وقتی که در خصومت شدیدی قرار داری و تمام انرژی‌ات را تحریک می‌کند در این صورت به یک بازدارنده‌ی اخلاقی نیاز داری که خشم و هیجانت را مهار کند و تو را از شکست در مقابل نیروهای نفس شرور حفظ کند. در این حالت به صدای دیگری گوش نمی‌دهی چرا که به راحتی می‌توانی آن را به «مخالف» یا «ضعیف» یا «متردد» طبقه‌بندی کنی؛ ممکن است صدای گرفته‌ات را در آرامش شب بشنوی! گروهی از کودکان از یکی از گذرگاه‌ها عبور می‌کنند، در راست و چپشان تکه‌های شیرینی وجود دارد، دستشان را به سوی شیرینی دراز می‌کنند و آن را می‌ربایند و پنهان می‌شوند. بار دیگر از آنجا می‌گذرند و خود را در مقابل آینه‌ای می‌بینند که کردارشان را نشان می‌دهد؛ بنابراین دست از سرقت بر می‌دارند چرا که آینه‌، آنان را در مقابل خودشان رسوا می‌کند! 

وجدان تو‌‌ همان آینه‌ای است که اعمالت را برایت به تصویر می‌کشد تا زیبایی و شفافیت یا زشتی و ناهنجاری آن را مشاهده کنی به دور از فضایی که آنچه را بخواهی به تو می‌شنواند! این دادگاه درون است که به حق سخن می‌گوید، حتی زمانی که قوانین و مقررات را دور می‌زنی و زمانی که دارای استدلال قوی هستی و پرگویی می‌کنی: «فَمَنْ قَضَیْتُ لَهُ بِحَقِّ مُسْلِمٍ فَإِنَّمَا هِىَ قِطْعَةٌ مِنَ النَّارِ فَلْیَأْخُذْهَا أَوْ لِیَدَعْهَا» پس هرگاه در حق یک مسلمان به نفع کسی قضاوت کردم به مثابه‌ی پاره آتشی است که به او داده‌ام می‌تواند آن را بر دارد یا ترک کند. در اینجا صندلی اعترافی وجود ندارد اما صدای یک مراقب درونی به گوش می‌رسد که در گفتارش صادق است، او می‌گوید: «استفت قلبک» از قلبت جویا شو. صدایی که عتاب و مؤاخذه می‌کند، استدلال و آنگاه سرزنش می‌کند. «ولا اقسم بالنفس اللوامة» (قیامت: ۲) به نفس لوامه (سرزنشگر) سوگند می‌خورم. 

صدایی که اگر در سازگاری و هماهنگی با آن باشی تو را بشارت می‌دهد و مطمئن می‌سازد و به تو آرامش می‌بخشد: «یا ایتها النفس المطمئنة»‌؛ ای نفس آسوده خاطر! (فجر: ۲۲) صداقت با نفس تو را جزء پارسایان برخوردار از نعمت قرار می‌دهد و نیکی آن است که نفس نسبت به آن آسوده خاطر باشد و قلب با آن آرامش یابد؛ خواهی آن را قلب بنام: «... لَذِکْرَى لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ»... یادآوری است برای کسی که قلب (آگاهی) دارد. (ق: ۳۷) یا از آن به تقوی تعبیر کن: «وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» (حج: ۳۲) هر کس شعائر خداوند را تعظیم کند بی‌گمان بزرگداشت آن‌ها نشانه‌ی پرهیزکاری دلهاست؛ یا از آن به فطرت یا منشور یاد کن؛ چرا که با عهد و پیمان نخستین ارتباط  دارد: «الست بربکم؟» آیا پروردگار شما نیستم؟ (اعراف: ۱۷۲) به همین خاطر برخی از آن به عنوان وجدان توحیدی نام می‌برند و فلاسفه به آن لقب ابرمن داده‌اند. «حاسبوا أنفسکم قبل أن تحاسبوا» از خود حساب بکشید پیش از آن از شما حساب بکشند. جمله‌ای منسوب به عمر بن خطاب؛ چه کسی این محاسبه را انجام می‌دهد جز وجدانی زنده و بیدار؟ در اینترنت مقاله‌ای تحت عنوان «الله هو الضمیر» [خداوند‌‌ همان وجدان است] خواندم، وجدان از نام‌های خداوند نیست اما آنگونه که در احادیث آمده است موعظه‌گر خداوند در قلب مؤمن است. 

