تهران- پایگاه اطلاعرسانی اصلاح
بنا به گزارش پایگاه اینترنتی مؤسسهی فرهنگی «ندای توحید»، هجدهمین همایش فارغالتحصیلی طلاب دارالعلوم زاهدان، در یکم و دوم مردادماه 1388 در محل «مصلاّی نماز جمعهی زاهدان» برگزار میشود. در این فراخوان عمومی از همهی احاد اهل سنت و جماعت ایران در همهی مناطق اهلسنتنشین ایران دعوت به عمل آمده است تا در این مراسم باشکوه و معنوی، حضور به هم رسانند.
شایان ذکر است در این مراسم دینی که پیشتر تحت عنوان «ختم بخاری شریف» در دارالعلوم مکی زاهدان برگزار میشد، شخصیتها، جماعتها و گروههای اسلامی داخلی و خارجی حضور دارند. این مراسم، سبب همگرایی و وحدت رویهی بیشتری در میان اهل سنت و جماعت ایران شده است.
نظرات
برای سعید حجاریان<br /> <br /> <br /> نویسنده: صدیقه وسمقی<br /> <br /> مدتی بود که حجاریان به طور جدی به ترور تهدید می شد، به ویژه پس از فاجعه 18 تیر و حمله به کوی دانشگاه تهران، که شورای شهر تهران در این فاجعه انسانی از هیچ کوششی در حمایت از دانشجویان مظلوم فروگذار نکرد. خبرهایی به ما می رسید که در برخی محافل گفته می شود عوامل فتنه کوی دانشگاه سه نفر هستند، آنان از سعید حجاریان و دو عضو دیگر شورا نام می بردند. به یاد دارم، صبح روز جمعه 18 تیر، زود هنگام، حسین درودیان عضو شورای شهر به من زنگ زد با حالتی پریشان و مضطرب. او گفت که در تهران نیست و ادامه داد دیشب به کوی دانشگاه ریخته اند و بچه ها را لت وپار کرده اند گفتم: چه کسانی به آنجا ریخته اند؟ با صدای لرزان گفت: نمی دانم، فقط هرچه سریع تر به آنجا بروید! پس از این مکالمات کوتاه، با سرعت با همسرم به سوی امیرآباد حرکت کردیم. با حمایت دانشجویان وارد کوی شدیم. چه می دیدیم! دانشجویان گریه می کردند و فریاد می زدند. «اگر صدای مظلومیت ما را به گوش مردم و مسوولان نرسانید. خائن اید.» صحنه ها بسیار دلخراش بود پس از بازدید از کوی، به بیمارستان شریعتی رفتیم تا از مجروحانی که به آن بیمارستان منتقل شده بودند عیادت کنیم کارکنان بیمارستان اجازه نداشتند با ما صحبت و ما را به سوی مجروحان راهنمایی کنند. در گوشه ای از سالن بیمارستان چشمم به یک مجروح افتاد که روی تخت خوابیده بود. هر دو پای او شکسته بود. او پاکستانی بود، در دانشگاه تهران تحصیل می کرد و در خوابگاه دانشجویان خارجی امیرآباد سکونت داشت. گفت: اینطور از ما، میهمان نوازی می کنید؟ از شرم سرم را به زیر انداختم و برای سلامتی او دعا کردم. شورای شهر همان روز کمیته ای برای بررسی مسائل کوی تشکیل داد که مسوولیت کمیته به من واگذار شد. رئیس و بسیاری از اعضای شورا نسبت به این حادثه بزرگ که در شهر تهران اتفاق افتاده بود، حساس بودند و مسائل را تعقیب می کردند. برای ما که موضوع را پیگیری می کردیم پرونده ها ساخته شد. برای من چهار پرونده در رابطه با فاجعه کوی تشکیل شده بود. سرانجام، دادگاه محاکمه به اصطلاح مسببان فاجعه کوی، تشکیل شد! چند نظامی رده پایین و چند سرباز محاکمه شدند و در پایان یک سرباز محکوم به سرقت یک ریش تراش شد. در دادگاه ثابت شد که هیچ اتفاقی نیفتاده است. شورای شهر هم تصویب کرد شهرداری کوی را بازسازی کند و آن را تا مهرماه برای استفاده دوباره دانشجویان آماده سازد. دانشجویان به شورای شهر می آمدند و می رفتند. کمیته نیز به رغم عدم همکاری نهادهای مربوطه، گزارش ها را به شورای شهر می داد. افکار عمومی باور نمی کرد که چند سرباز و نظامی رده پایین مسبب آن فاجعه بزرگ باشند. به همین جهت در شهر می گشتند که یقه کسی را بگیرند و فاجعه را به گردن او بیندازند! دیواری کوتاه تر از چند نفر از اعضای شورا پیدا نشد. مباشرین را که محاکمه کرده بودند و از آن میان یک سارق ریش تراش در آوردند. ظاهرا به دنبال آمر می گشتند! پرونده ها در جریان بود و ما هر از گاهی به دادگاه احضار می شدیم. شرایط ناآرام بود. دولت خاتمی با مشکلات زیادی مواجه بود و پرونده قتل های زنجیره ای نیز در جریان بود. انتخابات مجلس ششم برگزار شده بود و اصلاح طلبان، اکثریت مجلس را به دست آورده بودند. شورای نگهبان درصدد ابطال بسیاری از صندوق های تهران بود. <br /> روز 21 اسفند 78 به حجاریان گفتم: خبرهایی که به گوش می رسد نگران کننده است. بهتر است قبول کنید که از شما محافظت شود. مثل همیشه زیربار نرفت و گفت: آهنگر آورده ام درها و پنجره های خانه را محکم کرده اند، آنقدر که اگر افرادی حمله کردند، 20 دقیقه مقاومت داشته باشد تا نیرو از کلانتری برسد. <br /> سوالاتی در ذهنم پیدا شد. از کجا معلوم که آنان روز روشن در خیابان ترور نکنند؟ از کجا معلوم که نیروی پلیس بتواند کاری کند؟ این سوالات را با حجاریان مطرح نکردم چون گمان کردم، او از آنجا که خود امنیتی بوده این چیزها را بهتر می داند. او حتما مطمئن است که روز روشن، پیش چشم مردم او را ترور نمی کنند. او حتما می داند که نیروی پلیس در صورت هجوم تروریست ها به خانه او، به وی کمک خواهد کرد. <br /> صبح روز 22 اسفند ساعت 8:30 مقابل شورا رسیدم. آن روز جلسه علنی داشتیم. وضعیت مقابل ساختمان شورا غیرعادی به نظر می رسید. آسفالت خون آلود بود. نمی دانم چه کسی به من گفت که حجاریان چند دقیقه پیش ترور شد. با پریشانی و ناراحتی به محل برگزاری جلسه رفتم دوستان در آنجا جمع بودند. حکیمی پور، از اعضای شورا که همزمان رسیده بود، حجاریان را به بیمارستان سینا برده بود. <br /> بعضی از اعضای شورا نیز به بیمارستان رفته بودند. عطریانفر در سالن با صدای بلند گریه می کرد. نمی دانستیم که سعید، زنده است یا نه! حاضران در سالن بعد از گریه و گفت وگو تصمیم گرفتیم به بیمارستان برویم. سعید در کما بود و امید برای زنده ماندنش کم. گلوله به صورتش اصابت کرده بود. افرادی شادی کنان به گمان آنکه سعید کشته شده، در اطراف بیمارستان شیرینی پخش می کردند. شورای شهر کمیته ای برای پیگیری موضوع ترور و پیامدهای آن تشکیل داد. مسوولیت این کمیته نیز به من واگذار شد. بعضی از دوستان نیز، مانند فروزش و عابدینی مسوول پیگیری امور درمانی سعید شدند. پزشکانی داوطلبانه از خارج آمدند. در داخل نیز تیم پزشکی تشکیل شد. همان روز اول متوجه شدم که جریان ترور می خواهد، ترور حجاریان را به نهضت آزادی ایران نسبت دهد. <br /> معلوم شد که سناریویی تهیه شده است. برادر حجاریان اطلاع داد که چند روز قبل سعید به طور جدی تهدید شده بود. دفتر او را وارسی کردند. نواری پیدا شد. همه نشستیم و نوار را گوش کردیم. در آن نوار جوانکی کم سواد، نوشته ای را می خواند و گاه کلماتی را غلط تلفظ می کرد. کسانی که آن نوشته را تهیه کرده بودند. سعید را تهدید به قتل کرده بودند. نه تنها او را بلکه خانواده و پدر و مادر او را نیز! <br /> چند روز بعد سعید به هوش آمد، چند روز بعد از آن حکیمی پور، عضو شورای شهر بازداشت شد. مطلع شدیم که جریان ترور می خواهد شورای شهر و نهضت آزادی را با هم عامل ترور اعلام کند. حکیمی پور که سعید را به بیمارستان رسانده بود، اکنون متهم به همدستی در ترور بود. طراحان سناریو چنین احتمالی را پیش بینی نکرده بودند و امور را طبق سناریویی که قبلانوشته شده بود پیش می بردند. مدارک و اسنادی درباره جریان ترور و عوامل آن به دست کمیته رسید. مضمون نوارتهدید را در اختیار خبرنگاران قرار دادیم. دوباره به دادگاه احضار شدیم. من و سه نفر از اعضای شورا هرکس که ما را نمی شناخت یا شاید هم می شناخت، گمان می کرد، مشتی انسان شرور به شورای شهر آمده اند که گاه در کوی دانشگاه فتنه برپا می دارند و گاه یکدیگر را ترور می کنند. <br /> به هوش آمدن سعید حجاریان که خود، عوامل اصلی ترور را می شناخت، تلاش های دستگاه های مربوط دولت خاتمی و نیز تلاش های کمیته مستقر در شورا سرانجام به این نتیجه منجر شد که سناریوی قبلی خنثی شده و ناگزیر چند نفر به عنوان عوامل ترور بازداشت شدند. دادگاه از سعید می خواست که از این افراد شکایت کند تا آنان محاکمه شوند. او که این افراد را آمران و عاملان اصلی ترور نمی دانست از آنان شکایت نکرد. آنان نیز به خیر و خوشی محاکمه شدند. به هرحال زحمت کشیده بودند این افراد فقط مباشر ترور بودند، آنان که در شورای شهر و نهضت آزادی به دنبال آمر می گشتند در هرحال مطلوب خود را نیافتند. حکیمی پور آزاد شد. سعید به شدت معلولیت پیدا کرد. <br /> اکنون سعید با آن همه معلولیت و پس از نزدیک به 10 سال تحمل رنج و مشقت، در زندان به سر می برد، نه تنها او بلکه عطریانفر، از اعضای شورای شهر دوره اول و بسیاری از فعالان سیاسی، روزنامه نگاران و دوستان عزیز.
