4) پذیرش طبیعی بودن تنوع برداشت‌‌ها وقرائت ها

آدمی‌‌‌، مادامی که آدمی است از نظر گاهها و چشم‌اندازهای مختلف به مسائل می‌نگرد و تحلیل‌‌ها و برداشتها‌ی متفاوتی نیز طبعاً پیدا می‌کند‌‌‌، حتی انبیاء و صحابه‌ی کرام نیز از این موضوع مستثنی نیستند و در قرآن و سنت مواردی یافت می‌شود که بیانگر طبیعی بودن اختلاف منظر و نظر در میان انبیاء و صحابه است‌‌‌. به همین خاطر ائمه‌ی دین از این که حکام عصر انحصاراً مکتب ومذهب آنان را ترویج داده و رسمی کنند‌‌‌، امتناع داشته و مخالفت می‌کردند‌‌‌. می‌توان درعین آن که در موضوعاتی با هم اختلاف نظر داریم‌‌‌، اما کاملاً روادارانه و همدلانه در کنار هم زندگی کنیم و مواضع مشترک داشته و همکاری و انسجام خود را حفظ کنیم. باید فرهنگ اختلاف را پیدا کنیم‌‌‌. تنوع دیدگاه‌‌‌، امری طبیعی است و لزوماً منجر به تخاصم و نزاع نمی‌گردد.

 اکنون به نمونه هایی چند از کتاب وسنت که حاکی از طبیعی بودن اختلاف نظر حتی درسطوح انبیاء واصحاب است اشار ه می‌کنیم:

عن ابی هریرة عن رسول الله (ص) قال: حاجّ موسی آدم علیهما السلام‌‌‌. فقال له انت الذی اخرجت الناس بذنبک من الجنة وأشقیتهم فقال آدم انت الذی اصطفاک الله برسالاته وبکلامه‌‌‌، أتلومنی علی أمرٍقدکتبه الله علی‌‌‌، اوقدره علی‌، قبل أن یخلقنی. (بخاری:3409؛ مسلم: 2652)

ابوهریره از پیامبرخداروایت می‌کند که موسی با آدم گفتگو کرد وبه او گفت تو کسی هستی که به واسطه‌ی اشتباهت مردم را از بهشت بیرون کردی وبه هلاکت افکندی‌‌‌، آدم گفت:‌‌‌ای موسی تو کسی هستی که خداوند با پیامها وسخن گفتنش ترا انتخاب کرده وبرگزیده است، آیا به خاطرکاری مراسرزنش می‌کنی که پیش از خلقت من‌‌‌، خدابرمن مقدرنموده بود.

عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِی الله عَنْهُمَا قَالَ: قَالَ النَّبِی صلی الله علیه وسلم لَنَا لَمَّا رَجَعَ مِنَ الأَحْزَابِ: "لا یصَلِّینَّ أَحَدٌ الْعَصْرَ إِلاَّ فِی بَنِی قُرَیظَةَ". فَأَدْرَک بَعْضَهُمُ الْعَصْرُ فِی الطَّرِیقِ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: لا نُصَلِّی حَتَّى نَأْتِیهَ، وَقَالَ بَعْضُهُمْ: بَلْ نُصَلِّی، لَمْ یرَدْ مِنَّا ذَلِک، فَذُکرَ لِلنَّبِی‌‌‌، فَلَمْ یعَنِّفْ وَاحِدًا مِنْهُمْ. (بخارى:946)

عبد الله بن عمر رضی الله عنهماروایت می‌کند که: رسول ‏الله صلی الله علیه وسلم هنگام بازگشت از جنگ احزاب، فرمود: "هیچ کس نماز عصر را نخواند مگر در بنی‏قریظه". در مسیر راه، قبل از رسیدن به بنی‏قریظه، وقت نماز عصر فرا رسید. بعضی‏ها گفتند: ما تا به بنی قریظه نرسیم، نماز عصر را نمی‏خوانیم. برخی دیگر گفتند: ما نماز می‌خوانیم زیرا منظورآنحضرت این نبود که نماز نخوانیم. (و اینگونه، بعضی‏ها در مسیر و بعضی‏ها در بنی قریظه، نماز عصر را خواندند). پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم پس از اطلاع از اختلاف عمل آنها، هیچ کدام را سرزنش نکرد‌‌‌.

وَدَاوُودَ وَسُلَیمَانَ إِذْ یحْکمَانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَکنَّا لِحُکمِهِمْ شَاهِدِینَ فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیمَانَ وَکلًّا آتَینَا حُکمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یسَبِّحْنَ وَالطَّیرَ وَکنَّا فَاعِلِینَ(انبیاء/78و79)"و داوود و سلیمان را [یاد کن] هنگامى که در باره آن کشتزار که گوسفندان مردم شب‏هنگام در آن چریده بودند داورى مى‏کردند و [ما] شاهد داورى آنان بودیم. پس آن [داورى] را به سلیمان فهماندیم و به هر یک [از آن دو] حکمت و دانش عطا کردیم و کوهها را با داوود و پرندگان به نیایش واداشتیم و ما کننده [این کار] بودیم. "

عبدالله ابن عباس قصّه قضاوت داودوسلیمان را این گونه تعریف می‌کند که گوسفندان شخصی شبانه داخل کشتزار کسی شدند و مایه‌ی زیان و ضرری گشتند‌‌‌. داود گفت: گوسفندان در برابر ضرر و زیان وارده به کشاورز داده می‌شود‌‌‌، و سلیمان مخالف این رأی بود و گفت: کشاورز از فرآورده گوسفندان استفاده می‌کند بدان اندازه که خسارت دیده است سپس گوسفندان به صاحب خود برگردانده می‌شوند‌‌‌. (تفسیرطبری/ 5: 374_375))‌‌‌.

قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: "کانَتِ امْرَأَتَانِ مَعَهُمَا ابْنَاهُمَا جَاءَ الذِّئبُ فَذَهَبَ بِابْنِ إِحْدَاهُمَا، فَقَالَتْ صَاحِبَتُهَا: إِنَّمَا ذَهَبَ بِابْنِک، وَقَالَتِ الاخْرَى: إِنَّمَا ذَهَبَ بِابْنِک، فَتَحَاکمَتَا إِلَى دَاوُدَ، فَقَضَى بِهِ لِلْکبْرَى، فَخَرَجَتَا عَلَى سُلَیمَانَ بْنِ دَاوُدَ، فَأَخْبَرَتَاهُ، فَقَالَ: ائتُونِی بِالسِّکینِ أَشُقُّهُ بَینَهُمَا، فَقَالَتِ الصُّغْرَى: لاَ تَفْعَلْ یرْحَمُک اللَّهُ، هُوَ ابْنُهَا، فَقَضَى بِهِ لِلصُّغْرَى". (بخارى:3427؛ مسلم: 1720)

رسول الله می‌فرماید: "دو زن همراه دو فرزند خود بودند که گرگ آمد و فرزند یکی از آنها را برد. دیگری گفت: گرگ، فرزند تو را برده است. و‌آن یکی گفت: فرزند تو را برده است. سپس برای داوری نزد داود علیه السلام رفتند. او به نفع زن بزرگتر قضاوت کرد. (در حالی که حق با دیگری بود). آنگاه، نزد سلیمان علیه السلام فرزند داوود رفتند و ماجرا را برایش بازگو نمودند. سلیمان گفت: کاردی بیاورید تا این فرزند را دو نیم کنم و بین آنها تقسیم نمایم. زن کوچکتر گفت: خدا بر تو رحم کند. این کار را نکن. این، فرزند اوست. در نتیجه، سلیمان به نفع زن کوچکتر قضاوت کرد و کودک را به او داد".

قال رسول الله (ص)"إِذَا حَکَمَ الْحَاکِمُ فَاجْتَهَدَ ثُمَّ أَصَابَ فَلَهُ أَجْرَانِ وَإِذَا حَکَمَ فَاجْتَهَدَ ثُمَّ أَخْطَأَ فَلَهُ أَجْرٌ"متفق‌علیه

"مجتهد (با خصوصیات ویژه‌اش) هرگاه اجتهاد کرد و اجتهادش درست در آمد دو اجر دارد و اگر غلط در آمد یک اجر دارد. "

وقتی هارون الرشید به امام مالک بن انس پیشنهادمی دهدکه کتاب"موطأ"ایشان رامحورقراردهد وهمگان را بدان ملزم نماید‌‌‌، ایشان نپذیرفته وگفتند: یاران پیامبر درفروع باهم اختلاف داشتندوهریک درنظر خود برحق بود‌‌‌، بگذار تا هرقومی به آنچه خود اختیارنموده‌‌‌، عمل نماید:

"روی الحافظ ابونعیم فی"حلیة‌الاولیاء"(6/332) عن عبدالله بن حکم قال: سمعت مالک بن انس رحمه الله یقول:‌شاورنی هارون الرشید فی ان یعلق"الموطأ"فی الکعبة ویحمل الناس علی مافیه‌‌‌، فقلت _ لاتفعل_ فإن اصحاب رسول الله اختلفوافی الفروع وتفرقوا فی البلدان وکل عندنفسه مصیب‌‌‌، فقال وفقک الله یا ابا عبدالله.

روی ابن سعد فی الطبقات عن محمدبن عمرالاسلمی- الواقدی- قال سمعت مالک بن انس یقول لما حج المنصور قال لی: انی قد عزمت علی ان آمر بکتبک هذه التی وضعتها فتنسخ‌‌‌، ثم ابعث الی کل مصر من امصارالمسلمین منها بنسخة وآمرهم ان یعملوا بما فیها ولایتعدواالی غیره‌‌‌. فقلت یا امیرالمؤمنین لاتفعل هذا فان الناس قدسیقت لهم الاقاویل وسمعوالاحادیث ورووا روایات وأخذکل قوم بما سیق الیهم ودانوابه من اختلاف الناس‌‌‌، فدع الناس وما اختار اهل کل بلد منهم لانفسهم. "

5) احتیاط در تکفیر مطلق و اجتناب از تکفیر معین

 پرواضح است که تکفیر‌‌‌، ورواج آن از سوی مذاهب اسلامی چه ضربه‌ی کاری وکمرشکنی به نهال نوپای وحدت اسلامی می‌زند. وچه غیرقابل تحمل ونفرت زا خواهد بود وقتی شخصی از سوی برخی فرق ومذاهب مسلمان انگاشته شود واز سوی برخی دیگر کافر!. براستی وقتی فرقه ویا مذهبی را خارج از دایره‌ی اسلام تصور کنیم آیا بحث پیرامون وحدت اسلامی، سالبه به انتفای موضوع نمی‌شود؟

درباب تکفیر که یکی از تهدید‌‌های جدی وحدت اسلامی در عصرحاضر است طرح نکاتی چند ضروری به نظرمی رسد.