وجدان قوی می‌شود و بر بصیرتش افزوده می‌شود و به خاطر هوشیاری و حساسیت درونی به «فرقان» (فارق حق و باطل) تبدیل می‌شود: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَاناً» (أنفال: ۲۹) اگر از خدا پروا داشته باشید برای شما فرقان (قدرت تشخیص حق از باطل) قرار می‌دهد؛ یا اینکه به درجه‌ی «احسان» ارتقاء می‌یابد: «أن تعبد الله کأنک تراه» آنگونه خدا را عبادت کن که گویی او را می‌بینی. سرقتی اندک از بیت المال نیازت را برآورده می‌سازد و به کسی زیانی نمی‌رساند؛ همگان دست به سرقت می‌زنند چه معنی می‌دهد که تو خودداری کنی؟ عمربن خطاب چوپانی را خطاب قرار داد و به او فرمود: گوسفندی را برای ما ذبح کن! چوپان پاسخ داد: از آن من نیست. عمر فرمود: صاحب مال که تو را نمی‌بیند. چوپان گفت: اما پروردگار که مرا می‌بیند. بنابراین عمر او را آزاد کرد و فرمود: این جمله تو را در دنیا آزاد کرد امیدوارم که در آخرت هم آزادت کند. تقلب در تولید آسان است و کسی آثارش را نمی‌بیند؛ ‌ای کنیزک شیر را با آب مخلوط کن! کنیزک: اگر عمر ما را نمی‌بیند پروردگار عمر که ما را می‌بیند! این یک حالت ایمانی است که با رهنمود درونی کاری را انجام یا آن را ترک می‌کند یا یک حالت تربیتی است که انسان را به انجام نیکی یا ترک کار زشت سوق می‌دهد. ‌گاه وجدان بر انسان سخت می‌گیرد و در تأدیب او زیاده‌روی می‌کند حتی او را از انجام مکروهات و برخی مباحات نیز باز می‌دارد، ‌گاه به پوچی می‌رسد یا در چاله‌ای ژرف می‌افتد. چه بسا انسان بی‌وجدانی هم یافت شود که با جرم و جنایت روزگار می‌گذراند و هر گونه حرکت اعتراضی درونی را بلافاصله سرکوب می‌کند. 

وجدان عادل و پیراسته از تردید و سردرگمی در ارزش‌ها معیار است که با انباشت تجربه و مهارت عدالتش افزون می‌شود؛ حساسیت زیادی انسان را در اشتباهی که مرتکب شده است سرزنش می‌کند و قانع نمی‌شود تا اینکه او را به سمت خلاف و تضاد بکشاند و انسان هر اندازه در انحراف و کجی زیاده‌روی کند این وجدان آرمانی او را به استقامت بیشتر و گذشتن از حد اعتدال سوق می‌دهد. 

علیک بأوساط الأمور                      فإنها خیار ولا ترکب ذلولاً ولا صعبا

باید در کار‌ها میانه‌رو باشی چرا که این بهترین گزینه است نه جانب آسانی را بگیر و نه سختی. 

 آیا می‌توان وجدان را فریب داد؟

چرا که نه؟ در شریعت به آن «تأول» (تفسیر و برداشت) می‌گویند به معنی حقه‌بازی در برخورد با برخی از مسائل ممنوعه. وارد شدن به وادی غیبت و سخن چینی و ناسزا با انگیزه‌ی انتقاد و نظارت و محاسبه؛ پرداختن به برخی شبهات یا حرام‌ها به بهانه‌ی اکتشاف یا آزمایش؛ برداشت شخصی نسبت به مال و آبرو و جان اشخاص از خطرناک‌ترین مسائل حرام است که امام ابن دقیق العید درباره‌ی آن می‌گوید: آبروی مسلمانان چاله‌ای پر از آتش است و دو گروه در آن گرفتار آمده‌اند: علماء و حاکمان. تجاوز به بیت المال و زمان عمومی و تجاوز به جان مردم با کشتن و مجروح کردن در طول تاریخ و در صحنه‌ی واقعی کم نبوده است و امیدمان بر خدای بزرگ است.