پروژهی روشنفکری دینیِ دو دههی اخیر در ترسیم و نشان دادن نقشهی راه موفق بوده و چارچوب و حدود و ثغور اصلاح گری دینی و نسبت آن با دیگر معارف بشری در زمانهی کنونی را به نیکی ترسیم کرده و نشان داده است.
چنانکه پیشتر نوشتهام، بر این باورم که میتوان از برساختهی « روشنفکری دینی» به نحو موجهی سخن به میان آورد و از آن تعیین مراد کرد.[1] از مباحث لفظی و دلالت شناختی که بگذریم، میتوان چندین گفتمان را در دل سنت روشنفکری دینی ِ دهههای هفتاد و هشتاد شمسی از یکدیگر بازشناخت و تفکیک کرد. مطابق با آموزههای نحله قالب این دو دهه، باید «دین» را از «معرفت دینی» تفکیک کرد؛ تحول معرفت دینی ارتباط وثیقی با تغییر و تحول معارف غیر دینی اعم از علوم تجربی انسانی وعلوم تجربی غیر انسانی و علوم غیر تجربی دارد.[2] لازمهی این سخن این است که پیشفرضها و پیشفهمهای آدمیان که بنا به پیشینهی معرفتی و تربیتی ایشان علیالاصول متکثرند و غیر قابل تحویل به وحدت، در فهم ایشان از کتاب و سنت به نحو طبیعی ریزش میکند. دفاع از فهم روشمندِ سنت دینی و به رسمیت شناختن قرائتهای مختلف از دین و نقد و نفی قرائت رسمی از دین از مؤلفههای این نگاه روشنفکرانه به دین است. در عرصهی اجتماع و سیاست نیز این نحلهی روشنفکری دینی، بشر جدید را "جانور محق" معرفی میکند و بیش از تکالیف او بر حقوق بنیادین و نقضناپذیر او انگشت تأکید مینهد؛ با موجه انگاشتن و بر مسند تصویب نشاندن «حقوق بشر» و با مدد گرفتن از روش «اجتهاد در اصول» و « ترجمه فرهنگی»، علاوه بر اجتهاد متعارف و مصطلح فقهی که از آن میتوان ذیل عنوان «اجتهاد در فروع» یاد کرد، در پی توزین کردن احکام اجتماعی و سیاسی در ترازوی اخلاق و بدست دادن قرائتی موجه، اخلاقی و انسانی از این دسته احکام در روزگار کنونی است. دفاع از مناسبات و روابط دموکراتیک و پاسداشت حقوق اقلیت سیاسی از مقتضیات این نگاه در عرصهی سیاست است. تفکیک میان «سکولاریسم فلسفی» و « سکولاریسم سیاسی» این امر را به نحو روشنتری نشان میدهد. در حالیکه روشنفکران دینی معاصر به سکولاریسم فلسفی باور ندارند و وجود ساحت قدسی را در این عالم مفروض میگیرند، قائل به سکولاریسم سیاسی هستند و رابطهی حقوقی میان نهاد دین و نهاد حکومت را منتفی میدانند. همچنین روشنفکران دینی بر کثرتگرایی دینی تأکید میکنند و عموم متدینان ادیان گوناگون را مهتدی به هدایت خداوند قلمداد میکنند، از اینرو با پارهای از سختگیریهایی که با پیروان ادیان دیگر [...] صورت میگیرد، با انگیزه و ادلهی دینشناسانه مخالفند و آنرا ناموجه میانگارند. ایشان همچنین با پیش کشیدن نظریهی «سه فرهنگ» از تلائم و تصالح میان سه فرهنگ دینی، ایرانی و غربی ایرانیان معاصر سخن میگویند؛ از نظر ایشان نه ایرانیت بر اسلامیت رجحان دارد و نه اسلامیت بر ایرانیت، نه اعیاد اسلامی جا را بر اعیاد ایرانی تنگ میکند و نه اعیاد ایرانی، اعیاد اسلامی را از صحنه بیرون میراند.
