این نامه را...
ابتدا بخود مینویسم... آن گاه به تمامی مسلمانانی که دنیا آنان را فرا گرفته و اسیر آن شدهاند و دنیا هر گونه که بخواهد آنان را با خود به چرخش درمیآورد. آن را میفرستم و از خداوند میخواهم که قبل از، از دست رفتن وقت آن را به دست ما برساند.
ابتدا به سوی خودم میفرستم... آنگاه به سوی تمامی مسلمانانی که دنیا آنان را احاطه کرده و اسیر آن شدهاند و دنیا هر گونه که بخواهد آنان را به چرخش در میآورد. آن را میفرستم و از خداوند میخواهم که قبل از، از دست رفتن وقت آن را به ما برساند.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
نامهای از یک غرق شده
برادران و خواهران ایمان:
کسی این نامه را به سوی شما میفرستد که برادر شماست و در میان شما زندگی کرده و با دردها و آرزوهایتان آشناست، این برادر ناگهان بیدار شد و دید که دارد بتدریج و آرام آرام غرق میشود و به اطرافش نگریست دید بسیاری از شما نیز همچون او در حال غرق شدن هستید.
وقتی به آنان چشم دوخت، دید که همگی دارای شرایط یکسان و مشترکی هستند، دریافت بیشتر آنان ازدواج کردهاند یا فارغالتحصیل دانشگاه هستند و مشغول کارند.
دانست که آنچه سبب غرقشدن او و دیگران گشته، فرورفتن در دنیا است.
شب با اندیشه کسب رزق و روزی، فرزندان، مسافرت، پادشات و فوق العاده... میخوابند و روز سر ساعت بر میخیزند، اما برای این که به سر کار بروند، نه برای برپایی نماز!
دریافت که او هیچ محافظتی بر نماز صبح ندارد در حالی که پیامبر (ص) در مورد آن میفرماید: دو رکعت صبح از دنیا و آنچه در آنست بهتر است.[1]
اما بقیه نمازها، خشوع در آنها نایاب و دنیا بر قلبش چیره و سلطه یافته است.
هرگاه میخواست، آخرین روزی را که روزهی سنت گرفته است بیاد آورد، حافظهاش او را یاری نمیکرد و وقتی میخواست آخرین شبی را بیاد آورد که برای نماز شب بپا خاسته بود، میدید که در رمضان بوده است. به دنبال قرآنش گشت دید که خاک روی آن را پوشانده است، به کتابخانهاش نگریست احساس کرد کتابها از سستی و اهمال او میگریند و به خاطر گرد و خاکی که رویشان را پوشانده به خداوند شکایت میکنند. در احوالش تأمل کرد دریافت جز به مناسبتهای خاصی به یاد خدا نمیافتد اما صبح یک روز به خاطر مرگ یکی از نزدیکانش از خواب غلفت بیدار شد. دوستی که از سلامتی کامل بهرهمند بود و از هیچ بیماری خاصی شکایت نداشت، با خانواده و نزدیکانش برای خاکسپاری او به راه افتادند، وقتی میخواستند او را داخل قبر کنند و بر رویش خاک بریزند این منظره او را بشدت تکان داد و وجودش را به لرزه درآورد و از خواب غفلت بیدارش ساخت.
دریافت که باید ناگزیر داخل این قبر وحشتناک شد در حالی که هیچ انیسی جز عمل صالح در آن وجود ندارد دوستمان بیدار گشت، پیبرد که غرق در دنیاست، زار زار به حال خودش گریست. او دوران دبیرستان و دانشگاه را به یاد میآورد که در ابتدای مسیر دعوت قرار گرفته بود، آن زمان نسبت به خواندن نمازهای پنجگانه در مسجد به ویژه نماز صبح مراقبت خاصی اعمال میکرد و قرآن هیچگاه از او جدا نمیشد جز آن زمانی که به توالت میرفت و به طور حتم هفتهای یک روز، روزه میگرفت و شبهایی نیز در برابر پروردگارش ایستاده، به مناجات میپرداخت.
