران را نیافتند، شیوهی ترسندگان از خدا را دنبال کنید... امام احمد و ترس او از خدا... پیش از او نیز امثال ابن عباس(رض) که در زیر چشمش دو خط بود مانند دو دام پوسیده، جای ریزش اشک بود... نیز عمر بن خطاب(رض) چند آیاتی از قرآن خواند، بیمار شد، چنانکه مردم به عیادتش رفتند.
- عایشه چون در نمازش این آیه را میخواند: ﴿فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡنَا وَوَقَىٰنَا عَذَابَ ٱلسَّمُومِ ٢٧﴾ [الطور: ٢٧] «خداوند بر ما منت نهاد و ما را از عذاب ویرانگر حفظ کرد» گریه میکرد و... گریه میکرد. پیش از او نیز پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) وقتی این آیه را میخواند: ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١١٨﴾ [المائدة: ١١٨] «اگر آنها را عذاب دهی بندگان تو هستند اگر هم ببخشایی تویی توانای حکیم». و آیات زیاد دیگری را وقتی میخواند چنان حالتی به او دست میداد.
- ابوبکر (رض) زبانش را میگرفت و میگفت: «این است که مرا به جایگاههای خطرناک کشانده است». [109]و «ای کاش من گیاهی بودم که خورده میشود». [110]
- عمر بن خطابس میگوید: «ای کاش من به جای این پر کاه بودم، کاش اصلاً چیزی نبودم، کاش مادرم مرا به دنیا نمیآورد». [111] «اگر شتری بر کنارهی رودخانه فرات بمیرد، من میترسم پروردگار روز رستاخیز از من به خاطر آن باز خواست کند». [112]
نیز میگوید: «اگر سروشی از آسمان ندا سر دهد، ای مردم، شما همه به بهشت میروید جز یک نفر، میترسم آن یک نفر من باشم»!!
- عثمان بن عفانس میگوید: «دوست دارم اگر بمیرم برانگیخته نشوم». [113]در حالی که او شب را با یاد خدا وقرآن میگذراند، نسخهی قرآنش از زیادی خواندن پاره میشد، حتی وقتی شهید شد خونش بر قرآن ریخته شد.
- ابوعبیده (رض) گوید: «دوست داشتم قوچی میبودم که خانوادهام مرا ذبح میکردند و گوشتم را میخوردند و مثل سوپ سر میکشیدند». [114]
- عمران بن حصین گوید: «کاش خاکستری بودم و باد مرا به هوا پخش میکرد». [115]
- حذیفه (رض) گوید: «دوست داشتم کسی در کنارم باشد، در را به رویم میبست، تا کسی بر من وارد نشود تا به خدا بپیوندم». [116]
- عایشه (رض) این آیه را میخواند: «یا لیتَنی کنتُ نسیاً منسیاً»: «ای کاش فراموش میشدم». [117]
- ابوهریره (رض) وقتی این حدیث را باز میگفت: «أَولُ ثلاثةٍ تُسعرُ بِهم النّارَ»: «اولین نفر از سه نفری که آتش جهنم با آنها روشن میشود» تا سه بار بیهوش میشد. [118]
- علی (رض) نیز میگوید: «من یاران محمد(صلّی الله علیه وسلّم)را دیدهام، امروز مانند آنها را نمیبینم، آنها صبحگاهان ژولیده و خاکآلود بودند، در پیشانی آنها آثاری مانند اثر زانوی شتر دیده میشد، چون شب را به سجود و قیام برای خدا گذرانده بودند- لذا در پوستشان نشانههایی پیدا میشد که خشن و زبر شده بود- کتاب پروردگارشان را میخواندند، گاهی پیشانی بر زمین مینهادند و گاه پهلو، صبح که میشد، همچنان خداوند را یاد میکردند، مانند درختی که در روزی طوفانی خم شود با نشاط و پرتحرک بودند، چشمانشان اشک میریخت چنانکه لباسهایشان خیس میشد، به خدا گویی مردم اکنون در غفلت فرو رفتهاند». [119]
- عمر بن عبدالعزیز: گریه میکرد، گریه میکرد تا اینکه چشمانش فرو میماند و به خواب میرفت، سپس بیدار میشد، باز میگریست و میگریست. همسرش از او میخواست به خاطر اینکه خلیفهی مسلمانان شده است بیشتر از پیش بر او ببخشد، او میگفت: ﴿إِنِّيٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَيۡتُ رَبِّي عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ﴾ [الانعام: ١٥] «من اگر از فرمان خدا سرپیچی کنم از عذاب روزی سخت میترسم». با این آیه همسرش فاطمه نیز به گریه میافتاد و میگفت: «خدایا او را از آتش دور بدار».
