نویسنده‌: سلمان ایرانی

از هرمنوتیک تعریفهای مختلفی ارائه شده است. پل ریکور که یکی از برجسته‌ترین نمایندگان هرمنوتیک معاصر است آن را «نظریه‌ی عمل فهم در جریان روابطش با تفسیر متون» تعریف کرده است. یعنی هرمنوتیک دانشی است که به شیوه‌ی فهم و مکانیزم تفسیر متون می‌پردازد، اما برخی از طرفداران نظریه‌ی هرمنوتیکی آن را نوعی «معرفت‌شناسی» دانسته‌اند. در حالیکه فیلسوفان وجودی نامداری مانند مارتین ‌هایدیگر، هرمنوتیک را نوعی هستی‌شناسی و سیستمی فلسفی تلقی کرده‌اند. اما دیدگاه رایج در باب هرمنوتیک آن است که هرمنوتیک «نظریه یا فلسفه‌ی تفسیر معنا» است و افزون بر این نوعی روش پژوهشی است که ویژه علوم انسانی و علوم اجتماعی است و با روش رایج در علوم طبیعی کاملاً متفاوت است.
بر اساس این نگرش، بحث هرمنوتیک عبارت است از اینکه جریان و پروسه‌ی «فهمیدن» چگونه صورت می‌گیرد؟ معنا چگونه از عالم شخصی به عالم شخصی دیگر منتقل می‌شود. در فرایند پاسخ به اینگونه پرسشها است که مباحثی درباره‌ی معرفت عینی، نسبیت معرفت یا فهم، تاریخمندی زبان و فهم، تجربه زیستی، فهم قبلی، نیت مؤلف و دهها موضوع دیگر در کاوشهای هرمنوتیکی مورد طرح و بررسی قرار می‌گیرد. فهم تاریخ (حوادث تاریخی، به ویژه با توجه به فاصله زمانی میان مفسر با آن حوادث) فهم عواطف و احساسات و بطور کلی «جهان دیگران»، «دسترسی به جهان درونی دیگران» و مشارکت در تجارب آنها از طریق علائم و الفاظ از مهمترین مباحث هرمنوتیک است. تعریف و تفسیر فهمیدن و ارائه شیوه‌های فهم درست و فهم عمیقتر و کاملتر و معرفی جریان تفسیر و بیان فواعد آن از وظایف اصلی هرمنوتیک می‌باشد.
دراین مسیر نظریه‌های هرمنوتیکی متفاوتی به عرصه ظهور رسیده‌اند و در بین صاحبنظران این رشته در باب مسائل یاد شده، اجماعی به وجود نیامده و اختلاف نظر فراوانی مشاهده می‌شود. از شلایر ماخر گرفته تا دیلتای،‌ هایدگر و دهها تن دیگر از هرمنوتیک‌شناسان روزگار ما در باب تئوری هرمنوتیکی سخن گفته و قلم زده‌اند و دیدگاه‌های متفاوتی ارائه کرده‌اند و انواع نظریه‌های هرمنوتیکی مثل هرمنوتیک زبان‌شناختی، تاریخگرایانه، دینی، جامعه‌شناختی و... بوجود آورده‌اند که نباید از وجوه تمایز و تفاوت آنها غفلت کرد.
همانگونه که در مقاله‌ی پیشین تا حدودی به ریشه‌یابی اصطلاح هرمنوتیک پرداختیم اما توضیحی دگرباره در این زمینه خالی از لطف نخواهد بود. اصطلاح هرمنوتیک در اصل از واژه یونانی (Hermeneuin) گرفته شده و فعل است و به معنای «تفسیر کردن» به کار می‌رود، و برخی آن را مأخوذ از نام هرمس (Hermes) خدای یونانی و پیام‌آور خدایان می‌دانند که هم آورنده‌ی پیام بود و هم مفسر آن و بدبنگونه هرمنوتیک عملی هرمسی و مفسر آن کاری هرمسی انجام می‌دهد و هرمس‌گونه می‌کوشد تا به کشف معنای سخن و تفسیر پیام بپردازد. ریشه اشتقاقی واژه‌ی هرمنوتیک، هر یک از این منابع باشد، قدر مسلم این است که هرمنوتیک امروزه، نامی است برای رشته‌ای از معارف بشری و دانشی است از دانشهای بشری که با معرفت و شناخت و فهم و درک و تفسیر، سرو کار دارد و تلاش می‌کند تا با توضیح پیشفرضهای آشکار و نهان در سخنان آدمیان و متون علمی و دینی و تجربیات بشری به تفسیر آنها بپردازد و به کشف معنا و به ویژه معنای باطنی یا تأویل آنها دست یابد. پس هرمنوتیک، دانش تفسیر‌شناسی یا معنا‌شناسی یا به تعبیری معرفت‌شناسی است و محور مباحث آن فهم معنا و کشف معنا و روش تفسیر متون است. بنابراین هرمنوتیک با نشانه‌ها (sing)، پیام (message) و متن (text) سروکار دارد و بدینگونه خود را به قلمرو و حوزه‌های الهیات، فلسفه، نقد ادبی و نقادی متون و شناخت و تفسیر کتب مقدس دینی می‌کشاند. در این میان شخص مفسر واسطه انتقال معناست و در جایگاهی در میانه متن و مخاطب قرار می‌گیرد. از نظر هرمنوتیک، خود تفسیر نیز نیازمند تفسیر است. اینکه تفسیر یک متن چگونه صورت می‌پذیرد و عمل و فهم بشری که همواره ممزوج با پیشفرضهاست و افق فکری مفسر و عقاید و ذهنیت مخاطبان یک متن، چگونه بر فهم آن متن و عمل تفسیر اثر می‌گذارد، در واقع محوری‌ترین بحث نظریه‌های هرمنوتیکی می‌باشد.
