غول چراغ جادو
بشر تكساحتی نگرانكننده است
هوش مصنوعی مثل بسیاری از دستاوردها و محصولات بشری قرار بوده یار شاطر او باشد، اما انگار دارد به بار خاطر بدل میشود. البته كه هر روز شمار آدمهایی كه از امكانات هوش مصنوعی بهره میبرند، بیشتر و بیشتر میشود، اما اهل نظر و پژوهشگران پس پشت این حضور فزاینده و گسترش یابنده، تهدیدها و نگرانیهایی جدی حدس میزنند. فردین علیخواه، پژوهشگر و جامعهشناس ایرانی چندی پیش در یادداشتی كه در صفحه اندیشه روزنامه اعتماد منتشر شد (13 اسفند 1403)، به چالشها و پیامدهای ظهور و گسترش هوش مصنوعی به ویژه در حوزه علوم اجتماعی پرداخت. دكتر علیخواه در این یادداشت برای توضیح پیامدهای هوش مصنوعی از تعبیر نگرانكننده گئورگ زیمل، جامعهشناس آلمانی یعنی تراژدی فرهنگ بهره گرفت و نوشت: «بشر چیزی به نام هوش مصنوعی ساخته است و این پدیده دارد بر او و زندگیاش مسلط میشود.» اما آیا واقعا چنین است؟ آیا باید از هوش مصنوعی ترسید و نگران آن بود؟ آیا این پدیده عواقب و پیامدهای مثبتی دربر ندارد؟ برای جلوگیری و كاهش پیامدهای منفی و افزایش جنبههای مثبت آن چه میتوان كرد؟ با دكتر علیخواه در این باره گفتوگو كردم.
با تشكر از اینكه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید. بشر تا جایی كه از تاریخ مكتوب و اسناد و منابع بهجا مانده میدانیم، همواره در حال بهبود شرایط زندگی خود و ساختن و پرداختن ابزارها و وسایلی برای راحت كردن زندگی بوده. آیا ظهور هوش مصنوعی را میتوان در ادامه همین روند ارزیابی كرد یا فكر میكنید این یكی با بقیه تفاوتهای اساسی و جدی دارد؟
از اینكه مرا به این گفتوگو دعوت كردید و این فرصت را به من دادید كه كمی بیشتر درباره ایدههای اولیهام توضیح بدهم، ممنونم. نظر شما درست است. بشر همواره سعی داشته ابزارهایی بسازد تا زندگیاش راحتتر و آسانتر شود. علاوه بر این، همیشه به دنبال پیاده كردن رویاهای خود بوده است، مثلا رویای پرواز، رویای حركت كردن در زیر اقیانوسها، رویای رفتن به سایر سیارهها، رویای سرعت و غیره. نكتهای كه از نظر جامعهشناختی مهم است آثار اجتماعی تحقق این رویاهاست. به تحولات وسایل ارتباط جمعی توجه كنید. رسانههای مكتوب مانند روزنامه و مجله، صفحه موسیقی، رادیو، سینما، تلویزیون و در اواخر قرن بیستم اینترنت اختراع شد. هر كدام از این فناوریها آثار و پیامدهای ملموسی بر جامعه گذاشتند. مثلا امكان ضبط كردن موسیقی روی صفحه باعث شد تا شما دیگر مجبور نباشید برای شنیدن موسیقی در كنار نوازنده یا خواننده باشید. همچنین موسیقی شكلی تجاری و صنعتی به خود گرفت و به تعبیری سفر كرد به مكانهای مختلف دنیا. اسمها، در بسترهای جغرافیایی مختلف شناخته شدند و شهرت تبدیل به سرمایه شد. روزنامهها و رادیو باعث شدند تا جوامع، اخبار حوادث بسیار دورتر از خودشان را بدانند و تحولات سایر جوامع را دنبال كنند و بتوانند جوامع خودشان را نیز تغییر دهند. درخصوص هوش مصنوعی، شاید مهمترین تفاوت این است كه چیزی در حال شكل گرفتن است كه دارد عین ما میشود. در واقع شاهد مابهازای خودمان هستیم. ماشینی كه با ما حرف میزند، به ما میگوید حالت خوب نیست. ما به عنوان انسان یك رقیب جدی پیدا كردهایم. بشر زمانی خودش تخیلورزی میكرد ولی حالا همان تخیلورزی را نیز دارد به هوش مصنوعی میسپارد. حتی هوش مصنوعی دارد رویاها را تعریف میكند. نگرانكنندهتر آنكه، نه تنها ما یك رقیب پیدا كردهایم بلكه این رقیب دارد بر ما سیطره پیدا میكند. او كمكم دارد از جایگاه دستیاری به موقعیت سروری میرود.
