اصلاح و تربیت انسان کار سادهای نیست که بدون هیچگونه ضابطهای صورت پذیرد، چرا که تربیت یعنی دگرگون کردن روان و طرز تفکّر انسانی که از صفت و ویژگی اختیار برخودار است، خداوند انسان را آزاد و مختار آفریده است، در درون و روان او گرایش به سوی شر و بدی و گرایش به سوی خیر و خوبی را قرار داده، «فألهَمَها فٌجورَها وَ تَقواهَا» تا راه شکر را انتخاب کند یا مسیر و راه کفر، «إمّا شاکراً و إمّا کفوراً» و این اختیار به شخص داده شده که
اگر خواست گام در راه مسیر خدا نهد. «إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا» [المزمل/19]
(همانا این [آیاتِ قرآنی پند و] اندرزی است؛ پس هرکس که بخواهد [برای رسیدن] به پروردگارش، راهی در پیش گیرد)
لذا تعامل با چنین شخصیّتی و ایجاد قناعت و تغییر در او کار آسانی نیست.
در این میان عصری که در آن زندگی میکنیم با وجود امکانات فراوان تکنولوژی و دسترسی آسان بشر به آن برای استفاده نادرست و ناصحیح،کار را بر مربیان تربیتی سختتر کرده است.
لذا برای تربیت شخص از دو روش میتوان بهره برد.
روش اوّل: تمرکز: این روش بیشتر بر پرهیز و دور کردن شخص از مکانها و محیط منفی است. و به عنوان تقوای پرهیز و گریز از آن نام برده میشود، نمونه نوع تربیت را در آیات زیر میتوان مشاهد کرد.
«وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَ يُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَ الْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا» [النساء/140]
(خدا در کتاب (قرآن) بر شما نازل کرده است که هرگاه بشنوید آیات خدا انکار میشوند یا مورد ریشخند قرار میگیرند، با آنان منشینید تا آنکه به سخنی دیگر، غیر از آن، درآیند، [و گرنه] بیگمان شما هم مانند آنان خواهید بود، قطعاً خدا گردآورندهی همهی منافقان و کافران در جهنّم است)
«وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» [اﻷنعام/68]
(و هرگاه ببینی کسانی [به ریشخند] آیات ما میپردازند، از آنان روی برگردان، تا [زمانی که] به سخنی دیگر جز آن بپردازند، و چنانچه شیطان [در این زمینه] تو را به فراموشی افکند، پس، بعد از به یادآوردن، با گروه ستمکاران منشین)
«وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا» [الفرقان/72]
(و آنان که گواهی دروغ نمیدهند، و چون گذرشان بر [کار و سخن] بیهودهای افتد، بزرگوارانه بگذرند)
«إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا» [النساء/97]
(بیگمان کسانی که فرشتگان جانشان را در حالی میگیرند که بر خود ستم کردهاند، [فرشتگان با توبیخ به آنان] میگویند: (در [دنیا در] چه [حالی] بودید [شما در صف مشرکان بودید یا در صف مسلمانان!؟].) [در پاسخ] گفتند: (ما در این سرزمین مستضعف [و تحت ستم] بودیم)، [فرشتگان] گفتند: (مگر سرزمین خدا فراخ نبود تا در آن مهاجرت کنید؟!)، پس آنانند که جایگاهشان دوزخ است، و بد سرانجامی است [آنجا])
روش دوم: ایجاد تقوای حضور یا پلیس درونی در فرد
در تقوای حضور مرز مکانی وجود ندارد، بلکه ایجاد یک مرز مکانتی است بدین معنا که شخص با وجود حضور در مکان منفی و آلوده اما خود را از آلوده شدن به خطا و اشتباه مصون میدارد. ثمره این نوع تربیت این است اگر شخص در هر شرایط بد و منفی قرار بگیرد، خود را نمیبازد و تحوّل و التزام درونی او مانع از انجام کار منفی خواهد شد.