انسان مسلمان نباید از شنیدن سخنان و خواندن کتابها دربارهی این نیکوکاران نخستین و یا معاصرین که اهل خوفاند، باز بماند.
- دوستان خدا آنان هستند که چون مردم آنها را ببینند خداوند را یاد میکنند.
إنَّ القریرة عینه عــبدُ
خَشیَ الإلهَ و عیشُهُ قصدُ
عبدٌ قلیلُ الَنوم مجتهداً
لِله كــلُّ فـــعالِه رشــدُ
نَزهَ عَنِ الدُّنیا و باطلِها
لا عرضَ یشغلُه و لانـقدُ
متــذلّلٌ لِلهِِ مـــرتـــقـــبٌ
مـا لــــیسَ مِن إیتانِه بـــدُّ
رفضَ الحیاةَ علی حلاوتــها
و اخـتارَ مـــا فـــیهِ الخلــدُ
فَاشدُد یدَیك و إن ظفرتَ بِهِ
ما العیشُ إلَّا القصدُ و الزهدُ
انسان شادمان دارای چشمانی مطیع است، از خدا میترسد ودر زندگی در مسیر خشنودی او تلاش میکند. بندهیی که خواب اندک دارد، برای خدا کار میکند، تمام کارهایش در راستای هدایت اوست. از دنیا و امور ناپایدار آن دوری گزیده، هیچ چیزی نیست که او را به خود مشغول بدارد. در برابر خدا فروتن و از او بیمناک است و منتظر چیزی است که بیگمان میآید. از زندگی با آن شیرینی رویگردان است، و چیزی را برگزیده که مایهی جاودانی است. پس اگر به چنین کسی دست یافتی ملازم او باش، زندگی همان تلاش و زهد است.
ازجمله چیزهای مهم پدیدآورندهی خوف گوش دادن به موعظهها و برخی خطبهها است. انسان باید به پیش کسانی برود که موعظههای مفید را به خوبی و زیبایی بیان کند، و مایهی تذکر و خوف گردد.
همچنین شناخت خدا، نامها و صفتها و سخن او و نیز سخن پیامبرش(صلّی الله علیه وسلّم)همه از آن جمله است که خوف از خدا را باعث میشود.
از مهمترین اسباب پدیدآورندهی این مقصود دعا است اینکه انسان از خدا بخواهد خوف را روزی او گرداند، این خواسته مقصود دعای پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم)بود. وقتی از خدا خواست که خشیت را روزی او کند: «ربِّی أعنِّی و لاتعن علیّ،و انصرنی و لاتنصُر علیِّ، وامكرلی و لاتمكر علیِّ، واجَعلنی لك شَكاراً، لك ذكاراً، لك رهّاباً، لك مِطواعاً، لك مخبتاً إلیك أَوّاهاً مُنیباً، ربِّی تَقبل توبتی، واغَسل حَوبتی، و أَجِب دَعوتی، و ثَبِّت حُجتی، و سدِّد لسانی، واهدِ قلبی، و اسللُ سخیمةَ صدری»: «پروردگارا مرا یاری کن نه علیه من، مرا پیروز گردان نه بر من، چارهیی برایم بیندیش رهایی یابم نه گرفتار شوم، مرا چنان کن که بسیار تو را سپاس گویم، یاد کنم، از تو بترسم، اطاعت کنم، در برابر تو فروتن باشم ، با آه و ناله به سوی تو بازگردم، پروردگارا توبهی مرا بپذیر، گناهم را پاک کن، دعایم را قبول کن، برهانم را استوار گردان و زبانم را پایدار، دلم را راه بنمای، کینه و ناپاکی سینهام را بزدای». [120]
پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم)همچنین دعا میکرد: «اللّهمَّ اقسِم لنا مِن خشیتِك ما تحولُ به بینَنا و بینَ معصیتِك»: «الهی از ترس و خشیت خود بهرهیی به ما ببخش که بین ما و نافرمانی از تو مانع شود». [121]
«اللّهمَّ إنِّی أَسالُك خشیتَك فی الَغیب و الشَّهادةِ»: «خدایا از تو میخواهم چه در نهان و چه در آشکار خشیت خود را بر من ببخشای». [122]
موانع خوف
برخی چیزها مانع خوف میشوند، از آن شمار: گناه و نافرمانی، دنیا، رفیق ناباب، غفلت و...
