منسوب به گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، فیلسوف نامبردار آلمانی است كه گفته است: «روزنامه، انجیل انسان مدرن و روزنامه خوانی در حكم نیایش صبحگاهی اوست.» این تعبیر، شأن روزنامه در جهان جدید را به عنوان یك فرآورده فرهنگی نوپدید به گویاترین وجه ممكن مینمایاند. فیلسوف آلمانی با این توصیف كوتاه، انگار در ایفای وظیفه معنا بخشی به زندگی، روزنامهها را شریك كتاب مقدس دانسته و برای بشر جدید كه قبلهاش جای دیگر و آیینش چیز دیگر است «نصّ» نوینی دست و پا كرده است. هگل البته عناد و عداوتی با دینداری رایج نداشت و التزام به مسیحیت، دلالتهای آشكاری در نظر و عمل او داشت اما به استناد تحلیلی كه از پدیده مدرن روزنامه به دست داده توگویی مناسك استعاری تازهای برای انسان جدید برمیشمرد كه یكی از اركان آن، روزنامهخوانی است. با این حساب، به حسب تحلیل هگل، قالب فرهنگی جدیدی كه به موازات قالبهای دیگر، به زندگی انسان متجدد، معنا و گرما و روشنا میبخشد روزنامه است؛ چیزی كه صبح به صبح به عنوان نیایش صبحگاهی، آن را ادا میكند و بهجا میآورد. عمر این انجیل جدید، البته كمابیش به حدود چهار قرن در جهان -و دو قرن در ایران- میرسد اما در همین دوران نه چندان دراز، جمع كثیری را میتوان سراغ گرفت كه به حلقه تابعان این مناسك و آیین نوظهور درآمدهاند. اكنون این تابعان، نیایش صبحگاهی خود را از روی یك نصّ نوظهور تلاوت میكنند.
روزنامهنگاری كیش تازهای در میدان مذاهب و ادیان جهان نیست اما به اعتبار اینكه میخواهد روایت خاص خود را از حقیقت عرضه بدارد شراكت و شباهتی با نظامهای آیینی پیدا میكند. این روایتگری خاص از حقیقت، اكنون صاحب تاریخ خاص خود شده است كه گاه به شكلی گاهشمارانه تدوین میشود و گاهی هم كسانی كه عمر را به این ورزه نوظهور گذرانده و متخصص این نصوص نوپدید شدهاند راسا یا در قالب گفتوگوهایی این تاریخ را روایت میكنند. «روزنامهنگاری مردمسالار» (كه در چاپ دوم با عنوان «خداحافظ آقای سانسور» منتشر شده است) از این دسته اخیر است. فیلیپ مرلان، روزنامهنگار فرانسوی در گفتوگویی به میزبانی بیتا عظیمینژادان، روزنامهنگار ایرانی، سرگذشت دستكم 40 سال فعالیت رسانهایاش را روایت كرده است. كتابی در 255 صفحه كه سوانح عمر شخصی و حرفهای مرلان را شرح میكند. استاد مصطفی ملكیان بر این سرگذشتنامه حرفهای پیشگفتاری روشنگر و راهگشا نوشتهاند كه هم مدعیات كتاب را به بهترین شكل ممكن دستهبندی و گزارش كرده و هم به طور غیرمستقیم، آداب مواجهه انتقادی با یك اثر را آموزش میدهد.
روایت فیلیپ مرلان از روزنامهنگاری در جغرافیای فرهنگی فرانسه، برای مخاطبان ایرانی غریبه نیست. مشابهتهای فراوانی میان این دو اقلیم رسانهای برقرار است. درست است كه فرانسه هم به اعتبار قوانین مطبوعاتی، هم به جهت كمیت و كیفیت روزنامهها، هم از لحاظ نفوذ و اثرگذاری رسانه در سیاستگذاریهای عمومی و هم به خاطر فرآیند حیات و افول مطبوعات، تفاوتهای معناداری با ایران دارد اما بهرغم این تفاوتها مشابهتهای تعیینكنندهای هم در این میان به چشم میآید. بر این اساس «روزنامهنگاری مردمسالار» برای كنشگران و مخاطبان ایرانی مطبوعات نیز آموزهها و عبرتهای فراوانی دارد.