تفاوتهای هوش مصنوعی با سایر پیشرفتهای بشری در چیست و چرا برای اشاره به آن از تعبیر انقلاب بهره گرفتید؟
اوایل كه اینترنت آمده بود آیندهشناسان درباره این پدیده نوظهور عمیقا بحث میكردند. حتی قبل از اینترنت، با ظهور جامعه صنعتی، جامعهشناسان بسیاری با مفاهیم مختلفی نظیر مدرنیته، به ارزیابی آن پرداختند. برخی بدبین و برخی خوشبین بودند. آن زمان از «انقلاب صنعتی» صحبت شد. بعدها و با ظهور اینترنت، كسانی مانند آلوین تافلر كه شناختهشدهتر بود كتاب «شوك آینده» را نوشت. جالب است كه از تعبیر «شوك» استفاده كرد. او پیامدهای اینترنت را در عرصههای مختلف نظیر پزشكی، روابط اجتماعی و حتی خانواده بررسی كرد. برخی از پیشبینیهای تافلر هماكنون به وقوع پیوسته است. من فكر میكنم كه هوش مصنوعی آنقدر در حیات ما اثرگذار شده و خواهد شد كه بیاساس نیست دوباره از اصطلاح «انقلاب» استفاده كنیم. معمولا انقلابها جهان را دگرگون میكنند. ما هماكنون شاهدیم كه هوش مصنوعی به معنای واقعی در حال دگرگون كردن همه عرصههای زندگی و حتی مرگ است، به عبارت دیگر گویی حتی قرار است مرگ هم با هوش مصنوعی تعریف متفاوتی یابد، چه بسا اینكه هماكنون نشانههای آن را داریم میبینیم. برای مثال فردی كه فوت كرده در مراسم ترحیمش حاضر میشود و با شركتكنندگان حرف میزند و از آنان تشكر میكند و از بهترین خاطراتش میگوید و برای آنان آواز میخواند و حضار برایش دست میزنند. به گمان من در سالهای آینده چیزهایی خواهیم دید كه از اساس با وضعیت كنونی متفاوت خواهد بود. همجواری زندگی بین ما و رباتها یكی از آنهاست. اگر یك فناوری آنقدر اثرگذار باشد كه زندگی را بشود به قبل و بعد از آن تقسیم كرد اشتباه نخواهد بود اگر از واژه «انقلاب» استفاده كنیم. این روزها فیلمهایی میبینیم كه برای مثال در سوپرماركت یك ربات در حال خرید است و دیگران به او سلام میدهند و احوالپرسی میكنند یا برای اولینبار شاهد هستیم كه محتوای یك روزنامه تماما توسط هوش مصنوعی تهیه شده است. قبلا از تعابیر انقلاب صنعتی، انقلاب اطلاعات، انقلاب دیجیتال استفاده شده است و من فكر میكنم كه حالا هم هوش مصنوعی بسان یك انقلاب جدید است. البته ناگفته نماند كه فناوریها در واقع شكلی انباشتی دارند. تجارب، دانش و بینش جمع میشود و به نسخههای كاملتری از ابزارها میرسیم. هوش مصنوعی هم همینطور است. ردپا و پیشینهای دارد كه مدام تكمیلتر شده است ولی حالا دیگر به آستانه انفجار رسیده و در حال رقم زدن انقلابی در حیات و روزگار ماست. انگار كلید دری بسته پیدا شده است. اگر تافلر زمانی گفت شوك آینده، من ترجیح میدهم از «شوك اكنون» استفاده كنم. همین حالا با سرعتی باور نكردنی در حال مشاهده پدیدههایی هستیم كه بسیار شوك زدهمان میكنند.