نخست اینکه به اتفاق همه‌ی صاحب نظران دونوع تکفیر وجوددارد‌‌‌؛ یکی تکفیر مطلق یا نوع ودیگری تکفیر معین یا شخص. به نظر می‌رسد تکفیر ازنوع اول چندان خللی به وحدت اسلامی وارد نیاورد. یعنی اگر پیروان یک فرقه‌ی مذهبی معتقد باشند که فلان باور یا فعل، کفرآمیز است واگر عالماً وعامداً صورت گرفته باشد آدمی را از دایره‌ی اسلام خارج می‌کند، این باور مخل وحدت اسلامی نیست‌‌‌، چرا که همانطور که درمبحث مفهوم وحدت گفته شد‌‌‌، بالاخره مذاهب اسلامی تلقی‌‌های متفاوتی از ضروریات دین دارند واز نظر هریک انکار ضروری دین ویا یک باور مسلم دینی کفر محسوب می‌شود. بنابراین وحدت اسلامی متوقف بر انتفای تکفیر نوع یا مطلق نیست.

 اما درباب همین نوع از تکفیر توضیح مختصری لازم است وآن این که اگر درمتون دینی درباب فعل یا باوری‌‌‌، واژه‌ی کفر استعمال شده باشد‌‌‌، همواره دال بر کفر اکبر‌‌‌، یعنی کفری که آدمی را از دایره‌ی دین خارج می‌کند نیست. لذا در تکفیر مطلق ونوع باید توجه داشت که برداشتی ظاهری از متن نداشته وهر کفری را حمل بر کفر اکبر نکنیم‌‌‌. مثلا دربرخی از احادیث‌‌‌، جنگ و قتال مسلمین با یکدیگر کفر تلقی شده‌‌‌، حال آنکه هیچ تردیدی نیست که این کفر‌‌‌، کفر اکبر نیست.

عَنْ جَرِیرٍ(رض): أَنَّ النَّبِی صلی الله علیه وسلم قَالَ لَهُ فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ: "اسْتَنْصِتِ النَّاسَ". فَقَالَ: "لا تَرْجِعُوا بَعْدِی کفَّارًا یضْرِبُ بَعْضُکمْ رِقَابَ بَعْضٍ". (بخارى:121)

جریر می‌گوید: نبی اکرم در حجه الوداع خطاب به من فرمود: "مردم را ساکت کن". سپس، فرمود: "بعد از من کافر نشوید تا با جنگ وخونریزی یکدیگر را نابود سازید".

عن عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسَعُوْدٍ:أَنَّ النَّبِی قَالَ: "سِبَابُ الْمُسْلِمِ فُسُوقٌ وَقِتَالُهُ کفْرٌ". (بخارى:48)

عبدالله بن مسعود روایت می‌کند که نبی اکرم فرمود: "فحش وناسزا گفتن به مسلمان، فسق است و جنگیدن با او، کفر می‌باشد".

ابن حجر درباب این احادیث می‌گوید: "فدل علی ان بعض الاعمال یطلق علیه الکفر تغلیظا. "

یعنی گاه اطلاق واژه‌ی کفربریک فعل از باب تغلیظ است. چرا که آیات دیگری هستند که دلالت می‌کنند دوطائفه درگیر ومتخاصم مسلمان‌‌‌، همچنان مسلمانند:

وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا(حجرات/9)"و اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند میان آن دو را اصلاح دهید"

همچانکه می‌بینیم دراین آیه جنگیدن موجب خروج از دایره‌ی مسلمانی نگردیده است.

ازابن عباس در مورد آیه: "و من لم یحکم بما انزل الله فأولئک هم الکافرون. "سؤال شد.

 او در پاسخ فرمود: "چنین کسی شائبه‌‌‌ای از کفر دارد، اما مانند کسی نیست که به خداوند و ملائک و کتابها و پیامبران کفر ورزیده باشد. "

 ابن تیمیه در مورد این رأی ابن عباس می‌گوید:

"حکم به غیر ما انزل الله کفری نیست که انسان را از امت مسلمان خارج گرداند. عطاء نیز می‌گوید: کفر وستم و فسقی است پائین تر از کفر و ستم و فسق اکبر. "(مجموع الفتاوی ابن تیمیة ج 7 ص 67 – 326)

 ویادراین حدیث می‌بینیم که پیامبرخدا صاحبان گناه کبیره را حین العمل‌‌‌، مؤمن نمی‌شمارد، حال که ناگفته پیداست که ارتکاب کبیره انسان را ازدایره‌ی ایمان خارج نمی‌کند:

قَالَ النبی (ص): "لا یزْنِی الزَّانِی حِینَ یزْنِی وَهُوَ مُؤْمِنٌ، وَلا یشْرَبُ الْخَمْرَ حِینَ یشْرَبُهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ، وَلا یسْرِقُ السَّارِقُ حِینَ یسْرِقُ وَهُوَ مُؤْمِنٌ". (بخارى:5578)

نبی ‏اکرم فرمود: "زناکار، هنگام ارتکاب عمل زنا, مؤمن نیست. شراب خوار، هنگام خوردن شراب, مؤمن نیست وسارق هم هنگام سرقت, مؤمن نیست".

لذا به نظر می‌رسد باید هرگاه با واژه کفر در احادیث وآیات برخورد می‌کنیم‌‌‌، اطمینان حاصل کنیم که مراد کفر اکبر است‌‌‌، واگر تردید کردیم که کفر مذکور از نوع اکبر ویا اصغر است‌‌‌، بهتر است به جهت احتیاط وجلوگیری از تضییع حقوق دیگران حمل بر کفر اصغر کنیم.

اما درباب تکفیر معین باید گفت که برای پذیرش مسلمانی شخص، صرف ظاهر او واذعان به شهادتین کافی است. دراین خصوص اشاره به حدیث زیر کافی به نظرمی رسد:

عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِی قَالَ: بَعَثَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ مِنَ الْیمَنِ بِذُهَیبَةٍ فِی أَدِیمٍ مَقْرُوظٍ، لَمْ تُحَصَّلْ مِنْ تُرَابِهَا، قَالَ: فَقَسَمَهَا بَینَ أَرْبَعَةِ نَفَرٍ بَینَ عُیینَةَ بْنِ بَدْرٍ، وَأَقْرَعَ بْنِ حابِسٍ، وَزَیدِ الْخَیلِ، وَالرَّابِعُ: إِمَّا عَلْقَمَةُ، وَإِمَّا عَامِرُ بْنُ الطُّفَیلِ، فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ: کنَّا نَحْنُ أَحَقَّ بِهَذَا مِنْ هَؤُلاءِ، قَالَ: فَبَلَغَ ذَلِک النَّبِی فَقَالَ: "أَلا تَأْمَنُونِی وَأَنَا أَمِینُ مَنْ فِی السَّمَاءِ، یأْتِینِی خَبَرُ السَّمَاءِ صَبَاحًا وَمَسَاءً". قَالَ: فَقَامَ رَجُلٌ غَائِرُ الْعَینَینِ، مُشْرِفُ الْوَجْنَتَینِ، نَاشِزُ الْجَبْهَةِ، کثُّ اللِّحْیةِ، مَحْلُوقُ الرَّأْسِ، مُشَمَّرُ الأزَارِ، فَقَالَ: یا رَسُولَ اللَّهِ، اتَّقِ اللَّهَ، قَالَ: "وَیلَک أَوَلَسْتُ أَحَقَّ أَهْلِ الأرْضِ أَنْ یتَّقِی اللَّهَ"؟ قَالَ: ثُمَّ وَلَّى الرَّجُلُ، قَالَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ: یا رَسُولَ اللَّهِ أَلاَ أَضْرِبُ عُنُقَهُ؟ قَالَ: "لاَ، لَعَلَّهُ أَنْ یکونَ یصَلِّی". فَقَالَ خَالِدٌ: وَکمْ مِنْ مُصَلٍّ یقُولُ بِلِسَانِهِ مَا لَیسَ فِی قَلْبِهِ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: "إِنِّی لَمْ أُومَرْ أَنْ أَنْقُبَ عَنْ قُلُوبِ النَّاسِ وَلا أَشُقَّ بُطُونَهُمْ". قَالَ: ثُمَّ نَظَرَ إِلَیهِ وَهُوَ مُقَفٍّ، فَقَالَ: "إِنَّهُ یخْرُجُ مِنْ ضِئْضِئِ هَذَا قَوْمٌ یتْلُونَ کتَابَ اللَّهِ رَطْبًا لا یجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ، یمْرُقُونَ مِنَ الدِّینِ کمَا یمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِیةِ". وَأَظُنُّهُ قَالَ: "لَئِنْ أَدْرَکتُهُمْ لأقْتُلَنَّهُمْ قَتْلَ ثَمُودَ". (بخارى:4351)

ابوسعید خدری می‌گوید: علی بن ابی طالب از یمن، یک قطعه طلای ناخالص را در چرمی دباغی شده برای رسول خدا فرستاد. آنحضرت آنرا میان چهار نفر یعنی عیینه بن بدر، اقرع بن حابس، زید الخیل و علقمه یا عامر بن طفیل تقسیم نمود. مردی از یارانش گفت: ما نسبت به این طلا از اینها استحقاق بیشتری داریم. این خبر به رسول خدا رسید. فرمود: "آیا شما مرا امین نمی‌دانید در حالی که من امین اهل آسمان هستم و صبح و شب، اخبار آسمان به من می‌رسد"؟ آنگاه، مردی که چشم هایش گود رفته بود و گونه‌‌ها و پیشانی بر آمده‌‌‌ای داشت و ریش اش پر پشت و سرش تراشیده و ازارش بالا زده بود، برخاست و گفت:‌‌‌ای رسول خدا! از خدا بترس. آنحضرت فرمود: "وای بر تو، آیا من مستحق ترین فرد روی زمین نیستم که از خدا بترسم"؟

راوی می‌گوید: سپس، آن مرد، پشت کرد و رفت. خالد بن ولید گفت:‌‌‌ای رسول خدا! آیا گردنش را نزنم؟ فرمود: "خیر، شاید او نماز می‌خواند". خالد گفت: بسیارند نماز گزارانی که به زبان، چیزی می‌گویند که در دلشان نیست. رسول الله فرمود: "من دستور ندارم که دل و درون مردم را بشکافم".

