نفش عوامل دل نرمی در تربیت

 

بحث اول: ذکر

 

خداوند فرموده است:

﴿وَٱذۡكُر رَّبَّكَ فِي نَفۡسِكَ تَضَرُّعٗا وَخِيفَةٗ وَدُونَ ٱلۡجَهۡرِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ وَلَا تَكُن مِّنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ٢٠٥﴾ [الاعراف: 205].

«پروردگارت را در دل خود، با فروتنی (در برابر خدا) و هراس (از او) و آهسته و آرام صبحگاهان و شامگاهان یاد کن و از گروه غافلان مباش».

 

این آیه کریمه از غفلت و روی‌گردانی از یاد خدا نهی کرده است، زیرا غفلت جزو بیماری‌های قلبی است که فطرت را فاسد می‌کند و آن را به‌سوی هلاکت می‌کشاند و در این صورت حواس انسان دوباره برای دریافت حق بیدار نخواهد شد، بلکه حق خود را از او می‌پوشاند و نورش را از او منع می‌کند. خداوند فرموده است:

 

﴿وَلَقَدۡ ذَرَأۡنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِۖ لَهُمۡ قُلُوبٞ لَّا يَفۡقَهُونَ بِهَا وَلَهُمۡ أَعۡيُنٞ لَّا يُبۡصِرُونَ بِهَا وَلَهُمۡ ءَاذَانٞ لَّا يَسۡمَعُونَ بِهَآۚ أُوْلَٰٓئِكَ كَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ١٧٩﴾ [الاعراف: 179].

«ما بسیاری از جنیان و آدمیان را آفریده و (در جهان) پراکنده کرده‌ایم که بازگشت آنان به دوزخ و اقامت آنان در آتش است. (به آن خاطر که) دل‌هایی دارند که با آنها (آیات) را نمی‌فهمند و چشم‌هایی دارند که با آنها (موعظه را) نمی‌شنوند، اینان همسان چهار پایانند و بلکه سرگشته‌تر‌اند. اینان واقعاً بی‌خبر هستند».

 

هیچ چیزی مانند مداومت و پایبندی به ذکر خدای تعالی زنگار غفلت را از قلب پاک نمی‌کند و باعث بیداری دائمی آن نمی‌شود. این عبادت چنان ثأثیری دارد که در نتیجه‌ی آن ترس از خدا و خوف او در قلب انسان جایگزین می‌شود و چنین انسانی اگر اراده و نیت ظلم به کسی یا انجام گناهی به فکر او خطور می‌کند، خدا را به یاد می‌آورد و آن را ترک می‌کند:

 

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ﴾ [الانفال: 2].

«مؤمنان، تنها کسانی هستند که هر وقت نام خدا برده شود، دل‌هایشان هراسان می‌گردد».

 

خداوند نیز به چنین افرادی که ترس و هراس او در قلب‌شان افتاده وعده بهشت داده است:

 

﴿وَأَمَّا مَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ وَنَهَى ٱلنَّفۡسَ عَنِ ٱلۡهَوَىٰ٤٠ فَإِنَّ ٱلۡجَنَّةَ هِيَ ٱلۡمَأۡوَىٰ٤١﴾ [النازعات: 40-41].

«و اما آن کس که از جا و مقام پروردگار خود ترسیده باشد و نفس را از هوی و هوس باز داشته باشد، قطعاً بهشت جایگاه اوست».

 

﴿وَلِمَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ جَنَّتَانِ٤٦﴾ [الرحمن: 46].

«هرکسی که از مقام پروردگار خود بترسد باغ‌هایی (در بهشت) دارد».

 

به همین خاطر پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) به شدت برای رسیدن به این مرحله حریص بود و می‌فرمود: «به خدا قسم دوست دارم که بیشتر از همه شما از خدا بترسم و برای پرهیزگاری از خدا از همه شما آگاه‌تر باشم»[165].

 

بر این مبنا میان خشیت و علم رابطه‌ی نزدیکی وجود دارد، زیرا میزان ترس و خشیت بستگی به میزان شناخت انسان از خدا، عظمت و صفات او دارد:

 

﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ غَفُور﴾ [فاطر: 28].

«تنها بندگان دانا و دانشمند از خدا، ترس آمیخته با تعظیم دارند».

 

یاد خدا باعث می‌شود قلب انسان نرم گردد، از سختی آن جلوگیری می‌کند و آن را از تواضع و آرامش و اطمینان و خشوع لبریز می‌گرداند:

 

﴿أَلَا بِذِكۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ﴾ [الرعد: 28].

«آگاه باشید که تنها با یاد خدا دل‌ها آرام می‌گیرد».

 

﴿أَلَمۡ يَأۡنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِكۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ وَلَا يَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلُ فَطَالَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَمَدُ فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡۖ وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ١٦﴾ [الحدید: 16].

 

«آِیا برای مؤمنان وقت آن نرسیده که دل‌هایشان به هنگام یاد خدا و در برابر حقی که خدا فرو فرستاده است، بلرزد و کرنش برد؟ شما همچون کسانی نشوید که برای آنان قبلاً کتب فرستاده شده است و سپس زمان طولانی بر آن سپری گشته و دل‌هایشان سخت گشته است و بیشترشان فاسق و خارج (از حدود دین خدا) گشته‌اند».

 

اسلام برای ارتباط دادن دل‌های پیروان خود با خداوند متعال بسیار حریص و مشتاق است و برای این هدف عبادت‌هایی مانند روزه و نماز و حج و زکات را تعیین کرده که بعضی از آن‌ها بارها در روز تکرار می‌شود و برخی سالانه و برخی برای یک بار در طول عمر انجام می‌گیرد. ذکر، انسان را در هر حالی به خدا متصل می‌کند و بزرگ و کوچک و تندرست و مریض توانایی انجام آن را دارند. ذکر، تداوم ارتباط قلبی با خدای ﻷ را تضمین و از سنگدلی جلوگیری می‌کند. غفلتی را که بر قلب جاری شده از بین می‌برد، زنگار آن را می‌شوید، آن را از محبت خدا و رسول و حب ایمان پر می‌گرداند و به آن انگیزه می‌دهد که با شیوه‌های مختلف خود را به خدا نزدیک سازد.

 

تنوع اذکار طبق مناسبت‌ها و حالات مختلفی که برای انسان پیش می‌آید، نوعی رابطه میان مؤمن و اشیاء و اتّفاقات اطراف او ایجاد می‌کند و خود سبب یادآوری عظمت خالق، قدرت او، و توانایی او در تغییر و تحول جهان می‌گردد.

 

مادر مؤمنان عایشه صدیقه ل در بیان دوام ذکر رسول خدا (صلّی‌الله علیه وسلّم) چنین می‌فرماید: «پیامبر ج، خدا را در هر حالتی یاد می‌کرد»[166]. یعنی زمانی که ایستاده بود یا راه می‌رفت یا می‌نشست و یا به پهلو دراز می‌کشید و فرقی نمی‌کرد در حال طهارت باشد یا خیر.

 

اصحاب و یاران رسول خدا و پیروان نسل‌هایی پس از آنان در این مسئله به ایشان کاملاً اقتدا می‌کردند. بلال را می‌بینیم که آن‌‌‌گاه که مشرکان او را در «رمضان» شکنجه می‌دادند می‌گفت: اَحد اَحد. علی س اصحاب را چنین وصف می‌کند: «آنان هنگام ذکر خدا مانند درختی که در معرض باد شدید قرار دارد به خود می‌لرزیدند و اشک‌هایشان بر لباس‌هایشان سرازیر می‌شد»[167].

 

حسن بصری اوقات فراغت خود را با انجام این ذکر می‌گذرانید: «سبحان الله العظیم»[168]. به همین صورت بیشترین لفظی که از زبان محمد بن سیرین خارج می‌شد این بود: «سبحان الله العظیم سبحان الله وبحمده»[169]. ربیع بن انس از یکی از یاران خود چنین نقل می‌کند: «نشانه محبت با خدا، یاد کردن او در بسیاری از حالات است، زیرا هرگز کسی را دوست نخواهی داشت مگر این که او را به فراوانی یاد می‌کنی»[170].

 

مالک بن دینار گفته است: «هیچ کس نتوانسته لذتی را که در ذکر خدا هست در چیز دیگری بیابد»[171]. پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) برای بیان منزلت والا و اجر فراوان ذکر گویان آنان را جزو هفت گروهی قرار داده که خداوند در روز قیامت زیر سایه‌ی عرش خود قرارشان می‌دهد: «و مردی که در تنهایی خدا را یاد می‌کند و چشمانش اشک بار می‌گردد»[172].

 

ذکر زبانی در همه اوقات جایز و سنت است اما در برخی موارد انجام آن اهمیت بیشتری دارد مانند ذکر پس از نمازهای فرض. ضرورت ندارد که برای ذکر خدا فقط از الفاظ وارده در سنت استفاده کرد، هرچند که حفظ «اذکار مأثور» و انجام ذکر با آن الفاظ به خاطر وجود معانی عمیق و الفاظ رسا و مؤثر بهتر است، زیرا پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) با به همراه داشتن گفتارهای فراگیری مبعوث شد و چنین گفتارهایی را دوست می‌داشت و با چنین الفاظی مردم را پند می‌داد. امام مسلم در صحیح خود چنین روایت کرده است: «ابن عباس درباره جویریه دختر حارث روایت کرده که: یک روز صبح جویریه در مسجد خود نشسته بود که پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) نماز صبح را خواند و از پیش او رفت، پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) بعد از نماز چاشت بازگشت و او را در همان حالی که نشسته بود دید.

 

پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) فرمود: آیا هنوز در همان حالی هستی که صبح از تو جدا شدم؟

 

جویریه گفت: آری. پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) فرمود: پس از تو چهار جمله را سه بار تکرار کردم که اگر با آنچه که تو در طول امروز گفته‌ای وزن شوند سنگین‌تر خواهد بود؛ «سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ عَدَدَ خَلْقِهِ وَرِضَا نَفْسِهِ وَزِنَةَ عَرْشِهِ وَمِدَادَ كَلِمَاتِهِ»[173].

 

اصحاب پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) درخت ایمان را با ذکر و تلاوت قرآن تغذیه می‌کردند. انس س می‌گوید: «عبد اللّه بن رواحه هرگاه یکی از اصحاب را می‌دید می‌گفت: بیا لحظه‌ای به پروردگار خود ایمان بیاوریم. روزی همین جمله را به مردی گفت. او عصبانی شد و نزد پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) رفت و گفت: ای رسول خدا آیا نمی‌بینی که ابن رواحه از ایمانی که به آن امر کرده‌ای رویگردان شده و به ایمان لحظه‌ای ایمان آورده است؟ پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) فرمود: «خداوند ابن رواحه را رحمت می‌کند زیرا او مجالسی را دوست دارد که ملائکه خدا -درود خدا بر آنان باد- به آن مجالس افتخار می‌کنند»[174].

 

از جمله دعاهای پیامبر برگزیده خدا این بود که از خدا می‌خواست محبت خود را و محبت کسانی که او را دوست می‌دارند به ایشان عطا کند. در این باره یک حدیث قدسی در روایت ابن عباس آمده است: «پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) فرموده که خداوند به من فرمود: ای محمد، گفتم: لبیک ای پروردگار، خداوند فرمود: آنان که در ملأ علی هستند بر سر چه چیزی باهم در گیرند؟ گفتم: در مورد اموری که گناهان را پاک می‌کند. فرمود: آن، چه اموری است؟ گفتم: قدم برداشتن برای نیکی‌ها، نشستن در مساجد پس از نمازهای فرض و کامل کردن وضو به هنگام سختی‌ها، خداوند فرمود: در چه اموری؟ گفتم: بخشیدن غذا، نرمی گفتار، نماز شب در حالی که مردم در خوابند. خداوند فرمود: اکنون چیزی بخواه. گفتم: خداوندا! از تو می‌خواهم که مرا در انجام امور خیر و ترک امور زشت یاری کنی. کمک کن که مساکین را دوست داشته باشم، مرا ببخش و به من رحم کن، هرگاه اراده فرمودی قومی را مورد آزمایش و فتنه اندازی مرا در حالی که در فتنه نیفتاده‌ام بمیران، خداوندا! از تو می‌خواهم که محبت خودت و محبت دوستدارانت را و محبت اعمالی را که مرا به تو نزدیک می‌سازد نصیبم گردانی. پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) می‌فرماید: این دعاها حق هستند پس آنها را بخوانید و به دیگران آموزش دهید»[175].

 

در این حدیث یک مسئله غیبی بیان شده که عبارت است از این که ملائکه در سنجش اعمالی باهم اختلاف دارند که خداوند تا عالم بالا جایی که سدرة المنتهی هست آنها را بالا می‌برد تا در کتابی «مرقوم» که فرشتگان مقرب بر آن شاهدند ثبت گردد. همچنین در این حدیث انواعی از اعمال صالح بیان شده که فقط از قلبی بیدار و روحی شفاف و مشتاق به نزدیکی خدا و محبت او سرچشمه می‌گیرد.

 

در یک حدیث قدسی دیگر این گفته‌ی خداوند نقل شده که: «بنده‌ام پیوسته از طریق انجام سنت‌ها به من نزدیک می‌شود تا آن‌‌‌گاه که محبوب من می‌گردد و آن‌‌‌گاه که محبوب من گردید، من آن گوشی خواهم بود که او با آن می‌شنود و آن چشمی خواهم بود که با آن می‌بیند و آن دست‌هایی خواهم بود که با آنها عمل می‌کند و آن پاهایی خواهم بود که با آنها راه می‌رود و هرگاه از من درخواست چیزی نماید، حتماً آن را به او عطا می‌کنم و اگر به من پناه آورد حتماً به او پناه می‌دهم»[176]. به همین صورت اگر خداوند بنده‌ای را دوست بدارد، او را سرپرستی می‌کند و این را هم فرموده است:

 

﴿وَهُوَ يَتَوَلَّى ٱلصَّٰلِحِينَ﴾ [الاعراف: 196].

«این خداوند است که صالحان را سرپرستی می‌کند».

 

ترمذی این حدیث را از پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) روایت کرده که فرمود: «هرگاه خداوند بنده‌ای را دوست بدارد در برابر دنیا او را محافظت می‌کند همان‌گونه که شما مریض خود را از آب محافظت می‌‌‌کنید [که مبادا به او آسیبی برساند]»[177].