ما وارث سه فرهنگیم و باید از داد و ستد و دیالوگ مدام میان این سه فرهنگ سراغ بگیریم. علاوه بر این، پیافکنی الهیات و کلام جدید اسلامی از دغدغههای چند سال اخیر این متفکران و روشنفکران است. مطابق با رأی ایشان، فقه قویّاً از کلام مشروب میشود و پیافکنی الهیات جدید، آثار و نتایج فقهی متعدد و مهمی در پی دارد. از مهمترین مباحث کلامی در ادیان ابراهیمی، نحوهی سخن گفتن خداوند با پیامبر است؛ سخن گفتنی که «وحی» نامیده میشود و مهمترین و محوریترین مفهوم کلامی است. عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری، دو شخصیت برجستهی این نحلهی روشنفکری، با مدد گرفتن از آموزههای فلسفه و عرفان اسلامی، یافتههای فلسفهی زبان و هرمنوتیک جدید و استشهاد به آیات قرآن، از تفسیر سنتی از این مقوله عبور کرده و تبیین کلامی دیگری از آن بدست دادهاند[3]. بنابر رأی ایشان، با سیال کردن این مفهوم و عنایت داشتن به زمینه و زمانهی نزول وحی و واکاوی سویههای زمینی و تاریخی و اینجایی و اکنونی آن، با مفروض گرفتن سویههای متافیزیکی و آسمانی آن، میتوان الهیات نوینی تأسیس کرد و به آثار و نتایج فقهی و حقوقی مترتب بر آن خوشامد گفت. در عین حال، به همراه نو شدن درک ما از مفهوم وحی، باید تلقیای از مفهوم «خدا» بدست داده شود که متناسب و متلائم با این تلقی از مقوله «نبوت» در نظام الاهیاتی جدید باشد. مباحثی چون «صورت و بیصورتی» که جهت بازسازی و صورتبندی تلقی عرفا از مفهوم خدا با عنایت به آثار جلالالدین رومی تقریر شده، گام مهمی است که در این میان برداشته شده است .[4] اینچنین است که تعامل معرفتی و روشنفکرانه با جهان جدید و آموزههای مدرن صبغهی جدیتر و روشمندتری به خود میگیرد و قرائتی از دین به دست داده میشود که با دستاوردهای جهان جدید بر سر مهر است و دست کم ناسازگاری ندارد؛ کاری که در کارنامهی نحلههای پیشین سنت روشنفکری دینی کمتر به چشم میخورد. (از مرحوم اقبال لاهوری که بگذریم، روشنفکران دینی برجستهای نظیر شریعتی و بازرگان بحث کلامی و فلسفی و عرفانی منسجم و منقحی دربارهی مفاهیم توحید و نبوت نکردهاند).
به نظر میرسد کوششهای روشنفکران دینی در دو دههی اخیر قرین توفیق بوده و دستاوردهای معتنابهی داشته که در فضای فکری و فرهنگی این دیار نهادینه شده و رفته رفته در زمرهی مشهورات و مسلمات قرار گرفته؛ هرچند هنوز به خورشید نرسیدهایم و غبار آخر نشده و اندکی راه است تا بینا شدن:
گفتمان«سازگاری» به جای گفتمان «استخراج» قدر دیده و بر صدر نشسته، به نحویکه عموم روشنفکران دینی و مخاطبان آنها دیگر در پی استخراج مفاهیم مدرن از دل سنت دینی نیستند؛ مثلاً قرار نیست در پی استخراج دموکراسی از دل دین و تحقق «دموکراسی دینی» برآمد؛ بلکه هم اصلی طایفهی روشنفکران دینی این است که توضیح دهند میتوان دیندار ماند و در عین حال دموکرات بود و حقوق بشر را پاس داشت. در عین حال فراوردههای علوم انسانی جدید نظیر فلسفهی اخلاق، فلسفهی دین، فلسفهی سیاست، جامعهشناسی به رسمیت شناخته شده و برای ارزیابی سنت دینی و فقهی به کار بسته شده و مقولاتی چون نقد اخلاقی فقه و نقد اخلاقی سیاست سر برآورده است؛ نزاع میان علم تجربی و دین، در صورت عالمانه و غیر شتابزده و عمیق آن و با عنایت به کارهای محققانهای که در این باب در سطح جهان صورت گرفته و منتشر شده، تقریر شده؛ نگاه تاریخی به دین و لف و نشر و آزمون شدن عقاید در طول تاریخ جدی انگاشته شده....
