استاد عبدالرَّحمـٰن پیرانی، «دبیرکل جماعت دعوت و اصلاح» درگذشت مرحوم سیّد مجاهد قریشی را به بازماندگان ایشان تسلیت گفت.
متن پیام تسلیت استاد پیرانی به شرح زیر است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
«الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّـهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ أُولَـٰئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ ۖ وَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» ﴿البقرة: ١٥٦-١٥٧﴾
خبر درگذشت مرحوم سیّد مجاهد قریشی، فرزند عالم بزرگوار و برادر معزّز، سیّد شافی قریشی، مایهی اندوه و تألّم بود. مطمئنّاً ایمان به قضای حکیمانه خداوند و تسلیم رضایتمندانه به مقدرّات حضرت دوست، تسلّی خاطر و تشفّی صدر بازماندگان خواهد بود.
اینجانب از طرف خودم و به نمایندگی از برادران و خواهرانم در جماعت دعوت و اصلاح، مصیبت وارده را تسلیت گفته و برای آن مرحوم، فردوس اعلی و برای بازماندگان، صبر جمیل و اجر جزیل، خواستارم.
إِنَّا لِلَّـهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ
عبدالرَّحمـٰن پیرانی
۲۵اردیبهشت ۱۳۹۵
نظرات
وفا حسن پور
27 اردیبهشت 1395 - 08:12بسم الله الرحمن الرحیم ساعات اولیهی روز شبنه 25 اردیبهشت بود که خبر رسید سید مجاهد قریشی فرزند ارشد استاد میر شافی قریشی دار فانی را وداع گفته است. مرحوم مجاهد که مدتها بود با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میکرد سرانجام روز شنبه دعوت حق را لبیک گفت و به دیدار معبود شتافت. همراه با تنی چند از دوستان برای شرکت در مراسم تشییع جنازه راهی هشتپر شدیم و درست زمانی رسیدیم که جنازه را از آمبولانس پیاده میکردند و به سمت غسالخانه میبردند. قرار بود همسر و برادرش جنازه را غسل دهند. وارد مسجد شدیم جمعیت انبوهی برای تشییع جنازه آمده بودند و هر لحظه بر شمار آنان افزوده میشد. از همهی اقشار اعم از علما و طلاب و بازاریان و فرهنگیان و... حضور داشتند. پس از لحظاتی استاد قریشی در حالی که جامهی سپیدی به تن داشت با ظاهری کاملا عادی وارد مسجد شد؛ به طوری که هیچ اثری از غم و اندوه در چهرهی او یا آثار گریه بر چشمانش دیده نمیشد. گویا که فرشتگان الهی در این لحظات دشوار به یاریاش آمدهاند تا از نگرانی و اندوهش بکاهند، قلب او تسکین دهند و ثابت قدم نگه دارند. چرا چنین نباشد در حالی که او در طول عمر شریفش همواره حدود شریعت الهی را پاس داشته است و امروز نوبت خداوند است که به وعدهاش وفا کند و فرشتگانش را نازل کند تا او را در برابر داغ جگر سوز مرگ فرزند تثبیت نمایند: احفظ الله یحفظک. الرجال کالجبال؛ مردان همانند کوهها هستند، صبر و بردباری شگرفی دارند. در چنین لحظات حساسی است میزان عزم آنان مشخص میشود. اینجاست که سره و ناسره از هم جدا میشوند، شعار و ادعا هر کدام راه خود را در پیش میگیرند. واقعا که زیبایی مؤمن به ایمانش بستگی دارد؛ به میزان صداقتی که در عقیدهاش دارد و به اعتمادی که به خدایش بسته است؛ آن هنگام است که مؤمن زیباترین و استوارترین آفریدهها ظاهر میشود. احساس کردم که اکنون یک مرد نیست که در برابرم ایستاده است بلکه یک کوه استوار است. وقتی کلمهی "الحمد لله" را از زبانش میشنیدم لرزه بر اندامم مینشست؛ چرا که اوج بندگی و تسلیم او