 

پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) به حسن بن علی س آموخت که جملات زیر را در نماز وتر بخواند: «اللَّهُمَّ اهْدِنِي فِيمَنْ هَدَيْتَ، وَعَافِنِي فِيمَنْ عَافَيْتَ، وَتَوَلَّنِي فِيمَنْ تَوَلَّيْتَ...»[178]. «الهی مرا در زمره کسانی قرار بده که آنها را هدایت داده‌ای و مرا جزو آنهایی بگردان که به ایشان عافیت عطا فرمود‌ه‌‌‌ای و مرا میان آنان قرار بده که محافظت‌شان نموده‌ای...».

 

بحث دوم: شکر

 

خداوند متعال به بندگان خود آموخته است که شکر نعمت باعث ازدیاد و محافظت آن خواهد شد. این آموزش و پرده برداشتن از این سر غیبی لطفی از جانب خداوند در مورد بندگان است تا آنها را به کاری هدایت کند که ‌مایه‌ی اصلاح دین و دنیای‌شان باشد. او فرموده است:

 

﴿وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّكُمۡ لَئِن شَكَرۡتُمۡ لَأَزِيدَنَّكُمۡۖ وَلَئِن كَفَرۡتُمۡ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٞ٧﴾ [ابراهیم: 7].

 

« و (و به یاد آورید) هنگامی را که پروردگارتان اعلام کرد که: «اگر شکر گزاری کنید، یقیناً (نعمت خود را) به شما افزون می‌دهم، و اگر کفران کنید، بی‌گمان عذاب من سخت است ».

 

شکی نیست که کافران از ایمان به خدا، پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) و امور غیبی محروم هستند و این را نمی‌پذیرند که شکر نعمت باعث ازدیاد و حفظ آن می‌شود. اما مؤمنان به اسرار دین توجه می‌کنند و آن را در عمل به‌کار می‌گیرند و درنتیجه به برکت و لطف و کرم خدای تعالی دست می‌یابند و این باعث خوشبختی و صعود آنان به عالم والاست.

 

رسول گرامی اسلام (صلّی‌الله علیه وسلّم) راه‌هایی را که منجر به شکر نعمت می‌شود، بیان نموده که از جمله آنها حمد و ستایش خدا است تا از این طریق به نعمت‌های او اعتراف کرده باشند... در حدیث صحیح آمده است که: «خداوند از بنده خود خشنود می‌گردد اگر چیزی بخورد و خدا را به خاطر آن ستایش کند یا چیزی بنوشد و خدا را به خاطر آن ستایش کند»[179].

 

حدیث دیگری که بر این موضوع دلالت می‌کند چنین است: «هرکس که صبحگاهان جمله زیر را بگوید شکر آن روز را ادا کرده است:

 

«اللَّهُمَّ مَا أَصْبَحَ بِى مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْكَ وَحْدَكَ لاَ شَرِيكَ لَكَ فَلَكَ الْحَمْدُ وَلَكَ الشُّكْرُ». «خداوندا هر نعمتی که شامل حال من شده تنها از طرف تو بوده است تو شریکی نداری، پس ستایش و شکر من برای توست».

 

هرکس هنگام غروب مانند این جمله را بیان می‌کند، شکر آن شب را ادا نموده است»[180].

 

یکی دیگر از راه‌های شکر نعمت، سخن گفتن در مورد نعمت‌ها است به قصد آشکار نمودن فضل خدا و اعتراف به کرم او. البته بدون فخر فروشی و زیاده گویی، بلکه فرد باید همان مقدار از نعمت را که به او تعلق گرفته به خداوند نسبت دهد. خداوند به انجام این کار امر فرموده است:

 

﴿وَأَمَّا بِنِعۡمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثۡ١١﴾ [الضحی: 11].

 

«و نعمت‌های پروردگارت را باز گوکن و سپاس گذار ».

 

آشکار نمودن نعمت‌های خدا اثر مهمی بر ظاهر لباس، خوراک، محل زندگی و تأمین مخارج خانواده دارد و باعث می‌شود که فرد نسبت به خود و خانواده‌اش تنگ دست نباشد. در حدیث آمده است: «بخورید و بیاشامید و صدقه دهید و لباس بپوشید اما بدون تکبر و اسراف؛ خداوند دوست دارد که اثر نعمت‌ها را بر بنده خود ببیند[181]». پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) یکی از اصحاب را در ظاهری فلاکت بار و زشت دید، از او پرسید: آیا مالی داری؟ گفت: آری خدای ﻷ از همه‌ی نعمت‌های خود مانند اسب و شتر و گوسفند و برده به من داده است. پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) فرمود: «حال اگر خداوند بر تو مال داده است باید اثر نعمت خود را بر تو ببیند»[182].

 

از راه‌های دیگر برای شکر نعمت این است که بر اساس آن نعمت اطاعت پروردگار انجام گیرد و در مسیر خیر به‌کار گرفته شود. به عنوان مثال اگر خداوند به کسی نعمت علم عطا فرموده آن شخص باید به آن عمل کند، در نشر آن بکوشد، در کسب آن مخلص باشد، در نقل آن راستی پیشه کند و با زبان و قلم خود از دین خدا دفاع کند، شبهه‌های کافران و ملحدان را مردود گرداند، آثار و نشانه‌های دین خدا را روشن سازد و راه رسیدن به بهشت پروردگار جهانیان را برای راه‌‌‌پویان این مسیر تبیین کند و در این صورت است که شکر نعمتِ علم را به‌جا آورده است. یا اگر خداوند به کسی نعمت مال و ثروت عطا فرموده است باید از آن برای خود و خانواده‌اش خرج کند اما با صرفه‌‌‌جویی و اعتدال و از آن برای امور خیر، جهاد در راه خدا و حل مشکل فقرا ببخشد، همچنین باید زکات را که حق خداست از آن مال بپردازد و در هر زمینه‌ای که نفع عمومی آن شامل حال اسلام و مسلمانان می‌گردد از آن بهره گیرد، مانند این‌‌‌که اقتصاد اسلامی با آن شکوفا شود یا تجارت مسلمانان رونق گیرد یا در پیشرفت صنعت مؤثر باشد. به طور کلی در هر یک از این زمینه‌ها که فرض کفایه است باید از آن استفاده کند.

 

 کسی که خداوند به او قدرت و حکومت داده است باید در این زمینه‌ها تلاش کند: برپا داشتن امور نیکو و پسندیده، از بین بردن زشتی‌ها و امور ناپسند، جهت دادن مردم به‌سوی اطاعت و عبادت پروردگار، پایبندی به دستورات، پرهیز از نهی شده‌ها و حکم نمودن قانون خدا در زمین.

 

به همین ترتیب، شکر هر یک از نعمت‌های پروردگار عبارت است از به‌کارگیری آن نعمت در مسیر اطاعت خدا و دور شدن از معصیت. این را هم باید دانست که تنوع نعمت‌های خدا زمینه‌ی بهره‌‌‌دهی آنها را در ساخت جامعه و بنای فرهنگ متنوع می‌سازد: «اعْمَلُوا فَكُلٌّ مُيَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ»[183]. تا می‌توانید عمل کنید، زیرا هرکدام از شما برای آنچه که خلق شده، هدایت می‌یابد و کارش آسان گشته است.

 

تفکر در نعمت‌های متنوع پروردگار یکی دیگر از راه‌های شکر است:

 

﴿وَإِن تَعُدُّواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ لَا تُحۡصُوهَآ﴾ [إبراهيم: 34].

 

«اگر بخواهید نعمت‌های پروردگار را بشمارید نمی‌توانید چنین کنید».

 

هیچ بنده‌ای نیست که خداوند به او نعمت‌های فراوانی عطا نکرده باشد، چه آن نعمت‌ها را بشناسد یا از آن ناآگاه باشد. رسول برگزیده خدا راهی نشان داده که بنده می‌تواند از طریق آن نعمت‌های خدا را بشناسد و شکر آنها را به‌جا آورد، او فرموده است: «دو خصلت هستند که در هر شخصی باشند، خداوند او را به عنوان شاکر و صابر می‌نویسد و اگر این دو خصلت در او نباشد، شاکر و صابر محسوب نمی‌شود، هرکس در مسائل دینی به فرد بالاتر از خود بنگرد و از او تبعیت کند و در مسائل دنیا به پایین دست خود بنگرد و خدا را به خاطر برتری‌هایی که نسبت به فرد پایین دست به او دارد شکرگذاری کند، خداوند این فرد را به عنوان فردی شاکر و صابر می‌نویسد و اما اگر کسی در مسائل دینی به پایین دست خود نگریست و در امور دنیا بالاتر از خود را دید و برای آنچه که آن فرد دارد و او از دست داده است. تأسف خورد، خداوند او را فردی شاکر و صابر نمی‌نویسد»[184].

 

این حدیث تأثیر مهمی در روان فرد و جامعه دارد، زیرا بیشتر اعمالی که دشمنی‌های فردی و اجتماعی را به دنبال دارد به خاطر تفاوت مردم در «وری» و سطح زندگی آنان است.

 

اگر هر شخصی به سطح مادی بالاتر از خود بنگرد و برای رسیدن به چنان سطحی حق و ناحق را در نظر نگیرد و با تلاش یا بدون تلاش بخواهد به آن دست یابد و معتقد باشد که سطح مادی افراد تنها ترازوی سنجش برتری مردم نسبت به یکدیگر است، چنین باوری مردم را به یک درگیری طبقاتی می‌کشاند و جامعه را پاره پاره و از هم جدا می‌کند. اما اگر همین فرد به انسان‌هایی بنگرد که از لحاظ مادی در سطح پایین‌تری از او قرار دارند باعث می‌شود که خدا را به خاطر فضل و کرمش بستاید و خشنودی و آرامش کسب نماید و خود را به حسرت‌ها و آرزوهایی پوچ وانگذارد. البته مانعی ندارد که چنین شخصی برای کسب روزی و افزایش مال خود تلاش کند اما بدون وارد کردند ضرر و زیان به دیگران و به شیوه‌ای مورد پسند خدا. در حدیث آمده است: «هرکس که نگرانی و اندوه او برای قیامت باشد. خداوند ثروت او را در قلبش قرار می‌دهد [یعنی به او قناعت می‌دهد] و امورات زندگیش را جمع و جور می‌‌‌نماید و دنیا با ذلت به او روی می‌آورد در حالی که او از آن روی‌گردان است و هرکس که نگرانی‌اش برای دنیا باشد، خداوند آن چنان او را فقیر می‌کند که فقر را با چشم خود ببیند. امورات زندگی و خاطرش را پریشان می‌سازد و دنیا فقط به اندازه تقدیر او نصیبش می‌گردد»[185].

 

پس حرص و هجوم به مال و ثروت دنیا جزو رهنمودهای اسلام نیست، بلکه از نشانه‌های جوامع جاهلی قدیم و جدید است، در صحیح بخاری و مسلم آمده است که پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) فرمود: «ثروتمندی از فراوانی مال دنیا نیست، بلکه ثروتمندی واقعی زمانی است که درون انسان غنی باشد». به همین خاطر اموال دنیا هر اندازه که زیاد باشد فقط در دست مسلمانان باقی می‌ماند و به دل آنها نفوذ نمی‌کند، در نتیجه بذل و بخشش آن برای مصالح عمومی و جهت دلجویی از فقرا و جهاد در راه خدا برای‌شان آسان است. عثمان بن عفان س کل سپاهیان مشهور به «جیش العسره» را از مال خود تجهیز کرد و عبدالرحمن بن عوف برای دلجویی از مسلمانانِ نیازمند، یک قافله تجاری بخشید. کار عثمان و عبدالرحمن ب به این دلیل نبوده که قیمت و ارزش اموال خود را نمی‌دانستند زیرا قرآن برای آنها بیان کرده بود که مال و ثروت یکی از عوامل پایداری زندگی است و به قدری مهم است که آن را به بچه‌ها و دیوانگان نمی‌سپارند که آن را از بین ببرند، مسأله این است که مال دنیا هرچند ارزشمند باشد اما در میان نعمت‌های زندگی قیمت اول را ندارد و در اختیار انسان است نه برعکس. و این خلاف آن چیزی است که در بسیاری از جوامع جدید روی می‌دهد و همه نیروها را برای تولید بیشتر گرد هم می‌آورند تا کرامت انسان و سطح زندگی و میزان خدمت او افزایش یابد و در نتیجه انسان به بنده‌ی تولید تبدیل می‌‌‌شود در حالی که اسلام از او خواسته است که بر تولید و درهم و دینار مالکیت کند. پیامبر چنین فرموده است: «بندگان دینار و درهم بیچاره و بدبخت هستند»[186].

 

اما این‌‌‌که رسول خدا (صلّی‌الله علیه وسلّم) از پیروان خود خواسته است که برای امور دینی به بالاتر از خود بنگرند به این خاطر است که خواسته از طریق نشان دادن نمونه‌های صالح و با ایمانِ قوی، الگوپذیری را در جامعه اسلامی و در هر مرحله از تاریخ آن را به مرحله اجرا درآورد، زیرا با وجود این‌‌‌که نسل‌های آینده هنگام مطالعه زندگی و تدبر در عملکرد افراد الگوی خود اثری قوی بر شخصیت خود می‌یابند، اما نمونه‌های زنده، آسان‌تر مورد مطالعه قرار می‌گیرند و تأثیر قوی‌‌‌تری بر جامعه و پیروان می‌گذارند و پیروی از آنان آسان‌تر است. علاوه بر این تا زمانی که تعالیم اسلام در نمونه‌های زنده و در هر عصری قابل تطبیق و اجرا باشد نشانه آن است که این دستورالعمل‌ها شایستگی پیروی را دارند و با نظریه تربیت دائمی هماهنگ است.

 

در حقیقت، حرص و هجوم و درگیری بر سر مال دنیا و تنگ نظری و بخیلی دردهایی است که بر جوامع غربی حاکم هستند، زیرا این جوامع ایمان حقیقی به خدا و روز آخرت را از دست داده‌اند، اما قیامت و زندگی اخروی پیش چشم بسیاری از مسلمانان نمودار است و هر اندازه که بیشتر به دین خود متصل می‌شوند به همان اندازه کرامت و بخشش و مهربانی آنان نیز بیشتر می‌گردد؛ آری دنیا در برابر جاودانگی آخرت چه کوتاه است، پس باید فضای آن با ذکر و شکر نورانی شود و افراد نمونه‌ی{{بلندپروازی}} گردند و کلام پروردگار خود را به انجام برسانند و به‌سوی راه نیکو به حرکت در آیند.