روزنامهنگاری، با مردم برای مردم
برای هواخواهان و طرفداران روشنگری و تجدد، دائرهالمعارفنویسی و روزنامهنویسی توفیر چندانی ندارند و تصنیف دانشنامههای عظیم و حجیم، از همان ضرورتی سرچشمه میگیرند كه تدوین روزنامههای كم برگ و مختصر. آنچه این دو قالب دانایی را برای اصحاب تجدد، منزلتی كمابیش یكسان میبخشد چه بسا نقش مشتركشان در تبدیل دادهها و اطلاعات گسیخته، محدود و فردی به روایت و دانش هوشمند، هدفمند، جمعی و عمومی است. روزنامهنویسی و دائرهالمعارفنویسی به عنوان فرزندان عصر روشنگری، در ذات خود التزام و تعهدی اكید به عمومیسازی دانش و آگاهی دارند. به همین اعتبار پیوندی پنهان میان «مردم» و «روزنامه» برقرار است. به بیان دیگر روزنامه در غیاب «مخاطب انبوه» كه نام مستعاری برای «مردم» است فاقد معنا خواهد بود. مردمگرا بودن توگویی از مقوّمات و چه بسا ذاتیات روزنامه است. آیا میتوان با این شاخص و شاقول، عیار اعتبار هر روزنامه را سنجید؟ و آیا میتوان حكم كرد هر روزنامهای كه خالیتر از مردم است بیگانهتر از وظیفه اصلیاش است؟ فیلیپ مرلان در بخش اعظم پاسخهایی كه به بیتا عظیمینژادان داده به صد زبان تكرار میكند «میتوان». قاطعانه پیشفرض میگیرد كه: «برای ما روزنامهنگارها یك رسوایی جدی است كه به جای آنكه در خدمت مردم باشیم در خدمت حكومت هستیم.» (ص 47). اساسا تعریف او از روزنامهنگار، پیوند استواری با مردم دارد: «من روزنامهنگار به كسی میگویم كه در سطح جامعه كار كند و گزارش تهیه كند. در كوچه و خیابان پرسشگری كند و در محل برای تهیه گزارش حاضر شود. مردم را ببیند و با آنها حرف بزند.» (ص 52).
مرلان كه به گفته خودش 40 سال است روزنامهنگاری میكند (ص 18) و هنوز و همچنان خود را یك روزنامهنگار میداند نه یك روشنفكر یا متفكر (ص171) همواره در تلاش بوده تا هوشیاری انتقادی خود را در حوزه كاریاش تقویت كند و راز رویگردانی و بیاعتمادی روزافزون مردم و شهروندان از روزنامهها را كشف كند. او در این مسیر با التزام به مشی تفكر انتقادی، خود را از روزنامههای جریان اصلی دور میسازد تا به نوع نوینی از روزنامهنگاری دست یابد و الگوی نوپدید و كارآمدی از این حرفه بسازد. این نوع نوین و الگوی نوپدید در زبان مرلان با تعابیری مثل «روزنامهنگاری دموكراتیك»، «روزنامهنگاری مشاركتی»، «روزنامهنگاری تعاملی»، «روزنامهنگاری شهروندی»، «روزنامهنگاری تغییر» و «روزنامهنگاری امید» نامیده میشود.
- با «روزنامهنگاری شهروندی» میخواهد به تقویت اطلاعاتی بپردازد كه باعث ارتقای توانایی شهروندان برای مشاركت آنها در تصمیمگیریهای موثر در تمام زمینههای زندگی میشود (ص 19).
- با «روزنامهنگاری دموكراتیك» دنبال تعمیق دموكراسی در معنای برابری بیشتر و تامین منافع عامه مردم است (ص 113و 127).
- با «روزنامهنگاری امید» میخواهد احساس ناتوانی ملی و ناامیدی عمومی را مهار كند و كانونی برای تقویت امید مردم باشد (ص 119).
- با «روزنامهنگاری تعاملی یا مشاركتی» میخواهد مردم عادی و معمولی را در تولید و تهیه كالایی با عنوان روزنامه مداخله و سهیم نماید (ص 122).
- با «روزنامهنگاری تغییر» قصد دارد به تغییر شرایط زندگی شهروندان خصوصا فرودستان و حاشیهنشینان التفات داشته باشد (ص 171).
- با «روزنامهنگاری انتقادی» میكوشد قدرت انتقادی شهروندان را در مواجهه با هجوم بیرحم و بیمهابای اطلاعات افزایش دهد و مخاطبان را از مصرفكننده محض به مشاركتكنندگانی مشتاق تبدیل كنند (ص 251).
