پدیدهی دیگری هست که گاهی انسان آن را درک میکند؛ و آن متفاوت بودن پیروان در دوست داشتن جماعت است. گروهی از آنان پیروی و اطاعت لازم از جماعت را به طور کامل انجام میدهند؛ و همهی زمان و انرژیشان را در خدمت جماعت میگذارند؛ و نزد آنان توان و نیرویی برای خدمت به جماعت دیده میشود، که یکسان با توان و نیروی گروه انبوهی از مردم است. اینان به دنبال چیزی نمیروند، جز کار و فعالیت همیشگی و شبانهروزی برای جماعت. هیچ فرقی نمیکند، در خانه باشند؛ یا در حال سفر.
گاهی گروهی از پیروان از درس خواندن و انجام کارشان دست برمیدارند، تا به طور کامل برای انجام کار معینی که جماعت آنان را بر انجام آن مکلف میسازد، فراغت داشته باشند. گاهی این حالت آنان به اندازهیی میرسد، که در انجام وظایفشان در برابر خانواده و فرزندشان سستی میکنند؛ و اجرای حقوق آنان را نادیده میگیرند، بلکه گاهی در رعایت حقوق خود نیز کوتاهی میکنند.
از آن جایی که جماعت برای جایگاههای گوناگون، جاهای خالی فراوانی دارد، که کسی نیست آن را پر کند؛ و کارهای مربوط به آنها را انجام دهد، جماعت برای پر کردن جاهای خالی بر کسانی که با جدیت کامل و همیشگی فعالیت میکنند؛ مسئولیت و وظایفی افزون بر وظایف خودشان میافزاید؛ و بر آنان تحمیل میکند؛ بنابراین آنان هم ناچارند که از جماعت اطاعت و فرمان برداری کنند و آن مسئولیت را نیز بپذیرند؛ اما از این کار، دو پدیدهی بد به وجود میآید:
1- نبود محکم کاری در کار و فعالیت؛ زیرا وجود وظایف و کارهای بسیار، که بر اندیشه و زمان و تلاش انسان متراکم شوند، محکم کاری را از او میگیرند؛ و نمیتوانند در کارش استقامت داشته باشند؛ زیرا انسان توان و نیروی محدودی دارد و مکلف ساختن او برای انجام کارهایی که بیشتر از اندازهی نیرو و توان اوست، به معنای خارج شدن از قانون و سنت خداوند بلند مرتبه است. این فشارها سبب میشود که کارها سست و ضعیف انجام گیرند؛ و به زودی از هم فرو پاشند و گاهی کاستیها و عیبهای فراوانی در آن پدید میآید، که با وجود آنها موفقیت ادامه نمییابد. گاهی بدیهایی در آن پدید میآید، که پس از گذشت زمان آشکار میشوند؛ در حالی که جبران آن کاستیها شدنی نیست.
2- با چنین روشی – یعنی زیادهروی در کار و فعالیت- امکان ندارد کسی بتواند فعالیتاش را ادامه دهد، مگر این که به سستی و تنبلی دچار شوند. رسول خدا (ص) به چنین روشی هشدار داده؛ و آن را مخالف با سنت خدا دانسته است. زیرا زیاده روی ادامه دهندهی این روش را به ضعف و سستی و خستگی دچار میکند؛ در نتیجه او را از ادامهی کار باز میدارد.
بهترین روش انسان، میانه روی است که هیچ زیادهروی و کمخواهی در آن نباشد. از آن جایی که زیاده روی از دیدگاه شرعی مذموم است، سزاوار و شایسته نیست کسی که این راه را میپیماید، بر ادامهی آن تشویق شود، بلکه باید کنترل شود تا به اندازهی توان اش کار کند. افزون بر آن اگر تکالیف او چندین برابر و ضعف و ناتوانی او را سبب گردند، چگونه او در انجام وظایفش موفق خواهد بود؟!
دلها هر اندازه هم که به انجام کاری تمایل داشته باشند، همانا به ناچار در ادامهی راهها، ضعف و سستی به آنها روی میآورد و آنها را وادار میکند تا از ادامهی آن کار دست بکشند.
این جا لازم است برخی احادیثی را که به زیاده روی هشدار میدهند؛ و آن را منع میکنند بیان کرد تا چراغ راه شوند و با آنها از رهیافتگان بود و از راهی که بهترین آفریدگان «محمد (ص)» برای بندگان ترسیم کرده کنار نرفت.
برخی از آنها به شرح زیرند:
الف. ابوهریره (رض) روایت میکند که پیامبر خدا (ص) فرمود:
«برای هر کاری نشاط و فعالیتی ست؛ و برای هر نشاطی سستی؛ پس اگر انجامدهندهی آن کار، کار را محکم و نزدیک به واقعیت انجام دهد او را بستایید؛ و به موفقیت او امید داشته باشید و اگر [در آغاز کار بسیار با شور و نشاط باشد و مشهور شود] با انگشت به او اشاره شود، آن را چیزی به شمار نیاورید [و به آن توجهی نکنید چون ادامهی راه بسیار مهم است.]»
مفهوم حدیث این است که: کسی که در انجام کارها راه و روش میانه و معتدلی داشته باشد و از دو سوی زیاده روی در حالت نشاط و در حالت سستی دوری کند، امیدوارم که پیروز و رستگار شود؛ اما به آوازهی او در میان مردم منگرید؛ و توجهی نکنید چون سرنوشت و فرجام کارها و راز آفریدگان در دست خداوند بلندمرتبه است و اگر دیده شد که راه زیاده روی را میپیماید، تا این که زبان زد مردم شود، پس او را جزو صالحین و رستگاران به شمار نیاورید چون که او ریاکار است و ارزش کارهایش را از بین برده و امکان جبران گذشته را ندارد.