 

بحث سوم: دعاء

 

مشروعیت دعا در اسلام همانند نماز و روزه و حج باعث شده که رابطه بنده با خدای متعال در هر حالتی مستحکم باشد. برخلاف فلسفه‌های مادی جدید که برنامه‌های خود را بر ایجاد رابطه انسان با طبیعت و جامعه متمرکز نموده و رابطه انسان با خدا را کنار گذاشته‌اند، در برنامه‌های اسلامی رابطه انسان با خدای متعال فضای وسیعی را به خود اختصاص داده است. بدون شک رابطه انسان با خدا در روابط اجتماعی و در رابطه او با هستی انعکاس می‌یابد. از این رو دعا به عنوان عبادتی قابل انجام در اوقات مختلف، برخلاف سایر عبادت‌ها که مخصوص و محدود به زمانی مشخص هستند یا نیازمند تلاش بدنی یا مالی می‌باشند، آسان‌تر از همه‌ی عبادت‌هاست و اگر انسان به انجام آن عادت گیرد، حیات قلبی او را تضمین و روح او را بیدار می‌کند و رابطه درست و نیکوی او با خدا و مردم را نتیجه‌‌‌بخش می‌سازد.

 

دعا درخواست انسان از خداست برای این‌‌‌که به او توجه کند و یاریش گرداند. دعا اظهار فقر و نیازمندی به درگاه خداست، انسان در دعا خود را از توانایی و قدرت تحول در برابر خدا ناتوان می‌داند و دعا بزرگداشت خالق و ستایش اوست. به همین خاطر رسول خدا (صلّی‌الله علیه وسلّم) فرموده که: «الدعاء هوالعباد»[187].

 

خطابی در باره‌ی این فرموده‌ی پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) می‌گوید: این به آن معنی است که دعا بیشترین بخش عبادت با برترین عبادت‌هاست....و این مانند جمله دیگر پیامبر است که فرموده: «الحج عرفه»[188].

 

خداوند متعال هم چنین فرموده است:

 

﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِي سَيَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ٦٠﴾ [غافر: 60].

 

«پروردگار شما می‌گوید: مرا به فریاد خوانید تا بپذیرم. کسانی که خود را بزرگ‌تر از آن می‌دانند که مرا به فریاد خوانند، خوار و پست داخل دوزخ خواهند گشت».

 

و نیز فرموده: ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡيَسۡتَجِيبُواْ لِي وَلۡيُؤۡمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمۡ يَرۡشُدُونَ١٨٦﴾ [البقرة: 186].

 

« چون بندگانم، از تو درباره من بپرسند، بگو: به راستی که من نزدیکم، دعای دعاکننده را هنگامی‌که مرا بخواند؛ اجابت می‌کنم. پس (آنان) باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، باشد که راه‌یابند».

 

خداوند متعال به بندگان خود نزدیک است. دعای آن‌ها را می‌شنود و هرکس که او را اطاعت کند یعنی پایبند شریعتش باشد و از نافرمانی او بپرهیزد، و علاوه بر این، شرایط دعای مقبول را بداند و طبق آن رفتار کند و عوامل مردود شدن دعا را بشناسد و از آن‌ها بپرهیزد، دعایش نزد خدا پذیرفته خواهد شد. در واقعه آن کسانی که ندای خدا را می‌پذیرند و به آن ایمان می‌آورند چنین کسانی هدایت یافتگان واقعی هستند که میان دعای آنها و آسمان پرده و مانعی نیست.

 

حسن بصری در باره ﴿ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡ﴾ [غافر: 60] می‌گوید: «یعنی عمل کنید و مژده دهید که خداوند بر خود فرض کرده که دعای آنان را که ایمان آورده و کارهای نیکو می‌کنند بپذیرد و از فضل خویش بر آنان بیفزاید»[189].

 

نزدیکی خداوند به بندگان سبب شده که آنان به واسطه و میانجی بین خود و خدا احتیاجی نداشته باشند، او که از رگ گردن به بندگان نزدیک‌تر است و بندگانش می‌توانند در هر مکان و زمان فرایش خوانند و با او مناجات کنند بدون این‌‌‌که مجبور باشند صدای خود را بلند کنند تا چه رسد به این که واسطه‌ای صدای آنان را به او برساند. واسطه‌هایی که در ادیان دیگر کاهن و کشیش و... نام گرفته‌اند. بر همین اساس اسلام نظام «اعتراف به گناه» را که مسیحی‌ها به آن معتقدند نپذیرفته تا طبق آن شخص بر صندلی اعتراف بنشیند و برای کشیش رازهای زندگی خود را بیان کند و به خطاهای خود اعتراف نماید و با این کار غفران و رضوان خدا را بجوید. پوشیده نیست که با این کار، انسان کرامت خود را بی‌ارزش می‌کند و اسرار زندگی خود را در معرض انتشار قرار می‌دهد.

 

برخی از مردم در طول تاریخ تلاش کرده‌اند که میان خود و خدا واسطه‌هایی از جنس سنگ و درخت و افراد بشر داشته باشند تا با آنان مناجات کنند، درخواست‌هایشان را نزد آنان مطرح کنند و در پیشگاه آنان به گناهان خود اعتراف نمایند. اما اسلام آمده تا همه‌ی این واسطه‌ها را نابود کند و اعلام نماید که این کار شرک است و واسطه‌ای میان خدا و مخلوقات وجود ندارد و خداوند در آیات بسیاری از واسطه‌گیری و فراخواندن آنان نهی نموده است:

 

﴿وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَۖ فَإِن فَعَلۡتَ فَإِنَّكَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٠٦﴾ [یونس: 106].

 

«و به‌جای خدا کسی و چیزی را پرستش مکن و به فریاد مخوان که به تو نه سودی می‌رساند و نه زیانی. اگر چنین کنی (و دعا و عبادت خود را به‌جای آفریدگار متوجه آفریدگان سازی) از ستمکاران و مشرکان خواهی شد».

 

﴿وَٱتۡلُ عَلَيۡهِمۡ نَبَأَ إِبۡرَٰهِيمَ٦٩ إِذۡ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦ مَا تَعۡبُدُونَ٧٠ قَالُواْ نَعۡبُدُ أَصۡنَامٗا فَنَظَلُّ لَهَا عَٰكِفِينَ٧١ قَالَ هَلۡ يَسۡمَعُونَكُمۡ إِذۡ تَدۡعُونَ٧٢ أَوۡ يَنفَعُونَكُمۡ أَوۡ يَضُرُّونَ٧٣﴾ [الشعراء: 69-73].

 

«هنگامی‌که به پدر و قومش گفت: «چه چیز را می‌پرستید؟!». گفتند: «بت‌هایی را می‌پرستیم، و پیوسته برای (عبادت) آن‌ها معتکف هستیم. (ابراهیم) گفت: «آیا هنگامی‌که آن‌ها را می‌خوانید (صدای) شما را می‌شنوند؟! یا سود و زیانی به شما می‌رسانند؟!» ».

 

پس فقط خداوند متعال شایسته دعاست و دعا عبادت است. هرچند درخواست دفع ضرر و جلب منفعت از خدای تعالی را بر دارد:

 

﴿قُلۡ مَا يَعۡبَؤُاْ بِكُمۡ رَبِّي لَوۡلَا دُعَآؤُكُمۡۖ فَقَدۡ كَذَّبۡتُمۡ فَسَوۡفَ يَكُونُ لِزَامَۢا٧٧﴾ [الفرقان: 77].

 

یعنی «اگر عبادت پروردگارم را نمی‌کردید و از او درخواست نمی‌نمودید، او هیچ توجه و اعتنایی به شما نمی‌کرد». پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) فرمود: «دعا همان عبادت است». سپس این آیه را تلاوت فرمود:

 

﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِي سَيَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ٦٠﴾ [غافر: 60].

 

«و پروردگار شما فرمود: «مرا بخوانید، تا (دعای) شما را اجابت کنم همانا کسانی‌که از عبادت من سرکشی می‌کنند، به زودی با خواری به جهنم وارد می‌شوند» ».

 

جای تعجب است با وجود این‌‌‌که خداوند به انسان وعده‌ی استجابت و پذیرش دعا را داده است به سراغ کسانی می‌رود که شایستگی عبادت را ندارند و هیچ نفعی در فرا خواندن آنان نیست. از طرف دیگر، خداوند است که خالق و توانا بر هر کاری است و غیر خدایان مخلوقاتی ضعیف هستند که جز به امر خدا توان هیچ کاری ندارند، همان‌گونه که فرموده است:

 

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٞ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥٓۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَن يَخۡلُقُواْ ذُبَابٗا وَلَوِ ٱجۡتَمَعُواْ لَهُۥۖ وَإِن يَسۡلُبۡهُمُ ٱلذُّبَابُ شَيۡ‍ٔٗا لَّا يَسۡتَنقِذُوهُ مِنۡهُۚ ضَعُفَ ٱلطَّالِبُ وَٱلۡمَطۡلُوبُ٧٣﴾ [الحج: 73].

 

« ای مردم! مثلی زده شده است، پس به آن گوش فرا دهید: بی‌گمان کسانی را که به جای الله (به خدایی) می‌خوانید؛ هرگز نمی‌توانند مگسی را بیافرینند، اگر چه (همگی) برای این (کار) گرد آیند، و اگر مگس چیزی را از آن‌ها برباید، نمی‌توانند از آن باز پس گیرند، (آری) طالب و مطلوب (= عابد و معبود) ناتوانند ».

 

علت فرخوانی غیر خدا این بوده است که مشرکان گمان می‌بردند که بت‌ها و خدایان دیگر، آنان را به خدای حقیقی کمی نزدیک می‌گردانند. قرآن از زبان آنان چنین نقل می‌کند:

 

﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ فِي مَا هُمۡ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ كَفَّارٞ٣﴾ [الزمر: 3].

 

« آگاه باشید که دین خالص از آن الله است، و کسانی‌که به جای او معبودان (و اولیای) گرفتند (وگفتند) این‌ها را نمی‌پرستیم جز برای این‌که ما را به الله نزدیک کنند بی‌گمان الله (روز قیامت) میان آن‌ها در آنچه اختلاف داشتند، داوری می‌کند، الله آن کسی را‌ که دروغگوی ناسپاس است، هدایت نمی‌کند».

 

اما قرآن این اعتقاد را باطل کرد و فرمود:

 

﴿أَتَدۡعُونَ بَعۡلٗا وَتَذَرُونَ أَحۡسَنَ ٱلۡخَٰلِقِينَ١٢٥﴾ [الصافات: 125].

 

« آیا (بت) «بعل» را می‌خوانید، و بهترین آفرینندگان را رها می‌کنید؟!».

 

و آنان را تهدید نمود که خداوند روز قیامت وادارشان می‌کند که همان خدایان باطل را فرا خوانند و آنان نیز نمی‌توانند ندای‌شان را پاسخ گویند، خداوند چنین فرموده است:

 

﴿وَقِيلَ ٱدۡعُواْ شُرَكَآءَكُمۡ فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَهُمۡ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۚ لَوۡ أَنَّهُمۡ كَانُواْ يَهۡتَدُونَ٦٤﴾ [القصص: 64].

 

«و (به عابدان) گفته می‌شود: «معبودهای‌تان را (که شریک الله می‌پنداشتید) بخوانید (تا شما را یاری کنند)» پس آن‌ها را می‌خوانند، ولی جوابی به ایشان نمی‌دهند، و عذاب (الهی) را (با چشم خود) ببینید، (و آرزو کنند) که ای کاش هدایت یافته بودند».

 

پس تا زمانی که خداوند به بندگان خود نزدیک است و دعای آنان را می‌شنود، واسطه و شریک چرا؟

 

پاره‌ای از شرایط و آداب دعا

 

داشتن نیت خالص، حضور قلب، آغاز دعا با حمد و ستایش خدا و درود بر پیامبر ج، انجام یک عمل صالح مانند نماز یا صدقه یا روزه قبل از دعا، ترک گناهان و دوری از عذای حرام، امر به معروف و نهی از منکر، به دلیل حدیث زیر: «باید امر به معروف و نهی از منکر کنید، در غیر این صورت نزدیک است که خداوند عذابی بر شما نازل کند، سپس او را فرا خوانید اما دعایتان پذیرفته نشود».

 

مستحب است که شخص هنگام دعا کردن از بلند کردن صدا خودداری کند، زیرا خداوند متعال فرموده است:

 

﴿ٱدۡعُواْ رَبَّكُمۡ تَضَرُّعٗا وَخُفۡيَةًۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ٥٥﴾ [الاعراف: 55].

 

«پروردگار خود را با گریه و زاری و به آهستگی خوانید».

 

حسن بصری گفته: «مردم در زمان پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) برای دعا کردن تلاش فراوان می‌کردند اما صدایی از آنان شنیده نمی‌شد، هرچه بود نجوا و سخن آهسته‌ای بود میان آنان و پروردگارشان»[190].

 

از ابو موسی اشعری هم نقل شده که گفت: «همراه رسول خدا بودیم، هرگاه به‌جای بلندی می‌رسیدیم، تهلیل (لا إله إلا الله) و تکبیر (الله اکبر) می‌گفتیم و صدایمان بلند می‌شد، پیامبر ج، فرمود: ای مردم بر خود مسلط باشید، شما شخص کر و غایب را صدا نمی‌زنید، او همراه شماست و سخنانتان را می‌شنود، نام او مبارک و مقامش بالاست»[191]. هر اندازه که پناهندگی بنده به خدا صادقانه‌تر و دعای او اضطراری‌تر باشد، مقبولیت دعا هم بیشتر خواهد بود:

 

﴿أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَيَجۡعَلُكُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ٦٢﴾ [النمل : 62].

 

«(آیا این بت‌ها بهتر اند) یا کسی‌که (دعای) مضطر (= درمانده) را اجابت می‌کند؛ چون او را بخواند، و گرفتاری را بر طرف می‌سازد، و شما را جانشینان زمین قرار می‌دهد، آیا معبودی دیگری با الله است؟! چه اندک پند می‌گیرید».

 

این هم مستحب است که برای دعا از دعاهای پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) استفاده شود، زیرا ایشان دعاهای جامع و فراگیری را دوست می‌داشت و الفاظ دیگر را رها می‌کرد که این مسئله در روایت عایشه ل که ابوداود با سند «جیّد» نقل کرده موجود است[192].