سپس رسول اکرم بسوی او که پشت کرده بود و می‌رفت، نگاه کرد و فرمود: "از نسل این مرد، کسانی بوجود می‌آیند که کتاب خدا را بسیار خوب تلاوت می‌کنند ولی (تأثیر آن) از حنجره هایشان نمی‌گذرد و از دین، خارج می‌شوند آنگونه که تیر از هدف (شکار) خارج می‌شود".

تکفیر یک شخص معین و خارج کردن او از دایره‌ی اسلام نیاز به دلیل قطعی دارد ومطابق قاعده‌ی"الیقین لایزول بالشک"و"من ثبت اسلامه بالیقین لایزول عنه بالشک"اصل بر مسلمان بودن شخص مدعی اسلام است مگر این که به خلاف آن یقین پیدا کنیم. لذا هر جا درباب کافر بودن شخصی تردید کردیم‌‌‌، استصحاب کرده و یقین سابق خود را به واسطه‌ی شک لاحق از دست نمی‌دهیم و همچنان فرد را مسلمان تلقی میکنیم.

پیامبرخدا(ص) می‌فرماید:

"ادرءوالحدود عن المسلمین مااستطعتم‌‌‌، فان کان له مخرج فخلوا سبیله‌‌‌، فان الامام ان یخطئ فی العفو خیر من ان یخطئ فی العقوبة"(سنن ترمذی/جلد2/ص 438)"تا جاییکه می‌توانید عقوبت‌‌های شرعی را از مسلمانان دفع کنید‌‌‌، واگر راه گریزی برای یک مسلمان یافتید‌‌‌، رهایش کنید وکاری به کارش نداشته باشید. چرا که اگر حاکم در بخشش خطا کند بهتر از آن است که در عقوبت خطا نماید‌‌‌. "

 نباید فراموش کرد که برای تکفیر معین لازم است انتساب فعل ویا باور کفرآمیز که از نوع کفر اکبر است‌‌‌، به شخص محرز شود ومتهم باید حق داشته باشد که در مورد صحت این انتساب از خود دفاع کند وضمناً نسبت به جاهل بودن ویا عالم بودن خود یا عمدی یا سهو‌ی بودن عمل‌‌‌، سخن بگوید. اینها شرایطی است که برای تکفیر معین لازم است.

شیخ الاسلام ابن تیمیه می‌گوید: لیس لاحد ان یکفر احداً من المسلمین وان اخطأ وغلط حتی تقام علیه الحجه وتبین له المحجه ومن ثبت اسلامه بالیقین لم یزل ذلک عنه بالشک بل لایزول الابعد اقامة الحجه وازالة الشبهه. (مجموع الفتاوی/ج12‌‌‌، ص 466)

ونیزمی فرماید: انی من اعظم الناس نهیاً عن ان ینسب معین الی تکفیر وتفسیق ومعصیة الا اذا علم انه قد قامت علیه الحجة الرسالیه التی من خالفها کان کافراً تارة وفاسقاً اخری وعاصیاً اخری‌‌‌. وانی اقرر ان الله قدغفر لهذه الامة خطاها وذلک یعم الخطأ فی المسائل الخبریة القولیة والمسائل العملیة(مجموع الفتاوی/ ج 12، ص 498)

یعنی اولاً باید احراز شود که فعلی که کفر آمیز تلقی می‌کنیم حتماً کفر اکبر باشد ودیگر آنکه انتساب آن به فرد معین احراز شود ودیگرآن که علم وعمد او هم ثابت گردد. شاید گفته شود که عذر به جهل در دارالاسلام مسموع نیست‌‌‌، درخصوص این شبهه باید گفت زمانی این مسئله مطرح است که جامعه مملو از شبهات وافکار گونه گون نباشد‌‌‌، وقتی دریک جامع تلقی‌‌های گوناگونی از ضروریات دین به عمل می‌آید چگونه می‌توان عذربه جهل را نادیده انگاشت؟

ابن تیمیه می‌گوید: "من همیشه این نکته راروشن ساخته ام که سلف وائمه به صورت مطلق گفته اند که هرکس چنین وچنان گوید کافراست‌‌‌، ولی ازکسی نام نبرده اند واین فتوای ایشان حق است. لذا باید میان اطلاق وتعیین تفاوت قائل شد. . . تکفیر‌‌‌، نوعی از تهدید است وسخن کفرآمیز هرچندتکذیب شریعتی باشد که رسول خداآورده است ولی امکان دارد گوینده‌ی آن تازه مسلمان باشد یابیابانگردبوده واز مصاحبت بامسلمانان محروم بوده باشد، چنین کسی به خاطرانکاریکی ازضروریات دین کافرنمی شود،امکان داردآن شخص چنین نصوصی را اصلاً نشنیده باشد ویاشنیده وبرایش ثابت نشده باشد، یاباظن خود دلیلی معارض آن دردست داردکه موجب تأویل نص می‌شود_ هرچندکه اشتباه باشد_ من همیشه داستان آن مرد راکه درصحیحین آمده ذکرکرده ام که گفته است: هرگاه مُردم مرابسوزانیدسپس خاکسترمرادردریابیندازید‌‌‌، چون به خداقسم اگرخدابه من دست یابد مراچنان عذاب می‌دهد که هیچکس رااینگونه عذاب نخواهدداد، بعدازمرگش باجسداوچنین کردند، خداوندبه اوفرمودچراچنین کردی؟ گفت: ازخوف تو‌‌‌، خداوند ازوی درگذشت. در این حدیث می‌بینی که آن مرددرقدرت خداوزنده شدن خودشک داشته‌‌‌، بلکه عقیده اش براین بوده که زنده نمی‌گردد، وچنین شک وعقیده‌‌‌ای به اتفاق مسلمین کفراست‌‌‌، ولی چون نسبت به آن جاهل بوده ودرعین حال مؤمن بوده وترس خدارادردل داشته است‌‌‌، خدااورابخشیده است. "(مجموع الفتاوی/جلد3، ص 229)

 حال بایدگفت از آن جهت که تکفیر عواقب سنگینی را به بار دارد‌‌‌، اساساً تکفیر معین یک عمل قضایی است. باید متهمِ به فعل کفرآمیز‌‌‌،احضار شود‌‌‌، از خود دفاع کند وقاضی دادگاه درحضور او پرونده رابررسی کرده و به تعبیر اهل فن‌‌‌،موانع مرتفع شده واسباب جمع شوند.

علما معتقدند که اجرای حدود باید از جانب سلطان وحاکم صورت بگیرد:

"ابن حجر عن ابن بطّال: اتفق ائمة الفتوی علی انه لا یجوز لاحد ان یقتصّ من حقه دون السلطان. لاینبغی لاحد این یقیم شیئا من الحدود دون السلطان"(فتح الباری/15/236)

"قرطبی: لیس للناس ان یقتص بعضهم عن بعض وانما ذلک لسلطان او من نصبه السلطان لذلک ولهاذا جعل الله السلطان لیقبض ایدی اللناس بعضهم عن بعض‌‌‌. "(تفسیر قرطبی /2/172)

وچنانچه پیشتر گفتیم اگر تکفیر معین را مراجع قضایی با اصول دادرسی صحیح انجام ندهند، مفاسد بزرگی حادث می‌شود‌‌‌، وجان ومال مسلمانان در معرض تهدید قرار می‌گیرد.

بنابراین تکفیر معین به جهت ماهیت خود وشرائطی که باید داشته باشد‌‌‌، ضرورتاً بایستی از سوی حکومت اسلامی ومرجع قضایی صورت بپذیرد وهرگز عملی خودسرانه که هر کس رأساً به آن بپردازد نیست.

ازیاد نبریم به قول امام غزالی اگر هزار نفر را به اشتباه مسلمان انگاریم بسی بهتر است از این که یک مسلمان را به اشتباه کافر تلقی کنیم.

"الذی ینبغی الحتراز عن التکفیر ما وجد الیه سبیلاً‌‌‌، فان استباحة دماء المصلین المقرین بالتوحید خطأ‌‌‌، والخطأ فی ترک الف کافر فی الحیاة اهون من الخطأ فی سفک دم مسلم واحد"(التفرقه بین اهل الایمان والزندقه)

خوب است که این موضوع را باذکر این حدیث رعب آور که لرزه بر اندام آدمی می‌افکند پایان دهیم:

عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَیدٍ رَضِی اللَّه عَنْهُمَا یقُولُ: بَعَثَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم إِلَى الْحُرَقَةِ، فَصَبَّحْنَا الْقَوْمَ فَهَزَمْنَاهُمْ، وَلَحِقْتُ أَنَا وَرَجُلٌ مِنَ الأنْصَارِ رَجُلاً مِنْهُمْ، فَلَمَّا غَشِینَاهُ، قَالَ: لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ، فَکفَّ الأنْصَارِی فَطَعَنْتُهُ بِرُمْحِی حَتَّى قَتَلْتُهُ، فَلَمَّا قَدِمْنَا بَلَغَ النَّبِی فَقَالَ: "یا أُسَامَةُ أَقَتَلْتَهُ بَعْدَ مَا قَالَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ"؟ قُلْتُ: کانَ مُتَعَوِّذًا، فَمَا زَالَ یکرِّرُهَا حَتَّى تَمَنَّیتُ أَنِّی لَمْ أَکنْ أَسْلَمْتُ قَبْلَ ذَلِک الْیوْمِ. (بخارى:4269)

اسامه بن زید رضی الله عنهما می‌گوید: رسول الله صلی الله علیه وسلم ما را بسوی قبیلة حُرقات فرستاد. صبح زود بر آنان یورش بردیم و آنها را شکست دادیم. من و یک انصاری به مردی از آنان رسیدیم. هنگامی که بر او مسلط شدیم، لا إله إلا الله گفت. پس مرد انصاری، دست نگهداشت ولی من آنقدر به او نیزه زدم که کشته شد. هنگامی که به مدینه آمدیم و خبر به نبی اکرم صلی الله علیه وسلم رسید، فرمود: "ای اسامه! بعد از اینکه لا إله إلا الله گفت، او را کشتی"؟ گفتم: او برای نجات اش، شهادت آورد. سپس رسول خدا آنقدر این جمله را تکرار کرد که من آرزو کردم‌‌‌ای کاش! قبل از آن روز، مسلمان نشده بودم.