پیشنهاد سحابی به رهبران اصلاحات : میر حسین خاتمی و کروبی جبهه سیاسی تشکیل دهند<br /> <br /> <br /> <br /> <br /> <br /> <br /> <br /> <br /> گروه سیاسی: عزت الله سحابی به صف پیشنهاد دهندگان به میرحسین در خصوص تاسیس یک جبهه سیاسی - البته به همراه سید محمد خاتمی و مهدی کروبی - پیوست. پیشنهادات به میرحسین موسوی درخصوص تاسیس حزب پس از ابراز 1تمایل این کاندیدای اصلاح طلب انتخابات ریاست جمهوری دهم درخصوص «تداوم فعالیت سیاسی به صورت نظام مند و گروهی» وارد فاز تازه یی شده و به رغم مخالفت ها و حتی تهدیدات برخی چهره های تندرو حامی دولت، در حال گسترش است.اگر روز گذشته چهره شاخص سیاسی اصلاح طلبان - سید حسین مرعشی - به نخست وزیر دوران جنگ پیشنهاد کرد به جای حزب سیاسی به فکر تشکیل جبهه سیاسی باشد، عزت الله سحابی نیز همصدا با سخنگوی حزب کارگزاران، این نکته را مورد توجه قرار داد که «حزب دارای یک ایدئولوژی خاص است» و بر این اساس تشکیل جبهه سیاسی را با اوضاع و احوال ایران دارای تطبیق و مطابقت بیشتری دانست که از دید رئیس شورای فعالان ملی - مذهبی «از تشکیل حزب سیاسی واجب تر است».نماینده دور اول مجلس که در دوران دولت مهندس موسوی در سازمان صنایع کوچک وزارت صنایع به عنوان یکی از مدیران میرحسین فعالیت می کرد، در عین حال پیشنهاد خود را تنها محدود به موسوی نکرد و باب بحث تازه یی را گشود. سحابی همراهی موسوی، خاتمی و کروبی را در مقطع فعلی ضروری دانسته و بر این اساس پیشنهاد کرد این سه چهره شاخص و محوری اصلاح طلبان در راستای فشرده تر شدن صف هواداران «تغییر» در کنار یکدیگر، جبهه یی فراگیر تاسیس کنند. این فعال سیاسی با تجربه، دلایل خاص خود را دارد: «اگر موسوی، خاتمی و کروبی مبادرت به تشکیل یک جبهه سیاسی کنند، مطمئناً تاثیر مضاعفی در ساحت سیاسی ایران خواهد گذاشت.»سحابی استدلال خود را کامل کرد و موضوعی را مورد توجه قرار داد که از دید تحلیلگران سیاسی، یکی از اصلی ترین دلایل به نتیجه نرسیدن فعالیت های مدنی و سیاسی در جامعه ایران به شمار می رود: «تشکیل چنین جبهه یی از سوی این سه چهره اصلاح طلب واجب و ضروری است. حرکاتی که اکنون در جامعه در حال رخ دادن است، نیاز به یک رهبری دارد، زیرا هر حرکت خودجوشی که رهبر نداشته باشد یا رادیکال می شود یا دچار سرخوردگی خواهد شد. به همین دلیل ایجاد جبهه گسترده برای رهبری حرکت های مردمی همراه با فکر و استراتژی لازم است.» او در گفت وگویی که ایلنا آن را منتشر کرد، در عین حال اعلام کرد با تشکیل حزب مخالف نیست. سحابی اما پاسخگوی پرسش دیگری در خصوص جبهه دموکراسی و حقوق بشر نیز شد: جبهه یی که مصطفی معین یکی از کاندیداهای اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری نهم تلاش زیادی کرد آن را با حضور همه نیروهای دموکراسی خواه تشکیل دهد اما به دلیل موانع ایجاد شده نتوانست ایده خود را محقق سازد. <br /> سحابی درخصوص اینکه آیا تشکیل جبهه یی جدید به فرجام جبهه دموکراسی خواهی مبتلانخواهد شد، نیز توضیحاتی داد و با تاکید بر تفاوت های مقطع فعلی با چهار سال قبل ادامه داد: «اگر چه دکتر معین در تشکیل جبهه دموکراسی خواهی پیشرفت هایی داشت ولی به دلیل عدم همراهی برخی گروه ها نتوانست آن را به فرجام برساند ولی مقطع فعلی شرایط و الزامات خاص خود را دارد و به همین دلیل من به موفقیت چنین جبهه یی در صورت تشکیل آن خوشبین هستم.» <br /> <br /> وی همچنین از وضعیت برخی همفکران خود که در بازداشت به سر می برند، اظهار نگرانی کرد و درباره اولویت برهه زمانی فعلی نیز نکته مهمی را گوشزد کرد: «آنچه امروز درد جامعه ما است و همه باید به دنبال آن باشیم، آزادی و قانون است و این مهم، مستقل از گرایش های خاص ایدئولوژیک است.»<br /> <br /> اما حسین مرعشی نیز با اشاره به احتمال تشکیل حزب سیاسی توسط موسوی گفت: موسوی بهتر است هم به لحاظ فنی و هم به لحاظ سیاسی یک جبهه سیاسی تشکیل دهد.<br /> <br /> وی درخصوص ویژگی های جبهه سیاسی گفت: جبهه سیاسی نیاز به مصوبه جدید ندارد و احزاب، شخصیت های حقوقی و حقیقی و مردم علاقه مند می توانند در این جبهه عضو شوند.<br /> <br /> عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی، فراگیری جبهه را بیشتر از حزب دانست و گفت: جبهه سیاسی از آنجا که فراگیرتر از حزب سیاسی است و احزاب، مردم و شخصیت های فکری مستقل را پوشش می دهد، با واقعیات موجود هماهنگ تر است.<br /> <br /> وی با اشاره به همراهی افرادی که با موسوی هستند، گفت: جمعی که پشت سر موسوی هستند، عملاً قدرت تشکیل یک جبهه سیاسی را دارند تا یک حزب سیاسی.<br /> <br /> وی تاکید کرد: موسوی عملاً رهبری یک جبهه سیاسی متشکل از افراد عادی علاقه مند به کشور و حفظ دستاوردهای نظام از جمله آزادی را بر عهده دارد و به نظر من همین واقعیات را باید رسمیت داد.<br /> <br /> مرعشی همچنین با انتقاد از برخوردهایی که با فعالان سیاسی بعد از تحولات انتخابات صورت پذیرفت، خاطرنشان کرد: برخی در تلاش هستند در کشور تک صدایی را حاکم کنند و به هیچ عنوان حرکت های اعتراضی مردم را بر نمی تابند.<br /> <br /> این پیشنهادات در حالی روی میز کاندیدای معترض به نتایج انتخابات قرار گرفته که پس از زمزمه تشکیل حزب سیاسی توسط میرحسین فضای سیاسی کشور را تحت الشعاع قرار داده است. واکنش های مثبت مردمی در کنار استقبال فعالان سیاسی اصلاح طلبی که در بازداشت به سر نمی برند، از دید ناظران سیاسی به عنوان عطش کار تشکیلاتی در جامعه به رهبری میرحسین تعبیر شد. حتی اصولگرایان خرد گرا نیز پالس های مثبتی را در قبال تصمیم تازه مهندس موسوی ارسال کردند هرچند یکی از چهره های مشهور تندرو در سرمقاله روزنامه خود، خواستار رد صلاحیت خاتمی و میرحسین در کمیسیون ماده 10 احزاب برای تاسیس حزب شد. <br /> <br /> تحزب در ایران اگر چه با مشکلاتی رو به روست اما عملکرد اصلاح طلبان در توسعه فعالیت حزبی به مدد کمک های دولت اصلاحات و عزم مهدی کروبی در تاسیس حزب اعتماد ملی در دوران عدم حضور در قدرت، آگاهان را متوجه این حلقه مفقوده در رقابت های سیاسی ایران کرده است. اصلاح طلبان که به دخالت های برخی نیروهای غیر سیاسی در نتایج انتخابات معترض هستند و نقطه اوج آن را مربوط به انتخابات ریاست جمهوری دهم می دانند بر این باورند که گسترش کار تشکیلاتی تنها راه بر طرف کردن تهدید این نیروهای غیر سیاسی است. اکنون پتانسیل بی بدیل میرحسین در کنار تجربیات کروبی و محبوبیت خاتمی می تواند، نیروهای پر شمار هواداران نیروهای سیاسی معترض به نتایج انتخابات را در قالبی مشخص بسیج کند. امری که شواهد و قرائن نشان می دهد رهبران اصلاحات اهمیت آن را به خوبی درک کرده اند اما از موانع مقابل خود نیز به خوبی آگاه هستند
پروندهی وحی و قرآن مطالب منتشرشده پیرامون مصاحبهی دکتر عبدالکریم سروش <br /> http://kilashin.persiangig.com/documents/klam-soroush.doc<br /> http://emrooz01.persiangig.com/other/vahi%20va%20ghoran.pdf
