در تاریخ معاصر اسلام حلقه‌های مفقود یا آشكاری وجود دارند كه می‌توان از آنها در یك حركت طولی و فرآیندی معنادار، به عنوان سنت احیاگری اسلامی نام برد و یاد كرد. سنتی كه اگرچه به ایران اسلامی و دغدغه روشنفكرانش به الزام ختم نمی‌شود، لیكن به این معنا نیست و نبوده كه آن را به عنوان یك جریان ارزشمند و هدفمند در كل عالم اسلام یا جامعه بزرگ اسلامی نیز تصور نكرد. پس با این قید باید گفت كه اصالت دردمندی و دغدغه‌داری حلقه اتصال جریان سنت احیاگری اسلامی بوده و تا به امروز نیز ادامه داشته است، چراكه بی‌هیچ اكراهی آن ذهن نقاد و تحلیلگری كه به فكر احیای جریانی معرفتی یا تعالی‌بخش و انسان‌ساز باشد، نشانی از اصالتی ریشه‌دار در باورهایی عمیق و ژرف دارد. باورهایی كه می‌توانند در مسیر سعادت بشری نقشی بسیار اثرگذار داشته باشند. اجازه بدهید به طریقی دیگر اصالت این شبه فرضیه طرح شده را پاسخ بدهیم. 

 

 نگاهی به جریان اثرگذار نهضت بیدارگری اسلامی در دوران معاصر 

وقتی به جریان اثرگذار اسلامی نظر داشته باشیم و ببینیم اسلام به مثابه جریان و حركتی تعالی‌بخش و انسان‌ساز چگونه توانست قرن گذشته را با این فراز و فرودهای باور نكردنی به پیش ببرد، قرنی كه توسعه صنعتی از یك‌سو، استعمار غربی از سویی دیگر و توجه مستقیم این جریان استعماری به ایجاد مواجهه‌های ناموزون جهانی با دین در یك قالب نابرابر باعث می‌شد تا مسلمانان بیشترین چالش‌های معرفتی و عقیدتی را با دین اسلام داشته باشند. این وضعیت بالجمله راه را بر هرگونه سستی و بی‌توجهی به جریان می‌بست. جریانی كه از قضا بسیاری از حكام و شاهان بلاد اسلامی در چنگش اسیر شدند و قرعه فال به دست نهضت بیدارگری اسلامی افتاد تا بتواند نسخه اصیل و اصالت‌دار اسلام را از گزند آسیب‌هایی اینچنینی نجات بدهد. قرنی كه با این همه مصایبش جریان‌های به ظاهر سعادت‌بخش معنوی، خون جوامع مسلمان را آنچنان در شیشه كرده‌اند كه هنوز باید بگذرد سالیان زیاد از پس یكدیگر تا بفهمیم اسلام با وجود چه دشمنانی توانسته است اسلامی‌ باشد كه امروز نه تنها داعیه سعادت بشری را نیز كماكان داشته باشد بلكه در صورت بروز فتنه‌های مكرر در درون یا آن فتنه‌هایی كه از بیرون آن تحمیل بر این دین می‌شود و اما در مجموع می‌توان ادعا كرد كه مسلمانان همچنان نقش راهبردی خود را فراموش نكرده‌اند. 

بر این روال و سنت است كه دوران معاصر شاهد حیات مجدد اسلام در عرصه‌های مختلف سیاسی و اجتماعی و تحت عنوان «جریان بیداری اسلامی»  در سده اخیر شده است. 

 

 بیداری اسلامی در جهان اهل سنت

در دنیای اهل سنت، نباید از قضا تصور كنیم كه همه جوامع عربی به یك اندازه و نیز با پارامتری معین یا متفاوت از هم در پی احیای اسلامی پویا و انسان‌ساز بوده و هستند. آنها سعادت دنیوی و اخروی خود را در پی درك اسلامی می‌دانند كه می‌تواند آنها را نه تنها روی پا نگه دارد و هم به آنها نشان و نشانه‌ای از تعالی معرفتی را نشان دهد؛ به جرات چنین نبوده و نیست. اگر در اغلب یا برخی كشورهای مسلمان عرب‌نشین بتوانیم به چهره‌های محدود و به اصطلاح تك چهره استناد كنیم -كه از قضا درست هم هست- باید به این مهم نیز استناد كنیم كه در این میان حكایت دو كشور مصر و لبنان بالجمله از سایر كشورهای عرب‌نشین یا بربرنشین مسلمان همچون مراكش و الجزایر و... جدا بوده، هست و خواهد بود. 