هرمنوتیک به معنای تأویل یا تفسیر باطنی، پیشینه‌ای طولانی دارد و شاید بتوان گفت که در تاریخ مدون فلسفه با «فیلون» پا به عرصه گذاشت که به تأویل (Allegory) عنایت ویژه‌ای داشت و موسس سبک تأویلی در تفسیر کتب مقدس بود و دیگر اینکه در میان عارفان همه ادیان بخصوص مسلمانان از دیر باز توجه و دقت در تأویل و تفسیر باطنی سخنان و متون مقدس دینی جایگاه والایی داشته است -که می‌توان ابن عربی را به عنوان نمونه‌ای مطرح در این زمینه معرفی کرد -تا جایی که بدون اغماض می‌توان گفت یکی از علل و عوامل پیدایش اصول فقه به شمار می‌رود اگر نگوییم بخش اعظم آن. در ایران باستان نیز هرمنوتیک و تأویل به نام «زند آگاهی» در مورد زند پازند و کتاب مقدس زرتشتیان وجود داشته است. نکته دیگر و مطلب مهمتر درباره‌ی تاریخچه پیدایش هرمنوتیک این است که در خود مغرب زمین نیز کسانی بوده‌اند که که به کسی که آن را پدر و بنیانگذار هرمنوتیک در مغرب زمین دانسته‌اند یعنی «فردریش شلایر ماخر» پیشی گرفته است و پیش از او به طرح مباحث هرمنوتیکی و تفسیر شناسانه پرداخته‌اند. روش هرمنوتیکی پیش از شلایر ماخر توسط اندیشمندانی همچون فردریش آست (1841-1778) و فردریش اگوست ولف (1824-1759) در الهیات و فلسفه به کار گرفته شده است. همزمان با شلایر ماخر نیز کسانی مانند بوکه و درویزن که از شاگردان ولف بودند به مسائل هرمنوتیکی و بحثهای تفسیرشناختی و معناشناختی پرداخته بودند و در همان زمان نوع روش هرمنوتیکی تاریخی، روانشناختی و باستان شناختی پدید آمده بود. ویلهلم دیلتای نیز بعدا به تدوین روش هرمنوتیکی به عنوان روشی عینی و معتبر برای استفاده در علوم انسانی پرداخت که در عین تفاوت با علوم طبیعی، به همان اندازه دقیق و عینی و معتبر باشد. بعدها نیز پدیده شناسانی مانند «اتو» در دین‌پژوهی از روش هرمنوتیک بهره جسته‌اند.
اما همانگونه که دیلتای نشان داده است، پیدایش هرمنوتیک جدید بیشتر معلول و مرتبط با مناقشاتی بود که پس از دوره دین پیرایی درباره کتاب مقدس بین پروتستانها و کاتولیک‌ها در گرفت و به همین سبب بود که متکلمان و انجیل شناسانی مانند رودلف بولتمان، تمامی کوشش خود را در جهت به کار گیری هرمنوتیک برای تفسیر کتاب مقدس و «اسطوره‌زدایی» از پیام آن صرف کردند. درست همانگونه که تلاش خود شلایر ماخر نیز به منظور بنا نهادن یک هرمنوتیک عام، در واقع، معلول تلاش او برای غلبه بر سوء تفاهم و بد فهمی کتاب مقدس بود.