پس چه اتفاقی روی داد؟
این برادر یادش آمد که ابتدای دگرگونی در رفتارش زمانی شروع شد که از دانشگاه فارغالتحصیل شد و بار مشکلات زندگی و مسئولیتهای مالی و فکر آینده بهتر بر او هجوم آوردند. میبایستی خرج خودش را تأمین نماید، میبایستی ازدواج نماید، مسکنی فراهم کند وقتی اینها آماده شد، دیگر وسایل زندگی از جمله یخچال و سایر وسایل ضروری را فراهم کند میبایستی... میبایستی... اندک اندک از ادای بعضی از عبادات دست کشید و شیطان نیز کارهای زشتش را در نظرش آراست که: چند صباحی بیشتر طول نمیکشد و بزودی تمام میشود.
اما ادامه یافت و ادامه یافت... و این تنزل و کاستی جزو سرشت و طبعش گشت و هر روز دنیا با رنگ و بویی جدید در برابرش فزونی مییافت.
صبح که از خواب پا میشد به سر کار میرفت و عصر بر میگشت و بعد به سر کار دیگری میرفت تا شب.
شب پس از شام نیز بر سر کار دیگری میرفت تا ساعت یازده و دوازده شب، آنگاه به خانه باز میگشت و بر روی تختخوابش افتاده و میخوابید تا صبح روز بعد دگرباره برای کارش بیدار شود و این کار هر روزش بود، تو گویی شاعر، این شعرش را در مورد او سروده است:
نرقع دنیانا بتمزیق دیننا
فلا الدین یبقی و لا ما نرقعُ
دنیایمان را با پاره کردن دینمان به هم میدوزیم
اما نه دین میماند و نه آنچه به هم دوختهایم
آن شخص حالتش چنان میشود که آنچه او را به اسلام پیوند میدهد، سیمای ظاهری و نمازش است که فقط خداوند اندازهی خشوعش را میداند اما بقیهی اوقات زندگیش برای دنیا است.
هنگامی که این برادر متوجه راه قدم بردارد بیتردید دچار هلاکت و نابودی میشود. چه بسا نمازش را ترک کند و از مظاهر اسلامی هم دست بکشد همچنان که از چیزهای زیادی دست کشیده، در حالی که در گذشته هرگز فکر نمیکرد از آنها کوتاه بیاید.
در این هنگام موج سهمگینی از غم و غصه وجودش را فرا گرفت به کتابخانهاش رفت و کتابی را که با حال و احوالش متناسب بود را برگرفت، ناگاه متوجه شد که پزشکان روح و روانشناسان از زمانهای پیش این بیماری را تشخیص دادهاند.
این امام محمد غزالی (رض) است که میفرماید: از جملهی عجایب اینست که چون در پی مال دنیا باشیم زمین را شخم میزنیم و درختان را میکاریم و به تجارت میپردازم و دریاها و خشکیها را میپیماییم و خود را به مخاطره میاندازیم. در طلب روزی خود را به رنج و خستی افکنده و خسته میشویم و نسبت به ضمانت خداوند در حقمان اطمینان و اعتماد نمینماییم.
سپس وقتی چشم به ملک بیپایان و دائمی خداوند میدوزیم، تنها این میماند که با زبان حال بگوییم:
خداوندا ما را ببخش و بر ما رحم نمای.
کسی که ما به او امید داریم و نسبت به او افتخار و مباهات مینماییم ما را مورد خطاب قرار داده و میفرماید:
(و اَنْ لَّیْسَ لَلاِنْسانِ إلاّ ما سَعَی) (نجم/ 39)
« و این که برای انسان پاداش و بهرهای نیست جز آنچه خود کرده است و برای آن تلاش نموده است.»
و یا میفرماید:
(وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ) (فاطر/5)
«و اهریمن شما را نفریبد.»
و یا میفرماید:
«یا أَیُّهَا الإنْسانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ) (انفطار/ 6)
«ای انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته است و در حق او گولت زده است (که چنان بیباکانه نافرمانی میکنی و خود را به گناهان آلوده میسازی؟!)»