شما در گفتاری كه در مقدمه به آن اشاره شد، تاكید كردهاید كه علوم اجتماعی باید به این پدیده به شكل جدیتر توجه كند. منظورتان از توجه جدیتر و بیشتر چیست و ارزیابیتان از كارهای محدود و معدودی كه برخی پژوهشگران ایرانی در این زمینه ارایه كردهاند، چیست؟
من فكر میكنم كه هنوز علوم اجتماعی آنطور كه شایسته است به پیامدهای اجتماعی هوش مصنوعی و تحولاتی كه دارد رقم میزند توجه نكرده است. تقریبا همه عرصههای اجتماعی دارد با هوش مصنوعی دستخوش تغییر میشود. از هنر تا پزشكی، از تحرك در شهر تا مرگ، از احساس آدمها تا تلقیشان از جهان پیرامون. هوش مصنوعی همانند انقلاب صنعتی در قرون قبلتر، دارد آثار خودش را به ما نشان میدهد. كسانی مانند زیمل، جامعهشناس آلمانی معتقد بودند كه جامعهشناسی باید به تعاملات اجتماعی و روابط بین افراد و تاثیر نیروهای اجتماعی بیرونی بر این روابط توجه كند. از این بابت است كه میگویم هنوز پژوهشگران علوم اجتماعی آنطور كه باید به هوش مصنوعی توجه نكردهاند. به نظر من همه دانشگاههای كشور باید مراكز تحقیقاتی بینرشتهای درخصوص هوش مصنوعی ایجاد كنند. پنج سال آینده شاید به اهمیت این پیشنهاد پی برده شود. من همیشه در كارهایم تلاش كردهام تا آنچه از جامعهشناسی آموختهام را به زندگی متصل كنم. حالا از همین منظر میگویم كه هوش مصنوعی دارد زندگی را تغییر میدهد و پژوهشگران علوم اجتماعی لازم است این تغییرات را در جامعه بررسی كنند. جالب است بدانیم كه در قرن نوزدهم، اساسا جامعهشناسی به دلیل سرعت تغییرات شتابان ناشی از انقلاب صنعتی ظهور كرد. جامعهشناسان میخواستند دریابند كه این تغییرات به كجا منجر خواهد شد؟ آیا در مجموع زندگی مدرن برخاسته از انقلاب صنعتی به نفع جوامع خواهد بود یا خیر؟ مفاهیمی مانند كمونیسم، قفس آهنین، گیمانشافت و گسلشافت و فردگرایی نتیجه همین كنجكاویها و ارزیابیها از تغییرات جامعه بود. مدتی قبل جملهای از بیل گیتس میخواندم كه گفته بود در 10 سال آینده هوش مصنوعی جایگزین معلمان خواهد شد. این بسیار اهمیت دارد و باید درباره آن پژوهش و ایده تولید كرد. این تحولات جوامع را دگرگون خواهند كرد.