فردریش شلایر ماخر، تئولوگ و متکلم برجسته‌ی پروتستان، فرزند کشیشی مسیحی که در سال 1768 در آلمان به دنیا آمد و در دانشگاه‌ هاله به تحصیل الهیات و تئولوژی پرداخت. او به آثار کانت و اسپینوزا علاقه فراوانی داشت. مدتی معلم سر خانه بود ولی به مقام شبانی کلیسا رسید و رسماً در کسوت کشیشی قرار گرفت. او با حلقه رومانتیکها و ادیبانی که تحت تاثیر نهضت روشنفکری قرار داشتند ارتباط داشت. برخی از آثار افلاطون را ترجمه کرد و به ایراد سخنرانی‌هایی درباره‌ی دین، ایمان مسیحی، اخلاق و اصول کلیسای انجیلی پرداخت و آثاری تحت همین نامها از او به چاپ رسیده است.
دست‌نوشته‌های او درباره‌ی هرمنوتیک پس از مرگش، توسط کیمرله، یکی از شاگردان گادامر تصحیح و ویرایش شد و به همین نام به چاپ رسید دوره کامل آثار او به زبان آلمانی در 30 جلد منتشر شده است. شلایر ماخر درآغاز عمر به شک در عقاید رایج سنتی دچار گشت و با گرایش به عرفان توانست توفان شک را در وجود خویش مهار کند. او را «پدر کلام جدید» و «کانت هرمنوتیک» لقب داده‌اند. تاثیر افکار کانت براو به حدی عمیق بوده که خود او در جایی نوشته «اعتقاد من به کانت روز به روز افزایش می‌یابد.» مهمترین تألیف او را می‌توان کتاب «ایمان مسیحی» (The Christian faith) دانست. او مثل کانت، دین را به اخلاق و احساس پایین کشید وبرای دین قلمروی جدا از علم و فلسفه و حتی هنر قائل بود. او در تعریف دین، یکسره بر «احساس» تأکید می‌کرد و دین را احساس وابستگی مطلق می‌دانست. شلایر ماخر در باب مفهوم خدا، تجربه دینی، گوهر دین، نظریه تثلیث، آمرزش، وحی و گناه و بسیاری مسائل و مقولات دیگر سخن گفته است و کوشیده است تا عقاید کهن را در جامعه‌ای نو ارائه دهد و نظام معنا گذاری جدیدی را درباب عقاید مسیحیت عرضه نماید و به همین سبب او را موسس کلام جدید یا الهیات نوین می‌دانند.
مساله آفرینش، حدوث زمانی عالم، صفات خدا، نقش و رسالت کلیسا، وظیفه و رسالت متکلمان مسیحی، تفسیر مجدد ایمان مسیحی، حضور خدا در مسیح، زیستن با مسیح،زبان دینی، آگاهی مخلوقانه، ملکوت خدا و تأکید بر خدای زنده و آگاه از مفاهیم کلیدی و ارکان دیدگاه‌ها و اندیشه‌های اوست که توضیح و شرح و بسط این موضوعات در این مقاله نمی‌گنجد و شخص خود را طلب می‌کند که امیدوارم دوستان عزیز به این امر اهتمام بورزند.
چنانکه گفتیم در هرمنوتیک جدید، شلایر ماخر را چهره اصلی و پیشگام این وادی سترگ می‌شناسند. هرچند که پیش از او تلاشهایی در جهت توضیح نظریه‌ی هرمنوتیکی صورت گرفته بود اما این او بود که به تعبیر دیلتای، نقش « کانت هرمنوتیک» را ایفا کرد، زیرا به اثبات رساند که کتاب مقدس، به هیچ گونه روش تفسیری خاصی نیاز ندارد و بدرستی دریافت که تنها مساله اساسی در مورد تفسیر کتاب مقدس، فراهم آوردن مبانی دستوری (گرامری _ زبان شناختی) و شرایط روانشناختی لازم برای فهم متن می‌باشد. و هم او بود که به نیکی دریافت که ماهیت زبان، در شناخت و تدوین نظریه‌ی هرمنوتیکی، نقش قاطعی دارد زیرا تنها ابزار دست یابی به معانی مورد نظر هر مؤلف یا هر متن از طریق وساطت زبان است. شاید به همین سبب است که گاهی نظریه‌ی هرمنوتیکی شلایر ماخر را هرمنوتیک زبان شناختی نیز نامیده‌اند. مساله دیگری که در نظریه‌ی هرمنوتیک شلایر ماخر اهمیت دارد، توجه به جنبه روانشناختی و ذهنیت مخاطب است. اساسا نظریه‌ی هرمنوتیکی شلایر ماخر مبتنی بر دو اصل است:
1- لزوم فهم دستوری انواع عبارات و تعبیرات و صورتهای زبانی فرهنگی که مؤلف در آن زیسته و تفکر او به نوعی از این شرایط فرهنگی و زبانی مشروط گشته و تعین یافته است.
2- لزوم فهم فنی یا روانشناختی ذهنیت یا بلوغ خلاق شخص مؤلف.