 

 عربستان سعودی؛ مهد بنیادگرایی ارتجاعی

به غیر از عربستان كه مهد بنیادگرایی دینی ارتجاعی و مبتنی بر جریان‌های تاویل ناپذیر دینی بوده و هست؛ دیگر كشورهای عرب دارای تك چهره‌های اثرگذار روشنفكری در تاریخ عرب بوده و هستند؛ تك‌چهره‌هایی كه در نهایت امر به جریان قالب موجود در مصر یا لبنان متمایل می‌شدند تا بتوانند در دنیای عرب نامی یا اثری عمیق بگذارند. اگر البته ایران را از این رسم و قاعده موجود جدا كنیم كه البته جدا كردن ایران از این جریان هم می‌تواند كاری بی‌ربط باشد و هم نشان‌دهنده قدرت جریان تفكر در ایران اسلامی، اما به نوبه خود كاری لازم است كه نشان می‌دهد بسیاری از تاثیرهای موجود در جریان بیداری اسلامی ریشه در ذهن ایرانی داشته و دارد. حتی اگر ایرانیان به‌طور مستقیم نیز در این فرآیند بیداری یا حتی جریان‌های بزرگ فكری نقش مستقیمی نداشته باشند. 

 

شیخ محمد عبده شاگرد خلف سیدجمال‌الدین اسدآبادی در مصر

نمونه بارز این كلام سید جمال‌الدین اسدآبادی است. چهره‌ای اثرگذار كه تا سخن از او می‌شود ثمره استعمار بریتانیا سخن به طعن او می‌راند. چهره‌ای كه بی‌شك چنان دربند تعالی و نجات جوامع اسلامی از زیر یوغ جهل و نادانی بود كه هنوز نیز پس از قرنی و اندی سایه ارزشمند و سنگینش برسر تعالیم معاصرش در باب بیداری جوامع مسلمان باعث می‌شود كه استعمار پیر هنوز هم ساكت ننشیند و حتی گاه انگ و مهره بریتانیایی یا جاسوس بودن و لاادری‌گرایی را بر او بچسباند. 

 

 مصر؛ مامن جریان‌های ترقی‌خواهانه و الهام‌بخش دین اسلام در جهان عرب

بر این اساس است كه مصر را كه پیش‌تر عنوان كردیم به نوبه خودش یكی از مهم‌ترین و در عین حال شاخص‌ترین جغرافیاهای سرزمین عرب می‌شود كه می‌تواند بستری برای رشد اندیشه‌های ترقی‌خواهانه اسلامی بالاخص در یك قرن اخیر باشد. مصر نخستین جبهه بیداری اسلامی را توسط پیشگامانی همچون سید جمال، محمد عبده، رشید رضا و اخوان‌المسلمین پدید آورده است؛ جریان‌هایی كه هر كدام به قدری سنگینی داشته و وزین هستند كه اگر بخواهیم می‌توانیم داعیه آن را داشته باشیم كه مصر را مادر و مامن جریان‌های ترقی‌خواهانه و الهام‌بخش دین اسلام در جهان عرب بدانیم. 

 

 غرب؛ در اندیشه پیشگامان بیداری اسلامی

دین و سیاست در اندیشه آنان به ویژه تحت‌تاثیر نگاه سیدجمال‌الدین اسدآبادی و شاگرد خلفش محمد عبده و اخوانی‌ها درهم تنیده بوده و تفكیك آن دو از یكدیگر ناممكن می‌نماید. در اندیشه پیشگامان بیداری اسلامی، تمدن مادی غرب كه اولیت مواجهه‌اش چه از برای ما ایرانیان و چه شمال آفریقایی‌اش در كنار چهره استعماری آن، دو روی یك سكه ارزیابی شده و در عین تجویز اخذ فناوری، نسبت به پیامدهای مادی این تمدن هشدارهای زیادی نیز داده شده است. 

البته باید اذعان كرد كه مولفه بارز و شاخص كسی همچون محمد عبده در این میان دیگر روشنفكران دوره و زمانه خودش در دو اصل اساسی نهفته است؛ 

١- اول آنكه عبده درك وسیع و درستی از مبانی‌ اعتقادی و حتی انحرافی از اسلام در میان جوامع مسلمان داشت.