معمولاً انسان عمدتاً در دو حالت مرتکب گناه و جرم میشود: نخست، در حالتی که احساس کند کسی او را نمیبیند و خبر نافرمانیاش به کسی نمیرسد؛ دوم، در حالتی است که احساس کند آنانی که از جرم وگناهش اطلاع مییابند، قدرت مجازات او را ندارند.
اساساً هدف آفرینش کائنات با این همه پیچیدگی و تنوّع، کاشتن همین نگرش مهم و مؤثّر در درون انسانهاست، خداوند میفرماید:
«اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًا» [الطلاق/12]
(خداست که هفت آسمان را آفریده است و از زمین [نیز] همانند آنها را [آفریده است]. فرمان [خدا] بین آنها فرود میآید، تا بدانید که خدا بر هر کاری تواناست و بهراستی خدا در دانش به هر چیزی احاطه دارد)
(مقاله گناه در خلوت آفتی دین سوز، جلیل بهرامینیا -سایت اصلاح وب- تابش)
بر این اساس نگارنده بر این باور است که محور اصلی و اساسی تربیت دینی و اسلامی بر تقوای حضور و به تعبیر دیگر ایجاد پلیس درونی در اشخاص بنا شده است. آیات زیر بیانگر ایجاد این نوع نگرش و باور در درون اشخاص است.
«وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَلَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ» [يونس/61]
(و تو در هیچ [حال و] کاری نباشی، و هیچ بخشی از قرآن را از سوی او (خداوند) نخوانی، و [شما ای مردم] هیچ کاری انجام نمیدهید، مگر آنگاه که به آن میپردازید، بر شما گواهیم؛ و همسنگ ذرّهای، در زمین و در آسمان از پروردگارت پنهان نمیماند؛ و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر از آن [چیزی] نیست، مگر اینکه در کتابی مبین (لوح محفوظ) ثبت است)
«وَإِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى» [طه/7]
(و اگر سخن را آشکارا بگویی [یا آن را پنهان بداری]، بیگمان او نهان و نهانتر را میداند)
«يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِنْ تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ» [لقمان/16]
(فرزندم، بیگمان اگر آن [کردار نیک یا بد] هموزنِ دانهی خردلی باشد آنگاه درونِ تخته سنگی یا در آسمانها یا در زمین [نهفته] باشد، خدا آن را [به حساب] میآورد. همانا خدا باریکبینِ آگاه است)
«يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ*وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ» [سبأ/2 - 3]
(خدا آنچه را که در زمین فرو میرود و آنچه را که از آن برون میآید و آنچه را که از آسمان فرود میآید و آنچه را که در آن بالا میرود، میداند. او مهربان آمرزنده است. کسانی ک کفر ورزیدهاند، گفتند: (قیامت برای ما نخواهد آمد.) بگو: ([نه، چنین نیست قطعاً] سوگند به پروردگارم که دانای غیب [و نهان] است، قطعاً [قیامت] برای شما خواهد آمد. همسنگِ ذرهای، در آسمانها و [هم] در زمین از او پنهان نمیماند، و کوچکتر و بزرگتر از آن [ذره، چیزی] نیست، مگر آنکه در کتابی روشن [ثبت گردیده] است)
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَا يَكُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كَانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» [المجادلة/7]
(آیا ننگریستهای خدا میداند آنچه را که در آسمانها و آنچه را که در زمین است؟ هیچ نجوای سه کس نیست، مگر اینکه خدا چهارمین آنان است و نه پنج کس، مگر اینکه خدا ششمینِ آنان است و نه کمتر از آن و نه بیشتر از آن، مگر اینکه هر جا باشند، خدا با آنان است. سپس خدا روز قیامت آنان را از آنچه انجام دادهاند، آگاه میسازد. همانا خدا به هر چیزی داناست)
«إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى» [اﻷعلى/7]
(مگر آنچه را خدا بخواهد [که آن را فراموش کنی]. همانا او آشکار و نهان را میداند)
در باب اهمیت این نوع تربیت از عمربن خطاب رضی الله عنه روایت شده که از ایشان درباره کسانی سوال شد که به گناه تمایل دارند، ولی به خاطر خدا از آن اجتناب میورزند و پاسخ گفت: آنان گروهی هستند که خداوند قلبشان را برای تقوا آماده کرده است و دارای مغفرت و اجر بسیار عظیم از جانب خداوند هستند.