6) گفتگو

هروقت از روش گفتگو جهت حل مسائل بهره نگیریم ناگزیر به خشونت متوسل می‌شویم. گفتگو عامل مهمی درراستای نزدیک شدن هرچه بیشتر صفوف امت اسلامی وازمیان رفتن اختلافات ودستیابی به نقاط مشترک است.

 اما نکته این است که درمسیر یک گفتگوی خوب ونتیجه بخش بایستی از مطلق انگاری خود دست کشید‌‌‌، واحتمال خطا را در باورهای خود پذیرفت‌‌‌. امام شافعی گفته است: رأینا صواب یحتمل الخطا ورأی غیرنا خطأ یحتمل الصواب/ دیدگاه مادرست است اما احتمال خطا دارد ونظر دیگران اشتباه‌‌‌، اما احتمال صواب می‌رود. اگر پیروان مذاهب، هیچ احتمالی دربه خطا بودن پاره‌‌‌ای از افکار خود وصحت پاره‌‌‌ای از مدعیات سایر مذاهب ندهند، روش گفتگو به بن بست می‌رسد وراهگشای وحدت اسلامی نخواهد بود.

مطلق انگاری را سعدی چه زیبا توصیف می‌کند:

یکی جهود ومسلمان نزاع می‌کردند // چنان که خنده گرفت از نزاع ایشانم

به طیره گفت مسلمان گراین قباله‌ی من // درست نیست‌‌‌،خدایا جهودمی رانم

جهودگفت به تورات می‌خورم سوگند // وگر خلاف کنم همچو تو مسلمانم

گرازبسیط زمین عقل منعدم گردد // به خودگمان نبرد هیچ کس که نادانم

جهت وصول به گفتگویی راه گشا وهدفمند وپیش برنده که از شعاع ودامنه‌ی اختلافات بکاهد‌‌‌، توجه به نکات ذیل ضروری به نظر می‌رسد:

الف) پرهیز از تعصب

تعصب به این معنااست که ما به خاطر نفرت از کس یا چیزی ویا تمایل ورغبت به کس یا چیزی‌‌‌، یعنی به جهت پیوند عاطفی خاص بایک مسئله نتوانیم راجع به حقیقت یک موضوع، داوری‌‌‌ بی‌طرفانه‌‌‌ای داشته باشیم. مگر نه این است که"حبک لشئ یعمی ویصم. "آری: خشم وشهوت مرد را احول کند.

چون غرض آمد هنر پوشیده شد/ صدحجاب ازدل به سوی دیده شد.

به همین خاطر است که رسول خدا فرموده است که قاضی نباید در حالت خشم‌‌‌، قضاوت کند چرا که ممکن است عواطف واحساساتش بر خرد وانصافش چیره شود:

عن أَبِی بَکرَةَ (رض(َ: سَمِعْتُ النَّبِی (ص) یقول: «لاَ یقْضِینَّ حَکمٌ بَینَ اثْنَینِ وَهُوَ غَضْبَانُ». (بخارى:7158)

ابوبکره (رض) می‌گوید: شنیدم که نبی اکرم (ص) می‌فرمود: «هیچ داوری نباید در حالت خشم، میان دو نفر، قضاوت کند».

تواضع از نظرگاه شیخ ابن عطاء وفضیل بن عیاض‌‌‌؛ پذیرش حق فارغ از قائل آن است (التواضع هو قبول الحق ممن کان)

خداونداز ما می‌خواهد که درمقام سخن، فارغ از منافع قومی وطبقاتی‌‌‌، عادلانه ومنصفانه داوری کنیم وحب وبغض‌‌های عاطفی ومنافع شخصی وخانوادگی وطبقاتی مانع از حق پذیری وحق گویی ما نگردد وهیچ چیز برای ما محبوبتر از حقیقت نباشد:

وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ وَلَوْ کانَ ذَا قُرْبَى(انعام/152) و هنگامی که سخنی گفتید‌‌‌، دادگری کنید (و از حق منحرف نشوید) هر چند (کسی که سخن به نفع یا به زیان او گفته می‌شود) از خویشاوندان باشد‌‌‌.

‏ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکمْ أَوِ الْوَالِدَینِ وَالأَقْرَبِینَ(نساء/135)

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! دادگری پیشه سازید و در اقامه عدل و داد بکوشید‌‌‌، و به خاطر خدا شهادت دهید (و از این سو و آن سو جانبداری نکنید) هر چند که شهادتتان به زیان خودتان یا پدر و مادر و خویشاوندان بوده باشد.

یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یجْرِمَنَّکمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ(مائده/8)"اى کسانى که ایمان آورده‏اید براى خدا به داد برخیزید [و] به عدالت‏شهادت دهید و البته نباید دشمنى گروهى شما را بر آن دارد که عدالت نکنید عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتر است و از خدا پروا دارید که خدا به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است"

 برای به بار نشستن درخت گفتگو باید تنها دلبستگی ما به حقیقت باشد وحب وبغض شخصی را دخالت ندهیم. ارادت ما به یک شیخ‌‌‌، مرشد یا شخصیت دینی نباید سبب شود‌‌‌، که نتوانیم آزادانه تحقیق ووارسی کنیم.

سخت گیری وتعصب خامی است تاجنینی کار خون آشامی است

دعای ما این باشد:

بعدازاین مادیده خواهیم از توبس // تانپوشد بحررا خاشاک وخس

 اللهم ارناالحق حقاً وارزقنا التباعه وارنا الباطل باطلاً وارزقنا اجتنابه

ب) پرهیز از جزم وجمود

جزم وجمودبه این معنا است که ما بر این گمان باشیم که تنها پنجره‌‌‌ای که می‌توان از آن به مسائل نگریست پنجره‌ی خودمان است ودیگر زاویه‌‌‌ای وجود ندارد. برای ثمر بخش شدن گفتگو باید از پنجره‌ی هم به مسئله نگریست وگاه درپوستین هم رفت و کفش هم را به پا کرد. این گونه‌‌‌،همدلی بیشتر حاصل شده و وحدت فکری سهل یاب تر می‌شود. به قول مولوی کثیری از اختلافات ما نشأت گرفته از نظر گاه وزاویه‌ی دید ماست.

 از نظرگه گفتشان شد مختلف // آن یک دالش لقب داد این الف (مثنوی/دفترسوم)

چه دعای زیبایی دکتر شریعتی دارد:

خداوندا به من فضیلتی عطا فرما که تا با کفش‌‌های کسی راه نرفته ام در مورد راه رفتن او اظهار نظر نکنم.

ج) آمیزه‌ی حق وباطل

برای این که روش گفتگو مؤثر واقع شود‌‌‌، نکته‌‌‌ای که باید بدان باور داشته باشیم این است که همه‌ی ما آمیزه‌‌‌ای از حق وباطل هستیم اگرچه به نسبت‌‌های مختلف. اگر هریک از طرفین گفتگو براین باور باشد که مجسمه‌ی حق است وطرفش مجسمه‌ی باطل‌‌‌، طبعاً با این نگرش ره به جایی نمی‌شود برد وگفتگو ابتر وسترون می‌ماند وبیش از آنکه گفتگویی سالم ونتیجه بخش باشد‌‌‌، جدلی خصمانه خواهد بود که نه تنها راهی به سوی وحدت نمی‌برد بلکه زمینه ساز تنش وحساسیت وکینه جویی می‌گردد. نباید از یاد ببریم که:

آنکه گوید جمله حق‌اند، احمقی است // و آنکه گوید جمله باطل، او شقی است

 زانکه‌‌‌ بی‌حق باطلی ناید پدید // قلب را ابله به بوی زر خرید

این حقیقت دان نه حقند این همه // نه به کلی گمرهانند این رمه (مثنوی/دفتردوم)

د) ارجاع ظنیات به قطعیات ومتشابهات به محکمات

یکی از راهکارهای نتیجه بخش شدن گفتگوهای بین المذاهبی که موجب رسیدن به تفاهم بیشتر است‌‌‌،ارجاع مسائل مختلف فیها به موارد متفق فیها است.

مطابق آیه‌ی 7 سوره‌ی آل عمران‌‌‌، قرآن متشکل از آیات محکمات ومتشابهات است. آیات محکمات آیاتی واضح وصریح وقاطع الدلاله هستند‌‌‌، حال آنکه آیات متشابه چنین نیستند. جهت حل اختلاف در مورد آیات متشابهات وبه طریق اولی راجع به احادیث متشابه بایستی به سراغ آیات محکمات رفت ومتشابهات را درپرتو آنان فهمید.

عَنْ عَائِشَةَ رَضِی اللَّه عَنْهَا قَالَتْ: تَلاَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم هَذِهِ الآیةَ: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیک الْکتَابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا یذَّکرُ إِلاَّ أُولُو الأَلْبَابِ قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: "فَإِذَا رَأَیتِ الَّذِینَ یتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ فَأُولَئِک الَّذِینَ سَمَّى اللَّهُ فَاحْذَرُوهُمْ". (بخارى:4547)

عایشه رضی الله عنها می‌گوید: رسول الله صلی الله علیه وسلم این آیه را تلاوت کرد: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیک الْکتَابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا یذَّکرُ إِلاَّ أُولُو الأَلْبَاب (خداوند، همان ذاتی است که قرآن را بر تو نازل کرد. برخی از آیات آن، آیات محکم‌اند که آنها اساس قرآن هستند و برخی دیگر، آیات متشابهات‌اند. اما کسانی که در دلهایشان، کجی وجود دارد، برای فتنه انگیزی و تأویل  نادرست  بدنبال متشابهات می‌روند در حالی که تأویل  درست  آنها را جز خدا، کسی دیگر نمی‌داند. و ثابت قدمان در علم و دانش، می‌گویند: ما به آنها ایمان داریم. همة آنها از جانب پروردگار ماست. و پند نمی‌گیرند مگر صاحبان خرد).