٢- دوم آنكه به ‌شدت نسبت به جریان استعمار بریتانیا واقف بود و همچنین در راستای آموزه‌ها و دغدغه‌های استاد خود اشراف درخور توجهی به شناخت منابع اصیل اسلامی كه ما از آن به نام ارزشمند سنت یاد می‌كنیم، دست یافته بود.

 

 عوامل انحطاط مسلمین از منظر محمد عبده

توجه خاص عبده به فرآیند بحران دینی- مذهبی در عالم اسلام به مواجهه با تمدن غربی باز می‌گردد. بازهم این سویه از تفكر مشخص نیست كه اعراب یا به‌طور عموم مسلمانان با آن مشكل دارند یا عملكرد ناموزون غرب بالاخص در عالم اسلام منجر به طرح چنین فرضیه‌ای البته مشترك در میان عالمان مسلمان سده‌های اخیر شده است. چیزی كه اما می‌تواند درخصوص اندیشه محمد عبده ما را تقریبا راحت به سرمنزلی تاریخی برساند، وجوه مشابه مواجهه كسی همچون محمد عبده با مباحث تمدن غربی است. 

 عبده از سویی نظرات و معتقدات استادش سیدجمال‌الدین اسدآبادی را مدنظر دارد كه البته نگاه محتاط در ابتدا و سپس نگاه یقینی به فتنه‌گری غربی‌ها در بلاد اسلامی بود. از همین رو است كه عبده اروپای مورد نظرش را با نگاه و خاستگاه منطقی خودش سیاحت می‌كند. بالاخص آنكه دوره بزرگانی همچون علامه اقبال، سیدجمالدین اسدآبادی، محمد عبده، مصادف و همزمان با شیطنت‌های فاجعه‌بار غرب در بلاد اسلامی است. غربی كه مولفه و چهره سرشناسش در آن مقطع، دولت بریتانیا است و هنوز به افول خاستگاه تمدنی خود نرسیده است. 

 

 اسلام و مقتضیات زمان در نگاه عبده

البته نكته بارز در باب مرحوم محمد عبده توجه وی به مقوله بسیار مهم و حیاتی «اسلام و مقتضیات زمان» است. ناگفته نماند كه نگاه نقادانه كسی همچون عبده در نوع خودش آنقدر ویژه است كه حسین مجیب مصری نویسنده زبردست و یكی از اساتید تاریخ دانشگاه قاهره مدتی پیش درخصوص عملكرد محمد عبده مدعی شده بود كه اگر بحث كلی بر سر موفقیت یا عدم توفیق وی نباشد باید گفت كه تعامل وی در آن دوره تاریخی با كل تاریخ مصر اسلامی و جریان‌های سركش عقیدتی در روزگارش كافی است كه نام او را در میان نام‌آوران تاریخ مصر و اسلام بتوان گذاشت. این مساله نشان‌دهنده توجه به‌موقع وی به قشری معابی و جمود فكری برخی از علمای دینی كه از قضا اثرگذار نیز بودند. تلقی وی از وضعیت ركود و جمود فكری در عالم اسلام كه نشانه‌هایش را بالاخص پس از جدایی از مرحوم سیدجمال‌الدین اسدآبادی و عزیمتش به مصر بیش از پیش می‌دید، عملا وضعیتی نبود كه حتی بتواند تصور حضور در چنان شرایطی را بكند. چه آنكه بتواند به طریق و سفارش سیدجمالدین اسدآبادی در آن شرایط به كار فرهنگی و بیداری طبقات فرودست اجتماعی و غافلان از اصالت و محتوای اصیل دین اسلام، همت بگمارد. عبده از سوی دیگری نیز جامعه اسلام را در خطر می‌دید؛ حضور عرفای جدید در عالم اسلام آن روز جهان عرب نیز معضل بزرگ‌تری بود كه هم رخوت بی‌مثال و مانندی را در جامعه تسری می‌داد و هم از سویی بسیار مهم‌تر فرآیند استثمار اروپایی نشانِ جوامع مسلمان در خاورمیانه هنوز از طریق همین منفذهای كور در عالم اسلام ضربه می‌خورد. جریان به قدری وحشتناك بود كه به تعبیر عبده از هر استعمار پنهانی نیز می‌توانست خطرناك‌تر باشد، چراكه در یك چشم برهم زدن میهمان هر منزلی در مصر می‌توانست باشد و بنشیند. آن هم درست در دوره‌ای استعمار بریتانیا كه سیاست نفوذ و تخریب در خاورمیانه را همزمان با تضعیف دولت بزرگ عثمانی شدت بخشیده بود.