گفت وشنود با آیت الله مصباح یزدی درباره ویژگیهای حکومت اسلامی<br /> <br /> • حکومت اسلامی بناچار ارکانی خواهدداشت که اگر آن ارکان و مقومات وجود داشته باشند، آن حکومت را اسلامی می نامیم و الا اگر کاستی و خللی در آن ارکان و مقومات پدید آید، حکومت اسلامی تحقق نخواهدیافت<br /> • اسلام فرموده است که حکومت باید عدالت را رعایت کند، اما این که رعایت عدالت به چه صورتی انجام بگیرد، تابع شرایط زمان و مکان است<br /> <br /> <br /> آنچه از پی می آید پاسخهای آیت الله محمدتقی مصباح یزدی است به پرسشهایی در خصوص «نسبت دین و سیاست». در بخش حاضر ایشان عمدتاً به وجوه مفهومی این مسأله نظر کرده است و در بخشهای آتی به نسبت دین با سیاستگذاریهای معطوف به توسعه و نقش دین در توسعه فرهنگی کشور و برنامه ریزیهای جاری خواهد پرداخت. با ذکر این نکته که گفت وگوی حاضر به همت دبیرخانه «نخستین همایش دین، توسعه فرهنگی و برنامه سوم» تهیه شده و در اختیار گروه اندیشه «ایران » قرارگرفته، توجه خوانندگان را به آن جلب می کنیم.<br /> گروه اندیشه<br /> ** با توجه به نقش مباحث فلسفه سیاسی دین در آسیب شناسی و توسعه فرهنگ دینی جامعه آیا به نظر شما ورود دین مبین اسلام به حوزه مباحث سیاسی از نوع تأسیسی است یا امضایی؟ آیا بواقع اسلام در باب سیاست و حکومت و مجموعه اصول و شیوه های کاربردی سیاسی و اجتماعی نقش ابتکاری و تأسیسی دارد یا اینکه صرفاً به امضا و قبول نظرات و آرای عقلا دست زده است؟<br /> * این پرسش ، بسیار مهم و جدی است و ضرورت دارد در اطراف آن بررسی و تحلیل مناسبی صورت گیرد تا سوءبرداشتها برطرف گردد. کسانی که با اشکال گوناگون حکومت و با مباحث فلسفه سیاست آشنایی دارند می دانند که در این باب نظریات مختلفی وجود دارد. یکی از آنها با عنوان «تئوکراسی» نامیده می شود؛ یعنی، حکومت خدایی. این نظریه در قرون وسطی و در اروپا از سوی کلیسا ابراز می شد و کلیسا و بخصوص کلیسای کاتولیک مدعی بود که از طرف خدا بر مردم حکومت می کند. درمقابل، برخی از فرقه های مسیحی معتقدند که اصلا ً دین حضرت مسیح با مسائل سیاسی ارتباطی ندارد و به اصطلاح طرفدار تفکیک دین از سیاست اند. اما فرقه هایی از مسیحیت وبخصوص دستگاه کاتولیک، در قرون وسطی، طرفدار دخالت دین در سیاست و حکومت بودند و حکومت را حق دستگاه پاپ می دانستند. آنها معتقد بودند که کلیسا از طرف خداوند از چنان اقتداری برخوردار است که می تواند بر مردم حکومت خدایی داشته باشد و مردم موظف اند که به فرمان خداوند از دستورات پاپ اطاعت کنند؛ این شکل از حکومت به «حکومت تئوکراسی» نام گرفت.<br /> آیا وقتی گفته می شود که غیر از حکومتهایی که مردم اختراع کرده اند، اسلام نظریه و دیدگاه خاصی دارد و حکومت الهی را پیشنهاد می کند، منظور از این حکومت همان «حکومت تئوکراسی » است که در غرب مطرح است و در فرهنگ آنها حکومتی خدایی به همان معنا شناخته می شود؟<br /> ** آیا همان طور که در «حکومت تئوکراسی » خداوند اختیارات گسترده ای به حاکم داده است و او به هر شیوه و هرگونه که خواست می تواند بر مردم حکمرانی کند و فرمان دهد و مردم موظف اند که به میل و خواست او عمل کنند؟ آیا براساس حکومت الهی و ولایی مورد ادعای ما و براساس اندیشه سیاسی اسلام و طبق نظریه ولایت فقیه، ولی فقیه می تواند به هر شیوه که مورد دلخواه او بود بر مردم حکومت کند و حق داردکه هر قانون و حکم متناسب با بینش خود ارایه و اعمال کند و مردم موظف اند که به دستور او عمل کنند؟<br /> * اجمالاً پاسخ سؤال فوق این است که حکومت الهی که ما بدان معتقدیم با تئوکراسی غربی از زمین تا آسمان فرق دارد. نباید این سوءتفاهم پیش بیاید که حکومت الهی از منظر اسلام، همان حکومتی است که مسیحیت، بخصوص دستگاه کاتولیک، برای خدا و ارباب کلیسا قایل بود.<br /> عموم نظریه پردازان سیاسی، در نگرش کلان به حکومتها، آنها را به دو دسته تقسیم می کنند:<br /> .۱ حکومتهای دیکتاتوری .۲حکومتهای دموکراتیک. البته هر یک از این دو قسم انواع و گونه های مختلفی دارد، ولی بطور کلی و در یک تقسیم بندی کلی حکومتها دو قسم اند: قسم اول حکومتی که در آن شخص حاکم به دلخواه و میل خود در همه امور دخالت می کند و خودسرانه فرمان می دهد و به شیوه های گوناگون توسل می جوید و عمدتا ً از شیوه های متکی بر ارعاب و زور و قدرت نظامی برای وادار ساختن مردم به اطاعت بهره می گیرد. در برابر این نوع حکومت، حکومت دموکراتیک قرار دارد که براساس خواست و اراده مردم شکل می گیرد و مردم با رأی و خواست خود حاکمان را برمی گزینند و آنها مکلف اند که به اراده و خواست مردم جامه عمل پوشند و مشروعیت آنها از اراده و خواست مردم ناشی می شود. کسانی که تقسیم رایج در غرب را پذیرفته اند و معتقدند که حکومتها از دو قسم خارج نیستند، یا دیکتاتوری هستند و یا دموکراتیک و مردمی. سؤال می کنند که حکومت اسلامی حکومت دیکتاتوری است؟ یعنی، کسی که به حکومت می رسد، مثلاً درزمان ما ولی فقیه، به زور اسلحه قدرت خود را بر مردم تحمیل می کند و به میل و خواست خود حکومت می کند؟ یا شکل دیگری از حکومت است؟ در این صورت، آیا همان حکومت دموکراسی است که در غرب در مقابل دیکتاتوری قرار دارد؟ یا شکل سومی از حکومت است؟ با توجه به تقسیم دوگانه ای که مورد پذیرش قرار گرفته است حکومت اسلامی نمی تواند خارج از دو قسم مذکور باشد: یا حکومت دیکتاتوری ویا مردمی است. در صورتی که این حکومت مردمی باشد، باید در آن همان شیوه هایی که درکشورهای غربی و حکومتهای دموکراتیک وجود دارد و اعمال می شود، به کار گرفته شود؛ در غیر این صورت حکومت اسلامی مردمی نخواهد بود و حکومت دیکتاتوری ومتکی بر خواست واراده فرد است و ما گزینه سومی پیش رو نداریم. ضرورت دارد که ما به این سؤال مهم نیز پاسخ دهیم و بیان کنیم که آیا حکومت اسلامی دیکتاتوری است و یا به سبک دموکراسی غربی است و یا شق سومی است؟<br /> ** ارکان اساسی دولت دینی و حکومت اسلامی چیست؟ ارکانی که در حکمرانی و تدبیر جامعه باید حفظ و رعایت شوند تا حکومت اسلامی تحقق عینی یابد کدام اند؟<br /> * کسانی که با فرهنگ و فقه ما آشنایی دارند، می دانند که مثلاً برای نماز ارکانی ذکر شده که اگر آنها چه از روی عمد و چه سهوا ً ترک شوند، نماز باطل است و در واقع بدون آنها ماهیت و هویت نماز تحقق نمی یابد. حکومت اسلامی نیز بناچار ارکانی خواهد داشت که اگر آن ارکان و مقومات وجود داشته باشند، آن حکومت را اسلامی می نامیم والا اگر کاستی و خللی در آن ارکان و مقومات پدید آید، حکومت اسلامی تحقق نخواهد یافت. حال با توجه به اهمیت و نقش حیاتی ارکان و مقومات حکومت اسلامی در شکل گیری آن، ضرورت دارد که ما به آنها آگاه شویم؛ چون در این صورت معیار و ملاک اسلامی بودن حکومت را شناخته ایم و قادر خواهیم بود که شاکله و ماهیت حکومت اسلامی را از حکومت غیراسلامی بازشناسیم ووارد بحث تعامل دین و دولت و توسعه فرهنگ دینی شویم. از این روست که ارایه پاسخ به این سؤال جدی نیز ضروری خواهد بود.<br /> ** با توجه به شکل دولت و حکومت دینی، حدود و گستره اختیارات و وظایف آن را تبیین فرمایید؟<br /> * نخست باید دید که آیا اسلام شکل خاصی را برای حکومت تعیین کرده است؟ چنان که اطلاع دارید امروزه، در جهان، اشکالی از حکومت وجود دارد و قبلاً نیز اشکالی وجود داشته است که امروزه منقرض شده است. برخی از اشکال حکومتها عبارتند از: حکومت سلطنتی مشروطه و مطلقه، جمهوری ریاستی و پارلمانی و حکومت تئوکراسی.