آنگاه فرمود: "هرگاه، کسانی را دیدید که به دنبال متشابهات می‌روند، بدانید که آنها همان کسانی هستند که خداوند از آنان، نام برده است پس از آنها دوری کنید".

ه) محوریت بخشی به قرآن به عنوان حکم وداور

خداوند متعال اعتصام به حبل الله راموجب عدم تفرق ووحدت می‌داند. ابوجعفرطبری درتفسیر خود از ابوسعید خُدری نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود:

"کتاب الله هو حبل الله الممدود من السماء الی الارض/ کتاب خدا همان رشته‌ی الهی است که از آسمان بسوی زمین کشیده شده. "(تفسیر جامع البیان / ذیل آیه‌ی 103 سوره‌ی آل عمران)

علی(ع) درنهج البلاغه می‌گوید: علیکم بکتاب الله فانه الحبل المتین (خطبه‌ی 155) ونیز می‌فرماید: ان الله سبحانه لم یعظ احداً بمثل هذا القرآن فانه حبل الله المتین(خطبه‌ی 175)

بنابراین تأکید واتکا بر قرآن به عنوان حکم وداور مورد اتفاق وتوافق همه‌ی فرق ومذاهب اسلامی‌‌‌، می‌تواند در نزدیک شدن فاصله‌‌های فکری ودستیابی آرام وتدریجی به وحدت فقهی وکلامی‌‌‌، عامل بسیار مؤثری باشد. قرآن سندی است که باید برای تمام مذهب حُکم مرجع مافوق و داور مُمیز راداشته باشد‌‌‌. درچنین صورتی می‌توان با این خط کش ومعیار، به بخش عظیمی از اختلافات روایی خاتمه داد.

از اوصافی که در خود قرآن برای قرآن آمده وهمچنین از احادیث نبوی صلی الله علیه وسلم‌‌‌، ممیز بودن قرآن کریم استفاده می‌شود‌‌‌؛ مانند این آیات:

«انه لقول فصل / در حقیقت قرآن گفتارى قاطع و روشنگر ومُمیّز است»(طارق/13)

«تَبَارَک الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ/بزرگ [و خجسته] است کسى که بر بنده خود فرقان [=کتاب جداسازنده حق از باطل] را نازل فرمود«(فرقان/1)

ونیز این احادیث:

الطبری فی تفسیره قال حدثنا ابو کُرَیب قال ثنا ابوبکر بن عیاش عن عاصم عن زید بن علی (علیهما السلام) انه قال‌‌‌، قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: انکم سیجیئکم رواة‌‌‌، فما وافق القرآن فخذوا به وما کان غیر ذلک فدَعوه/ درآینده راویانی پدیدارمی شوند، هرگاه که روایتشان موافق قرآن بود بپذیرید وچون غیرآن بود رها کنید. (تفسیر طبری ذیل آیه‌ی 10 از سوره‌ی دخان)

الکلینی فی الکافی قال حدثنی علی بن ابراهیم عن ابیه عن النوفلی عن السکونی عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال‌‌‌، قال رسول الله صلی اللله علیه وآله وسلم انّ علی کل حق حقیقةً وعلی کل صواب نوراً فما وافق کتاب الله فخذوه وما خالف کتاب الله فدعوه(اصول کافی‌‌‌، جزء اول، ص 69، چاپ ایران)

اکنون به نقل دونمونه ازنقدروایت که بااستنادبه قرآن به توسط ام المؤمنین عائشه صورت گرفته اکتفامی کنیم:

عَنْ عُمَرَ رَضِی اللَّه عَنْهُمَا قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: «إِنَّ الْمَیتَ یعَذَّبُ بِبَعْضِ بُکاءِ أَهْلِهِ عَلَیهِ». فَبَلَغَ ذلِک عَائِشَةَ رَضِی الله عَنْهَا بَعْدَ مَوْتِ عُمَرَ‌‌‌، فَقَالَتْ: رَحِمَ اللَّهُ عُمَرَ، وَاللَّهِ مَا حَدَّث رَسُولُ اللَّهِ: إِنَّ الْمُؤْمِنَ یعَذِّبُ بِبُکاءِ أَهْلِهِ عَلَیهِ، وَلَکنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ لَیزِیدُ الْکافِرَ عَذَابًا بِبُکاءِ أَهْلِهِ عَلَیهِ» وَقَالَتْ: حَسْبُکمُ الْقُرْآنُ وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى.

وفی روایة مسلم انها قالت: انکم لتحدثونی غیر کاذبین ولا مکذَبین ولکن السمع یخطئ‌‌‌. (البخاری فی الجنائز ج2 ص 77_80‌‌‌، ومسلم ج3 ص 42 _ 43)

عمر می‌گوید: رسول الله فرمود: «گریه کردن خویشاوندان میت، موجب عذاب میت می‌شود». این خبر، بعد از شهادت عمر به عایشه رضی الله‏ عنها رسید. وی فرمود: خداوند عمر را رحمت کند. بخدا سوگند، رسول الله نفرمود که خداوند، میت مومن را به سبب گریه کردن خویشاوندانش، عذاب می‌دهد. بلکه فرمود: «خداوند، عذاب میت کافر را بخاطر گریستن خویشاوندانش، می‌افزاید». عایشه رضی الله عنها افزود: گواهی قرآن در این مورد، کافی است: وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی یعنی هیچ کس، گناه شخص دیگری را متحمل نمی‌شود. ودرروایت مسلم آمده که عائشه گفت: شما به دروغ سخن نمی‌گویید‌‌‌، اما گاهی به اشتباه می‌شنوید.

عبدالله ابن عمرحدیثی راروایت می‌کند که دال برسماع موتی است ولی عائشه به نقدآن می‌پردازد:

عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِی اللَّه عَنْهُمَا قَالَ: اطَّلَعَ النَّبِی عَلَى أَهْلِ الْقَلِیبِ فَقَالَ: «وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّکمْ حَقًّا»؟ فَقِیلَ لَهُ: تَدْعُو أَمْوَاتًا؟ فَقَالَ: «مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ مِنْهُمْ وَلَکنْ لا یجِیبُونَ». (بخارى:1370)

ابن عمر رضی الله عنهما می‌گوید: رسول خدا نگاهی به اهل قلیب (گودالی که کشته شدگان مشرکین در جنگ بدر درآن انداخته شدند) انداخت و فرمود: «آیا وعده پروردگارتان تحقق پیدا کرد»؟ مردم پرسیدند: یا رسول الله! مردگان را خطاب میکنی؟ (مگر آنها می‌شنوند)؟ آنحضرت فرمود: «شما از آنان، شنواتر نیستید ولی آنها نمی‌توانند، جواب بدهند».

عَنْ عَائِشَةَ رَضِی اللَّه عَنْهَا قَالَتْ: إِنَّمَا قَالَ النَّبِی: «إِنَّهُمْ لَیعْلَمُونَ الآنَ أَنَّ مَا کنْتُ أَقُولُ حَقٌّ، وَقَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: إِنَّک لا تُسْمِعُ الْمَوْتَى». (بخارى:1371)

عایشه رضی الله عنها می‌گوید: نبی اکرم فرمود: «اکنون آنها (کفاری که هلاک شده اند) به یقین میدانند که آنچه من به آنان گفته بودم، حق است». عایشه رضی الله عنها افزود که خداوند می‌فرماید: (ای پیامبر! تو مردگان را نمی‌شنوانی).

7) پرهیز از پیش داوری

پیشداوری‌‌‌، همانگونه که از اسمش پیداست؛ یعنی داوری پیش از مواجه شدن با چیزی‌‌‌. هرگونه داوری که ما درباب پدیده‌ای، انسانی و یا شیئی داشته باشیم قبل از آنکه با خود آن پدیده، خود انسان و خود شئ مواجه بشویم، پیشداوری است. ما اکثر داوری‌هایمان، پیشداوری است یعنی با خود آن پدیده اصلاً مواجهه پیدا نکرده‌ایم. چون شنیده‌ایم که می‌گویند آن پدیده این‌گونه است ما هم می‌گوییم پدیده این‌گونه است. این پیشداوری است. به نظرمی رسد بسیاری ازپیروان مذاهب به نسبت یکدیگر دست به نوعی پیشداوری میزنند وپیش از آنکه واقعاً درموردی تفحص به عمل آورده وموضوع را بررسی کنند؛ درقبال آن فرقه ویا اشخاص موضع گیری خصمانه درپیش می‌گیرند‌‌‌، حال آنکه به درستی از ماهیت آن فرقه یا مذهب وآراء ونظرات آن آگاهی ندارند. پیش داوری، سبب ساز بسیاری بددلی‌‌ها وستیزه جویی هاست واجتناب از آن زمینه ساز همدلی ورواداری بیشتر وهمزیستی مسالمت آمیز تر است. داستانی که در قرآن درباب داود پیامبر آمده‌‌‌، حول محور پیش داوری می‌گردد‌‌‌، آنگاه که داود پیامبر یک جانبه وبی آنکه به توضیحات متهم گوش فرا دهد حکم صادر می‌نماید.