 

پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) با وجود این که یاران او از فصاحت و بلاغت برخوردار بودند اما دعاهای مخصوص و جامعی را به آنان آموزش می‌داد زیرا به ایشان «گفتارهای فراگیر» عطا شده بود، بر همین اساس اصحاب پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) برای حفظ دعاهای ایشان تلاش می‌کردند. ابوامامه س گفته است: «یک بار پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) دعای بسیاری کرد که ما نتوانستیم چیزی از آن را حفظ کنیم. گفتیم: ای رسول خدا دعای بسیاری کردی و ما نتوانستیم چیزی از آن را حفظ کنیم. فرمود: آیا شما را به دعایی رهنمود نسازم که همه‌ی دعاهای مرا در خود داشته باشد؟ بگویید: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُكَ مِنْ خَيْرِ مَا سَأَلَكَ مِنْهُ نَبِيُّكَ مُحَمَّدٌ وَنَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ مَا اسْتَعَاذَ مِنْهُ نَبِيُّكَ مُحَمَّدٌ وَأَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَعَلَيْكَ الْبَلاَغُ وَلاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ»[193]. «خداوندا، ما امور خیری را که پیامبرت محمد از تو درخواست کرده از تو می‌خواهیم و از شر آنچه که پیامبرت محمد از شر آن به تو پناه برده به تو پناه می‌آوریم».

 

مشغولیت بسیار به جزئیات اموری که از خدا خواسته می‌شود مکروه است، مانند این که از خدا بهشت درخواست شود اما همراه آن، تعداد و نوع نعمت‌های بهشت هم خواسته شود یا این که همراه پناه خواستن از آتش جهنم، انواع عذاب را هم ذکر کند و از آنها پناه بخواهد. پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) این نوع دعا کردن را «اعتداء» نامیده و فرموده است: «گروهی خواهند آمد که در دعا اعتداء می‌کند»[194]. یعنی از حدود دعا تجاوز می‌کنند.

 

خطابی گفته است: «به‌کار بردن سجع در دعا و تلاش برای کاربرد صنایع ادبی در آن مکروه است، همچنین جایز نیست که امور محال یا آنچه که چشم داشتی به آن نیست از خدا درخواست شود مانند این که کسی جاودانه شدن در دنیا را از خدا بخواهد در حالی که می‌داند خداوند جاودانگی را به خود اختصاص داده و برای همه مخلوقات نابودی را رقم زده است. همچنین نباید دعایی کند که دربرگیرنده معصیت یا برای از بین رفتن رابطه خویشاوندی و یا سایر اموری باشد که در شریعت نهی شده است»[195].

 

احادیث مختلفی از دعا کردن بر ضد خود و فرزندان و اموال یا برای انجام گناه یا قطع رحم نهی کرده و شتاب کردن در پذیرش دعا را ناپسند دانسته است. رسول خدا (صلّی‌الله علیه وسلّم) فرموده است: «بر ضد خود و فرزندان و اموال‌تان دعا نکنید»[196].

 

بازهم پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) فرموده: «پیوسته دعا بنده پذیرش می‌گردد تا زمانی که برای انجام گناه یا قطع رحم دعا کند و یا «استعجال» کند. گفته شد: ای رسول خدا! استعجال چیست؟ فرمود: «این که بنده بگوید: من هرچه دعا کردم پذیرش آن را ندیدم، در نتیجه دچار دلسردی می‌گردد و دعا کردن را ترک می‌کند»[197].

 

برای دعا وقت و مکان مخصوص وجود ندارد، اما برکت زمان‌ها و مکان‌ها متفاوت است، مثلاً مکه مکرمه و مسجد نبوی -مخصوصاً فاصله بین منبر رسول اکرم و خانه ایشان که به «روضه» معروف است- مبارک‌ترین مکان‌ها است و به همین صورت، سحر و اوقات پس از نماز‌های فرض بهترین اوقات برای دعا کردن است. از پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) پرسیده شد: کدام دعا به قبولیت نزدیک‌تر است؟ فرمود: «بخش آخر شب و پس از نمازهای فرض»[198].

 

ابوهریره از پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) نقل کرده که فرمود: «پروردگار ما هر شب از آسمان دنیا نزول می‌کند تا این که یک سوم آخر شب فرا می‌رسد و می‌فرماید: آیا کسی هست که مرا فرا خواند تا دعایش را بپذیرم؟ آیا کسی هست که از من چیزی بخواهد تا به او عطا کنم؟ آیا کسی هست که از من مغفرت بطلبد تا او را ببخشایم؟»[199].

 

«پس بهترین اوقات برای دعا، یک سوم آخر شب، هنگام اذان، فاصله بین اذان و اقامه، پس از انجام نمازهای فرض و هنگام بالا رفتن امام از منبر در روز جمعه تا پایان نماز و آخرین لحظات پس از نماز عصر می‌باشد» [200]. همچنین امیدوار کننده‌ترین اوقات برای دعا حالت سجود است، به دلیل این گفته‌ی پیامبر ج: «حالتی که بنده می‌تواند بیشترین نزدیکی را به خدا داشته باشد، حالت سجده است پس در آن حالت، زیاد دعا کنید» [201]. روز عرفه و ماه رمضان هم جزو اوقات مفید برای دعا کردن است. مخصوصاً ماه رمضان، هم به خاطر ارزش وقت آن و هم به خاطر اهمیت عبادت آن.

 

پس باید انسان مسلمان بهترین وقت را برای دعا انتخاب کند و مخصوصاً در سحرگاه با همه‌ی همت خود به خداوند رو کند و هنگام مناجات با پروردگار، خود را از دلبستگی‌های مادی برهاند و با اصرار و خشوع و شکستگی و ذلت و گریه و زاری در برابر خدا دعا کند، خود را پاکیزه کند و رو به قبله گرداند و خدا را فراوان ستایش کند و بر رسول اکرم درود بفرستد، آن گاه با استفاده از جملات کامل و فراگیر پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) دعای خود را انجام دهد، البته می‌تواند از جملات دیگر هم استفاده کند، و اگر این شروط را به انجام رساند، خداوند از همه شایسته‌تر است که به پیمان خود وفا کند که وعده داده: ﴿ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡ﴾ «مرا فرا خوانید تا دعایتان را بپذیرم».

 

حال اگر دعای فرد مسلمان پذیرفته نشد باید ببنید که کدام یک از شرایط مذکور را از دست داده است آیا نیت صحیح، حضور قلبی یا پرهیز از خوردن حرام را نادیده گرفته است زیرا خوردن مال حرام دعا را باطل می‌کند، در حدیث ابوهریره آمده است که پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) فرمود: «ای مردم! خداوند پاک است و جز پاکی را نمی‌پذیرد و آنچه که به پیامبر خود دستور داده به همه‌ی مؤمنان هم دستور داده و فرموده است:

 

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرُّسُلُ كُلُواْ مِنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ﴾ [المؤمنون: 51].

 

«ای پیامبران! از (غذاهای) پاکیزه بخورید، و کار شایسته انجام دهید، بی‌شک من به آنچه انجام می‌دهید؛ آگاهم ».

 

همچنین فرموده است:

 

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡ﴾ [البقرة: 172].

 

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از چیزهای پاکیزه‌ای بخورید که روزی شما ساخته‌ایم».

 

پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) پس از ذکر این آیات داستان آن مردی را بیان کرد که در سفری طولانی، ژولیده و پریشان دستان خود را رو به آسمان کرد و با گفتن: «پروردگارا، پروردگارا» ندا سر داد، در حالی که خوراک حرام، نوشیدنی او حرام و لباس او حرام و با حرام تغذیه شده بود، کجا دعای چنین شخصی پذیرفته می‌گردد؟[202].

 

روایت شده که شخصی از افراد نظام الملک نزد سلطان ملکشاه از او بدگویی کرد و گفت: ای سلطان، نظام الملک هرساله صد هزار دینار برای علما و در راه علم خرج می‌کند، درحالی که این مقدار مال برای ایجاد یک سپاه کامل که پرچم‌های آن بر دیوارهای قسطنطنیه به اهتزاز درآید کافی است. ملکشاه نظام الملک را سرزنش کرد و از او خواست عمل خود را توجیه کند. او در پاسخ این که چرا چنین مدرسه‌ای را بنا کرده گفت: من برای تو لشکری برپا کرده‌ام که لشکر شب نام دارد، آن‌‌‌گاه که سپاهیان تو در خوابند آنان شبانه بر روی پاهای خود و در صفوفی راست در برابر پروردگار خود می‌ایستند، اشک‌های خود را می‌فرستند و زبان‌های خود را رها می‌کنند و دستان‌شان را به‌سوی خدا دراز می‌نمایند تا برای تو و سربازانت دعا کنند... در حقیقت تو و سربازانت در سایه حفاظت آنان زندگی می‌کنید و با دعای آنان سکنی گزیده‌اید و به برکت وجود آنان است که باران بر شما می‌بارد و روزی داده می‌شوید»[203].

 

خداوند متعال با لفظ ﴿ٱدۡعُونِيٓ﴾ در آیه 60 سوره غافر مؤمنان را به توحید الوهیت و عبادت رهنمود ساخته است. از انس بن مالک س پرسیده شد: آیا به تو هم رسیده که دعا نصف عبادت است؟ گفت: «خیر، دعا همه‌ی عبادت است»[204]. سفیان می‌گفت: «ترک گناهان هم دعاست»[205].

 

خدواند متعال به افرادی که از عبادت و دعا روی‌گردان باشند و تکبر بورزند وعده وارد شدن به آتش جهنم را داده درحالی که حقیر و ذلیل گشته‌اند. در آیه 60 غافر خداوند بر خود عهد کرده دعای اهل توحید را قبول بفرماید اما بدون شک پذیرش دعا فقط با شروط آن حاصل می‌شود و مناسب بودن دعا هم لازم است. عمر بن خطاب س می‌گفت: «من نگران پذیرش دعا نیستم بلکه نگرانی من خود دعاست، پس هرگاه دعا به شما الهام شد، بدانید که پذیرش هم به همراه خواهد داشت»[206].

 

کلام امیرالمؤمنین عمر بن خطاب س حاوی این مطلب است که خداوند دعاهایی را که پذیرفته می‌شوند به بندگان خود الهام می‌کند و اگر چنین دعایی را که به کسی الهام کرد به طور قطع اراده پذیرش آن را دارد. خدای تعالی مردم را به وسیله دعا به بندگی خود می‌کشد و دوست دارد که بندگانش از او درخواست کنند، روایت شده که پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) فرمود: «هرکس که از خدا طلب و درخواست نکند، خداوند بر او خشم می‌گیرد»[207].

 

دعا یکی از بزرگ‌ترین اسباب دست‌یابی به خیر و دفع بلاهای مقدر است. در حدیث ثوبان آمده است که: «هیچ چیز نمی‌تواند تقدیر خداوند را بازگرداند مگر دعا و هیچ چیز باعث افزایش عمر نمی‌گردد مگر نیکوکاری و بندگان به خاطر انجام گناه از روزی محروم می‌شوند»[208]. این حدیث با احادیث دیگری که بیان می‌کنند حوادث و سن و سال و روزی جزو مقدرات پروردگار است، منافاتی ندارد، زیرا این امور براساس اسباب مقدر شده‌اند و دعا هم یکی از اسباب بزرگ است و مسائل مذکور هم بدون در نظر گرفتن اسباب آن مقدر نگشته‌اند، «در واقع هرگاه بنده‌ای سبب یکی از مقدرات را فراهم کند آن قضیه مقدر می‌شوند و اگر سبب آن را فراهم نکند، امر مقدر هم منتفی خواهد شد، همانگونه که سیری و سیرابی با خوردن و نوشیدن مقدر گشته و حاصل می‌شوند... وارد شدن به بهشت و جهنم نیز به وسیله اعمال انسان رقم زده می‌شود»[209].

 

به همین خاطر هنگامی که یکی از اصحاب بر عمر س اعتراض کرد که چرا سربازان را به خاطر طاعون به کوه‌های شمال انتقال داد، و به او گفت: آیا تو از تقدیر خداوند می‌گریزی؟ عمر س فرمود: ما از تقدیر خدا به‌سوی تقدیر خدا فرار می‌کنیم»[210]. این واقعه شامل این مسأله است که استفاده از اسباب ضروری است و می‌توان برای مقابله با مقدرات از خود مقدرات بهره گرفت و دعا هم جزو بزرگ‌ترین اسباب است.

 

عمل پیامبر س و اصحاب او -رضوان خدا بر آنان باد- دلیل روشنی بر تأثیر و اهمیت دعاست و نظر افرادی را که معتقدند دعا با وجود مقدر شدن امور توسط خداوند دیگر فایده‌ای ندارد مردود می‌کند.

 

یکی از اسبابی که منجر به پذیرش دعا می‌شود آن است که در حدیث رسول خدا (صلّی‌الله علیه وسلّم) بیان شده است: «سه دعا هست که بدون شک مستجاب هستند، دعای فرد مظلوم، دعای شخص مسافر و دعای والدین برای فرزند»[211].

 

ابن رجب گفته است: «اگر سفر طولانی شود، دعای مسافر به پذیرش نزدیک‌تر می‌گردد زیرا این گمان هست که به خاطر طول غربتِ شخص مسافر و دوری از وطن و تحمل سختی‌ها نوعی تواضع و دل شکستگی در او ایجاد شود و افتادگی و شکستگی در برابر خداوند هم جزو بزرگ‌ترین اسباب پذیرش دعاست[212]، همچنین لباس ژنده و کهنه در تن داشتن و به وجود آمدن حالتی ژولیدگی و غبارآلود در شمایل فرد، جزو اسباب پذیرش دعاست. در حدیث مشهوری از پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) روایت شده که فرمود: «چه بسیارند ژولیده موهای غبارآلودی که لباس‌های ژنده و کهنه بر تن دارند و کسی بر آنها اهمیتی نمی‌دهد، اما اگر خدا را به چیزی قسم دهند، خداوند آن را به انجام می‌رساند»[213].

 

هرگاه پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) می‌خواست که برای نماز استسقا، از شهر بیرون رود با لباسی ژنده و کهنه با حالت متواضع و گریان می‌رفت[214]. برادرزاده مُطرَّفِ بن عبدالله زندانی شده بود. او لباسی کهنه پوشید و یک چوب دستی به دست گرفت. به او گفته شد: این چه حالتی است که به خود گرفته‌ای؟ گفت: برای پروردگارم خودم را کوچک و حقیر کرده‌ام تا شاید دعایم را در مورد برادرزاده‌ام بپذیرد[215].

