« مبانی پروژه‌ی تزکیه و دعوت»، برنامه مشترک میان جماعت‌های اسلامی‌:
1. التزام کامل به ارکان« ایمان» و « اسلام»:  مسلماً شخص فاقد چنین شرطی را نمی‌توان یافت که خود را رهرو حرکتی اسلامی‌معرفی نماید. چرا که هر مسلمانی لازم است به این شرط پایبند باشد.
2. پایبندی به اصول ثابت شده از طریق قرآن و سنت و اجماع: این مورد، فارق اهل سنت از اهل بدعت است. اصول یاد شده، شالوده و اساس دین مبین اسلام و به منزله‌ی آیین مشترک انبیا( توحید و خداپرستی) هستند. در حالیکه هریک به تناسب نیاز و فهم مردمانش،« شرع» متفاوتی داشته‌اند.« دین» و «شریعت» دو مقوله‌ی جدا از هم هستند. کیفیت و چگونگی تزکیه و دعوت و استفاده از ابزار و شیوه و پروتکل‌های گوناگون جهت تحصیل این هدف و فعالیت با عناوین و شعارهای مختلف، از اصول متغیرند و از جماعتی به جماعت دیگر قابل تحول و دگرگونی هستند.
3. شمولیت دعوت دینی: بدیهی است که دین اسلام باید بصورت کامل ابلاغ گردد و از هیچ یک از جوانب آن چشم پوشی نشود. ابن کثیر در تفسیر آیه‌ی" یا أیُّها الرَّسولُ بَلِّغ مَا أُنزِلَ إلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ إن لَم تَفعَل فَمَا بَلَّغتَ رِسالَتَهُ..." [مائده/67]، از ابن عباس چنین روایت می‌کند: یعنی[ ای پیامبر] اگر آیه‌ای از آیات خدا را کتمان کنی، چون این است که پیام او را ابلاغ ننموده باشی.
پرسشی که اکنون مطرح می‌شود این است که: آیا یک جریان دینی به تنهایی قادر است این مقصود را تحقق بخشد و تمام آموزه‌های دین را در برنامه‌ها و راهکارهای خود بگنجاند و عرضه نماید؟ پاسخ مثبت بسیار عالی و ایده آل است. و لیکن چه بسا چنین کاری از عهده‌ی یک جنبش یا جماعت خارج باشد. در اینصورت بهتر آنست بخشی از آن را بر دوش گیرد و خالص‌ترین کوشش‌ها را بذل احقاق آن نماید و دیگر جماعت‌ها نیز هر یک در حد وسع و توانشان، بخش‌هایی از این دعوت را عهده‌دار شوند. بدین‌سان، همگی چون جوارح یک پیکر واحد، مکمّل و تمامگر یکدگر خواهند بود و در مجموع، نیکوترین و پرثمرترین عملکرد را خواهند داشت و به خواست خداوند، زیباترین نتایج را رقم خواهند زد.
هدف غایی این است که در هر کشوری و میان هر ملیتی، صورت کامل و سیمای درست اسلام معرفی و ابلاغ گردد و نباشد که در نقطه ای از این نقطه ی گِل، واچکی از واژگان اسلام، غریب و نامأنوس بماند. همین مقصود شگرف، ضرورت تعدّد جماعات اسلامی‌را تشدید و تقویت می‌کند.
4. چنگ زدن به متدولوژی سلفیت با قرائت و خوانشی به روز:
از نظر من، سلفیت، ایدئولوژی یا شیوه‌ای خاص برای شرح و تفسیر نصوص دینی نیست. بلکه نگرشی عاقلانه و حق مدارانه به نصوص و تعامل حکیمانه با مشکلات و چالش‌های پیش روی امت به اقتضای شرایط و جوّ حاکم است. درست نیست سلفیت را ویژه‌ی برهه‌ای از تاریخ معرفی کنیم و برای زمان حال منقضی بدانیم. با وجود آنکه قرن‌ها میان ما و سلف صالح فاصله افتاده است، لیکن همه امروزه می‌توانیم سلفی باشیم و با پیروی از متد سلفیت معضلات روزمره‌ی خود را چاره سازیم.
روزگاری که اسلام عنوان حکومت را یدک می‌کشید و بر پهنه‌ی وسیعی از گیتی حکم می‌راند و جوامع آن تنها از حیث خلق و نفی صفات دچار سردرگمی‌و ابهام بودند، موضعگیری علما و اندیشمندان دینی در قبال آن اوضاع جای خود داشت. ولی اکنون که اسلام محکوم به نیستی، محروم از پایگاه و پرچم، احکامش در قفا و برهنه از کسوت دولت است و استعمارگران و مستبدان فر و شکوهش را مخدوش و لکه دار کرده اند، واکنش جریانات اسلامی‌ چیست؟ امروزه که حمل تفکر دینی، حجت تشدد و تروریسم است، چه باید اندیشید و چگونه باید عمل کرد؟ آیا عاقلانه است تمام دستاوردهای بشری از جمله تأسیس احزاب، برگزاری انتخابات، مشارکت پارلمانی، راهپیمایی علیه دیکتاتوران، تعیین مدت ریاست جمهوری و... را بدون در نظر گرفتن پیامدهای مثبت و منفی آن، تحت عنوان بدعت بر مردم تحریم کرد؟.
سلفیت آن نیست که در این اوضاع حساس و سرنوشت ساز، بایدها و نبایدها را نادیده گرفت و زخم‌های چندصد سده‌ی پیش را از نو زنده کرد. اکنون پرداختن به اینکه قرآن مخلوق است یا خیر و یا کدام صفات خداوند را باید نفی و کدام یک را اثبات کرد، سودی نمی‌بخشد. امروز که دیگر فتوحات اسلامی، خاطراتی بیش نیستند و مسلمانان جز خدا، حامی‌و پشتیبانی ندارند، آیا منطقی ست که به نام سلفیت، به پر و پای هم بپیچند، یکدیگر را تکفیر نمایند و هریک دیگری را انکار کند و غیر خود را بر راه راست گمان نبرد؟ آیا درست است مسائل اعتقادی را هیزم آتش اختلاف و تفرقه نمود؟ آیا سلفیت آنست که در احوال شخصی و عقاید هم کیشان خود دقیق شویم و با زیر سؤال بردن هویت آنان، سر انجام و عاقبتشان را قضاوت نماییم؟ از یک سو ناظر پرده دری از عزت و کرامت مسلمانان باشیم و از دیگر سو بر سر حکم مسائلی چون فاتحه بر مرده و توسل و... چنان نزاعی میان ما درگیرد که به نفی مسلمانی برادرانمان بینجامد؟ مسلم است چنین رفتارها و طرز تفکراتی هیچ محلی در اعراب سلف صالح نداشته و ندارند.
سلف صالح نگفته‌اند از شرک قبور بپرهیزید ولی در مقابل ظلم و استبداد قصور، خاموش باشید. سلفیت موضعگیری علیه تعطیل و تشبیه صفات را به شرط سکوت در مقابل تعطیل نمودن احکام و قوانین اسلام و جدا کردن دین از امور دولت، روا نمی‌داند. با گذشت زمان، تهدیدات شکل امروزی به خود گرفته و وقایع بسی پیچیده‌تر شده‌اند و در شرایط کنونی، وحدت کلمه، همبستگی و خوانشی نو از نصوص، عین سلفیت است.
در این زمینه به تفصیل می‌توان سخن کرد و لیکن مقال بیش از این سخن نمی‌کِشد.
ادامه دارد