 

 سنت سید جمال‌الدین اسدآبادی

در چنین وضعیتی است كه به روشنفكران با اصالتی به پیروی از یك الگوی واحد به‌شدت نیاز می‌شود. الگویی كه به دلیل نبود در چندین گذرگاه مهم تاریخی باعث تحولاتی بس عظیم در سرنوشت جهانی كشورهای مسلمان شده بود. 

این به اصطلاح تغییر نگرش در میان مسلمانان هنگامی كه با امر اجتهاد در عالم اسلام همسو می‌شدند، تاریخ ثابت كرده بود كه در نتیجه به حركت‌های بااصالت و الهام‌بخش بزرگی ختم شده بود. 

اگرچه شاگردان سیدجمالدین مانند خودش تاثیر عقلانیت در پذیرش اصول دین را یكی از شروط اصلی و اصیل ادامه نهضت بیداری اسلامی در جهان اسلام می‌دانستند اما این به معنای آن نبود كه كل و تمامیت درد جوامع اسلامی را در این چند مورد خلاصه كنند. در قاعده، سنت سیدجماالدین اسدآبادی بر این رویه استوار بود كه تعالیم اساسی به مریدان و شاگردان داده می‌شد. سپس قدرت و قوه تحلیل و نقادی اجتماعی در آنها بیدار و در نهایت وقتی كه آنها به دردمندان جامعه تبدیل می‌شدند وارد جوامع خود شده و معیارهای عقلانیت و نقادی برمبنای مشاهدات مستقیم اجتماعی آنها فراهم می‌شد. این‌گونه بود كه پس از فقدان وی تاریخ به نوبه خود در بلاد اسلامی شاهد صیرورت روح سیدجمال‌الدین در اجتماع است. 

 

 دردها و معضلات جامعه اسلامی مصر از دیدگاه شیخ  محمد عبده

شیخ محمد عبده نیز با توسل به این قدرت درك تمایزها و نقادی كه در درونش پرورش یافته بود می‌توانست آن‌قدر به نبض جامعه مصر در وهله و سپس به معضلات عالم اسلام نزدیك شود كه عملا برای كسانی كه آرزو داشتند امت اسلامی را برای همیشه در وضعیت خمودگی و رخوت ببینند، غیرقابل تحمل شناخته می‌شدند. دردها و معضلاتی كه شیخ محمد عبده در ابتدا جامعه مصر و سپس در دیگر جوامع می‌دید، چنین مشكلاتی بودند: 

١-  استبداد حاكم بر اغلب جوامع اسلامی كه بیانگر حضور حكام نالایق در راس جوامع اسلامی بود. 

٢- جهالت و رخوتی عمومیت یافته در توده مسلمانان و واپس‌گرایی آنها در پذیرش جهان جدید و علوم جدید كه دنیا را در آن روزگار به سرعت تحت سیطره خود درآورده بود.

٣- رواج پرسرعت عقاید خرافی و نامیمون و بی‌اصالت در اندیشه مسلمانان و دور افتادن آنها از روزهای طلایی عالم اسلام كه تاثیر و تاثرش در نسبت پیشرفت علوم در وجوهات مختلف زبانزد همه مورخان و دانشمندان جهان اسلام و غرب بود.

٤- جدایی و تفرقه در میان مسلمانان به عناوین مختلف مذهبی و غیرمذهبی كه همچون یك دام سراسر عالم اسلام را متاثر از خود كرده بود. 

٥- ضعف بسیار شدید حكومت عثمانی از یك‌سو و ایران به عنوان دو حكومت بزرگ عالم اسلام كه می‌توانستند نقش بسیار جدی در توسعه و قدرت عالم اسلام ایفا كنند؛ لیكن به دلایل متعدد و از جمله عدم توازن در اداره جامعه اسلامی با شرایط و الگوی پیامبر اسلام، عملا این‌گونه نبود.

