«تربیت» پرورش تدریجی، واقع بینانه، همه‌جانبه، متوازن، مثبت و مستمر شخصیت افراد جامعه بر اساس قرآن و سنت است. محصول چنین فرایندی انسان صالح است.

 تربیت پروژه‌ای نیست که در محدوده زمانی مشخص شروع شود و پایان یابد. بلکه فرآیندی است که از ولادت تا هنگام مرگ جریان دارد. این تربیت در خلأ و در کنج و صومعه‌ها، مساجد و خانقاه‌ها صورت نمی‌گیرد و به آنها هم محدود نخواهد ماند. همانگونه که ماده درسی در کلاس درس و یا موضوعی قابل بحث در همایش‌ها و کنفرانس‌ها و سرمقاله روزنامه‌ها و نشریات تخصصی نیز نخواهد بود، بلکه نیازمند تلاش و مشارکت و نقد و گفت‌وگو در زندگی و همراه با فعالیت‌های روزمره و عادی است. این تربیت متعادل و متوازن است؛ یعنی به همان میزان که به پرورش عواطف و احساسات انسان اهمیت می‌دهد، اندیشه و عقل او را نیز مورد خطاب قرار می‌دهد. به بهانه توجه به درون و تسکین نفس، فرد را از نگاه به بیرون و اهتمام به مسائل و مشکلات جامعه باز نمی‌دارد و استقلال فردی او را به پای جامعه قربانی نمی‌کند. نتیجه تربیت، فردی است به جای آنکه در فکر تخریب باشد سازندگی را مد نظر قرار می‌دهد.

محمد قطب در باب اهمیت تربیت می‌گوید: تربیت یک عمل مستمر است که توجیه و رهنمود گذرا در آن کفایت نمی‌کند، هر اندازه مخلصانه و هر اندازه در حد خود درست و صحیح باشد، بلکه کار تربیت به پیگیری و راهنمایی مستمر نیاز دارد. چرا که نفس بشری، دکمه برقی نیست که یک بار آن را فشار دهی، سپس آن را به حال خود رها کنی و کار کند و به کار دیگری بپردازیم، بلکه نفس بشری دائماً در حال دگرگونی است، همراه با خواست‌های متعدد و نگرش‌های گوناگون که هر دگرگونی و هر خواست و هر دیدگاهی نیاز به توجیه و رهنمود خاص خود دارد. کافی نیست که نفس بشری را در یک قالب بگذاری و با یک بار دقیق و میزان و مرتب شود و برای همیشه این میزان دقیق باقی بماند و درآن حالت ثبیت شود، بلکه در روان آدمی دهها عامل و انگیختار تحول‌یابنده و تغییرپذیر نهفته است و دائماً این‌جا و آن‌جا ظاهر می‌شوند. لذا هر بار توجیه و ارشاد تازه‌ای ضرورت دارد تا آن را در درون قالب تنظیم و مهار کند.

محمد غزالی مصری هم در باب اهمیت تربیت می‌گوید: تربیت، کاری است که همه عمر را از آغاز بلوغ تا هنگامه‌ی مرگ در برمی‌گیرد. کاملاً اشتباه است که ما تصور کنیم تربیت چند ماه یا چند سال می‌طلبد و به دنبال آن استراحت و آسودگی است، مؤمن با نفس خود بسان راننده‌ی اتومبیل است که در طول راه باید بیدار باشد و گرنه یک لحظه چرت زدن، مرگ را باخود به‌همراه خواهد داشت. تربیت به معنای گذاشتن بذر در زمین به امید بارانی که شاید بیاید شاید نیاید و دیگر هیچ زحمتی صورت نگیرد، نیست. تربیت به معنای کاشت و داشت است، به معنای، آبیاری، مواظبت، راندن حشرات و آفت‌ها و پیگیری هوشیارانه تا زمان رسیدن و نتیجه گرفتن است.(ارزیابی میراث فکری مسلمانان، محمد غزالی، ترجمه داوود نارویی، صفحا ۱۴۱-۱۴۳).