وَهَلْ أَتَاک نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ*‏ إِذْ دَخَلُوا عَلَى دَاوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قَالُوا لَا تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَاحْکم بَینَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَى سَوَاء الصِّرَاطِ*‏ إِنَّ هَذَا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِی نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَکفِلْنِیهَا وَعَزَّنِی فِی الْخِطَابِ ‏*قَالَ لَقَدْ ظَلَمَک بِسُؤَالِ نَعْجَتِک إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ کثِیراً مِّنْ الْخُلَطَاء لَیبْغِی بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِیلٌ مَّا هُمْ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاکعاً وَأَنَابَ(ص/21تا24)

"‏(‌‌‌ای محمّد!) آیا داستان شاکیانی به تو رسیده است که وقتی (از اوقات) از دیوار عبادتگاه (نه از درگاه خانه‌‌‌، به سوی داود) بالا رفتند؟ ناگهان بر داود وارد شدند و او از ایشان ترسید‌‌‌. گفتند: مترس! ما دو نفر شاکی هستیم و یکی از ما بر دیگری ستم کرده است‌‌‌. تو در میان ما به حق و عدل داوری کن و ستم روا مدار‌‌‌، و ما را به راستای راه رهنمود فرما‌‌‌. ‏(یکی از دو نفر گفت:) این برادر من است و او نود و نه میش دارد‌‌‌، و من تنها یک میش دارم‌‌‌، و (وی به من) می‌گوید: آن را به من واگذار و او بر من در سخن چیره شده است‌‌‌. ‏(داود) گفت: مسلّماً او با درخواست یگانه میش تو برای افزودن آن به میشهای خود‌‌‌، به تو ستم روا می‌دارد‌‌‌. اصلاً بسیاری از آمیزگاران و کسانی که با یکدیگر سر و کار دارند‌‌‌، نسبت به همدیگر ستم روا می‌دارند‌‌‌، مگر آنان که واقعاً مؤمنند و کارهای شایسته می‌کنند‌‌‌، ولی چنین کسانی هم بسیار کم و اندک هستند‌‌‌. داود گمان برد که ما او را آزموده‌ایم. پس از پروردگار خویش آمرزش خواست و به سجده افتاد و توبه کرد‌‌‌. "

عن علی (رض) قال: قال رسول الله (ص) إذا تقاضی إلیک رجلان فلاتقضِ للأول حتی تسمع کلام الآخر فسوف تدری کیف تقضی (احمد وابوداود وترمذی) علی (رض) می‌گوید: پیامبر خدا فرمود: اگر دوشخص برای داوری نزد توآمدند به نفع یکی حکم نکن‌‌‌، مادامی که سخنان فرد دیگر را نشنیده‌‌‌ای‌‌‌، تنها دراین صورت می‌توانی به خوبی قضاوت کنی»

در سوره‌ی حجرات نیز یکی از دلایل تحقیق ووارسی اخبار وشایعات‌‌‌، پیشگیری از شعله ور شدن نزاع وآغاز درگیری است. اگر درباب آراء ودیدگاه‌‌های مذاهب وفرق اسلامی تحقیقی‌‌‌ بی‌طرفانه به عمل نیاورده ویا درباره‌ی اشخاص منتسب به یک فرقه یا مذهب خاص به شایعه‌‌‌ای اکتفا کنیم‌‌‌، آنگاه است که روز به روز بر میزان اختلاف وتنش افزوده خواهد شد.

‏ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَینُوا أَن تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ (حجرات/6)

‏"ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر شخص فاسقی خبری را به شما رسانید درباره آن تحقیق کنید‌‌‌، مبادا به گروهی - بدون آگاهی (از حال و احوالشان و شناخت راستین ایشان‌ -) آسیب برسانید‌‌‌، و از کرده خود پشیمان شوید‌‌‌. ‏"

8) پایبندی به اصل حسن ظن وخوش بینی

مبتنی بر این اصل تا جایی که می‌توان باید نسبت به همدیگر خوشبین بود ورفتاروعملکرد یکدیگر را توجیه کرد وحمل بر حسن نیت ونه سوء نیت نمود. همچنین لازم است که به انگیخته توجه نمود ونه انگیزه. نمی‌توان با بهانه قرار دادن سوء نیت افراد از مواضع درست ویا سخنان منطقی احتراز کرد. اگر حسن ظن ما نادرست از آب دربیاید‌‌‌، بهتر از آن است که سوء نیت ما نادرست باشد. پیامبرخدا(ص) می‌فرماید:

ادرءوالحدود عن المسلمین مااستطعتم‌‌‌، فان کان له مخرج فخلوا سبیله‌‌‌، فان الامام ان یخطئ فی العفو خیر من ان یخطئ فی العقوبة (سنن ترمذی/جلد2/ص 438)"تا جاییکه می‌توانید عقوبت‌‌های شرعی را از مسلمانان دفع کنید‌‌‌، واگر راه گریزی برای یک مسلمان یافتید‌‌‌، رهایش کنید وکاری به کارش نداشته باشید. چرا که اگر حاکم در بخشش خطا کند بهتر از آن است که در عقوبت خطا نماید‌‌‌. "

"إِیاکمْ وَالظَّنَّ، فَإِنَّ الظَّنَّ أَکذَبُ الْحَدِیثِ، وَلا تَحَسَّسُوا، وَلا تَجَسَّسُوا، وَلا تَنَاجَشُوا، وَلا تَحَاسَدُوا، وَلا تَبَاغَضُوا، وَلا تَدَابَرُوا، وَکونُوا عِبَادَ اللَّهِ إِخْوَانًا". (بخارى:6066)

"از گمان بد، اجتناب کنید. زیرا گمان بد، بدترین نوع دروغ‏ است. و به دنبال عیوب دیگران نباشید، تجسس نکنید، قیمت کالاها را بدون اینکه نیت خرید داشته باشید، بالا نبرید و به یکدیگر, حسادت نورزید. با یکدیگر، دشمنی نکنید و پشت ننمایید و برادروار, خدا را عبادت کنید".

بیهقی درشعب ایمان ازتابعی بزرگ‌‌‌، سعیدبن مسیب نقل می‌کند که گفته است: "کتب الی بعض اخوانی من اصحاب رسول الله (ص) أن ضع امراخیک علی أحسنه مالم یأتک مایغلبک‌‌‌، ولاتظنن ّ بکلمة خرجت من إمرئ مسلم شراً وانت تجدلها فی الخیرمحملاً / برخی از یاران پیامبربه من نوشتند که عملکرد برادرت راحمل بر بهترین حالت کن، مادامی که قرینه‌‌‌ای قاطع درعکس آن نباشد ونسبت به گفتاری که از فرد مسلمان سرمی زند گمان بدمبر‌‌‌، مادامی که می‌توانی محمل وظرف نکویی برای آن بیابی"

9) سخت گیری برخود وآسان گیری بر دیگران

اگر ملتزمین به یک فرقه ومذهب بیش از آنکه به فکر مچ گیری از دیگران باشند‌‌‌، سر درگریبان خود فروبرند‌‌‌، وبه جای آنکه بردیگران سخت بگیریند وبر عیوب آنان نظر بدوزد‌‌‌، به فکر مجاهدت با امیال وخصال رذیله‌ی خود و مبارزه با"اعدا عدو"که همان نفس است باشند‌‌‌، نسبت به دیگران همزیستی مسالمت آمیزتر ورواداری بیشتری خواهند داشت‌‌‌. بدین خاطر با دیگران کین توزی وسخترویی می‌کنیم که با نفس خود از درآشتی درآمده ایم معمولاً کسانی که ذره بین نقد را بر وجود دیگران نهاده اند وبیش از آنکه به خود بیندیشند‌‌‌، دیگران را مورد مداقه قرار می‌دهند‌‌‌، در تنظیم روابط سالم با دیگران عاجزند

آموزه‌ی مهم عارفان این است: برخود سخت بگیرید تا بردیگران آسان بگیرید.

علی ابن ابی طالب (رض) می‌گوید: من نصب نفسه للناس اماماً فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ولیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه / آنکه خودراامام مسلمان گردانده است باید تعلیم خودرامقدم برتعلیم دیگران بداند وپیش اززبان با سیرت وکردار ادب نماید.

همچنین از علل وعوامل دیگر نابردباری وتندخویی وزبری‌‌‌، اشتیاق فراوان به اطلاع از عیوب ونقاط ضعف دیگران وغفلت از خویشتن وعیوب خود است‌‌‌. کسی که در پوستین خلق می‌افتد وبا شامه‌‌‌ای قوی‌‌‌، ضعف وقصور دیگران را رصد می‌کند‌‌‌، طبیعاتاً به نسبت دیگران درشتخوی خواهد شد. سعدی می‌گوید:

«یاددارم که درطفلی متعبد بودمی وشب خیز‌‌‌، ومولع زهد وپرهیز‌‌‌. شبی خدمت پدر‌‌‌، علیه الرحمة‌‌‌، نشسته بودم وهمه شب دیده برهم نبسته‌‌‌، ومصحف عزیز در کنار گرفته‌‌‌، وطایفه‌‌‌ای گرد ما خفته‌‌‌، پدر را گفتم یکی ازاینان سر برنمی دارد که دوگانه‌‌‌ای بگزارد. چنان خواب غفلت بُرده اند که گویی نخفته اند که مُرده اند‌‌‌. گفت:جان پدر‌‌‌، تو نیزاگر بخفتی به که درپوستین مردم افتی‌‌‌. "(گلستان‌‌‌، باب دوم)

اهل معنا ومعرفت می‌گویند‌‌‌، زمانی که آدمی بر خود ونفس وعیوب وخوی خود‌‌‌، سخت گیر باشد وبر نفس خود مشقت روا دارد‌‌‌، بر سایر مردمان شفقت می‌ورزد ولذا از اوصاف سالکان‌‌‌، جاری کردن مشقت بر خود وشفقت بر خلق است‌‌‌، کسی که با نفس خود از درصلح درآید با دیگران از درجنگ درمی آید‌‌‌، شیخ ابوالحسن خرقانی می‌گوید:

«من باخلق خدای صلح کردم که هرگزجنگ نکنم وبانفس جنگی کردم که هرگزصلح نکنم» (نوشته بردریا‌‌‌، شفیعی کدکنی‌‌‌، صفحه 38و37)

عیب کسان منگر واحسان خویش // دیده فرو بر به گریبان خویش (نظامی)

سری سقطی می‌گوید: مارأیت شیئاً أحبط للأعمال ولاأفسد للعقول ولاأسرع فی هلاک العبد ولاأدوم للأحزان ولاأقرب للمقت ولاأالزم لمحبة الریاء والعجب والریاسة من قلة معرفة العبد لنفسه ونظره فی عیوب الناس‌‌‌، مِن علامات استدراج للعبد: عماه عن عیبه واطلاعه علی عیوب الناس. / نابینایی به نسبت عیوب خود ونظر در عیوب دیگران‌‌‌، از نشان‌‌های استدراج بوده ومهمترین عامل از بین رفتن اعمال نیک وفساد عقل وهلاکت واندوه است‌‌‌. (العوائق‌‌‌، احمد راشد)