چیزی كه شیخ محمد عبده را هم در میان شاگردان و هم متاثران زمانه سیدجمالدین اسدآبادی برجسته‌تر و نیز نامش را ماندگارتر نشان می‌دهد قدرت علمی بیشتر او نیز هست. او مرید و دانشجویی بالذات درسخوان و نیز پرخوان بود. فلسفه را به پیشنهاد سیدجمال‌الدین بسیار نیكو فراگرفته و علاوه بر تفسیرهایی چند بر آثار ابن‌سینا در مشی عملكردی وی بیش از اغلب روشنفكران عرب توسل به قدرت و قوه نقادی كه متاثر از نگاه و رویكرد فلسفی است، رویت می‌شود. 

 

 وحدت به مثابه شاه‌كلید اندیشه شیخ محمد عبده

شیخ محمد عبده نیز همچون سیدجمال‌الدین، داعیه و آرزوی وحدت در جامعه و چه بسا عالم اسلام را داشت. تنها با رویه وحدت از درون برآمده و تسری این وحدت بر كل عالم اسلام بود كه می‌شد عالم اسلام را یكپارچه و متحد كرد. این وحدت به قدری در آموزه‌های بیدارگری شاگرد و استاد خوش نشسته بود كه تا مدت‌های مدیدی جریان بیدارگری اسلامی و نهضت توجه به خویشتن خویش درصدد احیای این وحدت متعالی بود. وحدتی كه رمز اتحاد عالم اسلام در برابر بزرگ‌ترین جریان‌های تخریب‌گر قرن گذشته بود. 

از قضا امروز نیز به كلام استاد بزرگ دانشگاه مصر حسین مجیب مصری وقتی خوب نگاه می‌كنیم به خوبی می‌توانیم ببینیم كه وحدت شرط اساسی اتحاد در عالم اسلامی است كه امروزه بیشتر از گذشته نیازمند حضور آن برای تعالی هم اسلام و هم امت اسلامی است.

   محمد عبده از مهم‌ترین شاگردان سید جمال‌الدین اسدآبادی بود. در سنت سیدجمال، قاعده بر این رویه استوار بود كه تعالیم اساسی به مریدان و شاگردان داده می‌شد. سپس قدرت و قوه تحلیل و نقادی اجتماعی در آنها بیدار و در نهایت وقتی كه آنها به دردمندان جامعه تبدیل می‌شدند وارد جوامع خود شده و معیارهای عقلانیت و نقادی بر مبنای مشاهدات مستقیم اجتماعی آنها فراهم می‌شد. این‌گونه بود كه پس از فقدان وی تاریخ به نوبه خود در بلاد اسلامی شاهد صیرورت روح سیدجمالدین در اجتماع است

    چیزی كه شیخ محمد عبده را هم در میان شاگردان و هم متاثران زمانه سیدجمالدین اسدآبادی برجسته‌تر و نیز نامش را ماندگارتر نشان می‌دهد، قدرت علمی بیشتر او است. او مرید و دانشجویی بالذات درس‌خوان و نیز پرخوان بود. فلسفه را به پیشنهاد سیدجمال‌الدین بسیار نیكو فراگرفته و علاوه بر تفسیرهایی چند بر آثار ابن‌سینا در مشی عملكردی وی بیش از اغلب روشنفكران عرب توسل به قدرت و قوه نقادی كه متاثر از نگاه و رویكرد فلسفی است، رویت می‌شود

    غیر از عربستان كه مهد بنیادگرایی دینی ارتجاعی و مبتنی بر جریان‌های تاویل‌ناپذیر دینی بوده و هست؛ دیگر كشورهای عرب دارای تك چهره‌های اثرگذار روشنفكری در تاریخ عرب بوده و هستند؛ تك چهره‌هایی كه در نهایت امر به جریان قالب موجود در مصر یا لبنان متمایل می‌شدند تا بتوانند در دنیای عرب نامی یا اثری عمیق بگذارند

    محمد عبده؛ چهره‌ای اثرگذار كه تا سخن از او می‌شود ثمره استعمار بریتانیا سخن به طعن او می‌راند. چهره‌ای كه بی‌شك چنان دربند تعالی و نجات جوامع اسلامی از زیر یوغ جهل و نادانی بود كه هنوز نیز پس از قرنی و اندی سایه ارزشمند و سنگینش برسر تعالیم معاصرش در باب بیداری جوامع مسلمان باعث می‌شود كه استعمار پیر هنوز هم ساكت ننشیند و حتی گاه انگ و مهره بریتانیایی یا جاسوس بودن و لاادری‌گرایی را براو بچسباند.

منبع: اعتماد