یزید بن میسر میگوید: خداوند در یکی از کتابهای آسمانی خود میفرماید: ای جوانی که از شهوتها و آرزوهای نفسانی خویش دوری میکنی و جوانی خود را به خاطر من نادیده گرفتهای تو نزد من به منزله برخی از فرشتگان هستی.
(اولویتهای دینی در پرتو قرآن و سنت، یوسف قرضاوی، ابوبکر حسن زاده، ص ۲۹۹)
بر اساس این نگرش است که خداوند ایمانی که از سر اجبار و فشار باشد را نمیپذیرد و در پذیرش راه، اصل را بر اختیار فرد قرار داده است. و بیان داشته که انتخاب راه و روش زندگی مومنان بر اجبار گذاشته نشده است.
«لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ» [البقرة/256]
(هیچ [اجبار و] اکراهی در دین نیست)
و به رسولش متذکر شده در مسیر دعوت ایشان با قوه قهریه و زور کسی را به راه بندگی نکشاند.
«نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ» [ق/45]
(ما به آنچه [آنان] میگویند، داناتریم و تو بر آنان مسلَّط نیستی [تا آنان را مجبور به ایمان کنی])
«وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ» [اﻷنعام/104]
(و من نگهبان بر [رفتار و کردار] شما نیستم)
«لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ» [الغاشية/22]
(تو بر آنان سیطره نداری)
و مأمویت داشته که اعلام کند او برای دعوت مردم به سوی عبودیت و بندگی خدا، از راه زور و اجبار عمل نمیکند.
«وَكَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَهُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ» [اﻷنعام/66]
(و قوم تو آن (قرآن) را تکذیب کردند، در حالی که آن حقّ است. بگو: (من بر شما وکیل [و نگهبان] نیستم)
«وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكُوا وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ» [اﻷنعام/107]
(و اگر خدا میخواست [اختیار را از آنان میگرفت و] شرک نمیورزیدند، و ما تو را [حافظ و] نگهبان بر آنان قرار ندادیم، و تو بر آنان کارساز نیستی)
و فرازی دیگر خداوند بیان میکند اگر او میخواست که همه مردم را به راه ایمان میکشاند، امّا نخواسته، و وقتی خداوند چنین ارادهایی نکرده پس از باب اولی رسول و نبی او نباید خلاف منهج خدا عمل کند.
«وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ» [يونس/99]
(و اگر پروردگارت میخواست، تمام آنان که در زمینند، همگی، [یکباره] ایمان میآورند. پس آیا [چنین است که] تو مردم را ناگزیر میسازی که مؤمن شوند؟)
استفان کاوی در کتاب هفت عادت مردمان موثر به بررسی دو نوع نگرش در ایجاد تغییر میپردازد.
الف: اخلاقیات شخصیّت یعنی مظهری بدون جوهر، اخلاقیات شخصیّت، توهّمی و اغواگرایانه است و کوشش برای حصول نتایج عالی، از طریق اصلاحهای آنی.
ب: اخلاقیات منش، نگرشی مبتنی بر منش و نگرشی از درون به بیرون برای مؤثر واقع شدن در مسائل شخصی و ارتباط متقابل
اخلاقیات منش بر آنچه هستیم تأکید دارد، امّا اخلاقیات شخصیّت بر آنچه میگوییم.
و تأثیر اخلاقیات منش در کلام امرسون نیک نهفته است که میگوید: آنچه هستی چنان در گوشهایم فریاد میزند که نمیتوانم آنچه را میگویی بشنوم.
ایشان در مقدّمه کتاب خود میگوید: تقریباً همه مطالب ۱۵۰ سال نخست، بر پایه و اساس موفقیّت بر موضوعی متمرکز شده است که میتوان آن را اخلاقیات منش خواند، ویژگیهایی مانند درستی، تواضع، وفاداری، خویشتنداری، شهامت، عدالت، صبر، سختکوشی، سادگی، فروتنی و قانون طلایی آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران نپسند و در مورد نقص تربیت بر اساس اخلاقیات شخصیّت میگوید: کوشش برای تغییر دادن گرایشها و رفتارهای بیرونی، اگر نتوانیم آن برداشتهای اصلی را که منشاء بروز گرایشها و رفتارهایمان هستند بیازماییم، در دراز مدّت مؤثر واقع نمیشود.