<br /> آیا اسلام یکی از اشکال را پذیرفته، یا شکل خاصی را برای حکومت تعیین کرده است که با اشکال فوق فرق دارد و یا شکل خاصی را برای حکومت تعیین نکرده است و تنها یک سلسله ارزشها و معیارهایی را برای حکومت تعیین کرده است که در هر زمان و درهر شکلی از حکومت آن معیارها و ارزشها باید رعایت شوند؟ مثلاً اسلام فرموده است که حکومت باید عدالت را رعایت کند، اما این که رعایت عدالت به چه صورتی انجام بگیرد، تابع شرایط زمان و مکان است و در هر منطقه ای از دنیا و در هر زمان خاصی اجرای عدالت به شکل خاصی می تواند تحقق یابد و بر گزینش شکل خاصی اصرار و تأکید ندارد و شکل مناسب حکومت از نظر اسلام بستگی به رعایت معیارها دارد؟ بر فرض که اسلام شکل خاصی را برای حکومت انتخاب کرده است، آیا شاکله حکومت از نظر اسلام ثابت و انعطاف ناپذیر است و یا شکلی است که کم و بیش انعطاف پذیر است؟ به این سؤالات باید پاسخ داد.<br /> <br /> نسبت دین با سیاست و حکومت ( بخش دوم)<br /> گفت و شنودی با آیت الله محمدتقی مصباح یزدی<br /> <br /> توطئه های دشمن علیه حکومت دینی<br /> <br /> * دشمن ، در راستای فعالیت فرهنگی خودسه نوع نقشه و توطئه طرح ریزی کرده که عبارتند از:تفکیک دین از سیاست ، تفکیک حکومت دینی از ولایت فقیه <br /> و تشکیک در صحت عملکرد ولایت فقیه در ایران.<br /> * حکومت دینی تنها به این نیست که قوانین مصوب مجلس، اسلامی باشد و یا مخالف اسلام نباشد، بلکه قوام حکومت دینی به این است که مجریان قانون دلباخته اسلام باشند. <br /> <br /> <br /> <br /> <br /> بخش دوم از گفت و گو با آیت الله مصباح یزدی پیش روی شماست. در بخش نخست این گفت وگو، بحث عمده بر روی تبیین ارکان حکومت و دولت دینی متمرکز بود. در بخش حاضر، سعی بر آن است که اجزای نقشه مخالفان در برخورد با حکومت دینی بازگشوده شود و معارضان نظری دولت دینی دسته بندی شوند.<br /> گروه اندیشه<br /> ** محورهای عمده آسیبهای فرهنگ دینی و اقدامات توطئه آمیز فرهنگی را در دولت دینی چه می دانید؟<br /> * با توجه به اینکه مردم ایران تابع مکتب اهل بیت علیهم السلام هستند و الگوی خودشان را از ائمه اطهار و از سیدالشهدا گرفته اند و این باور و اعتقاد که باید برای تحقق آرمانهای اسلامی از جانشان و مالشان و همه عزیزانشان بگذرند، در دل آنها ریشه دارد و با شیر اندرون شده است و با جان بیرون خواهد رفت؛ دشمنان می کوشند که این اعتقاد را سست کنند. می خواهند کاری کنند که نسل آینده این چنین فریفته حکومت دینی نباشد. افکاری را در نسل جوان رواج می دهند که اعتقادشان را به این سبک حکومت دینی و کسانی که به نام دین حکومت می کنند ضعیف کند، زیرا مردم و جوانان معتقدند که باید دین حاکم باشد و رشته حکومت هم در دست دین شناسان و دین مداران باشد که در رأس آنان ولی فقیه قرار دارد؛ تا این اعتقاد در عمق دل جوانها نفوذ دارد امکانی برای سرنگون کردن این رژیم و براندازی حکومت اسلامی وجود نخواهد داشت.<br /> پس باید این اعتقاد را از بین برد، اما از چه راهی؟ طبعاً نشر افکار به وسیله یک گروه روشنفکر ممکن است فراهم بشود، لذا سعی کردند که یک مرکزیتی درمیان مراکز فرهنگی و دانشگاهی به وجود آورند، کسانی را علم کنند و بفریبند و وادار کنند که چنین افکاری را در جامعه پخش کنند؛ تا تدریجا ً با واسطه نشر این افکار لااقل شکی در دلهای مردم بخصوص نسل جوان پیدا بشود و اعتقاد راسخشان نسبت به حکومت اسلامی و ولی فقیه سست گردد. <br /> در راستای این هدف بود که با کمک عناصر دست نشانده خود و عوامل فریب خورده و به بهره گیری از راههای گوناگونی که در طول تاریخ تجربه کرده بودند و با فریفتن کسانی که در عقاید و افکارشان ضعف و سستی وجود دارد توسط وسایط مرموز خود و سوق دادن آنها به سنت اهداف خود، حرکت خود را در چند محور شروع کردند:<br /> الف ـ جدایی دین از سیاست<br /> نخستین محور فعالیت و حرکت آنها جدایی حکومت و سیاست از دین است. برای تبلیغ این امر زمینه های زیادی فراهم بود. قرنها در مغرب زمین و در اروپا این مسأله کار شده بود، کتابها نوشته شده بود و تحقیقات گسترده ای انجام گرفته بود و درنتیجه آن فعالیتها، درمغرب زمین، مسأله سکولاریسم و تفکیک دین از سیاست و از اجتماع جای خودش را باز کرده بود. برای رسیدن به این هدف، اینجا نیز باید زمینه ای فراهم کرد که دست کم کسانی معتقد بشوند که حساب دین از سیاست جداست.پس یکی از محورهای فاعلیت فرهنگی دشمن ترویج تفکر تفکیک دین از سیاست است.<br /> ب ـ انکار ولایت فقیه<br /> محور دوم فعالیت دشمنان و روشنفکران غرب زده القا این فکر است که بر فرض بپذیریم دین هم می تواند در امور اجتماعی و سیاست دخالت کند و احکام دینی باید در جامعه پیاده شود و در سیاست نیز باید ارزشهای دینی رعایت شود، اما حکومت دینی به معنای حکومت فقها نیست. کافی است قوانینی که درمجلس شورا تصویب می شود، از یک فیلتری بگذرد که خلاف دین نباشد. همین که این قوانین خلاف دین نبود حکومت دینی می شود، چون همه قوانین موافق دین اجرا می شود؛ حکومت دینی نیز معنایی غیر از این ندارد. پس محور دوم این بود که اگر نتوانیم همه مردم را قانع کنیم که دین از سیاست جداست، می گوییم بله دین و سیاست با هم توأم اند، اما معنای حکومت دینی این است که احکام دینی اجرا شود، ولی اینکه اجراکننده اش چه کسی باشد ربطی به دین ندارد. مردم هر کس را برای اجرای احکام دینی انتخاب کردند، او حاکم دینی خواهد بود. پس دینی بودن حکومت به این است که احکام دین اجرا شود، نه این که حاکم متدین، عالم و فقیه باشد. این را که دین در سیاست دخالت دارد می پذیریم، اما نمی پذیریم که مجری احکام دینی باید فقیه باشد، یا در رأس حکومت دینی باید ولی فقیه قرار گیرد. بی تردید روی این محور؛ یعنی تفکیک حکومت دین ازتئوری ولایت فقیه نیز بسیار کار کرده اند وکماکان فعالیت آنها ادامه دارد.<br /> این محور فعالیت می تواند در عده زیادی از جوانانی که آشنایی چندانی با احکام اسلامی و مبانی فقهی ندارند مؤثر باشد، بخصوص که با ابزارهای فرهنگی زیادی توأم گردد و تبلیغات فراوانی در جهت آن انجام بگیرد، ولی هنوز، در جامعه هستند کسانی که تحت تأثیر این افکار واقع نمی شوند و ولایت فقیه را که در قانون اساسی نیز محور قرار گرفته رکن تفکر و حرکت خودشان تلقی می کنند و به اینکه انقلاب به حق در عالم به نام انقلاب ولایت فقیه و حکومت ولایت فقیه شناخته شده پایبند هستند.<br /> ** اصولاً جایگاه نهادهای دینی در نظام ولایت فقیه در جهت اثربخشی توسعه فرهنگ دینی چگونه است؟<br /> * طبیعی است که در مواجهه با کسانی که معتقد به ولایت فقیه هستند، از راه دیگری باید در آنها نفوذ کرد و آن القای این فکر است که ولایت فقیه اشکال گوناگونی می تواند داشته باشد و این شکل از ولایت فقیه که در ایران اجرا شده است مخدوش و قابل تجدیدنظر است. این نحو ولایتی که در ایران اجرا شده است صحیح نیست و با اصول دموکراسی و با لیبرالیزم نمی سازد، باید کاری کردکه ولایت فقیه با دموکراسی و ارزشهای پذیرفته شده دردنیای حاضر وفق پیداکند. پس محور حرکت سوم فکری مخدوش کردن شکل ولایت فقیه در جمهوری اسلامی است.