عون بن عبدالله التابعی می‌گوید: ماأحسب أحداً تفرغ لعیب الناس إلا من غفلة غفلها عن نفسه / کسی که برای رصد کردن عیوب دیگرا ن خود رافارغ نموده است به سبب غفلتی است که از حال ووضع خود دارد‌‌‌. (العوائق‌‌‌، احمد راشد)

 السری السقطی می‌گوید: قد إستدللتُ علی کثرة عیوبک بما تکثر من عیب الناس لأن طالب العیوب إنما یطلبها بقدر مافیه منها / نشانه‌ی فراوانی عیوبت‌‌‌، کثرت سرک کشیدن در عیوب دیگران است‌‌‌، چرا که هرکس به میزان عیوب موجود در خود به سراغ عیوب دیگران می‌رود‌‌‌. (العوائق‌‌‌، احمد راشد)

امام زین العابدین می‌گوید: إذا نصح العبدُ لله تعالی فی سرّه إطلعه اللهُ علی مساوئ عمله فتشاغل بذنوبه عن معایب الناس/ وقتی بنده‌‌‌ای برای خدا خالص شود‌‌‌، خداوند متعال اورا از بدی‌‌ها ومعایب خود مطلع می‌کند واو با اشتغال به عیوب خود از معایب مردم باز داشته می‌شود‌‌‌. (العوائق‌‌‌، احمد راشد)

ابوهریرة (رض) می‌گوید: یبصر أحدکم القذاة فی عین أخیه ویُنسی الجذع فی عین نفسه / شما‌‌ها خاشاکی را در چشم برادر خود می‌بینید اما تنه‌ی درخت را در وجود خود نمی‌بینید (العوائق‌‌‌، احمد راشد)

رهبانی را دیدند گفتند تو راهبی گفت نه‌‌‌، که من سگبانی ام‌‌‌، این نفس من سگی است فرا مردمان همی افتد‌‌‌، ویرا از میان ایشان بیرون آورده ام تا از وی سلامت یابند‌‌‌. (رساله‌ی قشیریه)

**

آن یکی از خشم مادر را بکُشت // هم به زخم خنجر و هم زخم مُشت

آن یکی گفتش که از بد گوهری // یاد ناوردی تو حق مادری

هی تو مادر را چرا کُشتی بگو // او چه کرد آخر بگو‌‌‌ای زشت‌خو

گفت کاری کرد کان عار وی است // کُشتمش کان خاک ستار وی است

گفت آن کس را بکُش‌‌‌ ای محتشم  // گفت پس هر روز مردی را کُشم

کُشتم او را رَستم از خون‌های خلق // نای اوبرّم به است از نای خلق

نفس توست آن مادر بدخاصیت // که فساد اوست در هر ناحیت

هین بکش او را که بهر آن دنی // هر دمی قصد عزیزی می‌کنی

ازوی این دنیای خوش برتوست تنگ // از پی او با حق و با خلق جنگ

نفس کشتی باز رستی زاعتذار // کس ترا دشمن نماند دردیار

من ندیدم در جهان جستجو // هیچ اهلیت به از خلق نکو (مثنوی/دفتردوم)

 شیخ اجلّ سعدی می‌گوید: درحالیکه سوار برکشتی بودیم‌‌‌، شیخ شهاب الدین سهروردی دو توصیه به من نمود‌‌‌؛ یکی آنکه به خود بدبین باشم ودیگر آنکه به دیگران خوش بین‌‌‌.

مرا شیخ دانای مرشد شهاب // دو اندرز فرمود بر روی آب

یکی آنکه در نفس خوش‌بین نباش // دگر آنکه در غیر بدبین مباش

مولوی دریکی از داستان‌‌های نمادین وتمثیلی خویش حکایت شیری را بیان می‌کند‌‌‌، که حیوانات جنگل از دستش ایمنی نداشتند‌‌‌، سرآخر به تدبیر خرگوش از شرّش رهایی یافتند‌‌‌، خرگوش‌‌‌، شیر را به سر چاه آبی بُرد وشیر تصویر خود را درچاه دید وپنداشت که شیر رقیب است وبه او حمله ور شد و درچاه سرنگون افتاد وهلاک شد. وقتی شیر با تصویر مهیب خود مواجه شد‌‌‌، مشغول خود شد وحیوانات جنگل از دست او آسودند‌‌‌، آری مانیز اگر با نفس وخوی مذموم خود مشغول شویم‌‌‌، خلق خدا از دست ما می‌آسایند:

ای بسا ظلمی که بینی در کسان // خوی تو باشد درایشان‌‌‌ای فلان

اندریشان تافته هستیّ تو // از نفاق و ظلم و بدمستی ّ تو

آن تویی وان زخم برخود می‌زنی // بر خود آن دم تار لعنت می‌تنی

در خود آن بد را نمی‌بینی عیان // ورنه دشمن بودیی خود را به جان

حمله بر خود می‌کنی ‌‌‌ای ساده مَرد // همچو آن شیری که بر خود حمله کرد

چون به قعر خوی خود اندر رسی //  پس بدانی کز تو بود آن ناکسی (مثنوی / دفتر اول)

10) تلقی"همه با هم"از وحدت اسلامی‌‌‌، نه"همه بامن"

گاه تلقی ما از وحدت وانسجام اسلامی واجتناب از تفرق وچنددسته گی این است که ما معیار ومیزان حقیم ودیگران باید خود رابا ما تنظیم کنند وبه ما اعتراضی نکرده ومخالف منویات ما عمل ننمایند‌‌‌، از همگان توقع داریم که کوتاه بیایند ودست از مواضع خود برداشته وبا ما همراه شوند. این تلقی، تلقی ناصوابی از وحدت اسلامی است‌‌‌، که موجب می‌شود دیگر مذاهب وفرق به نسبت ما بدبین شده ودریابند که ما نه به فکر وحدت بلکه به فکر اثبات خود ونفی رقیب هستیم. وحدت درست ومقبول که می‌تواند از استحکام وماندگاری برخوردارباشد این است که همگان ازمواضع خودخواهانه ومنفعت طلبانه‌ی خود کوتاه بیایند ویک گام به سوی هم بردارند. نباید پیروان یک مذهب ویا فرقه‌ی اسلامی به خود اجازه دهند که گشاده دستانه عمل کنند واز دیگر سو، اعتراض یا واکنش سایر مذاهب را تخریب بنای وحدت اسلامی قلمداد نماید‌‌‌. آنوقت باید پرسید چرا"باؤک تجر وبائی لاتجر؟"

11) انصاف وعدالت در ارزیابی وداوری

یکی از آفاتی که صاحبان مذاهب وفرق را تهدید می‌کند‌‌‌، خروج از جاده‌ی انصاف وعدالت است. قضاوت‌‌ها وداوری هایی که درقبال همدیگر می‌کنیم بایستی مبتنی بر عدالت وانصاف باشد وتفاوت‌‌ها وحتی دشمنی‌‌ها هم نباید موجب شود از مرز عدالت بگذریم‌‌‌.

یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یجْرِمَنَّکمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ(مائده/8)"اى کسانى که ایمان آورده‏اید براى خدا به داد برخیزید [و] به عدالت‏شهادت دهید و البته نباید دشمنى گروهى شما را بر آن دارد که عدالت نکنید عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتر است و از خدا پروا دارید که خدا به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است"

12) نگاه برابر به همه‌ی مذاهب اسلامی از سوی دولت‌‌ها وپاسداشت حقوق مساوی

هر چقدر حکومتها و دولتها در جریان قانونگذاری‌ها و عملکردهایشان بیشتر جانب انصاف را نسبت به پیروان همه مذاهب رعایت کنند بیشتر موجب همزیستی مسالمت‌آمیز پیروان مذاهب می‌شوند. به‌تعبیر دیگر، برای آنکه همه پیروان مذاهب وفرق اسلامی بتوانند در یک جامعه یا در جامعه جهانی همزیستی داشته باشند، باید احساس کنند که حکومتها و دولتها به همه آنها به یک چشم می‌نگرند و به همه آنها از یک زاویه و مسافت نگاه می‌کنند. برعکس، به محض این‌که احساس بکنند حکومت چه در ناحیه نظر و چه در ناحیه عمل طرفدارانه مشی و سلوک می‌کند، نطفه عدم همزیستی مسالمت‌آمیز منعقدشده است.

13) عدم تأکید فراوان بر حوادث تاریخی

نکته دیگری که باید در آن مداقه کنیم این است که ادیان برای معتقد ساختن ما به چند واقعه‌ی تاریخی خاص نیامده‌اند. ادیان برای القاء پیام بسیار عمیق‌تر و باطنی‌تر و مهمتری آمده‌اند. اشتباه است اگر گمان کنیم که ادیان برای اتصال ما به چند واقعه تاریخی خاص آمده‌اند و هدفشان این بوده که اعتقاد به وقوع چند حادثه تاریخی را در اذهان و نفوس آدمیان ایجاد و تحکیم کنند. وقایع تاریخی اگر چه مهمند اما خود دین نیستند، بلکه نحوه تحقق عینی و خارجی دینند. اگر واقعه‌ای در اخلاقی‌تر و معنوی‌تر کردن آدمیان سهمی و نقشی داشته باشد به میزان همان سهم و نقش باید مورد تأکید واقع شود. از آنجا که معمولا یک مورخ وتاریخ نگار درمیان اسناد ومنابع تاریخی دست به گزینش می‌زند وطبعاً در این مسیر گزینش‌‌‌، پیش داشت‌‌های خود را مداخله می‌دهد‌‌‌، وبه اصطلاح از ورای عینک خود ونه خالی الذهن به رویدادهای تاریخی نگاه می‌کند وبه قول مولوی:

پیش چشمت داشتی شیشه‌ی کبود // لاجرم عالم کبودت می‌نمود

به نظر می‌رسد به خاطر وی‍ژگی‌‌های خاصی که علم تاریخ دارد‌‌‌، وقابلیت برداشت‌‌های گونه گون وگاه متضاد از آن‌‌‌، بهتر است هرچه کمتر بر حوادث تاریخی انگشت نهیم ومذهب ومکتب خود را هرچه کمتر وابسته به پذیرش یک مجموعه حوادث تاریخی بدانیم. عملا می‌بینیم که منشأ بسیاری از تنش‌‌ها وناراحتی‌‌ها تأکید بر پاره‌‌‌ای حوادث تاریخی است که درصحت آن چند وچونهای متعدد می‌توان کرد. به نظر می‌رسد هرچه بر ابعاد تاریخی مذهب ودین پافشاری کمتری داشته وبر ابعاد اخلاقی ومعنوی یک دین تأکید بورزیم، از اسباب زمینه ساز کدورت وکینه ورزی کاسته ایم.