همهی اینها ما را بیدار نمیکند و از وادی جهل و فریب هوی و هوس رهایمان نمیسازد. شاعر چه زیبا سروده است:
أری رجالاً بأدنی الدین قد قنعوا
و ما أراهم رضوا فی العیش بالدون
فاستغن بالدین عن دنیا الملوک
کما استغنی الملوک بدنیا هم عن الدین
میبینیم که کسانی که به کمترین بهره از دین راضی و قانع شدهاند
در حالی که هیچگاه نمیبینم در زندگی به کمترین بهره راضی و قانع باشند
با دین از دنیای پادشاهان بینیازی جوی
همچنان که پادشاهان با دنیایشان از دین بینیازی میجویند
حسن بصری (رض) میگوید: به کارهای خیر مبادرت ورزید و از همدیگر پیشی جویید، زیرا آدمی به چند نَفَس بسته است که اگر قطع شوند، اعمالتان هم بسته خواهد شد و دیگر نمیتوانید بوسیلهی آنها به خداوند نزدیکی جویید خداوند بیامرزد کسی را که به خودش بنگرد و بر گناهانش بگرید.
دوستمان را میبینی که سخنان صحابی جلیلالقدر ابودرداء را میخواند همان ابودردائی که مدتی با تابعین زیسته است و میدید که حال و احوال آنان کمتر از صحابه است لذا به نصیحت و موعظه آنان میپرداخت، دید که همان سخنان در مورد او و دوستانش در این عصر، صدق میکند. ابودرداء میگوید: پیامبر (ص) فرمودند: «اگر آنچه را که من میدانم شما میدانستید بسیار کم میخندیدید و زیاد میگریستید و دنیا در نظرتان بیارزش شده و آخرت را بر میگزیدید» سپس خود ابودرداء میافزاید: اگر آنچه را من میدانم شما میدانستید به طرف کوهها میرفتید و التماس و زاری سرداده و به حال خویشتن میگریستید، و اموالتان را بیهیچ محافظ و نگهبانی رها میکردید و به سوی آنها باز نمیگشتید مگر چیزهایی که بدان نیاز داشتید، اما یاد آخرت از قلبهای شما رخت بر بسته است و امید و آرزو جای آن را گرفته است و دنیا بر اعمالتان حکم میراند مانند کسی گشتهاید که چیزی نمیداند.
گروهی از شما از چهارپایانی که به دنبال هوی و هوس خویش روانند و ترسی از عاقبت شر آن ندارند، بدترید. چرا نسبت به همدیگر محبت نمیورزید و همدیگر را دوست نمیدارد و خیرخواه هم نیستید در حالی که برادران و خواهران دینی همدیگرید، آنچه میان شما دوری افکنده آرزوهای پست درونی خودتان است و اگر بر نیکوکاری اجتماع نمایید همدیگر را دوست خواهید داشت.
چرا در کارهای دنیوی خیرخواه همدیگرید، اما در مورد آخرت اینطور نیستید؟
کسی را که دوست میدارید، نصیحت نمیکنید و در کار آخرت یاریش نمیکنید و این ناشی از ایمان اندک شماست. اگر شما نسبت به خیر آخرت و شر آن (جهنم) یقین میداشتید همچنان که نسبت به دنیا یقین دارید، آخرت را برمیگزیدید زیرا بر کارهایتان تسلّط خواهد یافت.
اگر بگویید: محبت دغنا غالب است و ما شما را میبینیم که دنیا را فرو گذاشته و به آخرت چسبیدهاید (نقد را گذاشته و به نسیه چسبیدهاید) و خود را به رنج و زحمت میاندازید و برای موفقیتی تلاش میکنید که شاید آن را دریابید. پس بدقومی هستید و آن گونه که شایسته است ایمان در قلبهایتان جای نگرفته است.