 

بالا بردن دست‌ها به‌سوی آسمان هم جزو اسباب قبولی دعاست. در حدیث سلمان س از پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) چنین روایت شده است: «همانا خداوند با حیا و بخشنده است و شرم دارد از این که مردی دستانش را به‌سوی او دراز کند و او آنها از خالی و ناکام بازگرداند»[216].

 

یکی دیگر از سباب پذیرش دعا اصرار و پافشاری بر قبولیت آن و تکرار لفظ «رب» در دعاست. در حدیث عایشه ل به طور مرفوع از پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) آمده است که فرمود: «هرگاه بنده‌ی خدا چهاربار بگوید: یا رب، خداوند می‌فرماید: لبیک ای بنده‌ی من، بخواه تا به تو بخشیده شود»[217].

 

انجام اعمال صالح هم جزو اسباب پذیرش دعاست، همانگونه که در حدیث آمده که افرادی وارد غاری شدند و ورودی غار بر آنها بسته شد، پس آنان به اعمال صالحی که نیت خود را برای انجام آنها خالص کرده بودند توسل جستند و دعاهایشان پذیرفته شد.

 

﴿إِلَيۡهِ يَصۡعَدُ ٱلۡكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ يَرۡفَعُهُ﴾ [فاطر: 10][218].

 

«سخن پاکیزه به سوی او بالا می‌رود، و (الله) عمل صالح را بالا می‌برد».

 

عمر بن خطاب س فرموده است: «خداوند زمانی دعا و تسبیح را می‌پذیرد که از آنچه حرام نموده پرهیز شود»[219].

 

محمد بن واسع هم گفته است: «اندکی پرهیزکاری برای پذیرش دعا کافی است»[220].

 

در سبب نزول آیه: ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ﴾ آمده است که اصحاب پیامبر به ایشان عرض کردند: «ای رسول خدا آیا پروردگار ما نزدیک است که با او نجوی کنیم یا دور است تا او را صدا بزنیم؟، این بود که خداوند آیه‌ی مذکور را نازل فرمود که معنی آن چنین است: (هرگاه بندگان من در باره‌ی من از تو پرسیدند بگو که من نزدیکم)[221]. به خاطر این که خدای ﻷ به بندگان خود نزدیک است، نیازی نیست که آنان هنگام دعا با صدای بلند او را فرا بخوانند و خداوند، زکریا (ع) را این‌گونه ستوده است:

 

﴿إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥ نِدَآءً خَفِيّٗا٣﴾ [مریم: 3].

 

«چون پروردگارش را به ندایی پنهان (به دعا) خواند».

 

زکریا به این خاطر خداوند را آهسته فرا می‌خواند، چون می‌دانست که او نزدیک است و ندای آهسته را می‌شنود، پس هنگام دعا صدایش را به خاطر ادب پایین می‌آورد. حسن بصری گفته است: «ارزش دعای نهانی از دعای علنی هفتاد برابر بیشتر است»[222]. خداوند متعال فرموده است:

 

﴿ٱدۡعُواْ رَبَّكُمۡ تَضَرُّعٗا وَخُفۡيَةًۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ٥٥﴾ [الأعراف: 55].

 

«پروردگارتان را با تضرع (و زاری) و در پنهانی، بخوانيد، همانا او از حد درگذرندگان را دوست نمی‌‌‌دارد».

 

بدون شک گریه و زاری و خشوع و فقر و واماندگی و دل شکستگی از اسباب پذیرش دعاست. باید دانست «اعتداء» که امری ناپسند نزد خداست به بلند کردن صدا در دعا تعبیر شده است. ابن جریج گفته: یکی از موارد «اعتداء» بلند کردن صدا و بانگ و فریاد هنگام دعا کردن است. ابن قیم هم در تفسیر این آیه فرموده است: «فرا خواندن خداوند بدون گریه و زاری جزو اعتداء محسوب می‌شود و چنین دعایی دعای متکبر و خودبین و مانند دعای شخص بی‌نیازی است که به خاطر بی‌نیازی خود بر خدا تکبر می‌ورزد، این حالت بزرگ‌ترین اعتداء است و با دعای شخص گریان و ذلیل و فقیر و مسکین در تمام حالات و از هر جهت مخالف است. درواقع هرکس مانند یک انسان فقیر و گریان و ترسان از خدا دعا نکند «معتد» [تجاوزگر از حدود] به شمار می‌آید.

 

عبادت کردن خداوند به روشی که او مقرر نکرده هم جزو اعتداء است مثلاً با الفاظ و شیوه‌هایی که خدا نمی‌پسندند و آن را مجاز نشمارده است او را ستایش کنی که این مسئله اعتداء در ستایش و عبادت است و شبیه اعتداء در درخواست و طلب است»[223].

 

در این هم شکی نیست که انجام عبادات مایه حیات قلب است و نزدیک شدن به خدا و فراموش نکردن او به هنگام آسایش یکی از بزرگ‌ترین اسباب پذیرش دعا به هنگام مصیبت و بلا است که حدیث پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) هم به این قضیه اشاره دارد: «خداوند را به هنگام آرامش و آسایش بشناس تا تو را در وقت سختی و مشکل بشناسد»[224].

 

آن چه انسان را از یاد خدا، عبادت و ذکر او باز می‌دارد فراوان بودن نعمت‌ها است. هرچه توجه فرد به دنیا بیشتر باشد و به جمع‌آوری پول و افزایش فرزندان و نسل و نسب روی آورد نیاز بیشتری به محاسبه درونی خود دارد، مبادا که نفس او از اطاعت بگریزد و به نافرمانی بپردازد و از یاد خدا به‌سوی غفلت فرار کند. از ابراهیم بن ادهم، که از صالحان معتمد بود، پرسیده شد: مشکل ما چیست که دعا می‌کنیم و پذیرفته نمی‌شود در حالی که خداوند فرموده است ﴿ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُم﴾؟ ابراهیم گفت: به خاطر این است که دل‌های شما مرده است. گفته شد: چه چیزی آن را میرانده است؟ گفت: هشت صفت؛ حق خدا را شناختید اما براساس آن رفتار نکردید، قرآن را خواندید اما حدود آن را مراعات نکردید، گفتید که ما رسول خدا را دوست داریم اما طبق سنت او عمل نکردید، گفتید از مرگ می‌ترسیم اما برای آن آمادگی حاصل نکردید، خداوند فرموده است:

 

﴿إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ لَكُمۡ عَدُوّٞ فَٱتَّخِذُوهُ عَدُوًّاۚ إِنَّمَا يَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِيَكُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ٦﴾ [فاطر: 6].

 

«مسلما شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن گیرید، او فقط پیروانش را دعوت می‌کند تا (همه) از اهل آتش سوزان (جهنم) باشند».

 

اما شما با انجام گناهان با او همراهی کردید، گفتید از آتش می‌ترسیم اما بدن خود را در آن وارد کردید، گفتید بهشت را دوست داریم اما برای رسیدن به آن تلاش نکردید و هرگاه از خواب بیدار شدید عیب‌های خود را پشت سر انداختید و عیب‌های مردم را پیش روی خود پهن کردید و به آن پرداختید، پس خداوند بر شما خشم گرفت، چگونه با این حال دعای شما را پذیرا باشد؟

 

برخی از اهل گناه برای توجیه غفلت خود به آیات امید و رحمت استفاده می‌کنند، در حالی که معروف کرخی گفته است: «امید تو به رحمت کسی که فرمانبرداریش را نمی‌کنی نشانه‌ی ناتوانی و حماقت است». انسان عاقل برای خود احتیاط به خرج می‌دهد و از گناهان توبه می‌کند و بدون امروز و فردا کردن به انجام طاعات اقدام می‌نماید و از خدا می‌خواهد که بر مسیر دین ثابت قدمش بدارد، همانگونه که رسول خدا (صلّی‌الله علیه وسلّم) چنین می‌کرد و بیشترین دعای او این بود: «اللَّهُمَّ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِكَ». «خداوندا ای دگرگون کننده قلب‌ها، قلب مرا بر دین خود ثابت بدار»[225].

 

برای دست‌یابی به قبولیت دعا، اخلاص در آن ضرروی است، به دلیل فرموده‌ی خداوند:

 

﴿فَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ﴾ [غافر: 65].

 

«پس در حالی‌که دین خود را خالص گردانیده او را بخوانید».

 

خدای متعال بیان فرموده است که دعا کردن، درخواست از خدا و پناه بردن به او در سرشت مردم قرار گرفته و حتی کافران هم هنگام وارد شدن مصیبت بزرگ، خدایانی را که می‌پرستیدند فراموش کرده و فقط به خدای واحد پناه می‌آورند. خدای تعالی فرموده است:

 

﴿أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ﴾ [النمل: 62].

 

«(آیا این بت‌ها بهتر اند) یا کسی‌که (دعای) مضطر (= درمانده) را اجابت می‌کند».

 

خداوند به همین خاطر رویارویی کفار با فطرت را ناپسند دانسته و فرموده است:

 

﴿أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ﴾ [النمل: 62].

 

«آیا معبودی با خدا است؟ واقعاً شما بسیار کم اندرز می‌گیرید».

 

یکی از مصادیق «مضطرّ» در این آیه انسان‌های مظلوم هستند و پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) نسبت به دعای مظلومان به ما هشدار داده و فرموده: «از دعای انسان مظلوم بترس، زیرا میان دعای او و خداوند پرده‌ای وجود ندارد»[226]. همچنین فرموده است که: «درهای آسمان برای دعای مظلوم گشوده می‌شود و خدای ﻷ می‌فرماید: به عزتم قسم که تو را یاری خواهم کرد، حتی اگر پس از لحظه‌ای باشد»[227]. بدون شک چنین توجهی به مظلوم دروازه‌ای وسیع را برای عدالت سیاسی و اجتماعی می‌گشاید و روابط مردم را بر مبنای ارزش‌هایی همچون عدالت و صداقت استحکام می‌بخشد.

 

اسلام آمد تا رابطه بندگان را با خداوند تصحیح کند تا مردم غیر خدا را نپرستند و غیر او را فرا نخوانند، زیر او از رگ گردن به آنان نزدیک‌تر است و دعای دعاگویان را طبق شروط بیان شده در قرآن و سنت می‌پذیرد، اسلام آمد تا روابط مردم را با یکدیگر مطابق مبانی عدالت مطلق تنظیم کند. اسلام پیروان خود را راهنمایی کرده که پشت سر برادران خود برای‌شان دعا کنند و به این وسیله روابط خود را با یکدیگر محکم و دوستی با همدیگر را حفظ نمایند:

 

﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ١٠﴾ [الحشر: 10].

 

«و (نیز) کسانی‌که بعد از آن‌ها (بعد از مهاجران و انصار) آمدند، می‌گویند: «پروردگارا! ما را و برادران‌مان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دل‌های مان کینه‌ای نسبت به کسانی‌که ایمان آورده‌اند قرار مده، پروردگارا! بی‌گمان تو رؤوف و مهربانی»».

 

رسول خدا (صلّی‌الله علیه وسلّم) فرمود: «هیچ بنده‌‌ای نیست که پشت سر برادر خود برایش دعا کند مگر این که فرشته‌ای می‌گوید: برای تو هم این چنین باشد» [228].

 

اسلام به تربیت خود بر منهج میانه روی و اعتدال و پرهیز از مبالغه در گفتار و رفتار اهمیت داده و آنان را تشویق کرده است برای کسانی که با آنان نیکی می‌‌کنند دعا کنند تا به‌کار نیک آنان اعتراف کرده باشند و احساس فضل و لطف آنان در حق خود را اظهار نموده باشند، اسلام به آنان یاد داده است که در پاداش این خوبی‌ها بگویند: «جزاك الله خیرا».

 

پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) بیان کرده است کسی که این جمله را برای شخص نیکوکار بگوید، نهایت تمجید را از او به عمل آورده است. ارزش این جمله به این خاطر است که فرد گوینده آن اظهار می‌کند که من از جبران این کار نیک ناتوانم و پاداش آن را به خداوند بخشنده توانا حواله می‌دهد. ارزش نیکوکاری به حدی است که از حیطه بشر هم خارج شده و فرشتگانی که حاملان عرش الهی هستند و سایر ملائکی که اطراف عرش و در ملأ اعلی حضور دارند خدا را فرا می‌خوانند و برای مؤمنان طلب مغفرت و بخشش می‌کنند، همان‌گونه که خداوند فرموده است:

 

﴿ٱلَّذِينَ يَحۡمِلُونَ ٱلۡعَرۡشَ وَمَنۡ حَوۡلَهُۥ يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَيُؤۡمِنُونَ بِهِۦ وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْۖ رَبَّنَا وَسِعۡتَ كُلَّ شَيۡءٖ رَّحۡمَةٗ وَعِلۡمٗا فَٱغۡفِرۡ لِلَّذِينَ تَابُواْ وَٱتَّبَعُواْ سَبِيلَكَ وَقِهِمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِيمِ٧ رَبَّنَا وَأَدۡخِلۡهُمۡ جَنَّٰتِ عَدۡنٍ ٱلَّتِي وَعَدتَّهُمۡ وَمَن صَلَحَ مِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَأَزۡوَٰجِهِمۡ وَذُرِّيَّٰتِهِمۡۚ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٨ وَقِهِمُ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِۚ وَمَن تَقِ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ يَوۡمَئِذٖ فَقَدۡ رَحِمۡتَهُۥۚ وَذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ٩﴾ [غافر: 7-9].