<br /> حاصل بحث تا اینجا این است که از نقطه نظر فکری و نظری تمام اهتمام دشمن و استکبار جهانی متوجه این است که این حکومت را از سه راه تضعیف کند. گرچه آنان از لحاظ عملی نیز برنامه های خاصی اجرا کرده اند و هنوز هم اجرا می کنند، اما آن برنامه درازمدتی که امیدوارند نسل آینده این مملکت آن را بپذیرد کار فکری است. محور اول آن برنامه این است که دین از سیاست جداست که گروهی این را قبول خواهند کرد. دوم اینکه دین از سیاست جدا نیست، اما حکومت دینی از ولایت فقیه جداست، این نظریه نیز در قشری می تواند مؤثر باشد. سوم اینکه به آن کسانی که در اعتقاد به ولایت فقیه خیلی راسخ و استوارند چنین القا شود که ولایت فقیه را قبول داریم، اما این شکل ولایت فقیه که در ایران اجرا شده است باید تغییر یابد. بالاخره آنها به دنبال این هستند که به نحوی در دل جوانها شبهه به وجود آورند تا اعتقاد آنها به این نظام و ارزشهای این نظام سست شود. اگر چنین شد، راه نفوذ برای استکبار جهانی در درون جامعه اسلامی و حتی در درون حکومت اسلامی باز می شود.<br /> کسانی که تحت تأثیر یکی از این سه فکر قرار بگیرند، هرکجا که باشند، هر پستی که داشته باشند، در هر قشری از اقشار جامعه حضور داشته باشند و هر موقعیت و پایگاه اجتماعی که داشته باشند، می توانند کمکی به خواسته های استکبار جهانی بکنند و در راه رسیدن استکبار به اهداف خودش نقشی را ایفا کنند.<br /> نهادهای دینی کشور وظیفه دارند این شبهات را خوب شناسایی کنند و درمقابله علمی و منطقی با آن بکوشند و دولت دینی موظف است نگذارد این افکار در پیکره مدیریت کشور راه یابد و اثربخشی توسعه فرهنگ دینی را مختل سازد.<br /> ** وظیفه ما در قبال آسیبهای فرهنگی دولت دینی و محورهای سه گانه توطئه دشمن چیست؟<br /> * با توجه به این مطلب که دشمن تمام نیروی خودش را درحول این سه محور صرف می کند، اگر کسانی دلبستگی به این نظام داشته باشند. باید به هوش باشند که از این سه راه دشمن در آنها نفوذ نکند. بنابراین، باید بکوشند که روز به روز در پذیرش این نظریه که دین از سیاست جدا نیست راسخ تر شوند. باید باور کنند که اگر هر دین دیگری بتواند از سیاست جدا باشد، اسلام چنین نیست. دوم اینکه در پذیرش این نظر راسخ تر شوند که حکومت دینی تنها به این نیست که قوانین مصوب مجلس، اسلامی باشد و یا مخالف اسلام نباشد، بلکه قوام حکومت دینی به این است که مجریان قانون دلباخته اسلام باشند. هم اسلام شناس باشند و هم بهترین علاقه مندان و مجریان احکام الهی باشند؛ وگرنه قانونی که روی کاغذ نوشته شده باشد و مجریانش آن را رعایت نکنند، چه نفعی به حال جامعه خواهد داشت؟<br /> پس اصل دوم این است که ما روز به روز باید اعتقادمان را به اصل ولایت فقیه راسخ تر کنیم و این تئوری را براساس ادله محکم تبیین کنیم که هم باور خودمان محکم گردد و هم به نسل آینده بباورانیم که حکومت اسلامی تنها در سایه ولایت فقیه قابل بقا خواهد بود.<br /> بعد از دو مرحله فوق، نوبت می رسد به مرحله سوم که آیا این شکل از ولایت فقیه که در طول دو دهه گذشته در ایران اجرا شده همان ولایت فقیهی است که از مکتب اهل بیت تلقی شده، یا این باید شکلش عوض بشود؟ مرحله سوم یک مسأله فرعی است که بعد از تبیین مرحله اول و دوم باید به آن پرداخت. بنابراین، پرداختن به آن دو مرحله در اولویت قرار دارد و از این رو موضوع بحث ما تحت عنوان فلسفه سیاسی اسلام راتشکیل می دهد.<br /> ** اصولا ً چه افتهایی امروزه در عرصه فرهنگ دامنگیر دولت دینی است؟ و چگونه باید آنها را رفع کرد؟<br /> * با توجه به آنچه گفته شد که دشمن ، در راستای فعالیت فرهنگی خود، سه نوع نقشه و توطئه طرح ریزی کرده که عبارتند از: تفکیک دین از سیاست، تفکیک حکومت دینی از ولایت فقیه و تشکیک در صحت عملکرد ولایت فقیه در ایران، بالطبع ما با سه طایفه و گروه روبرو خواهیم بود: یکی کسانی که باور کرده اند که دین از سیاست جداست. قلمرو دین معبد و مسجد و حسینیه است و قلمرو سیاست صحنه جامعه است. طبیعی است که در مواجهه با چنین کسانی باید شیوه خاصی از بحث را برگزید و با کسانی که حکومت دینی را پذیرفته اند، اما درتعیین مجری آن بحث دارند، باید به گونه دیگر بحث کرد. چنان که اگر کسی فرضاً، در مسائل دینی، اصلاً اعتقاد به خدا نداشته باشد، باید بحث را از مرحله دیگری شروع کرد که به اثبات وجود خدا بینجامد و پس از آن نوبت به اثبات نبوت عامه و خاصه می رسد. اما با کسی که خدا و برخی از انبیا را قبول دارد؛ ولی درباره پیغمبر اسلام(ص)بحث دارد، بحث را از نبوت خاصه باید شروع کرد.<br /> بنابراین ما برای بررسی و بحث درباره سه دیدگاه مذکور احتیاج به چند نوع بحث داریم که متدهای مختلفی را می طلبد.<br /> کسانی که حکومت دینی را پذیرفته اند، یک مرحله و یک گام به جلو آمده اند و در برابر آنها باید سبکی از بحث را برگزید که ارایه گر محتوای دین مقبول آنها باشد. باید ادله ای ذکر کنیم که محتوای دین را تبیین کند، از این رو منابع بحث، قرآن و سنت و متد و سبک بحث، نقلی وتاریخی خواهد بود. اما آنجا که صحبت از عملکرد نظام است، باید به اسناد و مدارک تاریخی مراجعه کرد و دیگر بحث نقلی و تعبدی کارساز نیست. باید شیوه های رفتاری که به کار گرفته شده مورد بررسی و قضاوت قرار گیرد. پس چون بحث ما ابعاد گوناگونی دارد، تنها از یک متد نمی توانیم استفاده کنیم: در بعضی از ابعادش باید از متد عقلانی استفاده کنیم، در بعضی از ابعادش باید از متد نقلی و تعبدی و ادله شرعی استفاده کنیم و در برخی از ابعادش باید از متد تاریخی و و بررسیهای عینی استفاده بکنیم.<br /> <br /> بخش سوم گفت وشنود با آیت الله مصباح یزدی<br /> <br /> سکولارها به سخن درآمده اند<br /> <br /> * احکام اسلام تابع مصالح و مفاسد واقعی است و زندگی انسان در دنیا، در بخشی از امور، تابع شرایط متغیر است که البته آن شرایط متغیر متناسب با مصالح و مفاسد واقعی متغیر است.<br /> <br /> <br /> <br /> <br /> بخش حاضر از گفت وگو پیرامون نسبت دین و سیاست، می کوشد حول این محور بگردد که حوزه و قلمرو عملکرد دولت دینی تاکجاست. ضمن کاوش در زوایای این پرسش محوری، مسائلی چون جامعه مدنی، سکولاریسم، لائیسیسم و جریان عرفی شدن دولت هم محل تأمل قرار گرفته است. ذکر این نکته خالی از ضرورت نیست که این گفت وگوی بسیار بلند، به دلیل محدودیت صفحات، با تلخیص عرضه می شود و نوعاً موضوعاتی گزینش شده است که ربط مستقیم با بحث «دین، سیاست و حکومت» دارد.<br /> گروه اندیشه<br /> ** قلمرو و گستره دین تا چه اندازه ای است؟ و آیا دین در تمام مسائل جامعه حرفی برای گفتن دارد؟ آیا در اسلام دولت و سیاست جزو دین است؟<br /> * بحث مهم در این است که اساساً قلمرو دین تا کجاست؟ ما وقتی در صددیم که دریابیم حکومت با دین ارتباط دارد یا ندارد و آیا تفکیک دین از سیاست صحیح است و یا صحیح نیست، در ابتدا باید خود دین را بشناسیم. باید تعریف صحیحی از دین داشته باشیم تا بتوانیم براساس آن قلمرواش را تعیین کنیم. در این راستا، کسانی در صدد برآمدند که ابتدا از طریق متد بحث بیرونی اصل حاجت به دین را بررسی کنند و به شناخت قلمرو دین در زندگی انسانی دست یابند، پس از این مرحله می پردازند به این که آیا در اسلام سیاست جزو دین هست یا نیست. در این زمینه، بحثهای فراوانی را مطرح کرده اند. <br /> کسانی که گرایش به عدم دخالت دین در حکومت دارند، وقتی در صدد تعریف دین برآمدند، تعریفی از دین به دست دادند که با گرایش و عقیده سکولاریسم همسو باشد. مثلاً گفتند دین برای تنظیم رابطه معنوی انسان با خداست؛ یا اندکی وسیع تر وگسترده تر، دین چیزی است که در زندگی آخرت ـ به فرض که آخرتی باشد ـ می تواند مؤثر باشد و برای تنظیم زندگی انسان با آخرت است. طبیعی است که اگر دین چنین تعریف بشود، خیلی راحت می شود گفت که سیاست چه ربطی به دین دارد؟