برای اینکه تربیت مؤثر و مفیدی داشته باشیم لازم است در چند حوزه تغییرات اساسی در فرد متربّی ایجاد شود که در ذیل بدانها اشاره می‌کنیم:

۱- تغییر باورها

به این معنا که در باورها و افکار و بینش شخص تغییر ایجاد شود. زیربنای همه جهتگیری‌های انسان در زندگی، بینش‌ها و باورهای اوست؛ بنابراین بینش بالاترین نقش را در زندگی فردی و اجتماعی انسان به عهده دارد. اگر باورهای انسان در زندگی صحیح و مطابق با خواسته‌های خالق هستی باشد، زندگی او در مسیر صحیح و کارآمدی قرار خواهد گرفت، اما به عکس اگر بینش و باور انسان، نادرست باشد، فرد را به بیراهه می‌کشاند و در نتیجه زندگی ناکارآمدی خواهد داشت.

 در بسیاری از مواقع اعطای بینش و اصلاح نگرش‌ها مستقیماً به تغییر رفتار و عملکرد فرد خواهد انجامید.

 در راستای تغییر رفتارهای نامناسب، بهترین روش، تغییر بینش‌ها و نگرش‌های افراد نسبت به امور و جایگزین کردن باورهای جدید به جای باورهای اشتباه و نادرست است. مولوی علیه الرحمة در باب اهمیت اندیشه و باور می‌گوید:

ای برادر تو همان اندیشه‌ای

ما بقی تو استخوان و ریشه‌ای

گر گلست اندیشه‌ی تو گلشنی

ور بود خاری تو هیمه‌ی گلخنی

۲- تغییر دغدغه‌ها

بدین معنا که دغدغه‌های فرد از چیزهای کوچک و بی‌ارزش به مسائل بزرگ و ارزشمند تغییر پیدا کند. امام عبدالقادر گیلانی در سفارش به شاگردش اینچنین می‌گوید:

«یا غلام! لایکن همک ما تأکل، وما تشرب، وما تلبس، وما تنکح، وما تسکن، وما تجمع، کل هذا: هم النفس والطبع، فأین هم القلب؟! همک ما أهمک، فلیکن همک ربک -عز وجل- وما عنده.»

ترجمه:

«ای پسر! نگران آنچه می‌خوری، آنچه می‌نوشی، آنچه می‌پوشی، آنچه ازدواج می‌کنی، آنچه در آن زندگی می‌کنی و آنچه را جمع‌آوری می‌کنی، نباش. همه‌ی اینها نگرانی روح و طبیعت هستند. پس نگرانی درباره‌ی قلب چه می‌شود؟! دغدغه‌ات همان چیزی است که دچار نگرانی‌ات می‌کند. پس بگذار دغدغه‌ات پروردگار بلندمرتبه‌ی تو و آنچه نزد اوست باشد.»

در چشم‌انداز معنوی، قیمت هر موجود بسته به سودایی است که در سر می‌پرورد و مطلوبی است که هوای آن را در دل دارد. هر چه مطلوب‌ها و آرزوهای انسان ارزشمندتر باشد، به طبع، خود انسان ارزش و قدر پیدا خواهد کرد.‌

مولوی می‌گوید:

تا در طلب گوهر کانی کانی

تا در هوس لقمه‌ی نانی نانی

این نکته‌ی رمز اگر بدانی دانی

هر چیزی که در جستن آنی آنی

بعضی انسان‌ها به خاطر دنباله‌روی و گذاشتن کل وقت و فکر و دغدغه خود برای چیزهای بی‌ارزش یا کم‌ارزش خود را ارزان می‌فروشند. خواجه شیرازی در این خصوص با خطابی عتاب‌آمیز می‌گوید.