 

«آنان که بردارندگان عرش خدایند و آنان که گرداگرد آنند به سپاس و ستایش پروردگارشان سرگرمند و بُدو ایمان دارند و برای مؤمنان طلب آمرزش می‌کنند (و می‌گویند) پروردگارا! مهربانی و دانش تو همه چیز را فراگرفته است (هم اعمال و اقوال‌شان را کاملاً می‌‌دانی و هم مرحمت و مهربانیت می‌تواند ایشان را دربرگیرد) پس در گذر از کسانی که (از گناهان دست می‌کشند و به طاعات و عباداتت می‌پردازند، و از راه‌های انحرافی دوری می‌گزینند و به راستای راهت) برمی‌گردند و راه تو را در پیش می‌گیرند، و آنان را از عذاب دوزخ مصون و محفوظ فرما، پروردگارا! آنان را به باغ‌های همیشه ماندگار بهشتی داخل گردان که بدیشان (توسط پیغمبران) وعده داده‌ای، همراه با پدران خوب و همسران شایسته و فرزندان بایسته ایشان، قطعاً تو (بر هرچیزی) چیره و توانا و (در هرکاری) دارای فلسفه و حکمت هستی، و آنان را از (عقوبت دنیوی و کیفر اخروی) بدی‌ها نگاهدار، و تو هرکس را در آن روز از کیفر بدی‌ها نگاهداری، واقعاً بدو رحم کرده‌ای (و مورد الطاف خود قرار داده‌ای) و آن مسلماً رستگاری بزرگ و نیل به مقصود سترگی است».

 

دعای این ملائکه فقط شامل حال انسان‌های توبه کننده و مخلص خواهد شد.

 

برخی از مردم به واگذاری کلی امور به خداوند [تفویض] تشویق می‌کنند و دعا را متضاد با تفویض کلی امور انسان به خداوند می‌دانند، در حالی که آیه ﴿ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡ﴾ به طور آشکار دعا را بر تفویض ترجیح می‌دهد – این گفته نظر حافظ ابن حجر است که در فتح الباری ذکر شده است–[229]، روایت‌های بسیاری از رسول اکرم (صلّی‌الله علیه وسلّم) به تواتر رسیده که ایشان مردم را به انجام دعا تشویق می‌کردند. اصحاب نیز از ایشان درخواست دعا می‌کردند و می‌خواستند که به آنان دعاهایی را آموزش دهد. عثمان بن حنیف س گفته است: «مردی کور نزد رسول خدا (صلّی‌الله علیه وسلّم) آمد و گفت: «ای پیامبر از خدا بخواه که مرا شفا دهد» فرمود: «اگر بخواهی دعا می‌کنم، اما اگر اصرار نکنی دعا نمی‌کنم زیرا این برایت بهتر است». گفت: می‌خواهم دعا کنی. پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) به او دستور داد که وضوی نیکویی بگیرد و این دعا را بخواند: «اللَّهمَّ إِني أسألُك وأتَوَجه إِليك بِنَبِيِّكَ محمدٍ: نبي الرحمة، إني توَّجهتُ بك إلى ربِّي في حاجتي هذه لتُقْضى لي، اللَّهم فَشَفِّعْهُ فيَّ»[230]. «خداوندا من به وسیله پیامبرت محمد، نبی رحمت، به تو روی می‌آورم و از تو طلبم را می‌خواهم، ای پیامبر! من به وسیله تو به خداوند رو آوردم تا این نیاز مرا به انجام رسانی، خداوندا شفاعت او را در مورد من بپذیر»[231].

 

ترمذی از عمر بن خطاب س روایت کرده که گفت: پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) مرا آموزش داد و فرمود: «ای عمر بگو: اللَّهُمَّ اجْعَلْ سَرِيرَتِى خَيْرًا مِنْ عَلاَنِيَتِي وَاجْعَلْ عَلاَنِيَتِي صَالِحَةً اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ صَالِحِ مَا تُؤْتِي النَّاسَ مِنَ الْمَالِ وَالأَهْلِ وَالْوَلَدِ غَيْرِ الضَّالِّ وَلاَ الْمُضِلِّ». «خدوندا درون و نهان مرا بهتر از بیرون و ظاهر آن قرار بده و ظاهر مرا صالح و نیکو گردان. خداوندا من از مال و اهل و فرزند که به مردم داده‌ای صالح آن را خواهانم، نه آنچه را که مایه گمراهی و گمراه کننده است».

 

واضع است که توجه ویژه‌ی پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) به آموزش دعا به اصحاب دربرگیرنده‌ی ستایش شایسته برای خداوند نیز هست و گفتارهای فراگیر، نیازهای دنیوی و اخروی را هم دربر دارد.

 

دعا باید شایسته حال و وضعیت دعاکننده هم باشد. مخصوصاً این که برخی از مردم هنگام دعا کردن، ناآگاهانه به خاطر سخت‌گیری بر ضد خود دعا می‌کنند. از جمله آثار بزرگ دعاهای پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) این است که تسبیح (سبحان اللّه گفتن)، تهلیل (لا إله إلا الله گفتن) و تحمید (الحمد اللّه گفتن) را در متن خود دارند که پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) در مورد این سه جمله فرموده است: «از جمله اذکاری که بیانگر عظمت خداست و شما با آنها خدا را یاد می‌کنید، تسبیح و تهلیل و تحمید است که اطراف عرش می‌چرخند و صدایی مانند صدای کندوی زنبور عسل دارند و گوینده‌ی خود را یاد می‌کنند. آیا دوست ندارید که کسی داشته باشید و با نام شما ذکر کند؟»[232].

 

آیه ﴿إِلَيۡهِ يَصۡعَدُ ٱلۡكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ يَرۡفَعُهُ﴾ [فاطر: 10].

 

«سخن پاکیزه به سوی او بالا می‌رود، و (الله) عمل صالح را بالا می‌برد».

 

میان گفتار پاک و عمل صالح رابطه‌ی نزدیک برقرار کرده است و بی‌شک دعاهای رسول اکرم (صلّی‌الله علیه وسلّم) که با آن خداوند را ستایش کرده و «جوامع الکلم» یعنی گفتارهای فراگیر نام گرفته جزو بزرگ‌ترین و پاک‌ترین گفته‌هاست، پس لازم است انسان مسلمان برخی از این روایت‌ها را حفظ کند و با آنها خدایش را مناجات نماید، زیرا گفتار پاک به‌سوی خداوند بالا می‌رود.

 

عبداللّه بن مسعود گفته است: «ما هرگاه برای شما حدیثی بیان می‌‌‌کنیم با آیات قرآن نیز آن را تأیید می‌نماییم. هرگاه بنده مسلمان خدا بگوید: «سبحان الله وبحمده، الحمد الله، لا إله إلا الله والله اکبر، تبارك الله» فرشته‌ای این کلمات را زیر بال خود گرفته سپس به‌سوی آسمان به پرواز در می‌آید و به هر گروه از ملائکه که می‌گذرد برای گوینده این کلمات طلب آمرزش می‌کنند، تا این که به پیشگاه رحمن می‌رسد. سپس عبداللّه این آیه را تلاوت کرد:

 

﴿مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡعِزَّةَ فَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ جَمِيعًاۚ إِلَيۡهِ يَصۡعَدُ ٱلۡكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ يَرۡفَعُهُۥۚ وَٱلَّذِينَ يَمۡكُرُونَ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدٞۖ وَمَكۡرُ أُوْلَٰٓئِكَ هُوَ يَبُورُ١٠﴾ [فاطر: 10].

 

«هرکس عزت و قدرت می‌خواهد، (آن را از خدا بخواهد چرا که) هرچه عزت و قدرت است در دست خدا است. (راه وصول به عزّت و قدرت هم گفتار و کردار نیک است). گفتار پاکیزه به‌سوی خدا اوج می‌گیرد (و گوینده خود را پرواز می‌دهد)، و خدا کردار پسندیده را بالا می‌برد (و انجام دهنده‌اش را والا می‌گرداند). کسانی که نقشه‌های سوء می‌کشند و نیرنگ‌ها به راه می‌اندازند، عذاب سختی دارند، و نقشه‌ها و نیرنگ‌هایشان نقش بر آب و تباه می‌شود».

 

برخی از گذشته‌گان صالح معتقدند که این عمل صالح است که گفتار نیک را بالا می‌برد زیرا در گفته‌ی بدون عمل خیری نیست. ابن عباس گفته است: «گفته‌ی نیک ذکر خدا و عمل صالح انجام فرائض خدا است، پس کسی که هنگام انجام فرائض خدا، او را یاد کند، ذکر خدا عمل او را در بر گرفته و آن را به‌سوی خداوند بالا می‌برد، اما کسی که خدا را یاد کند اما فرائض او را انجام ندهد، گفتار او بر عمل او باز گردانده می‌شود زیرا شایسته همان عمل است». «مجاهد و قتاده» هم که دو تن از مفسران تابعی هستند چنین عقیده‌ای دارند[233].

 

هدف این است که گفته با عمل جمع گردد، زیرا عمل نشانه صداقت گفتار است و بیشتر از گفتار در زندگی تأثیر دارد و اسلام به جانب عملی مسائل اهمیت بسیاری داده و فقط به نظریات و گفته‌ها اکتفا نکرده است، به همین خاطر اصحاب پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) ده آیه از قرآن را می‌آموختند و تا زمانی که مفاهیم مربوط به آداب و احکام را نمی‌فهمیدند و براساس آن عمل نمی‌کردند به آیات دیگر نمی‌پرداختند. این بود که تعالیم نظری اسلام به رفتار و عمل تبدیل می‌شد. و چنان شد که هنوز وحی به نهایت نرسیده بود که امتی ظاهر گشت که براساس تعالیمی والا تربیت یافته و در زندگی خود به آنها پایبند بود و در متن زندگی آن را پیاده کرده بود، امتی که به مثابه یک نماد اسلامی بود که بر زمین راه می‌رفت. الگو و مربی آن محمد (صلّی‌الله علیه وسلّم) بود که عایشه در توصیف اخلاق او گفت: «اخلاق پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) قرآن بود»[234].

 

پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) یاران خود را به گونه‌ای آموزش می‌داد که در هر حال خدا را یاد کنند. آنان گفتار پاک را از ایشان آموخته بودند که برای ستایش خدا، شکر نعمت‌ها، درخواست بخشش، اظهار صبر و خشنودی و هنگام روی دادن مصیبت‌ها، آن را به‌کار می‌برند. پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) به همین دلیل گفته است: «حال و وضیعت مؤمن تعجب‌آور است، همه مسائل او خوب است و این فقط شامل حال مؤمن است، اگر به امری خوش‌‌‌فرجام و شادی‌آور برخورد کند خدا را شکر می‌کند و این مسأله باعث خیر اوست و اگر ضرری متوجه او شود، صبر می‌کند و این هم باعث خیر او می‌شود»[235]. شکر و صبر خدا با ذکر او مشخص می‌شود، معاذبن حبل س گفته است: پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) فرمود: «هیچ عملی مانند ذکر نمی‌تواند انسان را از عذاب خدا نجات دهد»[236]. زیرا ذکر، وسوسه‌های شر و انگیزه‌های گناه را از انسان دور می‌کند و او را در قلعه‌ای بازدارنده قرار می‌دهد. پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) فرموده است: «شما را امر می‌کنم که خدا را یاد کنید، ذکر مانند این است که دشمن یک انسان او را به سرعت دنبال کند تا این که آن شخص به قلعه‌ای محکم می‌رسد و خود را از دست آن نجات می‌دهد. بنده‌ی خدا هم نمی‌تواند خود را از شیطان حفظ کند مگر به وسیله ذکر خداوند»[237]. مردی به رسول خدا (صلّی‌الله علیه وسلّم) گفت: ای رسول خدا قوانین اسلام زیاد و بر من دشوار گشته، مرا از چیزی آگاه کن که آن را محکم بگیرم. فرمود: «تلاش کن که همیشه زبانت با ذکر خدا خیس باشد»[238].

 

بنده هر اندازه بیشتر خدا را یاد کند، بیشتر به او نزدیک می‌گردد، همانگونه که درصحیحین حدیثی از پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) روایت شده است که فرمود: «خداوند می‌فرماید: من با بنده‌ام براساس گمانی که به من دارد، رفتار می‌نمایم. هنگامی که مرا یاد می‌کند، با او هستم، اگر در تنهایی مرا یاد کند، من هم در تنهایی او را یاد می‌کنم و اگر مرا در جمع یاد کند، من هم او را در جمع بهتری یاد خواهم کرد و اگر به اندازه یک وجب به من نزدیک شود، من به اندازه یک «ذراع» به او نزدیک می‌شوم و اگر به اندازه یک «ذراع» به من نزدیک شود من به اندازه یک باغ (فاصله باز کردن دو دست) به او نزدیک می‌شوم و اگر قدم زنان به‌سوی من بیاید، من دوان دوان به‌سوی او خواهم رفت»[239].

 

ذکر خدا قلب را جلا می‌دهد و آن را از تیرگی‌های گناهان، نافرمانی‌ها، آثار غفلت از خدا و پیروی از هوس، پاک می‌گرداند. انسانِ بدونِ ذکر و غافل با پیروی از هوی و هوس، ابزار احساس صحیح و معیار تشخیص درستی‌ها را از دست می‌دهد. و به‌جایی می‌رسد که خیر و شر و حق و باطل را در هم می‌آمیزد. خداوند فرموده است:

 

﴿وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِكۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَكَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا﴾ [الکهف: 28].

 

«دل او را از یاد خود غافل ساخته‌ایم، و او به دنبال آرزوی خود روان گشته است (و پیوسته فرمان یزدان را ترک گفته است) و کار و بارش (همه) افراط و تقریط بوده است».

 

پس شایسته نیست که انسان مسلمان از غافلان و سهل‌‌‌انگارانی که از یاد خدا غافل‌اند و پیرو هوی و هوس می‌باشند و اوامر خدا را زمین گذاشته‌اند پیروی کند، بلکه لازم است که همراه و همنشین اهل خیر و اصلاح باشد که پوینده‌ی راه هدایت و خیرند، مردان و زنانی که خدا را بسیار یاد می‌کنند. جای توجه است، هرچند که ذکر ساده‌ترین عبادت و سبک‌ترین عمل برای انسان است، اما اجر آن بسیار زیاد است. رسول خدا (صلّی‌الله علیه وسلّم) فرمود: این که بگویم «سبحان الله والحمد لله ولا إله إلاالله والله اکبر» از هرچه که خورشید بر آن طلوع می‌کند نزد من دوست داشتنی‌تر است»[240].

 

مداومت بر انجام ذکر، انسان را در حالتی از بیداری و هوشیاری و حرکت و فعالیت و تلاش نسبت به مصالح دنیا و آخرت قرار می‌دهد. اما کسی که خدا را فراموش کرده است و ذکر نمی‌کند، پروردگار او را از جنس همین عمل مجازات می‌کند یعنی او را به خود فراموشی مبتلا می‌سازد و کاری می‌کند که مصالح حال و آینده‌اش را از یاد ببرد. البته این مسأله جدا از سرگشتگی و گمراهی است که گریبانگیر برخی از مدعیان ذکر شده و از مصالح خود غافل گشته و از عمران و آبادانی دوری می‌جویند. خدای تعالی فرموده است:

 

﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ نَسُواْ ٱللَّهَ فَأَنسَىٰهُمۡ أَنفُسَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ١٩﴾ [الحشر: 19].