خوف ناقص نوعی خوف خطرناک است. چنان است که انسان به مجلس وعظی برود، بشنود، متأثر شود و سپس برگردد... هیچ اتفاقی نیفتد، همه چیز تمام شد و واژهها به هوا رفت!
این گونه خوف بسنده نیست، برخی از مردم گریه میکنند و چون از آن حال بیرون آیند، پایان همه چیز است. در حالی که آن چه که در دل جای گرفته، نفوذ کرده و سود رسانده است، مدنظر است.
خوف مطلوب آن است که ادامه داشته باشد... اما خوف آنی و زودگذر ارزشی ندارد.
یکی از یاران پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم)(عرباض بن ساریه) گفت: «روزی پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) پس از نماز صبح موعظهیی رسا برای ما ایراد کرد، در اثرآن اشک از چشمانش ریزان شد و دلها لرزان، یکی از حاضران پرسید: موعظهی شخصی است که خداحافظی میکند، چه مسئولیتی به ما میدهید؟ پیامبر وصیت را به آنها عطا کرد». [123]پس یاران پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم)قصد اجرای موعظهها و سفارشهای پیامبران را داشتند.
پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم)خود میفرمود: «لو تعلمونَ ما أَعلمَ لَضحكتُم قلیلاً و لَبكیتُم كثیراً و لخَرجتُم إلی الصَّعداتِ تجأرون الله»: «اگر آن چه من میدانم شما میدانستید اندکی میخندیدید و بسیار میگریستید و بیگمان به سر راهها میرفتید و به پیشگاه خدا گریه و زاری میکردید». او خود به بالای منبر رفت وبه یارانش گفت: «از من بپرسید... از من بپرسید... » یاران چهرههای گریان خود را پوشاندند و زار- زار گریستند! حذافه که به غیر پدر خود منسوب بود، آمد وگفت: پدر من کیست؟ گفت: «پدرت حذافه است». این چنین با وحی نسب او ثابت شد، تا اینکه عمر آمد و گفت: «رَضینا بِاللهِ رّباً و بِالإسلام دیناً، و بِمحمدٍ رسولاً» و از آشوبهای بد به خدا پناه برد. پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم)فرمود: «لَم أرَ كالیوم قطُّ فی الخیرِ و الشرِّ، إنِّی صُوّرت لی الجنّةُ و النَّار فرأیتُهما دونَ هذا الحائط»: «هرگز مانند امروز خیر و شر را ندیدهام، بهشت و جهنم برایم مصور گشت، و آنها را که انگار پشت این دیوار بود دیدم». [124] و فرمود ج: «أَطَّت السماءُ و حقَّ لها أَن تئطَّ، ما فیها موضعٌ إلّا و فیها ملك قائم أو قاعد أو ساجد»: «آسمان بگرید زار، و شایسته است که چنین کند در هر گوشه و کناری از آن فرشتهیی ایستاده یکی نشسته و یکی در سجده است». [125] با وجود اینکه آنها ملایکه هستند اما حالشان چنین است!
خوف اگر در دل بندگان پدید آید آثارش بر اندامها و اعضا نیز پدیدار میگردد، چنان نیست که زودگذر باشد و برود.
أراك لستَ بوقاف و لاحـــــذر
كاد حاطب الخَابطِ الأعواد فی الغلسِ
تَرجُو النجاةَ و لَم تسلك مسالكها
إنَّ الســــفینةَ لاتجـری علـــی الیبسِ
میبینم آگاه وهوشیار نیستی مانند کسی که شب در تاریکی هیزم جمع میکند. امید رهایی داری و حال آنکه راه آن را نپیمودهای، بدان که کشتی در خشکی جریان نمییابد.
یکی از پیشینیان گفته است: «از انسانها در شگفتم چگونه از ترس بیماری از غذا پرهیز میکنند، اما از ترس آتش از گناه پرهیز نمیکنند!».
پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم)فرمود: «ما رأیتُ مثلَ النار نامَ هاربُها»: «هیچکس را ندیدهام که با وجود چیزی که از آن میترسد به خواب برود، إلا کسی که از آتش میترسد ولی به خواب میرود»[126].