<br /> اگر ما در ارائه تعریف دین قلمرو آن را محدود ساختیم و عرصه و قلمرو دین را به عقل و فهم بشری محدود کردیم و گفتیم در آن عرصه هایی که عقل ما توان حل مسائل را دارد نیازی به دین نداریم و احتیاج ما به دین تنها در مسائلی است که عقل توان فهم و حل آنها را نداشته باشد، بی تردید با گذشت زمان و تطور و توسعه زندگی بشری از حاجت به دین کاسته می شود؛ چون بر این اساس، دین برای حل نیازهایی است که عقل از حل آنها عاجز باشد.<br /> بر این نگرش و تعریف، این نتیجه مبتنی می شود که سیاست ربطی به دین ندارد و وقتی ما همه مسائل سیاسی را می توانیم با تکیه بر عقل و استدلالها و کاوشهای عقلانی حل و فصل کنیم، دیگر چه نیازی به دین داریم!<br /> ** اساساً منابع و راه های شناخت دین چه چیزهایی است؟<br /> * اگر ما بخواهیم دین را تعریف کنیم باید ببینیم دینداران و کسی که دین رانازل کرده چگونه آن را تعریف کرده اند؟ <br /> صحیح و منطقی نیست که کسی با فرض پذیرش اسلام بگوید، اسلام چیزی است که من می گویم، نه آنچه قرآن و پیامبر و ائمه گفته اند و مسلمانان به آن پایبندند. اگر کسی بخواهد درباره درستی و یا نادرستی اسلام بحث کند، خواه از آن طرفداری کند و خواه آن را رد کند، اول باید اسلام را بشناسد و بی شک برای شناخت اسلام باید به فرموده های خداوند که مبتکر و نازل کننده اسلام است روی آورد و از طریق قرآن، اسلام را شناخت. نظر به این حقیقت ما گفتیم برای شناخت دین و ارائه تعریف و قلمرو آن باید به منابع دینی؛ کتاب و سنت مراجعه کنیم، نه این که به دلخواه خویش یا براساس تعریف فلان مستشرق آمریکایی و یا اروپایی ـ که حرفشان برای ما حجیت ندارد ـ دین را تعریف کنیم.<br /> بامراجعه به اسلام واقعی درمی یابیم که نه تنها قلمرو دین به عقل و فهم بشر ختم نمی شود، بلکه عقل خود یکی از منابع شناخت اسلام به شمار می رود. از دیگر سوی، کسی که اندک آشنایی با زبان عربی داشته باشد ـ گرچه از تفسیر و لو تفسیر اجمالی قرآن بی بهره باشد ـ وقتی به قرآن مراجعه کند، پی می برد که اسلام مسائل اجتماعی را نیز فروگذار نکرده و به بیان آنها پرداخته است؛ پس چگونه می توان گفت دین از سیاست جداست!<br /> اگر دین چیزی است که در قرآن آمده، شامل مسائل اجتماعی و سیاسی می شود و راجع به قوانین مدنی، قوانین جزایی، قوانین بین المللی و راجع به عبادات و اخلاق فردی سخن گفته است و برای زندگی خانوادگی، ازدواج، تربیت فرزند و برای معاملات و تجارت دستورالعمل دارد؛ پس چه چیزی از قلمرو دین اسلام خارج می ماند؟ <br /> دین عبارت است از صبغه الهی در زندگی بشر:«صبغةالله و من احسن من الله صبغة»<br /> زندگی انسان هم می تواند رنگ خدایی داشته باشد و هم می تواند رنگ شیطانی داشته باشد؛ حال اگر این زندگی رنگ خدایی داشت، دین اسلام تجسم یافته است. اگر ما خواسته باشیم از منشأ و خاستگاه صبغه الهی بحث کنیم، باید ابتدا منابع دین را بشناسیم وما غیر از قرآن، سنت و ادله عقلی منبع دیگری برای اسلام سراغ نداریم و اسلامی که در قرآن تبیین شده است وما از آن دفاع می کنیم، مجموعه مسائل سیاسی، اجتماعی و عبادی را شامل می شود و سیاست از ارکان مهم آن و از قلمروهای اصلی آن به حساب می آید و با اسلامی که براساس نوشته ها و گفته های نویسندگان اروپایی و آمریکایی ارائه می گردد کاری نداریم و آن را بیگانه با روح و محتوای اسلام اصیل می دانیم.<br /> ** از نظر جنابعالی، حوزه مسئولیت و تصدی گری دولت در اسلام کدام است؟<br /> * بخشی از مسؤولیت ها لزوماً بر عهده دولت نیست، بلکه دولت در شرایط خاصی آن مسؤولیت ها را به عهده می گیرد و به انجام آنها همت می گمارد و در شرایط دیگر می تواند آن مسؤولیتها را به عهده مردم نهد. اما یک سلسله از وظایف و مسؤولیت ها لزوماً بر عهده دولت است و هیچگاه از عهده دولت خارج نمی شود و در هیچ شرایطی دولت حق ندارد آنها را به مردم واگذارد؛ مثل مسأله دفاع و جنگ با دشمنان. بی تردید اداره امور دفاع و جنگ از افراد و گروه های پراکنده ساخته نیست و ضرورت دارد که سیاست گذاری و برنامه ریزی و تأمین بودجه و نیازهای این مسأله حیاتی و اساسی جامعه به نهاد حکومت سپرده شود. <br /> بنابر این، ضرورت ندارد دولت انجام همه کارها و ایفای همه مسؤولیتهای اجتماعی را به عهده بگیرد؛ بلکه بسیاری از مسؤولیتها را مردم خود می توانند عهده دار شوند و لازم است که دولت در آن عرصه نقش سیاستگذاری را به عهده گیرد؛ چنانکه برخی از وزارتخانه ها عمدتاً نقش سیاستگذاری دارند و کارها به دست خود مردم انجام می گیرد. در حکومت های توتالیتر و حکومت های متمرکز دولتی، مثل رژیم های سوسیالیستی و کمونیستی دولت مستقیماً همه فعالیت ها، سیاستگذاری ها و برنامه ریزی ها را به عهده می گیرد و مردم در مجموعه فعالیت های اقتصادی، تجاری، صنعتی و کشاورزی به عنوان عوامل اجرایی دولت ایفای نقش می کنند. همه امور بر عهده دولت است و مردم و حتی کشاورزان وکا رگران کارخانه ها به عنوان کارمند و مزدبگیر دولت عمل می کنند. در برابر این شیوه حکومتی، در حکومت اسلامی اصل بر این است که اموری که از عهده مردم برمی آید به آنها واگذار شود و مالکیت و استقلال مردم محترم شمرده شود.<br /> <br /> <br /> ** جایگاه جامعه مدنی در اسلام به چه نحوی مطرح شده و آیا به نظر شما مدنیت با فرهنگ دینی در تضاد است یا نه؟<br /> * جامعه مدنی مطلوب، ریشه در اسلام وتمدن اسلامی دارد و با بازگشت به اسلام این جامعه مدنی تحقق می یابد؛ ولی جامعه مدنی مفاهیم دیگری نیز دارد که مورد قبول ما نیست. امروزه، در غرب، جامعه مدنی در برابر جامعه دینی به کار می رود و عبارتست از جامعه ای که در آن دین حاکم نباشد و دین هیچ نقشی در تشکیلات اجتماعی و فعالیتهای اجتماعی نداشته باشد. در چنین جامعه مدنی غیردینی ـ که امروزه فراوان از آن تبلیغ می کنند ـ همه افراد جامعه در کسب تمام سمت های دولتی و حکومتی یکسان اند و اگر می گویند جامعه ایرانی باید تبدیل به جامعه مدنی شود؛ یعنی، یک نفر یهودی نیز می تواند رئیس جمهور کشور شود؛ چون همه انسانها از نظر انسانیت یکسان اند و ما انسان درجه یک و دو نداریم. آنها در لوای شعار جامعه مدنی به دنبال این هستند که به یک مذهب الحادی و منحرف و وابسته به صهیونیسم رسمیت بدهند. آنها به بهانه این که انسانها همه در یک درجه اند و انسانها چنددرجه ای نیستند، به دنبال این هستند که برای اعضای گروهکهای وابسته به آمریکا، امکان تصدی مقامهای مهمی چون ریاست جمهوری نیز فراهم شود.<br /> ** با توجه به دیدگاه عرفی شدن مسائل حکومتی و دنیوی شدن دولت دینی و با توجه به اینکه دولت مدرن در جوامع امروز به کمک پیشرفت و تکامل وتجدد شکل می گیرد بفرمایید آیا دین تمام مسائل مورد نیاز دولت و امور موجود در جامعه را تبیین کرده یا نه؟ و آیا قوانین اسلام برای اداره جوامع امروزی کامل است؟