 

«و همسان کسانی نباشید که خدا را از یاد بردند، و خدا هم خودشان را از یاد خودشان برد. آنان بیرون روندگان (از حدود شرائع الهی) و خارج شوندگان (از دائره ایمان) هستند».

 

امّت ما برای از میان برداشتن ویرانه‌ها و محکم کردن پایه‌های تمدن و فرهنگ ایمانی در زمین چه‌‌‌قدر نیازمند بیداری روح و عقل و جسم است؟... ما چه‌‌‌قدر نیازمند این هستیم که غفلت را ترک کنیم و دیگر اوقات و مصالح خود را ضایع نکنیم و نیروها را هدر ندهیم؛ ما چه قدر نیازمند عمل مخصانه و جدی هستیم تا با این وسیله زمام تمدن را دوباره به دست گیریم، پس از آن که در طول چندین قرن در گمراهی و از خود غافل بوده‌ایم و البته که دلیل این غفلت و گمراهی فقط این بوده که خدا را فراموش کردیم و او نیز ما را به خود فراموشی مبتلا کرد.

 

اسلام تأکید می‌کند که افراد باید به وسیله حق و برای حق هوشیار و آگاه باشند، اسلام به پیروان خود حقوق و وظایف‌شان را شناسانده، ظلم را میان آنها حرام کرده و حق مظلوم را از ظالمان آنها می‌گیرد. اسلام حاکمیت و مسئولیت آن را به عنوان یک تکلیف محسوب کرده و فقط باید افرادی آن را بر دوش گیرند که توانایی حمل آن را دارند و حقوق آن را ادا می‌کنند که عبارت است از: حفاظت از امت و کرامت آن و حفاظت از شخصیت و شرافت و اموال آن و قبل از هرچیز حفاظت از عقیده و باور امت. علاوه بر این بزرگ و کوچک، حاکم و رعیت، ثروتمند و فقیر، همه در برابر یک شریعت تسلیم هستند و در پیشگاه شرع یکسان می‌باشند. با این حال کجاست آن ادعا که گمراهان می‌پندارند که «دین افیون توده‌ها است» در واقع چنین ادعایی مخصوص خود آن افکار جاهلی و گمراهی است که دشمنان از آن نوش کرده و به جنگ با سرزمین اسلام آمده‌اند تا قلعه‌های اعتقادی و ارزش‌های اخلاقی آن را نابود سازند و تفرقه و اختلاف میان فرزندان این امت واحد بپراکنند و هیچ ستونی برای‌شان استوار نماند و در چنین حالی آنان به خود مشغول باشند و دشمن خود را از یاد ببرند و به خاطر گرفتاری با یکدیگر از ساختن ‌آینده‌‌ی خود غفلت ورزند.

 

ذکر خداوند در انسان بیداری ایجاد می‌کند تا عمل استوار انجام دهد، در روابطی همچون خرید و فروش و سایر معاملات اخلاص بورزد، مصالح عمومی را مراعات کند، حقوق و وظایف را در نظر داشته باشد و به آن تجاوز نکند، با مردم مهربان باشد و بر آنان سخت نگیرد و حقوق‌شان را بی‌ارزش نکند، با آنان در گفتار و کردار همکاری و همدردی کند، به خاطر جهاد در راه خدا و کسب رضای او از شرف و مال و وطن دفاع نماید و خلاصه این که ذکر یکی از بزرگ‌ترین عبادت‌ها و اجر آن بسیار است هرچند که برای هر انسانی ممکن و آسان است. ذکر از نظر ارزش فرهنگی، یک آگاهی دائمی و بیداری پایدار و همیشگی است که سرگشتگی و بیهوشی در آن نیست، بلکه ذکر عین هوشیاری است.

 

داستان یونس (ع) سخت‌ترین آزمونی را که یک انسان ممکن است در زندگی دنیا به آن مبتلا شود به نمایش در می‌آورد. خداوند او را برای هدایت قومش که اهل نینوا و بت‌پرست بودند فرستاد. او نیز آنان را به‌سوی هدایت فرا خواند اما به دعوت او لبیک نگفتند، در نتیجه آنان را از عذاب خدا ترساند و بدون اذن خدا آنان را رها کرد و از میان آنان بیرون رفت.

 

هنگامی که عذاب خداوند به آنان نزدیک شد، ایمان آوردند و خداوند نیز عذاب را از آنان دور کرد و به آن مبتلا نشدند. یونس (ع) از این واقعه خشمگین شد، زیرا قوم او هرگز تجربه دروغ از او نداشتند اما اکنون [به خاطر رفع عذاب وعده داده شده توسط او] گمان‌های نادرست به او می‌بردند. هرچند که یونس (ع) از ایمان آنان خبر نداشت و به سبب دفع عذاب هم آگاه نبود. یونس (ع) با خشم و ناراحتی سوار بر یک کشتی شد، به این گمان که خداوند او را به خاطر عملش مجازات نمی‌‌کند، اما او برای ترک قومش از طرف خدا امر نشده بود. پس خداوند او را چنین مجازات کرد که طوفانی سخت را بر کشتی حامل او مسلط کرد و یارانش او را در آب انداختند و یک ماهی بزرگ به اذن خدا او را بلعید و یونس در تاریکی‌های سه گانه قرار گرفت، تاریکی شب، تاریکی درون دریا و تاریکی شکم ماهی، سپس خداوند به او الهام کرد که در آن تاریکی‌ها این ندا را سر دهد: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ [الأنبیاء: 87]. «ای پروردگار جز تو خدایی نیست، پاک و منزهی، من جزو ظالمان بوده‌‌ام».

 

خداوند دعای او را پذیرفت و به ماهی الهام کرد که یونس را در ساحل دریا بیرون اندازد و غم و اندوه را از او دور کرد. این به خاطر ارزش تسبیح او برای خدا بود و خداوند این چنین مؤمنان تسبیح‌گو را نجات می‌دهد. خدای تعالی فرموده است:

 

﴿وَذَا ٱلنُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَٰضِبٗا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَيۡهِ فَنَادَىٰ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ٨٧ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَنَجَّيۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ وَكَذَٰلِكَ نُ‍ۨجِي ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٨٨﴾ [الأنبياء: 87-88].

 

«(یاد کن داستان یونس ملقّب به) ذوالنون را در آن هنگام که (بر قوم نافرمان خود خشم گرفت و ایشان را به عذاب خدا تهدید کرد و بدون دریافت پیام آسمانی، از میان‌شان) خشمناک بیرون رفت و گمان برد که (با زندانی کردن و دیگر چیزها) بر او سخت و تنگ نمی‌گیریم، (سوار کشتی شد و کشتی به تلاطم افتاد و به قید قرعه مسافران و کشتی‌بانان او را به دریا انداختند و نهنگی او را بلعید). در میان تاریکی‌های (سه‌گانه شب و دریا و شکم نهنگ) فریاد برآورد که (کریما و رحیما!) پروردگاری جز تو نیست و تو پاک و منزّهی (از هرگونه کم و کاستی، و فراتر از هر آن چیزی هستی که نسبت به تو بر دلمان می‌گذرد و تصوّر می‌کنیم. خداوندا! بر اثر مبادرت به کوچ بدون اجازه حضرت باری) من از جمله ستمکاران شده‌ام (مرا دریاب!) دعای او را پذیرفتیم و وی را از غم رها کردیم، و ما همین‌گونه مؤمنان را نجات می‌دهیم (و در برابر دعای خالصانه، آنان را از گرفتاری‌ها می‌رهانیم».

 

داستان یونس عبرت‌ها و مفاهیمی در بر دارد که راه را پیش روی انسان مؤمن روشن می‌گرداند. از جمله این که هرگاه به قومی سرکش و نافرمان و کافر عذابی غالب شد قطعاً بر آنان نازل خواهد شد هرچند که هنگام مشاهده عذاب ایمان بیاورند و اگر در مورد قوم یونس چنین نشد موردی خاص است و برای دیگران چنین نبوده است، خدای تعالی فرموده است:

 

﴿فَلَوۡلَا كَانَتۡ قَرۡيَةٌ ءَامَنَتۡ فَنَفَعَهَآ إِيمَٰنُهَآ إِلَّا قَوۡمَ يُونُسَ لَمَّآ ءَامَنُواْ كَشَفۡنَا عَنۡهُمۡ عَذَابَ ٱلۡخِزۡيِ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَمَتَّعۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ حِينٖ٩٨﴾ [يونس: 98].

 

«هیچ قومی و ملّتی (که در شهرها در گذشته زندگی می‌کرده‌اند به طور دسته جمعی در برابر پیغمبران الهی به موقع) ایمان نیاورده‌اند تا ایمان‌شان برای‌شان سودمند باشد، مگر قوم یونس که چون ایمان آوردند، عذاب خوارکننده را در دنیا از آنان به دور داشتیم و ایشان را تا مدت زمانی (که خواسته‌ایم بمانند، از زندگی) برخوردار کردیم».

 

یکی دیگر از درس‌های این داستان این است که مؤمن باید به صفت رضا و تسلیم در برابر دستورات خدا و قضا و قدر آراسته گردد. بر خود خشم نگیرد و خدایش را به خشم نیاورد و عقل خود را قانع نکند که عمل نادرست او مجازاتی در پی نخواهد داشت. یونس (ع) هم انتظار چنین امتحان و آزمایشی که او در شکم ماهی قرار‌دهد نداشت و اگر به قضای خدا راضی می‌بود آن مجازات به او نمی‌رسید. پند دیگر اهمیت تسبیح است، زیرا یونس (ع) اگر آن تسبیح را نمی‌کرد ممکن نبود که از شکم ماهی خارج شود و خداوند در ضمن این داستان قرآنی یکی از صیغه‌های دعا را که در صورت وجود شرایط پذیرفته می‌گردد به ما آموزش داده ‌است، این دعا همان دعای یونس است که از مکانی دور حرکت می‌کند و پرده‌های ظلمت سه‌گانه را پاره می‌گرداند و چنین طنین می‌اندازد: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ [الأنبياء: 86].

 

آری یونس این‌گونه به گناه خود اعتراف نمود و از آن توبه کرد. اما تسبیح او رشته‌ای دراز بود که نه شب و نه روز پایانی نداشت، او چنین بود که تسبیح را هیچ‌گاه فراموش نکرد مگر آن دم که هنگامی آزمایش سهم‌گین بود و ماهی او را بلعید... اما چه زود به تسبیح خود بازگشت و احساس حرکت و آگاه شد که هنوز هم در مسیر زندگی است... پس دعای او پذیرفته شد... خدایش چنین می‌فرماید:

 

﴿فَٱلۡتَقَمَهُ ٱلۡحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٞ١٤٢ فَلَوۡلَآ أَنَّهُۥ كَانَ مِنَ ٱلۡمُسَبِّحِينَ١٤٣﴾ [الصافات 142-143].

 

«ماهی او را بلعید، در حالی که مستحقّ ملامت بود (و می‌بایست در برابر کاری که کرده بود، زندانی شود). اگر او قبلاً از زمره پرستش‌گران نمی‌بود».

 

و اگر تسبیح یونس باعث نجات او شد، مسأله‌ای مخصوص او نبود بلکه این تسبیح سبب نجات هر مؤمنی در هر زمان و مکانی است چون خدای تعالی در ادامه فرمود: ﴿وَكَذَٰلِكَ نُ‍ۨجِي ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾.

 

ترمذی از سعد بن ابی وقاص س روایت کرده که رسول خدا (صلّی‌الله علیه وسلّم) فرمود: «دعایی که یونس، آن گاه که در شکم ماهی بود، با آن خدا را فرا خواند این بود: (لا إله إلا أنت سبحانك إني کنت من الظالـمین) هر فرد مسلمانی این دعا برای رفع مشکلی خوانده باشد خداوند قطعاً پذیرای آن بوده است»[241]. حاکم هم روایتی شبیه ترمذی آورده و آن را صحیح دانسته اما این جمله را هم به این روایت اضافه کرده است که: «مردی گفت: ای رسول خدا آیا این دعا مخصوص یونس است یا برای همه مؤمنان؟ پیامبر (صلّی‌الله علیه وسلّم) فرمود: آیا به گفته‌ی خداوند گوش نداده‌ای که فرموده: ﴿وَنَجَّيۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ وَكَذَٰلِكَ نُ‍ۨجِي ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ [الأنبياء: 88][242].

 

«پس دعای او را اجابت کردیم، و از اندوه نجاتش دادیم، و این گونه مؤمنان را نجات می‌دهیم».

 

موضوع‌گیری مؤمنان در برابر آزمایش‌ها و امتحانات الهی بر حسب ایمان و آگاهی و درک آنان از دین متفاوت است. برخی از آنان صبر پیشه می‌کنند و تسلی می‌یابند و به خود باز می‌گردند و ثواب آن را از خداوند می‌طلبند همانگونه که از «مطرّف» نقل شده که هنگام فوت پسرش عبداللّه با لباسی زیبا و موی چرب نزد قومش رفت. آنان خشمگین شدند و گفتند: پسرت عبداللّه مرده و تو با این لباس و موی روغن زده بیرون آمده‌ای؟ گفت: آیا به خاطر این مصیبت خود را بیچاره و مفلوک کنم، در حالی که خداوند به خاطر صبر در برابر این مصیبت‌ها به من وعده نعمت‌هایی داده که هرکدام از آن نعمت‌ها از همه‌ی دنیا برایم دوست داشتنی‌تر است. او فرموده است:

 

﴿ٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ١٥٦ أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ١٥٧﴾ [البقرة: 156-157].

 

« آن‌ها که هرگاه مصیبتی به ایشان برسد می‌گویند: ما از آنِ الله هستیم، و به سوی او باز می‌گردیم. این‌ها هستند که درودها و رحمتی از پروردگارشان بر ایشان است و اینانند هدایت یافتگان».

 

«آیا پس از این وعده‌ها خود را بیچاره و فرومایه سازم؟!»[243].