در برابر رضای الهی را نشان میداد. پس از ادای نماز مسجد میکروفن را به دست گرفت و شروع به صحب کرد. او ضمن خیر مقدم و تشکر از زحمات حاضران مطالب جالبی را پیرامون اهمیت و فلسفهی مسجد در اسلام یادآور شد. پیرامون شأن مسجد فرمود: در اسلام مسألهی مسجد بسیار حائز اهمیت است مسجد تنها مکان عبادت و بندگی خداوند است نه کار دیگر. در اهمیت این مکان همین بس که در شریعت اسلام مرافعه [حل دعوا] را هم در آن جایز ندانستهاند. رسول خدا در ماجرای کسی که به دنبال شتر گمشدهاش میگشت و میخواست از حاضران در مسجد سراغش را بگیرد به آنان اشاره کرد که جایش را به او نگویید و سپس فرمود: امیدوارم هیچ وقت آن را نیابی! بنابراین اختصاص مسجد به هر کار دیگری وجه جایز نیست. به همین خاطر بنده نیز پس از مشورت و رایزنی با دوستان و همکاران به این نتیجه رسیدیم که ما پس از سه روز هیچ گونه مراسمی تحت عنوان مجلس ترحیم نخواهیم داشت. برای همهی شما که زحمت کشیدهاید و آمدهاید به ما تسلیت بگویید همین یک بار آمدن کافی است و ما بنا نداریم بار دیگر عزیزان را متحمل زحمت کنیم... جملات زیبایی که شاید نخستین بار نبود که میشنیدم اما از این جهت که برای نخستین بار عملی میشد کاملا تازه مینمود؛ یعنی شنیدن کی بود مانند دیدن! وقتی در عمره بودیم به ما میگفتند که مراسم حج و عمره را حتما باید عملا انجام دهید تا بر چگونگی انجام آن واقف شوید. روحانی کاروان ما گفت: باری ابن حجر عسقلانی به حج رفته بود؛ از دیدن مراسم حج و عظمت کعبه مبهوت شد. وقتی خواست در جایی نماز ببندد یکی از حجاج به او گفت: نماز خواندن در اینجا سنت نیست. پرسید چرا؟ آن مرد گفت: من این مطلب را در کتاب ابن حجر خواندهام. او گفت: من خود ابن حجر و نویسندهی آن کتابم اما اکنون کار بر من مشتبه شده است. یکی از رسالتهای رسول گرامی اسلام تمرین بندگی با اصحاب بود. سالها در میانشان زیست تا اجرای شریعت نوین را با آنان تمرین کند. سرانجام جنازه را برای نماز داخل مسجد آوردند؛ استاد قریشی رو به استاد جمیل الدین مهاجری از علمای با سابقهی تالش نمود و امامت نماز جنازه را به او تفویض کرد. پس از نماز به دنبال جنازه راهی قبرستان شدیم. مردم به آرامی و بدون شتاب و دستپاچگی حرکت میکردند؛ حرکتی در هالهای از سکوت و آرامش. در میان سیل جمعیت هیچ صدایی جز صدای برخورد پاهایشان با چمنهای قبرستان به گوش نمیرسید. منزل جدید آماده بود تا میهمان عزیزش را در آغوش بکشد؛ پیکر مجاهد توسط دو تن از روحانیون به داخل قبر سوق داده شد و پس از قرار گرفتن در جایگاه ابدیاش خاک را به آرامی بر سرش ریختند... موعظههای پس از خاکسپاری استاد بسیار جالب و آموزنده بود و پندهای ماندگاری داد. از این جهت که از زبان کسی بیان میشد که بیشترین بار سنگین مصیبت بر دوش او بود بر ژرفای دلها مینشست. باید اعتراف کنم که برای نخستین بار مراسم تدفین را آن گونه که در کتابهای فقهی آمده است مشاهده کردم. با این که همواره تلاش کردهام از بدعتهای جا افتاده در این گونه مراسم بکاهم اما شیوهی امروز واقعا منحصر به فرد و ستودنی بود؛ چرا که هیچ کار نابجایی را مشاهده نکردیم. البته آغازگر این سخنان تذکر یکی از روحانیان حاضر بود که از سکوت سایرین در حین تدفین انتقاد میکرد او میگفت: این میت هم اکنون به قرآن نیاز دارد اما شما مخصوصا