شاه خوبانی و منظور گدایان شده‌ای

قدر این مرتبه نشناخته‌ای یعنی چه؟

مولوی علیه الرحمة نهیب می‌زند که بعضی از انسان‌ها قیمت همه‌ی متاع‌های دنیوی را می‌دانند، اما در باب ارزش و جایگاه خود اندیشه نمی‌کنند و از همین روست خود را ارزان می‌فروشند و نتیجه عدم شناخت جایگاه خود آن می‌شود که دنباله‌رو چیزهای بی‌ارزش خواهند رفت.

صد هزاران فضل داند از علوم

جان خود را می‌نداند آن ظلوم

داند او خاصیت هر جوهری

در بیان جوهر خود چون خری

قیمت هر کاله می‌دانی که چیست

قیمت خود را ندانی احمقیست.

لذا قصه پر غصه‌ی آدمیان همین است که ارزش خود را فدای چیزهای کم‌ارزش یا بی‌ارزش می‌کنند و برای به دست آوردن دارایی بیشتر و گذاشتن وقت و انرژی خود برای آن، جان جهان‌نمای خود را به هدر می‌دهند.

یکی از ارزش‌ها، به تعبیر مارک منسون، لذت بردن است و به عنوان ارزش مزخرفی از آن نام می‌برد. تحقیقات نشان می‌دهد کسانی که تمرکزشان را بر لذات ظاهری و سطحی می‌گذارند در نهایت دچار اضطراب، ناپایداری عاطفی و افسردگی می‌شوند. لذت سطحی‌ترین شکل رضایت از زندگی است و به همین دلیل به دست آوردن و از دست دادنش بسیار ساده است.

۳- تغییر پیوندها

بدین معنا که از ارتباط و همنشینی با انسانهایی که شخصیت انسان را تحت تأثیر منفی قرار می‌دهند به سمت ارتباط با انسان‌هایی که از لحاظ شخصیتی توسعه‌یافته هستند، سوق پیدا کند. چرا که یکی از ویژگی‌های انسان، اجتماعی بودن اوست و هنگامی که انسان در دامنه و بستر روابط اجتماعی قرار می‌گیرد، در معرض تاثیرات قرار خواهد گرفت و شخصیتش از آنچه می‌بیند و آنچه می‌شنود، تأثیر می‌پذیرد، لذا هر اندازه واردات انسان در بخش دیداری و شنیداری، مثبت و مفید باشد به همان میزان صادرات انسان خوب و درست خواهد بود و برعکس اگر بخش دیداری و شنیداری انسان منفی و بد باشد به همان میزان شخصیتی نامطلوب و بد شکل خواهد گرفت. در آموزه‌های دینی توصیه‌های زیادی در بیان تأثیرپذیری انسان از محیط، مخصوصاً ارتباط اجتماعی انسان از دوست و همراه، آمده است. می‌توان روش قرآن را در این باره به سه بخش کلی تقسیم کرد:

الف: تشویق قرآن به همراهی با اهل صلاح و ایمان،

 ب: بیان ترک همنشینی و همراهی با اهل فسق و فجور،

ج: ذکر عواقب و نتیجه همراهی با بیان احوال آنها در روز قیامت.

قران از پیامبر می‌خواهد در مصاحبت کسانی باشد که طالب و تشنه‌ی خداوندند و او را از جان می‌خواهند و می‌خوانند. از او می‌خواهد که چشم از آنان برندارد و از حضورشان کناره نگیرد. 

وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ ۖ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا (کهف: ۲۸)

۲- قرآن راه رسیدن به فضیلت تقوا را در همنشینی و همراهی با اهل صدق می‌داند. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ (توبه: ۱۱۹) 

۳- قرآن در بیان یکی از توصیه‌های لقمان به فرزندش می‌فرماید: وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ۚ

ت: عدم همراهی و همنشینی با صاحبان اخلاق بد

در این آیاته به این روش اشاره کرده است: وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ (سوره اعراف آیه ۱۴۲) ابن عاشور در تفسیر این آیه می‌گوید: این آیه اشاره به مراحل نزدیک شدن به فساد دارد. دور شدن از همراهی و همنشینی با اهل فساد یکی از مراحل مهم است.(ابن عاشور، التحریر و التنویر، جلد ۹، ص ۸۸)

در رهنمودهای پیامبر صلی الله علیه وسلم هم توصیه به همراهی و همنشینی با اهل ورع و تقوا شده است:

عنْ أَبی سعیدٍ الخُدْرِی، عن النبی قَالَ: «لا تُصَاحِبْ إِلَّا مُؤْمِنًا، وَلا یأْکلْ طعَامَک إِلَّا تَقِی.» رواه أَبُو داود والترمذی.