ابن تیمیه گوید: «هر کس از خدا نافرمانی کند، نادان است، هرکس از او خوف دارد دانا و فرمانبردار است». [127]
آنکه از خدا میترسد پیش از فرا رسیدن مرگ به انجام کارهای نیک پیشدستی میکند، از روزها و ساعتها استفاده میکند. مواظب وقتش است، لحظه به لحظهی عمرش را با حرص از اینکه در چیزهای بیفایده یا ناچیز و یا دنیای فانی و لذتهای ناگوارای آن بگذراند، نگه میدارد.
انسان با خوف عمرش را با حساب و کتاب میگذارند، زیاد با خدا راز و نیاز میکند، از او کمک میخواهد، امید دارد به هر شکلی از خشم و انتقامش وارهد، حالش مانند حال کسانی است که ابن مبارک رحمه الله دربارهی آنها گفته است:
إِذا ما اللیلُ أظلمَ كـــابدُوه
فَیسفرُ عَنهم و هـــم ركــوعُ
أطارَ الخوف ُ نومَهم فقامُوا
و أهلُ الأَمنِ فی الدنیا هجوعُ
لَهم تحتَ الظلامِ و همُ سجودُ
أنینٌ منـــه تَنفرجُ الضلــوعُ
و خرسٌ بالنهارِ لطولِ صمتٍ
عَلیهم مِن سَكینتهم خشوعُ
چون شب در تاریکی فرو رود، به رنج و سختی میافتند، و روز فرا میرسد در حالی که آنها در حالت رکوع هستند، خوف، خواب آنها را پرانده است، لذا بلند شدهاند، در حالی که آنهایی که در امنیت به سر میبرند، در خوابند. در زیر پردهی تاریکی وقتی به سجده میروند نالههایی سر میدهند که استخوانهایشان نزدیک است از هم باز شود. به خاطر سکوت طولانی در روز انگار گنگاند، زبان ندارند، و از آرامش و آسایشی که دارند بسیار فروتن و خاشع هستند.
از خداوند میخواهیم که ما را از شمار بندگانی قرار دهد که در نهان و آشکارا از او خشیت دارند و از نفس خود و بدحسابی میترسند، از او میخواهیم که بهشت خود را از منت و کرم خود روزی ما بگرداند، اوست شنوندهی پاسخ دهندهی دعاها.
پانوشتها:
[80]- ن. ک. «التخویف من النار» از ابن رجب حنبلی، 1/5.
[81]- ن. ک. فتح الباری شرح صحیح بخاری (11/313) از ابن حجر عسقلانی.
[82]- حدیثی درست است اسنادش پیشتر ذکر شد.
[83]- ترمذی (3175) بخش تفسیر، باب و من سورة المؤمنون، و ابن ماجه (4198) بخش زهد، باب التوقی علی العمل آوردهاند.
[84]- ابن مبارک در زهد (1/350) به شمارهی 985، و طبری در تفسیرش (18/32) آوردهاند.
[85]- حدیث درستی است. بخاری (4770) بخش تفسیر، باب قوله تعالی «وأنذر عشیرتك الاقربین» و مسلم (208) بخش ایمان، باب فی قوله تعالی: «وأنذر عشیرتك الاقربین» روایت کردهاند.
[86]- درست است، بخاری (6482) بخش الرقائق، باب الانتهاء عن المعاصی، و مسلم (2283) بخش الفضائل، باب شفقته(صلّی الله علیه وسلّم)علی أمته، نقل کردهاند.
[87]- ن. ک. قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، (19/61).
[88]- ن. ک. تفسیر ابن کثیر، (4/49).
[89]- حدیثی درست است. بخاری (3200) بخش بدء الخلق، باب صفة الشمس و القمر، از حدیث ابوهریره آورده است.
[90]- تفسیر طبری، 4/184.
[91]- حدیث درستی است. بخاری (1423) بخش زکات- باب الصدقة بالیمین، و مسلم (1031) بخش زکات باب فضل إخفاء الصدقة».
[92]- اشاره به روایت ترمذی دارد، (1639) بخش جهاد، باب ما جاء فی فضل الحرس فی سبیل الله، آلبانی در صحیح الجامع به شمارهی (4113) آن را صحیح معرفی کرده است.