و به نقل از مریلین فرگوسون میگوید: هیچکس نمیتواند دیگری را به دگرگونی ترغیب کند. هر یک از ما نگهبانی یک دروازه دگرگونی را به عهده داریم که فقط از درون میتواند گشوده شود. نمیتوانیم دروازه دیگری را با مجادله یا جاذبه عاطفی بگشاییم. (هفت عادت مردمان موثر، استفان کاوی، ترجمه، محمد رضا آل یاسین، انتشارات هامون، گزینش از صفحه ۱۵ تا ۷۵)
در باب تأثیر باور به همراهی و حضور خدا در زندگی اجتماعی هم میتوان این تأثیر را مشاهد کرد، بدین صورت که قانون به تنهایی نمیتواند رفتار انسان را کنترل کند، و برای کنترل نیازمند نیروی دیگری هستیم. که «محمّد عبدالله دراز» در کتاب ارزشمند خود «الدین» بدان اشاره میکند و میگوید: زندگی اجتماعی هرگز بدون تعاون و همکاری افراد جامعه شکل نمیگیرد. این تعاون و همیاری نیز نیاز به قانون دارد. که ضوابط و حدود و شرایط آن تعاون را مشخص کند. حقوق و وظایف هر کسی را روشن سازد. این قانون نیز به ناچار نیازمند یک سلطان مقتدر و امیر نیرومند است که بتواند بگیرد و بدهد. و بنشاند و برخیزاند. و هیبتش جان مردم را پر کرده باشد. و از شکستن حدود و تجاوز به حریم قوانین حکومتی باز دارد. ما با قاطعیت میگویم که روی زمین نیرویی که بتواند با نیروی دین برابری کند وجود ندارد، حتّی نیرویی که در تضمین احترام قانون، ضمانت همبستگی جامعه، استقرار نظام، فراهم آمدن زمینههای آسایش، آرامش و امنیت همسنگ نیروی دین در جامعه باشد، وجود ندارد.
«سید جمال الدین افغانی» در رساله «الرد للدهریین» در رابطه با حکومت و عدم کفایت آن برای واداشتن انسانها به رعایت حریم عدالت میگوید: «از کسی پنهان نیست که نیروی حکومت فقط در روند جلوگیری از تجاوزهای آشکار و کیفر جنایتهای علنی کارآمد است. اما اختلاس و زورگویی پوششدار و باطل به ظاهر آراسته و فساد رنگآمیزی شده و مانند آن که کار شبانهروزی آدمهای شهوتران و دنیاپرست است چگونه حکومت میتواند در مقام جلوگیری از آنها برآید؟ اصلاً چگونه حکومت میتواند از آن نیرنگهای پنهان و تصویرهای تودرتو و فریبهای ناپیدا اطلاع پیدا کند؟ تا در پی دفع شر آنها برآید؟ بگذریم از اینکه خود شخص حاکم و یاران و مددکارانش گاهی، بلکه غالباً سر از پای نشناخته اسیر شهوت بودند و هستند. که در اینصورت چه کسی دست این صاحبان قدرت و نفوذ بزند و نگذارد که از تمایلات و شهوتهای آتشین خودشان را که اغلب آنان را مسخر گردانیده است تبعیت کنند. آن کدام فریادرسی است که دست از شرارت و حرص و آز این زورمندان را از سر مردم ناتوان و بینوا کوتاه گرداند؟» (نقش ایمان در زندگی، یوسف قرضاوی، ترجمه غفاری، ناصری، ص ۳۱۶)
چکیده کلام اینکه ایمان، آوردنی است و با سلاح اجبار و زور نمیتوان در نهاد کسی ایجاد کرد، و راه تربیت دینی هم رفتنی است، نه بردنی.
نظرات