اخلاقیترین نوع روزنامهنگاری
این عناوین ششگانه هر چند در مقام نامگذاری متفاوتاند اما همگی در حكم نقطههایی هستند كه مجموعا یك خط واحد را میسازند. نام این خط مستقیم، روزنامهنگاری مردمسالار یا دموكراتیك است كه فیلیپ مرلان آن را از یك روزنامهنگار امریكایی به نام جی روزن اقتباس كرده و به سهم خود پرورانده است. در تحلیل روزن، روزنامهها به حكم آنكه ناچارند نیازهای اقتصادی خود را تامین كنند در بسیاری از اوقات، منافع گروهی یا طبقاتی یا حزبی یا... را بر خیر همگانی و منفعت عمومی ارجح میدارند. گاهی نیز در هراس از نهاد متمركز قدرت، مصلحت هیات حاكمه را بر مصالح ملی تقدم میبخشند. فیلیپ مرلان با تأسی به جی روزن میكوشد تركیب نوپدید «روزنامهنگاری دموكراتیك» را مفهومسازی و مقولهبندی كند. «نقش ما به عنوان روزنامهنگار، اهمیت دادن، توجه كردن و همیشه درنظر گرفتن علاقه و نفع عموم است... یكی از كاركردهای دموكراسی خارج شدن از منافع خاص و تامین منافع عام است. وظیفه روزنامهنگار دقیقا حفاظت از علاقه و منافع عموم و تامین آن است.» (ص 127). او این شاخه از روزنامهنگاری را سودمندترین جریان رسانهای برای جهان قلمداد میكند و میگوید: «اكنون با همه این راهی كه رفتهام دوست دارم خودم را كنشگر دموكراسی بنامم و همه این راه مرا به این رسانده كه بگویم و در پی «روزنامهنگاری»ای باشم كه به نفع دموكراسی و برای دموكراسی است. امروز روزنامهنگاریای برای دنیا مفید است كه به دنبال دموكراسی و برای دموكراسی باشد.» (ص 116). استاد مصطفی ملكیان نیز در پیشگفتار پرسود و دقیق خود بر این كتاب، یگانه مصداق روزنامهنگاری اخلاقی را روزنامهنگاری دموكراتیك دانستهاند (ص11). اما دموكراسی و جامعه دموكراتیك در نظر مرلان چیست كه عزمش را جزم كرده تا تمام بضاعت و بنیه روزنامهنگاری جهان را در خدمت آن درآورد؟ او در پیشگفتاری كه اختصاصا برای خواننده فارسی زبان نوشته تعریفش را از این مفهوم عرضه میدارد: «دموكراتیك جامعهای است كه بخشپذیری یعنی تضاد منافع در درون خود را پذیرفته و در جستوجوی شیوه تامین مشاركت برابر شهروندان در بیان، تحلیل و كندوكاو این تضادها به منظور حل و فصل آنها باشد.» (ص 18). چرخه موجود مطبوعات برای ایفای چنین نقشی بسیار ناتوان و علیل است. باید از هنجارها و رویههای موجود و بالفعل این حرفه فاصله گرفت و با اعتنا به ضروریات بازنگری شده دموكراسی هماهنگ شد تا چنان وظیفهای انجام شود.
سه گام تا روزنامهنگاری دموكراتیك
برای تامین این مقصود، مرلان یك دستور كار سه بخشی روی میز كار روزنامهها میگذارد؛ دستور كاری بسیار مهم، موثر و البته به غایت دشوار و سخت: «باید بتوانیم سه اهرم را فعال كنیم: فكر كنیم، عمل كنیم، بحث كنیم: تشویق تفكر انتقادی در بین خوانندگان، تشویق آنها به عمل و مشاركت در بحث عمومی دموكراتیك.» (ص 19). اینها همان سه كاری هستند كه جای خالیشان در مطبوعات به شدت احساس میشود و بنیان غیردموكراتیك بودن روزنامهها فقدان همین سه عنصر است. دموكرات بودن برای فیلیپ مرلان، مترادف است با شهروند خوب بودن و بیشتر شهروند بودن. به این اعتبار هر انسانی اگر این سه كار را انجام دهد شهروند خوب و «بیشتر شهروند» خواهد بود: «سه بعد میتواند یك فرد را بیشتر شهروند كند؛ اولین آن، ظرفیت فكری است یعنی بتوان تفكر انتقادی یك شخص را توسعه داد... دومین مورد واكنش نشان دادن است یعنی وارد عمل شدن. مورد سوم بحث و مناظره است؛ یعنی رسانهها وظیفهشان این است كه محل عمومی مناظره دموكراتیك را فراهم كنند و فرصت و امكان را برای تبادلنظرها آماده كنند.» (ص 145). این سه كار یا این كار سه مرحلهای لازمه پویایی و اثرگذاری فعالیت رسانهای در جهان پرآشوب و سرشار از اغتشاشهای مفهومی است. اصولا مطبوعات در دو دسته از جوامع، امكان وقوع دارند. در هركدام از این دستهها طبعا تقدم و اولویت با چیزی خاص است. آیا وضعیت و وظیفه روزنامه در جامعهای كه با انسداد خبری مواجه است عین همان چیزی است كه در جوامع آزاد؟ «از نظر من وقتی آزادی را از دست دادهایم یا نداریم، اطلاعرسانی بزرگترین وظیفه یك روزنامهنگار است... تو تعهدت در زمان نبودن آزادی باید رساندن حداكثر اطلاعات به حداكثر مخاطبان باشد... ولی در كشوری كه مطبوعات و جریان اطلاعات آزاد است رساندند اطلاعات كافی نیست... اطلاعات باید برای بهبود دموكراسی یا بهبود روند دموكراسی بیشتر باشد، برای برابری، عمل كردن، واكنش نشان دادن به كارها و اتفاقی كه درست نیست.» (ص 239). به این ترتیب مرلان در پاسخ به این سوال اساسی كه «اصلا روزنامهنگاری برای چیست؟» جواب میدهد: «در جوامعی بدون آزادی تضمین شده پاسخ میدهیم: تا آگاه شویم. اما به محض اطمینان از این احترام باید فراتر برویم. بُعد اجتماعی روزنامهنگاری فراتر از رسالت ساده اطلاعرسانی است.... تعمیق دموكراسی در معنای برابری بیشتر.» (ص 20). تشخیص اینكه ما در ایران امروز، مصداق كدام وضعیت از این دو شكل هستیم و نیازمند كدام نوع از این دو نوع روزنامهنگاری هستیم با خود شما؛ اما به این توجه داشته باشید كه مرلان با صراحت میگوید در هر دو موقعیت درنهایت روزنامهنگاری یك كاركرد دارد: خدمت به دموكراسی. مبارزه برای آزادی مطبوعات و كوشش برای آشتی رسانهها با شهروندان و جلب جایگاه مناسب خود از تولید اطلاعات جدا نیست (همانجا).
فیلیپ مرلان با این دیدگاهها درباره حرفه روزنامهنگاری، تاریخ كنشگری خود در صحنه رسانههای فرانسوی را در این كتاب شرح داده است. آنجا از فلسفه تاسیس روزنامه لیبراسیون توسط ژان پل سارتر به شیرینی سخن میگوید؛ «سرآغاز ماجرای تولد لیبراسیون این ایده بود كه ما فقط یك روزنامه تهیه نمیكنیم كه فقط توسط روزنامهنگاران نوشته شده باشد یا حتی به دست روزنامهنگاران انقلابی. ما روزنامه تهیه میكنیم كه با مردم و صدای مردم باشد و میتوان تصور كرد با چه ایده بزرگی این روزنامه در آن زمان ایجاد شد و شعارش این بود كه «مردم، حرف بزنید و روی حرفتان بایستید.» (ص54). اما نه لیبراسیون و نه هیچ روزنامهای نتوانسته این عزم و نیت صادقانه و مشفقانه را به طور مستمر ادامه بدهد. اینكه چرا این انحراف رخ داد و كار دقیقا از كجا خراب شد در آسیبشناسی هوشمندانه این روزنامهنگار باتجربه توضیح داده شده است. اینكه ما به عنوان روزنامهنگاران ایرانی در كجای اطلس روزنامهنگاری جهان ایستادهایم سوالی به غایت مهم و كاربردی است. «روزنامهنگاری مردمسالار» را بخوانید تا كمابیش برایتان معلوم شود روی محور مختصات رسانههای جهان، موقعیت روزنامهنگاری ایران چیست و چرا ایرانیان امروز در انجیلخوانیهای صبحگاهی خود تا این اندازه كاهل و بیرغبت شدهاند.
منسوب به گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، فیلسوف نامبردار آلمانی است كه گفته است: «روزنامه، انجیل انسان مدرن و روزنامه خوانی در حكم نیایش صبحگاهی اوست.» این تعبیر، شأن روزنامه در جهان جدید را به عنوان یك فرآورده فرهنگی نوپدید به گویاترین وجه ممكن مینمایاند. فیلسوف آلمانی با این توصیف كوتاه، انگار در ایفای وظیفه معنا بخشی به زندگی، روزنامهها را شریك كتاب مقدس دانسته و برای بشر جدید كه قبلهاش جای دیگر و آیینش چیز دیگر است «نصّ» نوینی دست و پا كرده است.
فیلیپ مرلان با این دیدگاهها درباره حرفه روزنامهنگاری، تاریخ كنشگری خود در صحنه رسانههای فرانسوی را در این كتاب شرح داده است. آنجا از فلسفه تاسیس روزنامه لیبراسیون توسط ژان پل سارتر به شیرینی سخن میگوید. «سرآغاز ماجرای تولد لیبراسیون این ایده بود كه ما فقط یك روزنامه تهیه نمیكنیم كه فقط توسط روزنامهنگاران نوشته شده باشد یا حتی به دست روزنامهنگاران انقلابی. ما روزنامه تهیه میكنیم كه با مردم و صدای مردم باشد و میتوان تصور كرد با چه ایده بزرگی این روزنامه در آن زمان ایجاد شد و شعارش این بود كه «مردم، حرف بزنید و روی حرفتان بایستید.»
نظرات