<br /> *عده ای شبهه دیگری که مطرح می کنند این است که علت آن که اسلام شکل خاصی را برای حکومت تعیین نکرده این است که اصولاً مسائل حکومتی عرفی و دنیوی هستند و به مردم واگذار شده اند و اسلام درباره آنها هیچ اظهارنظری ندارد. شاهدی که برای سخن خود ارایه می کنند این است که اسلام نه درباره حکومت جمهوری سخنی دارد و نه درباره حکومت سلطنتی و نه درباره اقسام دیگر حکومت. پس معلوم می شود که مسائل حکومتی از زمره مسائلی نیست که باید از دین انتظار بیان آنها را داشته باشیم، تا خداوند و پیامبر از آنها سخن گفته باشند، بلکه این مسائل مربوط به دنیاست و مردم خود درباره آنها تصمیم می گیرند.<br /> از جمله، دگراندیشان ادعا می کنند که احکام حکومتی و قوانین حقوقی و جزایی که در روایات و آیات آمده است مربوط به صدر اسلام و برای رفع نیازهای آن دوران بوده است و تنها در صدر اسلام و زمان پیامبراکرم(ص)، اسلام در مسائل حکومتی دخالت کرده و قوانینی ارایه داده است. چون در آن زمان مردم خود توانایی و دانش کافی برای تدوین قوانین مورد نیاز خود را نداشتند و لازم بود که اسلام نیاز آنها را برآورده سازد و از این رو در قرآن روایات قوانین و دستوراتی راجع به حکومت، سیاست و قضاوت وارد شده است که به کار آن دوران می آمد و دراین دوران که بشر از دانش و توانایی کافی برای اداره خود و تدوین قوانین مورد نیاز خود برخوردار است و دوران مدرنیته می باشد، دیگر آن دستورات و قوانین کارآیی ندارد و باید کنار نهاده شود!<br /> در ابتدا گفتند اسلام شکل حکومت را تعیین نکرده و آن را به مردم واگذار کرده است. آنگاه از این که تعیین شکل حکومت به مردم واگذار شده، نتیجه گرفتند در مواردی که اسلام قانون مشخصی ندارد، تدوین قانون به عهده مردم نهاده شده است. سپس پا را از این نیز فراتر نهادند و گفتند: حتی در مواردی که اسلام قانون دارد، می توان قانون اسلام را نسخ کرد و تغییر داد! بی شک در این صورت باید فاتحه اسلام را خواند.<br /> به هر حال اسلام علاوه بر احکام ثابت و تغییرناپذیر، احکام متغیری نیز دارد. چون بطور کلی احکام اسلام تابع مصالح و مفاسد واقعی است و زندگی انسان در دنیا، در بخشی از امور، تابع شرایط متغیر است که البته آن شرایط متغیر متناسب با مصالح و مفاسد واقعی متغیر است. چنان که عرض کردیم حکومت نیز دارای احکام ثانوی و متغیر است و تعیین بافت و شکل آن در هر دورانی و نیز تدوین قوانین حکومتی و تشخیص تناسب آن قوانین با مقتضیات زمانه بر عهده ولی فقیه نهاده شده است که در چارچوب اسلام و رهنمودهای کلان اسلامی به وظیفه خود عمل می کند.<br /> باید توجه داشت که شناخت احکام ثابت و متغیر اسلام و تفکیک آنها از یکدیگر تنها از دین شناس ساخته است که اصطلاحاً فقیه و مجتهد نامیده می شود. او چون با روح و منابع اسلامی؛ یعنی، کتاب، سنت و سیره پیامبر وامامان معصوم(ع) آشنایی دارد می تواند احکام ثابت را از احکام متغیر بازشناسد ومشخصه ها و مؤلفه های هر یک را تشخیص دهد. صرف اینکه فی الجمله احکام متغیری در اسلام وجود دارد، ایجاب نمی کند که ادعا شود همه احکام اسلام متغیر است.<br /> ما قضایای ارزشی داریم که از اطلاق برخوردارند و نسبت به مکانها و اشخاص متفاوت و زمانهای گوناگون تغییر نمی پذیرند و استثنابردار نیستند. بی تردید ما ارزش مطلق داریم و ارزشهایی داریم که تابع شرایط زمانی و مکانی و نیز تابع سلایق افراد نیستند. به اعتقاد ما ظلم همیشه و همه جا نسبت به هر کسی بد و ناشایست است و عدل همیشه و همه جا و نسبت به هر کسی خوب و پسندیده است. ما در قضایای واقعی و قضایای مربوط به علوم توصیفی گزاره های مطلق و یقینی داریم و به عنوان مثال، به یقین و جزم می گوییم که آسمان و زمین و انسان وجود دارند، خداوند وجود دارد، وحی و قیامت وجود دارند؛ بی تردید این قضایا مطلق اند و نسبی نیستند.<br /> نسبت دین باسیاست وحکومت (بخش چهارم وپایانی)<br /> <br /> هیچیک از احکام اسلام تابع سلیقه مردم نیست<br /> گفت وشنیدی باآیت الله مصباح یزدی<br /> <br /> • امروز وابستگان استکبار درداخل با طرح شعار یک درجه بودن انسانها و شهروندان به دنبال ترویج لیبرالیسم ودموکراسی غربی هستند.<br /> <br /> این آخرین بخش از گفت وگوی بلندی است که پیرامون تئوری حکومت درنظام اسلامی با آیت الله مصباح صورت گرفته است. بی تردید آقای مصباح از جمله کسانی است که می تواند نماد مناسبی برای قرائتی ویژه از اسلام به شمار آید. این قرائت ویژه ، فارغ از صحت و سقم مبانی نظری اش، یک «واقعیت» درتاریخ وفرهنگ اسلام است. ازاین حیث آشنایی با چندوچون این قرائت واین واقعیت، برای هرپژوهشگری درعرصه اسلام پژوهی ودین شناسی بایسته است. گروه اندیشه «ایران» ضمن رعایت بی طرفی کامل ، آمادگی خود را جهت دامن زدن به آرا و نظرات اهل تشخیص دراین زمینه، اعلام می دارد.<br /> گروه اندیشه<br /> <br /> <br /> • درحوزه ارزشها، از کجا بدانیم که قضیه ای مطلق است و یا نسبی است؟<br /> •• هر قضیه بدیهی و یا قضیه ای که به صورت صحیح از قضایای بدیهی استنتاج شده باشد، مطلق است. ولی قضایایی که بدیهی نیستند و یا به صورت صحیح از بدیهیات استنتاج نشده اند و سرانجام به بدیهی نمی انجامند، نسبی می باشند. همین تقسیم بندی عیناً در مورد ارزشها نیز صادق است: ارزشهایی که مبنای آنها احساس، عاطفه، تخیلات، عادات و قراردادهاست نسبی هستند؛ اما ارزشهایی که پشتوانه عقلی دارند و قابل استدلال عقلی می باشند و می توان برهان عقلی بر ارزشی بودن آنها اقامه کرد، مطلق می باشند.<br /> ما معتقدیم که همه ارزشها نسبی نیستند و نیز همه ارزشها تابع افراد و قرارداد نیستند. درست است که آداب و رسوم قراردادی و تابع شرایط زمانی و مکانی و تغییرپذیر هستند، اما ما یک سلسله ارزشهایی داریم که ریشه در فطرت انسانی دارند، فطرتی که ثابت و تغییرناپذیر است. <br /> کسانی که با اتکای به گرایش پوزیتویستی به ما می گویند که نباید خواست و رأی خود را مطلق کنیم، سخت در اشتباه اند. ما بر حفظ ارزشهایی که مطلق هستند استوار خواهیم ماند و سعی می کنیم که ارزشهای ثابت اسلامی در جامعه احیا و ترویج گردند و هرگز اجازه نمی دهیم که کمترین خدشه ای به آنها وارد گردد.<br /> ما می پذیریم که پاره ای از احکام اسلام ـ مانند احکام ثانوی ـ نسبی و متغیر و تابع دو عنصر زمان و مکان هستند، اما همه مفاهیم اسلامی متغیر نیستند؛ بلکه برخی از احکام اسلامی ثابت، مطلق و تغییرناپذیرند. به علاوه، هیچیک از احکام اسلام تابع قرارداد و سلیقه مردم نیست، احکام متغیر نیز دلایل متغیر خود را دارند. پس اولاً: ما این مبنا را که همه ارزشها را تابع سلایق، پسندها و قراردادها می داند قبول نداریم و معتقدیم که برخی از ارزشها و ضدارزشها مطلق و تابع مصالح و مفاسد واقعی و نفس الامری هستند و بر این اساس، ثابت و تغییرناپذیرند. ثانیاً: ارزشهای ثابت اسلام از این قبیل هستند و تابع مصالح و مفاسد واقعی و نفس الامری هستند و بر این اساس آنها مطلق اند و ما آنها را برای همیشه و همه جا معتبر می دانیم و اصرار داریم که دیدگاههای اسلامی ما مطلق است و تنها همین دیدگاههای مطلق اسلامی صحیح و حق هستند. نتیجه آن که این نوع نسبی گرایی که در غرب مطرح است نیز با اسلام سازگار نیست.