ترجمه: «با کسی جز مؤمن همنشینی مکن و جز پرهیزگار کسی غذای تو را نخورد.»

ابن عطاء السکندی در این باب توصیه‌ای زیبا دارد و می‌گوید:

 «لا تَصْحَبْ مَنْ لا ینْهِضُک حالُهُ وَلا یدُلُّک عَلَی اللهِ مَقالُهُ.»

ترجمه: «همنشین کسی نباش که احوالش تو را بر نمی‌انگیزد و سخنانش تو را به سمت خداوند ره نمی‌نماید.»

همراه نیک کسی است که سخنش روشنا ببخشد و حال و درونش گرما بیافریند. مولوی هم می‌گوید: مردان خدا، دو رسالت دارند. به فهم و فکر آدمیان روشنی می‌دهند و به حال و اراده گرما می‌بخشند.

کار مردان روشنی و گرمی ست

کار دونان حیله و بی شرمی ست

 (مثنوی، دفتر اول)

۴- تغییر الگوها

بدین معنا که به دنبال تغییر در الگویی که اثرات منفی بر متربّی می‌گذارد باشیم و متربّی را به سمت انسان‌هایی سوق دهیم که از شخصیتی مثبت و مفید برخودار هستند. سرمشق عملی و نمونه از جمله وسایل تربیت مؤثر است و انسان عمدتاً در زندگی خود متأثر از الگوهایی است که با آنها روبرو می‌شود. کلام وقتی در کالبد الگوی عملی خود را نشان ندهد بی‌روح و بی‌اثر خواهد ماند.

محمد قطب می‌گوید: «در تربیت تنها موعظه کافی نیست، اگر در کنار آن، نمونه و سرمشق عملی نباشد که از الگو و سرمشق عملی پیروی نماید و به پیروی از آن تشویق کند. سرمشق عملی نمونه ملموس و محسوسی است که احساس را سر پا نگه می‌دارد و نمی‌گذارد که ته‌نشین شود و بدون حرکت بماند. هنگامی الگوی صحیح و سرمشق عملی درست وجود داشته باشد، بدون شک موعظه در نفس و جان انسان تأثیر بسیاری دارد و یکی از بهترین انگیزه‌ها در تربیت جان‌ها خواهد بود.» (محمد قطب، روش تربیتی اسلام و کاربرد عملی آن،  ترجمه محمود ابراهیمی، نشر احسان، ص ۲۵۵)

نکته اساسی در انتخاب الگو این است که متربّی یک نفر را تنها به عنوان الگو خود انتخاب نکند. بلکه الگوهای متعددی را برگزیند، چرا که شخصیتی جز پیامبر صلّی الله علیه وسلّم نمی‌تواند الگوی کاملی برای متربّی باشد. تنها سرمشق عملی و نمونه برای ما فقط شخصیت پیامبر است که تمام اصول و مبادی اسلام و ارزشها و تعلیماتش در وی تجسم و تحقق یافته است.

منابع

۱- رویکردها و راهکارهای جماعت دعوت و اصلاح

۲- حکمت‌های معنوی ابن عطاء الله سکندری

۳- ارزیابی میراث فکری مسلمانان، محمد غزالی، ترجمه داود نارویی

۴- روش تربیت اسلام و کاربرد عملی آن، محمد قطب، ترجمه محمود ابراهیمی

۵-هنر ظریف بی خیالی، مارک منسون، ترجمه رشید جعفرپور