اگر نسبت به آنچه به سوی محمد (ص) نازل شده تردید دارید پس به سوی ما آیید تا حقایق را برایتان روشن نماییم و نوری را به شما عرضه داریم که دلهایتان بدان اطمینان یابد، قسم به خدا عقلهایتان ناقص نیست تا شما را معذور داریم. هرگاه بخواهید کاری دنیوی را انجام دهید در پی یافتن بهترین نظر میکوشید و به تدبیر و چارهاندیشی میپردازید شما را چه شده که به اندک چیزی که از دنیا فرا چنگ میآورید خوشحال میشوید و از آنچه از دست میدهید اندوهگین میشوید به گونهای که آثار اندوه در چهرههایتان پیدا میشود و در سخنانتان ظاهر میگردد و از آن به مصیبت نام میبرید و عزا میگیرید. در عوض بیشتر شا بخش زیادی از دینش را ترک کرده اما هیچ اثری از آن در چهرههایتان آشکار نشده و حالتان تغییر نمیکند. براستی میبینم که خداوند از شما بیزاری میجوید، در حالت سرور و خوشی با هم برخورد میکنید، و دوست ندارید به گونهای به پیشواز دوستتان بروید که از آن کراهت دارد زیرا میترسد که دوستش نیز همانگونه به پیشواز او آید، همدیگر را بر غل و غش همراهی مینمایید و چراگاههایتان را بر خرابهها میرویانید[2] و با هم پیمان بستهاید که مرگ را به فراموشی بسپارید، دوست دارم که ایکاش خداوند مرا از دست شما راحت گرداند و به کسی ملحق کند که دیدارش را دوست دارم و اگر زنده میبود این کارهایتان را تحمل نمیکرد. اگر خیری در شما میبود همانا شما را از آن آگاه میکردم. اگر در پی آن چیزی هستید که در نزد خداوند است به آسانی آن را بدست میآورید. و برای تسلط بر نفس خودم و شما از خداوند یاری میجویم.
برادر از این وصیت بیقرار و هراسان شد زیرا دانست که او و بسیاری از برادرانش مقصود و مورد نظر این وصیت هستند، بر حال خویشتن گریست و اشک برگونههایش جاری گشت.
آن وصیت به شدت او را تکان داد ناگاه سفارش تابعی بزرگ حسن بصری را خواند که مردم را نصیحت کرده و داروی دردهایشان را چنین توصیف میکند: «ای بندهی گریزپا به سوی مولایت بازگرد که شب و روز تو را فرا میخواند و میفرماید: هر کس به حالت آهسته و عادی به سوی من بیاید، با عجله و سرعت به سوی او خواهم رفت.[3] در حالی که تو از او رویمیگردانی و به سوی دیگران میشتابی، براستی تو دچار بزرگترین و فاحشترین ضرر و زیان گشتهای.
ای غافل بیدار شو!! همانا زندگی تو روزهایی معدود و قابل شمارش است هر روز که میگذرد قسمتی از تو گذشته است و اگر قسمتی برود، چیزی نمیگذرد همهی عمرت هم خواهد رفت و تو خود میدانی پس بکوش امروز روز کار است و حسابی در کار نیست اما فردا روز حسابرسی است و کار و کوشش در کار نیست.»
گریه و زاری دوستمان شدت گرفت و صدای گریهاش بلند شد. ناگهان صدایی را شنید که این آیه را میخواند:
(أَلَمْ یأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ) (حدید/16)
«آیا وقت آن برای مؤمنان فرا نرسیده است که دلهایشان به هنگام یاد خدا، بلرزد و کرنش برد؟»
دوستمان با صدای بلند و در حالی که میگریست فریاد کشید: آری ای پروردگار من براستی زمان آن فرا رسیده، آری ای پروردگار من براستی زمان آن فرا رسیده است.
بعد از این لحظه آثار و علایم زندگی این برادر تغییر کرد و شروع نمود به تنظیم اوقاتش و بهترین زمانها را به یاد و ذکر خداوند اختصاص داد، زمانهای ثابتی را برای تلاوت قرآن انتخاب کرد و شروع کرد به محافظت بر طاعات و عبادات از جمله نماز، روزه و سایر عبادات، و بار دیگر به سوی کلاسهای درس در مساجد شتافت و انس و الفتش با یاد خدا را آغاز نمود، زمانهایی را برای خلوت و مناجات با الله عز و جل تعیین نمود.
بعد از گذشت مدتی از این تغییر دوستمان نظری به دنیایش انداخت دید که او به اندک از دنیا راضی شده و دید که برکت در این اندک نهفته است و بجای داد و ستد و معامله با اسباب و علتها تمام کارهایش را به خداوند سپرد و یقین یافت که رزق و روزیش بدست خداوند است.
دوستمان این حدیث پیامبر (ص) را به یاد آورد که فرمود: در روز قیامت آسودهترین مردم دنیا که مستحق دوزخ شده آورده شده و در آتش غوطهداده میشود و سپس به او گفته میشود، آیا هرگز خیری دیدهای؟ آیا هرگز از نعمتی برخوردار شدهای؟ میگوید نه بخدا پروردگارا، و باز کسی آورده میشود که از همه بیشتر رنج و زحمت دیده ولی مستحق بهشت شده است و به جنت درآورده میشود و باز به او گفته میشود ای فرزند آدم آیا هرگز سختی بر تو گذشته است؟ او میگوید نه بخدا هیچ دشواری بر من نگذشته است و هیچ سختی ندیدهام.[4]
سپس خداوند را سپاس گفت که قبل از فوت وقت به سوی بهشت بازگشته است.