البته این اصول که دو رکن اساسی هرمنوتیک شلایر ماخر هستند، به خوبی میزان تاثیر پذیری و وامداری او را به متفکران رومانتیک نشان می‌دهد. طبق این نظر، شیوه و نوع تعبیرات هر فرد، هر مقدار هم که یگانه و بی همتا باشد ضرورتا روحیه یا احساس و وضعیت فرهنگی گسترده تری را انعکاس می‌دهد که شخص از آنها تاثیر پذیرفته است. برطبق نظریه شلایر ماخر، یک تفسیر درست و دقیق، نه تنها نیازمند فهم بافت فرهنگی و تاریخی خاص مؤلف است بلکه برای این کار، درک و دریافت ذهنیت خاص او مورد نیاز است. این کار یعنی شناخت نیت مؤلف یا ذهنیت ویژه او و تنها از طریق نوعی عمل " پیشگویی " یا " جهش شهودی " می‌تواند انجام پذیرد که از طریق آن مفسر، فهم و آگاهی مؤلف را آزاد ساخته و از آن رمز گشایی می‌کند. در اثر این راز گشایی از ذهنیت مؤلف، درک و مشاهده بیواسطه آگاهی او، مفسر به دریافت فرهنگی وسیعتر و فهم بهتری از فهم خود مؤلف نسبت به عقایدش پیدا می‌کند، یعنی مفسر، عقاید مؤلف را حتی بهتر از خود او می‌فهمد و به فهمی عمیقتر و دقیقتر و کاملتر دست می‌یابد. بنابراین در نظریه شلایر ماخر، نه تنها امکان دست یافتن به نیت مؤلف، امری قابل حصول است، بلکه اساسا فهم متن بدون دستیابی به ذهنیت مؤلف و نیت او صورت نمی‌گیرد. البته این که مخاطب یا مفسر، بتواند بهتر از مؤلف سخن او را بفهمد و از متن و مؤلف فراتر برود، ادعایی است که مقبول بسیاری از هرمنوتیک شناسان معاصر نیست و به عقیده آنان ما تنها به فهم معانی الفاظ راه داریم و راهی برای کشف نیت واقعی مؤلف نداریم.
امروزه نظریه‌ی هرمنوتیکی شلایر ماخر مورد انتقادات فراوانی قرار گرفته است. حتی دیدگاه‌های وی در الهیات، دین‌پژوهی، تجربه دینی و تعریف ایمان مصون از نقد و انتقاد نبوده‌اند. این چند ورق سبک تاریخچه‌ای بود از نظریه تأویل و معناشناختی یا به تعبیری پیشگام هرمنوتیک در مغرب زمین اما لازم به ذکر است که بحثهای هرمنوتیکی، تأویلی و معناشناختی در عرفان اسلامی و کلام و فلسفه اسلامی و دانش اصول فقه و حتی مباحث تفسیری مربوط به قرآن، سابقه‌ای طولانی در میان مسلمین دارد و مسلمانان کاملاً به این مسائل واقف بوده و در مورد آنها تأملات عالمانه و جدی صورت داده‌اند و شاهد این مدعا را می‌توان در نوآوریهایی که در علم اصول فقه که شباهت زیادی به هرمنوتیک دارد یافت لیکن دریغا که با قصور در مطرح کردن این بحثها در محافل علمی همچنان ناشناخته باقی‌مانده است و آنهایی هم که در این زمینه شروع به فعالیت نموده‌اند با نکوهش و طرد آنان مسیر را می‌بندیم و حتی از روی کوته فکری و ندانم‌کاری حکم تکفیر و ارتداد آنان را صادر کرده و برجای خدا تکیه می‌زنیم امیدوارم که با همت علمان متعهد و جهد و تلاش دانشوران و خردورزان همت گماریم که علاوه بر روشنی گذشته بر درخشش آینده خود بیافزاییم و این مباحث هرمنوتیکی موجود در علوم اسلامی را به شکلی جذاب و زنده و محققانه و با بیانی مناسب این روزگار در کسوتی دل‌انگیز و چشم‌نواز عرضه کنیم.




اهم منابع مورد استفاده در این مقاله فشرده:
1- پانن برگ: الهیات تاریخی، آلن گالووی ترجمه مراد فرهاد پور، موسسه فرهنگی صراط
2- سایکس استون، فردریش شلایر ماخر؛ ترجمه منوچهر صانعی، انتشارات گروس
3- کورنزهوی دیوید، حلقه انتقادی؛ ترجمه مراد فرهاد پور، انتشارات گیل
4- کاپلستون فردریک، تاریخ فلسفه جلد هفتم؛ ترجمه داریوش آشوری، انتشارات سروش
5- احمدی بابک، ساختار و تأویل متن دو جلد؛ نشر مرکز