با یاد و نام خداوند ذوالجلال و با نثار درود و صلوات بر روح مطهر یگانه فخر کائنات و سرور موجودات عالم، حضرت محمد(ص) و یاوران صادقش و نیز سلام رب جلیل بر ارواح پاک و باصفای صالحان و مقربان و سلامی بیپایان بر روح بلندتان ای امام البنا، اینک دل نوشتهای را به محضر مبارکتان تقدیم میدارم.
گرچه درخویش لیاقتی نمیبینم، اما گرم کردن لحظات، با یاد بزرگمردی همچون استاد البنا سعادت وآرامشی است کم نظیر.
استاد شهیدم!! به جرأت مینگارم، که از یک مهندس زبردست، برتر و بالاتر، نشستی، نقشه کشیدی و طراحی کردی، و از یک معمار عیار، استادانهتر بر سر وکار نقشه طراحی شدهات نشستی.
خویش را بنایی به تمام معنی و سازندهای توانا گردانیدی.
چه استادی!؟ و عجب بنایی!!
ای نگارندهی برنامهای برای رهنمون ساختن بشریت، دراین عصر پر از غوغا، بسوی انتهایی روشن، چه خوب نصوص کلام ذات احدیت را درک به معنا کردهای، و چه زیبا انگشت مبارکتان را روی برنامه ناب محمدی(ص) گذاشتهاید، و چه مبارک فهمیدی که انسان این دوره، پس از گذشت چندین قرن از تدوین برنامه کامل و بدون نقص الهی برای سعادت انسان؛ بیگانه شده و با دیدی غریبانه به آن مینگرد، براستی و به حقیقت که با بنا کردن و ساختن عمارت اخوت، این بشر را ضمانت کردی از گزند حوادث دهر، و مانع بلعیدن او توسط غول جهان مادی شدی.
ای بنای عمارت اخوت و ای پدر دلسوزمان!
نمیدانم در آن زمان که به فکر طراحی نقشهات افتادی، آینده آن را چگونه میدیدی؟ اما شک ندارم که چون دست یاری حق تعالی را در پشت این کار میدیدی و به خلوص نیت خود اطمینان داشتی، خوشبین بودهای و به آن دل بستهای.
آری؛ امروز، بسیاری از مسلمانان در سراسرعرصه پهناور گیتی در سایهسار آن اخوت و برادریای که زیربنای مجتمع مسلمانی، ساختهاید، آرام گرفته و از سپری شدن معیشتشان در این راستا، به کام خویش لذت میبخشند.
ای معلم خلاق دین و اخلاق!
چه خوب تعلیم دادی و آموختی!! مگر شما با چه سلاح و ابزاری مسلح بودی؟ که چنین در تربیتت موفق شدی؟
میدانم؛ میدانم؛ سلاح ایمان و اخلاص و توکل به خدا برندهتر و تواناتر از هر سلاح و ابزار دیگریست و آن شاگردان مکتبت نیز خوب در برنامهای که برای آنان تدوین کرده بودی نمره بیست گرفتند.
اگرچه آن زمانی که شما طرح راهت را ریختی، در محدودیت بودی و بطور مخفیانه و سری قدم در راه دعوت گذاشتی، زیاد تعجب آور نیست زیرا شما همان راهی را پیمودی که حضرت ختمی مرتبت آن را طی کرده بود.
شما ثابت کردی که راهرو راستین آن حضرتید و یاران مخلصت نیز با سرمشق قرار دادن زندگی صحابه کرام شمع هایی را روشن کردند، که امروز به حول الهی آتشی گشتهاند که بخش پهناوری از ارض واسع الهی را گرم کرده و روز به روز به شعله آن آتش افزوده خواهد شد، تا جایی که امروز سردمداران ابر قدرتهای غرب عملاً از آن مشعلهای فروزان، حیرتزده، گشته و سرگردان ترسان و هراسانند.
آری ای استاد شهیدم!
ای کاش اکنون تشریف می داشتی و نور افشانی آن شعلههای همیشه روشن را، که تو با نور قرآن برافرخته بودی، به نظاره مینشستی.
به یقین باید باور داشت که فرزندانت را تعلیمی دادهای که جهانی میتواند به آنها امیدوار باشد.
چنان پروانههای عاشقی را به دور شمع قرآن پروراندی که با سوختن و پرپر شدن خویش از آن شمع همیشه روشن اسلام محافظت نمودند.
ای استادم!
شما از شکنجه و اذیت و آزار بیم و هراسی به دل راه ندادید و با خون گرم خویش چنان آبی را به پای درخت ایمان ریختید، که حقا وحقیقتاً فرزندانت نیز ادامه دهندگان راهت بودند.