 

برخی مردم هنگام برخورد با یک آزمایش به داد و فریاد می‌پردازند، صبر خود را از دست می‌دهند، توکل را رها و محاسبه را فراموش می‌سازند، حتی گاهی این بی‌تابی انسان را به خشم و دشمنی در برابر تقدیر وا می‌دارد و به‌جای این‌که خدای تعالی را فرا خواند و با انجام عبادت و اعمال صالح به او تقرب جوید، در عبادت سستی می‌کند و مدعی می‌شود که دعا بی‌فایده است. چنین عکس العملی در برابر آزمایش خدا به دلیل ضعف ایمان، عادتی بودن عبادت و خالی بودند قلب از تأثیر عبادت‌های قلبی است. ابن جوزی (رح) گفته است: «مرد بزرگی را می‌شناختم که حدود هشتاد سال داشت و اهل دین و پایبند به نماز جماعت بود. پسردختر او فوت کرد. گفت: لازم نیست کسی دعا کند زیرا دعایش پذیرفته نمی‌گردد، سپس گفت: اگر با خدا دشمنی می‌کردیم، فرزندی برایمان باقی نمی‌گذاشت. ابن قیم می‌گوید: فهمیدم که نماز و کارهای خیر او از روی عادت است نه از چشمه‌ی معرفت و ایمان و این افراد کسانی هستند که خداوند را بر لبه انحراف عبادت می‌کنند». اما مؤمن هوشیار در سختی‌ها به خدا تکیه می‌دهد و به‌جای اهل و مال و مقامِ از دست داده، باجایگزینی نیکو جبران آن را می‌خواهد.

 

در داستان ایوب (ع) هم که قرآن بیان کرده یک الگوی والا برای ما وجود دارد، الگویی برای صبر هنگام امتحان و بلا و پناه بردن به خداوند به وسیله دعا...

 

﴿وَأَيُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّي مَسَّنِيَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ٨٣ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ فَكَشَفۡنَا مَا بِهِۦ مِن ضُرّٖۖ وَءَاتَيۡنَٰهُ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَذِكۡرَىٰ لِلۡعَٰبِدِينَ٨٤﴾ [الانبیاء: 83-84].

 

«ایوب را (یاد کن) بدان گاه که (بیماری او را از پای در آورده بود، و در این وقت) پروردگار خود را به فریاد خوان (و عاجزانه گفت: پروردگارا!) بیماری به من روی آورده است و تو مهربان‌ترین و مهربانانی (پس بدین بنده ضعیف رحم فرما). دعای او را پذیرفتیم و بیماری وی را برطرف ساختیم، و (به‌جای) اولاد او اموالی که از دست داده بود) دو چندان بدو دادیم، محض مرحمت‌مان (در حق ایّوب) و تذکاری (از صبر و شکیبایی) برای پرستندگان (یزدان سبحان، تا همچون ایوب شکیبا و امیدوار به لطف و فضل خدا باشند».

 

آن چه که ایوب (ع) به آن مبتلا شد و اهل و عیال و مال خود را از دست داد و جسمش بیمار شد مجازاتی از جانب خدا نبود، بلکه امتحانی بود برای ایمان او و تصفیه‌ای بود برای صبر او. و چون صبر کرد و به خدا پناه برد و رحمت او را خواهان بود، خداوند نیز پذیرای دعایش شد و او را شفا داد و اهل و مالش را چندین برابر کرد... پناهندگی او به خدا چه نیکو بود و کناره‌گیری او از شیطان چه زیبا!.

 

﴿وَٱذۡكُرۡ عَبۡدَنَآ أَيُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّي مَسَّنِيَ ٱلشَّيۡطَٰنُ بِنُصۡبٖ وَعَذَابٍ٤١ ٱرۡكُضۡ بِرِجۡلِكَۖ هَٰذَا مُغۡتَسَلُۢ بَارِدٞ وَشَرَابٞ٤٢ وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَةٗ مِّنَّا وَذِكۡرَىٰ لِأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ٤٣ وَخُذۡ بِيَدِكَ ضِغۡثٗا فَٱضۡرِب بِّهِۦ وَلَا تَحۡنَثۡۗ إِنَّا وَجَدۡنَٰهُ صَابِرٗاۚ نِّعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٞ٤٤﴾ [ص: 41-44].

 

«(ای محمد!) خاطرنشان ساز (سرگذشت) بنده ما ایّوب را، بدان‌‌‌گاه که پروردگار خود را به فریاد خواند و گفت: اهریمن مرا دچار رنج و عذاب کرده است (و سخت زار و نزار و بیمارم). (به فریادش رسیدم و او را ندا در دادیم که) پای خود را در زمین بکوب، (هنگامی که چنین کرد چشمه آبی برجوشید. بدو بیم دادیم:) این آبی است که هم برای شستشوی (تنت مفید) است و هم برای نوشیدن (گوارا و سودمند) است. (بیماری و ناراحتی ایّوب را برطرف ساختیم و به‌جای) اولاد (و اموالی که از دست داده بود) دو چندان بدو عطا کردیم، محض مرحمت‌مان (در حق ایّوب) و تذکاری (از صبر و شکیبایی) برای خردمندان (تا همچون ایّوب شکیبا و امیدوار به لطف و فضل خدا باشند و در حوادث و مشکلات، رشته صبر جمیل را از دست ندهند). (ایّوب سوگند خورده بود که یکی از افراد خانواده‌اش را تنبیه کند و چندین ضربه چوب بزند. ما برای رفع این مشکل نیز بدو دستور دادیم) بسته‌ای (از چوب‌های نازک، بار رشته خرما، و یا ساقه‌های گندم و همانند آن) را برگیر و (او را) با آن بزن، و سوگند خود را مشکن (و با کم‌ترین اذیت و آزاری قسم خویش را به مرحله اجرا درآورد). ما ایّوب را شکیبا یافتیم، چه بنده خوبی بود! او بسیار توبه و استغفار سر می‌داد».

 

ایّوب (ع) در صبر و پناه بردن به خدا و استقامت بر عبادت، نمونه‌ای والا برای هر فرد مصیبت زده است هرچند که مصیبت، کمرشکن و حادثه، بزرگ باشد. پس اگر تعالیم اسلام انسان را به صبر و یاری جستن از خداوند رهنمود می‌سازد و از بی‌تابی و حزن نهی می‌کند جای تعجب نیست که کتاب‌های تاریخ ما نمونه‌های بسیاری از مؤمنان صبور را در طول تاریخ اسلامی برای ما بیان می‌کند که هرکدام در نوع مصیبت‌ها و شدت و سختی آزمایش باهم تفاوت داشته‌اند. ابن ابی شیبه با سند خود از ثابت بنانی روایت کرده است که صلت بن ایشم در جنگی شرکت نمود و پسرش هم همراه او بود. به پسرش گفت: ای پسرم پیش برو و بجنگ تا این که تو را به خدا تقدیم دارم، پسرش حمله کرد و جنگید تا این که کشته شد، سپس پدر هم حمله کرد و کشته شد، زنان گرد آمدند. همسر صلت به پا خواست و گفت: خوش آمدید. اگر برای تبریک گفتن به نزد من آمده‌اید خوش آمدید اما اگر برای کاری دیگر آمده‌اید بازگردید»[244].

 

آری این یک خانواده مسلمان است که مردان آن مجاهد و شهید و زنان آن صبور و ایثارگرند و همه‌ی آنها به وعده‌های خدا بیشتر از دارائی‌های خود اعتماد و اطمینان دارند. ابوذر س روایت کرده است که رسول خدا (صلّی‌الله علیه وسلّم) فرمود: «زهد در دنیا به معنی حرام کردن حلال خدا و ضایع نمودن مال دنیا نیست، بلکه زهد این است که به آنچه نزد خداست از آنچه که نزد توست اطمینان بیشتری داشته باشی و ثواب صبر به هنگام مصیبت و صبر بر آنچه در مصیبت از دست داده‌ای را بر باقی ماندن نعمت از دست داده ترجیح دهی»[245].

 

در نهایت باید گفت که «دعا سلاح مؤمن، ستون دین و نور آسمان‌ها و زمین است»[246]. پس باید خود را به آن عادت دهیم و آن را به فرزندان خود بیاموزیم.

 

پانوشت‌ها:

 [165]- مسلم، الصحیح، ج2، ص 788، حدیث شماره 1110.

[166]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 282، حدیث شماره 373.

[167]- ابو نعیم، خلیفه الاولیاء، ج1، ص 76.

[168]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ج2، ص 516.

[169]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ج2، ص 517.

[170]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ج2، ص 516.

[171]- ابو نعیم، حلیه الاولیاء، ج2، ص 358.

[172]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2090، حدیث شماره 2726.

[173]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2090، حدیث شماره 2726.

[174]- امام احمد، المسند، ج3، ص 265.

[175]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 368، حدیث شماره 3235 و گفته که حسن و صحیح است.

[176]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج11، ص 340، حدیث شماره 6502.

[177]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 381، حدیث شماره 2036.

[178]- ابوداود، السنن، ج2، ص 133، حدیث شماره 1425 و ترمذی، الجامع، ج2، ص 328، حدیث 464 و گفته که حسن است.

[179]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2095، حدیث شماره 2734.

[180]- ابو داود، السنن، ج5، ص 315، حدیث شماره 5073.

[181]- امام احمد، المنسد، ج2، ص 182.

[182]- امام احمد، المسند، ج74، ص 137.

[183]- بخاری، فتح الباری، ج8، ص 709، حدیث شماره 4949، و صحیح مسلم، ج4، ص 2040، حدیث شماره 2647.

[184]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 665، حدیث شماره 2512.

[185]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 642، حدیث شماره 2465.

[186]- بخاری، فتح الباری، ج6، ص 81، حدیث شماره 2887.

[187]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 211، حدیث شماره 2969 و گفته: حسن و صحیح است.

[188]- خطابی، شأن الدعاء، ص 5، حدیث حج هم در ترمذی، ج3، ص 237، شماره 889 و ابن ماجه، السسن، 2، ص 103، شماره 3015 و نسائی.

[189]- سیوطی، الدر المنثور فی التفسیر با المأثور، ج7، ص 302.

[190]- الیافعی، نبذه فی الدعاء، ص 27.

[191]- بخاری، فتح الباری، ج6، ص 135، حدیث شماره 2992.

[192]- ابوداود، السنن، ج2، ص 162، حدیث شماره 1482.

[193]-ترمذی، الجامع، ج5، ص 537، حدیث شماره 3521 و گفته که حسن و غریب است.

[194]- ابوداود، السنن، ج2، ص 162، حدیث شماره 1480 و ابن ماجه، السنن، ج2، ص 1271، حدیث شماره 3864.

[195]- خطابی، شأن الدعاء، ص 15.

[196]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2304، حدیث شماره 3009.

[197]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2096، حدیث شماره 2735.

[198]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 527، حدیث شماره 3499 و گفته که حسن است.

[199]- بخاری، فتح الباری، ج3، ص 29، حدیث شماره 1145 و مسلم، الصحیح، ج1، ص 521، حدیث شماره 758، لفظ حدیث از مسلم است.

[200]- ابن قیم، الجواب الکافی، ص 9.

[201]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 350، حدیث شماره 482.

[202]- مسلم، الصحیح، ج2، ص 703، حدیث شماره 1015.

[203]- العراق فی التاریخ، ص 506 و 507.

[204]- طبری، تفسیر، ج25، ص 79.

[205]- همان، ج25، ص 79.

[206]- ابن قیم، الفوائد، ص 128.

[207]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 456، حدیث شماره 3373.

[208]- امام احمد، المسند، ج5، ص 280.

[209]- ابن قیم، الجواب الکافی، ص 15.

[210]- ترمذی، الجامع، حدیث شماره 3373 و ابن حجر، فتح الباری، ج11، ص 95.

[211]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 7314، حدیث شماره 1905 و ابن ماجه، السنن، ج2، ص 270، حدیث شماره 3862.

[212]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 98.

[213]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 693، حدیث شماره 3854 و گفته که صحیح و حسن است.

[214]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 98.

[215]- همان.

[216]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 557، حدیث شماره 3556 و گفته: حسن و غریب است و ابوداود، ج2، ص 165 حدیث شماره 1488.

[217]- بزار، جامع العلوم، ص 99، به طور مرفوع از عایشه روایت شده است.

[218]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 100.

[219]- همان منبع، ص 101.

[220]- همان منبع.

[221]- طبری، تفسیر، ج2، ص 158.

[222]- ابن قیم، التفسیر القیم 7 ص 245.

[223]- ابن قیم، التفسیر القیم، ص 254.

[224]- امام احمد، المسند، ج1، ص 307.

[225]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 448، حدیث شماره 2140 و ج5، ص 538، حدیث شماره 3522 و گفته حسن است.

[226]- بخاری، فتح الباری، ج3، ص 357، حدیث شماره 1496 و ج5، ص 101، حدیث شماره 2448 و مسلم، الصحیح، ج1، ص 50، حدیث شماره 19، لفظ حدیث از مسلم است.

[227]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 673، شماره 2526 و گفته: این حدیث با این اسناد قوی نیست و به اعتقاد من متصل نیست.

[228]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2094، حدیث شماره 2732.

[229]- ابن حجر، فتح الباری، ج11، ص 94.

[230]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 569، حدیث شماره 3578 و گفته که حسن صحیح غریب است.

[231]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 573، حدیث شماره 3586 و گفته که غریب است.

[232]- ابن ماجه، السنن، ج2، ص 1252، حدیث شماره 3809.

[233]- طبری، تفسیر، ج22، ص 121.

[234]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 513، حدیث شماره 746.

[235]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2295، حدیث شماره 2999.

[236]- امام احمد، المسند، ج5، ص 239.

[237]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 149، حدیث شماره 2863 و گفته که حسن صحیح غریب است.

[238]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 458، حدیث شماره 3375، و گفته: حسن غریب است.

[239]- بخاری، فتح الباری، ج13، ص 384، حدیث شماره 7405 و مسلم، الصحیح، ج4، ص 2061، حدیث شماره 2675، لفظ از بخاری است.

[240]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2072، حدیث شماره 2695.

[241]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 529، حدیث شماره 3505.

[242]- المنذری، الترغیب و التزهیب، ج2، ص 618.

[243]- امام احمد، الزهد، ج2، ص 200.

[244]- محمد حنبلی، تسلیه اهل المصائب، ص 34.

[245]- ابن ماجه، السن، ج2، ص 1373، حدیث شماره 4100 و ترمذی با لفظ نزدیک آن، الجامع، ج4، ص 571 حدیث شماره 2340 و گفته که غریب است.