شما در همان یادداشت تاكید میكنید كه بیشتر نیمه خالی لیوان را نگاه میكنید و دیدگاهتان «كاملا بدبینانه» است. درحالی كه میدانیم هوش مصنوعی مثل سایر دستاوردهای بشری در وهله اول قرار است زندگی را برای انسان سادهتر و بهتر كند. آیا واقعا هوش مصنوعی هیچ دستاورد مثبتی نداشته است؟
ببینید. من در نوشتهای برای مثال به ارزیابی اجتماعی مسیریابهای اینترنتی پرداختم. در آنجا گفتم كه مبنای شركتهای سازنده این مسیریابها، سرعت و زود رسیدن ماشین به مقصد است و به دنبال رضایت رانندهاند. همین باعث شده است تا كوچهها در محلهها، تبدیل به خیابان بشوند درحالی كه از نظر فنی، كوچهاند و نه خیابان و همین باعث میشود تا حیات محلهای به تدریج نابود شود. شما در كوچه باریكتان شاهدید كه مدام ماشینهایی با سرعت عبور میكنند و آسایش شما را ازبین میبرند و به غیر از این، دیگر والدین اجازه نمیدهند تا كودكان به كوچه بیایند و كودكی كنند. این نقدها و بررسیها به معنای آن نیست كه افرادی مانند من خدمات و كاركردهای مثبت فناوری جدید را نمیبینیم. یادمان نرود كه درنهایت سازندگان این فناوریها نگاه مهندسی دارند. افرادی مانند ما باید بیاییم و از مناظر مختلف، نظیر حقوق، جامعهشناسی، فلسفه، سیاست، روانشناسی و غیره ارزیابی كنیم تا نواقص برطرف بشود. آثار مثبت این فناوریها وجود دارد و مردم از آن استفاده میكنند. ما باید نقد اجتماعی را وارد عرصه فناوری كنیم تا سازنده با دقت بیشتری كارش را انجام دهد.
شما برای اشاره به پیامدهای هوش مصنوعی از مفهوم «آنومی» امیل دوركیم بهره گرفتهاید، منظور از آنومی چیست و چرا فكر میكنید كه هوش مصنوعی به آنومی منجر خواهد شد؟
مفهوم آنومی را امیل دوركیم بهكار برد. همانطور كه گفتم جامعهشناسانی مانند دوركیم به دنبال فهم جامعه جدید و تغییرات اجتماعی سریعی بودند كه در زمان خودشان در حال وقوع بود. آنومی با سرعت تغییرات ارتباط دارد، شرایطی كه حیات عینی جامعه تغییر میكند ولی هنجارها، انتظارات و ارزشهای اجتماعی هنوز دچار فاصله و شكافاند. در واقع بین آنها سازگاری و تناسب وجود ندارد. در اینجا نوعی تأخر به چشم میخورد. در این وضعیت آدمها دچار سرگشتگی در تعریف خوب و بد میشوند، مرز باید و نباید روشن نیست. اگر به هوش مصنوعی هم توجه كنیم تقریبا هر روز یك خبر جدید درباره توانایی آن منتشر میشود. ما هنوز در شوك خبر یك ماه پیش هستیم و از خودمان میپرسیم چه خواهد شد و ما باید چهكار كنیم كه میبینیم امروز هم خبری جدید منتشر شده است. اصحاب موسیقی داشتند از سیطره هوش مصنوعی بر تولید اثر موسیقایی حرف میزدند كه میبینید نویسندگان هم به آنها ملحق میشوند، پزشكان هم ملحق میشوند، عكاسان هم ملحق میشوند. این سرعت سرسامآور هوش مصنوعی نوعی سرگشتگی ایجاد كرده است. درخصوص هنجارهای حرفهای، برای مثال اگر یك دانشجو ترجمه متنی را به هوش مصنوعی بدهد قضاوت ما چیست؟ واقعا نمیدانیم و خودمان را برای این موقعیت آماده نكردهایم. هنجارهای اخلاقی پیشین روشناند ولی هنجارهای جدید برای شرایط جدید هنوز وجود ندارد. این شكاف همان آنومی است. هنجارهای قدیم به درد شرایط جدید نمیخورد ولی هنوز هنجارهای جدیدی هم شكل نگرفته است و جامعه در خلأ و سرگشتگی بهسر میبرد. در شبكههای اجتماعی میبینید كه با صدای مرحوم هایده آهنگ جدید عرضه میشود. خب حق فردی آدمهایی كه دیگر نیستند چه میشود؟ آیا این كار درست است؟ پاسخ روشنی به این پرسش وجود ندارد. مرز خوب و بد تار و مبهم است.