<br /> • عده ای معتقدند که دولت نباید درامور دینی مردم دخالت کند نظر شما چیست؟<br /> •• طرح این سخن که «دولت نباید درامور دینی مردم دخالت کند» از سوی کسانی که فرهنگ اسلامی را قبول ندارند وتابع فرهنگ غربی هستند، دور از انتظار نیست و اختلاف ما با آنها مبنایی است و بحث ما با آنها برسراین است که اسلام حق است و یا حق نیست. ولی این سخن زیبنده کسانی که مسلمان و معتقد به مبانی اسلامی هستند نیست و طرح این قبیل سخنان نشانگر آن است که فرهنگ اسلامی را درست نشناخته اند . پس بجز وظایفی که دولت های لائیک و دولت های دینی مشترکاً به عهده دارند، دولت اسلامی موظف به اقامه شعایر اسلامی است . البته مردم داوطلبانه می توانند به پاره ای از شعایر اسلامی بپردازند؛ مثل اقامه نماز جماعت، برگزاری مراسم جشن و عزاداری واداره مدارس دینی و تأسیس مراکز ملی ومذهبی برای تصدی اجرای شعایر دینی که دراین بین، حوزه های علمیه به عنوان مهمترین نهادهای دینی بااستفاده از وجود شرعیه که مردم می پردازند وبدون دریافت بودجه ای از دولت، به صیانت، حفظ و ترویج شعایر وفرهنگ اسلامی می پردازند. اما تصدی مردم به معنای سلب مسؤولیت از دولت نیست وچنان نیست که دولت نسبت به این مسائل هیچ وظیفه ای نداشته باشد و اگر چنانچه اقدامات داوطلبانه مردم کفایت نکند، دولت باید اقدام کند.<br /> بنابراین، تفاوت ریشه ای و اساسی دولت اسلامی با دولت های لائیک دراین است که دولت اسلامی قبل از هرچیز باید دغدغه اجرای شعایر الهی و احکام و قوانین اجتماعی اسلام را داشته باشد و برای آنها اولویت قائل شود. البته معمولاً درعمل تزاحمی بین امورمعنوی و مادی رخ نمی دهد، اما برفر ض که تزاحمی رخ داد باید برای امور معنوی اولویت قائل شد.<br /> بنابراین، در رأس دولت اسلامی اقامه شعایر اسلامی ، حفظ حدود قوانین وفرهنگ اسلامی و جلوگیری از رفتاری است که موجب تضعیف فرهنگ اسلامی درجامعه می شود و نیز جلوگیری از ترویج شعایر کفر است.<br /> <br /> <br /> • نسبت حکومت دینی با مفاهیمی همچون سیاست،دموکراسی ومطبوعات و غیره را چگونه ارزیابی می کنید؟<br /> •• امروز وابستگان استکبار درداخل با طرح شعار یک درجه بودن انسانها و شهروندان به دنبال ترویج لیبرالیسم ودموکراسی غربی هستند. آنها به دنبال القای این مطلب هستند که هیچ فرقی بین انسانها نیست و آنها همه از حقوقی یکسان برخوردارند وباید یکسان نظرشان درتدوین قوانین کشور مؤثر باشد. البته این که انسانها دارای دو درجه نیستند مورد قبول اسلام نیز هست ، دراین باره خداوند می فرماید:<br /> «یا ایهاالناس انا خلقناکم من ذکر و اثنی وجعلناکم شعوباً وقبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم…» <br /> ای مردم ، ما شما را از یک مرد و زن بیافریدیم وشما را از تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست) گرامی ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست.<br /> درآیه فوق انسانها از نظر خصوصیات ذاتی و تکوینی یکسان معرفی شده اند و ازاین نظر تفاوت و درجاتی برای انسانها متصور نیست، ولی ذیل آیه اشاره به تفاوت های عرضی دارد؛ یعنی ، گرچه تکویناً انسانها دریک درجه اند، اما ویژگی ها وصفات ارزشمند اکتسابی باعث امتیاز انسانها می شود و براین اساس انسانهای باتقوا نزد خداوند جایگاه برتری دارند ونمی توان گفت انسانها نزد خداوند یکسانند. همچنین باتوجه به تفاوت افراد دربرخورداری از صلاحیت ها و شایستگی ها، آنها در احراز مسؤولیتهای اجتماعی و پست ها یکسان نیستند و احراز هرمقامی شرایط خاص خود را دارد.<br /> نظام ما نیز به دلیل اسلامی بودنش شرایط خاصی را درنظر گرفته است و به همان دلیل که رئیس جمهور باید از سواد و علم کافی برخوردار باشد، دریک کشور اسلامی رئیس جمهور باید حامی و طرفدار اسلام باشد وامکان ندارد کسی که دشمن اسلام است در رأس قدرت یک کشور اسلامی قرار بگیرد؛ این منطبق با اصول اسلامی است. پس اگر برای احراز سمت نمایندگی مجلس یا تصدی مشاغل دیگر شرط مسلمان بودن را نهاده اند ، به معنای دو درجه شدن انسانها نیست.<br /> • تفاوت بنیادین یک حکومت دینی با نظام لائیک را چه می دانید؟ ملاک تشخیص اینکه دولت دینی است یا غیردینی چیست؟<br /> •• دربحث قانونگذاری گفتیم که وضعیت قوانین، درجامعه اسلامی، با جوامع لائیک از لحاظ رویکرد و وسعت متفاوت است، در جوامع لائیک ، قوانین با هدف تأمین نیازمندیهای مادی مردم از سوی مردم تصویب و اجرا می شود؛ چون درآن نظامها اصل این است که نیازهای مادی ودنیوی مردم تأمین شود. حتی دربعضی از نظامها قید کرده اند که دولت مطلقاً نباید از دین حمایت کند و درهیچ یک از ارگانهای دولتی و یا فعالیتهای اداری ـ دولتی نباید نشانه ای از طرفداری و حمایت از دین مشاهده شود. اما درنظام اسلامی ، قانون فقط برای تأمین مصالح مادی نیست، بلکه تأمین مصالح معنوی را نیز مدنظر قرار داده است؛ بلکه به مصالح معنوی اولویت می دهد. این مسأله عیناً درمورد قوه مجریه نیز مطرح است: درنظام اسلامی ، دولت باید ضامن اجرای قوانینی باشد که هم مربوط به زندگی مردم هست و هم مربوط به امور معنوی واخروی آنها. همان طور که درقوانین اسلام لازم است مصالح معنوی نیز تأمین شود، بلکه آنها اولویت دارند؛ وظیفه دولت اسلامی است که به اجرای قوانین مربوط به مصالح معنوی، حقوق الهی و شعائر اسلامی نیز بپردازد ودراین زمینه، از تخلفات جلوگیری کند وجلوی اهانت به مقدسات اسلامی را بگیرد؛ بی تردید این مسأله از مهمترین وظایف دولت اسلامی است.<br /> • تحلیل شما از تز سکولاریزم و عرفی شدن مسائل درحکومت دینی چگونه است؟<br /> •• دربرخی از مطبوعات و سخنرانی ها مطرح می شود که دولت بجز تأمین نیازمندی های مادی مردم و تأمین امنیت کشور وجلوگیری از هرج و مرج وظیفه دیگری ندارد و تأمین مصالح معنوی و امور دینی درزمره وظایف علما و حوزه های علمیه است ! این نگرش بازتاب نفوذ فرهنگ غرب و اندیشه سکولار است . از مشخصه های بارز و برجسته فرهنگ غرب «سکولاریزم»؛ یعنی، تفکیک دین از سیاست است. در دولت های لائیک و غیردینی وغیرملتزم به شرایع آسمانی، کارها و امور دنیوی مربوط به سیاست ودولتمردان است و امور معنوی به دولت مربوط نمی شود. اگر کسانی خواستند به امور معنوی ودینی بپردازند، باید از وقت و امکانات شخصی خود برای آن هدف هزینه کنند ونباید امکانات دولتی درآن مسیر هزینه شود؛ چون دولت وظیفه ای درقبال دین مردم ندارد. این مطالب درفرهنگ اسلام غیرقابل قبول و بی اساس است زیرا مهمترین هدف اسلام، دولت دینی وحکومت اسلامی رشد وپرورش شخصیت و تربیت وتعلیم انسانها و اجرای احکام دین است ما درقرآن، احکام انتظامی داریم که بدون دخالت دولت دینی دراین امور، انجام نمی شود، دین برای همیشه تاریخ در قلب اجتماع و سیاست حضور داشته است.<br />
سلام<br /> <br /> هر بار که از سایت بازدید کردم انتظار داشتم که بیانیه جماعت در مورد کشتار مسلمانان چین رو مشاهده کنم اما انگار...........؟<br />
ببخشید عنوان درست مقاله "عقلشناسی فلسفی از منظر وحی و دین " است.<br /> خدا نگهدا ر
تعجب میکنم شما چرا از مولانا محمد عمر سربازی که عالمی بی نظیر است در این سایت ذکری به میان نیاورده اید؟ انتظار داشتم زندگی کامل این مرد پارسا را ببینم ولی.....