14) پرهیز از تعمیم‌‌های ناروا و استقرا‌‌های ناقص

گاه در داوری درباب یک مذهب ویا پیروان آن به شواهدی چند اکتفا می‌کنیم وبر اساس تعمیمی ناروا واستقرایی ناقص همه پیروان آن مذهب ویا فرقه‌ی اسلامی را متهم می‌کنیم‌‌‌. البته این نوع نگاه منشأ سوء تفاهم‌‌ها وسوء برداشت‌‌ها وبدبینی‌‌ها خواهد بود. هرگز نمی‌توان با عمل چند تن یا یک مجموعه‌ی محدود که خود را منتسب به یک مذهب ویا فرقه‌ی خاص می‌کنند راجع به آن فرقه یا مذهب داوری کرد.

15) پرهیز از مَجیزه گویی مردم

گاهی مباحثی که درسطح صاحبنظران وعلمای مذاهب مطرح می‌شود‌‌‌، درمتن جامعه ومیان عموم رسوخ نمی‌کند‌‌‌، وبه آستانه‌ی فهم عمومی نمی‌رسد‌‌‌، واز برخورد صریح ودرست با برخی تحریکات مردمی ورفتارهای تنش زا وحساسیت آور از سوی مردم‌‌‌، خودداری می‌شود، به این بهانه که موجبات بدبینی وناراحتی پیروان یک مذهب از عالمان آن فراهم می‌آید‌‌‌. اما یک عالم مذهبی مجیزه گو‌ی مردم نیست که بر همه‌ی اعمال آنان مهر تأیید نهد‌‌‌، بایستی عالمان واندیشمندان هر مذهب وفرقه‌‌‌ای جانانه وصریح وصادقانه پیروان خود را نقادی کنند و مانع اعمال وعملکرد‌‌های وحدت شکن وتفرقه آمیز شوند.

16) فراموش کردن سوابق تاریخی افراد وفرقه ها

شفقت و عطوفت داشتن نسبت به انسان‌ها وقتی حاصل می‌آید که ما بتوانیم در مواجهه با هر انسانی گذشته او را فراموش کنید؛ اکثر ما که نمی‌توانیم با همه‌ی انسان‌ها داد و ستد عاطفی مناسب داشته باشیم، برای این است که نمی‌توانیم گذشته انسانی را که مخاطب ما است و با او مواجه هستیم، پیش چشم نیاوریم؛ وقتی گذشته را پیش چشم آوردیم، آن وقت تا آنجا پیش می‌رویم که می‌گوییم: اینان چندصدسال پیش پدرانشان به ما حمله کردند یا اجدادشان مارا مورد هجمه قرار دادند. این یعنی ما در اسارت گذشته‌ایم و تا وقتی در اسارت گذشته‌ایم نمی‌توانیم همه انسان‌ها را دوست بداریم چون به هر حال در هر گذشته‌ای می‌تواند چیزهایی نامساعد با عواطف ما وجود داشته باشد چه برسد به این‌که این گذشته را به بیش از زندگی شخص طرف مقابل تعمیم دهیم، به پدرش، به پدر پدرش و‌‌‌. . . . ‌‌‌. ما باید بتوانیم گذشته انسان‌ها را فراموش کنیم.

17) نهادینه شدن اصل شورای اسلامی

حسن بصری می‌گوید: "افسد امر هذه الامة اثنان عمرو بن العاص یوم اشار علی معاویه برفع المصاحف والمغیرة بن شعبة حین اشار علی معاویه بالبیعة للیزید ولو لا ذلک لکانت شوری الی یوم القیامة/ دو شخص کار این امت رابه فساد کشیدند یکی عمرو بن عاص که به معاویه مشورت داد که قرآن‌‌ها را برنیزه کنند ودیگری مغیرة بن شعبه که به معاویه سفارش کرد برای یزید بیعت بگیرد واگر این اعمال انجام نمی‌شد‌‌‌، شوری تا قیامت ماندگار می‌شد. "(تاریخ الخلافاء سیوطی/ص 79)

از منظر امام حسن بصری‌‌‌، ریشه‌ی انحرافات وچند دستگی‌‌ها به فقدان شورا درامت اسلامی برمی گردد‌‌‌، از این جهت عاملان انحراف در روند امت را کسانی می‌داند که شوری را به سلطنت مبدل ساختند.

به بلقیس نگاه کنیم که چگونه شورا را رعایت می‌نمود ودرهرتصمیمی با صاحب نظران به شور می‌نشست وخرد وفرزانگیش سبب نجات ملت سبا واسلام آوردن آنان گشت.

"قَالَتْ یا أیهَا المَلَؤا أفْتُونِی فِی أمْرِی ما کُنْتُ قَاطِعَةً أمْرَاً حَتَّی تَشْهَدُونِ"(نمل/32)"گفت:‌‌‌ای بزرگان و صاحب نظران! رأی خود را در این کار مهم برای من ابراز دارید که من هیچ‌کار مهمی را بدون حضور و نظر شما انجام نداده‌ام. "

 درذکر اهمیت شوراسالاری همین اشاره کافی است که قرآن برای امر به ظاهر کوچکی چون از شیرگرفتن کودک‌‌‌، تشاور والدین را ضروری می‌بیند:

"فَإنْ أرَادَا فِصَالاً عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَ تَشَاوُرٍ فلا جُنَاحَ عَلَیهِمَا"(بقره/233)

"و اگر والدین خواستند با رضایت و مشورت همدیگر کودک را زودتر از دوسال از شیر بازگیرند، گناهی بر آنان نیست. "

 اگر پیروان مذاهب وفرق اسلامی‌‌‌، به اهمیت شورا واقف شده وبه آن تن دهند واین امکان برای امت اسلامی فراهم شود که تصمیمات مشترک گرفته واز طریق شورای مذاهب وفرق اسلامی رویکرد‌‌ها وسویه‌‌های خود را مشخص نماید‌‌‌، آنگاه تحقق صف واحد ومرصوص را باید به نظاره نشست وتولد آرامش وهمدلی را جشن گرفت.

18) التزام نظری وعملی به"قاعده‌ی زرّین"

"آن روا دار که گر برتو رود بپسندی"

مهمترین راهکار وعامل حفظ وحدت وانسجام‌‌‌، کاربستِ قاعده‌ی زرّین از سوی فرق ومذاهب اسلامی است. به نظر می‌رسد تا این قاعده به شکل همه جانبه در روابط بین پیروان مذاهب جانیفتد وجایگاه درخور وشایسته‌ی خودرا نیابد‌‌‌، ایجاد وحفظ وتقویت وحدت اسلامی‌‌‌ بی‌نتیجه خواهد ماند ویا به نتیجه‌ی مطلوب نمی‌رسد.

باید بادیگران فقط طوری رفتارکنیم که رضایت می‌دهیم درهمان موقعیت با ما رفتارشود. براساس قاعده‌ی زرین جمع این دو ممنوع است:

* من کاری را نسبت به کسی انجام می‌دهم

* دلم نمی‌خواهد در همان موقعیت کسی نسبت به من همان کار را انجام دهد.

درهنگام درپیش گرفتن رفتاری با همدیگرازخودبپرسیم‌‌‌، آیا من دلم می‌خواهد درهمان موقعیت این کاررا نسبت به من انجام دهند؟

این‌که با دیگران چنان رفتار کن که خوش‌داری که دیگران با تو رفتار کنند. قاعده‌ای است که در تمام ادیان و مذاهب به آن تصریح و بر آن تأکید شده‌است. شهود اخلاقی ما نیز بر حقانیت این قاعده گواهی می‌دهد. یعنی هر انسانی وقتی به خودش رجوع کند، بدون استدلال مشاهده می‌کند که برای تصدیق این قاعده آمادگی کامل دارد. اما متأسفانه این قاعده در سخنانی که وعاظ و مبلغانِ فرق و مذاهب مختلف به مخاطبان خودشان القاء می‌کنند بسیار کم به‌چشم می‌آید. به‌نظر می‌رسد باید بر این قاعده تأکیدی بیش از این صورت بگیرد.

اگر پیرو هر فرقه و مذهبی عمیقاً احساس کند که وظیفه اخلاقی و دینی او این است که با پیروان سایر فرق و مذاهب همان رفتاری را داشته باشد که خوش می‌دارد که آنان با او رفتار کنند و به‌مقتضای این قاعده عمل کند بزرگترین مانع همزیستی مسالمت‌آمیز از میان برداشته شده است.

پیامبراکرم صلی الله علیه وسلم فرمود:

"لاَ یؤْمِنُ أَحَدُکمْ حَتَّى یحِبَّ لأَخِیهِ مَا یحِبُّ لِنَفْسِهِ"متفقٌ علیه.

"تنها درصورتی مؤمن محسوب می‌شوید که آنچه برای خود دوست دارید ومی پسندید برای برادر مؤمنتان هم دوست داشته وبپسندید. "

"أحِبَّ للناس ما تحبُّ لِنَفسِک تَکُن مؤمِناً"ابن ماجه

"آنچه برای خود دوست داری‌‌‌، برای سایر انسانها دوست بدار‌‌‌، تا مؤمن باشی"

چه خوب است که شعار وحدت اسلامی این عبارت باشد:

یاد دارم ز پیر دانشمند // تو هم از من به یاد دار این پند

آنچه برنفس خویش نپسندی // نیز بر نفس دیگری مپسند (سعدی)

***

 

به امید روزی که هُمای دوستی وهمدلی بر فضای روابط یخ زده‌ی ما سایه بیندازد وچراغ‌‌های خاموش روابط‌‌‌، دوباره روشن شوند، چرا که اکنون‌‌‌؛ "چراغ‌‌های رابطه تاریکند"