[93]- حدیثی درست است. بخاری (3481) بخش أحادیث الأنبیاء، باب حدیث الغار، و مسلم (2756) بخش توبه، باب فی سعة رحمة الله تعالی و آنها سبقت غضبه، روایت کردهاند این لفظ از بخاری است.
[94]- درست است. ترمذی (2450) بخش صفة القیامة و الرقائق و الورع، باب ما جاء فی صفة أوانی الحوض، آورده است. وی گفته است: حدیث خوبی است. ألبانی نیز در صحیح الجامع (6222) آن را صحیح دانسته است.
[95]- ابن مبارک در الزهد (1/51) از حدیث حسن به صورت مرسل روایت کرده است. ابن حبان (2/406) و بیهقی در شعب الإیمان (1/483) نیز از حدیث ابوهریره نقل کردهاند. دارقطنی در العلل (8/38) گفته است: این حدیث تنها از روایت حسن به صورت منقطع معروف است. طبرانی در مسند الشامیین (1/266)، ابونعیم در حلیة الأولیاء (1/270) از حدیث شداد بن اوس روایت کردهاند. شیخ آلبانی آن را در صحیح الجامع به شمارهی (4332) نیک دانسته است.
[96]- کامل آن را بیهقی در شعب الإیمان (5/452) شمارهی (7252)، و أبوالشیخ در طبقات اصبهان (2/60) از حدیث انسس نقل کردهاند. شیخ آلبانی در صحیح الجامع (3039) آن را پسندیده است.
[97]- درست است، نسائی (3939) بخش عشرة النساء، باب حب لنساء، و احمد در مسندش (11884) نقل کردهاند. آلبانی در صحیح الجامع به شمارهی (23124) آن را صحیح دانسته است.
[98]- به روایت بخاری اشاره دارد: بخاری (4701) بخش تفسیر، باب قوله «إلا من استرق السمع فأتبعه شهابٌ مبین» و ابوداود (4738) بخش سنة، باب فی القرآن.
[99]- صحیح است. بخاری (5063) بخش نکاح، باب الترغیب فی النکاح، مسلم (1401) بخش النکاح، باب استحباب النکاح، لمن تاقت نفسه الیه.
[100]-ن. ک. مختصر منهاج القاصدین، از ابن قدامه مقدسی (307).
[101]- ن. ک. مدارج السالکین: 1/452.
[102]- حدیث صحیحی است به روایت احمد در مسندش (5391)، ابن حبان در صحیحش (16/322) شمارهی (7327) بیهقی در السنن الکبری (4/402) شمارهی (7695) حاکم در المستدرک (2/277) شمارهی (2999) و گفته است: حدیث درستی است اما [بخاری و مسلم] نیاوردهاند.
[103]- صحیح است بخاری (6519) بخش الرقائق، باب یقیض الله الأرض یوم القیامة، و مسلم (2788) بخش صفة القیامة و الجنة و النار».
[104]- صحیح است ابن حبان در صحیح خود (2/77)، عبدالله بن احمد در السنة (1/247)، ابونعیم در حلیة الاولیاء (1/167) و ابوشیخ اصبهانی در کتاب العظمة (2/570) از حدیث ابوذرس آوردهاند. شیخ آلبانی در السلسلة الصحیحة (1/233) آن را صحیح دانسته است.
[105]- حدیث حسن است به روایت ابن حبان (7/260) از حدیث ابوهریره، آلبانی در صحیح الجامع (1211) آن را پسندیده است.
[106]- صحیح است. به روایت حاکم در المستدرک (1/532) شمارهی (1393) از حدیث انس. البانی در صحیح الجامع (4584) آن را صحیح معرفی کرده است.
[107]- حدیثی حسن است. ابن ماجه (4195) بخش زهد، باب الحزن و البکاء، و احمد در مسندش (18127) نقل کردهاند. البانی در صحیحش (7844) آن را نیک دانسته است.
[108]- صحیح است. به روایت امام احمد در مسندش (1/402) حدیث (3818)، طبرانی در المعجم الأوسط (7/219) حدیث شمارهی (7323) و بیهقی در شعب الإیمان (5/456) به شمارهی (7297) آلبانی در صحیح الجامع به شمارهی (2686) آن را صحیح دانسته است.
[109]- امام مالک در مؤطأ (1855) بخش جامع، باب ما جاء فیما یخاف من اللسان، این سخن را از ابوبکر (رض) نقل کرده است.