ب. ابوهریره (رض) هم چنین روایت میکند که پیامبر خدا (ص) فرمود:
«همانا در این دین آسانی است و کسی که در دین سخت گیری کند، ناکام و مغلوب میگردد؛ پس حق را بجویید [و به آن پایبند باشید] و خود را به آن نزدیک کنید و مژده دهید و با حرکت صبحگاهی و شامگاهی و بخشی از آخر شب برای عبادت یاری و کمک بجویید.»
ج. عبدالله بن عمرو بن عاص (رض) گوید که پیامبر خدا (ص) به من فرمود: «آیا این چنین است که به من خبر داده شده که تو روزها روزه میگیری و شبها قیاماللیل انجام میدهی؟ گفتم: آری. پیامبر خدا (ص) فرمود: «چنین مکن! روزه بگیر و افطار هم بکن! پاسی از شب بخواب و پاسی دیگر قیاماللیل انجام بده. همانا جسمت بر تو حقی دارد و چشمانت بر تو حقی دارند. همسرت بر گردن تو حقی دارد. زیارتکنندگانت بر تو حقی دارند؛ پس کافی است برای تو که از هر ماه سه روز، روزه بگیری. همانا با انجام یک نیکی برای تو ده نیکی نوشته میشود؛ بنابراین سه روز روزه گرفتن در هر ماه برابر با روزه بودن همهی سال است.»
عبدالله بن عمرو گفت: من بر خودم سخت گرفتم، که بر من سخت گرفته شد.
در روایتی دیگر آمده: وقتی پا به پیری گذاشتم، دوست داشتم که ای کاش رخصت پیامبر خدا (ص) را میپذیرفتم.
د. عایشه رضی الله عنها گوید: زنی از بنیاسد نزد من بود، که رسول خدا (ص) نزدم آمد و فرمود: « این زن کیست؟» گفتم: فلانی، که شبها نمیخوابد و نماز شب میخواند. فرمود: «آرام آرام بر شما لازم است عبادتهایی را انجام دهید که توانایی آن را داشته باشید، همانا خداوند خسته نمیشود تا این که شما خسته شوید. محبوب ترین کار نزد خدا عملی است که انجام دهندهی آن بر آن پیوستگی داشته باشد.»
زمانی که بار زندگی بر دوش این گروه، بسیار و سنگین و خواستهها و مشکلات زندگی بر آنها متراکم و بر شمار خانوار و فرزندان افزوده میشود، در این صورت خودشان را برای رفع نیازها و بستن این گسستها ناتوان میبینند؛ زیرا آنها در گذشتهی زندگیاشان کسب و کاری نداشتهاند و پشتوانهی مالی ذخیره نکردهاند که در زمان پیری و افزایش عمر آنها را بی نیاز و مشکلات مادیاشان را برطرف کند. به کسانی که از فعالیت در میدان دعوت دست برداشته و منصرف شدهاند و به دنبال کارهای زندگی خودشان رفتهاند و به کارهای شخصی و تجارت پرداختهاند و از این راه خانههای فراوان و زمین و دیگر اموال به دست آوردهاند نگاه میکنند و از سوی دیگر جماعت توان و امکان آن را ندارد، کسانی را که از مشغول شدن به کار و زندگی دست برمیدارند و در خدمت جماعت هستند کمک کند و نیازهای مادی آنها را فراهم کند، مینگرند؛ در این حالت شیطان وارد پوست آنها میشود و غم و اندوه را به سبب کوتاهی در اهتمام به حقوق خودشان و همسر و فرزندشان برمیانگیزد. همین کار سبب میشود که همهی کارهای نیکی را که در گذشته زندگیاشان به دست آوردهاند، از بین برود و بر خودشان جنایت میکنند و زحمات ارزشمند گذشته را نابود میسازند و جایگاهشان را در میدان دعوت ترک میکنند و زحمات ارزشمند گذشته را نابود میسازند و جایگاهشان را در میدان دعوت ترک میکنند. با این کار گسست بزرگی در صف جماعت به وجود میآورند که گاهی یک یا چند نفر نمیتوانند آن را پر کنند. گاهی موضعگیری چنین کسانی نزد پیروان بسیاری از جماعت، پرسشهایی را برمیانگیزد.
در صورت شناخته شدن سببهای این سقوط، اعتماد بسیاری از پیروان جماعت سست و ضعیف میشود. هنگامی که میبینند سرنوشت و فرجام کار این فعالان، تا این اندازه از سستی و از هم پاشیدگی و سقوطی میرسد که جماعت از آغاز کار برای جبران آن هیچ تلاش و فعالیتی نکرده و پیش بینی ننموده است، بلکه چه بسا جماعت برای پیشگیری از آن کار کمک میکند به ویژه که سنگینی بار فعالیت را بر دوش آنها میاندازد و توان و نیروی آنها و ظروفهای حاکم را رعایت نمیکند. از سوی دیگر کسانی را مییابی که در حق جماعت کم خواهی و سستی بر آنها چیره شده و پایبند به واجبات و وظایف جماعت نزد آنان کم شده یا به طور کلی از بین رفته است. هیچ تأثیری برای آنها در داخل جامعه از دید دعوت به سوی خداوند بلند مرتبه و حرکت در میان مردم نمییابی.
نظرات