روحانیون هیچکدام لب باز نکردید و این کار شما یقینا خلاف است... گویا انتظار داشت در این لحظه باید ده نفر همزمان قرآن بخوانند تا نه خود بفهمند چه میخوانند و نه شنوندگان که چه میشوند. پس از صحبتهای استاد فهمیدم که بندهی خدا راست میگفت سکوت روحانیان در آنجا خلاف بود اما خلاف بدعت نه خلاف سنت! استاد در فرازهایی از سخنانش گفت: پسرم اهل نماز و قرآن بود؛ مدتها امامت مسجد محمدیه را بر عهده داشت و بسیاری مردم شهر با صدای او انس گرفته بودند. در توحید سرآمد بود و من از این بابت از آیندهی او نگران نیستم. خانوادهی ما از کوچک و بزرگ از این تصمیم خداوند راضی و خشنود هستیم. من کار پسرم را به او تفویض کردهام تا خود دربارهاش تصمیم بگیرد. با فقدان او احساس نمیکنم کسی را از دست دادهام چرا که این همه جوانان موحدی را در پیرامونم میبینم پسران من هستند. این همه روحانیان گرانقدری که دوشادوش من ایستادهاند عزیزان من هستند. تنها چیزی که از شما میخواهم این است که برایم پسرم دعا کنید... در این لحظه بود که بعض گلویش را گرفت و باعث شد صحبتهایش را قطع کند. همین کافی بود تا بغض پنهان جمعیت بیرون بریزد و دیگر نتوانند بیش از این تحمل کنند. این بار صدای هق هق گریه بود که از هر سو به گوش میرسید. گریههایی واقعی در غم عزیزی که از دست دادهاند و در همدردی با پدر پیری که در این سن و سال به داغ فرزند مبتلا میشود. اینک تمام وظایفی که دربارهی مجاهد عزیز بر عهدهی حاضران بود انجام گرفته بود و او ماند و یک زندگی جدید با حال و هوای کاملا متفاوت از دنیایی که با آن انس گرفته بود. او را با خانهی جدیدش تنها گذاشتیم و کم کم محیط قبرستان را به سمت خانههایمان ترک کردیم. در مقایسه با آنچه در برخی از مناطق در تشییع جنازهها دیده بودم و بدعتهای ناروایی که همواره تکرار میشود، این بار جزء معدود دفعاتی بود که با دلی آرام و خاطری آسوده از قبرستان خارج میشدم. احساس کردم پیامهای اسلام جالب، همهپسند و قابل اجرا است؛ پیام شریعت از آن بطن کتابها نیست بلکه برای اجرا و عمل است. اسلام آمده است تا کار دنیا و آخرت مردم را سامان دهد؛ قرار بود رسول گرامی اسلام زندگی را بر مردم آسان کند و موانع و مشکلات را از سر راهشان بردارد: يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ ﴿اعراف:١٥٧﴾ [همان پيامبرى كه] آنان را به كار پسنديده فرمان مىدهد، و از كار ناپسند باز مىدارد، و براى آنان چيزهاى پاكيزه را حلال و چيزهاى ناپاك را بر ايشان حرام مىگرداند، و از [دوش] آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است برمىدارد. پیامبر آمده بود تا قید و بندها را بگسلد و مردم را به یک زندگی رضایتبخش رهنمون شود. طبع انسان مؤمن از بدعتها بیزار است و دلش تنها با زیباییها آرام میگیرد و چه زیباییای بهتر از آنچه در کتاب خدا و سنت رسولش آمده است. از خدای بزرگ برای این عالم توانا صبری جزیل، پاداشی عظیم و عمر پر از خیر و برکت و برای فرزند برومند ایشان رحمت و مغفرت و بهشت برین آرزومندم...
هاشم
17 مرداد 1395 - 11:09اللهم اغفرله وارحمه و أدخله فسيح جناتك
عبدالله
29 اردیبهشت 1395 - 03:58اللهم اغفر له و ارحمه و عافه و اعف عنه
احمد
13 خرداد 1395 - 04:04خداوند سید مجاهد قریشی را قرین رحمت فرماید که عمری را در تبلیغ دین صرف کرد.