یك بخش جالب توجه و در عین حال نگرانكننده گفتار شما برای اشاره به پیامدهای هوش مصنوعی، در خود علوم اجتماعی است، به این معنا كه به نظر میرسد پیشرفتهای هوش مصنوعی ممكن است به تعطیل شدن اندیشه و بلاموضوع شدن بسیاری از كارها مثل تحقیقات و پژوهشهای علوم اجتماعی منجر شود. آیا فكر میكنید هوش مصنوعی میتواند مثل بشر یا حتی بهتر از او بیندیشد و مشكلات او را حل كند؟
درباره اندیشیدن بله من فكر میكنم بتواند. الان كسی میخواهد مقاله بنویسد از هوش مصنوعی میپرسد درباره این موضوع چند ایده مهم و ناب به من بده و او هم این كار را انجام میدهد. اگر بتواند دقیق با هوش مصنوعی صحبت كند و دقیق آنچه میخواهد را بیان كند هوش مصنوعی هم به شكل حرفهایتری پاسخ او را میدهد. وقتی هوش مصنوعی مقاله مینویسد یعنی دارد جای فكر كردن را میگیرد. وقتی هوش مصنوعی اثر موسیقایی خلق میكند یعنی دارد جای خلاقیت و ایده مینشیند. قبلا محقق تلاش میكرد خلاقیت به خرج دهد و برای مثال پاورپوینتی تهیه كند. هوش مصنوعی دارد برای او این كار را میكند. این همان نگرانی من است. این همان آنومی است. واقعا راه درست چیست؟ من باید پاورپوینتم را بدهم هوش مصنوعی انجام دهد یا ندهم؟ ترجمه را چه؟ آیا كسی كه این كار را نمیكند را باید ضدتكنولوژی و متحجر نامید؟ اینها پرسشهای مهمی است. من نگرانی دیگری هم دارم. اینكه، متفكران و پژوهشگران در خلوت خود از توانایی هوش مصنوعی بهرهمند بشوند ولی در اثر به آن اعتراف و اشاره نكنند.
من در جایی تحول جامعهشناسی و جامعهشناسان را به سه دور تقسیم كردم. گفتم «جامعهشناسان جامعهبین»، كه به آن اوایل شكلگیری جامعهشناسی در ایران اشاره دارد. جامعهشناسان با دانشجویان وارد جامعه میشدند و تحقیقات میدانی انجام میدادند. با آمدن كامپیوتر ما شاهد «جامعهشناسان صندلینشین» بودیم. آنان جلوی كامپیوتر مینشستند و به ارقامی نگاه میكردند كه دانشجویان در مصاحبه با مردم جمع كرده بودند و آن را آنالیز آماری و تفسیر میكردند. دوره سوم شاهد «جامعهشناسان اسكرینبین» هستیم. برای هر پرسشی به سراغ شبكههای اجتماعی و ویكی پدیا و اینترنت میرفتند. حالا، عصر هوش مصنوعی را باید چه بنامیم؟ ارتباط جامعهشناس و جامعه در وضع جدید چگونه خواهد بود؟ من فكر میكنم اگر هشدار ندهیم شاهد محققانی خواهیم بود كه كلان-دادههای اینترنتی را به معنای واقعیت جامعه و تمام آن، تلقی خواهند كرد و دیگر ارتباطشان با جامعه قطع خواهد شد. همچنین آنالیز و تحلیل این كلان-دادهها را نیز از هوش مصنوعی طلب خواهند كرد. ببینید. روشنتر بگویم. در شهرهای بزرگ ایران تقریبا دراغلب خیابانهای آن نوشتهاند«پایاننامه، مقاله» و بعد شماره موبایلی زیر آن آمده است. كشوری كه چنین وضعیتی دارد با آمدن هوش مصنوعی نمیتوان امیدوار بود كه علم بسط یابد. باید مدام حرف زد و به جامعه تذكر داد.