تصور میکنم پروژهی روشنفکری دینیِ دو دههی اخیر در ترسیم و نشان دادن نقشهی راه موفق بوده و چارچوب و حدود و ثغور اصلاح گری دینی و نسبت آن با دیگر معارف بشری در زمانه کنونی را به نیکی ترسیم کرده و نشان داده است. کسانیکه تعلق خاطری به این پروژه دارند و در دل آن فعالیت میکنند، باید در دل ابعاد کلان ترسیم شدهی این پروژه در دههی نود شمسی کار کنند و به نحو تخصصی و مبسوط در حوزههای مختلف آن فعالیت کنند. مثلاً مباحثی چون «فقه در ترازوی اخلاق»، «سیاست در ترازوی اخلاق»، «تلقیهای فلسفی و کلامی و عرفانی از خدا در جهان مدرن»، « رابطهی میان تجربهی دینی و تجربهی عرفانی و امر وحیانی»، « حجیت معرفتشناختی تجربهی دینی و تجربهی عرفانی»، « نسبت میان اخلاق دینی و اخلاق سکولار»... در ذیل این پروژه میگنجند و پرداختن بدانها این پروژه را، که به نظر جدیترین و رهگشاترین و مؤثرترین پروژهی فکری و فرهنگی موجود برای عبور از دوران گذار در این دیار میرسد، به پیش میراند. در عین حال پرداختن به سلوک معنوی و مؤلفههای آن در جهان راززدایی شدهی کنونی از اموری است که در روشنفکری دینی معاصر کم و بیش مغفول واقع شده و پرداختن بدان فریضه است. کسانیکه جهانشان دگرگون شده و به نحو دیگری به جهان پیرامون مینگرند و عادات مألوف ذهنی و شاهدهای عهد شباب فکری و پیشینهی معرفتی و مجموعهی تصورات و تصدیقاتشان دربارهی ساحت قدسی و امر متعالی تغییر کرده، نمیتوانند به سان گذشته سلوک معنوی خویش را در این زمانه پر تب و تاب سامان ببخشند. روشنفکری دینی دههی نود که بنا دارد هم سهم عقل را ادا کند هم سهم دل را؛ نمیتواند و نباید دلمشغولِ این امر مهم اگزیستانسیل نباشد. اینچنین است که کشتی روشنفکری دینی در دریای پر تلاطم و طوفانی روزگار و در میان بادهای ناموافق بسیاری که میوزد، کژ و مژ میشود و به پیش میرود و همنورد افقهای دور میشود و ساحلهای چشمنوازِ بکر و بدیعی را فتح میکند.
پانوشتها و ارجاعات:
----------------
[1] نگاه کنید به: سروش دباغ " روشنفکری دینی و آبغوره فلزی" و " تحلیل مفهوم روشنفکری دینی "، مهرنامه، شمارههای 9 و16. اکنون در: سروش دباغ، فکر نازک غمناک: جستارهایی در روشنفکری، اخلاق و عرفان، نشر علم، در دست انتشار.
[2]نگاه کنید به عبدالکریم سروش، قبض و بسط تئوریک شریعت، صراط، تهران، 1388. همچنین نگاه کنید به محمد مجتهد شبستری، هرمنوتیک، کتاب وسنت، طرح نو، تهران، 1386.
[3] نگاه کنید به سروش دباغ، آیین در آیینه: مروری بر آراء دینشناسانه عبدالکریم سروش، تهران، صراط،، مدخل 2؛ همچنین نگاه کنید به " هرمنوتیک و تفسیر دینی از جهان"، گفتگو با محمد مجتهد شبستری، فصلنامه مدرسه، شماره 6
[4] نگاه کنید به عبدالکریم سروش، ساسله مباحث « صورت و بیصورتی»، ماهنامه آفتاب،1380. در همین راستا، نگارنده این سطور بر آن است تا به امید خدا در سلسله مقالات « طرحواره ای از عرفان مدرن»، حدود وثغور و مؤلفهها و شروط تحقق «دینداری تجربت اندیش» در جهان مدرن کنونی را به بحث بگذارد.
نظرات