آن یاران تعلیمیافتهات از جوخههای اعدام ظالمان و طاغوتهای دوران نلرزیدند و عقبنشینی نکردند، بلکه با فدا کردن جان شیرین خود، یکی پس از دیگری آن دارهای اعدام را در هم شکستند و تیشه تیز خویش را از بریدن ریشههای ظلم و طاغوت هرگز بر نداشتند تا به یاری حق تعالی ریشه فساد را از بیخ در بیاورند.
براستی که رهروان راستینات از تکسلول زندانهای جمال عبدالناصرها، مدارس و دانشگاههایی برای تعلیم وآموختن ساختند، که امروز جهان شاهد موفقیت شاگردان آن مکتبها در عرصههای گوناگون میباشد.
آری ای استاد شهیدم!
امروز، مصر، آن سرزمین کهن، جریاناتی از تاریخ را تجزبه نموده است که بسی با جریانهای دیگرش متمایز است، چنان حرکت مردمیای درآن سرزمین سوختهدل و خسته از جور ظالمان شکل گرفت و چنان اخوت و برادریای به راه افتاد که نه تنها فقط مسلمین، بلکه همه همنوعان را تنپوش گردانید و در کنار همدیگر با اتحادی ناگسستنی و مقاومتی بینظیر، مبارکی را از سر تخت پادشاهی برداشتند و او را به قعر زمان انداختند که براستی نامبارک بود.
میدان التحریر قاهره، شاهد یک رویداد بزرگ تاریخی بود، این میدان یک صدا فریاد بود وآرزوی ریشهکنی ظلم را در دل میپروراند؛آری، گویا میدان التحریر، با زبان بیزبانی خویش میخواهد فریاد بر آورد، که ای امام البنا کجایید، که فرزندان و نوداگان متدینات خویش را فدا کردند، تا ظالمی را از صحنه پاک کنند و با خون پاکشان بر دیوارهای میدان التحریر قاهره این جمله زیبا را به تحریر درآوردند که: «ظالم رفتنی ست و ظلم پایانیافتنی»
دل سرزمین موسی و هارون خون بود تا سر انجام به آرزوی خویش رسید. امروز مردم این رهایی را مدیون جانفشانیهای جناب استاد شهید البنا (رح) میدانند و میدان التحریر، پس از چندین سال خویشتن را به تکان درآورد، و گرد و غبار ندامت را از چهره خود زدود، و شاهد با شکوهترین نماز جمعه مصر شد که توسط مجاهد نستوه و فرزند غریب خود ایراد گردید، که پس از چندین سال غربت به آغوش گرم وطن خود باز گشته بود، براستی که حق دارد شاد باشد و با بغضی گرفته از شادمانی و چشمانی پر از اشک شوق برای بزرگمرد دلیر و کشاورز حقیقی درخت اخوت امام البنای شهید دعا کند.
با یاری خداوند منان شمع اسلام یک بار دیگر افروختن گرفته است و طاغوت و طاغوتیان را یکی پس از دیگری از سر تخت حکومت به خاک ذلت میکشانند وآن ظالمان و دشمنان دین راهی را جز فرار از تیغ تیز حقیقت اسلام در پیش روی خود نمیبینند.
حال با تأملی عمیق در آیه شریفه «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» میتوان دریافت که صدق الله العظیم.
چگونه ممگن است حق تعالی زمین را از کسانی که قدم در راه محافظت از قرآن و دین مبین اسلام بر میدارند خالی کند؟
آری برادران و خواهران ارجمند، براستی استاد شهید حسن البنا(رح) از چنان قوه تعقل و هوش و زکاوت بلند و استواری برخوردار بود که نباید شک کرد لطف حق یاور او وآن همه موفقیت او در اجرای طرح اخوت، برادری و دعوت بوده است و این بار، ایشان مأموریت این امر عظیم را بر عهده داشتند.
براستی اکنون باید راهروان آن شهید فرزانه بر خویشتن، چشمی بیناتر از همیشه بیافکنند، که مبادا در اجرای بندگیشان برای الله تعالی و اجرای توصیههای ایمانی و انسانی آن البنای جلیل القدر، دچار کمی یا کاستی شده و یا پا فراتر گذارند.
اما ای استاد شهیدم! قلمم را بر سر جملات ناقص خویش میزنم و در انتها از خداوند منان علو درجات در فردوس اعلی را برای روح همیشه زنده شما خواستارم و امیدوارم که درآیندهای نه چندان دور شاهد خاموش شدن همیشگی نام، و شکستن ابدی بت طاغوت و تابیدن نور الله بر همه بندگان خاکی باشیم.
ان شاء الله العظیم
نظرات