مرادتان از تعبیر تراژدی فرهنگ برای هوش مصنوعی كه زیمل به عنوان یكی از پیامدهای مدرنیته آن را ساخته، چیست؟
زیمل در برخی جستارهای خود از فرهنگ عینی و فرهنگ ذهنی استفاده میكند. فرهنگ عینی همان تمدن، ابزارها، هنر، معماری و همه آن چیزهایی است كه دستساخت بشر است. همه آنچه در بیرون از فرد وجود دارد. فرهنگ ذهنی در واقع قدرت هضم و جذب این دنیای بیرونی است. برای مثال ما چیزی به نام كلانشهر را ساختهایم؛ ساختمانها، خیابانها، تابلوها و غیره. حال بشر به وضعیتی میرسد كه آنچه ساخته خود اوست همچون غول میشود و این اوست كه در واقع بشر را هضم میكند. زیمل در جاهای از مفاهیم ماركس متاثر است. برای همین از مفهوم ازخودبیگانگی هم استفاده میكند. ما در واقع اسیر دستان چیزی شدهایم كه حاصل كار و مصنوع ماست و او ما را ازخودبیگانه ساخته است. ما قدرت هضم آن را نداریم و این اوست كه دارد ما را تهدید میكند و بر ما سیطره یافته است. زیمل این وضعیت را تراژدی فرهنگ مینامد. زیمل در جاهایی اشاره میكند كه با وضعیتی مواجه میشویم كه بشر حتی نمیتواند تصور كند كه اینها ساخته خود او هستند، آنقدر كه آن پدیده عظیم و وسیع میشود. هوش مصنوعی هم به گمان من اینطور خواهد شد. الان آثار آن را در بیكار شدن میبینیم. حرفهها به تدریج دارند نابود میشوند. آثار آن را در خلاقیت و ایدهپردازی میبینیم. تولید هنر پس از این چه تعریفی خواهد داشت؟ برای همین من مفهوم زیملی تراژدی فرهنگ را بهكار بردم. نكته دیگر آنكه ما كمكم این حس را داریم پیدا میكنیم كه ما در خدمت او هستیم. این اوست كه دارد به ما خط میدهد برای زندگی. قرار نبود اینطور شود. اوست كه میگوید كدام لباس به تو میآید، اگر كسالت داری چه كار كن، به كجا سفر برو، وقتی پیر بشوی چه شكلی خواهی شد، چطور زندگی كن. اگر یادتان باشد غول چراغ جادو همیشه همچون ارباب و بالاسر بر بالای سر سندباد ظاهر میشد. هوش مصنوعی هم دارد چنین جایگاهی مییابد.
آیا نمیتوان گفت این نگاه منفی و بدبینانه شما امری قدیمی است و بشر (معمولا آنها كه بیشتر از بقیه میاندیشند) همواره در برابر تحولات و تغییرات نگرانیهای مشابهی داشتند، حال آنكه بشر همواره چاره ساز است و بالاخره با هوش مصنوعی هم مثل سایر امور به نحوی از انحاء كنار میآید؟
درست است ولی توجه كنیم كه آیا برای مثال هشدارهایی كه درباره برخی از پیامدهای اینترنت داده شد همه غلط از آب درآمد؟ پدیدهای مانند اینترنت یا قابلیتهایی مانند بلوتوث چه آثاری در عرصه موسیقی داشت؟ هر خواننده یا موسیقیدانی از انتشار غیرقانونی آثارش در اینترنت مینالد، یا بر تغییر سبك زندگی و حتی بیماریهای ما چه تاثیری نهاد؟ اینها را عدهای قبلا پیشبینی كرده بودند. درست است كه بشر به دنبال چاره بوده است ولی خب حرف آن قدیمیها هم اشتباه نبود. كاهش ارتباطات واقعی در خانواده با آمدن تلفن همراه متصل به اینترنت قبلا گفته شده بود ولی دیدیم كه رخ داد و اشتباه نبود. هنوز هم این مشكلات وجود دارد. نگرانی، به نظر من كاركرد مثبت دارد. باعث میشود شما مراقب باشید. وقتی شما برای سفر و برای مقصد از قبل جستوجو میكنید و به شما گفته میشود كه برای مثال در این شهر هوا اینطور یا آنطور است شما سعی میكنید خودتان را به ابزارهایی مجهز كنید. نگرانیها و اخطارهای پژوهشگران و آینده شناسان از این منظر مفید است. جالب آنكه در سایر كشورها حتی برخی این ایده را مطرح میكنند كه ممكن است بشر به این نتیجه برسد كه در برخی عرصهها از دخالت هوش مصنوعی جلوگیری كند و اجازه توسعه به آن ندهد و این به صلاح زندگی جمعی باشد. نكته آخر آنكه كنار آمدن، كه در پرسش شما آمد، یعنی انفعال. در مقابلش میتوان از مواجهه فعالانه و هوشیارانه گفت. اینكه ما بدانیم با چه پدیدهای مواجه هستیم.