[110]- با سند به صورت «ای کاش من گیاهی بودم که بریده میشد» روایت شده است. از ابوذر (رض) به صورت موقوف نقل شده است. ترمذی به هردو شیوه (2312) بخش زهد، باب فی قول النبی(صلّی الله علیه وسلّم)لو تعلمون ما أعلم آورده است. ابن ماجه تنها به صورت مرفوع در (4190) بخش زهد، باب الحزن و البکاء، روایت کرده است. حاکم در مستدرک (2/554) حدیث (3883) نیز به صورت مرفوع آورده، همچنین بیهقی در السنن الکبری (7/52) حدیث (13115)، و ابن ابی شیبه ازقول ابوذر (7/123) به شمارهی (24682) آوردهاند.
[111]- ابن ابی شیبه در مصنفش (7/98) حدیث (34480) بیهقی در شعب الإیمان (1/486) به شمارهی (789) و ابن المبارک در زهد (1/79) شمارهی(234) آورده است.
[112]- خلال در کتاب السنة (2/317) به شمارهی (296) روایت کرده است.
[113]- ابن ابی شیبه در مصنفش (7/105) شمارهی (34539) آورده، ابن جوزی نیز در صفة الصفوة (1/406) از سخن عبدالله بن مسعود (رض) ذکر کرده است.
[114]- ابن مبارک در زهد (1/81) به شمارهی (241) و ابن سعد در طبقات (3/413).
[115]- به روایت ابن مبارک در زهد (1/81) شمارهی (241) از عمران بن حصینس.
[116]- ابن ابی شیبه در مصنفش (7/139) به شمارهی (34802) و ابن مبارک در زهد(1/5).
[117]- ابونعیم در حلیة (2/45)، بیهقی در شعب الإیمان (1/486) به شمارهی (791).
[118]- این داستان ابوهریره را ترمذی (2382) بخش زهد، باب ما جاء فی الریاء و السمعة نقل کرده است.
[119]- این سخن از علی بن ابی طالب (رض) روایت شده است. ابن جوزی در صفة الصفوة (1/331) و ابونعیم در حلیة(1/76) آوردهاند.
[120]- حدیث درستی است. به روایت ابوداود (1510) بخش الصلوة، باب ما یقول الرجل إذا سلم، ترمذی (3551) بخش الدعوات، باب فی دعاء النبی(صلّی الله علیه وسلّم)و گفته است: حدیث خوب و درستی است. ابن ماجه (3830) بخش الدعاء، باب دعاء رسول الله، و احمد در مسندش (1998). آلبانی در صحیح الجامع (3485) آن را صحیح دانسته است.
[121]- حدیث خوبی است. به روایت ترمذی (3502) بخش الدعوات، باب ما جاء فی عقدالتسبیح بالید، و گفته است: حدیث خوبی (حسن) است. آلبانی نیز در صحیح الجامع (1268) آن را پسندیده است.
[122]- درست است. نسائی (1306) بخش السهو، و احمد در مسندش (17861) روایت کردهاند. آلبانی در صحیح الجامع به شمارهی (1301) آن را صحیح دانسته است.
[123]- صحیح است به روایت ابوداود (4607)، بخش السنة، باب فی لزوم السنة، تزمذی (2676) بخش العلم، باب ما جاء فی الأخذ بالسنه و اجتناب البدع، و ابن ماجه (42) در مقدمه، باب اتباع سنة الخلفاء الراشدین المهدیین، آلبانی درصحیح الجامع (2549) آن را صحیح دانسته است.
[124]- درست است به روایت بخاری (7091) بخش الفتن، باب التعوذ من الفتن و مسلم (2359) بخش الفضائل، باب توقیره(صلّی الله علیه وسلّم)و ترک إکثار سؤاله عما لا ضرورة إلیه أو لا یتعلق به تکلیف و ما لایقع.
[125]- حدیث خوبی است. ترمذی (2312) بخش الزهد، باب قول النبی ج: «لو تعلمون ما أعلم» و احمد در مسند (21005) روایت کردهاند. آلبانی در صحیح الجامع (2449) آن را نیک دانسته است.
[126]- درجهی حدیث حسن است، به روایت ترمذی (2601) بخش صفة جهنم، آلبانی در صحیح الجامع (5922) آن را نیک دانسته است.
[127]- ن. ک. مجموع الفتاوی، از شیخ الاسلام ابن تیمیه، (7/22).
نظرات