به تجارب گذشتگان نظری انداخت دانست که آدمی هر چند به سلاح تقوی و علم آراسته باشد هرگز نخواهد توانست به تنهایی به حرکتش ادامه دهد مگر این که خدا به او رحم نماید زیرا رسول الله (ص) میفرماید: شیطان با یک نفر است و از دو نفر بدور است.[5]
دانست که هر کس خواهان بهبود و ازدیای دینش است باید گروهی از بهترین دوستان را برای خود برگزیند یعنی کسانی که دارای همتی والا در امور دین هستند تا همدیگر را در عبادات یاری کنند و همدیگر را به ذکر و روزه و نماز و انفاق و دوری از محرمات سفارش نمایند تا اگر یکی از ایشان دچار فراموشی شد دیگری او را متذکر سازد.
دوستمان در میان اطرافیانش به جستجوی آن نوع از افراد پرداخت در حالی که قبل از این بیداری هرگز فکر نمیکرد چنین کسانی یافت شوند.
از خداوند طلبید که در یافتن این اشخاص او را یاری دهد، آنان را یافت و دانست که آنان بدو نزدیکند اما در گذشته حجابهایی مانع این کار شده و چشمان او را پر کرده بودند و نمیتوانست آنان را ببیند.
به سرعت به سوی ایشان شتافت و از آنان خواست که او را در جمع خود بپذیرند آنان نیز بدو خوشامد گفتند و پذیرایش گشتند، پس شکر و سپاس خداوند را به جای آورد زیرا بدین وسیله جانش را از غرق شدن رهایی داد اما هنوز درد و رنج از دل و درونش جدا نمیشد زیرا به یاد میآورد که عدهی بسیاری پیوسته در حال غرق شدن هستند همچنان که در گذشته خود نیز غرق شده بود تصمیم گرفت که تجربهاش را بنویسد بدان امید که این غرق شدگان قبل از گذشت زمان از پیمودن آن سرنوش بیدار گردند.
نهارک یا مغرور سهوٌ و غفلةٌ و لیلک نومٌ والردی لک لازم
یغرک ما یفنی و تُشغل بالمنی کما غرُ باللذات فی النوم حالم
و تشغل فیما سوق تکره غَبُه کذلک فی الدنیا تعیش البهائم
ای مغرور روزهایت غفلت و فراموشی و شبهایت خواب است و هلاکت و نابودی بر تو واجب گشته است.
آنچا فانی است تو را مغرور کرده و به آرزوها مشغولی همانگونه که رؤیابین در خواب به لذتها فریفته میشود به چیزهایی مشغولی که از دست دادنش بزودی تو را ناراحت میکند چهارپایان هم در دنیا این گونه زندگی میکنند.
***
تبغی النجاة و لم تسلک طریقتها أن السفینة لا تجری علی الیبس
یوم القیامة لا مال و لا ولد و ضمة القبر تُنسی لیلة العُرس
در جستجوی نجاتی اما هنوز راه و روش آن را نپیمودهای، همانگونه که کشتی بر خشکی حرکت نمیکند.
روز قیامت نه فرزند و نه مال سودی نمیرساند هم آغوشی قبر، شب عروسی را از یاد میبرد.
ای برادرانم بشتابید که با هم دنیا را از قلبهایمان خارج ساخته و آن را در دستهایمان قرار دهیم و عهد و میثاقمان را با خداوند تازه نماییم و بکوشیم تا به کاروانیان برسیم که هر کس جدیت به خرج دهد به مقصد رسد و کسی که بیدار است همچون خوابیده نیست.
از ابوهریره (رض) نقل است که: از پیامبر اسلام (ص) شنیدم که فرمودند:
آنه بترسد به اول شب میرود و آنکه به اول شب رود به منزل رسد، آگاه باشید که متاع خدا گرانست، آگاه باشید که متاع خدا بهشت است.[6]
نظرات