فرض كنیم آنچه شما درباره پیامدهای هوش مصنوعی میفرمایید، درست باشد. در برابر پیشرفتهای سریع و شتابناك هوش مصنوعی چه میتوان كرد؟ آیا اصولا كاری از دست بشر ساخته است؟
خیلی اوقات پیش آمده كه نقدها و نگرانیها به تجدیدنظر در فناوریها انجامیده است. هر هواپیمایی سقوط كرده جعبه سیاهش بررسی شده و در ساخت آن قابلیتهای جدیدی اضافه شده است. اتومبیل هم همینطور. شاید این نقدها باعث شود سازنده كه صرفا نگاه مهندسی و فنآورانه دارد هوشیار باشد. دقیقا برای همین مسائل است كه سیلیكونولی در امریكا میزبان افرادی مانند یوال نوح حراری میشوند تا نقد او را بشنوند. متاسفانه شركتهایی كه در ایران در این عرصهها كار میكنند نگاه بین رشتهای ندارند و صرفا تلاش میكنند در كسب و كارشان از رقبا عقب نمانند. البته من در جاهایی از خودم این را میپرسم. یعنی میگویم واقعا میتوان جلوی اختراع چیزی را گرفت؟ من هم برای همه پرسشها پاسخ ندارم چون در حال آزمایش و خطا هستیم ولی معتقدم باید پژوهش كرد و نتایج پژوهش را با جامعه به اشتراك گذاشت و حرف زد.
علوم اجتماعی و پژوهشگران آن به طور خاص در این زمینه چه كاری از دستشان بر میآید؟ آیا فقط ناظرند و میتوانند به توصیف و تشریح شرایط بپردازند یا میتوانند راهكارهایی هم برای بهتر كنار آمدن با آن ارایه كنند؟
همانطور كه در قسمتهای قبل گفتم ما شاهد شكلی از آنومی هستیم. فعلا گویا باید گفتوگو كنیم و بفهمیم كه چه اتفاقی دارد میافتد و ما چه میتوانیم انجام دهیم. سرعت تغییرات بالاست. فعلا نیازمند گفتوگو جمعی پژوهشگران و متفكران هستیم تا آن گفتوگوها علاوه بر آنكه به سیاستگذاریهای مفید منتهی شود شكلی از آگاهی عمومی هم ایجاد كند. توجه كنیم كه هوش مصنوعی انسان نیست. هوش مصنوعی ساخته بشر است. هوش مصنوعی احساس و ادراك به معنای انسانیاش ندارد. ما در این خصوص باید مدام با جامعه صحبت كنیم و این را بگوییم. من شاهد افرادی هستم كه از نظر احساسی و عاطفی به هوش مصنوعی وابسته شدهاند. دلشان برای او تنگ میشود. حتی به او پیام میدهند كه «حالی از ما نمیپرسی». اینها جنبههای نگرانكننده داستان است. ما باید مراقب باشیم تا هوش مصنوعی خلاقیتهای ما را از بین نبرد. من نگرانم در آینده نزدیك شاهد پژوهشگرانی باشیم كه اغلب تواناییهایشان به زوال رفته است و فقط یك توانایی برجسته دارند و آن ارتباط موثر و مفید و سازنده با هوش مصنوعی و نحوه استفاده مطلوب از آن است. هر كس در این عرصه كارآمدتر باشد بهتر خواهد درخشید و جلوتر خواهد بود. فرقی هم نمیكند. موسیقیدان باشد یا نقاش، جامعهشناس باشد یا اقتصاددان، پزشك باشد یا كشاورز. اینها مایه نگرانی است. بشر تكساحتی نگرانكننده است.
نظرات